درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/05/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 121

 

جلسه يکصد و بيست و يکم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب متين و فقره هجدهم بالله من الشيطان رجيم و الدين کف اوليا طاغوت يخ جون من النور الي الظلمات و امروز هم هفدهم مرداد هزار و چهارصد و سه هست همون طوري که مستحضريد جناب مطلعين مجموعه آيت الکرسي که سيد آيات قرآني است رو به بيست فقره تقسيم کردن و براي هر فقره هم يه مقاله خاصي اختصاص دادند که در مقام تفسير و تبيين نکات تفسيري با يک رويکرد عقلاني و برهاني و عرفاني است در اين بخش که بخش هجدهم از آيت الکرسي هست سخن در اين است که خب نسبت بين کفر و اولياي اون ها که شياطين و طاغوت اين ها هستند چگونه است از جناب سلين در نوع ولايت داشتن يک بحث خاصي را مطرح کردند فرمودند که ترديدي نيست که خداي عالم ولي موم است الله علي دين منو اما به نسبت به طاغوت اين جور نيست که طاغوت ولي باشد و سرپرست و محب کفار باشد بلکه اين کفار هستند که به طاغوت عشق مي ورزند علاقه دارند و در اين رابطه هست که طاغوت آن را از نور به ظلمت مي کشاند اين فقره رو هم در شش مطلع مباحثش رو ترتيب دادند که چهار مطلب ملاحظه فرموديد و الان مطلع پنجم هستيد در اين مقطع پنجم يه رويکرد عقلاني و برهاني دارن مطرح مي کنن که چه نسبتي ذاتي بين کفر و اطاعت از شيطان است چگونه مي شود که انسان بر مبناي اطاعت از شيطان کفر مي ورزد و کافر مي شود و نقش شيطان در کفرورزي انسان در چيست يه بحث بسيار کاربردي رو دارن اين جا مطرح مي کنن و نسبت بين يعني نسبت عقلي و برهاني که بين کفر و اطاعت از شيطان هست رو دارن باز مي کنن

شيطاني ترديدي نيست که به هر حال در جهت به اصطلاح کفرورزي انسان ها تلاش مي کنه که انسان ها از ايمان باز بمانند و در وادي کفر قرار بگيرند اما شيوه و روشي که اين شيطان به کار مي گيرد چيست جناب مي فرمايد که شيطان از راه قوه وهم به انسان نزديک مي شود و سر اينکه انسان ها کفر مي ورزند براي اين است که شيطان از جايگاه تزيين و تزوير و تدليس و امثال ذلک وارد مي شود و حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوه مي دهد و اين کار در درون نفس انساني از جايگاه قوه وهم شکل مي گيرد اگر قوه وهم قوي شد و سلطه و تسلطي حتي بر عقل پيدا کرد در اين رابطه شيطان به عنوان علت فاعلي و قوه وهم انساني به لحاظ علت قابلي اين دو دست به دست هم ميد و مسائل رو براي انسان به گونه اي طراحي مي کنند که انسان به سمت کفر ميل پيدا مي کند چون حق را در جبهه باطل مي بينن و دروغ و غرور و امثال ذلک براي اون ها جلوه مي کند و از اون طرف باطل براي اون ها حق و زيبا و کامل و داراي آثار و نتايج مثبت ارزيابي مي شود اين قصه باعث مي شود که انسان ها کفر مي ورزند به هر حال ميمند که کفر ورزيدن انسان ها براي اين است که حق را معاذالله باطل ديدند و اين قوه واهمه که تصويرسازي مي کند صورت سازي مي کند و بدر و خوب و زشت و زيبا و حق و باطل و ظاهر آن نشان مي دهد اين ها باعث مي شود که انسان براي خودش توجيه داشته باشه چرا به سمت اوسان و اس نام ميره و به سمت مثل خدا و حقايق وحياني و پيامبر و کتاب و امثال سالک نمير اين قصه اي رو که جناب متعين در حقيقت دارن تبيين مي کنند براي آن است که راه ولايت مداري شيطان و طاغوت بر انسان کفار چگونه است اگر در باب انسان در باب انسان هاي موم فرمود الله والذين آمنوا يخرج من علما فعلن اين براي آن است که حق سبحانه و تعالي اعمال ولايتش را از اين طريق انجام مي دهد که جهل را برمي دارد ضلالت و گمراهي را برمي دارد رذايل و مشت حيات نفساني را برمي دارد و در جايگاه اون ها علم و کمال و تقوا و ايمان قرار مي دهد اين نوع در حقيقت اعمال ولايت الهي است اما آيا شيطان اعمال ولايتش را چگونه انجام مي دهد مي فرمايند که شيطان از راه تزيين تدليس تزوير و نه زائر آن وارد مي شود و با تسلطي که بر قوه واهمه پيدا مي کند باعث مي شود که اين قوه واهمه براي انسان کافر صورت سازي مي کند و حق و باطل و باطل را حق جلوه مي دهد انسان به سمت کفر متمايل مي شود

