درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/05/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 111

 

جلسه يکصد و يازدهم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب سين و به فقره شانزدهم رسيديم الله ولي الذين آمنوا و مقاله شانزدهم هم به اين بخش مرتبط است و در مقام تفسير اين بخش به چهار عنواني که از او به الله ياد کرده اند تقسيم شده است خب مرحوم سم کرديم در اين بس تحت الله ولي الذين آمنو ضمن اينکه ولايت را معنا کرده اند و ايمان را هم قبل معنا کرده بودند در اين بخش به يک اشکال اساسي که مورد اهتمام بسياري از دانشمندان و متکلمين اعم از اشاعره معتزله اماميه بوده پرداختند و اين شبهه و اويس اي که به هر حال خيلي ها رو هم به زحمت انداخته و به تعبير خود ايشون جوابش به اصطلاح سخت و صعب هستش تحت عنوان اعلم ان فهذا الم مقام اشکال ايمن که ياسر له الي زولا در ابتداي الله الثالث را بيان فرمودند اکنون در مقام حل اين مشکل بعد از بيان موضع اشاعره و همچنين موضع اهل اعتزال به نظر حکما و عرفا مي پردازن و تخلص از اين اشکال رو از جايگاه حکمت و عرفان چاره جويي مي کنن تخلص از راه حکمت رو در جلسه يکصد و دهم مطرح شد و مطالبش بيان شد اکنون بر اساس روشي که اهل معرفت و اهل تصوف در اين رابطه دارند ذکر مي کنند

آيا مبنا و الحمدلله بخش و مشربي که اهل معرفت دارند براي حل اين اشکال مي تواند موسر باشد يا نه دارند مطالب را بيان بفرمايند که از نظر اهل معرفت اين اشکال اين گونه پاسخ داده مي شود که همون طوري که حق سبحانه و تعالي بعد از اينکه مقام ذات و اوصاف ذاتيه و مسئله وحدت واجب رو مطرح کرديم به اوصاف و صفات واجب مي پردازيم و اسما و صفات بپردازيم به شئون واجب مي بپردازيم و شون واجب رو به دو دسته کلي قهر لطف يا جلال و جمال تقسيم مي کنيم و اين ها بدون شک از شئونات واجب هستند و واجب سبحانه و تعالي به اين شئونات هم متصف است بدون شک و تمام اوصاف تشبيهي تنزيه جلالي جمالي اهري و لطفي رو در حقيقت ما مي توانيم در باب حق سبحانه و تعالي به گونه اي تبيين بکنيم که هيچ خدشه اي به حوزه توحيد واجب واحديت و احديت نداره و در عين حال اين اوصاف هم قابل جمع با مسائل توحيدي هست خب با توضيح يعني با تفسير و توجيهي که اهل حکمت و عرفان در ارتباط با اسما و صفات الهي و دو جنبه قهر لطف ما توهين واجبي داشتن ما مي توانيم يه راه حلي رو براي اين اشکال داشته باشيم البته اشاره اي مي کنن مي فرمايند که ما اسما و صفات مختلف رو مثل قهر و مهر رو براي واجب سبحانه و تعالي اون گونه که اهل اعتدال تقسيم کردند و دو منش و دو مبدا براي اين گونه از اوصاف قرار داده اند که نظير مباحث ثنويت امثال ذالک منتهي خواهد شد اين طور نه ما توحيد رو معتقديم يگانگي يکتايي وحدت و احديت رو براي واجب تعالي معتقديم و با اين اعتقاد اين گونه از شئون مختلط را و جهات دوگانه قهر لطف رو و همچنين دوگانه تشبيهي و تنزيه و جلال و جمال را مي توانيم با توحيد سازگار بدانيم بر اساس مباحثي که خب مطرح مي کند مي گن بعد از اينکه ما اين معنا را يافتيم که حبس بانو تعالي داراي شئونات مختلف هست و اوصاف مهري و قهري دارد لطفي و قهري دارد خب اين اوصاف مظهر مي طلبد مظهريت اين ها در حقيقت ميش همون اوصافي که براي حبس تعالي هست و اينا اين مظاهر زلالي هستن سايه هايي هست براي اون انوار که اون انوار ذات کمالات و دارند و اين ها ذا دارن همون طوري که براي حق سخن تعالي وصف ولايت هست که خدا ولي است ادو هم هست خدا دشمن دشمنان و منافقان و کافران هم هست

