درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/05/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 115

 

جلسه يکصد و پانزده از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب متين و امروز هم يازدهم مرداد هزار و چهارصد و سه هست بحث در تفسير آيت الکرسي به فقره هفدهم رسيد تحت عنوان بالله من الشيطان رجيم يخرج الي النور و مقاله هفدهم هم اختصاص پيدا کرده است به اين بخش از سيد آيات قرآني يعني آيت الکرسي بعد از اين که ولايت حق سبحانه و تعالي نسبت به موم تبيين و تفسير شد و وضعيت موم در تحت ولايت حق سبحانه و تعالي روشن شد هم سبحان تعالي اين ولايت رو از اين طريق اعمال مي کند که موم رو از ظلمات به نور مي کشاند و خارج مي کند اين خروج و اخراج الهي از ظلمات به نور در محقق ساختن ولايت الهي در اين رابطه معنا مي شود براي اينکه حق سبحانه و تعالي اين ولايت رو به خودش اختصاص داده و فرموده است که الله ولي الذين آمنوا و بعد اين اخراج و يخرج من ما فعل النور نظر جناب متين و همراهانشون و همفکرانش اين است که اين اسناد اخراج به حق سبحانه و تعالي استناد تام و درستي است و تنها حق سبحانه و تعالي است که در حقيقت موم را از ظلمات به نور اخراج مي کند و هدايت مي کند اين رو در اين فصل دارن بيان مي کنند در معراج سوم بيان مي کنند و بعد شبهاتي که نظر جناب متلين به اينکه اين اسناد به غير الله هست رو دارن طرح مي کنن و پاسخ ميد نظر قطعي جناب سر متل نصفش که خود حق سبحانه و تعالي بر اعمال ولايتش اخراج موم از ظلمات به نور رو مستقيم خود به عهده دارد حالا مراد از مستقيم اين است که اين اسناد اسناد حقيقي است و احيان به امور ديگر اگر اسناد داده مي شود

به انبياي الهي يا به کتب به فرشتگان و امثال ذلک اين ها الان احوالم مجاز است و الا حقيقت اوني که اين ولايت رو دارد او و اين ولايت را از طريق اخراج از ظلمات به نور اعمال مي فرمايد ثاني اين مختص به ذات احدي صبحانه تعالي و ديگران در حقيقت بالعرض و المجلس اين اسناد به اون ها ارتباط پيدا مي کند لذا اين بحث يعني معراج سوم در دو مقام است مقام اول اينکه ان الله تعالي والد ال فعال في اخراج نفوس انساني من ظلمات من ظلمات الجهل و زلال الي نور المعارف و الکمال اين مقام اول و مقام ثاني هم هست في دفع شبهه المنکر اينه و الجار که منکرين و جوال چگونه نظر دارند و انشا در مقام دوم مطرح خواهد شد لذا در مقام اول با يک برهان قطعي فلسفي اين معنا رو مي گن که تنها کسي که حقيقت اسناد اخراج به او منسوب است حق سان حق تعالي است و اوست که نفوس انساني را از ظلمات جهل و زلال به نور معرفت و کمال هدايت مي کند يا که عمده مفسران بر اين امر هستند که مراد از ظلمت عبارت است از کفر و مراد از ايمان عبارت مراد از نور هم عبادت از ايمان به آنچه که جاري مجراي کفر و ايمان مي شود و آيه هم تصريح دارد که حق سبحانه و تعالي مخرج انسان از مرتبه کفر که نوعي از جهل هست حق سبحانه و تعالي و اوست که انسان ها را از مرتبه جهل به علم و ضلال زد انحراف به هدايت مي کشاند اين تقريب مورد اتفاق نوع مفسرين است ولي برهان عقلي که براي اين وجود دارد اين است که بالاخره تقريب از طريق امکان و وجوب استفاده مي کنند مي فرمايند که بالاخره علم يک امر وجودي است او کما اينکه ايمان هم يک امر وجودي است امر وجودي ممکن براي ممکنات بدون استناد به يک واجب امکان پذير نيست هيچ موم بدون اين که اين ايمانش را از يک مرتبه وجوبي دريافت بکند

