1403/04/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 104
جلسه يکصد و چهارم از تفسير آيت الکرسي از کتاب تفسير جناب متين و فقره چهاردهم ابد بالله من الشيطان رجيم و منکب طاغوت و يوم بالله فقط اسم سکب بالقوه القا نفسام له سيد آيات قرآني آيت الکرسي است و اين فقره چهاردهم و مقاله چهاردهم هم به اين اختصاص دارد امروز هم بيست و چهارم خرداد هزار و چهارصد و سه مصادف با هشتم محرم الحرام هزار و چهارصد و چهل و شش و اين جا هم مسقط در عمان هستيم در اين مقاله چهاردهم همون طوري که از مباحث قبل ملاحظه فرموديد جناب سين اين فقره يادش رو تفسير کردن بحث فمن يک فرق الطاعه رو بيان فرمودند و در عنوان تحقيق الثالث به بخش يوم بالله رسيدن و دارن تشريح مي کنند که مراد از ايمان به خدا عبارت است از ايمان به ذات احدي و اوصاف ثبوتي و سلبي و ايمان به افعال الهي و ايمان به احکام الهي بعد از ذات اقدس الهي و شئونات اون حضرت به امور ديگر پرداختند که شئونات فعليه حضرت حق تعالي است که ايمان کتب الهي هست رسول الهي هست به ملائکه الهي است که يکي يکي ياد مي کنن بحث ايمان به ملائکه رو گذروندن اکنون رسيدن به ايمان به کتب الهي در پايان سوره مبارکه بقره همان آيه آمن الرسول به ما زل عليهم ربه و المنون کلن آمن بالله و رسوله و کوه و ملائکه بر اساس همون دارن اين ايمان به حق سخن تعالي رو تحليل مي کنن و به بخش هاي مختلف ايمان به الله سبحانه و تعالي مي پردازند در اين جلسه بحث از ايمان به کتب الهي است ايمان به کتاب رو بايد خوب تفسير کرد خوب معنا کرد و وقتي ما مي گيم ايمان به کتاب يعني يه موجود مادي به نام کتاب هست و ما فقط معتقديم که اين مث قرآن هست و اين ها اين اصلا يک معرفت سطحي است و به اين ايمان گفته نمي شود ايشون ايمان به کتب الهي رو در هشت مورد ظاهرا تحليل کردن که ايمان به کتاب و کتب الهي زماني اتفاق مي افتد که اين باورها به اين معرفت ها و اين آگاهي ها براي موم به کتاب الهي باشد و قلب هم اين گره و اعتقاد و عقد و ايمان بسته شده باشد اما در باب ايمان به کتاب مي فرمايند که مراد از ايمان به کتاب اين است که بداند که اين کتاب وحي الهي است فقط اين جور نيست که يه مجموعه اي نوشته شده باشد دست کسي معاذ الله دادن نه اين در حقيقت وحي الهي است وحي يعني يک معرفت غيبي که از ناحيه حبس و تعالي يا سفراي الهي به قلب يک انساني القا مي شود و اون شخص هم آنچه را که دريافت مي کند يک حقيقتي است يک موقعيت وجودي دارد و اون معرفت در حقيقت وحي است که در قلب انسان موم به وحي يا پيامبر و يا نظاير آن مي رسد بنابراين ما بايد بدانيم که اين کتابي که به عنوان قرآن هست يا زبور داود است يا تورات موسي يا انجيل عيسي و يا ديگر صف ابراهيمي اين ها در حقيقت همون معرفت هاي غيبي ان عواقب غيبي معاني غيرمادي هست که به صورت حقيقت در قلب انسان قرار بگيرد و احسان موم به آن و يا پيامبران با دريافت اون حقيقت متوجه اون نوع معرفت شده و وظيفه و رسالت اون ها هم ابلاغ به جامعه است بفرماييد که اولين مسئله اي که ما بايد به عنوان ايمان به کتب الهي درش توجه کنيم اين است که ان يعلم الناز الکتاب هذه الکتب وحي من الله تعالي الاصول
