1403/04/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 108
جلسه يکصد و هشتم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب سلين و به فقره شانزدهم الله ولي الذين آمنو رسيديم و مقاله شونزدهم هم در ارتباط با تفسير اين بخش است و امروز هم بيست و هشتم تيرماه هزار و چهارصد و سه هست الله الثاني في النسب در اين فقره که بعد از بيان اون دو قسمت رو به طاغوت و قسم ديگر و من يوم بالله اکنون خانم بفرمايند که خب ولي و اولياي کفار کيا هستن ولي يا اولياي مومنيني هستم اول وقتي گرايش افراد رو به کفر و ايمان بيان فرمودند اکنون در مقام بيان اولياي کفار و اولياي مومنيني هستم با تقديم اولياي موم فرمودند که الله علي الذين آمنو جناب مث متهم دهيم در لايحه اول چون اين فقره رو به چهار لايحه تقسيم کرده اند در لايحه اول توضيح لغت ولي رو مقارنات و مشابهات کلمه ولي مثل والي مولا و متولي و امثال سالک شد توضيح دادن و معناي ولي مشخص شد يعني اون کسي که در نهايت قرب است و به حدي غريب است که همه شئونات اون ذات رو در مي يابد و به تبع قرابتي که دارد جريان تدبير و حمايت و هدايت و همه آنچه را که مربوط به اون شخص مي شود رو به عهده مي گيرد تا از او سرپرستي کند در لايه ثانيه همون طور که سنت ايشون در تفسير هست اين است که نظم به اصطلاح آيات رو کنار هم دارن توضيح ميد الله ولي الذين آمنوا همان طور که توضيح داده شد مربوط است به گرايش ممن اي که موم نسبت به الله و شئونات الله دارند من بالله وسم القسام که اين رو توضيح دادم و اکنون مي خوام بفرماييد که اين موم ولي ايشون کيه سرپرستشون کيه اون کسي که اون ها رو به خير و نيکي و صلاح و سداد توصيه مي کنه هدايت مي کنه حمايت مي کنه و امورش رو تدبير مي کنه کي هستن که حالا در بخش بعدي که وزين کپر و اوليا طاغوت هست ولي يه لا کفار رو توضيح ميد که شان ولي کفار کيه چي هستش اما در اين جا شان ولي موم رو دارن توضيح ميد ولي يه موم اون کسي است که در حقيقت هدايت گ مي کنه راهنمايي و حمايت مي کنه از شخص از موم و انگيزه اي ميشه براي اينکه اون ها شوق پيدا کنن اراده پيدا کنن فعاليت بکنند به هر حال سرپرستي به معناي جامع و واقع کلمه هست که چيزي در ارتباط با هدايت گ و حمايت و امثال کوتاهي نمي کنند بنابراين هم نظم آيات رو و اين فقرات رو دارن توضيح ميد و هم اينکه اگر کسي ولي شد چه شئوناتي رو بايد رعايت بکنه الله الله فانيه نظم لما ذکر الله تعالي الم منن و الطاف وقتي که در فقره قبلي اين معنا روشن شد که انسان ها داراي دو نوع گرايش اند گرايش کافرانه و گرايش موم گرايش کافران به طاغوت ميل دارند و گرايش موم به تمسک به قضاي الهي اکنون در مقام ولي و سرپرست و راوي اين کسي هست که امر مومنيني کفار رو داره عهده مي گما ذکر الله تعالي النمل کافر اعراب انين ولي امور کل من الکفار منافقين الکفار و الم و انين اولي امور کل منهم و داعش و اشق اون کسي که شوق و ميل و وجد رو در دل هاي اين ها قرار مي ده اون ها رو صاحب شوق و اراده مي کنه اون ها رو صاحب حرکت و فعاليت مي کنه که بتونن کار رو انجام بدن اذا فرمودم که ولي يه موم الله است
