1403/04/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 106
جلسه يکصد و ششم از تفسير آيت ا کسي از تفسير جناب سين و به فقره چهاردهم و بخش پاياني فقره چهاردهم و طبعا مقاله چهاردهم هستيم و امروز هم بيست و پنجم تيرماه هزار و چهارصد و سه مصادف با تاسوعاي ابي عبدا نهم محرم و در مسقط عمان اين برنامه ضبط شود مرحوم سلام اين بخش اون چه که مربوط به بخش چهاردهم هست يعني بحث فمن به طاغوت و يوم بالله فقط با درسام و به تحقيق و سه فراز تقسيم کردند و براي هر کدام هم مطالبي مطرح شد مطلب اول راجع به مفردات اين بخش بود تحقيق ثاني مربوط به يک فب طاغوت و معناي طاغوت بود و در بخش سوم هم بحث ي من الله است که ايمان به الله مربوط به ذات احدي و وحدانيت او احديت او اوصاف سبک تو و سلبي او و همچنين اف و همچنين احکام او و بعد از اين عالم که عالم اله هست به مقام فعل حضرت حق که ايمان به ملائکه است کتب است و رسول است که اينا مسائلي است که در اين بخش پاياني مطرح مي شوند در آخرين بخشي که از ايمان به حق سبحانه و تعالي مطرح است بحث ايمان به يوم آخر است وقتي يک موم به روز قيامت يوم الآخر در مقابل دنيا ايمان مي آورد به چه معناست دارن تشريح مي کنند که ايمان به آخرت داراي مراتبي است درجاتي است و بايد به همه مراتب عمده و مواقف عمده اي که در قيامت هست في الجمله انسان ايمان داشته باشد در مرحله اول بايد انسان بداند که وقتي مرگ به سراغ انسان بيايد بين بدن و روح او فاصله بيفتد اين مرحله اول و بعد هنگام معاد دوباره اين روح به بدن برمي گردد و اون مفارقت به مفارقت و هجران به وصل مي انجامد و بدن با روح مرتبط ميش مجدد اين مرحله اولي که از ايمان به آخرت براي ما مطرح است مرتبه ديگري که بعد از اون مطرح است اين است که انسان وقتي محشور شد خب اعمالش را و آنچه را که در حقيقت از خوب و بد زشت و زيبا حق و باطل عدل و ظلم انجام داده است همه رو مي بيند همه آنچه را که در دوران حيات خودش انجام داده است همه اون ها را مشاهده مي کند و ملاحظه مي کند اين اعمالي که مستتر مستور و نوشته شده هستن يک به يک در مقابل انسان حاضر مي شوند خب اما کدام يک از اين ها حق است و کدام يک از اون ها باطل است با يک ميزاني و با يک معيار اين اعمال و اين رفتار و کردار سنجيده مي شود که اصطلاح بحث ميزان يکي از مسائل و شئونات روز قيامت است البته موازين فرق مي کنند همون طور که در دنيا ما يه ميزاني داريم که براي فکر و منطق هست يه ميزاني هم براي مثل مسائل رياضيات از واحد سنجشي وجود دارد يا مثل براي شاقول کردن ديوار و صاف کردنش يه معياري مثل چاقو مي خواهيم اون جا هم موازين مختلف است به مناسبت اون عملي که انجام شده يا فکر يا اخلاق يا نيت يا هر چيز ديگر موازين خاص خودشو داره اين موازين قسط در روز قيامت برپا خواهند شد بعد از اينکه اين اعمال رسيدگي شد طبعا هر کدام بايستي به سمت صراط حرکت کنن تا ميزان حضور انسان ها در عرصه صراط نشانگر اين باشد که در دنيا تا چه ميزان به درستي عمل کرده اند و معاذ تا چه ميزان هم نادرست عمل کردند که اگر از تراب گذشتند مي شود موفقيت و سعادت و اگر از نتوانستند بگذرند خب اين نوعي از خسارت و شهادت خواهد بود و همين طور مسائل يک به يکي که در قيامت مطرح است تا نهايت به خلوت و جاودانگي در بهشت ان شا الله و براي عده اي هم معاذ الله در جهنم هست اينا رو به عنوان ايمان به روز آخرت دارن مطرح مي کنن وقتي ما مي گيم يوم بالله الله همه اين امور رو با خودش دارد چه آنچه که مربوط به ذات اوصاف الهي و افعال و احکام الهي است و چه آنچه که به آدمي که به عالم افعال الهي هست برمي گردد