خب البته ظاهرا آنچه که ما در مورد ايمان به کتاب گفتيم که هشت مورد هست اون در ارتباط با ايمان بروسل هستش که ايشالا اين رو همين امروز ملاحظه مي فرماييد اما قبل از ايمان به رسول ايمان به کتب هست که در حقيقت چهار مورد رو بيان مي کنند که اين ها مواردي است که اگر کسي بخواهد ايمان به کتاب الهي بياورد به اين چهار مورد معرفت داشته باشد اذعان و تصديق کند و در نهايت در قلب خودش به صورت يک باور قرار بدهد بنابراين ايمان به کتب چهار جنبه دارد چهار وجه دارد که همه اين عيوب بايستي در ايمان به خصوص رعايت بشود اول ان يعلم انها و الک وحي من الله تعالي الي رسول و اين کتاب ها از باب کهانت که معمول سحر براي ديگران مي نويسند پيشگويي مي کنن غيب گويي مي کنند و امثال ذلک نيست يا معاذ الله از جنس القا شيطاني نيست به هر حال شيطان هم در نفس انسان يک سلسله القائات دارد يا کهنه سلسله در نفس انساني مي توانند مطالبي را منتقل بکنند يا ارواح خبيثه نه اين ها موجودات غيبي هستند البته غيبي که غيب تجرد محض نيستن شياطين جنسشون از نار است و يک موجود مادي لطيفي هستن يا احيان بعضي موجودات ممکنه از هوا باشن که اون ها هم يک نوع تجرد جسماني لطيفي دارند اما در عين حال همشون جسم اند اما جسم لطيف مثل هوا مثل آتش و زائران اين ها به عنوان يه سلسله موجوداتي که مي توانند القائات داشته باشند و در نفوس انسان تاثير بگذارند هم هست اما جنس وحي از اين ها نيست او مادي نيست مجرد است و ثاني نزاهت از هر نوع آلودگي و پليدي و پلشتي دارد و از جايگاه خداي عالم تنزل کرده است نه از اين موجودات کهنه يا ارواح شياطين و امثال ذلک و نه يعني اين حقايق وحياني کتب آسماني بابل جهان و القا شياطين الارواح ال خبيثه و من باب سحر از باب سحر و در حقيقت تصرفات ساحرانه نيست که در نفس انساني يک سلسله القائات انجام بدن دخل و تصرفاتي داشته باشن که انسان از اون حقايق به اصطلاح غيب نه غيب تجردي محض غيب الهي بلکه غيب که در حقيقت عالم سحره و کهنه و ارواح خبيثه و القائات شياطين محسوب مي شوند و من و سحر و فرق بين لحاظ ال امور خور در بين مردم توده مردم اين گونه از امور از همديگر نامشخص و نامت هستن و مخفي ان و مردم نمي دونن فرق بين سحر و معجزه چيست و القائات شيطاني با القائات روحاني و الهي به کدوم کدوم يکي از اون ها چه خصايصي دارن و لذا همان فرق بين لحظه ال اموري که مال کهنه هست مال القا شياطين هست يا ارواح خبيث است يا از باب سحر هست با اون چيزي که به عنوان معجزه شناخته مي شود و غيب حقيقي به معناي که از جناب حق سبحانه تعالي نازل شده ناپيداست و فرق بين المور خفن مخفي است از جمهور اين مطلب اول و جهت اولي که بايستي در ايمان به کتب ما توجه بکنيم جهت دوم است که و ثاني ها ان يعلم ان الو و امکان به واسطه ملائکه المقدس فان الله لم مک کن احد من الشياطين من القا ش منهم فنا و الوحي يکي از نکاتي که تشخيص بديم ما فرق بين اون چيزي است که به عنوان وحي و آنچه که به عنوان القائات شيطاني معاذالله وجود دارد خداي عالم اين حقيقت وحي را در قالبي از قداست و تقدس توسط کرام برره و فرشتگان و ملائکه مقدس و منزه از هر نوع خطا و خطه و معصومه از اشتباه و نسيان و امثال ذلک توسط اون ها به پيامبرانش عطا مي کند و بايد کام بين اين دو تفاوت گذاشت که ان علم ان الو و ان کان بواسطه الملک المقدس اما فان الله سبحانه و تعالي لبي مک کن احد من الشياطين من القا ش من قلت في اثني الو خداي عالم به صورت اسکورتي اين وحي رو تا آخرين موطن نزولش که قلب پيامبران عظام خودشون هست اون ها رو حفاظت مي کند و توسط شهاب ثاقب اجازه نمي دهد که شياطين حول حريم جان پيغمبر نزديک بشود و بخواهند القايي داشته باشن اين يکي از مواردي که حتما بايستي ملاحظه فرمود و تفاوت بين آنچه که القا شيطان است با تنزل رحماني تفاوت