1403/03/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 91
جلسه نود و يکم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين و در بخش مقاله دوازدهم في قوله سبحانه لا اکراه في الدين بعد از ايام حج است و بنده توفيق داشتم ان شا الله که نايب الزياره همه دوستان و همه علاقه مندان به معارف قرآن و عترت بودم و از سفر حج اول تيرماه هزار و چهارصد و سه برگشتم و امروز دوم تيرماه هزار و چهارصد و سه روز شنبه است و براي ادامه اين مباحث در خدمت دوستان ان شا الله در سراي توحيدي آيت الکرسي با هم به سر ببريم
همون طوري که از مباحث گذشته مطرح شد مرحوم صالحين اين سيد کرا قرآني و سيد آيات قرآني که آيت الکرسي هست رو با محوريت توحيد مباحث رو دنبال مي کنن و اين کريمه رو به بيست فقره تقسيم کرده اند و بيست مقاله هم به اون اختصاص داده اند و هر فقره اي يک مقاله و رسيديم الحمدلله به فقره لا اکراه في الدين که در فقره دوازدهم هست و مقاله دوازدهم هم به اين اختصاص دارد به هر فقره هم بخش هايي هست که عناوين مختلفي داره در اين مقاله بخش ها رو به عنوان طور به اصطلاح عنوان دادن و و فيه اطوار اطوار و تورهايي است که دور اول در باب لفظ بود در جلسه نود خونده شد و الان در جلسه نود و يکم در طور ثاني هستيم که از لفظ به معنا دارند توجه مي کنند و مباحثي که مربوط به اين بخش است که لا اکراه في الدين قابل توجه علاقمندان به اين معارف اين است که هر مقاله اي مي تواند خودش مستقل در اون باب مطالب فراواني رو به خود اختصاص بدهد که جناب مطلعين هم همين کار رو کرده و در خصوص اين فقره يعني لا اکراه فنه دين هم جناب سلين با اطوار پنج گانه اي که مطرح مي فرمايند مباحث رو بسيار قوي و مستحکم دارن طرح مي کنن و با توجه به اينکه اين بخش لا اکراه في الدين از منظرهاي مختلف فقهي کلامي حکمي و عرفاني داره مطرح ميشه مي تونه يک بحث مستقلي براي دوستان هم محسوب بشه و اگر کسي تحقيقي و مقاله اي مي خواد منبع بسيار غني و قوي در اين رابطه اين مباحث هست خب در تور ساني در کريمه در اين بخش از اين کريمه به معناي لا اکراه في الدين پرداختند در طور اول اگر به لفظ پرداختند در اين طور به معنا مي پردازند که معنا يعني معني و مراد و منظور از اين لا اکراه في الدين چيست مي فرمايند که خب دين در حقيقت تسليم و راضي شدن به آن چيزي است که از ناحيه هفت سبحان تعالي آمده است و انسان اگر به سبب عقايد علمي که به افاضه الهي بر قلبش يک اطميناني و يقيني و ايقاني حاصل بشود به تبع رضايتمندي و تسليم و رضا هم حاصل مي شود نوع نگاهي که جناب تعليم به اين مسئله دارند اين است که وقتي يک مسئله اي عقيده گزاره اي و معرفتي به افاضه ي الهي بر قلب آمد اين ديگه ترديدي نداره که با اطمينان و تسليم و رضا همراه هست ديگه نمي شه چيزي از ناحيه حق سبحانه و تعالي به قلب يک انساني افاضه بشه يک عقيده و يک گزاره معرفتي و عقيدتي باشه و در عين حال با رضا و تسليم نباشه لذا مي فرمايند که الا اکراه في الدين روشن معناش اين هستش که خداي عالم وقتي يک عقيده اي رو به قلب يک انساني افاضه فرمود خب افه حق جز با رضا و تسليم همراه نيست و لذا مراد از لا اکراه دين يعني اينکه چون اين عقيده از ناحيه حبس و پناه بود حالا بر قلب موم آمده است
