درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/04/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 92

 

جلسه نود و دوم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صالحين و فقره دوازدهم لا اکراه في الدين و طور سوم از مقاله دوازدهم خب بر اساس آنچه که نظام علمي اين کتاب اقتضا مي کند جناب مطلعين در اين فقره لا اشراف الدين خب مسائل مهم و در عين حال مستقلي رو مطرح مي کنند البته يکي از نکاتي که همواره مورد تاکيد جناب صد متعين بوده است نظم علمي و ارتباط علمي است که اين فقرات آيت الکرسي با يکديگر دارند و اين رو در نظم اول در دور اول و دوم به صورت لفظ و معنا و در تور سوم تحت عنوان فيلم سن حنبل بال في تحقيق المرام انتظامي به ماسبق الکلام که چگونه اين بحث لا اکراه في الدين رو با مباحث قبل گره بزنن و اين گونه اين بحث رو طراحي کردند که بعد از اثبات ذات الهي و توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي پرداختن به توحيد عبادي و اينکه عبادت در پيشگاه حبس پان تعالي بايد در قالب رضا و تسليم باشد در قالب يقين و ايقان و ايمان باشد اين مرتبط است با بحث توحيد عبادي يا توحيد در معبوديت حق سخن حق تعالي اين معنا رو دارن تاکيد مي کنند که چطور لا اکراه في الدين مسئله عبوديت انسان ها را آن گونه که يعني شايسته درگاه حق سبحانه تعالي حصر را مطرح کنيد

به اين صورت که اگر عبادت بخواهد به انگيزه اي غير از رضا و تسليم باشد اين عبادت نه شايسته عابد است نه شايسته معقول انسان هاي کامل و رهيافته کساني اند که نوع عبادتشون به لحاظ کيفيت در صورت رضا و تسليم است نه بر اساس خواسته هاي نفساني و هوا و هوس هايي که طبع انساني اون رو تمايل دارد اون کسي که حب لجن يا خوف من النار بخواهد عبادت بکند اين ارادت عبادت داراي کيفيت نيست نه شايسته انسان کامل و عبد محض است نه شايسته معبودي است که او ولوج که اهل العباد هستش بنابراين مي فرمايند که اگر کسي در عبادت امر براش دشوار باشه سخت باشه اعمال رو انجام بده اما در غالب رضا و تسليم نباشه و به صورتي نباشه که خواسته هاي خودش مطرح باشه و اون چه که مورد نظر هست در حقيقت اراده نفساني و طبيعي خودش باشه و امر الهي رو اطاعت بکنند بر مبناي اکراه يا اجبار يا نظاير آن اين رو دارن تشريح مي کنند که هر نوع عبادتي که در قالب رضا و تسليم نباشد شايسته به جناب حق نيست

تازه مي فرمايند که اول درجات ايمان اين است که عبادت ها در قالب رضا و تسليم باشد و از هرگونه خودپرستي و هواپرستي و انصار ذالک مصون باشد اگرنه مراحل برتري به لحاظ عبادت و عبوديت در پيشگاه حبس تعالي هست که بايد انسان هاي برتر با اون نوع کيفيت در حقيقت خدا رو عبادت بکنن و توحيد عبادي رو در اون سطح رعايت بکنند و من کان بعد متکلف في الدين صغير علي حملوا متعين بلده غير من خش القلب و لا سهل القاب سس اجابت ولا تب تند الشريعه من غير کر منقبض ف اثير الهوا و رقبات آب و اصنام شهوات نمک اون کسي که در حقيقت امر عبادت بر او با تکلف و دشواري همراه باشه و حمل امور عبادي براي او صغير و سنگين باشه و او در انجام اعمال عبادي خودش رو به اصطلاح معذب و متعدي دانه هم به لحاظ اعضا و جوارح اون خشوع و خضوع و تواضع نداشته باشه و هم به لحاظ قلب اون انقياد و تسليم و خشوع نداشته باشه خب طبيعي است که چنين کسي همچنان در بند هوا و هوس است دنبال رقبات و مشت حيات نفساني خود است او الان داره خودش رو عبادت مي کنه و اگر به دنبال احيان عبادت هست مي خواد که از باب فرم نار شوق الي الجن عبادت بکنه و اين ها هرگز لياقت جناب حبس تعالي را ندارد و من کان بعد متکلف في الدين ثقيل عليه حمل وبا و اين انسان براش دشواره که حمل بکند اون دستورات و آموزه ها رو متين بالعباد و در مقام انجام عبادت خودش رو در حقيقت متعالي بدونه و بگه که من دارم اذيت بشم و هم به لحاظ جوارح متعذر باشد و هم به لحاظ جوامع و قلب منش نباشد