اينا رو دارن بيان مي کنن که انسان بايد وقتي موم هست به اين ها معرفت و ارادت و ايمان داشته باشه تا رسالت انساني تامين شده باشن اين مباحثي است که در اين بخش مطرح است و امان و اليوم الآخر اين است و يعلم اولين مطلب اين است که بداند که فرق بالم بين الارواح وام بين ارواح و نفوس انساني و بين اجسام و بدن انساني مرگ فاصله است و جدايي بين اين ها قرار مي دهد مطلب دوم در بحث ايمان به آخرت اين است که دوباره اين روح به بدن و اين نفوذ به اين جسم برمي گردد سم ي عيد خداي عالم برمي گرداند اين نفوذ را عليه به اين اجسام عند الحشر وشور وقتي انسان ها منتشر شدند نشر پيدا کرده اند و حشر پيدا کرده اند اين دوباره وصل بين نفس و بدن و جسم و روح انجام مي شود در اين اقدام در اين مرحله شيب فومن في الغور يا يوم فومن في القول وصل محافظ صدور آنچه را که در قبرها هست برانگيخته مي شود و آنچه که در سينه ها و در قلوب انسان ها گذشته از همه اين ها دوباره آشکار و روشن مي شوند در اين صورت است که و کل مکلف انما املي هر آنچه را که از عمل انجام داده مکلف مي بيند خيرش محترم همه آنچه که از خير و شر حاصل شده است اينا رو حاضر و روشن نوع اين ها برگرفته از آيات الهي است که در صور مخصوصن پاياني هفتس تعالي در قرآن وجود دارد اگر کل مکلف با ام الما ام لهم خير شر مضر مارا و تصادف و دقيق ذلک و جليله مست تک لاد صغير و کبير الا در اين مرحله است که انسان دقيق متوجه به آنچه را که از اعمال انجام داده اعمال کوچک و بسيار مخفي مثل آنچه که در ذهن و نيت انسان خطور مي کند تا اعمال که به صورت جعلي و آشکار هستش جز انسان در قيامت دقيق ذلک الا اعمال که باريک هستن و نازک هستن و کوچيک هستن و جليل اين ها زمان مستت
همه اين نوشته شده است معلوم است که مراد از مستتر و صدر شده سطر با قلم به اصطلاح دنيايي که نيست چون اون ديگه همه اين مسائل برچيده شده است و حقايق آشکار مي شود يا سرائر است نه ديگه بر اساس نوشته ها و صف کاغذ نيست و يوسف دقيق ذالک و جليل وسطي کتاب لاد صغيره و کبيره چرا فساد ف چون آيه قرآن هست که مال هذا الکتاب لاد صغيره الکبيره الا بعد از اين مرحله که اعمال و رفتار و نيات و انديشه ها و همه آنچه را که در ذهن انسان کاشته شده است در عظام طبيعت آشکار مي شود انسان مي بيند که همه اين شئونات و اعمال و رفتار بر اساس سلسله موازين و ميزان هايي شناسايي مي شوند که آيا تا چه ميزان اين ها بر مبناي حق تا چه ميزان بر مبناي پل و يعرف و بعد از اين مرحله عرف کل واحد مقدار عمل به معيار صادق که عنه الميزان معيار صادق رو ازش در اون جا به ميزان ياد مي کنند که به وسيله اين ميزان اعمال انسان ها سنجيده مي شود بله به ا يس به ميزان الاعمال ميزان السلام مثله ما نمي توانيم ميزان و اون ترازوي سنجش اعمال را مثل ترازو و ميزان سنجش اجسام استقلال بدونيم ما در دنيا براي اجسام ثقال يه دونه باسکول مي گذاريم واس کول مي گذاريم اما اون جا بحث باسک نيست چرا