1403/05/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 114
جلسه يکصد و چهارده از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب لين و امروز هم در حقيقت روز پنجم مرداد هزار و چهارصد و سه هست بحث در باب آيت الکرسي رو به فقره هفدهم رسونديم و به لطف و عنايت الهي به اين فقره که يخرج من فعل النور رو جناب متلين بر اساس مقاله هفدهم خودشون دارن توضيح ميد و اين مقاله در چهار معراج طراحي شده که معراج اول در جلسه قبل ملاحظه فرموديد با عنوان تحقيق آيه و معراج ستاني هم در باب طبقات موم و کيفيت اخراج اين طبقات از ظلمات به نور چون همون طور که مستحضريد در فقره قبل ولايت الهي نسبت به موم تثبيت شد الله علي من در اين فقره نحوه ولايت و کيفيت اعمال ولايت رو بيان فرمودند و اکنون در باب اين که موم چند طايفه هستند و کيفيت اخراج هر کدام از طوايف چگونه هست رو دارن توضيح ميد مي فرمايند که موم بر سه دسته اند همون طوري که انسان ها بر سه دسته هستند و کنتم از واژن ثلاثه عده اي اصحاب شمال عده اصحاب يمين اي هم مقرب موم هم بر سه دسته تقسيم مي شوند
يک دسته توده و عام مومند دسته دوم دسته خواصي از مومند و دسته سوم از خواص که خسيس اهل ايمان اند که هر کدام از اون ها هم نحوه خروجشون از زلف به نور داره تعريف مي شن در حقيقت ما سه طبقه ظلمات داريم و سه طبقه هم نور داريم خروج از هر طبقه اي از ظلمات به طبقه نور همون ظلمت ها داره بر مي گرده و اين ها درجات ايمان است البته همه کساني که در صف اي مانند از نو به لطف الهي و مهر و جنت الهي برخوردارند اما جنت هم همون طور که فرمودند ورقه جنت هم داراي مراتب و درجاتي است که ما مي توانيم درجات بهشت را به سه درجه مو خاص و اخص تقسيم کنيم همون طور که درجات ايمان و سه دسته عام و خاص و اخص تقسيم مي شود مي فرمايند که ال معراج الثاني في بيان طبقات الم في الايمان که موم در ايمان در چند طبقه هست اين يه مطلب مطلب دوم است که هر طبقه ازمون کيفيت اخراجشون از ظلمت به نور چگونه هستش و کيفيت اخراج کل طائفه من از ظلمت الي النور و اينکه ان مراتب ايمان متفاوت ايمان اينگونه نيست که يک مرتبه داشته باشد و همه در سطح ايمان يکسان باشد يا ايها الذين آمنوا آمن و اين ايمان رو بايد زيادتي و فزوني داد و زيادت هدايت را بر او داشت مزيد ايمان و مزيد هدايت انسان را از مرتبه از ايمان به مرتبه ديگر هدايت مي کند المنون فيه يعني موم در ايمان علي سراس مراتب هستند سه مرتبه ان چرا چون سه طايفه از انسان ها هر کدام در يک مرتبه از ايمان هستند به کونم که سه طايفه است
عوام المعني يک و خواص هند و خواص و خواص هم عوام يخرج الله خب حالا بحث ايمان توده مردم که خداي عالم ولي موم است ولي توده مردم هم هست خب اين ولي توده مردم چه جوري اين ها رو از ظلمت به نور مي بره ظلم شون چيه و نورشون کدوم اصلش که از ظلمت طبيعت يعني جسميت و ماديت و نمرات اين نظام طبيعي و از گرداب و مرداب آن ره ميشن و از فضاي کفر و شرک و الحاد به فضاي ايمان ميان اين خودش يک مرتبه از مراتب ايمان است اون کسي که بتواند قوه ادراکي حس و خيال رو و قوه تحريک شهوت و غضب رو کنار بزند و وارد حوزه ايمان بشود او در حقيقت به نوبه خود از ظلمت ها به نور رهيده است فلو يخ جهم الله منظم الکفر و زلال الي نور و هدايت آيه اي که در اين رابطه مي تواند شاهد مثال باشد همين است که خدا فرمود
