1403/04/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 107
جلسه يکصد و هفتم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب در روز عاشوراي حسيني دهه محرم بيست و شش چهار هزار و چهارصد و سه در مسقط عمان المال الخامنس عشر في قوله سبحانه والله سميع عليم به توفيق الهي به مقاله پونزدهم که مربوط به فقره پونزدهم از بخش تفسير آيت الکرسي رسيديم والله سميع عليم فقره مرحوم سلين به صورت کوتاه دو قول رو و دو عنوان رو در حقيقت توضيح ميد که مسئله سميع بودن و عليم بودن حضرت حق تعالي به چه معناست بدون شک معناي سميعي بودن و اليم بودن معناي اصولي اون گونه که در نزد انسان ها دارد نيست چون اين سمي بودن و عليم بودن با فقر و فاقه و با جهات امکاني و تکثر و ترکيب و نظاير آن همراه است و حق سبحانه و تعالي شئونش چه شئون ذاتي و چه شئون فعلي همه منزه از هر نوع نقص و عيب و امکان و کثرت و ترکيب و حدوث و نه زائر آن هستند بايد يک سم رو و سميع بودني رو و علم و علم بودن رو به ذات اقدس حق سبحانه تعالي اسناد داد که يله خوب جناب عرب باشد و هرگز اين گونه از نقص هايي که در سميع و عليم بودن انسان مطرح است جايگاهي در آن جا نداشته باشد
تصوير اين معنا خيلي روشن نيست که خداي عالم سمي هست و عليم هست به چه معنايي بله قطعا اون گونه که در نظام طبيعت و حتي عالم تجرد اگر بخواهد مطرح باشد او از اين گونه از اوصاف منزه و مبراست بلکه سميع بودن و عليم بودن و من برمي گردد که حق سبحانه و تعالي عالم به مصنوعات است همون طوري که بصير بودن يعني عالم به مبصرات است و اين علم هم يک علم اصولي و مفهومي يا ماهوي و مزار آن نيست بلکه يک علم حضوري و شهودي است که باز هم اين علم شغلي داراي مراتبي است که اون مرتبه عالي اي که از هر نوع نقص و تکثر و ترکيب و امثال سالک هست مبرا و منزه است در اين قول اول مي فرمايند که هر سبحانه و تعالي آنچه که در قلب موم و به لحاظ ايمان مي گذرد کام آگاه است و آشناست همان طوري که آنچه که در قلب يک انسان کافر معاذ الله مي گذرد آشناست اين گونه نيست که آنچه را که در قلب و جان اين دو طيف از انسان ها هستند مورد معضل غفلت يا جهل حق سبحانه و تعالي باشد فقط سخن در نحوه سميع بودن و عليم بودن و نظاير آن است که توضيحي رو در قول دوم بيان مي کنم و فيه غولان الغور الاول انس الله سبحانه تعالي مي شنود قول من تکلم به شهادتين از يک صورت که موم موم به شهادتين اعتراف مي کنند و تکلم مي کنند و جسم و قول من تکلم بال کفر و معاذ لا انکار و جهد دارند و يعلم به خداي عالم مي داند مافي قلمم من المعارف الامان يوم العلوم رباني و همچنين آنچه که في قبال کافرم عقايد خبيثه و ظنون البو زون الباطل مبادا کسي بينديشد که خداي عالم آنچه را که در جان و دل اين در دو طيف از انسان هاست مي داند نمي داند مث مال موم را مي داند و نه کافر را نمي داند و امثال ذلک نه هر آنچه که در نظام هستي هست هم به وجود اون خداي عالم ايجاد کرده هم به علم و آگاهي و معرفت نسبت به اون ها خداي عالم عالم هست و دانا هست اين اول اما قول ثاني