درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسير/ آية الکرسي/

 

جلسه شصت و پنجم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صدرالمتألهين رضوان الله تعالي عليه و امروز هم دوازدهم فروردين هزار و چهارصد و سه هست و در بيستم ماه مبارک رمضان اين بحث داره ضبط ميشه همون طور که مستحضريد سيد آيات قرآني آيت الکرسي و جناب صدرالمتألهين اين تفسير آيه آيت الکرسي رو در بيست مقاله و خاتمه تبيين و تشريح فرمودند به هر فقره اي از فقرات آيت الکرسي مقاله اي اختصاص دادن که هر مقاله هم بخش هاي مختلفي دارد به فقره «من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه» مقاله ششم اختصاص يافت که در اين مقاله ششم مشعر مطرح است مشعر اول اين است که الشفاعة ما هي و مشعر ثاني اين است که شفيع شفيعي ها چه کساني هستند و اذن در شفاعت به چه معناست و در مشعر سوم هم مشروع له و کساني که مورد شفاعت واقع مي شوند رو بيان مي کنند اما اکنون که در مشعر ثاني هستيم راجع به اينکه شفيعان چه کساني هستند خب افرادي که در سلسله علل وجود واقع مي شوند و واسطه فيض الهي رو در حقيقت دارن اون ها اهليت و شأنيت وساطت رو هم در نشئه هستي دنيايي دارند و هم در آخرت قدرت شفاعت رو دارن جناب صدرالمتألهين اين معيار رو دارن برجسته مي کنند آناني که متوسط بين الله سبحانه و تعالي و نوع انسان ها هستن اونايي که در سلسله علل طولي نقش آفرين هستند اون ها هم اهليت و شأنيت شفاعت رو دارند در بيان سلسله علل طولي اول موجودي که بعد از حق سبحانه و تعالي موقعيت و مقام وجودي دارد حقيقت محمدي صلوات و سلامه عليه است در اين جا يعني در نگرش هاي عرفاني به چنين موقعيت وجودي انسان کامل گفته مي شود جناب صدرالمتألهين با بهره مندي از آنچه که اهل معرفت خصوصا جناب ابن عربي و شارح کتاب فصوص الحکم جناب قيصري بيان فرمودند مطالبي در خصوص شاخصه هاي وجودي انسان کامل که انسان کامل يک موجود حادث ازلي ابدي دائمي است و فاصل است و جامع است و اوصافي که بيان شده است جناب قيصري شرحي داشتند که بيان شد و رسيدن به مطالبي که خود جناب صدرالمتألهين در مقام شرح کلام جناب ابن عربي داشتند و در خصوص اينکه اين مقامي که به عنوان انسان کامل است حادث است ازلي و در عين حال ابدي است و فاصل و جامعه است دارن اين رو شرح ميد و مصداق بذات اين گونه از اوصاف و حقيقت محمدي صلوات و سلامه عليه در نظر گرفتن و بعد هم چنان از حقيقت حضرت علويه سلام الله عليه و ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين و بعد عالمان و حکيماني که بر اساس علم و حکمت حقيقي حرکت مي کنند اکنون در مقام شرح حقيقت محمديه و سلامه عليه هستن که عناوين مختلفي رو در روايات به اين حقيقت اختصاص ميد گاهي اوقات عقل مي دانند اول ما خلق الله عقل يا اول ما خلق الله روحي يا اول ما خلق الله نوري و ساير عباراتي که جناب پيامبر ص در احاديث قدسي بيان مي کنند شخصيت پيامبر ص از اون جهت که اولين واسطه در وجود هست جايگاه ويژه اي دارد و جناب صدرالمتألهين اين عبارت هاي مختلفي رو که در و جامع روايي در باب شان اول ما خلق الله