درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/04/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 109

 

جلسه يکصد و نهم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب سلين به فقره الله ولي امن رسيديم که اين فقره فقره شانزدهم و مقاله شانزدهم هم در مقام تفسير اين فقره نگارش يافته است امروز هم بيست و هشتم خرداد هزار و چهارصد و سه هست بحث به يک اشکال صعب الحله رسيده است که جناب متين فرمود که اعلم ان ف حذر مقام اشکال من که ياسر حذف که صاحبان فهم و درک و شعور در پاسخ و حل اين مشکل فرو مانده اند و به دشواري افتاده اند اين اشکال اين هست که اختصاص ولايت براي موم از ناحيه هر سبحان تعالي جاي سوال و پرسش هست خدايي که نسبت به همه موجودات يکسان هست بحث اضافه به اضافه حق همه مخلوقات علي الصباح است همه در مقابل حق يکسان هستند و هيچ گونه تکثر و تغير و تفنني در اين اختلاف در اين اضافات و نسب نيست

بر اساس اين چه معنايي دارد که ما بگيم که خداي عالم نسبتش به مومنش است نسبتش به موم ولايت هست اونو اداره مي کنه سرپرستي مي کنه نصرت عطا مي کنه اهانت مي کنه هدايت مي کنه و امثال ذلک اين آيه نشانگر آن است که خداي عالم نسبتش به مومنش از نسبتش به کافران هستش در حالي که قاعده کلي قداست حبس تعالي را از اين نوع به اصطلاح اختلاف در نسب و اضافات بيان داشته و تقديس کرده ايم خداي سبحان را از رسم کثرت و تغير و تفنن در اضافات اين اشکال را در جلسه قبل روشن مطرح فرمودند و بيان کردند که آقايون اشاعره از اين اشکال دور هستن که متوجه اون ها نيست زيرا شاعر معتقد به حسن و قبح عقلي نيستن و از سوي ديگر ترجيح من غيرموجه رو هم مي شمرم بنابراين اگر خداي آرام در بين انسان ها ترجيح داد عده اي رو به عنوان موم و عده اي رو به عنوان کافر انتخاب کرد اين هيچ اشکالي نداره از ناحيه حبش کانال اين ترجيح بلامرجح اصلا محذوري ندارن که البته در جلسه قبل توضيحاتي داده شد و بيان شد که ترجيح بلامرجح بازگشتش به توجه غير مرجح هست و در نزد همگان توجه غير مرجح محال و ممتنع است که تحقيقش رو در کتاب رقيق مخدوم بايد ملاحظه بفرماييد اما اشکال متوجه معتزله هست بر اساس مکتب و مکتب اون ها که استحاله ترجيح غيرموجه از باورهاي اصلي اون هاست حسن قبح عقلي رو همون ها پذيرفتن همه چيز رو بر مبناي حسن عقلي مي شناسن و محال مي دانم ترجيح من غير مرجح با اين فرض ولايت حق سبحانه و تعالي نسبت به موم چگونه بايد پاسخ داده بشه چون ظاهر اين آيه اين است که خداي عالم موم رو بر کافران ترجيح داده و ولايت اونو پذيرفته و ولايت کفار رو نپذيرفته است

در اين جا پاسخ هايي رو معتزله در ارتباط با اين اشکال و اين بياني که اشاعره حتي به عنوان دليل بر مکتب و مرام خود بيان داشتند دارند بيان مي کنند که جناب زمخشري دادند و جناب امام راضي هم در تفسير کبير اين جواب جناب زمخشري رو ذکر مي کنن يه جوابي رو در ابتدا جناب مطلعين از قبل قائلين به اعتزال مثل زمخشري و ديگران بيان مي کنند که مراد از اين ولايت ولايت خواسته است ولايت زيادتي است خداي عالم همان طور که يک رحمانيت مطلقه دارد و يک رحمانيت خفته و مقيد رحمانيت عامش شامل همه هست ولي رحمت رحيمي اش خاص است و شامل يک عده است اين آيه هم مي شود بر اون رحمت خاصه و اون ولايت خاصه و نه اون ولايت عامه اوني که مقدس است از شبه کثرت و تغيير و تفنن اون ولايت عامه است وگرنه ولايت خاصه شامل افرادي مي شود که در مسير ايمان قدم برداشتن و اطاعت و پيروي حق تعالي را داشتند و از اين نمونه هم در آيات ديگر هست که خداي عالم تصريح مي کنه به ولايت يا به رحمت و به هدايت افرادي زيادتي ايمان زيادتي هدايت از ناحيه حبس تعالي از اين اسم يعني اسم الله ولي الذين آمنو در حقيقت صادر مي شود بنابراين اون چه که بيان شده است که حق سبحانه و تعالي نسبت به همه ثواب يکسان هست و هيچ اختلافي در اضافات و نسب نسبت به خلاق همسن و تعالي ندارد کام اين سخن پذيرفته شده است حق است اما در باب ولايت و رحمت عامه حق اگر نه رحمت خواسته حق مخصوص به موم است و امثال بفرمايند که اين جواب رو ابتدا جناب فخر رازي دادند و البته امام بخش جناب زمخشري و امثال ايشون دادن و جناب امام راضي هم اين جواب رو از منتظر نقل مي کنند اما آيا اين جواب مطلوب هست يا نه اين رو انشا الله در بعد از اين مرحله خواهيم ديد و رب حجاب من قل القائل با التزام چه بسا جواب داده مي شود