انکشافي است يه تبيين روشني است و گرچه از يک روايت هست اما تحليل بسيار زيبايي رو جناب سين اضافه مي کنن عطا بن عباس يک روايتي رو نقل مي کنند که رسول گرامي اسلام دوست داشت که اهل کتاب يهود هستند يا نصارا که اطراف مدينه هستن در حقيقت ايمان بياورند اسلام رو بپذيرن و همواره رسول گرامي اسلام به صورت يک خواسته جدي از خداي عالم مي خواست که هم سن و لساني يعني هم به صورت آشکار مي فرمودند هم به صورت مخفي درخواست مي کردند که حقش و پان و تعالي در حقيقت سر عدم ايمان اين ها را بازگو کند که خداي عالم فرمود والله سميع عليم ناظر به اين است که خداي عالم دعاي پيامبر و خواسته پيغمبر را مي شنود و به حرص و اجتهادش نسبت به اينکه يهودي ها و نثار ها و عصر هاي حول مدينه بخوان ايمان بيارن در حقيقت عليم است و آگاه است بنابراين اين کلمه والله شبي العليم جهت گيري و سوگيري دارد نسبت به اون چيزي که خواسته پيامبر است
يعني خداي عالم هم مي شنود سخن پيغمبر روس و عقلانيت هم آگاه است به آنچه که در دل پيامبر نسبت به اين مسئله مي گذرد القول الثاني الطب خاص و عطا بن عباس که کان رسول الله کان رسول الله يعني به صورت مستمر پيامبر گرامي اسلام دوست داشت حب و اسلام اهل الکتاب يه اسلام اهل الکتاب من يهود اهل کتاب از يهودي ها دوست داشت که اين ها مسلمان باشند و اسلام بيارن اونايي که خصوصا در اطراف مدينه بودن الذين کام حول المدينه و همواره هم از خدا سن و عقلانيت لسان و قلبم مي خواست که خدايا اينا ايمان بيارن و پيامبر شاهد ايمان اين ها باشه و کان ي اصل الله تعالي ذالک يعني حب اسلام براي اهل کتاب رو سن و علامتا رسانند و قلب بنابراين اين جمله قرآن که فرمود والله سميع عليم معطوف به اين خواسته رسول الله است سميع به دعا که يعني الله سمله سيمون به دعاي که وصال يا علي هم عليم است آگاه است به حرص و طمعي که پيامبر در راه ايمان و اسلام اهل کتاب داشتنيمون به حرص که و اجتهاد اين روايتي است که از جناب عطا بن عباس نقل شده اما يک مطلب ديگري اين روايت را تاييد مي کند و اون اين است که ويد هذا مارسل لامار اين جور روايت شده است که مرحوم سلين انصاف در تحقيقش يک محقق به تمام معنا بود و هر آنچه را که در حقيقت در منابع روايي اعم از اهل که اهل سنت و جماعت و اهل تشيع اماميه بود همه اين ها را در حقيقت مطالعه مي کرد و روح اين سخنان رو داره جناب متدين آشنا بود با اينکه اين ها در منابع اهل سنت آمده ولي رسول گرامي اسلام با يک نگرش معرفتي اين ها داره ارزيابي مي کنه و سر توسعه حکمت صد الدين همين ارتباطي است که با منابع روايي حتي رواياتي که از اهل سنت نقل شده اعتبار روايي و حديثي و امثال ذلک رو يک بحث هست و يکي هم اعتبار علمي اون ها جناب متن بررسي مي کنن و علميت اين گونه از مسائل رو دارن ارزيابي مي کنن اين ها همواره بحث هاي تاييدي تنديسي است شواهدي است که مي تواند بر اون موارد برهاني تاکيد بکند و تثبيت بکند اون موارد برهاني رو و هذا ماروي رسول الله ص لم اهدا بور وقتي که پيامبر ديد که اين ها با اين که کلمات پيغمبر نور