من لذت زدن و طاها تقوي ايشون دارن از اين آيه به عنوان ايمان موم که ايمان توده موم که از کفر و ضلالت رهيدند و به نور ايمان و هدايت رسيده اند رو با اين شاهد قرآني تامين مي کنند خداي عالم فرمود که اونايي که هدايت يافته اند هدايت يافتن يعني يعني کي يعني اون کساني که از کفر و ضرورت به ايمان هدايت راه برده اند البته خدا اين ها را مزيد هدايت و مزيد تقوا عطا خواهد کرد و درجات برتري به اين ها خواهد بود خب اين نسبت به يک دسته توده مردم که او ايمان دارن و ثاني ولايت حق سبحانه و تعالي نسبت به اين ها و اخراجشون از ظلمات به نور اين است که از کفر و ضلالت و شرک روايت به هدايت و ايمان راه پيدا مي کند اين دسته اول دسته دوم کساني اند که و خواص که يخرج افسانه ات را اخراج مي کند اون ها را از ظلمات صفات نفساني و جسماني به مرحله نورانيت روحاني رباني خب همون طوري که انسان به لحاظ قواي ادراکي در حس و خيال باشد و به لحاظ قوه تحريک در شهوت و غضب باشد در ظلمت هست بايد از اين مراحل نجات پيدا بکند اگر به لحاظ اوصاف نفساني اي هم معاذ الله متصف به اوصافي مثل حسادت و تکبر و حرص و آز و طمع و امثال ذلک و محبت به دنيا باشد
خب اينا همه ظلمت هستن اين ها را هم هم سبحان تعالي نسبت به اين دسته از افرادي که اون مرحله اول ايمان رو طي کردن يعني شهوت و غضب و کنار گذاشتن و از درک حسي و خيالي هم عبور کردن به درک عقلي رسيده اند اما همچنان در اوصاف نفساني رذله هستن اينهاش تعالي ولايتش رو اعمال مي کنه و اين ها را از مرحله اوصاف نفسانيت خبيثه به اوصاف فاصله و نفسانيت ممدوح مي رساند و حواس خرج من من ظلمات صفات نفسانيه و جسم الي نور رحم روحانيت الي قوله تعالي الدين امن بتمن قلبه بکل شاهدي که براي اين امر ذکر مي کنن اينا کسايي هستن که از اوصاف نفساني رذيل جسماني رهايي يافتند و اوصاف رهن و روحاني و رباني يافتند که اين ها صاحب قلب مطمئن الذين آمنو و تطمئن قلوبهم به ذکر الله الذين آمنوا بر اساس تفسيري که جناب متدين دارن ارائه مي کنن اين ناظر به مرتبه دوم از ايمان است که مال خواص هستش که اين ها قلوب شون به ذکر الله مطمئن هستش خوب و معرفت حق اطمينان القلب با ذکر و المعارف لم يکن الا بعد تسليت انصاف صفات نفس انساني مي تواند به خداي عالم معرفت پيدا بکند و قلبش به ذکر حق آرام بشود که مراحل تصفيه نفس را گذرانده باشد و از اوصاف رذيله نفساني رهايي يافته باشد و معرفت و اطمينان القلب به ذکر و المعارف لک الا بعد تسليت اين نفس انساني انسان ان صفات نفساني و تحليه و زيور بخشي نفس از صفات توسط روحاني بنابراين يک تخليه داريم يا تصفيه داريم که سپاه از صفات نفساني نيست يک تحليه داريم که بس پست يکي از ديگري از اوصاف وزير نفساني تصفيه به اوصاف روحاني تحليه و الا صفتي اطمينان اگر کسي از اوصاف نفساني و خبيث رهايي پيدا نکند معاذالله صفت اطمينان به حيات دنيا و شهوات دنيا او را احاطه خواهد کرد و ديگه اين انسان به اصطلاح از تحت ولايت الهي خارج مي شود و الا فمن صفتي اطمينان و اگر اين اسم اين صفت که صفت کمالي است تلي هست براي انسان حاصل نشود پس صفت اين انسان صفتش اطمينان به حيات دنيا و شهوتي است که که حق سخن تعالي در باب اين دسته از افراد فرمود که رزم با حيات دنيا و حتما نوبه ها پس ما يک طمانينه به حيات دنيا داريم و يک طمانينه به ذکر الله داريم اين هر دو طمانينه رو خدا در قرآن بيان مي کند