از اين اشکال از قبل قائلين به اعتزال يعني کساني که مکتب اعتصاب رو پذيرفتن جواب ميد مثل جناب زمخشري و غير زمخشري که ان هذا يعني اين الله ولي الذين آمنوا محمول علي زياده الطاف وقتي زيادتي لطف باشد زيادتي ولايت باشد زيادتي رحمت باشد رحمت خاصه مي شود و اين کم لوم نذير در قرآن کما في قول سبحان تعالي و الذين ز دهم زيادتي هدايت از کجا مياد از اون رحمت رحيمي وگرنه اون رحمت عامه شامل همه انسان ها اعم از کافر ومن مي شود و لذت و ناگهان خودند و آتن تقوا اينا به خاطر که از هدايت مضاعف حق سبحانه و تعالي برخوردار هستند طبعا اين رحمت و اين ولايت خواسته مي شود و زيارتي لطف حق است يا آيه ديگري که انمن الدين اليک الله وجل قلبه و تليت عليهم آياته زاد ايمان اين زيادتي ايمان که براي انسان هاي موم حاصل مي شود از جايگاه رحمت رحيم ياس يا ولايت خاصه است و الله ولي الذين آمنو در راستاي اين دسته از آيات قرار مي گيرند بنابراين اصل قداست هم سبحان تعالي نسبت به کثرت تغيير و تفنن و امثال زاده کام محفوظ ما هم اون قاعده کلي و گزاره ي اصلي رو مي پذيريم و اون که در مواردي که بيان مي شود مثل الله ولي الذين آمنو از موارد خاص هستش تقرير اين جواب اين جوري مي شه من تقرير هس عقل است

که ان الخير و نمايد او بعض الي بس خير طاعت مثل مغز شر زشتي شر شر مياره خير خير مياره طاعت طاعت مياره هر کدام از خيرها به تبع خودشون لوازمي از خير رو دارن من بايد با وضع و ال بث و ذلک و اين مسئله به خاطر اين است که لومن اذا حضر مجلس که يجري في الوصف اگر فرض کنيد موم وارد يک مجلسي شد که در اون مجلس مجلس وعظ و به اصطلاح پند و نصيحت است خب فن اين آقاي موم يل قلبه خشوع و خضوع کسم يه چين انساني که ممن باشه وقتي وارد مجلس وضع بشه موعظه اي بشنوه قلبش خاشع تر ميشه خاضع تر ميشه و منفصل ميشه و طبعا حالش با انساني که معضلا قساوت قلب داره متفاوته و يون هه فارق الله من قلب با الکفر و المصير اينا متفاوتن اگر کافري به يک موم در يک مجلس وعظ الهي بنشينن خب موم از اين وضع پند مي گيره نصيحت مي شنوه و قلبش خاشع تر مي شه اما چه بسا کافر به خاطر قساوت قلب قساوت بيشتري پيدا بکنه و يون هه فقال من قصه و الکفر و المثل ذالک خب اين چيه اين نشان مي دهد که اين موم زيادتي ايمان پيدا مي کنه اون کافر هم زيادت کفر پيدا مي کنه وقتي زيادتي ايمان پيدا مي کنه اين زيادتي از ناحيه يک عنايت الهي است که همون الله ولي الذين آمنو تامين کننده آن است و ذلک ليس في الم من الطاف مالاي في غيره خب در چنين شرايطي موم لطف بيشتري دريافت مي کنه اما کافر اين لطف رو دريافت نمي کنه فکان تخصيص الم و ان الله ولي محمود عليک بنابراين تفسير اين آيه الله ولي الذين آمنوا برا اين است که خداي عالم ولايتش تخصيص پيدا مي کنه به انسان موم به جهت اينکه موم زيادتي و به اصطلاح افزايش ايمان پيدا کرده و خشوع و خضوع و انکسار قلبيش در پيشگاه حق بيشتر شده است و آذر جواب که از اون اهل اعتزال آمده رو جناب امام رازي که از به اصطلاح صاحبان مکتب اشاعره هستينا در کتاب تفسير خودش آورده حاضرجواب مذکر امام راضي تفسير الکبير نيابتا معتزله اما اين جواب رو جناب سين از دو جهت سديد و محکم نمي دونم و مي فرمايند که من وجه حين اين جواب غير صريح است وجه اول اين است که