اين فلسفه کفر مداري و کافر شدن انسان هاست که با ولايت شيطان به اين صورتي که بيان شد اين اتفاق خواهد افتاد الملل خامس في تحقيق علاقه العقلي ملازمه ذاتي بين الکفر و طاعت الشيطان کمال الصفا من هذه آه از همين آيه که به عنوان آيت الکرسي هست اين بخشش که فرمود زينک فرو اوليا ال طاغوت يخ جون من النور الي الظلمات الان مي فرمايند که از همين بخش آيه ما مي تونيم استفاده کنيم که چطور يک ملازمه عقلي و ذاتي بين کفر و اطاعت از شيطان وجود دارد بله اعلم ان الشيطان کما حقن في کتاب مبدا و المعاد که از آثار خود جناب متعين هست حالا با تحقيقي که انجام شده بر اساس اين نسخه صفحه صد و نود و شش اين جوري شيطان رو معرفي کردن خب اول لازم است که هويت شيطاني شناخته بشود چگونه موجودي است آيا مادي است آيا مجرد محض است آيا مجرد غير محض است و نه زائر آن مي فرمايند که شيطان يک موجود مجردي است اما نه تجرد تام داشته باشد که از همه جلوه هاي مادي به اصطلاح منزه باشد نه يک نوع تجردي دارد اما تجرد او تجرد تام نيست اعلم ان الشيطان کما حق اقناع و ما تحقيق کرديم در کتاب مبدا و معاد جوهر مجرد و ذات جسماني و تعلق مثل تقريب نفس است نفس يک حقيقت مجرد است اما ذات لکن فعلا مادي است و با ابزار مادي کار مي کند يک وضعيت اين چناني دارد و در بين ماده و تجرد محض قرار مي گيرد خل قد ذات شيطان من الله تعالي و شيطان هم يک موجودي است که از مخلوقات الهي است و هيچ چيزي از دايره خلقت الهي بيرون نيست هيچ مخلوقي از دايره خلقت الهي بيرون نيست خلقت ذات من الله تعالي البته اين مستقيم نيست بلکه به توسط العقول فعال اونم اجل جهت امکان ظلماني اين موجودات ممکنه تا اون وقتي که در مناطق برتر مثل عالم جبروت و امثال ذلک هستن اينا جهت امکان شون بسيار بسيار ضعيف است اما وقتي به مراحل به اصطلاح مادون ميسن مراحل پايين تر مي رسن هي جهت امکاني اون ها زيادتر مي شه و به جهت اينکه جهت امکان ظلم نيست موجودات ظلماني هم به همين جهت پديد مي آيند و شيطان هم از اين جايگاه چون جهت امکان فراواني داره و ظلماني است و لذا از اين جهت از ناحيه عقل فعال يا عقود ديگر آفريده مي شود به توسط القول فعال ل اجل جهت امکانت ظلماني پس منشا پيدايش شيطان اون جهت امکان ظلماني موجوداتي است که از عالم عقل آفريده شده اند بعد مي فرمايند