ممن نخواهد شد چرا که موم افراد ديگر يا منابع ديگر يا شخصيت هايي که اثر گذار مي تونن باشن مثل انبيا مثل کتب مثل فرشتگان و امثال سالک اينا همشون حيثيت هاي امکاني دارن و موجودي که داراي حيثيت امکاني است بدون آن است که بتواند به ديگري اين امر را ببخشد از باب اينکه تيز نايافته از هستي بخش کي تواند که شود هستي بخش هستي ايمان هستي نور هستي علم و امثال ذلک اينا حقايق امکاني هست که براي ممکنات جز از راه واجب امکان وجود پيدا نمي کند و لذا چون اين ها ممکن است يک و اسناد ممکن به ممکن هم ناصواب است منتهي به دور و تسلسل خواهد شد اگر به ممکن اسناد پيدا بکند سه پس لزومي بايد به واجب منتهي بشود چهار و اين نتيجه ايست که به عنوان برهان عقلي و نظر جمع مفسرين در ارتباط با اينکه اسناد اخراج از ظلمات به نور به حق سبحانه و تعالي يک اسناد حقيقي است المجالس في اتقان القول بان الله تعالي والد ال فعال در اينکه اين سخن سخن متقن و سخن مستدل و برهاني است که حق سبحانه و تعالي تنها مبدا ايست که مي تواند نفوس انساني را از ظلمت جهل و زلال به نور هدايت کند و اخراج کند في اتقان القول ان الله تعالي مبدا ال فعال في اخراج نفوس انساني من ظلمات الجهل و زلال الي نور المعارف و الکمال اين مقام اول بحث مقام ثاني بحثم و دفع و دفع دفع شبهه المنکر و الجار حجم النفس علي ان الم منظم و من النور هم الکفر يعني مراد از ظلمت و مراد از نور عبارت است از ظلمت يعني کفر و نور يعني ايمان البته آنچه که جاري مجراي کفر و ايمان هم هست در حقيقت مشمول عنوان ظلمت و نور خواهد شد اگر اطاعت است اگر پيروي است اگر عمل صالح است اينا همه و همه ملزوم نور و اگر انحراف است بداخلاقي است کج خلقي و کج فهمي و نظائر آن هستش اينا همه از لوازم ظلمت محسوب مي شوند بنابراين آيه هم صريح و روشن است که فرمود الله ولي الذين آمنو يخرج که فاعل يخرج همون الله است که صريح فان الله تعالي ولخرج انسان من مرتبه الکفر که خودش اين کفر نوعي از جهل است و نوعي از ظلمت محسوب مي شود و ادخال الي مرتبه الايمان که او ضربي از علم است که علم هم نوعي از نور خواهد بود خب اين ادعايي که جمع مفسرين دارن اما و البرهان العقلي عليه برهان عقلي بر اين ادعا اين هستش که انسان في مبدل فطره خاله ان العلوم کل قله اخراجم من بطون محکم لا تعلمون ش اين نکره در سياق نفي مفيد عموم است و هيچ چيزي از حقايق کسبي و عرض کنم که تحصيلي نداشتن بله حبس و بهانه تعالي نفس انساني را با داشته هايي فراهم آورده و اين داشته ها داشته هاي فطري انساني است اما حقايق کسبي رو هيچ چيزي هيچ کسي آگاه نبوده و لا تعلمون شيعه و اين دردا فطرت خالي بودن از علوم همشون حتي خداي عالم به پيغمبرش مي فرمايد که تو اصلا نمي دونستي که ايمان چيه و ما به تو ايمان را آموختيم ايمان و کفر يک مسئله ايست که در حقيقت از طريق وحي و پروردگار عالم به انسان مي آموزد و انسان في مبدا فطرت خاليه ان العلوم کل کل سم قديس و اين انسان موم بالحق رباني عالم بال معالم الهي اين انسان

