1402/10/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ ملاصدرا/
همانطوري که مستحضريد روزهاي چهارشنبه توفيق داريم در ظل عنايات عاليه قرآني بحثهايي را مطرح ميکنيم هر چه هست اين قرآن عزيز و کلام الهي است که نورانيت دارد فروغ دارد ايمان ميآورد توفيق و عمل صالح إنشاءالله خواهد آورد اميدواريم که إنشاءالله در سايه معرفت قرآني، ارادت قرآني هم إنشاءالله حاصل بشود.
سورهاي که انتخاب شد براي بحث و گفتگو و إنشاءالله که تيمّن و تبرّک و تنوّر و اينکه إنشاءالله نورانيتي براي ما حاصل بشود سوره مبارکه «إذا وقعت الواقعة» است. همانطوري که عرض کرديم برخي از سورهها سورههاي اختصاصياند يعني مختص به برخي از امورند. عرض کرديم که مثلاً سوره مبارکه «قدر» مختص به قدر است به شب قدر و احکام شب قدر و اينهاست. يا سورهاي که مثلاً سوره «توحيد» ناميده ميشود از اول تا آخر راجع به توحيد است «بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله احد، الله الصمد لم يلد و لم يولد، و لم يکن له کفوا احد» که همهاش راجع به واحديت، احديت، صمديت، و نظاير آن است. يا مثلاً سوره مبارکه «کوثر» مختص به برکت الهي و کوثر الهي و عطيه الهي است که اعطي دارد کوثر دارد خير کثير و همچنين که اين دشمنان و شانئ آنها ابتر هستند.
سوره مبارکه «واقعه» هم از اين دست سورهها است که مختص است مخصوص است و اختصاص به جريان قيامت، احوال قيامت و قيامتيان دارد چه مقربينشان چه اصحاب يمينشان چه اصحاب شمالشان که اينها داراي سه دسته هستند که «و کنتم ازواجا ثلاثه» را خداي عالم به بيانهاي مختلفي در سورههاي مختلف بيان کرده است. حالا عناوين گاهي وقتها فرق ميکند مثلاً حالا مقربين هستند بعد ابرار هستند بعد مثلاً اصحاب يمين هستند اصحاب ميمنه هستند يا اصحاب مشئمه هستند اصحاب شمال هستند يا فجّار هستند يا ابرار هستند اينها عناويني است که به لحاظهاي مختلف به اين دسته از افراد داده ميشود که ملاحظه ميفرماييد.
اما در ارتباط با سوره مبارکه «إذا وقعت الواقعة» يک بحثي مخصوصاً امروز مطرح است و آن اين است که قيامت ذاتاً يک حقيقت زنده است. قيامت يک مکان نيست يک محل نيست يک جا نيست که مثلاً يک اتفاقي بخواهد در آن بيفتد. قيامت «إن الدار الآخرة لهي الحيوان» قيامت اصلاً يک موجود زنده است بنا نيست آنجا فرض کنيد که بگوييم مثل دنياست دنيا مثلاً حالت ظرفي دارد اما در عين حال اين ظرف معنايش اين نيست که خود اين دنيا بيکار باشد يک مکاني باشد. خود اين دنيا دارد کار ميکند موجودات اين دنيا زندهاند موجودات اين دنيا دارند کار ميکنند اگر ابر است اگر باد است اينها همه موجوداتي هستند که دنيا با همينها شناخته ميشود ما چيزي غير از اينها که نداريم اگر اين اصلاً فرض کنيد مسجد يا حسينيه يا مصلّا و امثال ذلک يک مکانياند يک عده داخل آن کار ميکنند زندگي دارند ولي خودش يک مکاني است اما دنيا يا آخرت موجودات مرده نيستند مکان نيستند بلکه خودشان زندهاند و حيات دارند و کار ميکنند.
