1403/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 88
جلسه هشتاد و هشتم از تفسير آيت الکرسي از کتاب تفسير جناب عالي و امروز هم جمعه بيست و هشتم ارديبهشت هزار و چهارصد و دو هزار و چهارصد و سه هست کما اينکه درس هشتاد و هفتم در بيست و هفتم ارديبهشت هزار و چهارصد و سه ضبط شد ال لطيفه الثالث بحث در فقره يازدهم از آيت الکرسي دو اسم حق سبحانه تعالي و العلي العظيم است.
اين بخش که بخش يازدهم است فقرات آيت الکرسي هست مقاله يازدهم جناب متلين هم به اين بخش اختصاص دارد اين مقاله رو جناب سد متلين با عنوان لطيفه براي هر بخشي دارن توضيح ميد و دو لطيفه در بخش قبل قبلي خونده شد و اين لطيفه ثالث است که توضيحي پيرامون واژه علي الهي است و علي جا داره که راجع به اين واژه و اين اسم هان تعالي توضيحات مناسبي داده بشه که در اين بخش اين توضيحات بسيار عرفي و شاف است در ابتدا جناب صدرالمتألهين مي فرمايند که علو داراي دو معناست يک علو مکاني و ديگر علو معنوي و وجودي علو مکاني اختصاص به مسائل جسماني دارد و امور جسماني ممکن است متصف بشود
به علم و صف مکان ها هم به لحاظ وصف مي توان وصف علم را و وصف صفر را داشته باشد که نمونه هايي از اين رو هم ياد مي کنن مي گن که در نظام فلکي اون مهد الجهات اون مکان علف را دارد و علم را دارد ولي زمين مکان صفر را دارد و هرچه که به مهد الجهاد نزديک باشد از علو و برتري برخوردار است و هرچه که با به زمين نزديک باشد از صفر در حقيقت طرف مي بندد و متصف به وصف صفر مي شود اما با قطع نظر از معناي علو مکاني و نمونه ها و شواهدي که بر اساس فلکي سابق جناب ذکر فرمودند اون بلوغي که ذاتي حق سبحانه و تعالي هست و مرتبه وجودي او را نشان مي دهد مي فرمايند که اين وصف علو ذاتي براي حق سبحانه و تعالي است و اگر براي ساير اشيا به لحاظ مرتبه وجودي نه مرتبه مکاني علو و برتري ثابت مي شود اين به عرض علو ذاتي حق سبحانه و تعالي هستش بعد اين مسير رو طي مي کنن که هر موجودي که به ساحت حبس وان تعالي نزديک تر باشد از علو وجودي بيشتري برخوردار است و هرچه که دورتر باشد از علو بهره کمتري دارد به سلو قوه و هبوط و نظائر آن برمي گردد و بعد موجودات عالم هستي رو که تقسيم مي کنن مقربين رو از مرتبه علو و برتري برخوردار مي دانند به جهت قرب به جناب حق سبحانه و تعالي و اون موجوداتي که سر به نظام طبيعت و عالم طبيعت و دنيا بسته ان از اون ها از علم برخوردار نيستند و لذا علو ذاتي براي هر صبحانه و تعالي است و موجودات ديگر اين قرب و اين درجه ربط و ارتباط با حبس و همه تعالي را براي خودش تهيه کرده باشند از منطقه برتري برخوردارند البته در پايان هم نسبت به اينکه آيا ساير موجودات هم از علو و برتري برخوردارند يا نه اون نظر نهايي شون رو مي فرمايند
که حق سبحانه و تعالي به لحاظ وجودي چون وجودش مطلق است و نامحدود اين علو هم به همين صورت نامحدود است و در چنين فرضي که نامحدود حق سبحان تعالي مطرح بشود ديگه براي ديگر موجودات علو و برتري نخواهد بود اعلم ان العلل علو مکان يون و علو معنوي وجودي ال رو يا علو رو بر دو قسم مي دانند يه علو مکاني داريم يا علو معنوي وجودي که به لحاظ مرتبه وجودي از علو و برتري برخوردارند مکانت برتري دارن هم مکان متصل به علل است و هم مکانت متصف به علو و علم علم هر موجودي که وجودش برتر باشد کامل تر باشد از کمالاتش و افزون تري برخوردار باشد خب اين به جهت مرتبه وجودي برتر ويژگي علو را ذات داراست همون طوري که يک مکان بالا نسبت به مکان پايين اون مکان بالا ذات از مکان پايين برتر است