که اين همه شئونات ولايت که داعي اشق است عراق دست حرکت هست هدايت است و امثال زک رو به عهده مي گيره الله ولي الذين آمنو اي ولي يون نصير نصير و معين في کل ما بهم عليه الحجه هر آنچه را که موم بدان احتياج دارد اين ولي به او عطا مي کند نصرت مي کند حمايت مي کند تا بتواند اين کارشو انجام بده الذين آمنو نصير امينم في کل مايحتاج في کل ما بهم الي الحج في کل ما في الصلاح في امور دينهم و دنيا و آخرت همه اون چه که صلاح اون هاست در مسئله دينشون دنيايش آخرتشون رو اون ولي سرپرستي مي کند نصرت و اهانت مي کند تا بتونن اين ها به هدفشون برسن و يا شفق الي منتها قصد و ما غرضم اينا رو رها نمي کنه تا اون ها به عالي ترين و نهايي ترين قصد و غرض شون بتونن برسن و يس نهم و اون ها را مي رساند به اعلي مقامات و کرامات بنابراين شان ولي همون طور که الان بيان فرمودند اين هاست امور متلي عليه رو به عهده مي گيرند و نصرت و اهانت مي کنند هر آنچه را که نيازمند است و به او عطا مي کنن هرچه که صلاح و خير او باشه بهش مي دن و امور دنيا و دين و آخرت رو اصلاح مي کنند و سعي مي کنن که به آخرين درجه کمال خودش و مقصد و مرام خودش انشا الله برسه اين معناي اينکه الله ولي الذين يعني چي ضمن اينکه نظم بحث رو و فقرات رو دارن بيان مي کنن اما لايه سوم که چطور در اين امر خداي عالم ولايت موم رو به عهده گرفته فرمود الله ولي الذين آمنوا يه بحث بسيار عمده کلامي رو دارن مطرح مي کنن و نزاع که اماميه اشاعره معتزله در اين رابطه دارند و در لايحه چهارم بر مبناي حکمت و همچنين مبناي عرفان اين مسائل رو حل مي کنم يه گفتگوي به هر حال در اين رابطه و مشاجره هايي فراوان در همين موضوع بين اشاعره و معتزله بوده و عده اي هم از متکلمين اماميه بعض پاسخ دادند و جناب ذهن ضمن نقل اين موارد در همين الثالث مبناي حکمي و عرفاني رو در لايحه چهارم مي فرمايند که جواب قطعي تر و اساسي تر است و اين در حقيقت نسبت بين کلام و فلسفه رو يا کلام و عرفان رو در اين گونه از موارد مي توانيم شاهد باشيم
اينان مي تواند مناسبات بين اين علوم رو تحکيم کند و قدرتي که حکمت و عرفان براي کلام مي آورد در پاسخ گويي و در جدال با هست در فضاي مباحث کلامي يک شاهد بسيار زنده اي در اين رابطه مطرح است در لايه سوم با اين عنوان بحث شروع مي کنم فيل ميت قصاص الم به ولايت الله سبحانه در اينکه الله ولي موم است بحثي نيست اما چرا خداي عالم به عنوان ولي موم شناخته شده و معرفي شده اين جا در حقيقت يه بحث عمده ايست که بايستي ما وارد بشيم و اصل مسئله رو مطرح بکنيم نظرات اشاعره و معتدل رو هم در اين رابطه جويا بشيم و حل مسئله رو هم در ابتدا از منظر کلام و در نهايت از منظر حکمت و عرفان جستجو کنيد اما اجازه بديد اول اون سوال يا اشکالي که به تعبير ايشون اشکال عظيمي است که حلش براي زبان بسيار به دشواري اتفاق افتاده است رو بيان بکنيد اصل که خداي عالم بخواهد ولي موم باشد جاي سوال چرا که حق سبحان تعالي بر اساس قاعده کلي حق همانند خورشيد اشراف دارد بر همه موجودات موم و کافر ندارد اگر خداي عالم ولايت و سرپرستي موم رو بپذيرد لازمه اش اين هستش که کفار بي سرپرست و بي والي بمونن و طبعا انحراف شون از اين جا شکل مي گيره اول يه قاعده اي رو