يک عده اي اطمينانش به دنياست يک عده اي هم اطمينانش به ذکر الله هست اونايي که اطمينان شون دنياست خون ها معاذ در کلمات مي مونه اما اونايي که به ذکر الله طمع طمانينه يافتن اين سه از مراحل متوسط ايماني برخوردارند فعلا سلطان المعارف علي نفس الم و قلبه تنوره النفس و به نور ذکر و خرج از ان ظلمت صفاتي صفات کت در اخلاق و ضميمه بل حميد خب اگر ان شا الله صلحا معرفت بر نفس انسان مستولي و مسلط شد و موم نفسش در تحت سلطنت معرفت حق قرار گرفت طبعا جانش و نفسش به نور حق متذکر مي شود و به ذکر الله قلبش آرام مي شود و در اين مرحله است که از ظلمت صفات نفساني که ظلمت متوسط بود ظلمت ابتدايي همون کفر و ضلالت بود اما ظلمت متوسط همين اوصاف رذيله است نجات پيدا مي کند و اخلاق ضميمه به تبديل مي شود اخلاق اين دسته از انسان هايي که به اوصاف رذيله متصف بودن طمعا نوبه ها به حيات دنيا مطمئن بودن اينا اوصاف حمله پيدا مي کنند خب فيکون اطمينان ها و علوم الهيه اين دسته از افراد چگونه اطمينان پيدا مي کنند و آرامش قلب پيدا مي کند
اين جا ديگه مي فرمايند وقتي کساني از اون مرحله اول رفتن و از اوصاف است ضميمه و مذموم رهايي پيدا کردن به اوصاف حميده متصل مي شود و اوصاف حميده هم علوم ربا نيست علوم الهي است علوم الهياتي است مي فرمايد که فيکون اطمينان اين نفوذ معلوم الهيه و ذکر الله بما کان دنيا اين ها به دنيا مطمئن بود که فرمودن ها بدل از اين مي شود اطمينان به ياد خدا فيکون و اطمينان اين نفوذ مع العلوم الهيه و مذکر الله و لما کان دنيا آنچه که محبت به دنيا و اطمينان به وسيله دنيا داشتم خب اين انسان وقتي چنين ويژگي پيدا کرد و از اين ظلمت هاي نفساني رهايي پيدا کرد فستق وزن ان فرج الله تعالي به خطابه نفس الم مطمئنه ارج الي ربک لبک که در حقيقت در اين صورت انسان به جهت اينکه مطمئن شد قلبش به ذکر الله صاحب نفس مطمئن نمي شود وقتي صاحب نفس مطمئنه شد خب خطاب اژه اي براي او خواهد بود و اين رجوع از اوصاف مذمومه و غير مرضيه به اوصاف مرضيه خواهد شد که همه اين اطمينان را جناب متلين کنار هم آورده يکي تطمئن قلوب ذکر الله يکي مطمئن به ها يکي هم يا نفس الم مطمئنه که اين اطمينان ها کنار هم وقتي قرار بگيرند چنين تفسيري ارائه مي شود
منظور ما ارج ربک که رجوع بکن از رجوع بکند از ظلمات صفات غير مرضيه به نور صفات راضيه الي نور صفت راضيه و مرضيه و حال اين آيه که ذيل سوره مبارکه فجر هست رو جناب صد متولد دارن اين طور تفسير مي کنند که اوس از موم چون به نفس مطمئنه رسيده اند خطاب مي آيد تا اون ها را براي مرتبه برتر فراهم آورد فتح في عبادي ايهام خواص عبادي بعد خود جنتي کتاب بخواهي برسي اون مرحله عاليه که خواص خاص هستن تا اينجايي که نقش مطمئن پيدا کردي در حقيقت متوسطي اما از اين به بعد که خداي عالم به خطاب ارجاعي مخاطب ساخته است ديگه حلقه بندگان و بهشت خاص الهي خواهي شد که مرحله سوم حاصل مي شود کم کم براي انسان مقدمه ايست يعني مرحله دوم مقدمه اي است براي وصول به مرحله سوم فتق ش عبادي اي مقام خواص عبادي و خود جنتي جنت علي الخصوص الشرف به اضاف اين جنت الي چرا جنت جنتي براي اينکه اين جنت مشرف است به خطاب جنتي که منسوب به حق سبحانه و تعالي و از اين جا در حقيقت اين اضافه براش تشريف مي آورد به اضاف اين جنت اليه في خاص چون خواص عبادي يعني اين جنت مخصوص براي خواص رزمندگان من که اين مرحله سوم ميشه اما مرحله سوم از ايمان و خواص الخاص اينا چه صفتي پيدا مي کنن بعد از اينکه خطاب اژه اي آمد اينا مخاطب مي شوند