اوني که هستي اش و کمالات وجودي اش از ديگران برتر باشد متصف به صفت علم مي شود و اين صفت علو ذاتيه اون موجود خواهد بود مي فرماييد که بول يعني علو مکاني ذاتي المکان و عرض جسم جسم به تبع مکان علو پيدا مي کند مثل انقسام پذيري او و به ذات کم است و ثاني و بالعرض براي جسم عارض مي شود علو هم همين طور است او و به ذات علو براي مکان است و به تبع مکان جسم علو پيدا مي کند و لذا فرمودند اول يعني علو مکاني براي مکان ذاتي است و براي جسم عرضي است و لذا قال سبحانه و تعالي حق ادريس علي که در قرآن خداي عالم مي فرمايد که فن مکانا عليا اين مکان را حق سبحانه و تعالي متصف کرد و صفت علي بزرگ و برتر پس مکان به جهت خودش مي تواند صفت علم را ذات داشته باشد طبيعي است که جسمي که در مکان علو و عالي هست اون جسم هم به تبع حضورش در مکان ميش عالي بنابراين مکان ادريس را خداي عالم بال علو و اعلي العام که خب ما اگر بخواهيم به لحاظ نظام طبيعي بررسي بکنيم
بر اساس فلکي سابق که نه فلک معتقد بودند و فلک نهم رو فلک اطلس يا فلک مهد الجهاد و زائران معرفي مي کردند برترين مکان مکان فلک نهم هست و فلک نهم اگر جسمي است علو و داراي علو و برتري به جهت که مکانش از علو و برتري برخوردار است و اعلي الام که نه مکان الحد الجهات که فلک اطلس فلک نهم يا فلک محدود الجهات اين مکانش علو است به جهت همين مکانت علوي که براي او هست يعني مکان علوي که براي او هست خود محدود الجهاد هم به عنوان يک جسم برتر و صاحب مقام علو هستش و المجد علي الاسلام محمد الجهات از نظر جسم بزرگ ترين جسم است به جهت مکان چون مکانش برترين مکان است اين جسم هم برترين جسم خواهد بود بنابراين فکل ماه و عقرب و من هر موجودي که به اين مهد الجهاد نزديک باشد مکان علاف المکان به لحاظ مکان هم اعلي خواهد بود اين جسم مکان خود را و علو مکان خود را از علو مکان دارد هر جسمي هم که به او نزديک باشد همين علو را از او خواهد داشت فکل ماه و عقرب من مهد الجهات کان علاف المکان به ماه و اب ما وقتي مقايسه مي کنيم اون جسمي که به حد الجهاد نزديک تر است علو مکاني دارد و اوني که از درجه ها دورتر است از علو مکاني برخوردار نيست و يوغ بو مکان العرض وهاب اصغر سافلين مکان زمين در مقابل مکان مهبد الجهات عسل است زمين اگر در مرحله صفر قرار دارد چون مکان زمين در مرتبه صفر قرار دارد اگر عدد الجهاد داراي اولو است چون مکان محدود الجهاد داراي علو است مي فرمايد که و يقال يعني مقابل مهد الجهاد مقابل مکان مهد الجهات مکان الارض هست وس فسفين که نازل ترين مرتبه در طبيعت را بر اساس فلکي يات گذشته زمين مي دانستن طبعا والو فيه عمري يا جسمي که در مکان زمين واقع مي شود کل عرض يکون تحت السا چون مکان زمين نازل ترين و اصغر مسافرين در مکان هست طبعا خود زمين هم به همين صورت در نازل ترين مرتبه است که در عرض يک تحت الاسلام بنابراين فکل ماه و عقرب من الارض هر چيزي که به زمين نزديک