بعد از اينکه از حق سبحانه و تعالي کسب علم و معرفت کرد موم به حقايق رباني مي شود و به معالم الهي آشنا و آگاه مي شود بنابراين اين سورت و تحول علمي و اين آگاهي و شناخت در سايه حقايق رباني است و معالم الهي است خب اما هر نوع حرکتي هر نوع در حقيقت خروج از قوه به فعل اين بدون يک محرک امکان پذير نيست در باب حرکت فرمودند که حرکت به شش عامل نيازمند است که مبدا و منتها موضوع و مسافت زمان و محرک محرک داره هر حرکتي قطعي و از ضروريات حرکت هست نمي شه يک حرکتي اتفاق بيفته يک خروج از قوه به فعل که همون حرکت است حرکت يعني خروج از قوه به فعل اتفاق بيفته و بدون اينکه در حقيقت يک مخرجي و محرکي داشته باشه الان سخن اين است که اگر انسان ها از نقطه صفر مرکزي به معناي که هيچي نمي دونستن بخوان به سمت علم و نور حرکت کنن اين حرکت که خروج از قوه فعليت هست محرک چيست و کدام هستش بلاشک ان کل ما يخرج يخرج من القوه الي الف و حسب الکمال العلمي حالا گاهي وقتا خروج از قوه فلفل کمال علمي گاهي اوقات هم گاهي خروج از قوه فعل کمال عملي يا گاهي وقتام اخلاقي و ظاهر آن هستش ولا ان کل ما يخرج من القوه الي فعل هر موجودي که از قوه به فعل خارج مي شود به حسب کمال علمي لابد لهم سبک يعني محرک مي خواهد و مخرج مي خواهد که يخرج هومن ها اليه که او را اون حالت قوه به فعل منتقل کند اون مخرج و اون سبب آيا چيست و ذالک سبب عليک کام في ذات عالم بالفعل من غير قصور اون که مخرج است و محرک است يا يک حقيقتي است که فعليت کامل و تام دارد و ذا اين علم براي او بالفعل حاصل است بدون هيچ گونه قصور و نقص و ضعفي يا که نه اون مخرج خودش هم در حقيقت از جاي ديگر کمال و تحصيل مي کند املاک کذلک ولکان ع من کام بعد عالم يکم خب اگر اون مخرج همون ويژگي هايي رو داشته باشد که کامل باشد در ذات خودش و بالفعل هم عالم باشد خب اون همون واجب است در حقيقت خب هدف تامين است مطلوب هم همين است ما به دنبال اين هستيم که حق سبحانه و تعالي چون غايت کل هست هدف کل هست و بالفعل هست عقلم بالفعل هست و ذات هم کامل است او مي تواند مخرج انسان باشد و اسناد اخراج به حق سبحانه و تعالي يک استناد درست و تام است فکان الاول اگر اولي باشه که اون سبب کامل باشد در ذاتش عالم باشد بالفعل خوف و اين موجودي که در ذاتش کامل است و عالم بالفعل است يا واجب است يا ممکن امکان واجب مطلوب خيلي خوب او مي تواند مخرج باشد براي اينکه ذات کامل است و به لحاظ علم هم فعليت دارد اما امکان ممکن اگر خود همون محرک ممکن باشد در ذات خودش و بالفعل عالم نباشد بلکه او علم را تحصيل کرده است و امکان ممکن و سببيت حول تکميل حذر انسان اما به حسب حقيقت ذات حل ممکن است امن جهت افاضه الواحد تعالي نور العلم و کمال عليه خب ما سوال مي کنيم اين موجودي که ممکن است و الان علم دارد فعليت علم را دارد آگاهي دارد اما سوال مي کنيم آيا اين موجود به حسب حقيقت ذات خودش حيثيت امکاني دارد يعني در مقام ذات اين کمال رو ذات نداشت و تحصيل کرد يا نه در حقيقت