امکانت اين جهت امکان شر محض است اما الا انها اين جهت امکان وجدت به تقدير الله لکم قضائيه و مصلحتا قدريه خب به هر حال جهان ماده و جهان طبيعت نمي تونه مثل جهان ملکوت جهان جبروت باشه که غني از صمد است و مالامال از هستي است و جهت امکاني ندارد يا بسيار ضعيف براي او هستش اين جهت جهت امکان ظلماني يا نيستي که حيثيت عدمي پيدا مي کند جهت امکاني نوراني امريست که براي ممکن جهت وجودي مثل علم ممکن قدرت ممکن اينا جهت امکاني نوراني است اما اون حيثيت هاي عدمي در حقيقت جهت امکاني ظلماني و امکانات اين جهت شر محض الا ان انک اين جهت به جهت تقدير الهي حکمت قضاييه و مصلحت قدري است به هر حال اگر اين ها پيدا نشه عالم طبيعت يافته ميشه عالم طبيعت الا و لابد اين جهت امکاني رو بايد داشته باشه اين حکمت الهي در قضا و تقدير الهي است مصلحت قدري است که ايجاد مي کند بنابراين فهو ان شيطان و ان کان من شغل و تقليد و زلال و اذلال الا ان نسلي ملائکه المغرب نسبت السهم الي القوه العاقل خب جهت وجودي شيطان به جهت اينکه از جهت امکان ظلماني آفريده مي شود کارش و شان اين است که هم اشتباه مي کند و غلط کار انجام مي دهد و هم به اشتباه مي اندازد هم ذ است هم مضر هم غلط است هم ملت اما به هر حال موقعيت وجودي فرشته ها در يک سطح نيست همون طوري که قواي انساني برخي عقل است برخي نفس است برخي خيال است برخي وهم است برخي حس است و امثال ذلک و در حقيقت اين ها قواي ادراکي هستند که برخي نسبت به برخي ديگر برترند و رجحان دارند در عالم ملائکه هم اين گونه است همه اين ها از آن جهت که عباد عبادالله هستند ولي عبادت مي کنند خدا را در مرتبه ملکه قرار مي گيرند اما برخي از اون ها خب فرشتگان خالصي هستند که از هر خطا و خطه مصون اند اما برخي ها در مرتبه فرشته ها هستند گرچه ذات يک موجود نوري نيستن و چون در مرتبه هستند ممکن است که خطاها و لغزش هايي هم براي اون ها باشه همون طور که شيطان با اينکه به اصطلاح در زمره فرشته ها بود و خداي عالم در اون جايي که همه فرشته ها را مامور به سجده کرد شيطان هم به عنوان يکي از فرشته ها مامور به سجده شد اما درون مايه و جان مايه خودش رو نشون داد که استکبار و تکبر دارد و در مقابل امر خدا فرمان خدا را اطاعت نکرد خب اين از اين جهت مي فرمايند که اين همون طوري که بين قواي انساني برخي حسن برخي خيال برخي بهمن برخي عقل و قواي خيالي و وهمي يک سلسله ضعف هايي دارند در جمع فرشتگان هم برخي از فرشتگان اين گونه هستند

الا ان نسبت الشيطان الي الملک المغرب نسبت الم الي القوه العاقل خب حالا مي خوام بفرمايند که قوه وهم در وجود انسان چه مي کند در وجود انسان قوه وهم چه نقشي دارد همون نقش و شيطان در کليت نظام دارد و کما ان وجود الم في العالم صغير انساني در نفس انساني کارش چيه منشا القلعه و الکفر و تقليد او به جهت اينکه صورت سازي مي کند تصوير دهي مي کند و قدرت تدريس و تزوير و تزيين دارد باعث مي شود که خطا در وجود انسان و حتي معذب کفر و به غلط انداختن در وجود انسان منتهي بشود زيرا اين قوه واهمه يکي از قواي ادراکي انساني است و مي تواند با اين صورت سازي هايي که مي کند حق را باطل و باطل رو حق کند وقتي حق بخواهد باطل نشان داده بشود و باطل هم به صورت حق جلوه بکند خب طبيعي است که اين انحراف ها صورت مي پذيرد و کما ان وجود الم في العالم صغير انساني منشا الغ الکفر و تغليط البته خب وجودش ضروريه ديگه وجود وهم چرا ضروريه الا ان وهم ضروري الوجود چرا توي ادراک جزئيات که بالاخره جزئيات و معاني جزئيه رو قوه واهمه مي فهمه ديگه اگر معاني جزئيه رو انسان بفهمه ديگه از راه عقل که نمي فهمه از راه خيال و حسم که نمي فهمه يه قوه اي بايد داشته باشه که اون قوه مدرکه مفاهيم و معاني جزئي است و اون وجود وهم هستش بنابراين وهم در وجود انسان يک ضرورت است امر حتمي و لازم است و بدون اون اصلا انسان نمي تواند به مفاهيم کلي راه پيدا بکند حالا که اين قدرتي که براي قوه واهمه وجود دارد

