درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/04/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 101

 

جلسه يکصد و يکم از مقاله چهارم کتاب تفسير تفسير آيت الکرسي به فقره چهاردهم رسيديم که خداي عالم در اين کريمه اين گونه مي فرمايد که فندک فرق طاغوت و يوم بالله فقط اسم سک بلغور القسام له خب ضمن اينکه در تحقيق اول م فات رو معنا کردند که طاغوت چيست قروه و گربه اس کدام است انسان به چه معنا هست در تحقيق ثاني به معناي طاغوت و تفسير فمن يک فرو به طاغوت پرداختن و در تحقيق الثالث ب ي من بالله که ايمان به حبس و تعالي در حقيقت در اين بخش تفسير مي کنند در صدر اين بحث فرمودند که علم ان الم به ايمان به حقيقت الله تعالي و به حقيقت ملائکه و به حقيقت کتب و به حقيقت رسول و به حقيقت اليوم الآخر يا من الاخر خب ايمان به حقيقت الله به چه معناست اکنون در اين مقام هستيم که ايمان به حقيقت الله يعني ايمان به وجود الله ايمان به اوصاف ثبوتي و سلبي الله ايمان به افعال الله و ايمان به احکام الله سبحانه و تعالي در خصوص اعتقاد به حقيقت توضيحات را بيان فرمودند

همچنين در باب اعتقاد به اوصاف سلبي و سقوط و اکنون در مقام بيان اعتقاد به افعال الهي هستيم در اين مقام خب يک بحثي مطرح هست و اون هست که خب انسان در اين ايمان به افعال الهي بايد معتقد باشد که همه آن افعالي که در نظام هستي داره تحقق پيدا مي کنه اعم از افعالي که در حوزه تکوين است يا حوزه تشريع است اعم از افعالي که ماهده و اختيار است يا بدون بدون اختيار و اراده است همه به همه تحت شمول اراده و مشيت الهي است اين گونه از مسائل در ارتباط با افعال اختياري انسان بحثي بحث برانگيز است زيرا افعال اختياري و اراده انسان طبيعي است که به خود انسان برمي گردد انسان از جايگاه نفس خود مي يابد که اگر بخواهد حرکت مي کند و اگر بخواهد ساکن مي شود بنابراين افعال ارادي و اختياري انسان به خود انسان برمي گردد دخالت دادن مشيت الهي و اراده الهي در افعال انساني و افعال اختياري و اراده انساني جاي بحث و سوال دارد و چالش جدي که در فضاي جبر و اختيار مطرح است همين است که آيا انسان ها در افعال اختياري مفوض اند و خداي عالم امر رو به اون تفويض کرده و در اين مورد هيچ دخل و تصرفي خداي عالم ندارد و معاذ الله نمي تواند