است و هدايت است هيچ شائبه اي در اين کلام نيست وقتي ديد که اين ها به رغم شنيدن اين سخنان اهدايي و هدايتي ندارن و عدم قبول دعوت و قبول نمي کنند دعوت به اسلام پيامبر رو اين جور به دلشون قلب مبارکشون خطور کرد که آيا عدم قبولي اون ها از ناحيه پيامبر است ايشون در ارائه و در راهبري اين هدايت نقص دارند يا نقص از ناحيه اينهاش من جهت يعني اين عدم اهتدا و عدم قبول از جهت خود پيغمبر است يا نه از جهت اين خود اهل کتاب هستش حضرت به خاطر اينکه بالاخره از کوتاهي از ايشون نباشه و در امر تبليغ در نهايت بلاغ تلاش بکنند فضا فريضه و المجاهدين النا في المشاهده تلاش کردم که يک تلاش بيشتري و کوشش بيشتري با مجاهدتي و فراري در راه مشاهده حقايق داشته باشند تا بتوانند در بازگويي مطالب و راهبري اين نوع از هدايت براي انصار براي نصارا موفق باشد
خداي عالم بهشون وحي فرستاد و او الله تعالي الي الرسول که به لحاظ صفات سطح پايين تره صفات الکامل في ذات که براي اينکه انساني هدايت بشه خب عوامل متعددي لازم هست يک دسته از عوامل به روح و جان انسان بر مي گرده طهارت مورد داشته باشه و انگيزه هاي دروني او پاک باشه سالم باشه و امثال ذالک يک دسته از عوامل عوامل کسبي است رين از چرکي است که بر اساس کلا بران علي قلوب ما کان و يک سوم اين ها موانعي رو ايجاد مي کنه که انسان نتونه هدايت بشه بذار اين دو دسته مسائل بايد روشن بشه يک زمينه هاي اولي و فطري که بايد در يک انسان وجود داشته باشه و دو که موانع و عوائق که در مسير هدايت انساني سينا بايد برطرف بشه تا هدايت تحقق پيدا بکند فرمود که فو الله تعالي الي الرسول که به لحاظ صفات صفات کدوما هستن يک طهارت ملوس بقيه المانع من ال تاثير في النفوس و سلام الا استعداد انس فصل و الکمال الشام جميع الب هم از لوث بقيه که اون دسته از اموري هستند که باغين و عارض و مانع از تاثير در نفوذ اين يک دسته از امور و از طريق طريق ديگرم و سلامت و استعداد النص فيصل و الکمال الشام جميع مراتب ولع که در حقيقت اين سلامت استعداد از نقص در اصل و کمال که در حقيقت هم در ذات و گوهر وجودي بايد سلامتي وجود داشته باشه و هم کمالات نفساني بايد به گونه اي باشد که بتوانند اين کمالات رو کمالات هدايتي را دريافت بکنند و سلام استعدادن فيصل و في الکمال الشام الجمع همه اون اموري که در حقيقت در دريافت مسائل علمي دخيل هستند اين ها بايستي که زمينش در وجود انساني باشه و موانع برطرف بشه فله تعالي عليه و لحاظ صفات يس فات الکامل فيض بله شما پيامبر اين هر دو وجه رو داريد هم سلامت فطري داريد سليم النفس هستيم و عقل سليم فطرت سليم همراهتون هست و هم اين عوائق و موانع و عوارض هم از شما زدوده شده و اصلا به سراغ شما نيامده اين صفات از صفات الکامل في ذات که از ثابت و في جوهر قلب که ال قلبک المقدس الم متصف به جميل ملکوتيه قلب مقدس شماست که متصف به صفات ملکوتيه و اسما الهيه که اين ها انگيزه هستند و مقتضي هستند براي اينکه شما در پيشگاه حق سبحانه و تعالي هدايت رو به راحتي بپذيري و يک عبوديت تامه نسبت به بخش و تعالي و دعوات او داشته باشي و مناجات و نجواي خود را در ساحت حق سبحانه و تعالي داشته باشيم بنابراين هدايت و نور از جانب حق سان تعالي به مثابه علت فاعلي تام و تمام است