بر اساس اون تقريري که ما داشتيم ماده اشکال در حقيقت سر جاي خودشون مي مونه و هضم ماده اشکال و ماده اشکال ريشه کن نمي شه چرا چون ممکنه يه نفر بياد بگه که اين مسئله در ارتباط با اصل هدايت و ايمان موم هم مطرح است حالا قبل از اينکه ما به زيادتي ايمان برسيم مي گيم که اين ايماني که يک موم مي خواد بياره هنوز ما به زيادتي و خشوع و انکسار فزوني نمير رسيم اصل اين ايمان آيا اصل ايمان چه جوري حاصل ميشي مگه بدون ولايت الهي اين ايمان حاصل ميشه بدون عنايت الهي مگه اين ايمان حاصل ميشه بنابراين ما اين رو نمي بريم در ارتباط با ولايت خاص بلکه در ارتباط با ولايت عامه هم همين اتفاق بيفته براي اينکه انسان ها همه يکسان هستند اگر يه عده اي بخواهند به گرايش ايماني بپيوندن اين الا و لابد بايستي که به يک عنايت الهي باشه سوال ما اينجاست که اين ايماني که براي مرحله الا بخواهد براي موم حاصل بشود حالا هنوز به مرحله ثانيه که اضافه و زيادتي ايمان هستم رسيم آيا اين بدون و رعايت حق و نصرت و عنايت حق امکان داره يا نه خب اگر امکان نداره پس بنابراين حبس تعالي نسبت به موم اضافه بيشتري داره و اون قداستي که ما در ابتدا فکر مي کرديم اون شکسته ميشه براي اينکه نسبش اضافش نسبت به افراد فرق کرده اذن احد يجري الکلام في سبب اصل الهدايه و توفيق وثاقت هدايت و توفيق من الف حق بعض افراد در انسان سوال اين است که خداي عالم در اصل هدايت و در اصل توفيق اين رو آيا به موم داده يا نداده از جايگاه ولايتش داره ديگه وگرنه که اصل ايمان و هدايت حاصل نمي شد که بله مي فرمايند که اذله احد اجري الکلام في سبب اصل هدايت و توفيق و صفت سوق دادن هدايت توفيق از ناحيه حق حق بعضي افراد انسان به گونه اي که حتي سار بعضي افراد انسان من اهل ايمان اگر يک عده اي گمراه شدن معضله و خذلان پيدا کردند

باز ريشه در عنايت و توجه الهي به اون هاست يا عدم توجه و عدم عنايت است و اگر عده اي به سمت هدايت و توفيق حرکت کردند اين به لحاظ عنايت و ولايت الهي هستش پس اين هر دو در اصل هدايت و توفيق يا در اصل ضرورت و خذلان نسبتشون با هم صبحانه و تا حالا متفاوت هستش و سبب ضلالت و الخضر وثاقت ضلالت و فضل از حق سخن حق بعضي افراد آخر به گونه اي که اون ها مي شوند اهل کفر و عصيان اما اون ها مي شوند اهل طاعت و ايمان فنون و ما اين جوري تقليد مي کنيم اذ کان يعني همه اين رو به عبارت ديگر همين اشکال وارد ديگر اذ کانت نسبت الحد و توفيق واحده من الله حق سبحانه تعالي في الجميلي اصولم شما که مي گيد گزاره اي رو ما پذيرفتيم و اون است که نصاب و اضافه هم نسبت به همه يکسان هست اين سوال مطرح است که چطور يک عده موم و چطور عده اي غافل مي شوند اذ کانت نسبت هدايت و توفيق از حبس و تعالي واحد الحق تعالي في الجميلي اصولم بر اساس اصول و قواعد و گزاره هاي پذيرفته شده در نزد شما بنابراين وجه اختصاص امام اختصاص توفيق و هدايت يا اختصاص عرض کنم که ضلالت و خذلان به بعث ناز حتي يکون موم و اختصاص مقابل توفيق و هدايت که ضلالت و خذلان باشد مقابل کل منها بحث آخر حتي يک گونه کافرا اونا ميشن موم اينا ميشن کافر بنابراين پس جواب شما جواب تامي نخواهد بود يعني ما سوال را برگردانديم به اصل شما برديد در حوزه ولايت خاصه ما مي بريم در حوزه ولايت عامه اين ژن لم ال جواب محرم مهربان لزوم ترجيح من غير مرجع آز الوا هيچ راه گريزي براي اينکه از به اصطلاح استحاله ترجيح من غير مرجع از يک سو يا پذيرش ترجيح من غير مرجع از سوي ديگر در حقيقت نخواهيم داشت

