درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/05/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 112

 

جلسه يکصد و دوازدهم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صالحين و امروز هم چهارم مرداد ماه هزار و چهارصد و سه هست در فقره شانزدهم از آيت الکرسي اين فراز از اين سيد آيات قرآني است که خداي عالم فرمود الله ليام در مقام تفسير اين سخن يکي از اشکالات عمده اي که چالش جدي در بين متکلمين از عالم اسلام ايجاد کرده اعم از اشاعره معتزله اماميه و امثال ذلک مطرح شد در عرض کنم که بخش سوم از اين بخش هاي چهارگانه يعني لايحه سوم اين اشکال مطرح شد و در لايحه چهارم هم پاسخ از منظر اهل حکمت و اهل معرفت مد نظر ايشون بود که الان در بخش نظر اهل معرفت در باب اين اشکال و اين اديسه کلامي هستيم که آيا هر سبحانه و تعالي ولايت موم را خاصيتا به عهده دارد اگر حق سبحانه و تعالي ولي هستي است همه موجودات تحت ولايت اويند و همه انسان ها اعم از موم و کافر يا موحد و مشرک يا مظاهر آن چگونه مي شود که ما ولايت حق تعالي را مختص به موم بدانيم و غير موم از تحت ولايت حق سبحانه و تعالي خارج باشند نگرش اشاعره با اين امر موافق هست که حق تعالي هر کاري که انجام مي دهد مطابق با حق است و عقل است و الحسن حسنه الشارع و القبه الشارع و ترجيح بلامرجح هم هيچ محذوري ندارد در نزد حبس پان تعالي هر کاري که انجام بده درست هستش

خب بر اين مبنا سبحانه و تعالي ولايت موم رو مي پذيرد ولايت غير ممن رو به عهده خودش مي گذارد يعني تحت ولايت حق سبحان تعالي نيستند با مشورت اشاعره به ظاهر اين آيه خب هماهنگ است و لذا حتي اون ها اين آيه رو دليل بر مشرب و مکتب خودشون مي دونن ولي به شدت با مکتب اهل ابتذال ظاهر اين آيه در حقيقت موافق نيست بلکه با تصريح به اينکه خداي عالم ولايت موم رو به عهده دارد پس طبعا تحت ولايت مشرکان و کفار و امثال ذلک تحت ولايت الهي نيستند با ادعايي که معتزله دارند که حق تعالي اضافه اش و نسبتش به ماس و الله علي الصباح هست و اين جور نيست که موم و کافر در مقابل حق سبحان بود تا حالا به لحاظ ولايت از همديگه جدا باشن خب اين در تعارض هستش پاسخ هايي رو اهل اعتزال مخصوصن از طريق جناب زمخشري و ديگران که حتي فخر رازي هم جواب جناب محشري ها رو در کتاب خودشون آوردن بيان فرمودند ملاصدرا تا حدي که نظام علمي اهل کلام اقتضا مي کرد با اون در لايحه سوم همراه بود اما در لايحه چهارم بحث رو از طريق حکمت و عرفان دارند حل مي کنند به عنوان الله رابعه في تخلص انس در اشکال علي طريقت الحکما و صوفيه راه حکما در جلسه قبل ملاحظه فرموديد و بخشي از نظراتي که اهل معرفت در اين راه دارد يه تتمه اي از نظر اهل معرفت مونده که اون رو هم ملاحظه مي فرماييد و بعد در پايان يه نظري رو خود جناب مطلعين در باب تخلص از اين اشکال مطرح مي کنند اما در ارتباط با نگرش اهل معرفت که اين ها اين گونه تغيير مي کنند که چون حق سبحانه و تعالي متصف است با اوصاف متقابل قهر لطف يا جلال و جمال يا تشبيه و تنزيه بر اساس همين نظام وجودي که براي اسما و اوصاف حبس و تعالي وجود دارد اين تجلي اش در عالم خلق و در عالم انسان هم اين گونه خواهد بود بعضيا مظهر مهر خدا آيند و بعضي ها هم مظهر قهر خدا آيد بعضي مظهر اسما جلالي اند و بعضي هم مظهر اسما جماليه بنابراين اين تفاوتي که ملاحظه مي فرماييد