تر است طبعا هم از علو برخوردار نيست و سفر و از فريت براي او خواهد بود خب اين يه بحثي در ارتباط با مکان و علو مکان و صفر مکان و اجسامي که در اين مکان ها حضور دارند بهم ثاني که علو وجودي و معنوي باشد فهو ذاتي ل الحق اين علو فقط و فقط براي حق سبحانه و تعالي به ذات ثابت است حق چيه و حقيقت الجود اوني که حقيقت هستي براي او به ذات ثابت است او حق است و او داراي مکان علو و برتر است و اين صفت علو براي ماهيات موجوده به تبع در حقيقت علو حقيقي حق سبحانه و تعالي هست يعني همون طوري که وجود براي واجب و براي حقيقت الوجود به ذات ثابت است و براي ممکنات بالعرض ثابت است اين وصف علو هم براي حبس تعالي به ذات ثابت است و براي ساير اشيا و ممکنات و ماهيت بالعرض ثابت است و همساني فهو ذات ل الحق با حقيقت الوجود و عرضي دل ماهيات الوجود بنابراين اطلاق قولون الوجود ف اطلاق قول الوجود علي المحيط ک تلق قرنا العالي همون طوري که در ماهيت وقتي موجود اون رو اطلاق مي کنيم بالعرض است عالي را هم که بر اجسام اطلاق مي کنيم بالعرض است و اما و اطلاق انطلاق علو علي الوجه العارفين که اطلاق العالي علي مکان الحد علي مکان الحد الجهات همان گونه که اطلاق واجب در نزد عارفين مثل اطلاق عالي بر مکان محدود است همان طوري که بر مکان محدب ما عالي رو اطلاق مي کنيم و درست است و واجب الوجود هم بلوغ رو اطلاق مي کنيم و اين ذاتي واجب خواهد بود اطلاق عالي بر مکان م ذات است اطلاق عالي و بر واجب هم به ذات هستش
اما به اطلاع العلم الا صادر نخستين عند العارفين علي الوند جرا المتکلمين که اطلاق العالي علاج من الم اگر ما يعني بر اساس اصطلاح عرفا علو را بر صادر نخستين اطلاق کرديم همان طوري که براي در نزد جمهور واجب الوجود داراي علو است الي جمهور المتکلمين البته به اين معنا که جمهور متکلمين واجب الوجود را در حقيقت اطلاق عالي براش به ذات مي دونم و در نزد عرفا اين اطلاق عالي براي صابر نخستين است چون حق سبحانه و تعالي اوصافش نفسي است و نه نسبي اگر ما علو را صادر نخستين بخوايم حمل بکنيم اين معنا دارد که يک صفت اضافي باشد و همون طوري که در نزد متکلمين علو را اگر بر واجب ما اطلاق بکنيم اون ها چنين وصفي رو قائلن ولي در نزد عرف ها وصف علو يک وصف نفسي است نه نسبي و طبعا تفاوت است بين آنچه را که عرف ها نسبت به واجب معتقدند آنچه که جمهور متکلمين نسبت به واجب معتقدند عمل وصفي را که عرفا به صادر نخستين مي دهند جمهور متکلمين به واجب مي دهند و اطلاق العمل الاول عند العرف او علي الوند جمهور المتکلمين که اطلاق العالي علي جرم الم خب محدب به لحاظ مکانش خب علو ذاتي است اما جسمي که در مکان مهد وجود دارد اطلاق عالي براي او بالعرض خواهد بود که اطلاق العالي علي جرم الم و اطلاق اطلاق علو الياس و معلول الاول و الحقيقه الحکام که اطلاق العالي علي غير الم خب در حقيقت هم مي خوان که علو مکاني را با علو معنوي يه مقايسه اي با هم داشته باشن و تطبيقي بکنن خب حقيقت محمدي ص سلام علي از غلو ذاتي برخوردار است و ساير موجودات به تبع از علو برخوردارند مثل مکاني که براي مهد الجهاد است نسبت به ساير مکان ها و اطلاق العلوي الياس و معلول الاول که با و الحقيقه الحمدي است معلول اول حقيقت محمديه است کام