اما مشکل از ناحيه علت قابلي است که در برخي ها به خاطر موانع در برخي ها به خاطر نبود فطرت سليم باعث مي شود که اين ها در جهان انساني رسوخ نکنند خب اما چه ربطي اين مسئله به سميع و عليم بودن داره مي فرمايد که همه اين مسائل و کل ها معلومه مصقله تعالي مشهد پيامبر تلاش مي کنه کوشش مي کنه و حتي رياضت و مجاهدت هم براي اين کار داره و خداي عالم هم اين معنا رو کام هم مي شنود و هم مي داند و بنابراين به پيغمبر مي فرمايد که اين نقص از ناحيه شما نيست که شما مجاهدت بيشتري براي هدايت اين ها داشته باشيد ما عليک المان عليک قرآنش نه اين براي اينکه به شما مشقت و دشواري و رياضت بيفتيد نيست مجاهدت افزون بکني نيست شما کار خودتو انجام دادي اون ها هم نور رو في الجمله مي بينن اما موانعي براي پذيرش وجود دارد و کل ها معلومه مسموم الله تعالي و حتي مشورت شما پاداش و جزاي خير در مقابل اين هدايتتون داريد اما اونا قابليتش رو از دست دادن حالا بنابراين کاري که در مقام علت فاعلي رسول گرامي اسلام انجام ميده در حقيقت تامه و هيچ نقصي در اون ناحيه نيست حالا چه اون ها بپذيرند چه نپذيرند اگر پذيرفتن به نفع خودشون وگرنه به ضرر شما خواهد بود صبا صبا امکانت موجب طنز اسلام اين هدايتي که شما براي اين ها آورديد خواه موجب اسلام اون ها بشه خب کي اين موجب اسلام ميشه و ذالک عند وجود صلاحيت و قبول به حسب فطره السير و سعادت العلي علم تک خواه اين موجب اسلام بشه و کي اين موجب اسلام بشه زماني که صلاحيت و قبول و حيثيت پذيرش با وجود اون دو مسئله يعني هم فطرت سالم و هم رفع عوارض و موانع باشه به حسب فطره الاصل و سعادت اره اين اتفاق خواهد افتاد يا اينکه نه در عين حال که از ناحيه شما هدايت تامه اما از اون جا پذيرشي نباشه عالم تکان يعني نباشد به اصطلاح صلاحيتي براي پذيرش کي اين صلاحيت نيست و از بين مي ر رفته است و زال که استعداد بهم به حسب فطره راسن يک قول حجاب غروب بريون المصطفي من اکتساب رذل راسخ و الحيات القاسم و ملک الملوک اليف خب اين دو جهت وجود دارد که احيان انسان در فراگيري اين هدايت و نور الهي راجر است و عاجز است و قدرت بهره مندي از اين نور و هدايت رو ندارد خب کي اين حاصل نمي شود و ذالک عدم استعداد يک به حسب فطرت اين فين رو از دست دادن يا اصلا نداشتن دو اول احتجاب قلوبهم برون کريون همون جمع رين است رين همون چرک و غبار و زنگاري است که کان علي قلبه ماکان يک سوم المصطفي درون مصطفي به اکتساب رذل راسخ مسائل و رفتارهاي به اصطلاح موفقي که نافذ شده و هيئت فاسقه ايجاد کرده و ملکات مظلمه اي که متراکم است برف در حقيقت آنچه که انسان از بدي ها معضلات در مقطع اول با عمل کسب مي کند اينا وقتي افزون بشود انباشته بشود و انبوه بشود تبديل بشود به هيئات عشقه که تيره مي کنه و ملکات مظلمه که به صورت ملکه وجودي در مياد و متراکم است برف ده خب بر اساس اين لايه