بيان شده است رو دارن يکي پس از ديگري بيان مي کنند و به اعتبارات مختلف اين حقيقت محمديه رو باز و تشريح مي کنم مثال و نمونه اي رو در جلسه قبل بيان فرمودند که تعبير اين بود که «فانظر إلى حكمة الباري و قدرته كيف ينقل البذر في تقاليب الأطوار إلى أن يبلغ مرتبة الثمار» که چگونه خداي عالم يک بذر رو در تحولات و تقلبات وجودي از يک مرحله بسيار بسيار ضعيف به مرحله برتر و کامل تر شجره واثقه قرار مي دهد و اين رو به عنوان نمونه و شاهد ذکر کردن و اينکه بذر به همراه حرکت و تقلب اش خب يک سيل وجودي رو با خودش راه مي اندازد اين ريشه هاي فراواني پيدا مي کند ساقه هاي فراوان شاخه هاي فراوان برگ هاي فراوان ثمار فراوان و تا برسد به آن که اون لباب در بياد و اون مغز نهايي که اون هدف غايي اين خلقت اين بذر هست اين رو به عنوان يک نمونه ذکر کردم الان مي گن که شما با اين نمونه اي که براي شما بيان کرده ايم بدونيد که نظام هستي هم همين طور است هم آغازي دارد به نام ازل و انجامي دارد به نام ابد که در نگرش هاي حکمي و فلسفي از او به علت غايي ياد مي کنند که علت غايي فاعل علت فاعلي است علما و غايت علت فاعلي هست عين و خارج اين رو بيان مي کنند که يک حقيقت است در دو مرتبه اگر حضرت علميه ملاک باشد علت غايي ست به عنوان فاعل علت فاعلي و اگر حضرت عينيه مراد باشد عبارت است از وجود خارجي شخص پيامبر گرامي اسلام صلي بنابراين بيشتر مطالبي که تا پايان اين مشعر ما داريم عمد در ارتباط با تبيين حقيقت محمديه است و که او سبب و داعي است براي وجود عالم و اعتبارات مختلفي دارد بر اساس اين اعتبارات مختلف عناوين و اسماي مختلفي براي او در نظر گرفته شده است «فأحسن أعمال رويّتك بملاحظة هذا التمثيل و تطبيق قرائنه و حمل ألفاظه لتظهر لك كيفيّة كون الحقيقة المحمديّة سببا داعيا لوجود العالم،» با اين مثالي که به عنوان بذر تا ثمر براي شما بيان کرديم شما مي تونيد با اين نوع از نگاه به مثال و نمونه تطبيق بدين مسئله رو به وجود حقيقت محمديه که چگونه او سبب آفرينش و انگيزه هستي هست در ابتداي امر و در نهايت هم خودش به عنوان حقيقت عيني نشون داده مي شود «فأحسن أعمال رويّتك» انديشه تو و تفکرت را «بملاحظة هذا التمثيل و تطبيق قرائنه» که اين شواهدي که ما داشتيم در خصوص بذر و اينا اين جا هم در ارتباط با انسان معنا داره «و حمل و الفاظه» که اگر شما به دقت اين مسئله رو ملاحظه بکنيد «لتظهر لك كيفيّة كون الحقيقة المحمديّة» برات روشن مي شه که حقيقت محمدي و صلوات الله و سلامه عليه چگونه نقش آفريني کرده و سبب آفرينش و هستي شده است «لتظهر لك كيفيّة كون الحقيقة المحمديّة» که چي ظاهر ميشه ظاهر مي شه که که چگونه حضرت «سببا داعيا لوجود العالم،» اون انگيزه اي که اون سبب و علتي که موجب وجود عالم شده وجود پيامبر گرامي اسلام است که در حقيقت واسطه در وجود است و سبب آفرينش است «سببا داعيا لوجود العالم، و نتيجة مترتبة عليه» هم علت ابتدايي و پيدايش هستي است و هم علت غايي است وجود که نتيجه ايست که مترتب مي شود بر عالم «و كل ما كان كذلك كان واسطة لوجود العالم» اگر يک موجودي به اين