1402/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه واقعه/
روز چهارشنبه است و طبق وعدهاي که بود إنشاءالله در خدمت تفسير قرآن هستيم و تفسيري که مبناي کار ما هست تفسير جناب صدر المتألهين است و بحثي را که در اين جلسات ما داريم تفسير سوره مبارکه «واقعه» است بسيار مباحث ارزشمندي را جناب صدر المتألهين خصوصاً در ارتباط با بحث اين سوره که مربوط به معاد است دارند که ما إنشاءالله شروع خواهيم کرد.
بعد از گذشت مقدمه و اينکه چگونه جناب صدر المتألهين ميخواهند اين مباحث را داشته باشند وارد سوره مبارکه «واقعه» ميشويم «قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة (56): الآيات 1 الى 2] ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾ (1) ﴿لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ﴾ (2)».
يک منطقي در قرآن وجود دارد در ارتباط با معاد که درست است که به ظاهر روز قيامت روزي است که بعداً خواهد آمد اما اين بعد معناي زماني مصطلح آنچه که در نزد ما هست نيست. يک بعديتي است که بايد خوب تبيين و باز و روشن بشود. نکتهاي که در ابتدا جناب صدر المتألهين مطرح ميکنند اين است که حق سبحانه و تعالي در قرآن عمدتاً در ارتباط با قيامت عباراتش و بيانش يک بيان ناظر به گذشته است ناظر به اينکه اين قضيه در گذشته انجام شده است ﴿إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾، اين به چه معناست؟ واقعه که روز قيامت است و از آن به عنوان «يوم الساعة» و اسامي ديگر هم ياد ميشود اينکه هنوز تحقق پيدا نکرده اما اينکه خداي عالم به معناي گذشته ياد ميکند يعني چه؟ اين را تحليل ميکنند و بحث امروز ما اين است که ما اين را خوب بفهميم که خداي عالم چرا قضيه قيامت را به گذشته تعبير ميکند؟ در حالي که قيامت هنوز نيامده به زعم ما و قيامت روزي است که بعداً خواهد آمد اما اين تعبير ﴿إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾ و نظاير آن که در قرآن هم زياد هست و تکرار ميشود نه تنها در ارتباط با اصل قيامت بلکه در ارتباط با شؤونات قيامت هم مسئله همين است.
مثلاً تعبيري که دارند اين است که «و نفخ في الصور» يعني چه؟ يعني دميده شده است. اين ناظر به گذشته است. يا عبارت «فصعق من في السموات و من في الارض» آنچه که در آسمان و زمين است مصعوق شدند و سرافکندهاند و خاضع شدند. با فعل ماضي ياد ميکند. نه تنها اصل قيامت را با فعل ماضي که فرمود ﴿إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾، شؤونات قيامت مثل نفخ صور مثل صعوقت ماسوي الله «و نفخ في الصور، فصعف من السموات» اين نفخ با صيغه مجهول است ماضي است. «فصعق» گرچه معلوم است ولي ماضي است. يا عبارتهاي ديگر: «و نزعنا ما في صدورهم من غل» اين نزعنا يعني چه؟ فعل متکلم مع الغير محاذي است «نزعت نزعنا» نزعت يعني من نزع کردم نزعنا يعني ما نزع ميکنيم يا نزع کرديم. «نزعت نزعنا». اين هم که يکي از شؤونات قيامت است مربوط به قيامت است و جناب حق سبحانه و تعالي در اين رابطه با فعل ماضي دارد ياد ميکند.
پس «و نفخ، فصعق، و نزعنا» يا حتي مثلاً ميفرمايد «و نادي اصحاب الاعراف» يا «اصحاب الجنة» «و نادي اصحاب النار» «و نادي اصحاب الاعراف» همه اينها مال گذشته است. «نادي» يعني ندا داد گذشته. اصحاب اعراف ندا دادند. اصحاب جنت ندا دادند. اصحاب جحيم معاذالله ندا دادند. «نادي» يعني نداد داد فعل ماضي است. اين چه اتفاقي است؟ اتفاقاً فهم اين مسئله هم کار آساني نيست اين جز مسئله شهودي و کشف اين قضايا اين امکان ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: همين اجازه بفرماييد. اتفاقاً دارند ميگويند آنهايي که با واقعيت قيامت آشنا نيستند اينجور تعبير ميکنند که مضارع محقق الوقوع در حکم ماضي است اينها همينجور تعبير ميکنند اين مضارع محقق الوقوع در حکم ماضي است ميگويند مثلاً در تفسير جناب زمخشري يا کشاف هست يا تفسيري که در تبيان هست يا تفسير بيضاوي اينها همه آمدند همين حرف را زدند. گفتند که مضارع محقق الوقوع در حکم ماضي است و بنابراين خداي عالم اينها را اينجوري مثال زده است با اين عبارتها گفته است. يا حتي بعضي گفتند که از باب مبالغه اينجور گفته ميشود، چون حتماً واقع ميشود اين وقوع صد درصد مثل اينکه واقع شده است.