غير من خش قلب ولا سهل ال انقياد و در مقام عبادت منقاد نباشه مطيع نباشه با تو و رغبت اين ها رو انجام نده سس اجابت و براي اطاعت حق سبحانه و تعالي نرم خانه اجابت نکند دعوت الهي را و لا طبري من غير ک حق است اين جور نباشه که بدون ک و انقباض و در حقيقت سختي اهل طاعت شريعت باشه اين انسان در حقيقت عابد نيست همچنان در اسير هوا و هوس و مشت حيات و رقبات نفساني است و اسير اثرا الهوي و رقبات اين انسان در حقيقت عابد اصل نام شهوات است اون کسي که شوق نه داره به تعبيري براي رسيدن به جنات نعيم و حور و قصور داره تلاش مي کنه اين يک نوع تنم پرستي است بت پرستي است و انما يب الله ويد تقرب بي الي نيل مرادي و جاعل اي يه وصله اليه ذات فهو با حقيقت سخ مربي و مستند مستبد و معبودي اون کسي که داره اين چناني در اين حالت عبادت مي کنه که نه جوارحش اطاعت مي کنن و نه جوان و قلبش انقياد دارند اين در حقيقت خدا رو داره عبادت مي کنه اما نه بر اساس که به خدا نزديک بشه بلکه عبادت مي کند خدا را و او را مي خواند تا به خواسته هاي خودش برسه به مراودات خودش نائل بشه او در حقيقت خدا را وسيله اي راحتي و نشاط و فرح خودش داره قرار مي ده اين عابد خدا نيست خدا را معبود خود قرار نداده

بلکه خودش به هوا و هوسش را بت و معبود خود قرار داده و جاعل ياهو يعني حبس تعالي را قرار داده وصلت الي راحت ذات چنين شخصي در حقيقت مستخدم رب است او داره خدا رو به استخدام مي تا به مطالب و مرعوب خودش برسه و مستبد و معبود داره معبود خودش رو به عبوديت مي کشه و از او کار مي خواد تا برسه به خواسته ها و مشت حيات نفساني است و تعالي الله ام و معاذ الله خداي عالم که نمي تواند در استخدام افراد و در استعباد انسان ها قرار بگيرد تا انسان ها او را عبادت بکنند که خس و تعالي آن را به مشت حياتشان برساند بعد مي فرمايند که چنين انساني قطعا عابد عارف نيست اصلا نشناخته خدا رو که داره خدا رو که عبادت مي کنه يعني چي اين اسم به استخدام درآوردن خداست به استعباد درآوردن معبود است اين شايسته حق تعالي نيست نه اين عقد است و نه اون معبود و مثل حاضر انسان لال غير عرفي بال مبدا العلي بلکه چنين انساني حال اين انسان که داره اين چنان عبادت مي کنه حالش نشون ميده که شاهد علي ان الهه حوا در حقيقت معبود او خداي او همان هوا و هوس شه و معبود او نفس شه نه که خداي عالم و اله عالم معبود او باشه خب مادامي که انسان بر اين حالت هست يعني خدا را به استخدام مي خواهد معاذالله درآورد