خب اين الله ولي الذين آمنوا ذل اون وصف و اسم ولي حق سبحانه و تعالي قرار مي گيرد و طبعا نسبت به منافقين و کفار هم ولايت حق چون نيست اما عداوت هست اون ها در سطح مقابل قرار مي گيرند صد قهر قرار مي گيرد بنابراين توجيه اين هستش که گرچه حق سبحان و تعالي ولي کل است و رحمت کليه دارد هم شامل ولايت به اصطلاح رحيمي و هم شامل عداوت غضبيه هست چون يه رحمت و غضبي در مقابل دارد هست و يک رحمت مطلقه که مقابل ندارد هر سبحانه و تعالي به لحاظ ولايت مطلقه ديگه ولي همه است اعم از موم و منافق و کافر و مشرک و امثال ذلک اون که کلي ولايت تکويني است و همگان تحت ولايت حق سبحانه و تعالي هر موجودي هر چيزي که به او شي اطلاق مي شود او تحت ولايت مطلقه حق سبحانه و تعالي هست اما اين ولايت ولايتي است که مقابل دارد مثل ولايت در مقابل عداوت و همون طور که حق سبحانه و تعالي وصف ولي الله را دارد وصف ادله هم دارد بس که اين عداوت هم وصف الهي است نسبت به کفار و منافقين و امثال ذلک به تبع اين اسما و صفات حقيقي که اينا امور حقيقي ان زلالي و مظاهر و مجالي پيدا مي شوند که اون کساني که خدا با عنوان ادو والله با اون برخورد مي کند مظاهر نفاق و کفر و شرک و اونايي که خداي عالم اسم ولش برخورد مي کند اون ها مظاهر ايمان الهي هستند که مي تواند ولايت الهي را بپذيرد و اما الي طريقت اهل تصوف و به ان الله تعالي في ذات و في عالم الهيتي وب ان لله تعالي في ذات و في عالم الهيات شئون و حيثيات سمات و اسما و صفات انکار شرف و احل الله همون طوري که اهل الله اين جوري معرفي کردن عالم اله را که اين عالم اله داراي شئونات و حيثيتي است که ما اون ها را به اسما و صفات مي شناسيم که البته اين به لحاظ مقام واحديت است نه احديت که مقام و اوصاف ذاتي باشد

البته بايد جوري اين اسما و صفات و شئونات مختلف حق رو تبيين و تفسير کرد که لا علي وجهک في احديت الحق که به احديت و وحدت و توحيد بار سخن و تعالي اين تکثر و کثرت و شئونات مختلفه آسيبي نرساند اون گونه که در مقام اصل بحث تقرير شده است و سبحانه و تعالي معترک شئون و حيثيات در عين حالي که اين شئون و حيثيات رو دارن اون وحدتش مفروض است مبدا لکل و عالم بالا اشيا و قادر علي جميع ممکنات اون وحدتش اون مبدا اون علمش و قدرتش هيچ گونه تزلزل دقيق پيش نمياد دوتا علم نمي شه دو تا قدرت نمي شه دو نوع مبدا نمي شه بلکه همه اين ها در زير مجموعه توحيد حق تعالي جايگاه دارن بهادر العلي جميل ممکنات خب بعد اين استدلال مي کنن اگر بنا باشه يه چيزي از دايره شمول قدرت احاطه و مبدا حق سبحانه و تعالي بيرون باشه مستلزم اين خواهد بود که اين موجودات از مبدا کل صادر نشود فالي باطل مقدم مصلح به صورت قياس استثنايي تقرير مي شود که اگر چيزي از دايره علم و قدرت و مبدا حق سبحانه و تعالي بيرون باشد مستلزم آن است که يک شي مخلوق و مقدور و معلوم حبس و اتاق نباشد والي باطل و المقدمه ولخرج شي من الاشيا من علمه و قدرتي و تاثير به ايجاد دهي به واسطه او به غير واسطه خارج باشد به واسطه يا غير واسطه لم اصلح و الوجه لبد الکل مرجعيت او براي کل ديگه صلاحيت پيدا نخواهد کرد در حالي که حبس تعالي مبدا کل است پس هيچ چيزي نه بي واسطه با واسطه از دايره قدرت و علم و تاثير و ايجاد حق بيرون نيست بابا مذاب کرد منفعل القا و شروع خب اينم بايد توجه داشت بله حق سبحانه و تعالي اون جنبه وجودي اشيا را به عهده دارد او ايجاد مي کند او موسر است عالم و قادر است وگرنه اون چه که از اون اشيا بالعرض صادر مي شوند