بر اساس ظهور اسما و صفات الهي در نظام هستي و اين اقتضاي اين برنامه هست که هر چه که خداي عالم در جايگاه خودش به لحاظ اسما و صفات دارد ريشه و اساس همه چيز است و آنچه که در نظام هستي ما شاهد هستيم اگر لطفي هست مهري هست نسبت به موم مي شود و اگر قهري هست و سختي هست نسبت به کفار و مشرکان مي شود اين دو دسته از مظاهر سبحانه و تعالي در دو وصف قهر و لطف هستن اين مطالبي بود که بيان شد البته جناب فرمود هذا مقام اسرار که لايجوز تصريح به تا همين مقدار اکتفا مي کنيم و تصريح به اون خفاياي معرفتي نمي کنيم چرا که نظر از استماع ها سما ها اطباي الغير الم تازه اکثر من نفع اونايي که تمرين هاي ذهني ندارن نگرش هاي عقلي و عرفاني ندارن اين گونه حرف ها چه بسا براي اون ها هم مضر باشه و ضرر دهنده باشه تام دارند که خوب ملاحظه فرموديد هر بحث امروز از اين جا شروع ميشه کما عن رسول الله ص ان خلق احدکم يجب في بطن امه اربعين يوم لطف سکون و علقه مثل ذلک ثم مکون مثل ذلک ثم يف الله اليه ملک بر و کلمات فيکم و اجل و رزق و شقي سعيد خب اين روايت اون طور که از صحيح بخاري نقل شده و احيان در ديگر منابع که ذيل تحقيق شده است آمده که نزديک به اين مضمون هم در کتاب کافي شريف هم در بخش کتاب الحقيقه بيان شده است اين حديث اين گونه بيان مي کند که هر کدام از شما وقتي که نطفه در رحم مادر و قرار مکين بسته شد چهل روز اين نطفه هست و در حالت نطفه باقي مي ماند البته خب طبعا رشد خودش رو داره بعد از چهل روز هم چهل روز به صورت علقه مي شود خون بسته است و چهل روز هم به صورت مزد خواهد بود بعد از اين سه تا چهل روز که مي شود صد و بيست روز و صد و بيست روز هم چهار ماه مي شود

اون وقت الله عليه ملک چه خداي عالم براي هر کدام از اين موجودات انسان هايي که به اين صورت دارن رشد مي کنن مدرکي رو مبعوث مي کنه که چهار مطلب رو در نهاد او قرار مي ده و يک عمل مي نويسد عملش را و اجلش را و رزقش را و اين نکته را هم مي نويسد که آيا او شقي است يا سعيد هستش خب اين سخن جاي يک شبهه جدي رو مطرح مي کنه حالا جناب متعين در حقيقت در ذيل مباحث عرفاني اين رو دارن ذکر مي کنن براي اينکه بالاخره برخي هاشون شبيه ان و برخي هاشون سعيد اونايي که سعيد مظهر اسم لطف الهي هستند و اونايي که شقي مظهر اسم قهر خدا هستن يعني تناسب ذکر اين روايت با رويکردي که اهل معرفت در فضاي پاسخ به اين سوال داشتن اين طور اين شبهه تقرير مي شود که خب بر اساس اين روايت شريف عده اي شير عده اي سعيد در بطن ام در بطن مادرشان اين مسئله هست خب اگر اين گونه هست بنابراين پس اگر خداي عالم شد الله ولي الذين آمنو خب اين طبعا نظر اشاعره را تقويت مي کنه که حق سبحانه و تعالي از ابتدا عده اي رو به عنوان موم برمي گزينه و ولايت اون ها رو به عهده مي گيره و عده اي رو هم به خودشون رها مي کنه و تحت ولايت حبس و تعالي اون ها قرار نمي گيرند خب جواب اهل معرفت اين است که همون طوري که هر صبحانه تعالي لطفي دارد و قهري و سختي دارد و رضايي که اينا از اسما الله هستند به لحاظ مظهريت هم اين مسئله به همين صورت است يعني عده اي هستند که در حقيقت مظهر لطف الهي ان مي شوند سعيد و برخي ها هم مظهر قهر الهي اند که مي شوند شقي خب اين ج اين پرسش پيش مياد که اگر اين گونه باشه پس بحث فلسفه ارسال رسل چيه انزال کتب چيه اگر بنا باشه که در بطن مادر افراد بر اساس قضا و قدر الهي سعادتمند يا شمند باشند يا موم و يا کافر باشند خب اين چه اتفاقي به لحاظ خارج مي افته و فلسفه ارسال رسل و انزال کتب چه خواهد شد بفرمايند که فن قولت بدک سعادت وشق با القضا و الايمان اذ کان سعادت والش با القضا و الايمان و الکفر بالغ في في فائده في بعث رسل و انزال الک اگر سعادت و شت به قضاي الهي به علم حق برمي گردد و به حکم عام حق برمي گردد