که اون جا بناست اعمال سنجيده بشود نيات و ارواح سنجيده بشود همون طور که در دنيا هم همين طور ديگه کمال لثوي ميزان العلوم که منطق باشه با سائر موازين کلوزه و اسطرلاب و چاقو و شاخص و غيره ها که عروس فني است که در ادبيات ميزان در ادبيات و شعر و امثال ذلک نقش دارد اسطرلاب هم يک ميزان ديگري است براي شعف سنجش امور ديگر چاقو هم که براي ديوار و شاخص هم که براي شناخت اشيا هستش خب سم يه صابون علي اقوال عالم و ضمائر و نيات و عقده لما ابد و اخلاق بود
بعد از مرحله ميزان طبع اين ج محاسبه ميشن رسيدگي اعمال ميشه که محاسبه ميشن بر اقوال شون و افعالش زائر و نياد شون و عقايد اون چه که آشکار کردن يا پنهان نگه داشتن بالاخره در اون جا ديگه ما چيزي به عنوان پنهاني نداريم يوم است يا ام الظهور است ظهور حق است و همه مطالب بايد آشکار بشود ابد که آشکارش کردن اون اعمال ز رو امثال سالک رويا ف نهم متفاوت چون اين انسان ها در اين رابطه متفاوتند الي منقش مف الحساب و الي سام ته و الي من يخ الجنب غير حساب افراد در قيامت سه قسم همون طور که در سود مارک واقعه فرمود و کتم از واژن سراسر از حالت ما از حال من و اصحاب مشهد ماست حالا سابق سابق اين جا هم سه قسمت يک دسته کساني هستند که اصلا بدون حساب و کتاب وارد بهشت مي شوند مستقيم اينا همون مقربين هستن که بدون حساب و کتاب وارد بهشت مي شوند دسته ديگر کساني هستند که با اون يه مقدار مسامحه ميشه و تسهيل فراهم مي شه به جهت اينکه اين ها در دنيا اين مسامحه و تسهيل نسبت به ديگران داشتن يا کارهاي خيري انجام دادن به اون ها رسد به اون مسامحه ميشه و اينا اصحاب يمين يا ابرار هستن دسته سوم هم کساني هستند و آذر اصحاب شمال يا فجار و امثال ذلک که با اون ها به سختي و مناقشه رفتار مي شود فهم اين عباد متفاوت تفاوت دارند الي منش معه که باهاش مناقشه مي شود اليف الحساب يک دسته ديگر اليسا سام کسي که به اون مسامحه مي شود و دسته است که اين ها ابرار هستند و به اصطلاح اصحاب يمين هستند و الي من جن و غير حساب که اينا مقرب هستند اين ها بدون حساب وارد بهشت مي شوند بعد از اين مراحل که طي شد خب سم سون اليز شط متوجهم دود الب منازل اشقيا وصلي جناب مطلعين اون شئون اصلي و برنامه هاي عمده قيامت رو دارند برجسته مي کنن و ايمان بن ها را به عنوان ايمان به يوم الاخر ياد مي کنند مي فرمايند که شم چون سوق داده مي شود اين دسته از افراد همه انسان ها غير از شط صراط چيه جست ممدود است که کشيده شده بين منازل اشقيا و منازل شهدا در حقيقت اين جست به سمت منازل اشقيا و منازل سودا انسان ها رو راه مي بره اين جسم هم که صراط مستقيم است طبق بيان روايي احد من ال سيف و ادب و منش هستش خف عليه من الوافي الدنيا علي الصراط المستقيم اون کسي که در دنيا بر روي صراط مستقيم رفت و اشتباهات و لغزش هاي کمتري داشت و نوع گناه کبيره نداشت و گناه صغيره رو پسر داشت خب نسبت به او تخفيف داده بشه سبک گرفته ميشه يس و آساني براي اين دسته از اف خف عليه من الوافي الدنيا علي الصراط المستقيم الذي واضح ف الخ فا دقت و تف رو به اين منصب السبيل خب اون کسي که در روي صراط مستقيم به درستي حرکت کرده اين شخص نسبت به او آسان گرفته ميشه و يخ عليه بکن نسبت به دسته ديگري که از ساب سبيل عادلانه در حقيقت عمل نکردند