گاهي اوقات اگر در مسير درست و در راه تحت کنترل عقل قرار نگيرد ممکن است که نقش منفي ايجاد بکند و با تزيين و تزوير و تدليس مسير هدايت انسان رو برگرداند الا ان حوزه وجود في ادراک جزئيات و ذر در ره و شر الحکمه و البرهان خب ممکنه کسي بگه خب چرا يه چين موجودي که اين ضرر رو داره و اين شر رو داره که براي انسان کفر ايجاد مي کنه اين آفريده شده است مي فرمايند که وجودش ضروري است اما از سوي ديگر هم ضررهايش و شرش را انسان مي تواند با بهره مندي از حکمت برهان برطرف بکنند بله اگر يه به اصطلاح مرض لا لاعلاجي بود خب عشق جاي اشکال بود علاج داره اگر عقل قوي باشد وهم رو کنترل مي کنه و در تحت سلطه خود ازش استفاده مي کنند عقل از وهم استفاده مي کند و فزع از زر و شر بال حکمه و البرهان نير فک ذالک وجود الشيطان همون طوري که وجود وهم در عالم صغير انساني چه نقشي داره و چنين ضرورتي وجود او داره در عالم کبير هم در عالم دنيوي هم يه موجودي به نام شيطان که بتونه چنين نقش آفريني داشته باشه ضرورت دارد و کذلک وجود شيطان في العالم دنيوي ضروري وجود هست که يووه و تعمير حوزه نشئت دنيوي اگر بناست اين نشئه دنيا مامور باشه آباد باشه حرکت و تلاش و کوشش درش باشه جهاد اصغر و اوسط و اکبر درش وجود داشته باشه نقش شيطان يک نقش ضروري است البته ما مي توانيم در عين حال ضرر هاش را و شورش را دفع بکنيم و شر را شيطان و ضرب و شيطان به نور اسلام و طاعت شريعت الهي بله اگر شيطان بود و قدرت مطلقي داشت و هرگز انسان نمي توانست با او مقابله بکنه و شرش را و ضررش را انسان از خودش دفع بکنه خب جاي سوال بود ولي خداي عالم به انسان طاعت الهي را و تبعيت از شريعت الهي را عطا کرد که بتواند با اين نقشي که شيطان در عالم دنيوي دارد مقابله بکنن خب و منها اونا خب اين جان مطهري مي خوان نتيجه بگيرن و اوني هستش که چون استدلالي که مي خوان بکنن بر اساس اين ادعايي که هست ادعا اين است که يک علاقه لزومي و عقلي اي بين کفر و اطاعت از شيطان وجود دارد

انسان چرا به سمت کفر ميره چرا معاذالله منکر حقايق وحياني کتاب سنت قرآن عترت خدا رسالت وحي و امثال ذلک ميشه چرا چون از يک طرف ديگر امري براي او حق و زيبا و پر منفعت نشون داده شده و از اين طرف هم اين ها بعد رنگ شدن و بعد تصوير داده شده اند و اين ها بر اساس تدليس و تزوير تزيين باطل نشون داده شدن خب وقتي انسان توجه به اموري مي کند که به هر حال بر اساس رنگ کردن و تدليس و تزوير زيبا شده به سمت اون ها ميره و وقتي به سمت اون امور رفت اين جو انکار مي کنه و جهد و کفر مي ورزه اين يک ملازم بين اطاعت از شيطان و کفر هست و منها الکشف العقل العاقل البسه منش الکفر ليث الي الباطل يک و منشا اين محبتم ليس الا ترويج الباطل ف ص الحق چون باطل به صورت حق جلوه کرد انسان به سمت باطل مي ر و به سمت باطل هم يعني کفر ورزيدن ان منشي الکفر ليس الا محبت الباطل و منش محبت الباطل ليس الا ترويج الباطل في الحق به صورتي که ولو نظر احد به عين تحقيق اليه انسان محبت کل ماست الذهب آيتم المور الباطل زائل کز زنا و اکمال يتيم و قتل نفس الحرم ودا اولياالله و محبت علي ادله فلا سجده فلک الان الا زعما لغايت غروره که عن نفي ذلک کمال و حقيقت و وجود و دوام بله فرمايد که آنچه که باعث مي شود انسان به سمت اين گونه از امور شر و بدي ها بره مثل زنا مثل مالياتي مثل قتل نفس محرمه مثل عداوت با اولياي الهي مثل محبت با اعداي الهي چرا انسان به سمت ايران ميره براي اينکه محبت اموري براي او در دلش قرار گرفته است که معتقد است که اون ها در حقيقت حق و زيبا و کامل و صاحب منفعت فرماييد