در اين حوزه دخالت کند يا اون گونه که اشاعره تصور مي کنند و مي پندارند که انسان هيچ اختيار و اراده اي ندارد و اسناد افعال انسان به انسان ولو افعال اختياري و ارادي بالعرض وج است و اينا حقيقته الهي دارد به اقتضاي توحيد افعالي اين گونه معضلا فکر کردن و گفتن که خلق افعال و خلق اعمال به اراده الهي است انساني يک متغير و تابعي است که در حقيقت اين کار رو الزام بايدش انجام بده و اجبار بايد انجام بده اين چالش جدي خب سال ها وجود داشت و تنها با بيان حضرات معصومين سبک لا جبر و تفويض و الامر بين الامرين مسئله به گونه ديگري مطرح شده است حکما و متکلمين اماميه بيان امام معصوم ع رو دارن تشريح مي کنن و جناب متلين به تبع فرمايش معصوم سلام الله عليه دارن اين رو تبيين مي کنند که انسان گرچه داراي مشيت و اختيار هست اما اين مشيت و اختيار الهي از تحت مشيت کامله و شامل حضرت حبس تعالي بيرون نيست اين گونه نيست که انسان ها مشيت و اراده داشته باشند در قبال مشيت و اراده الهي بلکه خداي عالم اين گونه اراده کرده است و مشيت او تعلق گرفته است که انسان افعال اختياري و ارادي را داشته باشد بنابراين انسان مجبور است که مختار باشد و اختيار او تحت اختيار و اراده حق تعالي است انسان نمي تواند کار غير مختار انجام بدهد که هويت انساني يک هويت اختياري است و نمي تواند يه کاري انجام بدهد که غير اختياري باشد اين بر اساس اراده و مشيت حق سبحانه و تعالي اين مباحث تقريب از بحث هايي که بايد با دقت بيشتري دنبال بشود و جناب سين هم با ان بلت قلت هايي که کمتر سابقه دارند بحث رو دارن تبيين مي کنند در بخش تقريب پاياني اين بحث ها مي فرمايند که قلت الکشف لک الغا انين بصير بنهد لک مجبور في عين الاختيار اگر پرده کنار زده بشود و بتواني حقيقت رو به عين بصيرت در سايه نور هدايت بنگري اين معنا را خواهي يافت در حقيقت يعني يک نوع شهودي و يک نوع شهود عقلي در حقيقت براي تو اگر پيش بيايد اين رو مي يابي که تو مختار هستي اما در اين اختيار ديگه اختياري نداري بلکه اراده حق سبحانه و تعالي اين گونه اراده کرده است که تو مختار باشي تو مجبوري که مختار باشي لذا هيچ کاري رو انسان نمي تونه انجام بده که بدون اختيار و اراده باشه ل رفت که مجبور عين الاختيار خب براي تبيين اين نکته که چگونه انسان در عين حالي که اختيار دارد مجبور است يعني مجبور است که مختار باشد و اين کفايت مي کند که شمول مشيت الهي رو حتي نسبت به افعال اختياري و اراده انسان شامل بشود لفت اندک مجبورين الاختيار بعد اضافه مي فرمايند که با تحقيق و تحقيق اين مطلب که تو چگونه مجبوري که در عين اختيارت مجبور هستي فرما که يقه الي تحقيق مع الاختيار اگر اختيار رو شما خوب دقت بکني و تحقيق بکني و حق مطلب رو بيابي مي بيني که اين هويت هويت اختياري از اموري است که حق سوهان و تعالي در وجود انسان قرار داده و انسان در اين هويت از خودش اختياري ندارد اين هويت اختياري به اراده و مشيت الهي براي انسان قرار داده شده است فت من کتب قلي ابصار لزلي هر لکه مظهر لم اگر مي خواهي که اون گونه که براي اور ابصار اين معنا روشن شده است براي تو روشن بشه به آثار و کتب اون ها مراجعه کن

به هر حال آنچه که لازم است ما بدانيم اين است که هر سبحانه و تعالي مريد است و اين اراده از جايگاه ذات او که علم عنابي به اشيا دارد مي جوشد يک اراده زائده و عارضه معاذ الله نيست بلکه همون علم ارائه حق يعني علمي که با مشيت و اراده آميخته هست خواهد بود و هر آنچه را که در نظام هستي ايجاد شده است بر اساس اراده است اگر يک امر مقدم است ذات بايد مقدم باشد اگر عقل بر نفس يا نفس بر طب تقدم دارد اين بر اساس اراده مشيت الهي است يا اگر طبع متا خر از نفس است و نفس متا خر از عقل است اين هم به اراده و مشيت الهي است هيچ چيزي بدون اراده الهي شکل نگرفته و محقق نخواهد شد ان لايت قم و متقدم و متون الا بالحق و لزوم بايد اين گونه باشد بر اساس اين که حق سخن تعالي اراده اش شامل است و همه موجودات رو مي گيرد و هيچ موجود امکاني وجود ندارد هيچ ممکني و حادثي نيست که در ذاتش در تحقق وجودش و تحقق افعالش بدون اراده الهي باشد بنابراين فکل ما بين سماع و الارض حادث علي ترتيب واجب اين کل شامل مي شود همه افعال رو اعم از افعال کلي و جزئي کل و جز به هرچه که شي بر او اطلاق مي شود ولو ريزترين ريزها يا درشت ترين درشت ها باشد اين تحت شمول اين اراده الهي است و کل مابين السمع و الارض حادث علي ترتيب واجب يعني نظم و چيدمان که براي موجودات سماوي و ارضي ريخته شده است اين در حقيقت بر اساس يک ترتيب ضروري است و حق الزم و لا يجري في الملک و ملکوت طرفين و لا فرت خاطر ولا لفت و ناظر الا قضا الله و قدر و به ارادت و مشيت هيچ اتفاقي در عالم ملک و ملکوت نمي افتد ولو به اندازه چشم به هم زدن ولو به اندازه خطور يک حافظ در ذهن ولو به اندازه کمترين توجهي که چشم به يک حمله مي کند اين اتفاق نمي افتد