از شما از طريق مستقيم از سوي صراط عبور نکردند و کارهاي ناصوابي انجام دادند اينا محکوم و ماخوذ هستند بله يه منو في الدنيا الشرف المستقيم الذي واضح ف الف دقت و تفرقه وعد السبيل يعني اگر براي عده آسان هست از نسبت به کساني که از راه مستقيم در حقيقت عدول کردند و برگشتن نسبت به اون ها هم سخت گيري و دشواري خواهد بود الا منفي عنه به حکم الکرم مگر اينکه خداي عالم از باب تفضل و کرامت نسبت به يک عده اي بخواهد عفو بکند خب اون يه بحث جداست ولي اگر انسان ها به صورت طبيعي بر مبناي اعمال و رفتار خودشون بخوان مواخذه بشود خب اون که از توابع سبيل عبور نکردند و از سماع سمير عدول کردند و نتوانستند از تپ عبور بکنند اين ها ماخوذ اند اما اون هايي که در نشئه طبيعت به درستي عمل کردن از صراط مستقيم عبور مي کنند و موفق اند الا ان حکم الکرم و نمونه در اين مواقع ان اديان و عالم سوال مي شود که چه ديني چه کاري انجام شده با کرامت الهي با اون رفتار مي شود و يسر الله الصادق عن صدقه و المنافع عين نفاق خداي عالم براي اين کساني که در اين مقطع هستند و اضطراب در حال عبور هستند از صداقت اون ها از صادقين از صداقت اون ها مي پرسد و از منافقين از به اصطلاح نفاق شون و از عدم صداقتشون سوال مي کنن بر اساس اينکه وضعيت اين ها اول اعمال به رخ کشيده مي شود و اعمال به ميزان سپرده مي شود بعد از صراط عبور داده مي شود و بعد اگر از تب تونستن به درستي عبور کنن طبعا سعدا به سمت رحمان و بهشت و مجرمين هم به سمت جهنم هستند سم يس سعد الرحمن و ف که سعادتمندان به سمت بهشت و رحمت الهي در حرکت گروه گروه و مجرمين هم به سمت جهنم وارد مي شود نوع اين ها مباحثي است که از آيات الهي گرفته شده است سوم يحکم به اخراج موحد من النار و انتقام حتي لاي فن من في قلبه مثقال ذرت خب به هر حال لغزش ها وجود داشته براي اون عده اي که مستقيم وارد بهشت مي شوند خب لغزشي نيست و طبعا اون ها مصون هستند و ديگه سوال و پرسشي هم وجود نداره اما کساني که در حد ابرار هستن و اصحاب يمين هستن به لغزش هاي اون ها رسيدگي ميشه و يک تنبيه مختصري براي اين ها هست و تا اين طهارت و تطهير نفساني حاصل نشود
اين ها وارد بهشت نمي شوند منطق الهي اين است که به اصطلاح کساني که در بهشت هستند حتما يک انساني از انسان هايي هستند که نه تنها پاکيزه ان بلکه پاکيزگي رو دوست دارن توي رجا يا بنت ده رو اين جا هم مي فرمايند که اگر کساني احيان به اندازه سر سوزني حالا ملاک هاي اون جا اونا هرچه که هست هست اگر در دل اون ها ايمان به خدا و فطرت الهي مانده است اينا بالاخره نجات پيدا خواهند کرد اسلام و يحکم به اخراج الموحدين من النار بعد از انتقام حتي لباف النار منفي قلبه اسار ذميم و يخرج بعض قبل از تمام العقبه و انتقام شاتل انبيا و العلما و الشهدا مله شفاعت خب يکي از جلوه هاي بارز قيامت مسئله شفاعت است عالمان و انبيا و مرسلين و ائمه و افرادي که شت اين رو دارند و خداي عالم و اون ها اذن فرموده است اين ها مي توانند شفاعت کنند شفاعت هم موقعيت بسيار ويژه و استثنايي در قيامت است بله بفرمايند که حتي لباف النار من في قلبه مثقال زرد الايمان و يخرج بعث قبل تمام لقوه و انتقام چرا شفاعت انبيا و العلما و الشهدا و من الشهدا شفا خب در اين مرحله که اعمال ديده شد رسيدگي شد به