براي وصول به خواسته هاي خودش چنين انساني قطعا به مرتبه عبادت و معرفت نخواهد رسيد فاو غير واصل الي مرتبه العباد و المعارف چرا چون چنين انساني گاهي اوقات رسول به جنت و نعمت هاي بهشت داره کار مي کنه و گاهي اوقات هم براي اين که معاذ الله معذب و مورد عقوبت واقع نشود و فارسان گاهي وقتا عطري الخوف خوف من النار عبادت مي کند و طهارت تسلي تسليت الجا براي اينکه اميد داشته باشه به اينکه به محبت الهي و رحمت و بهشت الهي برسد شو الجن رجا اميد او رو آرام مي کنه و تسلا مي ده تا برسه به بهشت في بعض اوقات من الف گلت الي باب صبر و بعث يزيد و نعم شب شکر خب چه انساني که بين خوف و رجا زندگي مي کنه بين صبر و شکر داره زندگي مي کنه اين نه به هواي اون که واقعا مقام انساني صبر و شکر رعايت بکنه بلکه صبر مي کنه تا به هر حال در اين جا زهد مي ورزه و بي رغبتي اعمال مي کنه تا به اصطلاح خوف از آتش به هر حال براي او تامين بشه و نجات پيدا بکنه گاهي اوقات هم خدا رو شکر مي کنه اما در سايه اين شکر بيش از اينکه خدا رو بخواد شکر بکنه به دنبال افزايش و فزوني نعمت هستش بله ترديدي نيست که شکر نعمت نعمتت افزون کند اين ترديد نيست اما نبايد اين طور باشه که انسان شکر نعمت رو براي افزايش نعمت داشته باشه يا صبر و براي اينکه به عذاب خدا مبتلا نشه داشته باشه بلکه اين دو رو در ارتباط با حق ببينه و از خواسته هاي خودش صرف نظر کنه خب اگر کسي از مقام صبر و شکر بالا آمد مي رسه به مقام تسليم و رضا و اين تازه به تعبير جناب سلين اولين درجه عبادت و معرفت است وز تق من هذه منزله که منزلت صبر و شکر هست الي منزله رضا و تسليم اين انسان استرا من جميع ذلک فلم يحتاج الي جذب مطلوب له اين انسان ديگه راحت مي شه نه از بهشت نه از جهنم خوفي پيدا مي کنه و نه شوقي به بهشت داره از همه اينا راحت ميشه استرا من جميع ذلک فلاحت چنين انساني احتياج نداره الي جذب مطلوب له که به بهشت برسه يا دفع و دفع محروم عن که از جهنم نجات پيدا بکنه بنابراين اين انسان کراهتي در دين براي او معنا ندارد طلال کراهت دين ولا في سلوک طريق المسلمين نه عبادت کردن براش اذيت و نه ديني براي او کراهت هستش کما في الحديث اول الاسلام عماد العزه طريق اول مرتبه اسلام و ايمان اين است که انسان بتونه در مسير بندگي خودش اذيت ها را ازاله بکنه عماد عزا يعني ازاله اذيت ها از راه خود در حقيقت جذب مطلوب يا خود دفع محروم يک نوع اذيت است