الآن بحثي که امروز إنشاءالله خواهيم داشت اين است که اوصافي را خدا به قيامت نسبت ميدهد که خود اين اوصاف نشان دهنده اين است که قيامت اصلاً فاعل است ذات قيامت به گونهاي است که دارد زنده حرف ميزند و دروغ نميگويد «إذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها کاذبه» در وقعت و واقع شدن آن هيچ کذبي وجود ندارد يک موجود زنده است. برخيها که نتوانستند قيامت را اينجور تصور کنند آمدند گفتند که «ليس لوقتها نفس کاذبه» يعني هيچ کس تکذيبش نميکند چقدر فرق است بين اين دو ديد. يک وقت ميگوييم که «ليس لوقتها نفس کاذبة» يعني نفسي که بخواهد قيامت را در روز قيامت تکذيب کند وجود ندارد. اين را جناب زمخشري گفته است. اما جناب صدر المتألهين ميفرمايد که اين خودش يک موجود زنده است وجودش ميگويد من واقعيت دارم دروغي در کارش نيست «ليس لوقتعها کاذبة» نه اينکه يک نفري ديگر بيايد بگويد قيامت کاذب نيست. نه، خودش زنده است يک موجود زنده که حرف ميزند و ميگويد من هستم من واقعيت دارم.
الآن اوصاف ديگري که مثلاً ميگويند که امروز ميخوانيم «خافضة رافعة» اين وصف چيست؟ وصف قيامت است نه اينکه يک جايي باشد يک مکاني باشد يک عدهاي بيايند مردم را ببرند بالا، مردم را ببرند زمين و بهشتيها را ببرند بالا. جهنميها را بزنند زمين. نه، اصلاً خود قيامت اين کار را ميکند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، خودش است. با خودش هست. اصلاً خود قيامت يعني همين. اصلاً دنيا يعني چه؟ دنيا يعني همين آسمان و زمين و غيره. يک محلي باشد که اينها داخلش باشند که نيست. مثلاً ببينيد ما در فلسفه ميگوييم که وجود خارجي و وجود ذهني، وجود خارجي مثلاً ما يک مکاني داشتيم بنام خارج، اين انسان در آن وجود داشته باشد بگوييم وجود خارجي، اصلاً نفس وجود او در خارج يعني وجود خارجي. نه يعني مکاني ما داريم بنام خارج که اين آقا در اينجا وجود دارد. از اينکه در اين نشأه هست ميشود نشأه خارجي. يا چون در آن نشأه ذهن هست ميشود وجود ذهني. ذهن يک مکان نيست يک محل نيست يک جا نيست که اينها داخلش قرار گرفته باشند که اين مظروف باشند.
پرسش: ...
پاسخ: آن يک بحث ديگري است. چرا؟ اين مطلب نفي نميکند چرا؟ چون در باطن همين عالم، قيامت الآن دارد اتفاق ميافتد. ببينيد ميخواهم عرض کنم که قيامت يک مکان نيست يک محل نيست حتي يک زمان هم نيست که مثلاً اين زمان بگذرد بعد قيامت بشود. نه! نه مکان است نه زمان است، يک واقعيت عيني محققي است که در شرايط خاص خودش ظهور پيدا ميکند ما آن را ميبينيم. الآن ما مثلاً يک موجود ذهني داريم يک موجود خارجي. مثالي که عرض کرديم اين است در فلسفه ميگويند خارج نه يعني بيرون از يک مکاني بگوييم خارج. نه! اينکه در نشأه ذهن نباشد، در نشأه خارج است. اينکه در نشأه خارج نباشد در نشأه ذهن است.
پرسش: ...
پاسخ: که در حقيقت آن ناظر به کل نشئات وجودي ميشود در حقيقت مثل نفس الامر. ما در تتمه اين بحث جلسه قبل مرحوم صدر المتألهين دارند در مقام جوابي که از يعني نظري که جناب صاحب کشاف جناب زمخشري دادند دارند اين نظرشان را رد ميکنند. جناب زمخشري در خصوص اينکه «إذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها کاذبة» آمدند گفتند که «ليس لوقعتها نفس کاذبة» يعني هيچ کسي قيامت را تکذيب نميکند. کِي تکذيب نميکند؟ ميگويد در دنيا تکذيب ميکنند اما در آخرت تکذيب نميکنند. در آخرت احدي نيست که قيامت را تکذيب بکند. مرحوم صدر المتألهين همانطور که در جلسه قبل ملاحظه فرموديد گفتند نه اين سخن درست نيست. حتي در آخرت حتي در جهنم هم هستند اما تکذيب ميکنند و قبول ندارند.