مطرح مي کنند و اين قاعده مسلمي است که حق سبحانه و تعالي رحماني مطلق است شامل است اميم است شامل همه مول موجودات به جاي خود همه انسان ها مي شود اگر ما بياييم از ابتدا ولايت حق سبحانه و تعالي را منحصر و مختص به موم بکنيم خب طبيعي است که سرپرستي کفار در دست خودشون يا غير خدا قرار مي گيره و طبعا اين انحراف به گونه اي صورت خواهد گرفت اول يه قاعده اي رو مطرح مي کنن که اين قاعده مسلم است بعد مطابق با اين قاعده کبراي کلي درست مي کنن و قياس تشکيل ميد و مي گن که پذيرش ولايت حق سبحانه و تعالي نسبت به موم مستلزم دور مي شود و دور هم باطل است پس بنابراين بايد چاره ديگري انديشيد براي حل مسئله و تفسير ديگري در ارتباط با الله ولي الذين آمنو داشت اين فقره معناي بسيار روشن و صريحي دارد و اين هستش که خداي عالم ولي موم از سرپرست به اون معنايي که الان اشاره شد مومنش اين سريع هستش اون وقت اگر خدا ولايت موم را دارد يک شبهه اي مطرح است و يک اشکالي مطرح هست که اين اشکال حلش براي بسياري از زبل هام هم ايجاد مشکل کرده لذا اجازه بديم فقره به فقره جلو بياييم و با متن همراهي داشته باشيم تا به اون اشکال برسيم الله الثالث فيل ميت اختصاص المبين به ولايت الله سبحانه تعالي چرا ولايت حق سبحانه تعالي به موم اختصاص دارد لنت اين مسئله دارند تحليل مي کنند علم که انف حذر مقام اشکال عظيم در اين مسئله در اين پذيرش ولايت موم و اينکه خداي عالم سرپرستي موم را داشته باشد بدون کفار اين يه اشکال عظيمي رو به همراه دارد علما فهذا اشکال العظيم که ياسر حل اذ الاف حل اين مشکل براي ضعف افهام هم دشوار و صعب شده است چرا اين اشکال چيه لکل من الاصول فن ف ماسبق بر اساس آنچه را که ما از قبل گفتيم که هم سبحانه و تعالي موجودي است که لطفش عمي شامل است و اين جور نيست که خداي عالم مث گرايش به کس يک جريان داشته باشد و از گرايش به جريان ديگر منصرف باشد و اين خودش مستلزم کثرت و تغيير و امثال ذلک است و اين در ارتباط با خدا معنا ندارد به عبارت ديگر نسبت حق سوهان تعالي به کل محاسب علي الو است نسبت به همه انسان ها يکسان است اين جور نيست که براي يه عده خير بيارد براي يه عده شر بياره نه نسبت به همه علي السا و همگان در مقابل هفت خان تعالي يکسان هستند اگر اين يکساني رو بپذيريم ولايت حق خانواده ها نسبت به موم شکست اين قاعده است تخصيص اين قاعده عقلي است و اين جايگاهي ندارد فرمايند که بر اساس آنچه که قبل ما براي شما بيان کرديم و اصولي ذکر شد دکلن الاصول لبي فن فيما سبق که چي گفتيم گفته من تقديس الله تعالي انس دل کثرت و تغير و تفنن فلزات و اختلاف نسب و اضافات اين مطلب به عنوان يک قاعده کلي بود که صبح تعالي از وسمه و عيب عيب و نقص کثرت و تغير و تفنن در اضافات و اختلاف در نسب و اضافات منزه است حالا اگر بخوايم از باب تشبيه معقول به محسوس بگيم مثل خورشيد نسبت به همه چيز خورشيد براي همه چيز نورافشاني مي کند نه اينکه براي يه موجودي دون موجود ديگر اين نور و حرارت و امتيازات خودش رو عطا بکند نه همون طوري که از واحد تشبيه معقول به محسوس خورشيد در اشراق هيچ تفاوتي نيست يا باران در حفاظت هيچ تفاوتي نيست در باغ مي بارد هم در شوره زار يکسان هستش تو تعالي رحمت صميمي دارد