اطلاق العالي علي غير الم اگر ما به غير محدود هم عالي اطلاق کرديم مثل اينکه علي غير حقيقت محمديه ما عالي اصلاح کرده ايم به هر حال يه مقايسه اي دارن به لحاظ تطبيقي بين علو مکاني و علو معنوي و ذاتي و وجودي بر مي شمارند خب و خرج من اطلاق الجود بالفعل ماهيت الو همواره نگرش هاي فلسفي بر جناب سلين حاکم است و بر اساس نگرش فلسفي اين اسما الله را دارند تعريف مي کنند و به حق هم همين طور است ما اگر اين ها را از مرتبه وجودي برخوردار ندانيم در فضاي ماهيت و مفهوم هيچي نمي نمي توانيم در باب اين ها سخن بگوييم فقط يه مفهوم برتر و بزرگ تر و امثال ذلک است اما نه جناب متلين اين ها رو از منظر وجود داره بررسي مي کنه ولوو در نگرش وجود شناسي علو وجودي مي دونه که هم از حقيقت وجود برتر برخوردار است و هم از کمالات ورود وجودي در مقابلش از ماهيات است که همه اين کمالاتي که براي وجودت هست بالعرض بر ماهيت حمل مي شود و خرج من اطلاق الوجود بالفعل وجود بالفعل فقط و فقط شامل حقيقت وجود مي شود ولي ماهيت هيولا و برتر از آن هم ديگه اين اطلاق وجود بالفعل بر آن نخواهد بود و خرجم اطلاق الجود بالفعل خرج چي ماهيت لولا چرا از وجود و ماهيت لولا عبارت ان الهويه الظلم هيولا معاينه ماهيت هيولا در حقيقت در يک سقوط گاه و پرتگاه تاريک و ظلماني است اي نفس نفس سفله و القوه و الحب همون طوري که مرتبه وجودي ماهيت هيولا در نهايت خست و ذلت وجودي است
طبعا مکان او هم در همين مرتبه است و به لحاظ قوه و حدود و سقوط در حقيقت در نفس مرتبه ماهيت هيولا خواهد بود کم آخر يعني همان طوري که خرج من اطلاق الوجود بالفعل ماهه لولاک آخر من اطلاق العالي جسم العرض ديگه جسميت ارض چون در اسفل سافلين هست از اطلاق عالي خارج است و جسميت ارز و مکان ارز هم در نهايت سفلي و پاييني خواهد بود به حال مرحوم سين مي فرمايد که اين علو رو به نظام انساني و ايماني دارند مرتبط مي کنند بر اساس آنچه که از آيات الهي مي شود فهميد در قرآن خداي عالم موم را متصف به صفت اعلان وانتم اعلان و اللهم حکم اين واژه رو در حقيقت دارن جناب صد مطلعين بر اساس و علي توضيح مي دهند موم و انسان موحد در يک مرتبه برتري از وجود قرار مي گيرد و اين برتري در سايه معيت و همراهي حق سبحان تعالي خواهد بود
اگر انساني تحت ظل و سايه حق قرار بگيرد و معيت حق شاملش بشود خطابه و طمع شاملش مي شود اما اگر کسي در ظل وجود الهي قرار نگيرد و معيت خداي عالم را در خود نداشته باشد طبيعي است که براي او در مرحله اصغر مسافريني بايد نظر انداخت فقط وصله خداي عالم توصيف کرد هذه ال ام ال مرحوم بال علو المولوي و منزلت وجودي خدا در کتابش و کلام عزيزش قرآن حکيم انسان هاي موم و امت مرحومه را به اين وصف علي توصيف کرد و قدس الله هذه ال ام ال مرحومه را بالو المولوي و منزل الوجود فقال وانتم اعلان والله معکم ايشي هازل علو خداي عالم با شماست و و سبحان و تعالي مقدسان خب روشن است که اين علو علو مکاني نيست چون خداي عالم علو از علو مکاني منزه است اگر اين ج فرمود والله معکم يعني علو وجودي پيدا کرديد و و صبحانه مقدس ان علو المکان بنابراين مراد از علو در اين جا يک علو وجودي و مرتبه معنوي است فيکون الم العلل وجودي اذ موجوده ال ممکنه ان ماحصل معوج تعالي معه ابتدا او توسط معيت با اشيا خب اين جا باز هم با نگرش فلسفي و وجود شناسانه و نگرش مراتب وجودي اشيا دارند بحث مي کنند