خداي عالم ان الله لم م کن هرگز اين تمکن و قدرت رو به احدي از شياطين نداده که بخواهند از ضلالت و گمراهي هاي خودشون در اثناي اين وحي بخواهند در قلب پيامبر چيزي رو القا بکنن من الحلال فنا و الظاهر بنابراين اون افسانه قراني رو دارن مورد اشاره قرار مي دهند چون عده اي معاذ الله همچنين ادعايي کردند که پيامبر ص عليه پيامبر اسلام چنين القايي از شيطان رو معضله پذيرفته و گفته است که تکل قراني فعلا که در حقيقت شياطين با القائات که از خودشون داشتن به اصطلاح خواستند که در وحي تصرف کنند و آنچه را که در سوره مبارکه حج آمده که همون تعالي داره بيان مي کنه که و علق شيطان ام نيت اين ها آمدند و چنين ترقي کردند که معاذ الله شيطان در ذهن پيامبر ص علي تصرف کرده و اين مطلب رو گفته که تلک الغراب حضرت آيت الله استاد بزرگوار وارد معظم در باب تلک القرن بالکل که بعضي از مفسرين مثل جناب طبري و يا ديگران چنين اظهاري کردند سخني دارن که يه چين اتفاقي افتاده يه بحث بسيار مفصلي رو داشتن که مي تواند اين ج به عنوان تحقيق استفاده بشود که از استاد فرمودند که اين نسبتي که معاذ الله به قرآن و پيامبر داده مي شود که در اثنا وحي القا شيطاني درشون اثر کرده اين را کام يک افسانه مي دانند و يک دروغي مي دانند تهمتي مي دانند که بايد قرآن و آنچه که به حريم قرآن بر مي گرده و جان پيامبر ص علي از اين گونه از مسائل دروغين و تهمت ها مبرا و منزه دانست وند ذالک يل انما قال الشيطان قلهک تلک القرن العلي اسن وحي اين سخن يک سخن بسيار باطل و سخن دروغي است تهمت بزرگي است که جناب فرمود که اگر کسي بگويد که شيطان چنين القائي کرده است حرف سنگيني زده و طعنه و تحملي القرآن و به قرآن تهمت زده و طعن و تهمت را به قرآن معاذ الله راه داده لذا اين سخن قاطع رسول سخن قاطع جناب متين در طرد افسانه قرني کام به عنوان يک سند مورد توجه قرار بگيره و آنچه را که از ناحيه نابخردانه احيان بيان شده و بعضي بعضي از بزرگان از مفسرين هم اون تهمت رو نقل کردند نه اينکه باور کرده باشند اين هم بايد قابل توجه باشه پس بنابراين فرق بين آنچه که به عنوان آيات الهي و قرآن کريم هست رو با آنچه که القائات شيطاني است بايد کام دانست و موم به کتاب الهي اين دو کام ايمان داره که آنچه که بر قلب مطهر پيامبر نازل شده است جز وحي به جز القائات روحاني و رباني نبوده و هرگز اين گونه از القائات شيطاني به جان پيامبران الهي راه ندارد اما وجه سومي که بايد در ايمان به کتاب و کتب الهي لحاظ کرد اين است که تلمذ القرآن نه گرم و نه بيت قرآن جابه جايي نداره و تحريف درش نيست منزه از هر گونه کمي و زيادتي است کاهش و افزايش است و جابجايي و تغيير هم در اين آيات الهي معنا نداره اين معناي ايمان به کتاب هم هست
وقتي ما مي گيم ما موم به کتاب مي گيم يعني کمترين تحريفي و تغييري در ساحت قرآن راه پيدا نکرده وگرنه اگر معاذالله تغيير و تحريفي در قرآن را کسي بپذيرد اين ايمان به کتاب ندارد و ثالثه ان يعلم ان القرآن لم تغير و لبي و دخل فيه فساد قول من قال ان ترتيب هذا القرآن علي اذ الوجه و دلفي فساد و قول من قال و شاد و قول من قال ان ترتيب هذا القرآن علي هذا الوجه شيون فله عثمان فن قالبي اخراج قرآن انک حجه خب عده ممکنه پنداري داشته باشن که اين نظم و ترتيبي که اکنون در باب قرآن داده شده است اين در زمان عثمان اتفاق افتاده و عثماني که قرآن را جمع مي کرده در اون زمان تغييراتي يا معضلا کاهش هايي و يا افزايش هايي در قرآن راه پيدا کرده است