چرا که اگر ما بخواهيم تقسيم بکنيم لازمش کثرت و تغيير و تفنن در ثبت و اضافات و اختلافات پيش مياد و خداي عالم مقدس است از اين گونه کثرت ها و تغييرات در نسب و اضافات من تقديس الله تعالي وسم دل کثرت و تغير و تفنن بالذات الاختلاف في النسب و الذات خب بر اساس اين اصل اصل مسلم ان وجوده ام يا ان وجود واجب و رحمته شام لکل علي نسق واحد يکسان بر همه رحمت شامل است ديگه ممن و کافر ندارد سياه و سفيد ندارد همه و همه در مقابل او يکسانند تنها تفاوت به قابليت ها بر مي گرده که اعطا کل ذي حق حقه و خداي عالم هر موجودي رو که شايستگي و شاني لياقتي براي او هست اون لياقت رو براي او در حقيقت عطا مي کند و اون صورت را به او مي بخشد و اعطا کل ذي حق حقه و اخذ علي کل قوه مستحق اين قاعده کلي ديگه بنا نيست که به موم يه چيزي بده به کافه يه چيزي بده و يا به کافر نده و بهمن عطا بکنه اين طور نيست بلکه هر ذي حقي رو حقش رو بهش عطا مي کنه مثل از باب نمونه فلو کانت لما البصره که اون پياز هست اگر ماده بصل مث قوه قبول زعفران رو داشته باشه و بهش زعفران ميده ولکان لطف البقر قبول ولو کانت بغل قبول صورت انسان اگر مثل نطفه بغل مي توانست صورت انساني را بپذيرد خداي عالم ل ماترک الو الاشرف الا افضل به اصطلاح خدايي که اشرف افضل هست اون صورت برتر رو عطا نکنه به زعفران به ماده وصل زعفران نده اگر ماده وصل قابليت قبول زعفران رو داشت وبي که اشرف و افضل است اون افضل رو بهش عطا مي کرد زعفران رو به ماده عسل مياد يا اگر نطفه بغل صورت انساني رو قبول مي کرد وب اشرف افضل صورت انسان رو به نطفه بغل مياد و ما فضه عليه ما افاضه نمي کرد بر ماده بصر وصل و ماده يا نطفه بغل بغل و بشر رو نمي داد بلکه به ما به نطفه بغل انسان رو مياد به ماده وصل هم زعفران رو مي بخشيد
خب پس اين قاعده کلي شد که حق سبحان تعالي همه چيز در مقابل او يکسانند و هر موجودي به اندازه حق و قابليتي که دارد خداي عالم به او عطا مي کند فيض تالک اين معنا وقتي روشن شد خيلي خب اين ج اين سوال و اين اشکال رو مياد اگر خداي عالم رحمتش امين و شامل هست و يکسان به همه افاضه دارد و همه موجودات در مقابل حق يکسان هستند هر کسي حق خودش رو مي گيرد خب پس ولايت حق سنترا نسبت به موم چه خواهد شد اين يک شبهه اي هستش يا در قالب يک قياس استثنايي دارن مطرح مي کنند که اگر حق سبحانه و تعالي ولايتش نسبت به موم باشد او اون قاعده کلي نقض مي شود که اون رحمتش عام و شامل نيست ثاني اشکالي که الان ظاهر مي شود اين است که يک شبهه دور اين جا اتفاق مي افته چرا چون موم ايمانشون رو در سايه ولايت مي گيرند اگر بنا باشه که ولايت هم به اصطلاح متفرع بر ايمان باشه مي شود چرا چون وقتي ممکن الله ولي الذين آمنوا يعني ولايت الله مترتب بر ايمان است اگر کسي مومنش خداي عالم ولايتش رو به عهده مي گيره از سوي ديگر هم خود ايمان مترتب بر ولايت است اگر ولايت الهي نباشه ايمان و هدايت نمياد اين شبهه که با شعبه دور همراه است در حقيقت مسئله ايست که باعث دشواري حلش شده است فيض تق و ذلک و ولايت الله تعالي تعلق بالم قبل قبول دعوت الان و قبل از تکمل با علم بر عرفان فالک ترجيح ترجيح غيرموجه اگر ما بيايم بگيم که قبل از اينکه افراد ايمان بيارن خدا ولايت اين ها رو پذيرفته خدا ولايت موم رو پذيرفته اين جا مشکل ترجيح بلامرجح است چرا چون همگان يکسان هستند