خب اين قطعا رضا و تسليم داره ديگه ديگه در مقابلش که اکراه و با دغدغه و نگراني و امثال سالک همراه نيست بلکه با رضا و تسليم هست خصوصا اگر کسي با مزه و تمرين و ممارست برم مباحث نظري و عقيدتي دنبال بکنيم کنه اين رو در وجود خودش کام مي ياب بعد يه تشبيهي رو جناب سلام مطرح مي کنند بفرمايند که چگونه مسائل بديهي وقتي به ذهن مياد آدم راحت او رو مي پذيره و احساس که راحت و اکراه و اين براش نيست وقتي مسائل نظري هم با افاضه الهي و قلب آمد مثل مسائل بديهي تسليم او هست راضي به او هست و در مقابل او واکنش منفي نشونم ده بلکه پذيراي او هست و سر تسليم در مقابل او فرود خواهد آورد معني و مرادي است که از لا کراهت دين جناب صالحين نظر دارند و در پايان اين بخش هم يعني تور پنجم هم وقتي اقوال را مطرح مي کنند اين قول رو دوباره تاييد مي کنم و تقويت مي کنند مي فرمايند الثاني في المعني و تحقيق فيه ان الدين في الحقيقه و تسليم و رضا که اين تسليم و رضا الحسين به سبب العقائد العلميه اين عقايد علمي وقتي در نفس يک انسان موم قرار گرفت اين همان و رضايت تسليم هم همان ديگه جا براي اکراه اين ها نيست علتي اون عقايد علمي که واقعيت به افاضه الله علي القلب لطم بالايمان اون قلبي که آرامش و طمانينه در سايه ايمان پيدا کرده است وقتي يک عقيده علمي و يک گزاره معرفتي براي او حاصل شد حصول اين گزاره همان و يقين و تسليم و رضا هم همان علتي عقايد علمي که و قد حفظه الله علي القلب الم مطمئن بام خب اين تسليم و رضا به چه دليلي در پي اين عقايد علمي افاضه شده است طرف حق حاصل مي شود به مناسبت ذاتي عکسه به مز الافکار و الانصار في طبلک کشف يقين خب کساني که واقعا به دنبال کشف و يقين هستند به دنبال تحصيل واقع هستن به محض اينکه يک گزاره اي به افاضه حق در قلب قرار گرفت اين رو با همه وجود مي پذيرند و تسليم او و به او راضي اند به خاطر مناسبت ذاتي که يا کسبي که در سايه تمرين و تجربه و ممارست و اين ها در بحث هاي نظري و افکار و انظار براي کشف يقين و طلب حقايق براي انسان حاصل مي شود
بنابراين ما به تبع مسائل علمي و عقايد علمي چنين احساسي را در وجود خودمون داريم گرچه مسئله تسليم و رضا از شئون عقل عملي است ولي به تبع عقل نظري حاصل مي شود وقتي عقل نظر به يک چنين معنايي رسيد به يک چنين افاضه اي رسيد که از ناحيه حق اين عقيده علمي آمد کام پذيرا است در مقابل او سر تسليم دارد بعد يک نمونه و مثال ذکر مي فرمايند و کما ان العلوم ضروريه تحسر في القلب مجرد لفظ من غير اکراه و جبر همان طور که علوم ضروري الکل اعظم الجوز حمل ال ش علي نفسه ضروري سلب الشيعه نفسه ضروري و اين گونه از مسائل بديهي و روشن به محض اينکه در قلب و در نفس حاصل شد يک رضا و اتم هم مي آيد ديگه در مقابلش ما واکنش منفي نداريم که راحتي اکراهي امثال ذلک رو احساس نمي کنيم و کما ان العلوم ضروري تحصل في القلب به مجرد لفظ من غير اکراه و جبر همچنين فک ذالک العلوم نظري و المعارف الهيه اين علوم نظريه و معارف الهيه که انما تحصل عقيب الموتي و المقدمات الهامي تعليمي يا بر اساس الهامات و اشارات غيبي است که به نفس چنين علومي وارد مي شود چنين معارفي حاصل مي شود يا بر اساس ممارست ها و تعليم و تعلم هايي است که از ناحيه القا در رو و در نفس انساني حاصل مي شود خب وقت يک گزاره اي بر اساس مقدمات و مبادي علمي حاصل شد حالا اين مقدمات و مبادي يا ريشه الهامي دارد يا ريشه تعليمي فرقي نمي کنه وقتي وارد ر و نفس انساني شد در باطن انسان اثر مي گذاره و انسان در وجود خودش چنين رضايتي رو و چنين تسليمي رو احساس مي کنه فذلک العلوم نظري و المعارف الهي انما تحسر عقيب الوادي و المقدمات الهه اب تلبيه به مجرد الا القا فروع و تاثير في الباطن والعصر في القلب من غير اجبار ان الظاهر و اکراه في الحال اصلا از ناحيه بيروني و خارج از نفس انساني چيزي که بر مبناي اکراه و اجبار بخواد در قلب بياد نيست بلکه هم مبارزات هاي علمي و مبادي و مقدمات حکمي و هم مبادي و مقدماتي که براي که يک حدسي و يا الهامي براي انسان حاصل بشود اين بدون اکراه و اجبار حاصل مي شود