ميزان سپرده شد از صراط عبور داده شد و لغزش ها هم مشخص شد از اين به بعد اهل سعادت در بهشت عدن قرار مي گيرند سم اصغر رو اهل ساوه في الجن في الجن منم اين در حالي که انعام به آن مي شود براي هميشه سارق اند و جاودانه مي مانند ابد العابدين متين به نظرش که همواره اين ها بهره مندند که وجوه النظر الي بها ناظم در مقابل اهل سعادت اهل شقاوت اند که اون ها هم در جهنم معاذ الله مستقرند به اسم اهلش آمده و ديگر فاره مردود تحت انواع عذاب مطرودين موحدين انجل الله جلال ولک که اين ها در حقيقت نسبت به افرادي که معاذ الله اهل شهادت هستند که اين موقعيتي هست همون طوري که براي اهل سعادت جنت است و انعام هست براي اهل شهامت ناب است و دوزخ و عذاب دوزخ اينا تحت عذاب هستند مطرودين موحدين انجمن الله جلال ولک وعاظ القاعده حاضر عقايد خب ما همون طور که بحث ايمان را مطرح مي کنيم ايمان بخوريم خدا ايمان به اوصاف الهي الهي احکام الهي بعد ايمان به ملائکه وصل کتب روز قيامت واضح العقائد مست مست منکشف الا علي العلما نسق بليس غيرهم حا شون الا اسامي اب تقليد المجد العام اهل الاسناد ونا استکبار خب اين عقايد گاهي اوقات بر اساس ايمان به غيب است و گاهي اوقات هم بر اساس ايمان به شهود که آقا علي بن ابي طالب ع ايمان به غيب براي او معنا ندارد
بلکه هرچه که هست از جهان غيب در ارتباط با اين جريان ظاهر شده است و فقط اون کساني که راسخ با العلم هست مي توانند درک کنند و حاضر عقايد ماسد منکشف الا علي العلما راسخ و ليس غيرهم لي دير علما منها از اين عقايد منکشف شيون ديگران نسبت به اين عقايد يک سلسله مفاهيم يا ماهيتي رو در حقيقت در ذهن و در نفسشون دارن اما انبياي الهي با اين اموري که از اون به عنوان کمالات انساني ياد شده است الان نحوه کشف و شد برخوردن وصله غير علما منشي که علم و آن منتشر شده است شيان از اين معارف شيعي مگر اسما و تقليد مجرد که العام الي السوق المجد کوس و عناد استنکار کمال المبين الافکار الطب وسائل الانوار اونايي که به اصطلاح محتاجم محتجب هستند به وسيله افکار چون خود اين افکار الف مفاهيم سلسله آمدش هايي است که انسان را در حقيقت محجوب قرار مي دهد کمال المبين بالا کارتون زبل وسع الانوار ولا في ان ال انقياد و تسليم لما انبيا و الولي صلوات الله عليهم و تعويض علي الو القواعد من زبون انبيا ادنا الي نجات من الف سطل العقول المعجم بصير الصلا خب مي فرمايند که مراحلي که برتر است براي اون کساني که در مراحل پايين هستند منکشف نيست واضح و روشن نيست لذا اين ها نمي تونن ادعا بکنن که در حقيقت در ديدن حقايق اين ها دقيق هستند و مي توانند حقايقي را که اهل بيت براي اون ترسيم کرده اند رو مشاهده بکنند بفرمايند که وش فان ال انقياد تسليم لما عطل انبيا و اوليا صلوات الله عليهم و ان ال تعبير علي قوا منزل اون الانبيا ادنا علاج نجات هست ولش خب بفرمايند که برخي ها هي دنبال بررسي هاي عقلي ان تعبيري فتق عقلا و براي خودشون اصل قرار مي دن اين ها گاهي اوقات در پس پرده اين مفاهيم ماهيت و اين سوادهاي ظاهري مي مونن و وارد شبکه کشف و علم ميشن اينا محجوب وقتي محجوب شدن طبعا نمي توانند اين معارف براي اين ها روشن و باز بشه بفهمند که بلاشک انقياد تسليم لما ب انبيا العلي صلوات الله عليهم و همچنين بلاشک ان تعبير علي