اين خطاب که اوصاف الهي رو در حقيقت مي گيرن اينا ديگه ميشن وانه شديد و ربط الي الب و خواص الخاص يخرج ظلمات حدوث الخلق روحانيه به اقناع منج چرا که تا نفس مطمئنه رسيدن الان ديگه آمادگي دارن که اين ديگه مرحله رو رها بکنن به بندگي خاص الهي وارد بشوند و خواست الخاص يخرج من الظلمات حدوث خلقت روحانيه که اينا رو خدا خارج مي کند يعني چي يعني اين ها را اغنا مي کند از وجودشون يعني اين ها به ولايت الهي چون الله ولي الذين آمنو ديگه نسبت به اين دسته از موم خاص الخاص هم ولايت دارد ولايت دارد يعني چي يعني اين ها را از مرحله ظلمات به مرحله نور اخراج مي کند خب ظلمات اين ها چيه اين است که اينا هنوز به خودشون مشغولن خودشون رو صاحب نفس مطمئن نمي دانند هنوز از خودشون فاني نشدن حق سبحانه تعالي اون ها را اقناع مي کند از خودشون فاني مي کند تا به اوس رباني متصل بشوند ديگه خودشون رو هم نبينن ابنا وجود ام الي نور تجلي صفات القديم اوصاف انساني پيدا نمي کند باقي به بقاي الهي نه به اباي الهي و موجود مي شوند به وجود الهي که اين ها در حقيقت همون وجه الله حيثيت وجه الهي پيدا مي کنند و در شب ربوبي جايگاه پيدا مي کنند الي نور تجلي صفات صفت القديم لم لبم به چون خداي عالم بخواد به اين صفات الهي اون ها را باقي نگه بدارد اوصاف قديم رو به اون ها عطا بکند که اين ها قديما البته قديم سلين به قدم الهي قديم است که قولي تعالي حالا جناب سلام از اين جا تا پايان اين بخش اين دو سه آيه از آيات سليمان کهف رو و جرياني که مربوط به آيه که هست رو مي خوان تطبيق بکنن به در حقيقت اين دسته از افراد موم که ايمانشون در مرحله عالي است و اين ها از خود فاني شدند و اين جمله و ربنا علي قلوبهم خيلي جمله عظيمي است اين و رنا علي قلوبهم که در باب اصحاب کهف گفته شده است يعني ما اون ها را قلب اون ها رو با خودمون پيوند زديم اين کلمه و اين فراز از سوره مبارکه کف خيلي معنادار در باب مادر موسي س عليه وقتي او رو به دريا افکند خداي عالم يه کلمه اي رو داره عبارتي داره که اين هم خيلي قابل توجه هست و اون هستش که لول بطنا اگر ما اون پيوند رو ايجاد نکرده بوديم ممکن بود مادر موسي به گونه ديگري عمل بکند ما جوري با او پيوند خورديم و قلبش رو با خودمون پيوند زديم که اين ديگه مطمئن شد ديد اوصاف الهي پيدا کرد و اين اين آيه خيلي قابل توجه باشه جناب متلين جهت اين کلمه وطن علي قلوبهم جريان اصحاب کهف رو در دسته سوم قرار داده و خواص ان خاص الخاص دانسته و آياتي که مربوط به اين ها هست رو در اين فضا تفسير نموده است که حالا الان ملاحظه مي فرماييد و خواص الخاص که يخرج من ظلمات حدوث خلقت روحانيه به اغنا انج ام الي نور تجلي صفات القديم بله خلقت روحاني پيدا کردند
حيثيت هاي نفساني اون ها از اخلاق ضميمه به اخلاق روحاني مبدل شده است اما باز همچنان در موجوديت خودشون هستن اين بايستي از اين اوصاف روحاني هم فاصله بگيرند و تنها اوصاف الهي پيدا بکنند که اوصاف روحاني براي موجوداتي است که در عالم عقل و عالم ملکوت هستند اما موجوداتي که در عالم اله هستن فقط و فقط به اوصاف الهي متصل هستند و حواس الخاص که خداي آدم ولي اين ها هم هست الله ولي الذين آمنوا داره بيان مي کند که کيفيت اخراج اين ها از ظلمات از ظلمات به نور چگونه مي