يک استدلالي ميکند که خيلي استدلالش شريف است. ميگويد که اگر کسي قيامت را قبول بکند همان لحظهاي که در خود جهنم، قيامت را قبول بکند از جهنم بيرونش ميآورند، چون پذيرش قيامت ايمان است. ايمان با جهنم نميسازد. چقدر حرف، حرف سنگيني است.
پرسش: ملاصدرا ميفرمايد؟
پاسخ: بله اينجا ميفرمايد. ميگويد که اگر درون جهنم باشد، تا زماني که اعتقاد به بهشت و جهنم پيدا نکند و تکذيب بکند جهنم ميماند اما همان لحظه که اعتقاد به جهنم پيدا کرد، اين اعتقاد چون ايمان است ايمان با جهنم نميسازد و او را بيرون ميآورند. از آن به بعد آزاد ميشود ولي تا زماني که، چون بعضي هستند که براي هميشه انکار ميکنند! واي، واي اين کفر چقدر سنگين ميشود!؟ اين «ظلمات بعضها فوق بعض» مثل ابوجهل و اينها کساني هستند که به قول خدا در قرآن که حضرت موسي به فرعون ميگفت که «لقد علمت» که من از سوي حق سبحانه و تعالي هستم «بصائر» تو داري روشنِ روشن ميبيني باز داري تکذيب ميکني؟ همين روحيه ميماند در قيامت. جهنم که برود جهنم را به تعبير ايشان ممکن است لفظاً و زباناً يک چيزي بگويد ولي واقعاً قبول ندارد تکذيب ميکند.
پرسش: «من کان في هذه اعمي»
پاسخ: «فهو في الآخرة اعمي» اين آيهاي است که استدلال کردهاند.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا هم فرمودند ببينيد انکاري که در دنيا هست مراتبي دارد اين انکار در مراحل اوليه هست عذاب هم هست. همانطوري که در دنيا اگر ده بار، صد بار ميشد بعضيها قبول نميکردند اما بعضيها قبول ميکنند در اثنا. در آخرت هم همينطور است. اين در حقيقت ظهور همان واقعيتي است که در دنيا بودند.
پرسش: ...
پاسخ: بله. اين ملکات در آنجا ظاهر ميشود. اگر ملکات رذيله در حد نهايت شد که «ظلمات بعضها فوق بعض»، اين در نميآيد. اما همان حالتي که در دنيا بودند نشأه بود، همان آشکار ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: اين نيست. حديثاً اتفاق نميافتد اما آنچه که اتفاق افتاده است ظاهر ميشود. اگر غني مثل فرعون بود که بصائر ميديد «و قد جحدوا و استيقنتها انفسهم» اينها ديگر برنميگردند. «اليوم عمل بلا حساب و غداً حساب بلاعمل» اما يک کساني هستند که در اثنا عوض ميشوند. در دنيا همين سؤال برادرمان که در دنيا عوض ميشوند. اين در آنجا ظهور پيدا ميکند.
پرسش: ...
پاسخ: اين روحيه وجود داشته است، مؤمن شده، آنجا هم اين روحيه آشکار ميشود.
تتمهاي از بحث آن جلسه مانده بود که عرض کنيم. پس اين نظري که جناب زمخشري در باب تکذيب قيامت گفتند را جناب صدر المتألهين قبول نميکنند و نميپذيرند. جناب زمخشري گفتند که اين «إذا وقعت الواقعة، ليس لوقعتها کاذبة» يعني هيچ نفسي در روز قيامت، قيامت را تکذيب نميکند. جناب صدر المتألهين ميفرمايد که گرچه اين مسئله با برخي از آيات سازگار هست اما با برخي ديگر از آيات سازگار نيست. عدهاي هستند در قيامت که تا نهايت اينها تکذيب ميکنند و چون تکذيب ميکنند در حقيقت در عذاب مخلدند. هر وقتي که در حقيقت اينها دست از تکذيب بردارند به ايمان به قيامت بپردازند اينها رهايي پيدا ميکنند و نجات پيدا ميکنند.