هاي سنگين و يکي پس از ديگري ظلمات و بعض ها فوق بس اتفاق مي افته و طبعا ديگه اون نور نفوذي نداره حالا اگر انسان يه بار گناه بکنه يه لايه سياه مياد اگر دو بار يا سه بار يا چهار بار مغازله بيشتر بشه هي اين لايه ها افزون بشه و زنگارزدايي به وسيله استغفار و نظائر اون هم انجام نمي شه اين ظلمات بعضي حقوق وضع مانع ميشه که اين نور هدايت راسخ بشود طلا تلک يا پيغمبر يا رسول الله حالا ته نفس نفس خودت رو به زحمت نينداز ما انزلي عليک قرآنش که خودتو به مشقت و هلاکت بيندازي که چرا اينا ايمان نياوردن علي عدم ايمانم به شدت رياض با اينکه شما رياضت فراواني هم داشتيد اينا ايمان نياوردن بنابراين اين از جهت شما و از سوي شما نيست فهو من جهت اين عدم اهتدا از جهت خود همين نصراني ها يهودي هاست که اون موانع رو دارن عمال عدم استعدادم قبول رشاد از اول اين استعداد و آماده فطري رو ندارم به عنوان وجود مانع فهم به شدت احتجاب و الکسا حجاب اين موانعي که يکي پس از ديگري حجاب است و کثافت دارد سنگيني و غلظت دارد و
چند لايه است و باعث احتجاب مي شود اين ها مانع از پذيرش هستند فک فک پس براي شما کفايت مي کند همين که اين ها رو دعوت مي کني اين نوع وجود هدايت براي اون ها هست اما عدم اهتدا به جهت خودشون هستک الله سميع داغ که اون به طه ضبطي که سپاه فکر بنابراين که خدا در اين بخش فرمود که والله سميع عليم اين گونه بعض تفسير شده که خداي عالم آنچه را که در دل و جان پاک تو هست رو هم بدون آگاه است و هم سخنان تو را در اين رابطه مي شنوم اين الحمدلله مقاله پونزدهم به اين دو غول گذشت و در معناي سميع عليم هم ارتفاعات خاصي جناب دين داشتند که بيان شد اما المال الثالث عشر في قوله سبحانه الله ولي الذين آمنوا اين قوم داراي چند لايه است که هر لايه اي به يک بخشي نظر دارد که بايستي که لطف الهي اين چند لايه که در مقاله پونزدهم مقاله شانزدهم آمده است رو با دقت ان شا الله ببينيم تا ببينيم که در اين چهار لايحه اي که مطرح شده است اين لوايح در اين بخش چهار بخش لايحه هستند که يکي پس از ديگري ان شا الله به توفيقش خواهيم رسيد به عنايت الهي لايه اول يا لايحه اولي در باب لغت است که آيا الله ولي الذين آمنو که بعضي ها که قبل بيان شده خود کلمه الله و کلمه ايمان مطرح شده کلمه ولي اولين بار است که مطرح مي شه و اين جا راجع به کلمه ولي توضيحات خوبي داده مي شود روح ولايت رو جناب متين غربي مي دانند که اين قرب و نزديکي مستلزم يک نوع درايت و تدبير و حمايت و همراهي است که از ناحيه ولي در حقيقت داره انجام ميشه ولي در حقيقت يعني در پي درآمد يعني قرب و نزديکي يک شي شي ديگر رو مي گن وليکن فقط اين قرب و نزديکي نيست يعني متضمن امور ديگر هم در اين کلام هست که بيشتر به مباحث تدبيري و اداره و حمايت و نظائر آن مي رسيم لذا کلماتي مثل ولي والي مولا و امثال ذلک يا والي رو در اين رابطه يکي از ديگري ذکر مي کنند که همه در قرابت معنايي با هم شريک هستن مي فرمايد که الله العلي فلق ولي بر وزن خريد به معناي فاعل و اسم فاعل است ولي يعني به