بفرمايند که موجوديت ممکن زماني تامين مي شود که خدا با او باشد چون او حقيقت هستي است وقتي اين حقيقت هستي رشحه و افاضه داشت اين ممکن هم موجود ميش اذن موجوده المکان ماحصل و معوج تعالي معاون ممکن حالا اين معيت يا ابتدايي است و بلاواسطه هست مثل صادر نخستين و موجوداتي که در عالم عقل و اله هستند او به توسط معين د اشيا آخر خداي عالم يه وقت مستقيم يک شيئي رو ايجاد مي کند مثل صادر نخستين يه وقت توسط موجوداتي که با اون ها هست موجودات ديگر را ايجاد مي کند موجوداتي که دورتر هستند و دارند اما ابتدا توسط معيت بالش آخر اشيا اخ اخرس اند و الي الوسط و بين الله سبحانه تعالي و بين معلول الخير بنابراين فن معه تعالي به کل متقدم في الوجود عقل من معه الي الخير طبيعي است که موجوداتي که در رده صادر نخستين هستن معيت اون ها معيت حق سبحانه و تعالي با اون ها مقدم است نسبت به موجوداتي که دورند و خداي عالم به وسط اون ها را با اون ها معيت دارد فن معه تعالي و کل متقدم في الوجود اقدم منه الله سبحان تعالي الي الخير في الوجود لکن المام علي مراد من الميت در اين جا که فرمودم الاعمال و الله معکم معيت کدوم معيت است مايکون و به غير وسط وقتي موم ارتباط وجودي شون رو با حضرت حق تامين فر داشتن و قرب به حق و طالب بودن خب سبحان تعالي يک عنايت مستقيمي خواهد داشت و بدون واسطه براي اون ها فيض وجودي افاضه خواهد کرد فعلي الم در اين آيه که الاعمال الله معکم من الم مکون ب غير وسط چون خدا در مقام مدح موم است امت مرحوم است و وجه خب چطور انسان به اين مرحله مي رسد که بتواند مستقيم فيض معيت رو دريافت کنن ان انسان الکامل و وجه انسان الکامل اعلي الموجودات انسان کامل برترين موجود است چرا لانه خرق الوجود و سلک سبيل الله وات بالکل و اسارت مرتبت جامع به جميع مراتب انسان سالک راه پيموده و موانع را کنار زده زمينه هاي رشد را افزون کرده و هر آنچه که مانع رويت حق و زيارت جناب حق هست را از خود دور داشته است دنده و خرق وجود و سلک سبيل الله را وات بالکل يعني نسبت به همه موجودات احاطه وجودي پيدا کرده و اسارت مرتب تهوع جامع جميع مراتب الوجود خب براي اين موجود براي انسان کامل فلم اله الذات بالنسبه الباري ج در اين جا ديگه حق سبحانه و تعالي يک معيت مستقيمي دارد که اين مستيد خب طبيعي است که علو را هم مي آورد چون علو ذاتي براي حق هست هر موجودي که با حق معيت پيدا بکند اون هم صاحب علو مي شود فله الم معه الذات با نسب الباري جسم ولو في المثل و المعني که در حقيقت علوي هم که در اين جا هست به لحاظ معنا و منزلت وجودي است فيکون فوق الکل اين علو براي او حاصل مي شود و او در اين مرحله فوق کل خواهد بود همه موجودات را تحت بال خود دارد فقط جمله بالله الو المکان و ان مکانه الجن و هو اعلم که نه و به حسب العلم المجد حقائق علو و معنوي خب انسان هم به لحاظ بدنش و حيثيت هاي جسمانيش علو مکان مکان پيدا مي کند که مردترين مکان جنت است به هر حال جنت هم مکاني است و از علو ذاتي برخوردار است اون انساني که در راه الهي و در سبيل الهي قدم برداشته و سالک مسلک الهي شده است