که اگر کسي به سمت اين خطاها و معاصي بره اين لي سجده فلک الا زم لغايت غرور نفي ذالک کمال و حقيقت و وجود اگر به سمت خلاف هايي مثل اکر مال يتيم و قتل نفس و عداوت اولياي الهي و محبت ادله ميره براي اينکه مي بينه که کمال در اين گونه از امور است که مال يتيم خورده بشه انسان توانمند ميشه بعد عفل حلما من استعلا قتل نفس مي کنه عداوت با اولياي الهي پيدا مي کنه دشمني با محبت نسبت به اداي الهي پيدا مي کنه که چرا براي اينکه در اون حال که به سمت اين گناهان و معاصي ميره زائر است و مي پندارد به خاطر غرور و فريبي که خورده که نفي ذالک در اين گونه از امور کمال است و حقيقت است و وجود است و دوام انسان با داشتن اموال اين چناني که از مال يتيم گرفته بشه يا مث اون لذا به اصطلاح دنيوي که براش پيش مياد فکر مي کنه اينا کمال اين ها وجود اين ها دوام دارند و امثال زاده به گونه اي که به گونه اي که فال يوم ول ي سوم عين مشاهدت بطلان المحجوب الباطل و صور مرغوب زائل لم الي محبت ها و طلبه ها و مباشرت ها به گونه اي که اگر اين انسان کور نبود و کر و لال نبود و قدرت مشاهده اين گونه از امور باطله رو داشت و مي دانست که اين گونه از امور که به اصطلاح زيبايي و زيوري آراسته شده اند ناصر و از بين رفتني هستن هرگز اقدام به محبت اين ها و طلب اون ها و مباشرت و همراهي با اون ها نمي داشت اين انسان کر و کور شده اين قوه وهم او از درون و شيطان از بيرون با تضمين دادن با تجليل کردن با بزرگ نمايي کردن با سفيدنمايي يا سياه نمايي و امثال ذالک کاري کردن که اين انسان معاذالله کر و کور شده و قدرت مشاهده بطلان اين گونه از امور رو ندارد پس بنابراين ايشون اون چيزي که ادعا کرده بود به عنوان تيتر بحث هم اون رو داره دنبال مي کنه کش که منشا کفر چيزي جز پيروي و اطاعت از شيطان نيست ف مبدا جميع القاي يرجع الي ترويج الباطل في سوره الحق اون چه که در حقيقت باعث مي شود که انسان اين حقايق رو انکار کنه و امور علمي و وحياني رو ناديده بگيره براي اين است که باطل در صورت حق براي او جلوه داده شده است ال انسان فيض ترويج طبع الشيطان انسان در اين ترويج يعني اينکه باطل حق جلوه داده شده تزيين شده آراسته شده و بر اساس تدليس و تزوير کار شده انسان در اين ترويج که باطل را اين گونه ديده است طبع الشيطان و سار عقل انسان مقهور خب اين ما اين طور بخوايم تحليل بکنيم مناسب تره که شيطان از بيرون و وهم از درون اين شيطان است