معناي وزن سعيد به معناي فاعل من الولي وين چي الذي قرب من غير فصل که هيچ فاصله اي ديگه بين اين دو شي نيست و قرابت تام و کامل هستش و به گونه اي مي شود که اين قرابت يک سلسله تبعات و آثاري رو به دنبال دارد و الذي يکون الي الغير و حق و به تدبير اين قرابت باعث مي شود که در حقيقت از ديگران قلاب به غير اولي باشد به اين شخص اين ذات و در عين حال حيثيت تدبيري و درايتي رو به عهده داشته باشد و الذي يکون الي الغير و حق و به تدبير اين امري که به او نزديک است و از همين جاست که يارب بال معاون ولي اون کسي که هم دوست دارد و هم يعني محبت نسبت به ديگري رو در قلبش هست و هم حيثيت کمک بهم دارد به او مي گن ولي لق منکم و النصره ولاي فلک اون کسي که به تو نزديک است و در سايه نزديکي محبت و نصرت را دارد و از تو هرگز جدا نمي شود به او مي گن ولي سم قال في خلافه و ما بخوايم از باب طرف الاشيا اضداد ها خلاف ولايت رو بدونيم يعني عداوت خلاف ولايت است يعني ولايت با محبت و تدبير به اصطلاح حمايت و امثال ذلک همراه است در مقابلش که عداوت دشمني است همون طوري که محبت حمايت و تدبير مي آورد دشمني و عداوت هم خصومت و نيرنگ و زائران را به همراه دارد و منم قال في خلافه در جهت خلاف معناي ولايت عداوت است عداوت منشي از جانب از اين جهت که ادا شيز جوز تجاوز کرد و تعدي کرد عداوت به اين معناست فلج لذا کان ولايت خلاف فدا و از همين جهت است که ولايت و خلافت و معناي متقابل و مخالف همديگر هستند و منو از همين جاست که کلمه والي رو در حقيقت به استخدام مي گيرن چون والي يل الم تدبير و با امر و نهي وادي به کسي مي گويند که تدبير قوم رو به عهده مي گيرد امر و نهي مي کند به اون قم رو هدايت مي کنن و باز از همين جا هم کلمه و منه الملل الامر را صد دله و ما بليه الحجه هر آنچه را که در حقيقت مانع رشد امر عبد مي شود کنار مي زند و هر آنچه که عبد به آنه احتياج دارد اون مولا براي او عطا مي کند مولاي عبد يعني اون کسي که به نفع و فايده عبد مي کوشد و در جهت ضرر و آسيبي که ممکن است به ع برسد دفع مي کند و ما سد قله مي کند از جمله موارد و منه المولي لب العام به پسر عمو هم از يه جهت مي گن مولا چرا لوک پسر عمو نزديک است به پسر عمو و عمه به نصرت الک الغراب و به خاطر اين قرابتي که بين اين ها وجود دارد نسبت به پسر عموي خودش امر امر او را تدبير مي کند و از او حمايت مي کند
باز وقتي به واژه ها مي بينيم يکي از واژه ها ولي يتيم است چرا يتيم که نفر سرپرست اوست مي گن ولي نه برکلي امر ما له با الحفظ و قيام عليه آنچه را که باعث حفظ و صيانت يتيم مي شود و باعث مي شود که حقوق او و منافع او محفوظ بماند و قيام مي کند براي حفظ و صيانت اين مسئله اين شود ولي يتيم همين مسئله رو با همين نوع نگاه در باب ولي در دين هم کار مي کنند و ديگه در مثل متولي موقوفات و امثال سال با همين رويکرد است ولي في الدين يا في غير دين شيل يلي امرالدين را به نصرت و مونته نه ما توجه بود حکمت ولي يه دين باعث مي شود که نصرت و مونتي نسبت دين داشته باشد که حکمت اقتضا مي کند