در بطن قم شقي و سعيد مشخص مي شود و ايمان و کفر هم از راه قدر تعيين مي شود يعني قضا و قدر بناست نقش آفرين باشه پس چه فايده اي در بعثت رسل و انزال کتب هست پس براي چه خداي عالم انبيا رو مي فرسته و کتاب هاي الهي و صوف الهي نازل مي شود اين ها که وضعش از همون ابتدا در رحم مادر وضعش مشخص است اين پس براي چي جواب هايي که مي فهمند قلت فايدت هما با حقيقت يعني فايده ارسال رسل و انزال کتب ترجه الي المبين به موم بر مي گرده چطور چون موم بر اساس اينکه ايمان آورده خب از ارسال رسل و انزال کتب بهره مي بره بنابراين براي اهدا و هدايت اين ها و زيادتي هدايت اينا نقش آفرين هستش قلت و فائده هم با حقيقت ترج الي الم موم کيا هستن الذين جهل الله ب بسام اون کساني که خداي عالم بعثت انبيا و ارسال کتب را سبب و واسا لهم اونايي که خداي آدم در حقيقت هدايت اون ها را از طريق ارسال رسل و انزال کتب گرفته و اين خودش يک نوع ولايتي است که بر اين ها هستش انما انت منظر من يخ شاها خب اون کسي که اهل خشيت هست خب اين در حقيقت ايمان آورده و وقتي که ايمان آورده انظار حبس کن و تعالي در او اثر مي کنه لذا فلسفه بعثت و رسالت و انزال کتب مشخص مي شود کما انف ان فائده نور شمس تعود الي اصحاب العيون استه خب فايده شمس براي چيه براي اونايي که چشم دل باز دارن يا چشم سرباز دارن اينا مي توانند از نور خورشيد در فضاي معيشتي شون به زندگيش و حياتشون بهره ببرن کمدت نور شمس تعود الي اصحاب العيون سها خب اما نسبت به اونايي که نه چشم دلشون بسته است و ممن نيستن و معاذالله به کفر و به اصطلاح شرک متوسط هستند اينايي که ختم الله علي قلوبهم شد به خاطر اينکه کفر و شرک رو براي خود انتخاب کردن خب براي اين ها بعثت رسول و انزال کتب چه فايده اي داره و اما فائده و ذالک يعني فايده بعث رسل و انزال کتب بالنسبه الي المتون علي قلوبهم نسبت به کساني که ختم الله علي قلوبهم فايده اش اين است که قدت نور شمس به نسبت اليکم اکمه يعني اون کسي که چشمش نابيناست و نمي تواند نور خورشيد را بنگرد