اين کمال از ذات اوست اگر کمال از ذات او باشد که همان قسم اول است و واجب است اما اگر به حسب حقيقت و ذاتش ممکن باشد خب طبيعي است که بايد از يک مبدا ديگري در حقيقت اين حقايق رو تحت تحصيل کند مي فرمايد که بله و امکان ممکن است اگر اين مبدا و محرک و مخرج ممکن باشد و سببيت حق سبب بودن اين ممکنه که در حقيقت در ذات خودش ممکن است يا تکميل اين انساني که مي خواهد از قوه به فعل خارج بشود يا به حسب حقيقت ذات ممکن است يا من جهت حفاظت الوا تعالي نور العلم و الکمال عليه اين کمال را يا از جايگاه ذات خودش دارد يا از جايگاه در حقيقت افاضه الهي است که کمال و نور رو براي او احاطه کرده است و اول و محال که به حسب حقيقت ذات حل ممکنه بخواهد چنين کاري انجام بدهد مال است چرا لعن ممکن و حسب ذات الامکان عدم محض ممکن همون طوري که بيان شد متساوي النسب الجود و الدم هست و در حقيقت نسبت به علم و نور و هدايت هيچ برخوردار نيست و در حقيقت همون طوري که در اصل وجود نام وجود و معصومه در مقام ذات در مقام علم و معرفت هم اين علم نه براي او حاصل است نه غير حاصل يعني مرتبه ذات است مرتبه ذات خالي و تهي است و بايستي از ناحيه مبدا به علتي تامين بشود خب اين جا هم يکي از نمونه هاي بارز و مصداق روشن به اصطلاح خدمت فلسفه به تفسير قرآن هستش اگر مباحث فلسفي وجود نداشت و نسبت ممکن و واجب در فلسفه به درستي تحليل نميش خب اين اسناد اخراج من الظلمات الي النور يک اسناد روشني و برهاني نبود الان از طريق برهان امکان و وجوب دارن اين اسناد اخراج را به حبس و تعالي تامين مي کنند و مي گن که اگر خدا در قرآن فرمود الله ولي الذين ام يخرج وهم اين بر اساس اين است که ماس و الله ممکن و ممکن در مرتبه ذات اين کمالات را ندارد و الا لابد بايستي که از ناحيه حق سوهان تعالي تامين بشود اين در حقيقت در خدمت قرار گرفتن فلسفه نسبت به تفسير عقلي نسبت به آيات الهي است الاول محال ممکنه و حسب ذات الامکان محض و قوت صرفه فست است که يسير اين ممکني که در مرتبه ذات ممکن است سبب وجود فعليت بنابراين فين الثاني و مطلوب ثاني يعني اينکه اگر يک ممکني مثل پيغمبر مثل امام مثل فرشته مثل کتاب دارن يه فيضي رو افاضه مي کنن اينا ذات ندن چون خداشون همشون حيثيت امکاني دارند و بنابراين اسناد اين اخراج به پيغمبر به امام به قرآن به فرشته به هر چه غير حق سبحانه و تعالي اين استناد مي شود اسناد غير حقيقي و اسناد مجازي و طبعا نمي توانند مستقيم مخرج منو مقاتل النور باشند پس يسير سبب وجود وجود فعليت بنابراين فين الثاني و مطلوب اما ا لم يکن کام کذلک خب اگر اون اون ممکنه که در مرتبه ذات ممکن هست او بخواهد حيثيت سببيت براي تکميل انسان را داشته باشد اگر در مرتبه خودش کامل نباشد يقر الکلام الي سبب حل مخرج يوم الناس الي الکمال اگر کمال ذاتي نداشته باشد کمال او کسبي باشد سوال به اين منتقل مي شود که آيا اون موجودي که او رو از اين حالت استوا خارج کرده و از اين قوه بودن و محض استعداد بودن خارج کرده اون کيه و لکم کام کذلک در مرتبه ذات کامل نباشد يقر الکلام الي سبب ال مخرج ياهو نسلي الکمال و من القوه الي الف فما تز سلسله و الي غير نهايت يا اينکه اين سلسله به غير نهايت ختم بشه اين ممکنه به اون ممکن اون ممکن به اون ممکن و همين طور تا غير نهايت که ميشه سر صلح و محال تد رو ممکنه الف ممکنه با متوقف است و ممکنه باب ممکنه الف در خروج و در اخراج از قوه به فعل