الو منزل اون الانبيا علت ابن نجات خب اگر عده اي تکيه بکنند و ايمان به غيب و حقايق رو با اين نحوه از ايمان به اصطلاح مشاهده بکنند خب اينا کساني هستند که طبعا نمي توانند اون حقايق رو الان احول کشف و شهود ببينند وقتي نتونستن ببينن خب طبعا يه عده اي که در پس پرده مفاهيم و ماهيت و عقول و استدلال ها و براهين و امثال ذلک موندن به اصطلاح قدرت کشف نداشتن از يک سو و قدرت ايمان هم براي اون ها حاصل نشد از سوي ديگر طبعا راهي براي نجات اون ها نيست اما کساني که در ظاهر بر مبناي تقليد عمل کردند از اين ها از جهاتي مقدم اند و تعبير علي الو منزل اون الانبيا الف دل قول المعجم بصير خب بسياري مي رن سراغ استدلال و برهان و عقل و اينا اما چه بسا در گره هاي کوري که عقل براي انسان مي زنه اين ها موفق نيستند و ناکام از نظر معرفت اين ها نسبت به اون کساني که شوک کشف شهود داشتن البته از به اصطلاح گرچه کاروان اين گونه از افراد به اصطلاح محبوبيتي رو با خود دارند اما اون کساني که واقعا فطانت بدن و استدلال و برهان اون ها رو احاطه کرده است عمل نمي رسد به آنچه را که براي ديگران کشف شده است ولک قول طاغوت که قبل تحت عنوان تحقيق ثاني توي همين فقره چهاردهم اشاره کردن اين اشارت الي ترکه تعويق به سبب الا اعتماد علي فان عقلش بالو خب عده اي به عقل خود قبر شده اند و ديگه اعتماد و تکيه و ايمان به غيب براي اون ها امر دشواري شده از اون طرف هم اين استدلال و براهين و عقل و امثال اون ها رو خود در حقيقت درگير کرده و چون قدرت شهود و کشف حقايق داشتن همين جا موندن يعني پشت در مفاهيم و الفاظ قفل محکمي خورد و اين ها موندن برخلاف کساني که الان نحو تقليد و ايمان دنبال مي کردند و ليکون قول ف من طاغوت اشاره الي ترک تاويل به سبب اعتماد علي فانه القلم شول و شبه بالو اين عقل هم عقل خالص که نيست عقل مشبه به حواس مشهور مشروب به بغض قلب هست و از اين جهت امر دشوارتر خواهد بود
سکون قول فيک طاغوت شارون الي ترک تاويل به سبب اعتماد نمي شود استعانت جز از اهل بيت چرا بهش اعتماد علي فان العقل دل و شعبه بالو چون اين جا ديگه عقل مشبه به هوا و هوس حب و بغض ها عدل و ظلم ها گرايش آرايش ها حاصل شده است طبعا نمي توانند استعانت رو داشته باشه اشار الي ترک تاويل به اعتماد عفت نقش بلوا اون عقل مشروبه که منبعث از قلبه فيکون هذا الم احد معان طاغوت قبل هم وهم رو به عنوان يکي از معاني طاغوت ذکر تحقيق سامي وقتي معاني طاغوت مي گفتند يکي از معاني هم مسئله قوه وهم بود در قوه وحي اين معنا وجود داشت که عده اي فکر مي کردن که به اصطلاح آنچه که مراد از طاغوت هست همون قوه متصرفه و وهم هستش که اين رو به عنوان نکته پنجم يا ششم ملاحظه فرموديد وکلا استمساک بال الوس اشار اليه ذل انقياد و تسليم وتاب انبيا و اوليا اگر هم در قرآن خداي عالم به اصطلاح مسئله اله را مسئله طاغوت را يا مسئله هر سال سالک رو به عنوان يک سلسله اموري که دل ها به او مشغول شده است اما از هوايم قلب غفلت کرده اند اين هم ذکر مي کند و لب عليک قلو منکب طاغوت قول عشا انشا ترک تعويل به سبب اعتماد علافان العقل بله علي بلوا البعث انبه اين در حقيقت امر از غلبه قوه قوه وهم اين تصرف حاصل مي شود اين تصرف که به يد قدرت قوه وهمي هست طبعا قدرت تحليل مسائل را ندارد فيکون