ممکنه امور قبيحه و امور ناصوابي باشن که اين ها ديگه منسوب به حبس حالا نيستند و لذا از اين جهت اون ها به حق و به مبدا کل مرتبط نيست و بذلک منفعل القا و شرور البته اين را بايد توجه داشت وکلا با الوجه الذي بل فهم الموت حضرت عليه فهم معتزله اليه اين طور نيست که معتزله توجيه کرده اند سخن معتزله اين است که در حقيقت هر کدام از اين موجودات در دايره وجودي خود مختارند و مي توانند منشا اثر باشند و اين از مبدا سخن تعالي به دور خواهد بود وکلا با الوجه الذي بفهم الموت ذله اليه و الا اگر ما نگرش و رويکرد معتزله را بپذيريم اين سخن که مبدا دو تا امر مي شود و ناقض کونه مبدل کل اين سخن معتزله ناقض اين معناست که حق سبحان تا حالا مبدا کل هستش و فک ملک الملک که حبس و حالا مالک ملک باشد دقيق اين دو تا استدلال و دو تا برهان به صورت قياس استثنايي است مي فرمايد اگر اون گونه که منتظر فهم کردن ما راجع به مبدا فهم بکنيم دو تا مشکل پيش مياد دو تا مسئله پيش مي آيد اين است که يکصد حالا مبدا کل نباشد والي باطل و الم دواج مالک الملک نباشد و تالي باطل المقدمه مثل خب چه جوري بايد توجيهي پس اين توجيه معتزله درست کردن اين توجيه مورد قبول نيست بلکه بايد توجيه به گونه اي باشه که هم اين کثرت پذيرفته شده باشه و هم اين کثرت به اون وحدت آسيبي نزند وجه ان وجود العالم به جميع اجزاي و افراد متکثر و متخلف علي هذا الوجه شاهد زيرا اسما حلم متعدد متخلف علي وجه خب اين نکته قابل توجه هست که ما الان در مقام حل اون اشکال هستيم و اشکال اين هستش که چطور خداي عالم سبحانه و تعالي ولي فقط موم شده الله علي الذين آمنوا حالا ايشون