ميش دور و هر دو اينه محال هستند يا اين که بايد بگيم منتهي مي شود به واجب سبحانه و تعالي و چون اون دو شق تسلسل و دور محال هستش و شبان باطل فينا ثالث و و الحق خب اين مقام اول در اين جا تمام شد که در حقيقت اون مخرجي که افراد موم را از ظلمات به نور هدايت مي کند جز باري سبحانه و تعالي نيست و مي فرمايد که فک ان الله اوف و نور الايمان علي النفوس سج السان الخالي اون کسي که نور ايمان را بر نفس هاي ساز يعني همون محض القوه که استعداد محضر و هيچ فعاليتي براي اون ها در کسب در نور و هدايت نيست

افضل نور الايمان علي ال نفوذ ساز انساني عنه بالفطره الاصلي به حسب فطرت اصلي همشون نفس سازش و هيچ حيثيت فعليتي براي اون ها نيست و اون چيزي اون حقيقتي که افاضه مي کند وخرج ظلمات تعلقات دنيوي الي نور القبه معنوي رباني همون حق سبحان تعالي است که مفيد است و مخرج است خب تا اين جا مقام اول بحث که همون فاسقان القول بان الله تعالي النفع اين مقام اول اما وارد مقام ثاني مي شيم که ديگران خصوصا معتزله قائلن به که مخرج از ظلمات به نور رو در حقيقت انبيا و مرسلين و ائمه و کتب و فرشتگان و امثال ذلک اين سخن سخني است که براي يک حکيم و کسي که مبناي برهاني رو در کارهاي خودش دارد اصلا قابل پذيرش نيست و طرد مي کنن بفرماييد که در حقيقت جمعي از معتزله به چين نظري نظر داشتند و گفتن که اون چه که مبدا خروج و اخراج هست عبارت است از مرسلين و کتب و امثال سالک اين رو دقيقه اول مطرح مي کنند و شبهه رو باز مي کنن و اين نظر رو غير صائب ميدون و بعد در دو مقام دفعش اقدام مي کند و عمل و کج من معتزله المتکلمين من وجه اينو دو تا دليل و دو وجه براي که مبدا اخراج اگر از هفت سبحان تعالي هست بيان مي کنند و احد ما وجه اول اين است که ان الخراج منات الي النور عبارت نصب دلائل و ارسال الانبيا و انذار الکتب والس و ترغيب عبارت نصب دلائل و ارسال الانبيا و انزال الکعبه و انس و ترغيب في الايمان و ابو اين که خداي عالم الله ولي الذين اموي خرج من الظلمات الي النور معناي اخراج همين هستش که دلايل رو نصب مي کنن براهيني ذکر مي کنن انبيايي مي فرستن کتابايي رو نازل مي کنن و تشويق و ترغيب دارن براي اينکه مردم ايمان بيارن و اين به ابلغ وجوه اتفاق مي افته و اين همون اخراج من الظلمات الي النور هستش از طرف ديگر هم و تحذير ان کفر به اقصي الوجود و اينکه کفر بدترين و ظلمت است و و جهل است و در حقيقت باعث سقوط و انحطاط هست اين رو هم با برترين و والاترين وجه بيان مي کنند پس هم کار اثباتي مي کنند انبيا و اوليا و در حقيقت به ميدان ميارن و هم کار سلبي که در حقيقت مي فرمايند که اون چيزي که باعث مي شود در انسان به سمت ظلمات ها و کفر هم برود اون رو بيان مي کنند و بر حذر دارند خب آيا شاهدي هم براي اين سخن دارند بفرمايند که بله و نسب الله اذلال الي السن همون طوري که خداي عالم در قرآن اذلال را به سنم نسبت دادن گمراهي از ناحيه صنم و بت ميشه چون بت ها سبب اند اصنام صب سبب و اوسان علت براي خروج به اصرار به سمت ظلمت اگر اين ها اين طور هستند طبعا انبيا و اولياي الهي هم در حقيقت سبب اند و مي شه به اون ها اين اسناد رو داد که اين ها مخرج از ظلمات به نور هستند و نسب الله اذلال الي