شود و خواص الخاص يخرج من ظلمات حدوث الخلق روحانيت که اين ها را حادث مي دند اما اوني که قديم است اين است که به اثنا وجودم الي نور تجلي صفات حل صفت القديم که اين ها ديگه اوصاف الهي پيدا مي کنن نه صفات روحاني که صفات روحاني مال فرشتگان هستش مال مجردات عالي هست اما سئول موجوداتي که در عالم اله هستن يک نوع صفت ديگري که صفت قديم معروف هست متصل ميشن الي نور تجلي صفت القديم لم لب چون خداي عالم بخواد اون ها را به اين گونه از صفات باقي بدارد که قوله تعالي فتون در ارتباط با اصحاب کهف است که منو برم اينا مرحله سوم از ايمان و تحصيل کردن و ضد نمودن و اين جا مي فرمايد که ونا علي قلوبهم اذ وقتي اين قيام رو شروع کردن مقاومت کردن استقامت ورزيدن ما در اون ها اين شان رو ديديم و ربنا عليه بهم و ما يک پيماني بين خودمون و قلب ها اينا ايجاد کرديم و اين ها در اين رابطه خب مراحل برتر ايمان رو دارن تحصيل مي کنن مي فرمايند که نسب الي الفت و مطلب اول است که خداي عالم اين دسته از جوانمردان را به فتوت منصوب کرد
فرمود ان فيه امن خب فطرت و فتوت چگونه است نسب الي الي الفت الي لما خطر و به ارواح في طلب الحق چرا که اين ها خطر کردند و همه هراس ها و ترس ها رو کنار گذاشتن و جان باخت و راه خودشون رو در اين مسير استقامت بخشيدن لما خطر و به احقاق طلب الحق و امن بالله ک ب طاعت اقيانوس خب اينا يک شاني ابراهيم وار داشتند که ابراهيم چگونه بت هاي زمان و عصرش و با پرستان زمانش چگونه مقابله کرد اين ها هم با اقيانوس که به اصطلاح فرعون عصر خودشون بود اين ها اين گونه کفر ورزيدن و به حبس خانواده تعالي ايمان آوردند که با طاغوت يوم بالله اين ها به طاغوت اقيانوس کفر ورزيدند و به همسان و تعالي در طلب حق ايمان آوردند خب اينا چون يه چين مقاومتي از خود نشون دادن و خطر کردن و جان خودشون رو بر کف گرفتن علي تب الي الله تعالي به قدم الفت اون حقيقت با جوانمردي و مردانگي به صف ايمان آمده اند يک قدم خبر داشتند تقرب الي به مزيد عنايت که خداي عالم چند گام برات به سمت اون ها پيش آمد که در اين حديث هست که من قره بني شورم غرب زن کسي که يه وجب بياد من يک متر مثل به او نزديک مي شوم تقرب حبس عليهم به مزيد عنک اين تقرب تقرب در مقام فعل است در مقام عنايت است لذا فرمود تقرب عليهم مزيد عنه و تقرب خدا چگونه است و زدن و مهدي خداي عالم وقتي مي خواد يک شخصي نزديک بشه همون هدايت خودش رو در وجود او ايجاب مي کند کنه و اضافه مي کنه تحقيق به قول صله که من قره بني شبم قرا از هنرهاي حکيم صد متولد اين هستش که اين احاديث نوراني روشن رو از لابه لاي احاديث در ميارن و در حقيقت در معنا و محتواي خودش قرار ميد و در تفسير ازش استفاده مي کنن فلما تنفسم به انوار ارواح هم وقتي اين دسته از افراد موم در طايفه سوم نورشون ديگه به انوار ارواح اون ها بث و انوار روحاني در حقيقت پيدا کردم الي ذکرالله و آن سوي بس هشت انس اهل دنيا و مافيها و حبل الله تقابل ابن خب براي اينکه انسان واقعا خودش رو به اين حد رسانه که از همه چي فاصله بگيره و خطر بکنه و جانش رو بر کف بگيره و اين گونه به صحنه بياد تا خودش رو به حق تعالي نزديک بکنه