صورت بود اين جايگاه رو داشت هر موجودي که از اين حقيقت و جايگاه برخوردار باشد او در حقيقت واسطه در ثبوت است واسطه در وجود است و همه و همه به تبع وجود او يافت مي شوند « كل ما كان كذلك كان واسطة لوجود العالم سابقا و لا حقا، دنيا و آخرة» همه موجودات پيشيني از عقل و نفس و طبع تا موجوداتي که در نشئه طبيعت آخرين موجودات محسوب مي شوند و دنيا و آخرت اگر اين گونه دقت کرده باشي راجع به حقيقت محمديه که سبب آفرينش هستي است و نتيجه مترتب بر هستي است « فتحقق معنى‌ قوله» اين سخني که پيامبر فرمود «كنت نبيّا و آدم بين الماء و الطين» روشن مي شود اونگاهي که مي فرمايد «کنت نبيا» يعني علت پيدايش و سبب همه موجودات حتي انبياي الهي وجود علمي پيامبر گرامي اسلام بوده است و در اون مرتبه حرکت حضرت حرکت بديعي و سببي براي هستي بوده است «كنت نبيّا و آدم بين الماء و الطين» يا اگر در جايي فرموده است که «لولاك لما خلقت الأفلاك» که خداي عالم درون حديث قدسي به پيامبرش مي فرمايد که اگر تو نبودي هرگز افلاک آفريده نمي شوند پس اين ها به سبب اين وجود نازنين است که خداي عالم افلاک را و نظام هستي را ايجاد کرده است و اگر در بيان ديگري فرمود «نحن الآخرون السابقون» ما هم موجودات پاياني هستيم به لحاظ وجود عيني و خارجي و هم سابق هستيم به لحاظ وجود علمي و ازلي خب «فيكون شفيعا يوم القيامة و سراجا منيرا و هاديا» با اين تحليلي که به لحاظ وجود شناسي از حقيقت محمديه ارائه شده است اوست که مي تواند در روز قيامت شفاعت بکند زيرا واسطه در وجود عالم است و تمام موجودات به واسطه وجودي او يافت شدند اين جايگاه وجودي اين شأنيت را مي يابد که شفيع روز قيامت باشد «فيكون شفيعا يوم القيامة و سراجا منيرا و هاديا، كما أنه كان وسيلة و داعيا يوم الابتداء» همون طوري که در آغاز آفرينش سبب آفرينش بله سبب اصلي و مسبب الاسباب حق سبحانه و تعالي است اما حق سبحانه و تعالي توسط يک واسطه يک وسيله اي بخواد رو ايجاد بکنه و لذا عالم به واسطه حقيقت محمديه ايجاد مي شود «كما أنه كان وسيلة و داعيا يوم الابتداء. ، فيلزم مما ذكرناه أن يكون روحه صلّى اللّه عليه و آله أول شي‌ء تعلّقت به القدرة» با اين تحليلي که ما ارائه کرديم که حق سبحانه و تعالي به سبب وجودي او عالم را ايجاد کرد پس اولين امري که قدرت به او تعلق گرفته است وجود ارزشمند حقيقت محمديه است «فيلزم مما ذكرناه أن يكون روحه صلّى اللّه عليه و آله أول شي‌ء تعلّقت به القدرة- و إن سمّي بأسماء مختلفة» اگرچه اسما مختلفي دارد ولي حقيقتش اينه که قدرت او و به ذات به او تعلق گرفته و از اونجا علم و قدرت به ساير موجودات رسيده است «و إن سمّي بأسماء مختلفة باعتبارات متكثّرة» اين عبارت اول ما خلق الله نوري يا اول ما خلق الله روحي يا در روايتي آمده است و اول ما خلق الله العقل يا در روايت اول ما خلق الله القلم و در آخرين روايت آمده است روايت ديگر آمده است « و في رواية: «اللوح». خب اينا به اعتبارات مختلف است اگر لوح است يعني خدا مستقيم در او نوشته است اگر قلم است يعني واسطه ايست که به وسيله او عالم نگارش مي شود و اگر عقل است