پس معني لا اکراه في الدين يعني اين يعني وقتي ما به يک گزاره معرفتي و عقيدتي رسيده ايم حالا يا بر اساس مبادي و مقدمات تعليمي يا مبادي و مقدمات الهامي و حدسي اين بدون اجبار و بدون اکراه براي انسان حاصل مي شود و انسان کام اين معنا را حس مي کند و ذالک لعن الدين امر باطني و لا تسلط احد علي باطن انسان اصلا به صورت کلي اين مسئله نفي مي شود که باطن سلطه پذير نيست اين جور نيست که کسي بتواند بر باطن انسان و روح انسان سلطه داشته باشد بله سلطه مال جسم و جسد است مال بدن است بيت انسان بدن ديگري رو در حبس و در اسارت قرار بدهد اما روح اسير نيست سلطه پذير نيست و نمي تواند کسي روح ديگري را بخواهد سلطه بر ايجاد بکنند و ذلک ان الدين امر باطني يک و لا تسلط احد علي فات انسان قلب دو پس بنابراين احدي نمي تواند بر قلب انسان تسلط پيدا بکند ب الا قلم القلوب الا بالو الحق که چون او مقلب القلوب است قدرت اين معنا را دارد حتي خدا در قرآن به پيامبرش مي فرمايد که من تکرار ايناست آيا تو مگر مي توني مردم رو وادار کني و اکراه کني براي اينکه ايمان بيارن ايماني که بر اساس اکراه و تسلط از ناحيه غير حاصل نمي شود که اون خدايي که مقلب القلوب است و در حقيقت به اراده او قلب ها مي گردد او سلطه اي رو دارد الا الواحد الحق من جهت الناس ذاتيه و معنويه و مواج ذوق خدا هم که تسلط دارد و تشکيکي در سلطه و تسلط الهي نيست اون خدا هم مبناي کارش اين است که مناسبات ذاتي رو نگاه مي کنه اگر اين ذات يک ذاتي است که آمادگي داره يک مفهومي رو گذاره رو افاضه مي کنه الا لو دل هفت که اين هم من جهت مناسبات ذاتيه ولق بامعناي هستش همون طوري که در جريان امام سجاد ع براي اون شخص شقي حضرت عرض کردم که شما چرا ايشون رو توصيه به حق و پندها مي کنيد حضرت فرمود که ما وظيفه مون و توصيه به حق بيان حقايق و امر معروف و نهي از منکر است
اما اين ها مناسباتي ندارن امثال شب رو امثال اون مناسبات ذاتي بين اون ها و اين کمالات نيست اينا موفق نمي شن که خودشون با اون حقايق ارتباط برقرار کنن چون مناسبت وجود نداره الا الواحد الحق به جهت مناسبات ذاتيه و القوي و المجيد ذوقي بايد يه سلسله وجدان هايي و مواج ذوق بکنه انسان تا اون افاضه رباني و الهام غيبي حاصل بشود عبات معنوي حاصل بشود و مکاشفات شوقي و تجليات الهي همه و همه اينا ناظر بر اون مناسبات ذاتيه است که امکان اين تقلب و دگرگوني و تحول قلب و وجود انسان پيش مي آيد و اين سخن رو که سخن حديث است و روايت آمده است الخبر که ان الله تعالي اذا تجلي شان خزعلي باطل و ظاهر و اين است بيانات عرشي است که وقتي خداي عالم امري رو اراده کرد همه اين مناسبات هم شکل مي گيرند همه اين زمينه ها هم فراهم مي شود اين جور نيست که خداي عالم بخواد يک سنگ سختي رو در مقابل معارف نرم خودش همچنان او را سخت نگه نداره و اين معارف نرم براش بياد نه اول اون قلب رو نرم مي کنه بعد اين معارف درون قلب قرار خواهد گرفت گرفت ان الله تعالي اذا تجلي شان خضر له باطل حق ظاهر در تاکيد بر اين معنا حديثي را از جناب رسول اعظم رسول الله مکرم بيان مي کنند که حضرت فرموده است که ليث الدين بتني دين با آرزو و عرض کنم که با که انسان بخواهد بدون زمينه هاي قبلي او رو دريافت بکنه حاصل نمي شه مي فرمايد که حتي با تمني حاصل نمي شه چه برسه با اکراه