خب اين براي حق سبحانه و تعالي بسيار گوارا از اين جهت هست که زيادتي هدايت رو به اون ها عطا مي کند فلما تنفسم وقتي روشن شد جان اين اصحاب کهف به انوار ارواح نفسشون به روح تبديل شد که نفسي که تعلق به طبيعت دارد به روحي که مجرد از تب طبيعت است تبديل شدم الي ذکرالله اينا ديگه به ياد خدا همون که فرمود و تطمئن قلوبهم غروب ذکرالله اسم ان الذکر اسد و انس مي گيرند قلوب به ذکرالله وحشت اين ديگه فرار مي کنن از صحبت اهل دنيا و آنچه که در اهل دنيا هست از اين طرف سلب نسبت به دنيا از آن طرف هم محبت و اثبات آخرت و جلوه هاي الهي و حب الخلق الله که اين وقتي حاصل شد فال اکبرم و شيخ هم که يل ميخ ها مي گن رئيس اصحاب کهف اون کنه که در تحقيقات آمده يک چين شخصي که بزرگ اون ها و رئيس اون ها و شيخ اون ها بود چين جمله ميلت موهوم و نايب الا الله فو الي الکهف شلک مرکب خب ملاحظه فرموديد که کام داره نشون ميده که اين ها چگونه اعتزال کردن فاصله گرفتن و خودشون رو از دنيا و اهل دنيا و اقيانوس و اهلش فاصله گرفت و جايي رفتند که و ما يب دون الا الله بهش مي خواستن که خدا را عبادت کند بکند و واقعا صحنه عجيبي است که اين اصحاب کهف چگونه اين گونه خودشون رو از دنيا و مافيها و طمع ها و تهديدهاي اقيانوسي نجات دادن و عالم انزوا را براي عبادت الهي برگزيدند و خداي عالم هم به اون چنين تفضلي فرمود
فعلي الکهف يان شلک مرک من رحمتي که اين در حقيقت ديگه از اين به بعد چون اين ها قدمي براي خدا برداشتن خدا هم شري به سمت اون ها برداشت و اون ها ديگه از رحمت ويژه پرورد ساري برمند شدند از اين بعد وقتي است اصحاب کهف خدا در قرآن بيان مي کند مي فرمايد چه جور هواشون رو مي داشتيم بدن ها خوب نزديک سيصد و اندي سال اين ها در کف بود و خداي عالم فقر زم ذاتش شمال غذا بود بله در چپ و راست مي کرد اون ها رو از فضاي غار با اينکه بالاخره شرايط سختي داشت اون ها رو حفظ مي کرد بر اساس اون پيوند قلبي که با اون ها ايجاد کرد در پناه خودش اينا رو نگه مي داشت فرمايد که فعلي الغار يعلم الله يحب اينا در حقيقت پناه بردن به غاري که درون غار بتوانند خدا را تنهايي عبادت کنند در خلوت خودشون عبادت کنند و او رو طلب بکنن کنن و اذا قام وجودم خب اينا که خدا درس قالب الله سم استقامت عليهم ملائکه اين قيام حاصل شد اين مقاومت و استقامت حاصل شد و اين ها قيام کردن از وجود خودشون و بذل و دهم طلبه و مش اليه و تمام جهد و تلاش خودشون رو در راه عبادت حق تعالي به کار گرفتن و به سوي حق حرکت کردند خب اين حرکت اين ها رو مات تفسير مي کنيم به شعر يه قدم برداشتن از اون طرف استقبال به وجود هرتا خداي آدم با وجودش به صورت هروله اي و زراعي به سوي او حرکت کردند
سون هابس فهم اينا اوصاف روحاني داشتن اما اوصاف روحانيون را به الطاف خودش تبديل کرده به اوصاف قديم و اوصاف الهي پيدا کردند و ربنا علي قلوبهم اي اف انم عنهم بنا به نشر رحمت انا علي يعني ما اون ها رو از خودشون فاني کرد کرديم از خودشون رهانيديم نه تنها از اقيانوس و فکر و انديشه او بلکه از خودشون هم اون ها رو رها مي ديم و به نشر رحمت خودمون اون ها را مربوط کرديم افين معنا ان بنا به نشر رحمن عليه رحمت خودمون رو به اون منتشر کرديم و نشر هلا احيا يکي اغنا است و ديگر احيا بافتن اون ها از ما صبا جدا شدن از اقيانوس و انديشه او حتي از خود و تفکر خود هم فاني شدن اين اما احيا چگونه است احيا همون ون علي قلبه و در رحمت الهي اين ها پايدار ماندند فني يک و بهم اون ها را از خودشون فاني کرد و به خودش باقي نگه داشت و اين همون الله ولي الذين آمنوا در ارتباط با خواص است خواص موم