مگر اينکه قضاي الهي و قدر الهي که غذاي مرتبه کليه علم حق سخن تعالي است و قدر مرتبه جزيه و مقدر شده در علم حق سبحانه و تعالي معنا دارد الا به قضا و قدر و به ارادت و مشيت بنابراين کسي نبايد فکر کنه که اين اتفاقاتي که در عالم مي افته صاحب نداره بدون اراده و مشيت تحقق پيدا کرده هيچ گونه حوادثي که به زعم عده اي شرور محسوب مي شوند و فکر مي کنند که اين ها حالا سيل زلزله هست کشت و کشتار هست قتل و غارت هست امثال ذالک اين ها بدون مشيت و اراده الهي داره تحقق پيدا مي کنه بله افعال عباد هست اما خداي عالم انسان ها را مختار آفريد که اين گونه از شرور و آفات و يا اون چه که در نظام تکوين از سيل و زلزله و امثال داره اتفاق بيفته به اقتضاي يک نظام طبيعيش نظام طبيعي اين حرفا رو داره برخلاف نظام غير طبيعي و غير مادي که در عالم ملک و ملک بود بحث سيل و زلزله نيز بحث سردي و گرمي وجود ندارد همه اين ها از احکام ماده و اجسام مادي نيست لذا هر چه که شرور احيان به ذهن مي رسد اين ها به اقتضاي عالم طبيعت و اصطکاکات و حرکاتي است که در عالم طبيعت هستش لاقبا حکم هيچ کس نمي تواند به هر حال به خاطر اينکه حکم حبس اين نامطلوب بوده نامرغوب بوده يا ناصواب بوده بخواد ما صله احکام الهي رو مورد تاب و خطاب قرار بده ذل منشا و يهود منشا اونايي که حق سبحانه و تعالي اون ها رو قابل هدايت مي داند هدايت مي کند و اونايي که از اين آب دست شستن و صرف نظر کردن و خود را در فضاي ديگري معضله مي بينن اون گمراه خواهند شد يهدي منشا و يوز من عشا خب همچنان در فضاي تبيين اين نکته هستيم که انسان مختار که صاحب اراده و مشيت است چگونه افعال اختياري و اراده او تحت اراده و اختيار واجب سبحانه و تعالي است اين جمع بين اين دو اسناد چگونه است که يک فعل اختياري انساني هم به خدا استناد دارد سبحانه و تعالي و هم به خود انسان از راه معارضه وارد مي شوند