ايشون دارن مي گن با اينکه تمني و آرزو جزو اختيارات با اينکه انسان مي تونه آرزو بکنه و آرزو جز اختيارات هست اما در عين حال دين از راه آرزو حاصل نمي شود ليث الدين بهت من تمني و آرزو کردن نوع اختيار است خب بعد بفرمايند که تمني هم نمي تواند دين رو براي انسان حاصل کنه حاضر کنه آيا اکراه چين امکانش هست هرگز و کيف يخچال با اکراه کيفه دين از راه اکراه و اجبار حاصل بشود و ذلک الدين و الاسلام لامر شرع ظاهرا و تسليم احکام الحق تعالي باطن من غير حرج الواط کدوم معني دين است که انسان در ظاهر اوامر شرعي و اوامر فقهي و زاجر و نواهي و اوامر و انفصال واجبات و اجتناب محرمات رو اين ها رو در ظاهر عمل مي کنه اينو مي گن استثنا دعوام شر ظاهرا در باطن هم تسليم است و راضي است و تسليم احکام حق تعالي باطن من غير حج في الباطن بدون اينکه باطن اکراهي داشته باشه دشواري و سختي و صحبتي داشته باشه نه اين رو در باطن پذيرفته و در ظاهر هم بدون عمل مي کنه اين مي دين و ذلک ان الدين السلام اوامرش ظاهرا و تسليم احکام الحق تعالي باطن من غير حرج في الباطل که قول تعالي ان الدين الله الاسلام ديني که خداي عالم براي جامعه انساني پذيرفته است همين تسليم است
حالا تسليم باطن يه معنايي داره تصميم به ظاهر هم يه معناي ديگه داره و قول او فلا و ربک لاي منون حتي يحکم که فيما شجر بين اون ها به ايمان و اطمينان کامل ترم رسن تا اينکه تو رو حکم قرار بدن در اون موارد مورد اختلاف و مورد مشاجره اون ها شايد اين دوتا که آيه کنار هم جناب تعليم قرار دادن مناسبشون زياد نباشه براي اينکه يکي راجع به اسلام است و ديگري راجع به ايمان و تفاوت است و ما فعلا در باب اسلام سخن مي گيم تحت عنوان لا اکراه في الدين از اصل اسلام داريم سخن بگيم الحمدلله رب اما عطار الثالث في سنن ولو في تحقيق المرام و انتظامي بماسبق الکلام از مواردي که جان در تمام اين موارد يازده گانه گذشته و اين مورد روش تاکيد دارن اين انتظام و نظم بحثي بايستي که حرص باشه خب ما چه جوري ارتباط بديم بحث لا اکراه في الدين رو با مباحثي که از قبل در باب اوصاف الهي قوم بودن علي عظيم بودن و ديگر مسائلي که در اين باب گذشت ايشون مي فرمايند که مرحوم مرحومه سل مي فرمايند
که خداي عالم اين معارف رو طبقه بندي کرد دسته بندي کرد و براي هر طبقه اي هم خوب تعريف خاص خودش رو داره اول مسائل توحيدي را در فضاي توحيد نظري و ذاتي مطرح فرمودند ذات توحيد و احديت واحديت اينا رو بيان فرمودند احکام خاصه الهيه رو مثل بساطت و ظرافت و اطلاق و احاطه و اينا رو بيان فرمودند که اينا رو مي گن توحيد ذاتي و صفاتي و بعد به توحيد افعالي پرداختن مسئله قوميت حبس تعالي رو مطرح کردن و اينا مباحثي بود که گذشت حالا بعد از اين مسئله که به طور وافي و کافي و شافي به تعبير ايشون مطرح شد الان مي خوان به به اصطلاح معبوديت حق و اينکه حبس تعالي همون طور که توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي داره معبود هم هست و توحيد عبادي را در حقيقت معنا بکنن توحيد عبادي پس بنابراين ما از فضاي توحيد در آيت الکرسي دور نيستيم اين بحث هم در مرتبط با بحث توحيد است و توحيد عبادي ايشون مي فرمايد که اون عبد محض اون عبدي است که در حقيقت درس تعالي با نهايت سلم و رضا تسليم باشه و هرگز در وجود خودش احساس ناراحتي و حرج و کراهت و اينا نداشته باشه که انسانيست که مي تونه عبد باشه و عبوديت به اين معنا مي تونه معنا داشته باشه در حقيقت و لذا مي فرمايد که اين فراز لا اکراه في الدين ناظر به مباحث توحيد عبادي است که بنده خدا و کسي که عبده محض هست نه براي خواسته هاي خودش و تمايلات خودش بلکه چون حق سبحانه و تعالي را شايسته و لايق و اهليت براي عبادت مي داند برج که اهل لباده او را عبادت مي کنه و او مي پذيره و تسليم در مقابل او خواهد بود و لذا اين بخش ناظر به توحيد عبادي ان الله سبحانه و تعالي و ما بينين معارف توحيد از معارف توحيد ذاتي و صفاتي ولف عالي وجهش فنک فعال به وجه که شاف است يعني ابهامات برطرف مي کنه