همه در مقابل همه انسان ها در مقابل حق يکسانند خدا به يک عده اي ايمان داده و ولايت اون ها رو پذيرفته ميشه ترجيح من غير مرجح چون همه انسان ها يکسان بود اما خداي عالم يک عده را متصل کرده به صفت ايمان ولايت اون ها رو پذيرفته اين تخصيص اين ترجيح بدون مرجح هستش لذات ارزان و ولايت الله تعالي تل بالمون قبل قبول دعوت الان و قبل از اکمال بال علم و عرفان خوف انتظار ترجيح من غير منج و امکانت اين ولايت بعد ايمان عزم و دور چرا چون اين ايماني که در حقيقت مسبب ان ولاي هست چون ايمان مبتني بر ولايت است براي آن که اگر ولايت الهي نباشد کسي ممن نمي شود زماني ولايت الهي که همان هدايت از نصرت است آن است حاصل مي شود اين ايمان مي آيد خب پس يک طرف اين اشکال عبارت است از ترجيح من غير مرجع طرف ديگر اين اشکال عبارت است از دور چرا ترجيح من غير مرجع رو توضيح دادن اما دور چرا مي گن که ايمان فرع بر ولايت است اگر ولايت هم فرع بر ايمان باشد اين ميش از اينکه اول بايد ولايت الهي بيايد تا ايمان واصل بشود اين بشود ايمان قبل از ولايت و اين شبهه مشکل ترجيح من غير مرجع رو دارند اما اگر ايمان بخواهد بعد ببخشيد ولايت بخواهد بعد از ايمان باشد شبهه دو رو دارد چرا چون اول ايمان مترتب بر ولايت است تا ولايت نباشد ايمان نمي شود اگر ولايت هم بخواهد مترتب بر ايمان باشد يعني هم ايمان مترتب بر ولايت ولايت متد براي ايمان و اين همون دور خواهد بود و امکان ولايت بعد المعظم الدور چرا براي اينکه لک لک الايمان ايمان مترتب است بر ولايت مسبب تنها يعني ولايت سبب است و ايمان مسبب است کف آن حق کما که خداي عالم به صورت روشن فرمون بيان فرمود که الله علي الذين آمنو يخرج من الظلمات الي النور اين يخ جونور يعني چي يعني اينا رو از کفر به ايمان آورده پس ايمان مسبب است و ولايت سبب ان منش ايمانمون الذين تنم فرمود يخرج الي النور ايمان که همون عيد تنور موم هست به نور المعارف و غروب عين تنبور المعارف و به عين خروج هم عليه خروج موم از ظلمت به نور هستش خروجي مدي ونزوئلا الجهل ولا اوه تو يعني لن منش ايمانم هذه طولي منشا ايمان مومنيني که از ظلمات به نور آمده اند و از جهل و اما به روشنايي گرايش پيدا کرده اند همين ولايت است خب اگر فلو کانت ولايت بعد الايمان يکم و دوم به ضرورت يک دور بديهي و روشن و مصرح است ولايت فرع بر ايمان ايمان فرع بر ولايتش خب اين دو تا مسئله رو بايستي ما حل کنيم
يک بحث ترجيح من غير مرجع که ترجيح راجع به هر حال استحاله خودشو داره امتناع خودشو داره از يه طرف هم شبه دو رو بايد حل کني اين مسئله هم براي اهل اعتزال و هم براي اشاعره دچار اون ها دچار مشکل کرده است مي فرمايد و زن اشک صعب انحلال هست من ياس و حذف اهل التزام شاعر در مقابل اين مسئله مشکلي ندارد چون الان توضيح ميد که اشاعره چون ترجيح بلامرجح رو محال نمي دونم مي گن خداي عالم از اول آمده عده اي رو انتخاب کرده عده اي رو صالح تشخيص داده به اون ها ايمان عطا کرده و عده