است و بلا ولتي که تو کرم الله تعالي به خواص عبادي گرود الله ولي الذين آمنوا نسبت به اين دسته از افراد خاص خاص ممن اين گونه اعمال ولايت مي کند و ولايت تکم الله تعالي به خواص عباده از يخرج من ظلمات وجودم الي نور جو دهي اين ها را از ظلمت وجودشون درآوردن به نور وجود خود حفظ کنه و تعالي تا زماني که انسان به ديگري يکي به خود دو مشغول است در ظلمات است وقتي به الله نور السماوات پرداخت البته از کلمات بيرون مي آيد از خرج من ظلمات وجودم الي نور وجودي بعد تربيتم به رفق و انام نم العروس از حواس خب تا انسان از خود نخوابد به حق بيدار نمي شود تا از حواس فکر و انديشه به خود بيرون نيايد نمي تواند به حق تعالي ارتباط پيدا بکند بعد تربيت به رفق که اين دسته از افراد با رفق و ملايمت اينا ديگه با تکليف و اينا تربيت نمي شن با رفق و ملايمت الهي و خواباندن اون نامه العروس در نهايت به اصطلاح بي دغدغه و راحتي و آسودگي به عزل حواس ديگه هيچ کدوم از هواست ديگه کارايي ندارن بلکه اين ها مزاحمت داشتند که اين ها کنار رفتند تسفيه القلب و فراق بال کليه بله قلب تصفيه ميشه از چي دستگير ميشه از هرچه که غير خداست که ناز الله امور ظلماني حس و خيال و شهوت و غضب باشه چه امور زماني اوصاف نفساني ضميمه باشه از همه اينا قلبش صاف ميشه و هيچ توجهي هم با فراق بال کليه يعني هيچ توجهي نسبت به ماس الله نداره و بال کلي يعني با همه وجود به سوي حق مايل است يه وقت انسان ممکنه نود درصد نود و پنج درصد نود و نه درصد از ماس فارغ باشه اما يک درصد توجه به محاسبات باشه اينو مي گن فراق بال کليه اون فراغ بال کلي زماني حاصل مي شود که ديگه تمام صد درصد وجودش متوجه جانب باش و جهت وجهي فطر السماوات و الارض که هيچ تعلقي به ماس نباشد و الفراغ الکلي الي الحق ان دنيا اين دنيا منظور عالم طبيعت صرف نيست
هر چه که ناصر الله هست دنياست که انسان بايد از ماس بالله کام ببره و فراق پيدا بکنه و تعلق و ربط پيدا بکنه به عالم اله وز نفوس وهم به نسب رياض و تعب مجاهدت خب تا زماني که اين صد درصدي حاصل نشه همچنان بايد انسان در دوران رياضت و تهوع و مشکلات باشه ولي وقتي اينا خودشون رو واقعا به شب به هم نزديک کردن خدا هم يک حوله مي کنه زراعي نزديک بشه و اين نزديکي باعث مي شه که ديگه اون صد درصدي حاصل ميشه و هيچ تعلقي هم به ما ما الله نمي کنه لذا نفوس به نسب رياض به زحمت هاي رياضت و طول مجاهد و سختي هاي مجاهدت خب اما در باب اين آياتي که در باب اصحاب کهف در سوره ملک کهف آمده ايشون دارن توجيه مي کنن و تفسير مي کنن که خدا در قرآن فرمود که با تقلب ذات اليمين و ذات الشمال بفرمايد که اين تقلب و اين دگرگوني و تحول از شمال به يمين است يعني در اين حالتي که اين ها در حال خواب بودن درسته که به لحاظ جسمي تقلب به ذات شمال و ذات يمين بود اما در واقع در حقيقت تقلب و دگرگوني از اوصاف ضميمه و مذموم صاف شمال هست به اوصاف ممدوح و حميده بوده است و تقلب ذات اليمين و ذات الشمال ا من صفات اصحاب شمال الي صفات اصحاب و تعبير بسيار لطيفي به تفسير بسيار لطيفي است که از اينکه از قلبشون سخن گفته بشه و کلهم باستان زراعي بوسيد يعني اينکه ديگه اون نفس حيواني هم رام ميشه تعديل ميشه مسير به اصطلاح رحمانيت حق اين ها قرار مي گيرند و هيچ مزاحمتي براي انسان اون اوصاف حيواني نخواهند داشت لايز و کلبه باس زه باوصف ايلا ظالم وهم يعني اون قواي