يعني عمل بفرمايند که اگر ما اين را بپذيريم بايد بپذيريم که ترجيح غيرموجه مال نيست ممتنع نيست و لازم هست که ترجيع غير مرجع پيش بيايد اين يک جهت در غيرت بودن اين جواب جهت دوم هستش که ممکنه آقايون مشاعره بگم که خيلي خوب شما بفرماييد که اين زيادتي لطف و زيادتي ايمان و هدايت از ناحيه خداست در حالي که نه اگر هدايت اولي رو پذيرفته باشن خب پذيرش هدايت اول و تبعيت بر اساس اون ايمان و از ناحيه خود اون هاست اين چه لطفي است که در حقيقت ما بخوايم بگيم که خداي عالم نسبت به اين ها اين لطف داره نه بلکه اين ها خودشون اين مسئله رو در حقيقت رعايت کردن و اين زيادتي رو خودشون براي خودشون آوردن بنابراين اين جور نيست که اين لطف را از ناحيه حبس تعالي بدانيم رساني حما ان الشاعر يقول لهم شاعر بتونن اين جوري جواب بدن که زياد الطاف مت ام وج اندکم اگر بنا باشه که لطف زيادتي رو ما داشته باشيم فزوني لطف داشته باشيم اين واجب است که از خودشون باشه نه اينکه به اصطلاح خداي عالم بخواهد لطف مضاعفي بکنه خب اينا اطاعت کردن پيروي کردن خداي عالم به اون ها مصوب ميده اجري ميده يا نه زيادتي اين زيادتي بر اساس کسب خودشونه ولکان لله في حق الم منن الا ادواج ديگه خداي عالم زيادتي لطفي نداره که اداي واجب هستش چون موم به امر خدا توجه کرده خدا اجر پاداشش رو طبق وعده اي که داشته داره مي ده و آذر معنا به تمام هاوس لنفي حق کافر و حق کافه هم همين طور کافر اطاعت نکرده عصيان کرده عقوبت داره اون اطاعت کرده صحبت داره ولوم فعل مال اجل تاج ذالک المسيح مزيد اگر زيادتي هدايت داره براي اينکه خودش فعاليت کرده خودش کوشش کرده ديگه نمي تونم بگيم که خداي عالم از باب رحمت خاصه به او عطا کرده است که ولم منن فعلم اجله است ذلک الذين فيکون ولي فيکون ولي الم الم منن نفس بنابراين اينکه بگيم الله ولي الذين آمنوا اين سخن تامي نيست وليکن بايد بگيم که خود موم ولي خودشه از اون جهت که زيادتي به اصطلاح ايمان رو تحصيل کرده خب اين سخن خيلي سست و مثل جناب مطلعين از باب اينکه وارد مسائل کلامي شده و در کلام اين گونه از حرفاي سست هم هست مطرح هست دارن جواب ميد ببينيد