اگر کسي از اين ها آزاد بشه و رها و راحت بشه در حقيقت مي تونه وارد اسلام بشه اول الاسلام عماد اذان طريق خب جناب مي خوام نتيجه بگيرم که از اين حديث شريف از يک سو و از اون تحليل معرفت نسبت به عبوديت از سوي ديگر اين نتيجه رو مي گيرند که اول درجات الاسلام حقيقي مقام رضاست مقام الرضا بغض من غير اکراه اگر کسي به مقام رضا رسيد که قضاي الهي را بدون اکراه پذيرفت و گفت راز به قضا اين انسان در حقيقت وارد اسلام شده اسلام حقيقي البته نه اسلام ظاهري که با شهادتين اون اسلام تامين مي شود اين اسلام حقيقي با ورود به مقام رضا به قضاي الهي تامين مي شود وين زور ال مرعوب الي جميع مخلوقات به عين رضا که انسان همه هستي رو به عين رضا ببيند هر چه که بر او مي آيد از باب رضا اون ها رو بپذيرد رضاي به قضاي الهي آنچه که هست حکم و فرمان الهي است و انسان در مقابل او بايستي که راضي و تسليم باشه البته فهم مسئله راضي به قضاي الهي بودن و تسليم امر مولا بودن يه مقداري به اين راحتي نيست که هر اتفاقي که بيفته اين گونه باشه بله يه وقته معرفت فوق عرفاني حسيني است که در مقابل اون شرائط مي فرمايد که عراقي تسليم به امر ب به غذاي تو راضي هستم و تسليم امر تو هستم و هيچ فرماني غير از فرمان تو ليس معبود ساواک و قضا پذيرفتن قضاي الهي و تسليم امر الهي بودن در اون سطح در اون مرحله خوب طبيعيه اما اينکه انسان هر حادثه اي رو که ببينه و خودش را در حقيقت در مقابل او به عنوان تسليم امر الهي بد مسئله قابل تحملي است پذيرش امر الهي با يکي که انسان ها کارايي مي کنن که خودشون رو در معرض يه کارايي قرار ميد و اين کار رو معضلا مي گن که خب بايد تسليم امر الهي شد راضي به قضاي الهي شد

اين بحثي است که قابل تحمله بايد در جاش اين مسئله تحقيق بشه يعني اول درجات الاسلام ال حقيقي مقام الرضا با القضا من غير اکراه خب ين چي منظورم الي جميع مخلوقات به عين الرضا و يزد من نفس حيفي جميع ما سما با تکاليف يجب نفسي چي حال الرضا آلت نه تنها راضي باشه بلکه اين ارتضا که زياده المبين تد علي زياد المعاني ارتضي بالاتر از رضاست مقام ارتقا يعني مقامي که رضايت با همه وجود پذيرفته شده هستش و يجب نفسي في جميع سما با تکاليف ديني حال اذا و ذالک باب الله الاعظم بله اين جا انسان وارد باب الهي مي شود و دين و اسلام از اين به بعد به تعبير ايشون آغاز مي شود و به هيئت خالص في الدين به دين الله الذي معرفت و توحيد الم مشار اليه عارف و به مقتضي به مقتضي اون توحيدي که ما در گذشته به اين مسئله اشاره کرديم و توحيد الهي را در پس پرده مفاهيمي مثل حي قيوم و امثال ذلک ملاحظه کرديم خب اين دين در حقيقت براي انسان با ورود به مقام رضا و تسليم حاصل مي شود البته انسان نه تنها بايد معرفت به توحيد داشته باشد بلکه عمل به مقتضاي توحيد هم داشته باشد و عمل به مقتضاي توحيد است که جز فرمان الهي را اطاعت نکند و جز از زواج و منهيات الهي هم منتهي نباشد اجتناب از محرمات الهي و انفصال نسبت به اوامر الهي به عنوان اولين گام ها و اقدامات ايماني او محسوب بشود و انما قل ان اول درجات اين جا که ما گفتيم مقام رضا و تسليم اول درجات ايمان هست براي اين که لحاظ مرتب نسبت به مراتب کامل قاصر است بله به مراتب برتري از اين و تسليم و رضا وجود دارد نه لحاظ مرتب يعني مرتبه رضا و تسليم فاصله مراتب الکامل الباسط الي من حدود الک کمال اين نسبت به نزديک ترين حد از حدود کمال دور است رضا و تسليم مراحل دورتري هستن از اون کمال قرب براي آن که رازي براي که اون کسي که مي خواد راضي بشه رازن به قضا الله ان رازن به قذف ان الراضي يدک له وجود مقابله وجود مرضيه عن يعني وقتي کسي بگه که من راضي هستم پس خودش رو ديده او رضايت خودش رو ديده ثاني مرضي را ديده ثالثا چنين انساني مرتبه عالي کمال را ندارد اون کسي مرتبه عالي کمال را دارد که نه راضي رو ببيند نه رضايت را ببيند بلکه فقط مرزي رو مرده توجه قرار بدهد و لاغير فن الراضي ان له وجود هر حال او خودش رو صاحب وجود مي دونه مقابله وجود مرضي عن و له مجال و بله براي خودش هم مجال به تصرف مي بينه ديگه که من مي خوام برسم به مقام رضا من مي خوام برسم به مقام تسليم مجال و تصرف که ترک اختيار در حقيقت براي او چنين شخصي که خودش را مي بيند مجال تصرف است که يعني درسته که بي اعتنايي به خواسته هاي خودش هست اما مجال تصرف داره خودش رو صاحب مقام رضا مي بينه و زال از عزم دعو شرر کف الوجود و تصرف کسي که خودش رو به مقام رضا رسونده خودش رو راضي داشته باشه خب در حقيقت خودش در مقام وجود شريک وجود الهي قرار داده و خود رو متصرف هم ديده براي اينکه مي خواد با تلاش و کوشش برسه به مقام رضا اين تلاش و کوشش و وصول يک نوع تصرفي است و انسان متصرف است که خودش را به مقام رضا برساند تعالي الله يکون له ش کن مرحوم متصرفان منزه است پروردگار عالم که براي او شريکي باشد و اون انسان راضي است و مرحوم متصرف و با حق سوز خدا فقط ولي و متصرف است و الا توحيد در تصرف و ولايت معنا ندارد توحيد در وجود معنا پيدا نمي کند توحيد در وجود اقتضاي عدم شرکت دارد توحيد در ولايت اقتضاي عدم تصرف دارد تعالي الله ان يکون لهش کن آب و محبوب متصرف و منطق من حظ درجه درجه و وصلي عام فنا محض و کسي که نه تنها از درجه صبر و شکر بلکه از درجه صبر و از درجه رضا و تسليم هم بگذره و برسه به مقام فنا محض و محو اثر اين انسان البته ورود کرده به باب ا و ببيني قرب و دو نوع به حق نزديک شده است