پس تلقي اين دسته از مفسرين اين است که جريان قيامت آينده ميآيد نه اينکه آمده باشد و سرّ اينکه حق سبحانه و تعالي خود اصل قيامت را و شؤونات قيامت را با عبارات ماضي و گذشته ياد ميکند براي آن است که همه مبالغه در تحقق دارد و هم مضارع متحقق الوقوع در حکم ماضي است.
پرسش: ...
پاسخ: اين تفسيري است که نوعاً انجام ميدهند واقعاً کساني که با روح و مغزاي اينها آشنا نباشند حتي جناب صدر المتألهين ميفرمايد که اينها فکر ميکنند الآن شايد ما فکر کنيم اگر نگوييم همه جُل جامعه علمي همه اينجور فکر ميکنند که دنيا ميآيد ميآيد ميآيد ميآيد تا اينجا، اينجا که تمام شد قيامت شروع ميشود! اينجوري فکر ميکنند که قيامت ادامه دنياست! آيا واقعاً اين است؟
پرسش: ...
پاسخ: سخن اين است که يک تصوري عام وجود دارد که عباراتي که به صورت ماضي در باب قيامت و شؤون قيامت گفته ميشود اينها از باب يا مبالغه است يا از اين جهت است که مضارع يا مستقبل متحقق الوقوع در حکم در ماضي است.
پرسش: آيا قيامت تکرار نيست؟...
پاسخ: تکرار بشود؟ يعني قيامت براي عدهاي واقع شده؟ چه دليلي براي اين داريم؟
پرسش: دليلش اين است که در زمان حضرت آدم همين حرفها بود انبياي کرام که آمدند همين حرفها بود ...
پاسخ: نه، ببينيد ما «بغير علم و لا هدي و لا کتاب منير» شما يا بايد استدلال عقلي داشته باشيد يا کشف و شهود عرفاني داشته باشيد يا نقل معتبر داشته باشيد.
پرسش: ...
پاسخ: آن وقت افرادي که در قبل از آنها بودند ...
پرسش: همهشان نابود شدند.
پاسخ: همهشان نابود شدند از زمان حضرت آدم؟ قيامتشان شکل گرفت؟
پرسش: قبل از حضرت آدم.
پاسخ: قبل از حضرت آدم نه. بعد از حضرت آدم؟
پرسش: نه.
پاسخ: بسيار خوب. الآن بعد از حضرت آدم بنابراين تاکنون قيامتي نداشتيم.
پرسش: ...
پاسخ: ما منطق که نميخواهيم بخوانيم. ما ميخواهيم ببينيم که آيا اين قضيه قيامت تا الآن محقق شده براي عدهاي؟ به چه دليلي؟
پرسش: به همان دليلي که ...
پاسخ: اينکه اگر باشد نقلي است. کمي تأمل کنيد حرف بزنيد که خودتان نمانيد. نقل معتبر هم نيست. چه نقل معتبري داريم؟ کتابي حديثي آيهاي فلاني! الآن پس مقطع اول صحبت ما را جلو ببريم تا به آن مقطع عمده که مغزاي کلام جناب صدر المتألهين هست و استدلال به يک آيهاي که تکان دهنده است. اين آيه معمولي نيست. برخي از آيات را ما ميتوانيم واقعاً يک قدرتي در آيات معرفتي بيابيم که ميتواند مسير معرفت را عوض بکند.
اول ببينيم که آن تلقي عمومي که از اين آيات راجع به معاد و شؤونات معاد ميشود که اينها را در حقيقت تعبير الهي ناظر به گذشته است اما اينها به عنوان مضارع محقق الوقوع در حکم ماضي تلقي کردن اين يعني چه؟ حرف اينها را ببينيد تلقي عامه را ببينيم بعد حرف نهايي را بزنيم.
«قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة (56): الآيات 1 الى 2] ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (1) لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (2)﴾».
پرسش: ...