مي فرمايند که ما بايد عالم را مظهر حق بدانيم و چون حق داراي اين شئونات مختلف هست در حقيقت اين مظاهر مختلف اين عالم هم در حقيقت آيينه دار و نشانگر اون شئونات مختلف حق تعالي هستش و وجه يال وجود العالم به جميع ايذايي و افراد متکثر و متخلف کثرت دارن و اختلاف هم دارن نه مخالف هم باشن تخلف نيست اختلاف هستش علي هذا الوجه شاهد که ما مي بينيم يکي مثل باد يکي باران يکي ابر گاهي وقتا ناقص يک ديگه هم هستن آب آتش بخار هوا و امثال ذلک هست اينا زلال اسما حل متعدد متخلف اگر حق آن اسما متکثر و متعددي دارد و متخلف اين موجودات هم سايه سايه دار اون اسما و صفات متخلف هستن که البته بايد توجيه مناسبش رو هم داشت علي وجه مث اوصاف الهي رو بشماريم و الاخر و ظاهر و الباطل حالا اينا چهار صفت تازه اين اسما ذات ان اسم فعلي که متخلف اندک متکثر و الکل من السن اثر خاص و مظهر اثر يعني همون در حقيقت جاي پا همون مظهر و مجلا به کل من ال اسما و صفات اثر خاص و مذهب و معلول العين کبد و الکل هم کائن معلول است و مظهر است و اثر است هم مبدا اثر است و مظهر است و معلول هستش اما هر کدام حقيقت نشان اسم صفت خودشون رو دارن از اسما الهي و همچنين وال محسوس و المقال اينا هر کدام در حقيقت آثار خودشون رو دارن و هر کدام هم زلال اسما حق خانواده هستن بنابراين و علي حذر قياس حالا بر اساس اين منطق اين فرمولي که حق سبحانه و تعالي ضمن اينکه وحدت و يگانگي و يکتايي او محفوظ است اين شئون و حيثيت هاي کثيره رو دارن يک همون طوري که اسما و صفات در عالم مظاهر و مجالي دارند اين مظاهر مجالي اختلافشون به اختلاف اون اسما و صفات هستش و هيچ بعيد نيست که هر اسمي با اسم ديگر اگر اختلاف دارند در مقام زلال و اظهر و مظهر و مجرا هم اين اختلاف وجود داشته باشد و علي هذا الغياث فنول ان لله سبحانه صفت صفت لطف و قهر يک و صفت الجمال و جلال و صفت تشبيه و طنزي که در حقيقت به دسته کلي تقسيم بشه و من الوجه في الحکم ان مل ملک ان الملک خلاصي ملک الملوک اکون کز حق تعالي که ملک الملوک هست يعني حالا هر سلطاني هر پادشاهي خصوصا پادشاه پادشاهان يعني حق سبحان تا حالا هم همين دو صفت لطف و قهر رو داره از کل منصف القوه ومهر بن اسما الحسن بن اوصاف الکمال ول يقوم احد هم مقام الاخر مهر جاي قهر مي نشيند نپر جاي لطف مي نشيند نه رضا جاي سخط مي نشيند نه سخط جاي رضا مي نشيند يقوم احد همام آخر و من من ذلک کامرون و عاند اگر کسي بخواهد با اين دوگانه بودن اسما در مقام فعل مخالفت بورزد اون يک انسان متکبر و معاندي هستش بنابراين و لابد لکل من تين فين من مظهر از دو مقام داريم

مقام ثبوت مقام اثبات مقام ثبوت مقام اسما و صفات است که فعليت دارد تحقق دارد و عينيت مقام اثبات مقام ظهور است و تجلي است و اين ها نشانگر اون حقايق اسميه حبس مال هستن و لابد الکل منها ترين استاتين من مظهر که مظهر ناظر به مقام اثبات است و اسما و صفات ناظر به مقام تو بود بنابراين الملک و منظم من المبين و اغيار مظاهر الن و شياطين و من وال من الکفار الاشرار مظاهر القضا بله پس حق سبحانه تعالي در مقام ثبوت لطف و قهر را دارد و در مقام اثبات هم مظاهري هستن که موم و اخيار و ملائکه مظاهر لطف شياطين و پيروان اون ها از کفار الاشرار هم مظاهر قهر و مزار اين در دنيا و مظاهر لطفم الجن و اعمال الست لها اهل جنت و اعمالي که اهل جنت به دنبال دارند اينا مظاهر لطف الهي ان و مظاهر القوم اهل النار و الاعمال الم غيبت يا اوناي کمال که نقاب آور است براي اين اهل نار خلق الله تعالي دل جنه خلق که يعملون به عمل اهل الجن و النار خلق که يعملون عمل اهل انار سبحان تعالي اين اسما را به ذات داراست اسما لطف و قهر خب اين ها به وجود حق موجودند در مقام اسما الله اين ها موجودند اما مظاهر اون ها به ايجاد حق موجودند به ابقا حق واقعيت چه در دنيا که تا وقتي که هستن و چه در عقب چه اينا اينا همه مظاهر هم در دنيا مظاهر هم در عبا مظاهر ف خلق الله تعالي الجن خلق که يعملون اين خلق به عمل اهل جنه و النار خلق که يعملون و اهل نار فکم وجود کل منصف لطف ال منم لابد همون طوري که براي حق سبحانه و تعالي اين دو صفت صفت حقيقي لطف و قهر وجود دارد و اينا کار مي کنند اين دو صفت کار مي کنند خب کار که مي کنن طبعا مظهر مي خوان مظاهر فعل هفت سبحان تعالي در هم بهشت و جهنم هست هم در دنيا براي موم و منافق هست فکان وجود کل منصف لطف و قهر من ملا فکز لابد من وجود مظاهر کل منهما به حسب کل مرتبه بنابراين توجيه عرفان و تخلص از اين اشکال از منظر عرفان به لحاظ مقام ظاهر و مظهر و متجلي و متجلي بر مي گرده و چون اين ظاهر اين اوصاف رو به ذات دارد لطف و قهر جلال و جمال تشبيه و تنزيه و به ذات با خود دارد به وجود به وجود دهي موجود و به بهايي باقي در مقام اثبات به ايجاد موجود و به ابقا باقي هستش و کما ان وجود کل منصف لطف القيم ما لابد فکز لابد من وجود مظاهر کل منهما و حسب کل مرتبه و کمال تراز احد علي تعالي که وجود اصل الظاهر و المال دکون من لوازم الا الهي و آثار ربوبي کز فک اراذل احد علي تخصيص کل فريقين ما خرس به فولکس الامر لک هذا اعتراض به هال خب اين راه تخلص دارن نشون ميد بر اساس مشرب عرفان همون طوري که در باب حق سبحان تعالي وجود دو صفت و لطف و قهر جاي ان قلت و اشکالي نيست