مکانش جنت است و اين اعلي مکان است و به حسب اين البته اين مکان بر اساس عمل نصيب او مي شود عمل جسم را تامين مي کند همان گونه که علم روح را تامين مي کند و فقط جمع خداي عالم براي اين انسان کامل بال عمل الو المکان مکان انسان کامل جنت است و اين جنت مکان جنت اعدام است و به حسب علم خداي عالم جمع مي کند براي موحد به حسب علم که علم موجب احاطه به حقايق است العلم خدا براي او تامين مي کند خب و ملائکه المغرب لو به حسب رتبه ملائکه مقربين هم داراي علو هستند به حساب مرتبه وجودي لم وسائل ج الحق اين ها در حقيقت مستقيم فيض حق را دريافت مي کنند و واسطه هاي جود و فيض حق هستند و نهم و ساعت جو دل حق و رحمت الحق
خداي عالم به ابليس فرموده است است تکبر کنت من العين اين عين رو جناب متين مي خواد به اصطلاح معنا بکنه چون عين هم ريشه هلو رو با خودش دارد ببينيد جناب متين در مقام تفسير علي عظيم اونايي که علو خودشون رو در سايه قرب به حق گرفته اند رو بيان مي کند مقربين اين گونه انسان کامل اين گونه در مقابل انسان هايي که يا موجوداتي که از ساحت حق دور هستم فرهنگ که بر ملائکه المغرب لهم ال علو و حسب رتبه چرا لعلهم و ساعد جل حق و رحمتي اين جا اين بخش تفسير مي کنم که خداي عالم به ابليس گفت است تکبر ان کنت من العين آيا تو تکبر ورزيد يا واقعا اين برتري تو حقيقي است چون جوهر لعن جوهر ابليس من الجواهر الم متعلقه به عالم ظلمات جوهر ابليس من النار هستش ديگه کان من النار اين موجود آتشين جوهر وجودي است در مرحله صفر است فعلن جوهر ابليس من الجواهر المعلم به عالم ظلمات تا منزلت ابليس دون منزل الانوار العقلي علم صف تعلق به غير الحق اونايي که به غير حق هيچ تعلقي ندارن و برتر از آن اند که تعلق به غير حق داشته باشند بنابراين فله يعني براي اين انوار عقلي السلطنه الکبري علي العالم متعلقه با العالم الن اين ملائکه اينايي که در مرتبه قرب حق و از عالين به شمار مي آيند اين ها داراي سلطنت کبرايي هستند نسبت به موجوداتي که در عالم مادون هستن فله السلطنه الک علي القول متعلقه با العالم الن و زرک ان الحق تعالي علي لذات لعن وجوده عين ذات و انسان الکامل علي يون بلو الحق تعالي خب ما يه علي با ذات داريم علي بالعرض علي به ذات حق سبحان تعالي چون مرتبه وجودي او در عالي ترين مرتبه وجودي است يک علي بالعرض داريم که مرتبه وجودي او چون بالعرض حق موجود است علو او هم بالعرض موجود است هذا في مقام فرق و اشتراک في الوجود والو خب اگر ما آمديم و واقعا براي انسان کامل وجود قائل شديم علو قائل شديم اين جوري تفسير مي کنيم که خدا هم هلو است موجودات امکاني هم مثل انسان کامل علو دارند اما يکي به ذات و ديگري بالاس اين اون زماني است که ما براي موجودات غير خدا هم هستي و وجود قائل بشيم اما اگر حق سبحانه و تعالي را تنها حقيقت هستي