اي رو هم به اصطلاح رها کرده اگر بفرماييد ترجيح من غير مرجع ما مي گيم بله ولي محال نيست اين خداست که هر کاري که بکنه حسن همينه چون نه اين ها به حسن قبح عقلي معتقدند و نه ترجيح بلامرجح رو محال مي دونم و طبعا در ارتباط با اين اشکال آيينه اشاعره راحتم مشکلي ندارم اما آيين معتزله که دو تا قاعده دست و پا گيرشون شده يکي استحاله ترجيح من غير مرجع و ديگري هم به اصطلاح حسن فعلي که اين عالم به اينکه پشت قوم ذاتي يعني افعال ذا و زن حسن و بعض قوي هستن اين جور نيست که اون طور که اشاعره گفتن الحسن السنه الشارع و القوي قبه اشاره نه ترجيح ب مرجع اين ذا قوي هستش و خداي عالم فعل فعل قبيح رو انجام نميده و همچنين به اصطلاح چرا که بخواد يه عده انتخاب بکنه يه انتخاب نکنه اين با رحمت عامه حق سبحانه و تعالي سازگار نيست لذا اين اشکال براي اهل احتضار صحبت ايجاد کرده گرچه به شاعر اين اشکال کاري نداره بلکه اشاعره اصلا معتقدند که اين دسته از آيات محکمات مشي و مرام اون ها هستن و خداي عالم ترجيح بلامرجح داره هيچ محذوري نداره و حسن حسن قبح فعلش رو خودش تعيين مي کنه ما حسن و قبح ذاتي نداريم هر چه خداي عالم انجام داد حسن است و آنچه را که انجام نداده است مثل قوي خواهد بود اين نزاع فعلا داره سرآغاز پيدا مي کنه
تا توضيح اين نزاع بياد جواب هاي مختلفي براي حل اين اشکال و اينکه در نهايت بايد از طريق نگرش هاي حکمي و عرفاني مسئله رو حل کنيم و در اشکال صعب الحلال من از و حذف اهل التزام اين کساني که اهل اعتدال رو تبعيت مي کنند و پيرو اهل اعتدال هستن و خيلي سهل يعني مکتب اعتزال رو دارن قائلين به مکتب اعتزال اين طور مي گن که او ما حسن خوبمون عقليه يعني يه کاري که ذات حسن هست خدا اونو انجام ميده يا ذات قوي است خدا او را انجام نميده نه اين که شارع و الله تعالي کاري که انجام بده حسن هر چي که ولو معاذالله قبيح باشه يا کاري که انجام نميده اون قوي هست ولو حسن باشه اين طور نيست افعال ذا حسن حب دارند و بر مبناي حسن عمل مي شوند و از سوي ديگر هم ترجيح بلامرجح هم محال هستش خب اين دو تا باور و دو گزاره اي که اهل اعتزال اون رو پذيرفتن حل مسئله رو براشون دشوار کرده که حالا راجع به نظر اين ها هم بيان مي کنند اما اشاعره هيچ محصولي در اين رابطه ندارند الجوز نه يک ايجاد لقبي و ترجيح احد متين امر دوم که هم حسن و قبح ذاتي رو قبول ندارند و هم ترجيح بلامرجح رو محال نمي دونم القائل به تحسين و تقبيح عقلي في الف و است حالت ترجيح غير مرجع اينا ترجيح من غير مرجح رو باور دارن و اين رو قبيح نمي دونن و لذا اگر حبس مطالعه رو انجام بده اون به اصطلاح اتفاق اون حسن ميشه و عم الشاعر الجوز القاي يک ترجيح عهد السويه هم مي گن که جائز مي شدن که حبس حالا قبايل رو انجام ميده چرا که هرچه که او انجام ميده حسنه و قبيح نيست شايد در تشخيص شما قبيح باشه ولي اگر هم صبحونه ات او را انجام داد حتي ترجيح غيرموجه هم باشه قبيح نيست و اساس ترجيح من غير مرجع هم محال نيست چون در فلسفه اين معنا روشن شده است که ترجيح من غير مرجع ممتنع است يه بحث بسيار عميقي رو در ره استاد مطرح کردم که در مقام تحقيق خوبه که به اون ارجاع بدن که مي فرمايند برگشت ترجيح من غير مرجح به توجه من غير مرجع است که توجه من غير مرجح رو همگان محال مي دند حتي اشاعره اون رو هم مال مي دونم اگر ترجيح من غير مرجح رو محال نشمارند