در مقام ظهور و تجلي هم وجود اين دو وصف ولايت نسبت به موم و عداوت نسبت به کافران هم جاي بحث و اشکالي نيست و اگر ما بخوايم بگيم که چرا اين ها ولايت و اون ها عداوت بگيم که دوباره جا به جا هم بشن باز مسئله همين طور هستش بنابراين مي فرمايند که همون طوري که هيچ اعتراضي به لحاظ مقام ثبوت نيست به لحاظ مقام اثبات هم اعتراضي نيست کمال تراز العهد الي الله تعالي في وجود اصل الظاهر يعني ريشه اون حقايقي که در مظاهر و معادل تجلي مي کنن لکم لوازم الهيه و آثار ربوبي فکز تراز احد علي الوجه في تخصيص کل من الف به لحاظ مقام اثبات مقام اسحاق و تجلي هم اعتراضي نخواهد بود کل من الفقه به ما فن و اگر اين جا کسي که خب چرا اينا منافقين و اون ها موم اين مي فرمايند که باز هم سوال همچنان باقي خواهد بود فول اکثر و کان هذا اعتراض به ه خب و منها تزه حقيقت سعادت وشق تمام سيدان و شرقيان و ايمان و الکفر و منهم موم و منهم کافر و تز و حقيقت کون تعالي علي الذين آمنو وعد و الذين کفروا و انما عليهم ال طاغوت فلاح و سبحانه تعالي موصوف به صفت لطف بلي المبين و ادو و کد و کافئين ايز و امکان من جهت رحمه الم مطلق خب مي فرمايند که با اين توجيهي که ما کرديم وقتي تامل در اصل و ريشه اين اسما و صفات کرديم ديديم که هر دوي اين اسما و صفات از آثار الوهيت اند و هر کدام از اين ها نباشند نقصي در حوزه الوهيت پيش مي آيد عين همين اتفاق هم به لحاظ مظاهر و مجالي خواهد بود مظهر و حقيقت حقيقت سعادت و شعبه حقيقت سعادت و شقاوت ظاهر مي شود يه عده مي شوند سعيد يه عده اي مي شوند شقي من سعيد البشر و باز زهر و حقيقت الايمان و الکفر لذا بعضي مي شوند موم و بعضي مي شوند کافر و منم و من کافر و تز و حقيقت کهنه تعالي ولي الذين آمنو و ادو الذين کفروا دو اينم ظاهر ميش ظاهر مي شه چي ميشه و انما ولي يوم ال طاغوت فلاح و سبحانه و تعالي موصوف به صفت لطف ولي المبين و به صف القول کافئين ايز خداي عالم هم اين صفات و دارد و با اين صفات تجلي مي کند و در مقام مظاهر و مجاري همون ها پيدا مي شوند ممن و کافر و سعيد و شقي پيدا مي شوند البته از يک جهت ديگه نبايد فراموش کنيم و امکان من جهت رحمت مطلقه و ولايت مطلق البته نه اون ولايت خاصه که در مقابل عداوت است يا رضايت خواسته اي که در مقابل خط است يا رحمت مغير اي که در مقابل غضب مويد هستش و امکان من جهت رحمت مطلق و من جهد فيض العام و به جهت وجود تام تا حالا همه را کافر و ممن ندارد