که به کمک قوه وهم مياد و وهم رو قوي و قوي و قوي مي کنه به گونه اي که بتونه در مقابل و براهين و سخن هاي عقل به اصطلاح بايسته و عليه او بشوره و اون عقل رو مقهور خودش بکن و انسان فيض ترويج الطبع الشيطان و سار عقل اين انسان مقهور لمي انه لهو فيض ترويج وقتي که ادعا مي کنه اين شيطان براي وهم در اين ترويج اين جا ديگه وهم قوي ميشه و عقل ضعيف و قاهر است و عقل مقهور و سار عقل مراهم عند دعا لهو فيض ترويج و تدريس خب نتيجه گيري و کل منک بالله يک و به آيات دو افسار من من اتباع شيطان و محبي آنچه که باعث مي شود که انسان معذب به اين سمت برود اين است که انسان مطيع و تابع شيطان مي شود در فاز تقليد در اين به اصطلاح مغالطه کاري که حق و باطل و باطل و حق داره نشون ميده فياض التقليد منهم لقوه العاقل سيره عقل مزين لم کم من عقل اسير تحت هون امير گاهي اوقات هوا و هوس غالب مي شود گاهي اوقات وهم و خيال غلبه پيدا مي کند در بخش عقل نظري خيال و وهم غالب مي شود حس و خيال و وهم بر عقل غالب مي شود در بخش عمل عقل عملي هم همه آب هوس غالب مي شود وقتي اين ها غالب شدن ديگه انسان درون حق رو نمي بيند بلکه حق و باطل و باطل را حق مي نگرد من ال فهذا تقليد من القوه العاقل سحر عقل مزين لم عقل مياد و در حقيقت وهم رو تصديق مي کنه و اذعان مي کنه و حرف ون رو نه تنها مي پذيره بلکه تاييد هم مي کنه عقل ضعيف شده عقل خار ديگه به سلطه وهم تن در ميده و عقل ميشه مقهور وحي ميشه قاهر خب اين جا مي فرمايند که اگر عرض کنيم در قالب علت قابلي به علت فاعلي بگيم شايد فهم تقرير درست تري باشه

اين جا وهم من جنود شيطان يعني شيطان وقتي مي خواد کار بکنه يه سلسله ابزار بيروني مي خواد سلسله ابزار دروني که شهوت و غضب يا خيال و وهم اين ها ابزار درونيه انسان هستند که شيطان اين ها رو به سلطه مي گيرد و الم من جنود شيطان لن فعل اغوا و تزين ال باطل چون کار وهم اغوا صورت بندي است البته از شيطان داره مدد مي گيره کار شيطان فعل الشيطان القوي لولا مزين همان طور که قرآن خداي عالم از او داره نقل مي کنه اغوا کردن اذلال کردن تزيين باطل کردن و امثال زار و حتي ترويج کردن که بر اساس خناس گ آمد و شد هاي مکرر و مدام اين باعث مي شود که وهم هم تمکين بکنه و عليه عقل بشوره و الم جنود شيطان لعن فعل الشيطان القوي اغوا و تعذير الباطل و ترويج الباطل في الحق و تابع تابعه لش تاب زال ش وهم تابع شيطان است انسان وقتي تابع وهم شد گويا تابع شيطان شده است و تابع الطب ال ش تابون زال يعني انسان تابع شيطان است درسته که وهم مباشر است اما چون اين وهم مباشر از شيطان الهام مي گيرد بنابراين انسان گويا از شيطان داره الهام مي گيره و تابع ال ش محب الله در حقيقت روح محبت همون تبعيت است ديگه فرمود که ان کنتم تحبون الله فون بکم محبت روحش و مغزش همون تبعيت است و اطاعت متابع ال شب الله بنابراين سبد پس اوني که ما به عنوان تيتر ادعا کرده بوديم اين ثابت شد که چي من ان الکفر منش ولا الشيطان محبت به شيطان منشا کفر خواهد بود اون وقت اين ولا شيطان يعني ملاک خب مصر است و اضافه مي شود به شيطان که در حقيقت درجا نقش مفعولي ولا الشيطان يعني محبت اون کسي که در حقيقت مورد محبت است مورد علاقه است فعل محبت بر او اتفاق مي افتد