فن تام هذه درجه و وصل اليوم فنا محض و محو الاثر الذي منظر اهل الوحده الم مطلق لا بله بعد از اين دو تا خط گيوم پرانتز فرمود که لا الطف مثل الي مقام رضا تس يعني کسي که به مقام فنا محض و مقام محو الاثر رسيده ديگه توجهي به مقام رضا و تسليم نداره همون طوري که واصله به مقام صبر به مقام رضا و تسليم توجهي به مقام صبر و شکر نداره واصله به مقام فنا محض و محو اثر هم توجهي به مقام رضا و تسليم نداره فتق من حوزه درجه و وصلي عام فنا محض اگر کسي اين مرحله ها برايم حاصل شد و محو اثر که محو الاثر منزل اهل الوحده الم مطلق است اين جاي جناب يه توضيحي بين اصطلاح الوحده الم مطلق با اصطلاح توحيد دارن ميذارن که اهل وحدت مطلق کيه اهل توحيد کيه اهل وحدت مطلقه اون انسانيست که در حقيقت ديگه به هيچ حقيقتي غير از اون مطلق هستي توجهي نداره و همه هستي و توجهش به جناب حق است و لاغير اما اون کسي که به توحيد رسيده نه به وحدت مطلقه چنين جايگاهي ندارد الذي منزل اهل الوحده الم مطلق بايد بفهمند که لا عقول و التوحيد نمي گم که منظر اهل توحيد بلکه مي گن منزل وحدت مطلق منزل اهل وحدت مطلقه چرا براي فعل يعني چه کسي است که رسيده به وحدت مطلق طلب مي کند وحدتي را قصري ولن طلبه وحدت قصري و الاتحاد فکان بابلي با قصر لکن تفهم را احد کثيره اهل توحيد در حقيقت کسي هستش که وحدت رو مي خواد اما با وحدت متحد نيست با اون حقيقت عينيت و فاني در او نشده است خدا را موحدانه عبادت مي کند يعني هم خودش را مي بيند هم عبادتش را مي بيند و هم معبودش را مي بيند اما اون کسي که اهل وحدت مطلق است نه خود را مي بيند و نه عبادت را نه خود را مي بيند نس صبر صبر و تسلي صبر و شکر را نه خود را مي بيند و نه رضا و تسليم را و نه خود را مي بيند و نه هيچ تصرف ديگري را بلکه فاني محض هستش و اثرش حتي محو شده است لا عقول و التوحيد يعني من نمي گم منزه منظر اهل توحيد براي اينکه ان اهل توحيد طلب مي کنند وحدت را اما قصرت و در اتحاد اتحاد بين خود و اون معبود رو طلب نمي کنند في امکان بالطبع البته اون کسي که به توحيد رسيده است گرچه به طبع مي رسه لا با قصر اما لکن تفاهمه کسي که به اهل مرحله توحيد رسيده است