در عالم بدانيم ديگه هيچ موجودي علي به ذات نخواهد بالعرض هم نخواهد بود بلکه اين ها ظهورات علو الهي و نمود برتري حق را با خود دارند اضافه مقام فرق بر اشتراک في الوجود ولو اما في مقام الجمع که و الوحده الغار است لاغير ديگه غير نيست متصل به وصف علو بشود لانه در اين مرتبه که خداي عالم با اسم واحديت و قارت زور کرده استلا يوسف الا به صفات تنزيه ديگه هر وصفي که ما داريم چون اوصاف تشبيهي يعني اينکه مث موجوداتي غير خدا هم اين کمالات رو دارن خداي عالم کمال برتر رو مي گيم خداي عالم احسن الخالقين است احسن ال رازق اين است خيرالله مسئولين است خراطين است اينا زماني فرض مي شود که ما براي ديگران هم اين اوصاف کمالي اعطا و خلق و احسان و نظاير آن را صحيح بدانيم اما اگر اصل وجود اون ها و کمالات وجود اون ها رو ما منفي دانستيم طبعا ديگه اسم قارت حق ظهور خواهد کرد و ديگه چيزي وجود ندارد تا اين کمالات را ما به اون نسبت بدهيم و اين اوصاف را اوصاف اضافي بخوانيم ذاتي مقام فرق بر اشتراک في الوجود ولو و اما في مقام جين يعني منظورم اين وقتي که بحث مي خوايم ببينيم که خدا با خلق چه فرقي مي کنه و بچه با هم اشتراک دارن اما در مقام جمع که اسم حق به عنوان واحد قهار ظهور مي کند ديگه اين حرفا نيست بحث فرق و اشتراک و اينا معنا ندارد و در اين جا فقط و فقط اوصاف تنزيه ست ديگه اوصاف تشبيهي احسن الخالقين احسن ال رازق خيرم مسئولين خرا المتين ديگه معنا ندارد و لا يوسف در اين موقعيت الا به صفات تنزيه تنزيه فلا علو و کمال سفلي همون طوري که سفلي معنا ندارد علم ديگه در اين جا معنا نخواهد داشت و اشتراک ال مذکور فيصل العلوي في الجمله بين العبد و ربطي مقام فرق و لا من اعطا حق ربوبي و العبد من علو به ذات رب و عذاب و لهذا امر الله تعالي اشرف المکان الذي له المنظر العظمي في اله الحق ولو لمن دون غيره الا به وصلتي خب هم نگرش حکمي دارند هم نگرش عرفاني اگر ما نگرش حکمي داشتيم براي عالم کثرت رو حقيقي دانستيم و موجودات را هم به عنوان عبد و رب با هم مقايسه کرديم خب کمالات طبعا ذاتي و عرضي پيدا مي کنند که کمال براي حق ذاتي و براي موجودات امکاني بالعرض خواهد شد اما اگر ما اين نگاه حکمي رو که کثرت حقيقي است برداريم و وحدت را که وحدت حقيقي بدانيم ديگه هيچ موجودي يافت نمي شوند تا ما خدا را با اوصاف تشبيهي احسن الخالقين احسن ال رازق خيرم مسئولين خرا المتين بنگريم بلکه در اون جا صفت واحد قهار جلوه مي کند و حد ديگه وجود ندارد و اشتراک ال مذکور في اصل الو في الجمله العبد و رب في مقام فرق است و لابد من اعطا حق ربوبيت و العبادي من العلم ما بايد به اين جا بگيم که حق سبحانه تعالي علو به ذات دارد و انسان علو بالعرض دارد هر کدوم رو بايستي که حقشون رو بديم و لابد اعطا حق ربوبي و العبد من العلم و ان که امواج و ان اللذات لب و عرضي
لهذا از اين جهت است که امر الله تعالي اشرف المکان را از اين جهت خداي عالم انسان را که اشرف ممکنات هست امر کرده به اينکه ادب و آداب العبادي و يس النص الامکان خب خداي عالم اشرف ممکنات را اشرف ممکنات يعني چي الي و الذي له منزله العظمي في المال حق ولو لمن دون غيره الا وصيتي که خداي عالم اين اشرف ممکنات را که براي او يک منزلت عظيمي قائل شده و معيت خواسته خود را شامل حالش کرده است و به وسيله او براي ديگران اين علو رو آورده اونو خطاب مي کنه و مي گه که مود باشد به آداب عبوديت تخلق به اخلاق الهي پيدا کند تقدم به آداب الهي تعلم به علم الهي داشته باشد و لهذا امر الله تعالي اشرف الملک را به امر کرده عهد يه سطر پايين تر امنيت ادب و آداب العبادي و اين که و انسب الله تسبيح کند خداي آرام را