پاسخ: شما ميتوانيد چند صفحه را کپي بگيريد ما هر دفعه يکي دو صفحه که بيشتر نميخوانيم. «هذا من قبيل قولك:» اينکه خداي عالم فرموده است که «إذا وقعت الواقعة» ظاهر اين مسئله چيست؟ مثل اينکه شما بگوييد: «كانت الكائنة» و «حدثت الحادثة». «إذا وقعت الواقعة أي إذا کانت الکائنة و إذا حدثت الحادثة» اتفاقي افتاده است «و المراد القيامة و ساعتها».
پس تعبير الهي که «إذا وقعت الواقعة أي إذا حدثت الحادثة و إذا کانت الکائنة». «و الناظرون في علم الكتاب بعين الاحتجاب» آنهايي که به قرآن مينگرند اما در حالي که در احتجاباند. احتجاب محجوب داريم و احتجاب داريم محتجب داريم. فرق است بين محجوب و محتجب. محجوب اين است که ذاتاً حجاب دارد مثلاً عالم ماده محجوب است عالم ماده نميتواند عالم تجرد را ببيند. اما محتجب آن است که يک حجابي براي او براي خودش قرار داده است اين خيلي مهم است اين تعلق ما به عالم طبيعت به دنيا به جنبههاي ظاهري اين عالم اين باعث شده است که ما محتجب باشيم ما خودمان را در حجاب ببريم و الا چشم ما باز است «فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم حديد» غطائي که شما روي چشم خودتان گذاشتيد ما آن را کنار ميزنيم. اين غطاء چيست؟ غطاء تعلق است. غطاء دنياپرستي است. غطاء مقامخواهي است. غطاء خودپرستي و نظاير آن است. به ما ميگويند محتجب. به عالم ماده ميگويند محجوب. همان که در دعاي امام سجاد(عليه السلام) است که «و احتجب بغير علمک» که اينها اين معاذالله گناهان و معاصي اينها را محتجب کرده است و نوعي احتجاب است.
پرسش: ...
پاسخ: بله. ايشان ميفرمايد عدهاي هستند که نگاه ميکنند به قرآن ولي چون محجب هستند و خودشان را در حجاب قرار دادند و حجاب تعلقات مادي و نتوانستند جان را به سمت حقائق ببينند و روشن باشند اينها راجع به قيامت چنين نظري دارند که قيامت تحقق پيدا نکرده است بعداً تحقق پيدا ميکند و اين زمان را اينگونه تحليل کردند. «و الناظرون في علم الکتاب بعين الاحتجاب يظنّون أنّ زمان الآخرة و ساعتها من جنس أزمنة الدنيا» اينجا اسم ساعت را ما ميگوييم ساعت يعني وقت. به لحاظ دنياي وقت همين زماني است که الآن در آن هستيم.
پرسش: همين ساعت و دقيقه و ثانيه است.
پاسخ: بله اما ساعت قيامت اين ساعت نيست وقت هست اما اين وقت نيست وقت مادي نيست. الآن ساعتي که اينجا داريم براساس حرکت تنظيم ميشود ساعت همان زمان است و زمان مقدار حرکت است. آنجا که ما حرکت نداريم. پس بنابراين اين زمان و اين ساعت آن ساعتي که مدّ نظر ما و توده مردم هست نيست. مراد از ساعت يعني يک دوراني يا يک مرحلهاي که در آن دوران و مرحله قيامت اتفاق ميافتد.
«و الناظرون في علم الکتاب بعين الاحتجاب يظنون» گمان ميکنند «أنّ زمان الآخرة و ساعتها من جنس أمزنة الدنيا و ساعتها، حتّى أنّهم يتوهّمون» توهم ميکنند «أنّ يوم القيامة يوم مخصوص متّصل أوّله بآخر أيّام الدنيا» اينها فکر ميکنند که آخرت يک وقتي است يک زماني است که
پرسش: ...
پاسخ: وقتي دنيا تمام شد به محض اينکه دنيا تمام شد اول آخرت شروع ميشود «فيشكل عليهم» حالا که اينطور تصور ميکنند بعد ميگويند که پس قيامت که نيامده، هنوز دنيا تمام نشده تا قيامت بيايد. اينجا اين عبارات ماضي در ارتباط با قيامت و شؤون قيامت اينها را به دشواري و چالش کشيده است. پس يعني چه؟ قيامتي که بعد از دنيا ميآيد و دنيا هنوز فعلاً سرپا هست و قيامت نشده چطور ميفرمايد که «إذا وقعت الواقعة»؟ اينجا در مشکل واقع ميشود «فيشکل عليهم وقوع الإخبار عن وقوعه و وقوع حالاته بالفعل» شما الآن داريم ميگوييد که «و نفخ في الصور» نفخ يعني دميده شده. «فصعق من في السموات و من في الارض» اين صعق يعني چه؟ يعني همه اينها صائقه خوردند و افتادند. اين يعني چه؟ يعني قطعاً انجام شده است. صعق ماضي است نفخ ماضي است اين وقعت ماضي است و همچنين.