به دنبال راحت کثيره است جراح کثيره است به ارائه کثرت است يعني در حقيقت خودش رو مي بيند عبادت خودش رو مي بيند معبود را مي بيند اين ها بوي کثرت دارند و در کثرت وحدت ديده نمي شود اون کسي که اهل فنا محض به تعبير ايشون اهل وحدت مطلقه است ديگه جز معبود به هيچ چيزي نه به خود نه به تصرف خود نه به شئونات خود به هيچ چيزي حتي به عبادت خود و عرفان خود هم توجهي ندارد و به قول جناب شيخ الريس من اثر العرفان العرفان فقط قالب ساني در اشارات چنين تعبير لطيفي رو جناب شيخ الرئيس دارند که من اثر العرفان الي العرف فقط قالب ساني من اثر ابل ابد فقط آل ثاني به هر حال خودشو ديده عبادتش رو ديده اين اهل کثرت است و نه اهل و توحيد اهل وحدت مطلقه باشد امکان به طبلا باقر کرد خودش به تبع اين مقام توحيد رسيده لکن تفوق ترش منه راح ال کسره از اين توحيد را کثرت به مشام مي رسد و کسي که اهل وحدت مطلق است هيچي از اين ها را نمي بيند لاي الطف مثل يعني کسي که به مقام فنا محض و محو اثر رسيده به مقام رضا و تسليم اصلا توجهي نداره ومقام العباد و اخلاص مقامش فقط و فقط در اين است که در مقام مخلصين جاي بگيره که در مقام مخلصين جايي براي که انسان خودش را و شئونات خودش رو ببيند نيست ومقام ف العبادي و اخلاص ال محض و اخ رس من کوروس بطون و حتي اين انسان خالص تر از آن است که براي خودش ثبوتي رو ببيند و براي عبوديت و بندگي سقوط رو ببيند و براي خودش تصرفي رو لحاظ بکند از همه اينا اخلاص پيدا کرده و خالص شده است و اخلاص من عليک لوث بطن حتي يون که انصاف او بالک تا اينکه در حقيقت وقتي سکوت براي خودش ديد به دنبال کمال خودش هستش ديگه به دنبال مقام رضا هست که راضي بشه مقام تصرف هست که متصرف باشه و امثال ضابط و اخلاص من عليک ثبوت حتي يوم ممکنه اتصاف با الکمال و ان يکون له هويت حتي يسير منعت بنوت الجمال و جلال خودش را نمي بيند تا منت باشد و نت جمال و جلال براي او بخواهد حاصل بشود انساني که به اوصاف جلال و جمال فخر مي کند اين انسان اهل وحدت مطلقه نيست اهل فنا محض و محفل اثر نيست يکون له هويت حتي يسير منعت الجمال وجب خب در اين مقام که مقام وحدت مطلق است در مقام فناي محض و محو اثر هست ين قلهک ين قطع سلوک و سالک هم سالک ديده نمي شود هم سلوک هم عابد ديده نمي شود هم عبوديت و بندگي هم عارف ديده نمي شود و هم عرفان.