يک دليل ديگري را بيان مي کنند که اصطلاح راه معارضه ناميده مي شود مي فرمايند که اگر ما بخواهيم احيان افعالي رو که از انسان صادر مي شود رو به خود او اسناد بديم غير از هفت سبحانه و تعالي و بگيم اين افعال اختياري انسان است و معاذالله خداي عالم در اين افعال هيچ اراده و مشقتي براي او نيست خب لازمه اين سخن چيه لازمه اين سخن اين است که تمام افعال اختياري که ناصواب اند نادرست و ما اون ها رو شرع تلقي مي کنيم مثل ظلم تعدي تجاوز و اين گونه از امور خب اگر بناي بنابراين باشد که اراده هر سبحان تعالي در اين گونه از افعال دخيل نباشد لازمش چيه لازمش اين است که در نظام هستي هرج و مرج باشه و ما براي اين گونه از امور در حقيقت حق سبحانه تعالي را فارغ بدانيم و حق تعالي در اين گونه از امور نتواند دخالتي داشته باشد و اين نقص در وجود واجب است و معنا ندارد که يک موجود امکاني باشد فعل انسان يک موجود امکاني است و اين موجود ممکن بدون استناد به واجب بخواهد وجود پيدا بکند بنابراين بر اساس اين قياس شکل مي گيرد که اگر افعال اختياري و ارادي انسان در جانب شرور و آفات و آسيب ها و ظلم و تعدي و تجاوز و امثال ذلک به حبس و تعالي مستند نباشد يعني موجودات امکاني ما داريم بدون اينکه استنادي به واجب داشته باشد و تالي باطل المقدمه مصلح کيف و لو لم يکن کذا اگر اين گونه نباشد که اراده حق اراده جامع و شاملي باشد که همه افعال اختياري و اراده انسان اعم از خوب و بد خير و شر حق و باطل را شامل بشود لکل معاصي و جرائم و صادرات من ال اشقيا امکان الله و کره ها ول دعا فما جاريه علي وفق مراد ابليس از الله الله خب اگر بنا باشه که در حقيقت حق سبحانه و تعالي در اين گونه از افعالي که خداي عالم نسبت به اون ها کراه اش رو اظهار کرده و اون ها رو اراده نکرده که وجود پيدا بکنن فما اين اراده نکرده يعني اراده تشريعي ندارد وگرنه در مقام تکوين حق سبحانه و تعالي همه اين افعال تحت کينونت اوست و لور دعا فعل ماهيه لازمش اين است که اين معاصي و جرائم جاري چون علي وفق مراد ابليس وز الله از الله الله خداي او را ذليل کند و ان الله با اينکه خداي عالم برو مي دونه که او دشمن خدا و دشمن انسان هست

اما نتونه اين اراده رو در حقيقت تسخير بکنه و خودش براي اين امور يک اراده وشتي رو در نظر بگيره خب از يه طرف ديگه هم مي دونيم که ثم القا اکثر من الحسنات و الم الحسن قباي بيش از بدي ها هستند و معاصي هم اکثر از تئاتر هستند بنابراين بر اساس اين فيکون الجار علي وفق اراده الدوله اکثر من الجار علي وفق ارادت الله تعالي اگر ما اين ها رو تحت اختيار اراک تحت اختيار و اراده شيطاني بدانيم و ابليس رو منشا اين امور بدانيم کما اينکه وطني يون چنين اراده اي دارن که اين پندار و توهمي دارن و به گونه اي اين ها رو در حقيقت به شيطان استناد ميد که معاذ الله اصلا فعل حق سمان متعالي و اراده او محسوب نمي شود فيکون الجار علي وفق اراده ال اکثر من الجار علي وفق ارادت الله تعالي و اعزام ما لاي عليق درس قريه فکي في بال ملک الجبار جلال و الکرام خب چگونه ما مي تونيم چنين استنادي بديم بگيم اين افعال افعال شيطان است و تحت ي و اراده الهي نيست اين چه خدايي است که در عين حالي که علمش مطلق قدرت و اراده اش مطلق است بخواهد اين افعال از حيطه فعل و قدرت حق معاذالله بيرون باشد اين شايسته رئيس قريه نيست تا چه رسد به ملک جبار يعني واجب سبحان تعالي که صاحب جلالت و اکرام هستش خب از مجموع آنچه که گفته شد روشن شد که فقط قول مک انزلي تعلق به نظام العالم علي و هذا الوجه العام همه آنچه را که در نظام هستي اتفاق مي افتد اعم از افعال تکويني و تشريعي در اين عالم يعني در عوالم هستي و اين مشي و اراده هست که هم سبحانه و تعالي همه و همه را تحت اراده و مشيت خود ايجاد مي کند که اين ها اين گونه هست