ولا شکل ان الکفر منه ولا الشيطان و ولو شيطان ولا مصر شيطان هم اين در حقيقت اون کسي که محبت نسبت به او روا داشته شده بنابراين ولايت شيطان منشا کفر خواهد شد و انسان هم به تبع از قوه واهمه از شيطان داره تبعيت مي کنه بلکه او رو محبوب خود مي دارد خب و منها ناي علم از همين جا روشن مي شود که چي که ان ابليس حالا چون شيطان در حقيقت يک وصف است ابليس اسم است ابليس کار شيطنت است و کار شيطنت ابليسي البته در سراسر جهان هستي هر چه که در مسير ابليسي باشد که شيطنت باشد و تزيين و تدريس و تزوير و امثال ذلک باشد همه و همه در جنود شيطان قرار مي گيرند و منها لا يعلم ان ابليس و ان کان اصلم الملک گرچه در زمره فرشته ها بود الا ان لم يکن الا منافقان مغول تنا جاهل کاف موجود مغالطه موجود منافق بود يعني درون کفر و ظاهر اسلام بله حق سبحانه حق تعالي نه که نداند ولي خب او در اين صورت خودش رو جا زده بود براي اينکه او وجود او نوري نيست وجود اون نره از نور اگر بود هرگز اين خطا وجود نداشت چون وجود ناري يا وجود ترابي خطا مي کنند اين خطا در او امکان داشت و خداي عالم اين خطاي دروني او رو در باب آفرينش انسان افشا کرد و نشون داد که اين يک موجود رسمي فرشته اي نيست اون خودش رو در بين فرشته ها جا زده و يک مغالطه است يک منافق است و يک جاهل کافر است و فرمود انک رجيم ديگه تو در رديف فرشته ها نيستي برو بيرون و ما زمه بعض الجماهير مرحوم سم به حق مي خواد به همه مسائلي که در اين رابطه است متعرض بشه و به اندک بهانه بحث رو مي بره به اون سمت اون سوال رو اون پرسش و يا اون نظر رو ابطال کنه عده اي در حقيقت با شناختي که نسبت به شيطان و قدرت پردازش شيطان که توانست يه شخصيتي مانند حضرت آدم و حوا و در حقيقت متحول بکنه و به مسير خودش بياره در مقابل خدا و امثال سالک حتي با خدا بخواد معاذ الله احتجاج بکنه خه عده اي فکر کردن که پس ا خيلي عالمه نه اين فهم رو ما بايد داشته باشيم وصف علم با سفسطه خيلي فرق مي کنه علم با مغلطه خيلي فرق مي کنه خيلي ها اهل مغلطه اند و ديگران که جاهل او را عالم مي دانند شيطان اهل مغلطه بود و چون مغلطه کرد توانست آدم و حوا را فريب بدهد و چون مغلطه کرد در مقابل اراده الهي ايستاد مغلطه او در مقابل خدا چي بود گفته که خلق و منت خلق منار و خلق من تراب احتجاج مغالطه او در حضرت آدم و حوا چي بود که اين شجره خلد است

يعني اين هر درخت سيب هست يا هر نوع درختي که هست اگر از ميوه اش بخوريد براي هميشه در بهشت خواهيد موند ديگه خب اين مغلطه هاي اين چناني که حمله بر سواد و علم نمي شود که عده اي شيطان را عالم و فرزانه دانستند و جناب تعالي فرمود که شما فرق بين علم و مغلطه روم دونيد بين حکمت و سفسطه روم دونيد چطور بيايد براي شيطان چه اين جايگاه و موقعيتي رو در حقيقت ايجاد مي کنيد بله منها ان يعلم ان ابليس و امکان اصل الملک الا ان لم يکن الا منافق قالت جاهل کافرا و ما زمه بعض الجماهير که ان الشيطان خانم من اعلم العلما و کلام حذف سخيف اين کلام کلام باطل منحطي سخيفي است که قابل گفتن نيست گويا اصلا اين آقايون بعضي جواهر لم فرق بين العلم و الملک ولا بين الحکمه و سفسطه خصوصا علي مذهب مريم با عده اي مانع از نظر ابن که ما احباط نداريم يعني اگر يه عملي خوب انجام شد صادقانه بود درست بود خوب بود اين ديگه منحط نمي شه ح و باطل نمي شه شيطان اين همه سال عبادت کرده در جايگاه خودش قرار گرفته ممکن نيست محال است که اين عمل بخواد پرت بشه و باطل بشه خب اينم ظاهرا بعضي از اماميه هم متاس اين رو اظهار کردن و گفتن خب بر اساس اين خب شيطان خيلي بزرگ ميشه ديگه يه شخصيت ممتازي است که با خدا بحث مي کنه و با آدم و حوا اين گونه مي تونه اونا رو فريب بده و اين همه خدمت عبادي چند هزار سال هم خدمت عبادي داشته اين مجموعه باعث مي شود که شيطان مصون بماند و ان لم فرق بين العلم و مغلطه ولا بين الحکمه وسوسه خصوصا علي مذهب من الابيات کذب عليه اصحاب اماميه رضوان الله عليهم.