توجه من غير مرجح رو همه مال مي دونم که يک موجودي علي نحو صبح هست متساوي نسبت به وجود عدم هست بدون هيچ دليلي بخواهد که به يک سمت گرايش پيدا بکنه پس ترجيح بلامرجح و فرض اگر يک عده اي صحيح بدونند و محال ندانند توجه بلامرجح رو در حقيقت همه مال مي دونن و چون ترجيح بلا مراجع در نهايت برگشتش به توجه من غير مرجع هست بنابراين اون هم با لازم مهار خواهد شد به هر حال اون رو بايد در تحقيقش رو دوستان در ره جستجو مي کنند و مراجعه مي کنند و عم الشاعر الجوز نه ايجاد القا و ترجيح عدم تساوي العمر حيره براي اين دسته از افراد و مکتب اشاعره آسان است بلکه بالاتر بلوم يعني همين اشاعره احتجاب حظ آيه حالا تصحيح مذهبم براي اينکه مذهبشون رو در حقيقت تصحيح بکنن استدلال مي کنن به اين آيه مي گن ما معتقديم که ترجيح بلامرجح محال نيست يک و به اصطلاح حسن هم عقلي نيست بلکه الحسن ما حسن الشارع و القوم فشار هر کاري که شارع مقدس انجام داد همون صحيح است و حسن است و اگر انجام نداد مث قوي هستش ولم درج بذر آيه و تسهيل مذهب و اين آيه روا شاهد مثالي براي مکتب و مرام خود ذکر مي کنند و ان الطاف الله تعالي و ان الطف الله تعالي في حق الم في مايتعلق بهدين شر من الطاف في حق الکافي بله خداي عالم اراده کرده عده اي رو ممن کرده به عده اي رو کافر و اين ترجيح بلامرجح هم هست و قوي هم نيست و خداي عالم در بين انسان ها اين مسئله رو قرار داده حالا اين رو هم بايد جستجو کرد که آيا آقاي آقايون اشاعره در مقابل اون قاعده کلي که لطف سبحان تعميق و شامل هست و همه چيز در مقابل او يکسان هستند و سبحانه و تعالي به زاد نسبت به همه يکسان است وگرنه کثرت و تکثر و تفنن و تغير و امثال ذلک پيش خواهد آمد چه جوري جواب ميد اون رو حالا بايد در اون رابطه جستجو بکنيم که جواب آون اشاعره بر اساس اين قاعده کلي حکمي عقلي چگونه خواهد بود اگر خداي عالم نسبتش با همه موجودات يکسان هست و در نسب و اضافات هيچ اختلافي بين مخلوقات ندارد اين تغيير اين تکثر رو ما چگونه بايد توجيه بکنيم حالا اون جاي خودش داره و ان الطاف الله تعالي في حق الم فصل بهدين خب ايشون مي گن که اکثر است من الطاف حق الطاف خب اين لازمه اش چيه لازمش تکثر تغير و اينکه اختلاف نسبت پيدا مي کنه مثل اينکه بگيم خورشيد به نبات بيشتر مي تابه و به سنگ کمتر مي تابه اين نيست و ان الطاف الله تعالي في حق الم منن ف تعلق بهدين اکثر من الطاف في حق الکافي اين آقايون اشاعره قائلن قائلين اله دل علي تعالي ولي الذين آمنوا علي ال تاييد خداي عالم ولايت موم رو مشخص پذيرفته است و آيه دلالت مي کند براي اينکه حق تعالي مستقيم موم رو جدا کرده تعيين کرده و ولايت اون رو پذيرفته و معلوم و معلوم هم هست که ان الوليد ش همون طور که توضيح دادن المولي لما سکس صلاح انسان و استقامت امري في الغرض مطلوب لج و ميم يعني همين ولي يعني کسي که اون چه که سبب صلاح و فلاح عده اي هست رو به اونا عطا بکنه و باعث بشه که اون ها در امرش استقامت و مقاومت بيشتري پيدا بکنند