الي السن في قول ربه ان الکفير من الناس اهل کفر در جهنم به خدا عرض مي کنم که اين بت ها و اين اسناد ما رو گمراه کرده اند و از هدايت باز داشتن رب ان کفير من الناس چرا که لج انس ان الاصل سببيت و ما به وجه بالاخره اين اصنام و احسان هم به نوعي سبب اند و در حقيقت اين ها عامل و علت حالا اگر علت نگيم عاملي براي انحراف و گمراهي هستن بنابراين سبب انصاف الخراج الظلمات اليه تعالي کانولا اگر ما به اصطلاح اين اخراج از ظلمت ها رو هم از ظلمات به نور رو به اين ها استناد بديم اولي هستش و به ان ذ ف الخراج من الظلمات الي النور علي تعالي که اخراج از ظلمات به او رو بديم کانولا يعني اولي اين هستش که ما خدا را در اين رابطه نقش آفرين ندانيم ولي همين اثنا مخرج از به اصطلاح نور به ظلمت و کتاب و انبيا و فرشتگان هم مخرج موم از ظلمات به نور هستند اين يک وجه در حقيقت بيان شده است مجاني و الوجه الثاني که همين معتزله از متکلمين مطرح کردن مي گن

که ان لا الا اخراج من الظلمات الي النور اليه تعالي مي تونيم اين جور تفسير بکنيم چون در دنيا آيين اهل اعتدال بر اساس مکتب اعتزال حق سبحانه و تعالي را معزول ميارن و مي گن که حق سبحانه و تعالي در حقيقت کار رو به محاسبات سپرده و محاسبات نقش آفرين ديگه ما کار رو به حق سبحانه تا حالا اسناد نديم بنابراين اگر اسناد مثبت است به انبيا و اوليا و فرشته ها نسبت مي ديم و اگر اسناد منفي است به اصنام و اوسان و شياطين و اين ها استناد مي ديم اين مشرب و مبناي اعتدال است که بر مبناي تفويض ديگه خداي عالم رو معزول داشتن و حق سبحانه و تعالي اين کارها را به موجودات هر کدام فراخور خودش و سپرده است اما در ارتباط با جهان آخرت پس از مرگ ما مي تونيم بگيم بله خداي عالم ولي است و مخرج است و مراد از مخرج بودن يعني اينکه کفار را از جهنم بعد از مدتي به هر حال اگر گناهش ريخته شده باشد از جهنم که ظلمت است به نور که بهشت است منتقل مي کند يا موم را به خاطر که ايمان آوردن ولو احيان گناه هايي هم داشته اند بعد از مدتي تعظيم در حقيقت اون ها رو به بهشت رهنمون مي شود اين مي تواند تفسير يخرج منات الي النور باشد پس مربوط به عالم طبيعت و دنيا نيست چون نظام دنيا بر اساس تفويض است و حق سبحانه و تعالي معزول از مداخله در نظام دنيوي است و تنها به امور متوسط واگذار شده است يعني در جنبه مثبت به انبيا و اوليا و کتب و رسول و در جنبه منفي هم به شياطين و اصنام و اوسان و امثال زاده بنابراين وجه دوم رو اين طور مي گن و الوجه الثاني ان اخراجم الي النور علي تعالي ياد لبه من النار و الجن وهو خلف الحقيقه اين به اصطلاح در که خداي عالم مخرج باشد اين مناسب و شايسته تر است لايق من ذلک في الآخره کون فعل تعالي ان فعل آنچه که وسن تعالي در آخرت اتفاق مي افتد از فعل او محسوب مي شود گويا ان فعل حق سبحانه و تعالي و حق سبحانه و تعالي در آخرت چنين کاري رو مي تونه انجام بده و معزول نيست گرچه در دنيا معزول است و مرتبه بر اساس تفويض انجام مي شود اين سخن رو هم در حقيقت جناب صالحين مي فرمايند که سخن مستوفي است که اگر خدا توفيق بده اين رو در جلسه بعد دنبال مي کنيم تا ضعف و به اصطلاح به تعبير ايشون شبهه اي که اين هاب کردند برطرف بشود ان شا الله.