خب اينا چه بهره اي از نور خورشيد دارن مي فرمايند که اين ها در حقيقت به جهت کفرش نسبت به حبس متال يا نابينايي ايشون نسبت به خورشيد که اين نابينايي از طرف خودشون حاصل شده است بنابراين اين خورشيد هست ولي اين ها نابينايان و نابينا ايشون رو از ناحيه خودشون دارن و عم الذين في قلوبهم ملوان و عادت عمر سليس و مات وان کافر خب حق سبحانه و تعالي حقيقت زلال و طيب و طاهر قرآن را بر رسالت رو نازل کرده لکن اين ها چون انکار مي کنن و نمي پذيرند در حقيقت با وجود اين حقائق تهور و پاکيزه اينا ريس شون و آلودگي شون بيشتر ميشه براي اينکه حقيقت طهور را انکار مي کنن انکار تهور و کفر رو شرک به طور لازمه اش اين است که اين رشته در وجود انسان تنيده تر بشه و اين ظلمت بيش از پيش بشه و ام الذين في قلبه مرض زادم سليس و ما توهم کافرون خب آه الک نهايت اين بعثت رسول و انزال کتب فايده اش براي کفار و مشرکين الزام الحج حج و اقامه البيت عليهم ظاهر خب اينا در حقيقت حجت ظاهر دارد حجت روشني دارن و اين ها دارن حجت روشن رو انکار مي کنن و اين انکار زيادتي کفر رو براي اون مغز مياره رئيس الي سهند اضافه ميشه آيت الله لک الزام الحج و اقامه البين عليهم ظاهرا اين دو آيه هم بسيار رسا نسبت به اين مسئله کام جهت دار است لعلکم الناس علي الله جون بس که اين مطلب در فرمايشات استاد دام ظله فراوان هست که استاد نسبت به اينکه اين آيه در جهت بيان والايي و شکوفايي و شکوهمندي عقل بسيار در حقيقت کارآمد است براي اينکه عقل بشر به جاي اينکه به اصطلاح در ارتباط با ب عقل بشر در ارتباط با خداي عالم اين سوال رو مي تونه بکنه که ليکون الناس علي الله حجه وصول که آيا حبس تعالي چرا پيغمبر نفرستاده براي اينکه اين حجت براي انسان ها علي الله نباشه پيامبر فرستاده شده است اين فلسفه انسان رسل و فايده ارسال رسل هستش يا آيه ديگري هم که تصريح دارد اين است که ولو انه لکم من قبله لال ربنا لسلي رسول اين هم بيان بسيار روشن تري است که عقل مي تواند در مقابل حق سبحان باشد حالا چنين احتجاجي داشته باشه که ربنا لسلي رسول بنابراين اين هم يه مويد ديگري بر مسئله که ارسال صلح فايده ش اينه که هيچ وقت ديگه مشرکين و کفار نمي تونن به خداي عالم احتجاج کنند به اينکه چرا پيغمبر نفرستاده فهو حقيقته لنفي عليهم عمل درسته اثبات براي اون ها نيست چرا که اين ها نمي تونن استفاده بکنن مثل خورشيد براي انساني که صحاف البصره العيون هستش اما نفي براي اون ها هست يعني چي يعني اون ها نمي تونن عليه سخن تعالي احتجاج کنن و حقيقت نفي علي المشرکين و کفار وهم في اصل خلقت ناقص اشقيا اينا در حقيقت نتوانستن اون فطرت اصلي خودشون رو اصلاح و تصحيح بکنن و اون ها در اون مرحله ناقص و شبيه هستن خب اين جا تقريب فرمايش اهل اهل معرفت هم نسبت به تخلص از اين اشکال تمام شد همچنان ما ممکن است که بحث رو به لحاظ اشکال بتونيم دنبال بکنيم اما فعلا تا همين جا جنازه متعددي مطرح کردند اما در پايان اين بخش دارن نظر ديگه اي رو از خودشون مطرح مي کنن که اين مي تواند يک راه تخلص از اين اشکال باشه و اون اين هستش که يک حقيقت نازل مي شود اما در مقام تلقي دو گونه از اين حقيقت تلقي مي شود

حالا قبل از اين همين کر آيه کريمه قرآني که بالله من الشيطان رجيم و ظلم القرآن ماه و شفا و رحمت بالمون ولاي زيد الا حصار قرآن بيش از يک حقيقت نيست يک حقيقت راستين و داراي همه جلوه هاي نوري و نورانيتي خيلي خوبه اما در مقابل اين قرآن انسان ها به دو دسته تقسيم مي شوند يک دسته تابع به اصطلاح و بينش هاي قرآني هست و مي پذيرند و هدايت و نورانيت قرآن را مي پذيرند اينا موم که نور قرآن ما شفا و رحمت اما همين که شفا است همين که رحمت است نسبت به کسي که ديده انکار اذ الله بر خود بسته مي شود خسارت و ظلم عقول في وجه آخر و و ان لکل شي و ان لکل شي و حسب قصه و غايت طبيعيه اسباب و الي الان که به توجه الهي طبيعي و الي معادل اصلي بفرمايند که هر شيئي و هر امري به جهت اقتضاي ذاتي خودش يه قصد و غايتي دارد که اون قصد و غايت امريست که به اقتضاي ذات اون موجود در نهاد او قرار داده شد قرار داده شده و اون ها هم به اون سمت در حرکت هستند از بيرون هم يه سلسله اسباب و عللي فراهم است که اين ها رو در جايگاه خودشون قرار مي دهد در حيز طبيعي و معاد اصلي شون قرار مي دهد اين اسباب و علل متفاوت نيستند يک حقيقت اما به اقتضاي اينکه چگونه با او روبرو بشوند تفاوت پيدا مي شود اگر معضله انساني سعيد شقي نگون بخت باشد البته همون اسباب و علل اون ها را به شهوتشون شوق مي دهد و اگر ان شا الله در کمال خير و سعادت باشند اين ها در مسير خيرشون سوق داده مي شوند عقول فيه وجه آخر و ان لکل شيان و حسب قصه اي و غايت طبيعت اسباب و الي ان که به وسيله اين اسباب و علل توجه اون شي الهي طبيعي و معادل اصلي مراد از حيز طبيعي نه يعني مکان طبيعي مکانت طبيعي که به اقتضاي ذات براي اون ها وجود دارد