يعني تجرد تام دارد و نزاهت کامل براي او هست و همين طور اسما ديگر که براي حضرتش وجود دارد در اين جا براي تاييد اين گونه از مطالب از برخي از اهل معرفت ياد مي کنند که « قال بعض الكبراء: أوّل ما خلق اللّه على الإطلاق ملك كرّوبي يسمّى «العقل» و هو صاحب القلم» اگر چنين عبارت هايي رو هم ما داشتيم اينا هيچ منافاتي ندارد که در مقام صدق و مصداق همون حقيقت محمدي صلوات الله و سلامه عليه است چرا که به اعتبارات مختلف اين اسامي قرار داده مي شود « قال بعض الكبراء: أوّل ما خلق اللّه على الإطلاق ملك كرّوبي يسمّى «العقل»» بله در اون موقعيت پيامبر گرامي اسلام هم ملک بوده و موجود سماوي بوده و نه ارزي کي « يسمّى «العقل» و هو» و همين موجود هم صاحب القلم است که به وسيله او عالم نگارش مي شود « بدليل توجّه الخطاب عليه في قوله» اگر خداي عالم به او خطاب کرد که « «أقبل» فأقبل ثمّ قال له: «أدبر» فأدبر» براي اينکه در موقعيت وجودي او چنين مسئله اي هست بله مي فرمايد که « و هو صاحب القلم بدليل توجّه الخطاب عليه في قوله: «أقبل» فأقبل ثمّ قال له: «أدبر» فأدبر- كما جاء في الحديث المنقول في كتاب الكافي‌ و غيره، و لما سمّاه «قلما» قال له: «اجر بما هو كائن إلى يوم القيامة»» خب وقتي چنين جايگاهي پيدا کرد براي اون ها براي همه موجودات چون او در صدر و سبب همه است پس او مي تواند پاداش و اجر همه موجودات را تا روز قيامت عطا بکند « و لما سمّاه «قلما»» وقتي او را به عنوان قلم ناميد گفت خيلي خوب شما الان با داشتن اين شان قلم مي توانيد براي همه موجودات تا روز قيامت اجر و ثواب مقرر کنيد « فبحسب كل صفة يسمّى باسم آخر» حالا اگر اسامي ديگري در روايات براي اين حقيقت ذکر شده اين به جهت اوصاف عديده ايست که اون حقيقت محمديه دارد « فبحسب كل صفة يسمّى باسم آخر، فقد كثرت الأسماء» چون اوصاف عديده پيامبر گرامي دارد اسما هم زياد هستن « فقد كثرت الأسماء» در حالي که مسمي واحد است مسماي حقيقت محمديه واحد است ولي اون اسما متعدد به جهت تعدد وجودي اون مسما « فبحسب كل صفة يسمّى باسم آخر، فقد كثرت الأسماء و المسمّى واحد، فباعتبار أنّه كان درّة صدف الموجودات سمّي «درّة»» يکي ديگر از عناوين و اسامي که براي پيامبر و حقيقت محمدي صلوات است دره هست دره به چه معنا هست در در حقيقت اون صدف موجودات است موجودات در حقيقت در يک صدفي رشد مي کنند و اون دره صدفي است که براي موجودات شمرده مي شود «سمّي «درّة» و «جوهرة»، كما جاء في الخبر: أوّل‌ ما خلق اللّه جوهرة مثل درّة فنظر إليها فذابت، فخلق منها كذا و كذا» که اون اون قدر اين لطيف بود که همين که نظر الهي برافتاد او ذوب شده است البته اين لطافت وجودي پيامبر ص احکامي دارد و هم عناويني براش وجود دارد اما الان و توجه به موقعيت و وضعيتي که دارن اوصاف رو علي نحو الاجمال مي شمارند اين بيان را دارند که فرمود که در خبر آمده «اول ما خلق اللّه جوهرة مثل درّة» الان جناب صدرالمتألهين مي خوان که مجامع روايي رو از اين جهت تهي کنن يعني مطالبش رو بيارن و چيزي از اين مطالب در کتاب هاي روايي نمانده باشه مگر اينکه اين جا ازش