اگر کسي بخواد چنين حرفي بزنه چنين توهمي داشته باشه اين هم در حقيقت فساد فسادي است که مثل تغيير مثل تحريف مطرح است و بايد از قرآن رو از اين گونه از فسادها هم مصون داشت و ده خلفي در اين تحريف و تغيير اين سخن هم داخل است که اگر کسي بگويد ترتيب اين قرآن علي الوجه که الان به صورت سي جز اين تنظيم شده است چه اون که فعلا عثمان فن من قالب اين سخن به اين قول اخراج القرآن انک حجت قرآن را از که حجت الهي باشد بيرون کرده و طبعا اين دست بشر در وجود قرآن معاذالله دخالت خواهد کرد و اين دور است از محکمات و مسلمات قرآني که قرآن به احدي در هيچ بخشي از بخش ها و جزئي از اجزا نيازي نداشته و ندارد و مورد چهارمي که در باب ايمان به کتاب بايد دانش اين است که ارابه ها که ان القرآن مشتمل علي محکم و متشابه بند محکمه يک شا متشابه يکي از مسائلي که به اصطلاح بايد ما بهش ايمان داشته باشيم در باب ايمان به کتب الهي هستش که کتب الهي خصوصا قرآن مشتمل بر دو دسته از آيات است دسته اي از آيات خودش اند و دسته اي از آيات محکمات و البته محکمات اند که معاني متشابهات رو کشف مي کنن روشن مي کنن و با حضور محکمات ديگه متشابهات هم نوعي محکم تلقي مي شوند ولي اصلش بايد بپذيريم که بدون ارجاع متشابه به محکم هرگز اين کتاب رو نبايد تمامش رو به اين معنا ايمان آورد که همه اينا محکم هستند نه ايمان به قرآن يکي از جهاتش اين است که ما موم باشيم که اين کتاب هم آيات متشابه دارد و هم آيات محکم دارد و بايستي آيات متشابه به آيات محکم درجا بشود تا محکم معاني متشابهات را کشف کند خب اين اون چي بود که در باب ايمان به کتب الهي مطرح است عمل ايمان و بروسل ايمان به پيامبران الهي عرض کرديم که هشت وجه داره که زماني ما مي توانيم موم به رسول و پيامبران الهي باشيم که اين وجوه رو مورد دقت قرار بديم لابد من يعلم يعني موم بايد اين رو آگاهي داشته باشه بدون که نهم يعني صل و پيامبران الهي معصوم من از جنوب کل ها اين ها از گناهان همه گناهان مصون و محفوظ هستند کبير کبيره و صغيره ها عمده ها و صحو ها يکي از مسائلي که ما بايد در باب انبياي الهي بدانيم اين است که همه انبياي الهي و مرسلين مصون محفوظ چرا که اگر اين ها از خطا و خطي نسيان و سهو و غفلت و امثال ذلک مصون و محفوظ نباشن حرفشون قابل باور نيست سخن شون نظراتشون اينا نمي تونه مرده استناد واقع بشه چه بساي پيغام ولي اشتباه يه حرفي بزنه يا ادعايي بکنه و يه سخني بگه و لذا خداي عالم اول انبيا را در سه سطح تلقي و حفظ و بيان مصون و محفوظ داشته در تمام مراحل و اين ها هم از خطاي عمدي و از خطاي سهوي و هم از گناهان کبيره و هم از گناهان صغيره کلا مصون و محفوظ هستند اين يک مطلب انبيا معصوم مطلب دوم و ان يعلم ان النبي ص سلم افضل من ال ملاک سماوي و الارض نسبت به فرشتگاني که قبل در بحث ايمان به ملائک بيان فرمودند مي فرمايند که انبياي الهي و مرسين از فرشته ها برتر و بالاتر هستند هم فرشتگان سماوي و هم فرشتگان ارضي البته يک اختلافي وجود داره در بين فست ترين و عالمان علوم اصطلاحي که آيا مرتبه کروبي اين هم از انبيا بالاتر است يا نه انبيا از اون ها کمي ندارند بلکه انبيا بالاتر از اون ها هستند اين مورد اختلاف است و عمل کروبي يون في تفصيل النبي عليهم اينکه انبيا بر کروبي هم فضيلت و برتري دارند خلاف بين العلما و ارباب الکاشف ذالک مباحث قام الشريف براي صاحبان کشف و شهود عالمان عرفاني يه سلسله مباحث پيچيده اي مطرح هست که جايگاه کروبي رو دارن مشخص مي کنن موقعيت اون ها رو موقعيت مستقيم رو و اينکه اين ها مقام خلافت دارند مقام ولايت دارد و اين مقام خلافت و ولايت در مقام کروبي مي چربه افزوني و فزوني داره اختلافاتي هست مباحث وجود داره