خب ممکنه اين سوال بشه که آيا اوامر و نواحي شرعي چه اقتضائات و چه موقعيتي در نظام هستي دارند آيا حق سبحانه تعالي اين گونه از اوامر و زوج رو که به عنوان دستورات و قوانين الهي هستند و نواميس الهي هستن راجع به اين ها چه موقعيتي دارد و ام الامر و نوح شرعيه ته اين دسته از امور امور مقطعات وعد ان معاصي و اسباب مهيج دل خيرات دافعه شرور بر آفاق حسب مون کن يد لکل احد اين دستورات اين اوامر اين زوج نقش علت اعدادي دارند تا انسان ها رو تشويق کنند و انگيزه و باعث باشند براي اينکه به فعل خير اقدام کنند و از فعل شرع اجتناب کنند اين ها مقرب طاعات و مبدا معاصي و يه سلسله اسباب و علل و عواملي هستند که تهييج کننده انگيزه براي خيرات انگيزه ميد و دفع شور و آفات دارن بر اساس آنچه که امکان داره و شايسته است براي هر انساني خب طبيعي است که انسان مطيع از اين اوامر بهره مند مي شود و يک داعي و باعث و انگيزه خوبي براي انجام کار خير و دفع از شور پيدا مي کند خب اين جا باز يه سوال ديگري پرسش ديگري را مطرح مي کند مي گن که اگر بنا باشه که اين اوامر الهي و زوج الهي قطعي باشند و اراده حق تعالي بر اين باشه که اين اوامر محقق بشود و اين زجر و ماه محقق نشود ديگه نقش انسان چيه خداي عالم اراده کرده و اين ها حتما محقق خواهند شد ديگه چرا ما انسان ها را ثواب بدهيم يا عقوبت کنيم اين مصيبت و عقوبت فرع بر آن است که انسان اختيار داشته باشه انساني که بدون اختيار و اراده است نمي تواند اين افعال به او استناد داده بشود و طبعا عقوبت و مصيبت جايي ندارد خب اين دسته از افراد نتونستن بگذارن بين اراده تکويني و اراده تشريعي در اراده تکويني که خلل ناپذير است

هر چه که خداي عالم اراده کند اين محقق مي شود بدون ترديد اما در اراده تشريعي اراده انسان تعالي بر اين است که انسان با اراده و اختيار خودش آنچه را که خداي آدم براي او صلاح و خير دانسته اون رو انجام بده بنابراين اراده تشريعي حدس تعالي تخلف پذير است و انسان مي تواند بر اساس اراده شخصي خودش با اراده تشريعي شدن تعالي که اين هم باز به اجازه و اراده حق است اين جوري نيست که اگر کسي خواست نه که خدا نهي کرده است انجام بدهد خداي عالم نتواند معاذالله جلوشو بگيره کام قدرت الهي هست اما او را مختار آفريده و در اختيارش آزاد است که من شاه اول يوم من شاه اقليت و اين دو نوع مشيت رو خداي عالم براي او الزامي کرده است خب اگر کسي بگويد فان قلت اذ کان الواقع من المصير و شرور به قضا الله و قدر اگر آنچه که هست معاصي گنهکاران و شرور عاصيان اتفاق مي افتد به قضاي خدا و در اوست فلذا و عاقب منساق القدر و اطراف الف قطعه طبيعت چراست انساني که قضا و قدر او را سوق مي دهد و الزام مي کند که به سمت معاصي و شور برود خون انسان عاقبت بشود و عاقبت بشود خب پاسخي که در اين جا مطرح مي کنند مي فرمايند که اين يک جواب دقيقي است که در حقيقت نسبت به مص و عقوبت عباد هست چون تا حالا دو نوع صحبت حق دارد يک نوع صحبت و قوتي است که از خود عمل ساده مي شود