از نقص امکاني خداي عالم هر چه که حيثيت امکاني باشد منزه است او از همه جهات وجوب را دارد و واجب الوجود من جميع الجهات هستش و لذا فعال مخاطبا خداي عالم خطاب قرار داده اين انسان را فرموده است که سبب اسم ربک الاهلي ج صالحين به واژه علو و گستردگي اين واژه داره اشاره مي کنه از وانتم الا اعلام گرفته تا است تکبر کنت من العين تا اين جا که سب اسم ربک الا اعلي است که منزه بدان نام خدايت را که از هر نوع نقص امکاني برتر است و ظني و جناب صد تعالي مي فرمايد که به گمان من به باور من منش استغفار رسول الله که حضرت روزي هفتاد بار حداقل استغفار مي کرد کما في الحديث و واضح اله در جامعه صغير آمده است که انه لو علي قلبي و ان استغفرالله فوم معتبره در هر روز پيامبر گرامي اسلام صد مرتبه لااقل استغفار مي کردند خب مي فرمايد که در اين جاست و ظني که ان منش استغفار رسول الله کمد في الحديث و حافظه و هذه العالي التي مظنه اشتراک بين العبد و رب في العلل معنوي پيامبر از چي استغفار مي کرد از اين که معاذ الله او صاحب علو باشد نه علو مال حق تعالي مختص به او اگر او به اسم واحد قهار جلوه کند براي احدي علو نمي ماند ما اگر در ارتباط با پيامبر مي گيم که و رفع لک ذکر رک اين در حقيقت وقتي ما اوصاف الهي را تشبيهي مي بينيم پيامبر رفعت قائل مي شيم اما اگر تنزيه ديديم هيچ حيثيت رفعتي براي پيامبر ص نيست و از اين جهت است که پيامبر استغفار مي فرمودند و ظني من ش استغفار رسول الله ص کما في الحديث و حظ حلمه الحوله اين ميتي که خدا با پيامبر داشت يمن الاشتراک بين العبد و رب مي شد في العلل معنوي و پيامبر استغفار مي کرد از به اصطلاح اين اشتراک معنوي مايه مايه اين بشود که علوي براي پيامبر معاذالله محسوب بشود
بنابراين ف يحتاج ال عبدالعلي پيغمبر و الملک المغرب في کلين الي تذکر عظمت الله و علو و همواره بايد پيامبر و ملک مقرب تسبيح گوي حق باشن او را مسبح و مقدس و محلل و مکبر باشند و استغفار بکنند که مبادا اين علوي که براي اون ها يا مرتبت وجودي و کمالي که براي اون ها حاصل شده اون ها را به خود غره کند و يحتاج العبد العلي و الملک المغرب في کلين احتياج دارد الي تذکر عظمت الله و علو بر استغفار به وجود امکاني که در حقيقت وجود که زن اين وجود زن که در اون شعر عرفاني هست اين است که مبادا فکر کني که تو وجود داري چه برسد به اينکه کمالات وجودي داشته باشيد و الي تذکر عظمت الله با علوي بر استغفار به وجود امکاني و لايق انسان فکر ان شکر غافل نشود از شکر حق و اينکه اين علو وجودي همواره از اوست ي فکر ان شکر والله في الکفر الاحسان لعل فن سانه ان ان وجدان اون وجدان را فراموش نکند و در وادي مصريان قرار نگيرد اون احسان رو فراموش نکند و در کفر قرار نگيرد و يجري علي لسان و بعد بر اساس اين نسيان اون فراموشي از عصيان اون ذکر از شکر و زبانش چيزي جاري بشود که شايسته نيست و يجري علي لسان شي منسک يات سخني بگويد که شتات محسوب بشود و غفلت را با خود داشته باشد طبعا در اين وضع است که فين حمام العرب و البه الي مقام و مضله و نه بالله من الحور و ال کور که حور يعني نقص بعد از کمال انسان به نقص خداي ناکرده دچار بشود بعد از که ذلت پيدا کرد به مذلت و دوري بيفتد اين شايسته انسان نيست.