که تمنا في بعض کتب العرفان در بعضي از کتاب هاي عرفاني اين معنا رو ما بيان کرديم که فرق بين انبيا و کروبي و فرشتگان کروبي چگونه هستش و آيا بر آن فضيلت و برتري دارند يا ندارند که حالا در مقام تحقير بايد مشخص بشه و کتبي که جناب مطلع از آن ياد کرده است کدوم کتاب هستن اما وجه سومي که در اين رابطه و براي ايمان به متر لازم است اين است که علم که ان بعض الانبيا افضل من بله پيامبران همشون در اصل رسالت من و قوت مشترک اما مراحل و مراتب نبوت و رسالت و مثل ولايت و يا امامت مراتب يکسان نيست ضمن اينکه هيچ فرقي در اصل رسالت و نبوت اينا نيست همشون پيامبر نبيا اخبار غيبي رو مي گيرند و مصونيت و معصوم از خطا و خط در عين حال در فضاي عصمت مراتب و درجاتي وجود دارد بعضي از افراد اين تفاوت رو و اين تفضيل برخي از انبيا نسبت به برخي ديگر رو پذيرفتن و برخي به استشهاد بعضي از آيات نپذيرفتن اين مسائلي است که معمول وجود داره و ان يعلم بعض انبيا افضل من به قول تعالي ترک الرسول و خب در اين جا تصريح خداي عالم هست که انبيا برخي برخي ديگر برتري و رجحان دارند بفرماييد که برخي از افراد هستن نگفتن مفسرين يا محققين و من الناس من عنک الک اين تفسير برخي از انبيا بر برخي ديگر رو انکار کردند چرا متمسک به قول تعالي فصول فذکر الف وجوه من الجواد کلمن به قلب برخي از مفسرين آمدن داوري کنند و جواب بدن که اين عدم تفرق به چي بر مي گرده توجيهي که برخي از مفسرين داشتن مي فرمايند که ولايت و ان به قلب قلب از اين توجيهات مطمئن و آرام نمي شه و بايد فکر ديگري کرد ايشون مي فرمايد که فقط وجه وجيه در نزد من يک وجه وجيهي حاضر هست کلاسم ها الان من بدون تعرض نمي کنم بيان نمي کنم از من فهم ناظرين چون در اين رابطه ممکنه برخي ها نتوانند خوب تلقي و درک درستي از اين توجيه داشته باشم فعلا من اين ج برحذر مي دارم و اين مطلب رو بيان نمي کنم لاسم حضر من فهم ناظرين اما مطلب چهارمي که انسان بايد در مرحله ايمان به رسول داشته باشيد که يلمه تعالي و حسن نبي المي الحربي صلي الله عليه و سلم به رسالتي الي کاف العرب و العجم الجن و الانس فسخ شريعت او الشرايع و جعل سيد البشر و اعظم الخلق تصديق في جميع مافيا و الآخره و اعظم ابولا اقتدا در باب پيامبر گرامي اسلام يه اعتقاد خاصي بايد انسان داشته باشه چون ساير انبيا شمول دايره نبوتش و رسالتشون در اين حد نبود که پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي ص دايره شمول رسالتش کل هستي بود کل جهان بود يعني همه موجودات انسي و جني عرب و عجم همه و همه تحت شمول دعوت پيامبر گرامي بودن خب اينو بايد ايمان داشته باشه در مقام ايمان به رسول که انبيا همشون مثل معصوم همشون در اصل نوبت مشترک اختلاف درجاتي البته وجود داره ولي مشخص پيامبر گرامي اسلام از اين جايگاه برخوردار است و شريعتي که پيامبر گرامي اسلام آورده ساير شرايع را نسخ کرده