بالاخره ولو اين اجر مص باشه خب از ناحيه علت فاعلي داره ديگه درسته اين آقا اطاعت بيشتري کرده پيرو بيشتري کرده استحقاق داره ولي اين استحقاقش رو در مقام قابل است اما در مقام فاعل بايد يه ولي داشته باشه که اين مصيبت را و اين اجر رو براش بخواد مقرر بکنه ديگه متاس وقتي ما در فضاي کلام تنزل پيدا مي کنيم اون سستي و به اصطلاح وهن امکان وجود داره و از استوار حکمت کمتر برخوردار فيکون ولي الم الم منن نفس که موم الذي فعل اين موم انجام داده چيزي رو که لجج من الله ذلک الزينب خيلي خوب اگر شما مي گين استو جب من الله ذلک المجيد خب خداي عالم بايد اين جايگاه ولايت خواسته رو داشته باشه تا اين مزيد رو عطا بکنه ديگه شما از ناحيه علت فاعلي رفته به سمت علت قابلي نه الله ولي الذين آمنوا در حوزه علت فاعلي است خب علت قابلي بله اين آقا اطاعت کرده مستوجب شده اما کي بايد اين اجر رو اين جزاي خير رو بهش بده اين ولايت خواسته مي خواد رحمت خواسته مي خواد بگه نجس توجه من الله ذلک المجيد من لطف آز وسط اسم من منال منال و بد تحقق انشا الله در آينده لپ تحقق اين مسئله رو خواهي شنيد که مسئله به گونه ديگر هستش بعد مي فرمايند که به هر حال اين اشکال همون طوري که بيان فرموده بودند از دغدغه هاي ذهني و فکري متکلمين بوده و بارها رفت و آمدها و جواب ها پرسش هايي در اين رابطه وجود داشته مي فرمايند که از اصل اشکال به وجوه ديگري جواب دادند که البته اين بر من حج روش اهل اعتدال هستش که پذيرفتن که هم سبحانه و تعالي ولي است اما براي اينکه اين ولايت اعمال بشه به اصطلاح توجيهاتي بايد داشته باشه احد ها نهج اولي که در از جايگاه يعني مکتب احتضار ما مي تونيم به اصطلاح پاسخ بگيم بر مبناي مکتب اعتزال پاسخ بديم اين است که مراد از الله ولي الذين آمنو چيه اين است که انه تعالي يوسي بم في الآخره و يخش بن نعيم القيم و اکرام العظيم بنابراين فکان تخصيص مي گيم الله ولي الذين آمنو اختصاص مي ديم و ولايت رو براي موم مي کنيم محمول عليه يعني مراد از الله ولي الذين آمنو يعني الله ثم في الآخره و يس نعيم القيم و لکم العظيم اين يک توجيه اين رو هم مي فرمايند که جاي ايراد داره و علي مثل ماهر علي الوجه مذکور همين الان که بيان کرديم هم تحقيق و هم جدل هم در مقام تحقيق اين مسئله هست که خب بالاخره ما اصل مسئله رو جاي سوال داريم اين حالا ثواب و اجر بمونه آيا در پذيرش اصل ايمان بدون ولايت الهي اين مسئله امکان داره يا نه و وجه مذکور عارف تحقيق جدل ب ان ذلک الباب واجب علي الله تعالي علي اصول الم منن حجه الحق الي الله ذالک جواب خب اين جوابي که اخي دادن اينه که آقاي موم تلاش کرده کوشش کرده و خدا داره بهش جواب ميده ديگه ولايت خدا محسوب نمي شه

که اين ولايت خودش براي خودش وقتي تلاش و کوشش کرده که اين مسائل رو خودش حل بکنه ديگه اين راه وجود نداره که ما مي گيم خدا داره ولايت مي کنه نه اين وليش خودشه بند قال به پاسخي که دادن اين جوري جواب مي ديم که چي که ذالک السابق واجب الي الله تعالي علي اصول بر اساس اصل و روشي که اون ها پذيرفتن اين پاداش دادن واجب بر خدا ديگه ولايت نيست که چطور براي اينکه المولي موم کيه هو الذي جعل مستحق علي الله ذالک ثواب موم ولي موم کسي است که قرار مي دهد اين موم را مستحق علي الله که او مست مستحق مي شود که خداي عالم به او اين ثواب رو بده بنابراين خود اين موم متکفل آن است که چنين زمينه اي رو براي ثواب گيري فراهم مي کنه بنابراين فيکون ولي يهو نفس يعني ولي يه مومنش خودش هستش خب عرض مي کنيم اين جواب ها در فضاي کلام همين طور مطرح هست متاس بحث هاي جدلي اين حرفا رو داره خيلي اين ها جواب هاي سستي است ثاني ثاني ها جواب دومي که به عنوان وجه ديگر آن بيان مي کنند اين است که انه تعالي کانلي الکل خداي عالم ولي کل است يعني کافر و موم ندارد فاسق و موم ندارد همه و همه در پيشگاه همسان و تعالي يکسانند کانلي الکل به معنا کهنه متکفل به مثال الکل يعني هم سبحانه و تعالي ولي کل است يعني مصالح همه رو علي البي داره عطا مي کنه تفاوت در اين است که در عين حال که به همه داره ايمان رو اهدا مي کنه و هديه ميده عده اي مي پذيرند شمن و عده اي نمي پذيرند معضلا ميشن کافر ان تعالي کلي الکل به معنا ک م يعني السا متکفل به مثال الکل علي السويه يکسان الا ان المنت بلک ول هو المنون کسي که از اين ولايت برخوردار است ممن است بنابراين في و تخصيص او لحظه آيه ممکن است بيايم بگيم که همسان اتا که مي گيم الله ولي الذين آمنو يعني چون موم منتفع به اين ولايت مي شوند