عمل اگر خير باشد در حقيقت ثواب رو با خودش الزام دارد از لوازم کار خير اين است که انسان آثار خير نيکي را در کار خودش مي بيند و از لوازم امور شهر اين است که عقوبت رو در حقيقت خودش و بال وجدان ميلا اگر کسي سم و زهر بنوشد از لوازم نوشيدن زهر مسموم شدن و بيمار شدن است کسي اين شخص رو بيمار نکرده چون خودش به اختيار خودش سم رو خورده اين حق و کيفر براي او به اقتضاي اون عمل اوست در مقابل هم اگر کسي از خوردن يک ميوه سالم شاداب لذت مي برد اين لذت هم از لوازم اون عملي است که در حقيقت انجام داده است بنابراين عقوبت و مثبت يک سلسله امور لازمي هستند که به دنبال مي آيند کسي انسان را عقوبت نمي کند کسي او را به عقوبت و کيفر وادار نمي کند بلکه عمل خود انسان نيست که مثبت و عقوبت را با خود مي آورد يال العقبه من لوازم و تبعات متصل من غير حجه الي معاقب منفصل و منطق من خارج و يدالله علي کثير من الآيات القرآن البته نوع ديگري از عذاب هست که اون نوع دوم يک الزام بيشتري است اما در حقيقت اون هم از تبعات و تفرق است که در اون عمل هست اگر يک شلاقي هم زده مي شود اين شلاق در حقيقت آب تازيانه اي که براي انسان طغيانگر و استار گر وجود دارد ضمن اون که اون عقوبت ذاتي را به تبع اون فعلن اين عقوبت افزون تري براي اين انسان هست چون در عين حال اوامر و دستورات الهي رو يا پيامبران رو يا اوليا و گوش نکردن هم عملي رو انجام دادم که اين عمل کيفر دارد به تبع خودش و هم عدم توجه به دستورات الهي چنين عقوبتي را براي انسان مي آورد اين اون دسته از آياتي رو که عقوبت رو از لوازم و تبعات متصله عمل مي دارند را ذکر مي کنند مي فرمايند که يدالله علي کثير الآيات القرن که قول تعالي سزي وصف و جهنم للکافرين خب آيه اول است که سهم وصف اون چه که اون ها را به کيفر و پاداش عملشون و جزاي عملشون مي رساند کار خودشونه وصف خودشونه اوصافي که کسب کردن از طغيان و عصيان و عاصي و امثال ذلک از همون طريق در حقيقت اون ها کيفر خواهند ديد يک و آيه ديگر و ان جهنم لم حتم با الکافرين خب اين احاطه جهنم نسبت به کافران معناش اين است که اگر کافري معاذالله کفر ورزيد و در کفر خودش در اقدام به کفر خودش اقدام کرد اين به صورت طبيعي محقق خواهد شد زيرا نسبت به کافران جهنم احاطه دارد و آيه سومي که شاهد مثال جناب صد متل اين هست اين است که خدا در قرآن مي فرمايد که ولکن انف سهام يادمون ما به اون ها عقوبتي نميديم اين عقوبت يا در مقابلش مثبت به خاطر کار خودشونه خودشون اين عقوبت رو براي خودشون همراه کردند و آوردن يا اون مصيبت و پاداش رو براي خودشون آوردن بنابراين اين عقوبت که سوال کردند که آيا چگونه است که انسان ها عقوبت مي شوند اگر بنا باشه که اراده الهي باشه پاسخ مي د که اين عقوبت محصول عمل خود انسان هاست و انسان ها در سايه اعمالي که انجام دادند تبعاتش و لوازمش رو بايستي بپذيرن اگر خير باشه مثبت و اگر شر باشه طبعا عقوبت.