اين بحثي بود که تا جلسه قبل ملاحظه فرموديد. اما اين مطلب را دارند بيان ميفرمايند که ما ترديدي نداريم که منشأ بله در قيامت تکذيب نيست، منشأ تکذيب در عالم ماده است و از جايگاه عالم ماده، اين تکذيب در سراسر وجود انسان سريان پيدا ميکند و جاري ميشود. بنابراين ما نميخواهيم بگوييم که قيامت تکذيب ميکنند منشأ تکذيب هم خود قيامت است نه! منشأ تکذيب و مبدأ تکذيب عالم ماده است. در عالم ماده تعلق به حطام دنيوي موجب تکذيب ميشود اين اگر عميق بشود لايه لايه پيدا بکند رين حاصل بشود اين براي هميشه خواهد ماند.
«نعم منشأ الكذب و الغلط و مبدأ الشر و الوبال لا يكون إلّا في هذا العالم الذي هو منبع الشرور و العاهات، و معدن النقايص و الآفات» بله ما درست است که ميگوييم حتي در قيامت عدهاي ولو جهنم را ببينند باز هم تکذيب ميکنند، حتي جهنم را هم ببينند باز هم تکذيب ميکنند براساس آيهاي که ملاحظه فرموديد که «فلما رأوا بعثنا قالوا امنّا بالله وحده» اما به شهادت آيهاي که «الله يشهد ان المنافقين لکاذبون» همين است. اينها دروغ ميگويند اگر هم ظاهر چنين سخني ميگويند دروغ ميگويند. پس يک مطلب اين است که آيا اين شرور و اين آحاد و اين آفات در قيامت هست يا نيست؟ بله. اما سخن اين است که آيا منبع اين شرور و مبدأ اين آفات هم قيامت هست يا نه؟ ميگويند نه. مبدأش عالم دنياست چرا؟ اين خيلي نکته اساسي است و آن اين است که آنچه که اين شرور را براي انسان تحميل ميکند تعلق است.
تعلق به حطام دنيا، اين شرور را و اين آفات را براي انسان ميآورد. هر چه تعلق بيشتر باشد هر چه وابستگي به اين حطام دنيا بيشتر باشد اين حقد و کينه بيشتر خواهد شد. «نعم منشأ الكذب و الغلط و مبدأ الشر و الوبال لا يكون إلّا في هذا العالم» در عالم ماده «الذي هو منبع الشرور و العاهات، و معدن النقايص و الآفات ـ كما بيّن في مقامه ـ» در مقامش هم روشن شد و ما عالم دنيا را تشريح کرديم و روشن شد که عالم دنيا عالمي است که حُب و تعلق را با خودش ميتواند براي افراد فراهم بکند که «حب الدنيا رأس کل خطيئه» است.
پرسش: دنيا هم تهديد است هم فرصت است ...
پاسخ: الآن ما راجع به چه چيزي صحبت ميکنيم؟ راجع به قيامت و انکار معاد. اين را الآن داريم نگاه ميکنيم آن بُعدش را نگاه نميکنيم.
ميگويند که چون بحث اين است که آيا اين انکار قيامت که در قيامت در عذاب حتي برخيها قيامت را انکار ميکنند مبدأ از اينجا است.
«و النفس الشقيّة الكذوبة لا تكتسب مادّة الكذب و البهتان و الكفر و العصيان و منشأ التعذيب بالنيران إلّا بواسطة كونها مدّة في هذا العالم» يعني اگر عالم ماده و طبيعت نباشد جهنمي نيست. چرا؟ چون آن چيزي که جهنم را ايجاد ميکند عالم تعلق است. چرا؟ چون تعلقي که براي انسان حاصل ميشود در حقيقت تعلق به حطام دنياست و دنيا دور بودن از محضر ربوبي است هر چه که انسان از محضر ربوبي دورتر باشد از رحمت دور است. وقتي از رحمت دور بود غضب و سخط شامل ميشود. اين قصه اين است. چون عالم دنيا چنين ويژگي دارد و مبدأ آفات است اينها اينطور هستند.