هذا الم احد معان طاغوت وکلا استمساک باعث اشار الحذر انقلاب و که در قرآن فرمودند تو همين آيت الکرسي که فلک به طاغوت يوم بالله فقط اسم بالقوه استخوان اين استمساک ها اشاره است به اين انقياد و تسليم و اين متابعت الانبيا و لا اوليا خب و تعبير عليهم في امرالدين و خصوصا في مفاد قل قل الله في امر المعاد حيث سبيل قوت الکلي الي ش بله مي فرمايند که استنثا که به عروه وسطي اشاره است به اين گونه انقياد و تسليم و اين گونه متابعت از انبيا و اوليا مي فرمايد که اين ايمان گاهي وقتا به مراتب از عقل که عقل مشروب است عقل مخلوط هست بيشتر کارکرد داره و موسر هست زيرا همين ايمان به قبه وسط ها راه نجات براي انسان فراهم مي کند و يونسکو بالقوه الفار الظلمات و تسليم و لحاظ الموت الانبيا و و تعبير علي في امر اين و خصوصا فيفا دهم من قبر الله في امر المعاد حيث البيرق قوت الف کريه اشه و خب تکيه کردن به حق سبحانه و تعالي و ايمان به خدا و شئونات الهي بسيار ارزشمند است خصوصا در اون جايي که امر معاد است که از طريق مسائل عقلي بگذرد خب اين جا بحث دشوار مي شود و راه استمساک ضعيف مي شود وکلا استمساک بلعم الوسط که در کريمه آمده اشاره است به همين انقياد و تسليم و به همين متابعت انبيا و لول يا چطور براي اينکه بايد تاويل عليه في امرالدين و خصوصا پيف من قله فلم تيس الله سبيل با العقل به قوت فکري اشه وقتي قوه فکري قدرت راهيابي به اين مسائل رو ندارد همان ايمان کارساز است و استمساک حاصل مي شود همتون قالب و قال بعث ارباب العقول که ان انبه البسه آلن الوس لکل طائف الم شي اون آخر خب يک نکته اي رو در پايان دارن ذکر مي کنن شايد تصميم نسبت به همون و من بالله فقط تمسک بل سس ها اين استنس ها رو دارن معنا مي کنن و مي فهم که استمساک بر سه مرحله است عوام و خواص و خاص عوام يعني توده مردم نسبت به مسئله گربه اس يک باوري دارند اطمينان قلبي دارند و همين ان شا الله نجات بخش است اما دسته دوم کساني که به اصطلاح مستم که به گربه اس دارند و مرادشون از مستمسک بره العسر خو محبتي است که نسبت به اهل بيت دارد و بخش سوم هم باز متفاوت است و قال بعض و ارباب القلوب ان ان الوس کل طائف الم شان آخر ما اگه بخوايم موم را بر طوايف سه گانه توده موم خواص و اخص تقسيم بکنيم
اين استمساک متفاوت خواهد شد انوش کل طائف شعر آخر دل مراد از عباي توده مردم از توفيق اطاعت استمساک اي توفيق اطاعت و الخاص مزيد العنب الم که خداي عالم عنايت ويژه اي به اون ها بکند که بر اساس اين ريشه و عنايت حق تعالي در حقيقت بر اساس اين رعايت که مي اون در مرتبه بعد صفحه بعدي قرار مي گيرند لام توفيق الطاعه ول الخاص مزيد عنايت کما في مقابل خاص خاص جذبات ذات الهيه علت فيه ان ظلما سلما فيه و ره به نور ربوبيت خب اگر کسي بر اساس عنايت ويژه حق سبحان حالا مجذوب حق شد و جذبه حق فرمود سال شاملش شد خب طبعا اين جذب انسان را راهبري مي کند در نهايت در جايگاه امني قرار مي دهد ول الخاص جزوات العلوم علتي توفيه اين جزوات انسان را از صلوات و طبقه به نروژ روکش الله تعالي حقيقت العبادي ها همون طور که خداي عالم حقيقت اين آيه رو بعد از اون يه نشون داده است و مراد انک يب ابل عقيب رياض رياضات و اربعين الي مقام مقامات البنا وبا که لينک مي فرمايند که حق سبحانه و