حيواني و شهوت و غضب به دوا ال حيوانيه اينا رو مزاحمت ايجاد نمي کنه حتي مدت و تربيت تبديل اوصاف بشريه به اخلاق ربوبيت اين سيصد و اندي سال اين ها داشتن اين تجربه را در عالم رويا و خواب مي داشتن که اوصاف شمال را به اوصاف يمين تبديل بکنند کند اوصاف مذموم را به اوس محمود تبديل دل بکنند و اين زمينه بشود براي اينکه اون تجلي حق که اوصاف قديم هست براي اون ها حاصل بشود تبديل اوصاف بشريه بله حتي مدت و تربيت ف تبديل اوصاف بشريه به اخلاق ربوبي و من علامت هذا مقام خوب آيا نشانه اي هم براي اين مقام ذکر کرد در قرآن فرمود که بله و من عامه هذا ال مقام که اين ها به اين مقام رسيدند به مرتبه برتر ايمان رسيدن به اوج قديم حق پيوستن از اوصاف روحاني هم نجات پيدا کرده اند يک تعبيري در خداي عالم در قرآن که ايشون دارن اون تعبير رو شاهدي مي گيرند و علامت و نشاني مي گيرند براي اينکه اين ها رسيدند به خلص عبادالله الکرام و من علامه هذا العام اين مقام چه مقامي الذي اليه خس عبادالله الکرام مظهر الله عليهم خداي آدم يک صفتي رو دل اون ها روشن مي کنه
در وجود اون ها روشن مي کنه که اون همون هيبت است همون آثار صفات جلال حق است اون ها به گونه اي مي شوند که هر کس اون ها را مي نگرد از آن هراس پيدا مي کند به عقلي و خوف نفساني پيدا مي کند و از آن فاصله مي گيرد ما از حق الله عليهم احترام هي وطن من آثار صفات جلاله اين ها احترام ميذارن براي اينکه جواب شکوهي رو در وجود اين دسته از عبادالله الکرام مي بينند و اين تعبيري که خداي عالم در با در قرآن دارد رو جناب متدين به اين دارن تفسير مي کنند که از آثار صفات جلال و نه صفات جمال که جلال هيبت و شکوه است و حريم گرفتن است اين است که کم قال سبحانه و تعالي لب تل عليهم و بليت منهم فراق ولم لت منهم اگر شما اطلاع پيدا مي کرديد به احوال همين اصحاب کهف رو بر مي گردوندي از اونا فرار مي کردي و رعب و وحشت در تو مي گرفت اين به جهت اين است که انسان ها اگر به هيبت افرادي که خلص از عبادالله هست و داراي يک جلوه و شکوه هستند که حريم نگه مي دارن فرمايد که اگر به صورت ظاهر لب علي اگر تو ظاهر اين ها رو در کهف و قر غار مي ديدي لب لت منم از اونا رو بر مي گردوند و فاصله مي گرفتي فرارا و منهم در دلت ترس پر ميش يه شرايطي اون ها پيدا کرده بودن بعد جناب تعالي فرمايد که وعد علما اهل الله و العرف و غيظ انما ش من غايت ماجد اله و الجهل خب اهل اله اهل معرفت اين ها به جهت جلال و شکوهي که دارند هيبتي که دارند جان از اون ها هراس پيدا مي کند اين هراس و وحشتي که از اينا پيدا مي کنند در واقع هيبت و جلال و شکوه اين عبادالله است و خلص از عباد الهي است مي فرمايند که ودا و دشمني علماي دنيا نسبت به اهل الله و عرفا و همچنين غيظ علما دنيا نسبت به اهل الله منشش چيه ش من آيات ما وجد من الهي ب ال جلال فيهم چون در وجود اين ها در وجود عالمان رباني و عرفا هيبت و جلالي مي بينند اين ها در حقيقت عداوت و دشمني مي ورزند و لهذا مل منم فيض کام و رعب اگر غيظ و غضبي نسبت به اين ها دارن حرف هاي تند مي زنن براي اينکه از اين ها وحشت دارند و هراس دارند و اين رعبي که در دل اون ها قرار مي گيره از هيبت و جلال و شکوه اين دسته از عباد باعث بشود که اونا چنين واکنشي نشون بدن چنين عکس العملي داشته باشن و اين ها با اين برخورد در حقيقت موقعيت خودشون رو نسبت به اون ها اعلام مي کنند.