شبهات برطرف مي کنه سوالات رو به پاسخ مي رسانه کافي است و در درجه عالي هم سخن گفته است که متعالي يعني والا و متعالي و برتر بعد از اين مرحله اراده ان شير الي طريق عبوديت مي خواد طريق عبوديت براي بندگان خودش باز بکنه کنه و بگه که بنده اون کسي نيست که ديم رو با کراهت و با هواداري و با هوس و امثال سلک مي خواد همراه بکنه دين بايد با سلب رضا همراه باشه عراق انوش الي طريق نبوديه لحظ ال معبود الصوفيه الجمال وجل الملک الکمال و شريک في الف و اشعار الي مقام رضا اگر در مورد اين خدا اين معبودي که منزه از هر نوع مماثل و مشابه است و در غايت جمال و کمال هست و از هر نوع شريکي در افعال منزه است اگر کسي بخواهد در مقابل اون بندگي بکنه بايد اين بندگي با رضا همراه باشه و اشعار الي مقام رضا الذي من لوازم المعارف و يقين و بصيرت م في امر الدين اون کسي که مي خواد بصيرت کامل در دين داشته باشه و دين رو با يقين و معرفت تام بپذيره اين انسان بايد صاحب مقام رضا باشه خب يه توضيحي راجع به معبود ميد يه توضيحي هم راجع به عبد ميد معبود ما برترين و بالاترين معبود است و اعلي مراتب العابدين قبل حصول فراه و اجل مراتب العارفين صديقين فياض الحيات الدنيا عين بقاي الوجود فيهم خب اگر راجع به معبود داريم سخن مي گيم معبود اون کسي است که برترين و بالاترين مرتبه در حقيقت معبوديت روه يعني در نهايت جمال و کمال است و منزه از هر نوع نقص و شريکي در افعال و امثال ذالک اين ويژگي معبود اين عبد هم و اعلي مراتب العابدين عبد هم بايد کسي باشه که در مرتبت عبوديت و بندگي در اون اعلي درجه باشه بتونه کسب کمال بکنه برسه به جايي که دين رو از منظر مقام رضا دريافت بکنه اين کسي که دن رو اين جوري فهميده و در مقابل دين اين گونه تسليم و رضا داره اين هم برترين نوع از عابدين هستش و اعلي مراتب العابدين که قبله رسول النا و اجل مراتب العارفين ايشون در اين فقره مراتب عبوديت و بندگي رو بيان مي کنن البته مي گن تا قبل از اينکه به مرتبه فنا و برترين مرتبه عارف برس که حالا انشا الله بايد راجع به اون سخن بگن ين اعلي مراتب بندگان و بده ها اين است که با رضا همراه باشند و اعلي مرات با العابدين قبل رسول النا و اجل مراتب العارفين يقين في هازل حيات دنيا حين بقاي الوجود هنوز اين ها وجود دارند هنوز فاني نشدن هنوز خودشون رو موند که در حضور حق تعالي نکردن به عبارت گر اون جبل عنت همچنان هست اما در قله اين معرفت اين مرتبت هستند و اين ها از مقام رضا برخوردارند و حين بقاي فيهم هنوز بقايايي از وجود دارن و عدم وين عدم تک جبل هويتم في ملاحظه الهو الاول در مقابل هويت اقسام حق تعالي که اول تعالي هست اينا هنوز جبل وجودي خودشون رو منک نکردن و جبل وجودي شون و هويتشون مانند که در هويت و تالار نشده است اينا در حقيقت با مقام رضا فعلا به سر مي برند تا مراتب بعد رو ان شا الله در جلسه بعد ذيل همين بحث مسائل رو بتونن دنبال بکند ان شا ا و عدم اتکا جبل هويت في ملاحظه الهويه الاول که منظور هويت لويس تعالي هستش و اين ها در مرحله هستند که لاک دين ان شا الله در مراحل بعد.