«فيشکل عليهم وقوع الإخبار عن وقوعه و وقوع حالاته بالفعل كما في هذه الآية» همين آيه «إذا وقعت الواقعة» و در عين حال ميفرمايد که «و قد تكرّرت» اين مطلب يعني اينکه به صورت اخبار از ماضي است در قرآن بسيار تکرا رشده است «و قد تکرّرت الإخبار عن وقوع القيامة و حالاتها» جهنميها اينجور هستند بهشتيها اينجور هستند «و نادي اصحاب الجنة» «و نادي اصحاب النار» «و نادي اصحاب الاعراف» اين همه «نادي» يعني چه؟ قيامت نشده تا شؤون قيامت اظهار بشود. «و قد تکرّرت الإخبار عن وقوع القيامة و حالاتها في القرآن بألفاظ دالّة على ثبوتها و تحقّقها بالفعل- مثل قوله تعالى: وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ [39/ 68]» که کلاً با فعل ماضي بيان ميشود «و قوله وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍ- الآية- [7/ 43]» اين هم باز به زبان ماضي است «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ ... وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ .... وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ ...- الآيات- [7/ 44- 50]» همه اينها «و أشباهها كثيرة» امثال اين زياد است که حق سبحانه و تعالي با لسان ماضي حرف ميزند.
براي اين دسته از افراد که به تعبير ايشان محتجباند و در احتجاب واقع شدهاند بسيار سخت و دشوار است که چگونه تفسير کنند؟ «فوقعوا في تكلّف أرباب المجاز و المبالغة» گفتند که خداي عالم اين دسته از آيات را به صورت مجازي و مبالغهاي بيان کرده است. بعد گفتند «كما قيل في الكشّاف» و مثل تبيان و بيضاوي همه اينها ميگويند که مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضي است و اگر خداي عالم در اين رابطه با فعل ماضي سخن گفته است مرادش اين است که اينها واقع ميشوند و قطعاً تحقق پيدا ميکنند.
پرسش: ...
پاسخ: تبيان مال شيخ طوسي است. اينجا يک سخني که عرض کرديم ما شايد نرسيم به اين مطلب، ولي اصل مطلب از اينجا شروع ميشود «کما قيل في الکشاف و غيره: «إنّها وصفت بالوقوع» قيامت به وقوع توصيف شد ميگوييم «إذا وقعت الواقعة» چرا؟ «لأنّها تقع لا محالة» چون حتماً واقع ميشود خداي عالم به صورت ماضي بيان کرده است اما «و لم يتذكّروا بمعنى قوله تعالى: ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ [31/ 28]» اين از آيات واقعاً پرمعنايي است که نميشود به اين راحتي فهميد. خداي عالم کاري که به او منسوب است لحظهاي است يعني «إنما أمره إذا أراد شيئا» حرکت و تغيير و زمان و مکان و اينها که نيست. اينها اوصاف فعل هستند نه اوصاف فاعل. خداي عالم از ازل يک اراده براي هستي داشته است «و ما امرنا الا واحدة» يا «و ما امره الا واحدة» يعني چه؟ يعني از ازل خداي عالم اراده کرده است کل عالم را. آن وقت اين عالم در مقام وقوع داراي مراتب متعددي است بعضي مجردند بعضي مادياند بعضي زودتر بعضي ديرتر بعضي از اينها علل معدهشان فراهم شده بعضي نشده و همينطور. آنچه که به خدا مربوط است جز يک امر نيست «و ما أمرنا الا واحدة». خداي عالم از ازل اراده کرده خلقت را تا براي ابد ولي اين مخلوقات به لحاظ درجات و رتبههاي وجودي براي اينکه تحقق پيدا بکنند اين نيازمند به مراحلي هستند و مقدماتي هستند و امثال ذلک.
يک آيه است که فرمود ﴿ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ﴾ شما فکر نکنيد که همه اين ميلياردها ميليارد انساني که قبلا مرحوم شدند يا تا روز قيامت مرحوم ميشوند براي ما تکتک اينها را خطا بکنيم که حسن بلند شو، حسين بلند شو، فلاني بلند شو، همه و همه «کنفس الواحدة» او خطاب ميکند انسان برخيزد مثلاً، همه انسانها «من الاولين و الآخرين لمجموعون الي ميقات يوم معلوم» اين بحث إنشاءالله بحث عمدهاي است که بايد در جلسه بعد داشته باشيم إنشاءالله.