البته روشن است فرق بين شريعت و دين روشن است آنچه که نسخ شده است احکام هست و به اصطلاح قوانين زندگي به معناي فقهي ست وگرنه مسائل اخلاقي يا مسائل اعتقادي مسائل معرفتي اين ها هيچ تغييري نکرده بلکه کامل تر شده است لذا مصدق لما بين يدي و اين قرآن نسبت به اديان پيش از خودش تصديق مي کنه همه اون ها رو درست مي دان البته حييم و حيم نسبت به قرآن براي ساير کتب وجود دارد بنابراين شريعت پيامبر ناسخ همه شرايع هست ضمن اينکه اديان در موقعيت اصل دين محفوظ اند و همه اديان برخوردار از صحت و درستي هست و خداي عالم هم پيامبر گرامي رو به عنوان سيد بشر سکون معرفي کرده و همه افراد را و خلق را ملزم کرده که او را تصديق بکنن و هر آنچه را که به عنوان اخبار غيبي آورده در باب دنيا در باب آخرت همه اون ها رو باور داشته باشن و تصديق بکنند و در عين حال خودشون رو ملزم بکنن به تبعيت و صداي از پيامبر در آنچه که او به عنوان اخبار غيبي آورده است به اين بيان صريح خداي عالم فرمود ما تکم رسول فضه و ما لکم عن فت هر آنچه که خداي پيامبر گرامي اسلام بدان امر مي کند رو بگيريد اون چه که براي شما آورده است اون رو اخذ کنيد بگيريد و هر آنچه که شما را از آن نهي کرده و بر حذر داشته بر حذر باشيد اين قاعده کلي و به اين صراحت و به اين جامعيت که ما تکم الرسول و فضه و حکم عن فن اين خيلي قاعده جهان مشاغلي است و موقعيت پيامبر گرامي اسلام رو براي هميشه در بين همه انس و جن حالا مشخصه فلق در شان که ي من الله تعالي الا هيچ چيزي نبوده است که باعث مقر مخرب باشد و نزديک بکند انسان ها را و جن و انس رو به خدا که پيامبر بدو التفات نداشته باشه و ترک کرده باشه و توجه به اون نکرده مگر اينکه به او حمله کرده که حتما اين امر نماز يا روز مقرب است و انجام بدهيد و هلم سبيل و از اون طرف هم ولا شي کهبد امان الله الا ن و رفان طريق بله هيچ چيزي نبوده که انسان ها را از خدا دور بکنه مگر اينکه پيامبر اون ها رو تذکر داده يا گفته است که از اين ها بر حذر باشيد زيرا اينا امور شما را از هفت زبان متعالي دور مي کند بنابراين مقرب ها رو بيان کرده و دعوت کرده و امر کرده و موعد ها رو هم معرفي کرده بيان کرده و بر حذر داشته است اين مورد چهارم اما امر پنجمي که ايمان به مرز ترينش لازم است که انسان رعايت بکنه اين است که و يعلم ان الک لايش عليها مجرد عقل مجرد العقل و ذکا نکته قابل توجه اين هستش که آنچه را که انبياي الهي خصوصا سيد انبيا آورده است اين جور نيست که عقل بشر بهش برسه و عقل بشر هم در نهايت فطانت و ذکاوت باشه
اما هرگز نمي تونه به اين حقايق غيبي برسه علمک عالم تکون تعلمون حتي به خود پيغمبري که عقل کل است هم فرمود و علمک معالم تکلم بنابراين اون چه که ممکنه در ظاهر فکر کنيم خب اين مطلب تفضل احسان امثال ذلک امور عادي است عقل هم مي فهمه نه اون تفضل اون احساني که با اون کيفيتي که وحي آورده و اوني که انسان مي فهمه خيلي متفاوته تلقي انسان از مرگ با تلقي که قرآن از وحي داره از مرگ داره که فرمود کل نفس ذائقه الموت اين متفاوته تلقي که انسان از اشيا داره همين ملک اشياست اما قرآن بيان مي کنه که اشيا همشون داراي ملکوتي ان سبدي بيد ملکوت کل که در حقيقت اينا مسائلي است که هرگز ذکا و ذکاوت و فت بشر به اين ها نمي تونه برسه و يعلم ان لکل لرها مجرد العقل و ذکا و الاسرار اين امور وحياني سلسله اسراري است که لوکا شبا من حيره القدس غروب الانبيا به وسيله از جايگاه قدس و نزاهت و قداست الهي براي انبياي الهي کشف مي شود روشن مي شود اون اول متوجه مي شوند بعد براي خلاق بيان مي کنند بنابراين تفاوت بين ره آورد عقل با رهاورد وحي بسيار بسيار متفاوت است ما نبايد عرض کنم که با توجه به ظاهر بخوايم بگيم که اون چه که فطانت و ذکاوت مي آورد اين ها مي تواند روشنگر باشه ان شا الله بقيه مواردي که در ايمان به رسالت هست رو در جلسه بعد توضيح خواهيم داد.