خب حالا اون اسباب و علل آيا لازم است که ضرورت متفاوت باشن مي فرمايند نه ممکنه يک حقيقت باشه ولي چون مثه يک ريسمان يکي اين ريسمان رو مي گيره بالا ميره و ديگري اين ريسمان رو مي گيره به ته چاه ميره آسمان کارش اين است که انسان او رو تمسک کنه و حرکت کنه حالا يا به سوي بالا يا به سوي پايين ولي ريسمان تفاوتي نمي کنه من الاسباب المال اشقيا الي درکش وحي اين اسباب به عين ها الاسباب تسوق السعد الي الدرجات العلي مثل و ارسال رسل و انظار کو عده اي در مقابل انبيا تسليما تمکين مي کنند نظر او را مي پذيرند اين ها به کمالات شون مي رسن به مراحل عالي راه مي رن عده اي در مقابل انبيا موضع مي گيرن مخالفت مي کنند عناد و مخالفت و تکذيب معاذ الله اين ها هم در حقيقت به شق و نگون بختي خودشون مي رسن مصر و انسان اصل و انسان و انها زين الامرين يعني ارسال و انزال کايو جوان ظهور مون مايک منفي نفوذ شريف من آثار الکرام و العلم ولم تقوي و صاف الحسنه بر افعال الجبير فذلک موجب و نفوذ الخميس زور مايک منفي ها الحاق و الجهل و حب دنيا و شهوات فوج ل النفوس الحديث زيادم پي جهود بستن کارهم و شدتا تيغ ذهن استکبار هند خب پس بنابراين اون اسباب و علل لزومي لازم نيست که متفاوت باشن بلکه تلقي ها متفاوت است ارسال رسل و انزال کتب از اسباب هدايت الهي ان همين اسباب هدايت موجب ظهور کمال و کرامت و مروت و علم و تقوا و صفات حسنه براي نفوذ شريف است و همين ارسال رسل و انزال کتب هم براي نفوذ خبيثه موجب جهالت و حماقت و حب دنيا و شهوت ها هستش و ان زين الامرين يعني العسل و انزال ارسال رسل و انزال کتب کو جوان ظهور مايک مايک منو نفوذش کما که موجب بشود آنچه را که در کون و در نهان نفوذ شريف است اظهار بشود در نفوذ شريف چي قرار داره من آثار الکرام بر علم و مروت و تقوا و صف با الحسنه الا افعال جميله همين ارسال رسل و انزال کتب هم موجب ظهور آن چيزي است که در نفوس خبيثه مکمل پيدا کرده و جايگاه پيدا کرده فک ذالک موجب يعني ارسال رسل و انزال کتب نوجوان نفس خبيث چي موجب بشين ظهور مک مونو يک منفي ها در نفوذ خبيثه من ال حماقت و الجهل که اين ها به عقل نظري بر مي گرده و حب دنيا و شهوت که به عقل عملي بر مي گرده

فوج بانه يعني اين ارسال رسل و انزال کتب همونايي که موجب کرامت و علم و معرفت براي موم بود موجب براي نفوس خبيث زيادت در انکار و جهت اون ها و در تکبر اون ها و در شدت غيظ و استکبار شون بعد يه نمونه عيني و خارجي مثال مي زنن اما پراکنده با العزه و نصيحت يعني کشف و يظهر و همون طور که اگر کسي در مجلس وعظ و نصيحتي بشينه موم باشه به اين نصيحت و وضع توجه بکنه خب اين به اصطلاح صفت کمالي پيدا مي کنه و رشد پيدا مي کنه اگر جلسه کسي باشه که نسبت به اين وعظ و نصيحت موضع مخالف داشته باشه هرچه که مي شنود غيظ بيشتر ميشه غضبش بيشتر ميشه و معذب کفر نزديک تر مي شه اما فراک ان با العضو النص گش فقه يظهر من ه و ثقات بعض القلوب الک الحج همين نصيحت وضع نسبت به قلبي الحج اشد وسطا هستن مالاي اظهر و قبل ذلک قبل از که در جلسه وعظ و نصيحت بشينه اين همه غيظ و غضب درش نبود اما تو اين جلسه نشسته نصيحت و پندي که مي تواند يک موم رو اين جور بشوراند و شکوفا بکند براي او موجب غيظ و غضب مي شود بله يظهر من قساوت بعض القلوب لک الحج و اشد قسطا مال يظهر قبل ذلک فند سما ال آيات وقتي که اين آيات رو شنيدن دستم به کل من القوي ماه و مرکز ويژه به علت صفات وقتي آيات الهي رو مي شنوند ارسال رسل و انزال کتب رو درک مي کنن دو تا قبيله و دو طايفه در مقابل هستن ماه و مرکز آن پيج ملتي هر کسي در آنچه که در جبلت اوست رشد مي کنه من از سپاه خير خير و شر و شر رو ممن باشه و منم قرآن ماه و شفا و رحمت الم و اگر معاذالله کافر و ملحد باشه و مي شود