تعالي است که اون کسي که اين مسلک رو طي مي کند بر اساس جذب حرکت مي کند ي بر رياضيات و اربعين اگر رياضت ها و تمرين هاي فراواني رو انجام بده و چله هاي فراوان اربعين هاي فراوان الي مقام مقام مقامات دنيا و البار لايمکن رجوع و م ديگه از اين مرحله پروژه مراجعه نخواهد کرد همواره در محضر خدا هست متين به حب اوست توجهش به باسمه تعالي هستش فلا يجري عليه احکام و تلفن بقول ولا اقسام و تغيرات الفراغ و ليونل علي الناس متمم که لاهوتي خب اين دسته از انسان هايي که بر اساس رياضي يا رياضات و اربعين چي اين جايگاهي رسيدن ديگه لين ممکنه رجوع منو از اون ديگه نمي شه مراجعه کرد و امام فراش عليه احکام و تلفات رد و القول که کي قبول ميشه کي رد بشه سهام بگيد بله فلج عليه احکام و تعفن رد و القول ول ولا اقسام تغيرات الفراغ و السا هيچ کدام از تغييراتي که نام فراق يا وجدان و يا وصال براي انسان حاصل مي شود ديگه التفاتي ندارن وليک اونو مستهلک ناسوتي اين دسته از انسان هايي که به رد الهي گرفتار شده اند در حقيقت مستهلک بله اين ها و اقسام تغيرات فراق وصال وليک و اين دسته از افراد مستهلک الناس ديگر متمکن في لاهوتي خب اونايي که به چنين موقعيتي توسط رياضات و اربعين ها رسيدن و در مرگ مقامي قرار گرفت که اون مقام مقام وصال است و از فراق و هجران ديگه راحت شدن اين دسته از انسان ها متمکن در جايگاه و مقام لاهوتي همون که همون طور که اون قبل تر از اينا متمکن بودن در مقام ناسوت ليکون مستهلک ناسوت اين ها متن در خلع الثقه الصوم علي الحقيقه و تمام ي حظ جز الهيه خب يه مقام و مرتبه ايست به نام مقام قروه وسطه که اگر کسي در اين سطح سوم يعني جذبه گر نصيبش بشه و از اون گذشته از اون گذشته در حقيقت منصرف باشه المثل شاملي الحق و تمام مراد از حبس ها حکم الهي است شير فعلي في الحديث نبوي سلم که فرمود جذب من جذب الحق تو بازي عملي خب يک جذبه از از جذب هاي الهي ان شا الله نصيب انسان بشود
اين انسان ديگه براي همه چيز و همه امور مستغني است و در حقيقت هرگز احساس به اصطلاح جدايي از اون ممکن رو ندارد في المثل انفصام لها علي الحقيقه و تمام ي حظ جذب الهيه شير علي في الحديث نبوي صلي که فرمود جذبت جزوات لم توسلي اثقل اعمال ما بله جذب من جزو الحق الصغير عقل يعني جنس و اعمال اين دوس جسماني است هاس از عالم حدوث در حالي که جز الحق روحانيت باقي فعلم المقدور فلاي عزيز و علي خب اين دسته از افراد که در حقيقت جذبه حق شامل حالشون شده اينا ديگه از عالم حدوث فاني هستن و جذبه حق اون ها را روحاني کرده است و جسد الحق روحانيه الب في القدر فلاي جوز عليه انفصام بر انقطاع و القا بله و جذبه الحق روحانيه باقيه في القلم طلاي جوز عليها انفصام خب اون کسي که به چنين جايگاهي راه يافته است ديگه لنف سام ها لنف سام در اون مرحله و کريس که متر عالم قيامت به صورت روشن و آشکار اون جا هويدا شده و جز الحق روحانيت باقي فان من قدم فلا يجوز علي النفس از کس من فلز عليه انفصال و انفس و انقلاب و نفس و والاي تخلص لاي تخلص و منها ابد ابو آباد و انساني که در حقيقت مجذوب حق شد در يک مرتبه اي و در يک جايگاه قرار مي گيرد بله کسي که در مجذوب پخش شد در جايگاهي قرار مي گيرد که ديگه هرگز از اون جايگاه خروجي ندارد و براي هميشه از جذبه حق برخوردار هستش.