حکمت اقتضا مي کند که دين رو از به اصطلاح تشکيکات شبهات و امثال ظالم پاک و منزه کند سوالاتي مطرح است پرسش هايي هست براي اون ها بيان کند در جهت اصلاح و تصحيح فهم دين تلاش بکند همه اينا مي شود ولي در دين به ما توجه حکمت بنابراين تجميع و حاضر مواضع لن اولي و الله مرحوم زلفي همه اين جهاتي که در حقيقت بيان شده است از معناي قرب گرفته تا حمايت و هدايت و امثال ذلک اون معناي اولي و معنايي که بعد بيان شده است همه و همه در اين کلمه ولي بايد مورد ملاحظه قرار بگيرند در مقابل کلمه ولي گاهي وقتا والله هم هست ولا يعني روي برگردان شدن و اذا تولي يعني کسي رو برگردون و ون ش يه وقت ولي است نسبت بشي يه وقت و از ش والله ان ش اي اذا بر اگر از اون شير روي برگرد روي برگردان شد وقتي رو برگردان شد چون ديگه توجه نمي کند به منافع او به حفظ موقعيت او و دفع مضرت نمي کند لذا مي گن والله ان شاله به وجه وصول علي ال ش زو عليه بال قهر براي اينکه او روي برگردانده و با قهر و جدايي طبعا ديگه ن حمايتي نسبت اون شي نخواهد داشت و والله ان ش اذا بره در نهان عنه وجه وصول علي ال ازت عليه حتي کلمه استلا بر ش هم يعني اينکه احتوا عليه يعني حاوي شد شامل شد و مسلط شد استلا همون از تسلط بر شي هستش نه ولي يه باقر يعني ولايتي بر مبناي قهر دارد استيلا دارد استيلا هم از کلمه ولي گرفته مي شود و يک نوع به اصطلاح سلطه اي رو بر شي دارد که حالا اين سلطه گاهي اوقات ممکنه به نفع و در جهت رفع مضرت جلب منفعت نباشد اما در عين حال ولايت به اين معنا هست که شامل است و قاهر است خب در مجموع حالا اين کلمه ولي توضيح داده شد اما در آيه کلمه وليه به چه معناست توان که والله سبحانه و تعالي ولي المبين حالا که گفتيم الله و علي الذين آمنوا بخوايم بگيم که اين ولايت الهي نسبت به موم چند وجه دارد مي تواند سه وجه داشته باشد جناب سد مت اين سه وجه را بر مي شمارند که اين وجوه ثلاثه در حقيقت در جهت ولايت خدا نسبت به انسان هاي موم است وجه اول علي سلاح اوج احد احد ها يکي از وجوه اين است که ان الله سبحانه تعالي عليهم تليت اون ها رو به عهده دارد و ليکون هاست بالمون علي الحج و البرهان لهم هدايت خدا براي اون موم است يعني چي يعني خدا اون ها را هدايت مي کند کند خدا اون ها را در مسير صراط مستقيم قرار بدهد خدا آن را از هر آنچه را که گمراهي و ضلالت است نجات مي دهد همه اين ها به يک معنا به يک وجه معناي ولايت الهي نسبت به موم را به عهده دارد الن و اللهم بالمون علي اقامه الحجه و البرهان لهم هدايتم خب اون کسي که هدايت و حجت را براي انسان به گونه اي روشن مي کند که انسان در سايه هدايت و حجت و برهان بتواند حقيقت را به درستي تشخيص بدهد اين يک نوع ولايت هستش جهت ديگري که براي ولايت خدا نسبت بعد به موم بر مي شمارند اين است که ثاني ها ان الله سبحانه و تعالي اما فنس رحم علي عد بهم به اظهار دينهم علي اديان مخالفي هم کله ها خب خداي عالم که ولي انسان هاي موم است يعني چي يعني اون ها را نصرت مي کند بر دشمنانشون و اون ها را قالب مي کند علي الدين کله اظهار و اين غلبه و اين پيروزي و فتح دين نسبت به ساير اذهان اديان از جايگاه ولي الله اتفاق بيفتد