بنابراين حق سبحانه و تعالي ولي اين هاست ولي اين هاست يعني اينکه ولي اون ها نيست بلکه براي ممن و کافر يکسان هدايت داده اما چون موم پذيرفته اند مي شود ولي موم سه به عنوان يک مجوز مبري براي تخصيص پيدا ميشه تخصيص اين امر ولايت لحاظ لايف و تخصيص فسيح و تخصيص او به حوزه کما في قولي المتقين اين کتاب کتاب في خبراي همه نازل شده اما للمتقين چرا چون متقين بر اساس تقوايي که انتخاب کرده اند به دنبال هدايت کتاب بود و اينکه نظير بشر از خودم الناس است و کاتن للناس هست اما اين جهت گيري به خاطر اين است که موم پذيرفتن و کفار نپذيرفتن و ردا عليه خب اين جوابي که گفتن مي گن اون مطلب اولي که ما گفتيم در حقيقت جواب اين مسئله است که الناز الامر الذي بتازم منن علي الکافي في باب ولايت در من العبد من الله تعالي دو تا مطلب که اين گفته باشي يکي هستش که خب اگر عبد پذيرفته خب اين پذيرشي که ابر داشته بنابراين خودش مستحق صحبت و اجر ميشه اگر خدا داده سخن اون اشکال قبلي مطرح است که چطور خدا به اين ها داده و اون ها نداده در حالي که نسبت به همه يکسان بوده است و ليک الناز الامر الذي بون امرت الم من الکافي في باب ولايت اين کار که رفته گفته هندل متقين اين صدمين العبد خب متقين پذيرفتن لام الله تعالي حالا که متقين پذيرفتن پس باب فکان ولي العبد علي هذا القول هو العبد نفسه لا غيره بر اساس اين تحليل خود اين آيين متقين اين هدايت رو پذيرفته اند چون متقين اين هدايت رو پذيرفته اند پس بنابراين بايستي دانست که اون ها زمينه مصيبت و اجر براي خودشون فراهم کردن خودشون ولي خودشون هستن نه اينکه خدا ديگه اين ها باشه بله همون طور که عرض کرديم بحث ها کمي سست چون در فضاي کلام مطرح هستش و اما جواب سومي که داده بشه اين هستش که ان تعالي يه هم سبحانه و تعالي و ليگ اين ها هست به معنا ان الله سبحانه تعالي يحب معناي ولايت معناي محبت و دوستي اون هاست و مراد من الين يحب تعظيم خداي عالم دوست دارد که اين موم را تعظيم و تکريم کند و اين محبت نسبت به اين ها جواب داده بشه اين جواب هم در حقيقت بي ايراد نيست بي اشکال نيست و يه جا که الم معناها محبت معناش چيه معناش اعطا و ثواب معناش محبتت حساب خب و چرا خداي عالم به اين ها ثواب ميده اين دسته از افراد موم که پذيرفتن امر خدا رو ثواب ميده اگر محبت به معناي ولايت که اين جا هست الله ولي الذين آمنو يعني خدا اينا رو دوست داره و مراد از دوستي هستش که ثواب بهشون ميده و ذالک به اون وجهي که حاضر حوزه وجوه گفته شده است که خيلي خوب خداي عالم ولايي است به معناي دوستدار اين هاست و دوستي هم يعني ثواب و اجر ميده بسيار خوب چرا خداي عالم اجر ميده آيا غير از آن است که اينا خودشون کار خير انجام دادن و تبعه نيکي ها و زيبايي ها حرکت کردند و از بدي ها فاصله گرفتن خب اگر اين باشه کار خودشونه و چون کار خودشون هست بنابراين ولايت الله خانم تعالي در اين جا ديگه معنا نخواهد داشت فقط مراد عليه الحمدلله اين جواب ها هم در اين رابطه بيان شد و در لايحه چهارم بحث هاي تحقيقي رو ان شا الله ملاحظه خواهيد فرمود.