ميفمرايد که اين نفس شقياي که ميگويد تکذيب ميکند در روز قيامت حتي در جهنم هم جهنم را تکذيب ميکند. اين نفس شقيه از کجا اين شقاوت را کسب کرده؟ «و النفس الشقيّة الكذوبة» که کذوب همان صيغه مبالغه کذب و تکذيب و اينهاست. «و النفس الشقية الکذوبه لا تكتسب مادّة الكذب و البهتان و الكفر و العصيان و منشأ التعذيب بالنيران إلّا بواسطة كونها» بودن اين نفس «مدّة في هذا العالم و لأجل تعلّقها بالأبدان»، چون به اين بدن تعلق دارد و به عالم ماده و طبيعت تعلق دارد، اين تعلق به عالم طبيعت و اين دلبستگي، او را به اين ميران دعوت ميکند. «فهي حمالة حطب نيرانها» عالم دنيا «من هاهنا».
پس بنابراين درست است که عدهاي در قيامت انکار ميکنند قيامت را، حتي در عذاب و جهنم انکار ميکنند عذاب جهنم را. اما «من هاهنا» يعني از عالم طبيعت و دنيا در حقيقت اين نشأت گرفته است. «لأجل تعلّقها بالأبدان فهي حمالة حطب نيرانها» عالم ماده «من هاهنا. و الآخرة دار العدل و الحساب و القضاء بمؤدّى الشهود و الكتاب ﴿لا ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾» در عالم آخرت عالمي است که زنده به عدل است اصلاً نه اينکه يک مکاني باشد که در آن مکان، عدالت برقرار ميشود. اصلاً خود اين عالم حرف ميزند.
الآن در ارتباط با دنيا چه ميفرمايد خدا؟ ميفرمايد که «و ما خلقنا السموات و الارض الا بالحق» خيلي خوب! يعني موجوداتي که در عالم اينجا هستند اين موجودات حرف ميزنند اين موجودات، موجودات راکد نيستند مثلاً ابر باشد باد باشد ماه باشد خورشيد باشد زمين باشد اينها يک سلسله موجودات جمادي باشند که ما با برخورد جمادي، اينها همهشان زندهاند. همهشان به حق ناطقاند و دارند کار خودشان را ميکنند. همين امروز سر درس حاج آقا فرمودند که يک خطاب زنده خدا به مادر موسي داشت گفت «فألق» بيانداز. از يک خطاب به خطاب غائب به دريا کرده «فليلقه اليم بالساحل» يعني فعل امر غايب است دريا را ما مأمور کرديم که اين بچه را به ساحل بيندازد. اگر دريا يک موجود جامدي بود و حرف گوشنکن بود که دستور خدا را قبول نميکرد. از آن طرف به مادرش گفتيم که «فألقه» بيانداز بچه را به دريا. از آن طرف هم به دريا گفتيم که «فليلقه اليم» يعني حتماً. امر غايب است يعني حتماً دريا اين بچه را به ساحل مياندازد «فليلقه اليم بالساحل».
يعني چه؟ يعني موجودات عالم زندهاند. خدا يک مأموري بياورد بزند آنجا بايستد و اين همه جمعيت من الأولين و الآخرين جمع بشوند، چه کسي ميتواند اينها را اداره بکند؟ ما چند تا قاضي بياوريم، چند تا حاکم بياوريم چند تا ميز داوري بياوريم؟ کل عالم عالم ترازو و عالم عدل است. لذا الآن بحث «خافضة رافعة» که ميگويد، اين «خافضة رافعة» وصف قيامت است. خود قيامت خافض است.
ببينيد «إذا وقعت الواقعة، ليس لوقعتها کاذبة، خافضة رافعة» خافضة وصف کيست؟ وصف قيامت است. نه اينکه يک نفري ميآيد در قيامت، يک عدهاي را ميبرد جهنم، يک عدهاي را ميبرد بهشت. اينها از باب به اصطلاح مظاهر، چون اينها موجودات قيامتي هستند اين کار را ميکنند مثل ابر و باد و مه و خورشيد اينها همه اراده است. سربازان الهياند جنود الهي هستند. بنابراين «الخافضة الرافعة» نه يعني عدهاي ميآيند در قيامت و يک عدهاي را ميبرند بالا رافعاً، يک عدهاي را ببرند پايين بشوند خافض. نه، خود قيامت خافض و رافع است. غليان مال خود اين حقيقت است. اين حقيقت زنده است «إن الدار الآخرة لهي الحيوان» اين زنده است.