يونجه جلم اولين رو ايجاد مي کند و زقوم وهم الم وج و يوجي و دعا هم به اسم او ندم حتي صداي کافران را هم خداي حق سبحانه و تعالي مي شنود البته نکات بسيار لطيفي به لحاظ مباحث عرفاني اين جا پيش آمده و مي آيد که جناب سين احتراز مي کنند از بيان اون ها زيرا ذهن ها تحمل پذيرش برخي از اين معارف رو ندارن و في هذا الم مقام اسرار که لايجوز تصريح به جائز نيست تصريح بشه بين مقامات و اين اسرار چرا لعن ضرر از سه ماهه ها ضرر شنيدن اين ها براي طبايع غير تازه اکثر من خب کساني که ذهن آماده و تمرين کرده اي ندارن مباحث رو عقلي و بر اساس ادله و براهين دنبال نکردن بخوان به صورت ظاهري به صورت داستاني بشنون اين رسانده است بيشتر ازش ف آذر مقام اسنک لذيذ تصريح به لعن ضرر سماع ها طبايع غيرمجاز اکثر من نفع ها خب همچنان در فضاي اهل معرفت هستيم و بيان اهل معرفت رو داريم در مقام تخلص از اين اشکال بيان مي کنيم فذلک ما ولن اگر شما تامل بکنيد در آنچه که ما توجيه کرديم اين معنا مشخص مي شود که يظهر نزد ترتيب و تميز في الوجود من لوازم ترتيبه و تميز الو في ماسبق الاحکام الاعظم ناش من معدن الهي و علم سابق الهي و يعلم انه من الله قبل ايمان و بله يظهر و يعلم ان ولوم الله قبل ايماني بهزاد مي فرمايند که نسبت به آنچه که در اين باب گفته شده در باب تخلص از اشکال از منظر عرفان بيان شد شما يک تامل ويژه اي بايد داشته باشيد بايد اهل تامل باشيد اين معنا رو خواهيد يافت که يک نظام حالا شبه علي چون نظام ظاهر و مظهر صادر و مصدر و امثال ذلک دقيق تر از نظام علي و معلولي است اين ترتيب اين تنظيم اين نظم نظم و چيدمان وجودي اين کام به حق و به جا هستش فاذا ام في مبناي از حک ترتيب و تميز فلج من لوازم ترتيب و تميز الواقع في ماسبق من الاحکام لزلي شم الهي آنچه که شما در مقام اثبات مي بينيد

سايه و ذ است از آنچه که شما در مقام ثبوت مي بينيد در مقام سقوط چگونه نظم و ترتيبي به لحاظ اسما و صفات وجود دارد و چيدمان در ارتباط با اين ها هست اينا هيچ کدوم نبايد که غافل باشيم از او بلکه از اون منظر بايد اين جهات مقام اثبات را توجيه کنيم و اذ في ما ون ون از هک يک الناز ترتيب و تميز في الوجود من لوازم ترتيب و تميز الواقع في ماسبق الاحکام لزلي انشا اله اگر شما يه ترتيب و تنظيم چيدمان در نظام طبيعت مي بينيد که آينه وار يکي در ديگري منعکس مي شود و عکس ها رو نشون مي دهد اين بر اساس اون نظام تکويني و طبيعي است که در عوالم برتر وجود دارد ازليت ناشي از معدن الهيه و العلم سابق الهي و اين نکته هم باز اگر تامل بکني روشن مي شود که و يعلم ان ولايت الم من الله قبل ايماني بذاته آيا الله ولي الذين آمنو بر اساس اين تحليل مال کساني است که مث قبل ايمان داشتن زيادتي ايمان دارند کما اينکه برخي توجيه کردن يا نه اون ايمان اولي هم بر اساس ولايت الهي حاصل مي شود بفهمن بر اساس مشرب عرفاني اون ولايت اولي که يا ايمان اولي که ممن پيدا مي کند هم بر اساس اون ولايت هستش که سبحان تعالي چون ولايت دارد اون ولايت زمينه ساز اين ايمان شده هستش بنابراين ايمان بر مبناي اون ولايت مطلقه شکل مي گيرد و يعلم ان ولايت الم منن من الله قبل ايمان به ذات يعني قبل از اينکه موم ممن بشود اول ولايت الهي شامل حالش مي شود و بعد او ايمان پيدا مي کند.