براي اينکه به مطلوب خودشون برسن بله هيچ ابايي نداريم که بگيم خداي عالم ولي موم است و مراعات شون از بله ملين يعني همه اين ويژگي ها را به آن اعطا مي کنند قال الله تعالي خداي عالم در باب پذيرش ولايت موم مي فرمايد که از باب نمونه يس الدين علي المسجد الحرام اما اون ها الي کفار از مسجد حرام مانع مي شوند در حالي که ما کانو اوليا و اينا ديگه اوليا مسجدالحرام نيستند بلکه انه الا القوم خب اساس بايد بپذيريم که کساني ولي يه کعبه هستن مسجدالحرام هست که انسان هاي باتقوايي باشن متقين عنايت رو نسبت به مسجدالحرام دارن و کفار چنين شتي ندارد خب اين از همين جا داره مشخص مي کنه که ولايت در مسجد الحرام از آن موم هستش يک عده اي رو اختصاص داده و اون رو بدي قرار داده است و جعل القيم به عبارت به عماره المسجد ولي خداي عالم اون کسي که به عمارت مسجد الحرام قيام مي کند را ولي او قرار داده و نه فل کفار اندک و اوليا در باب کفار هم نفي کرده که اون ها در حقيقت مالي و متولي مسجد الحرام نيستن اوليا و علي التون نيستن اولياي کعبه و مسجد الحرام مگر انسان هاي باتقوا خب اين جاي شاهدي براي اشاعره که خداي عالم در اين جا آمده افراد رو به دو دسته تقسيم کرده کفار و متقين فرموده است که کفار شت لياقت عمارت مسجد الحرام را ندارد بلکه موم شاني رو دارن اين جا هم مي فرمايد که خداي عالم موم را سرپرستي مي کند فلما کان الولي ولي کيه الم متکفل و بالم مصالح وقتي ماکان الولي التکفير با المصالحه بسمه تعالي جعل نفسه المبين علي ال تخصيص المناک ان تعالي تکفل مصالح موم فوق ما تکلف به مسائل کفار خب ما از همين جا اين معنا رو مي فهميم که انسان هاي موم کساني اند که خداي عالم متکفل امور اون ها شده متولي امر اون ها شده و اون ها رو داره به سمت هدايتشون سوق مي ده و نسبت به کفار ولايتي ندارن به هر حال اين ترجيح من غير مرجح رو مي پذيرند اما بايد نسبت به اون قاعده کلي جواب گو باشند که اگر لطف حق اميم است و خداي عالم نسبت به همه علي السا هست اين تکثر و تنوع و تفنن رو بايد چگونه توجيه کرد فلما کان الولي الکل با المثال بعد خداي عالم نفس خودش را ولي يه موم علي ال تخصيص قرار داد ما از اين جا چي مي فهميم مي فهميم که يعني مکتب اشاعره داره اين آيه رو دليلي براي فعاليت خودش مي گه مکتب خودش مي گ المناک تعالي کلب مصالح فوق مات کفل به مصالح الکفار خداي عالم مصالح موم را پذيرفته است متکفل شده و نسبت به مصالح کفار تعهدي ندارم آقايون اشاعره مي گن فعل و فضل آه مبطل قول المتين آيه نه تنها دليل بر مشي درست و مرام صحيح آون اشاعره هست مبطل قول مبتذله هست که معتزله چي مي گن بند الله تعالي و سموم و الکافي في الهدايه و توفيق و الطاف خداي آدم نسبت به هدايت و هدايت و توفيق و لطف بين ممن و کوار يکسان برخورد مي کنه سموم و الکافي الحد و توفيق و الطاف نخير اين آيه نشون بده که خداي عالم بين موم و کافر فرق مي گذاره موم و ولايتش رو مي پذيره و نسبت به کافر ولايتش رو نمي پذيره بنابراين اين آيه دليل براي مکتب اشاعره ميشه و معتزله در اين رابطه دستش خالي است حالا بريم ببينيم که جواب هايي که در اين رابطه داده شده است ان شا الله در جلسه بعد.