بنابراين خداي عالم و لي انسان هاي ما بر است و آن را مسترد مي کند در فتح و ظفرمندي نسبت به سايرين و دين اسلام را نصرت مي کند نسبت به اديان ديگر و ساني عليهم في نستم علي اظهار دين علي اديان مخالفي کل وجه سوم است که وهم بله با المثل و مجازات علي اعمال صالحه خداي عالم که بله انسان هاي موم است يعني انسان ها را رها نمي کند اگر دعوت کرد و موم اون دعوت الهي رو پذيرفت خدا براي او اجر و ثواب قائل است موقعيت بهشت براي او در نظر مي گيرد و اين گونه از مسائل اين ها هم به ولايت الهي برمي گردد بنابراين ما در مقام تفسير وقتي مي گيم الله ولي الذين آمنوا اين وجوه ثلاثه و چه بسا وجوه ديگري که باز با اين روح معنايي سازگار است روح معنايي يعني اينکه حمايت مي کند هدايت مي کند نصرت مي کند و هر آنچه را که در جهت رشد و شکوف بايست انجام مي گيرد همه و همه شئون است که مي شود در معناي ولايت لحاظ بشود و ثالثا الله عليهم يعني تولي بال صحبت عطا خداي عالم آن را در باب طاعت که جزاي خير عطا مي کند و مجازات علي الا اعمال صالح پاداش نسبت به کار خير و اطاعت اون ها خواهد بود داشت و حظ وجوه و سراسر مذکر شيخ ابوعلي طبرسي بي تفسير الکبير وسعتي که تحقيق الحق ان شا الله بفرمايند که آنچه را که در باب اين وجوه سه گانه بيان شد از اون چيزي که جناب طبرسي در تفسير کبير شون آوردند و تحقيق مسئله ان شا الله شما در لوايح بعدي ملاحظه خواهيد فرمود اين اون چيزي است که جناب سلين از ديگران هم بهره برده اما زمينه براي تحقيق خودشونن همواره چه در کتب تفسيري چه کتب حديثي چه کدام فلسفي جناب متعدد هر آنچه را که ديگران تاکنون گفته اند تا زمان حيات جنست را گفته اند همه اينا رو در حقيقت بررسي کرده شماره کرده يک به يک ذکر کرده گاهي موارد مثل اين جا اسم اون کتاب اسم اون شخص رو هم بياره در گاهي موارد هم اکتفا مي کنه به خود ذکر مطلب ولي اون چه که مهم هست اين است که بعد از همه اينا تحقيق رو ميارن يکي از مسائلي که در اين جهات هست همون طوري که در حکمت راستا سازي مي کنند و مسائل حکمت رو از ابتدا تا انتها ميارن بعد افزايش خودي دارن در باب تفسير هم همين طور مطالب ديگران تا حدي که قابل قبول است در نزد ايشون ميارن و بعد تحقيقات خودشون رو اضافه مي کنند ان شا الله امروز که روز عاشوراي ابي عبدالله هست هزار و چهارصد و چهل و شش و بيست و ششم تير ماه هزار و چهارصد و سه هست ان شا الله همگان از پاداش و اجر عزاي ابي بهره مند باشيم اين قرآن همون قرق نيست که آقا ابي عبدالله براي اين قرآن جان فشاني کرد و ان شا الله اين معارفش را هم خود فرا بگيريم هم به ديگران عطا بکنيم و ان شا الله خداي عالم روح بلند مرحوم سر بود سرعين را با موادي اش با قرآن و با عترت طاهره محشور بفرمايد اون بزرگ مردي که هفت مرتبه طبق نقل پياده به هشت سفر حج رفتن و در بازگشت از اين سفر هم رحلت فرمودند خدا غريق رحمتشون کنه و هشت شون رو با ابي عبدل و مباني شان قرار بدهد.