خسارت آن دل کفار وزم القرآن ما و شفا و رحمت لمون و لا يزيد الظالمين الا خسار آيات ديگري هم به عنوان شاهد ذکر مي کنند که عليه قوله تعالي فکم و سائر من ربکم اين آياتي است که صراحت بر همين معنايي که جناب مطلق مطرح کردن دلالت مي کنه آنچه که آمده بسيار روشن و بگين از وسائل است من ابر سرا پر نفس و منم فقال اي ها اگر کسي در مقابل اين نور هدايت ديدگان قلبش رو باز کرد به نفعش رشد مي کنه کامل مي شه از نور و حرارت وحي بهره مي بره اما من همين حالا هم يه علي اگر معاذالله چشم دل را بست در مقابل نور عليه او موجب خسران مي شود اما آن عليکم حفيظ و همچنين آيه ديگر و باقر آمد و من اهداف عدد نفس و منفق ما منم باز اين آيه مي فرمايد که ما قرآن را مي خوانيم اگر کسي هدايت شد خب در حقيقت خودش به خودش کمک کرده احسنت باله و من ذل فقال انما ان من الم زرين ما اهل گمراهي و ضلالت نيستيم کسي رو گمراه نمي کنيم نه زديم نزل اما اين خودتون هستيد که ظلم و مذلت و خودتون خودتون رو گمراه بکنيد خب ف ف در اين دسته از آيات اشاره النور القرآن يوز يک ش و جوهر الهدايه اظهار مي کند و کشف کند جوهر هدايت را وزارت در معدن قلب انسان سعيد و شقي آيا چه انساني سعيد است و چه انسان شقي در حقيقت اين آيات اظهار مي کنه اگر پذيرفت نشون بده که اون فومن و نهاده شده در قلب بذر سعادتمندانه و سعادت است و طرف سعادتمند است و اگر کسي معاذالله در خودش تاريکي بود اين آيات هم اون تاريکي ها را اظهار مي کند و انها در اين آيات اشاره الي ان نور القرآن يوزه و يک ش ف جوهر الهدايه و ضلالت معدن قلب انسان سعيد و انسان شبيه ک آيه از حزب ش ش الذهب الحديد المعاد اون چيزي که درون و جان مايه رو روشن مي کند و محکي است براي ذهب و حديد همه اون شمس است که اظهار مي کنن و همچنين آيه که فرمود يزل کفير و يهدي به کسي را يعني ما به وسيله قرآن عده اي رو گمراه مي کنيم و عده اي رو هم هدايت مي کنيم اونايي که هدايت مي شوند خودشون و من ابصر النفس و اونايي که ضلالت پيدا مي کنند و بر همه عليها مي شود مع ذلک الا فاسق الف اين نشانه از اين است که ما کسي رو گمراه نمي کنيم ما حاوي هستيم و مود و هدايت کننده نه ظالم و مزن اين انسان است که معاذ الله براي خودش گمراهي فرا و آيات و کسي رفيع هذا المعني و قال عليه وآله السلام و السلام ان سم عادل که معادن و همچنان اين اويس و مشکل وجود دارد واقعا که خب اگر الناس معادن که معادن و ببر فضل باز الله علي الدين امونو چه اتفاقي خواهد افتاد باز بعثت رسول و انزال کتب چه فايده اي خواهد داشت همچنان جاي اين سوال هست و اين جواب ها در عين حالي که بسيار راه گشا هستند شايد براي برخي از دل ها و افکار اون جواب قانع کننده حاصل نشود که ان شا الله به برکت قرآن و عترت براي همگان اين جواب روشن بشود.