لذا «ليس لوقعتها کاذبة» يعني الآن مثلاً در ارتباط با خورشيد کسي ميتواند خورشيد را در روز تکذيب بکند؟ «الشمس في رابعة النهار»؟ تکذيبي ندارد. خودش واقعيت دارد خودش صادق است خودش حرف ميزند. آفتاب آمد دليل آفتاب. اين که براي اينکه کسي آفتاب را بخواهد آفتاب، کسي نميخواهد آن را نشان بدهد، اين هست. اينجا هم همينطور است قيامت يک موجود زنده است. همه شؤونش زنده هستند. اينجور نيست که براي اولين و آخرت، آقا! يک قيامتي است که مؤمن به کافر ميگويد، کافر به مؤمن ميگويد بايست «نقتبس من نورکم» اين چه عالم است واقعاً؟ يکي با نور دارد حرکت ميکند يکي در ظلمت و تاريکي است.
پرسش: ...
پاسخ: «و الأولى: أن يحمل «الكاذبة» على المصدر كالعاقبة» ما براي اينکه قيامت را زنده نگه بداريم زنده نگاه بکنيم. ببينيد قيامت را زنده بدانيم مرا زنده پندار چون خويشتن، بيايم به جان چون بيايي به تن. اين در جناب حکيم سنايي ظاهراً است. ميگويد که اين روح به اين فردي که مرده، به اين بچهها و اينها ميگويد که شما مرا مرده مپنداريد. مرا زنده پندار چون خويشتن. بيايم به جان چون بيايي به تن. تو اگر با تنت آمدي سر قبر من، من با جان ميآيم به سراغ تو، چون من زنده هستم. قيامت زنده است يک موجود زنده است يک موجود زنده، «إن الدار الآخرة لهي الحيوان» نه موجوداتي که در آن هستند حيوان هستند و حيات دارند. کل دار داراي حياتي است. دنيا هم داراي حيات است ولي حيات دنيا حيات ضعيف است و حيات آخرت حيات قوي است. تفاوت در اين است.
الآن موجودات دنيا آب و خورشيد و ماه و ستاره همه موجودات زنده هستند هيچ کدام، ولي حيات اينها حيات قوي نيست. اما آنجا آبش ابر و ماهش زنده است اينکه سياه و تاريک است آن را رهايش ميکند به آن حيات ميدهد. خود موجودات آنجا زنده هستند و ميفهمند مؤمن را ميشناسند کافر را ميشناسند. نه اينکه مثلاً فرض کنيد که مثل ماه اينجا، اينجا وقتي آفتاب طلوع کرد روي همه سقفها ميتابد. حياتي ندارد حياتش محدود است به همين. باران که ميآيد چه ميکده چه مسجد، چه کنشت چه يکسان است. اما آنجا دارد نگاه ميکند جهنم به يک مؤمن ميگويد از کنار من دور شو من دارم خاموش ميشوم طبق روايات يعني زنده است. مگر ممکن است که جهنم يک نفر مؤمن را بگيرد بسوزاند؟ اصلاً شدني نيست محال است چون جهنم آنجا معصوم است حيات برتر دارد. اين «خافضة رافعة» وصف خود قيامت است که قيامت با شؤوني که دارد اين را بالا ميبرد پايين ميبرد.
«و الأولى: أن يحمل «الكاذبة» على المصدر كالعاقبة، أي: ليس لمجيئها» قيامت «و ظهورها» قيامت «كذب، و معناه[1] إنّها واقعة حقّا» «ليس لوقعتها کاذبة» يعني چه؟ يعني هيچگونه مسامحهاي دروغي شوخياي هزلي و ارتباط با واقعيت قيامت وجود ندارد. «و صدقا و ليس فيها و لا في الإخبار عن وقوعها كذب. و اللام على الأوّل[2] مثل ما في قوله تعالى: ﴿يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي﴾[3] » اين لامي که براي اين هست لام مصدري ميخواهند بگيرند بگويند که اين کذب نبودن «ليس لوقعتها کاذبة» جزء ذات قيامت است اين قيامت را شما اينجوري بشناسيد که هيچگونه دروغي و پندار باطلي در آن راه پيدا نميکند.
يک تتمهاي ميماند که ما چون مهمان عزيزي داريم و ميخواهيم خدمتشان باشيم و سلامي عرض بکنيم.