استفاده شده « كما جاء في الخبر: أوّل‌ ما خلق اللّه جوهرة مثل درّة فنظر إليها» و خداي عالم به اين دره نگاه کرد « فذابت» اين درّه ذوب شد « فخلق منها كذا و كذا و باعتبار نورانيّته و ظهوره بذاته و ظهور الخلائق به سمّى «نورا»» اگر به او گفته شد اول ما خلق الله نوري همينه « و باعتبار نورانيّته و ظهوره بذاته و ظهور الخلائق به سمّى «نورا»» مستحضريد که نوح يعني ظاهر بذاته مظهر لغيره چون حقيقت محمديه (ص) بذاته روشن است و ديگران را روشن مي کند از اين جهت نور ناميده مي شود « باعتبار تجرّد ذاته عن الأكوان و حضوره عند ذاته سمّى «عقلا بالفعل»» خب اين عناوين و اسما معاني و مفاهيمي دارد اگر گفته مي شود نور مشخص است که چيست اگر گفته مي شود عقل از جهت تجرد او و نزاهت از ماده و ماديات است نه جسم است و نه جسماني از اين جهت به او عقل گفته مي شود و به اعتبار تجرد ذات اين وجود محمديه حقيقت محمدي من الکمال و از يه طرف هم حضور ذات عقل اون موجودي که در نزد خودش حاضر باشد چون حقيقت محمديه در نزد خود حاضر است به عنوان عقل ناميده مي شود « سمّى «عقلا بالفعل»، و باعتبار غلبة الصفات الملكيّة و الأخلاق الحسنة سمّي «ملكا»» اگر پيامبر احياناً به حقيقت محمدي ملک گفته مي شود به جهت اين صفات ملکي است و اخلاق حسنه اي است که در وجود پيامبر گرامي ص نمودار هست و لذا ملک گفته مي شود به جهت خلقيات و ملاک هاي ملکات فاضله نفساني « و باعتبار تصويره للحقائق» چون او داره حقايق رو مي نويسه مي نگاره و حقايق به وسيله او نوشته بشه از اين جهت به او قلم مي گن « و باعتبار تصويره للحقائق مفصلة على ألواح النفوس الناطقة سمّي «قلما»» اگر مياد بر اساس اون قلم وجودي حقايق هستي رو بر الواح مي نويسد از اين جهت به او لوح گفته مي شود و به او قلم گفته مي شود از آن جهت که مي نويسد « و إذا أمعنت النظر» اکنون که با اين تحليل ها و وجود شناسي ها در ارتباط با حقيقت محمدي صلوات الله و السلامه عليه امعان نظر پيدا کردي عميق شده نظرت « وجدت كلّما وصف به العقل و حكى منه فهو خاصية من خواصّ روحه- عليه و على آله الصّلوات» مي فرمايند که کل هر آن چيزي که وصف مي کند به آن چيز « العقل و حكى منه فهو خاصية من خواصّ روحه» اگر عقل مياد و اون حقيقت محمديه رو داره توصيف مي کنه و از او حکايت مي کنه از منظرهاي مختلف و اعتبارات گوناگون و اين به جهت داشتن خاصيت هاي فراوان اون حقيقت است « وجدت كلّما وصف به العقل و حكى منه فهو خاصية من خواصّ روحه- عليه و على آله الصّلوات- و هو مثل‌ قوله» اين اقوالي است که از پيامبر گرامي اسلام صادر شده و در حقيقت عقل داره او رو تحليل مي کنه توصيف مي کنه اول ما خلق الله العقل اول ما خلق الله عقل است يعني وجود پيامبر ص « فقال له: أقبل، فأقبل» خداي عالم به او خطاب کرد که اقبال کن به سمت من بيا «فأقبل. ثمّ قال له: أدبر، فأدبر و هذا بعينه هو» اين مقام در حقيقت که به اقبال الهي اقبال مي کند به ادوار الهي ادوار مي کند اين همون روح محمد ص و حقيقت محمدي است « و هذا بعينه هو روحه، إذ قال له» خود پيامبر خدا اشاره کرده فرمود « أقبل إلى الدنيا رحمة للعالمين» خب خداي عالم او را براي دنيا و رحمت العالمين فرستاده گفته برو و علم اقبال کرده و رفته، بعد گفت « ثم‌ قال له: «أدبر، فأدبر، أي: ارجع إلى ربّك، فأدبر عن الدنيا و رجع إلى ربّه ليلة المعراج» در شب معراج برگشت پيامبر گرامي اسلام و ادوارد کرد به سمت حق سبحانه و تعالي «ثم قال للعقل: «و عزّتي و جلالي ما خلقت خلقا أحبّ إليّ منك»» خداي عالم به عقل خطاب مي کنه قسم به عزت من و جلال من من هرگز موجودي به محبوبيت تو در عالم نيافريده ام کما اينکه در يک روايتي است که اعظم يعني بزرگ تر و عظيم تر از تو در عالم نيافريده ام « و هذا هو حاله» اين حال پيامبر ص است که اين همه اوصاف حميده را با خود دارند« لأنه كان حبيب اللّه و أحبّ الخلق إليه» چون عقل بود احب الخلق بود اعظم الخلق بود «و اعظمهم» که اين هم عب بودن و هم اعظم بودن رو از اون حبيب و عظيم بودن مي گيرن « لأنه كان حبيب اللّه و أحبّ الخلق إليه و أعظمهم عنده، و قوله تعالى للعقل» اگر خداي عالم به عقل خطاب مي کند مي فرمايد « «بك اعرف و بك آخذ و بك اعطي و بك أعاقب و بك أثيب، فهذا كلّه حال النبي صلّى اللّه عليه و آله» اگر به عقل خطاب مي کنه مي گه من به وسيله تو شناخته مي شوم به وسيله تو مي گيرم به وسيله تو اعطا مي کنم به وسيله تو موت مي کنم و به وسيله تو کيفر مي دهم به وسيله تو ثواب مي دهم «فهذا كلّه حال النبي صلّى اللّه عليه و آله» عملاً اين خطاب حق سبحانه و تعالي به عقل يعني به وجود نازنين رسول مکرم اسلام « فهذا كلّه حال النبي صلّى اللّه عليه و آله، لأن من لم يعرف النبي بالنبوة و الرسالة لم يعرف اللّه و لو كان له ألف دليل» اگر کسي پيامبر مکرم اسلام را به عنوان نبي و رسول نشناسد هرگز نمي تواند خدا را بشناسد ولو هزار تا دليل با خودش داشته باشه اون خدا نيست خدايي که به وسيله واسطه وجود به ما نرسد اون خدا يک امر بيگانه است «لأن من لم يعرف النبي بالنبوة و الرسالة لم يعرف اللّه» هرگز خدا را نخواهد شناخت « و لو كان له ألف دليل على معرفة اللّه، كما يعلمه أهل الحق بالايمان الكشفي الإشراقي» اهل حق قبل از اينکه به اصطلاح از طريق ايمان کشف و اشراقي حق سبحانه و تعالي به او برسند و او رو با اين وجود مشاهده بکنن قبلش از ايمان غيبي و ابتدايي تبعي که تقليدي بود استفاده مي کردن اول اونا يک ايماني رو در سايه گفتار پيامبر گرامي اسلام راجع به اصل خدا و توحيد داشتم ولي بعدها بعد از اين قضايا با ايمان کشفي و اشراقي به حضرت حق سبحانه و تعالي رسيدند بله « لأن من لم يعرف النبي بالنبوة و الرسالة لم يعرف اللّه و لو كان له ألف دليل على معرفة اللّه» هزار تا دليل هم داشته باشه خدا رو نمي شناسه « كما يعلمه أهل الحق بالايمان الكشفي الإشراقي» اهل حقي که از طريق ايمان شهودي و کشفي و اشراقي خدا رو مي شناسن اينا اول ايمان غيبي و اقتداري و تبعي و تقليدي پيدا مي کنند نسبت به پيامبر و شخصيت او را اجمالا مي يابند اما تفصيلا از طريق ايمان کشفي و اشراقي خداي عالم به اون ها اين توفيق رو خواهد داد به هر حال اين ها گوشه هايي است از حقيقت محمدي ص که بايستي ان شا الله ملاحظه بشه.