1402/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ ملاصدرا/
سلام عرض ميکنيم حضور همه دوستان و کساني که علاقمند به بحثهاي تفسيري هستند خصوصاً تفسيري که از قلم و بيان جناب صدر المتألهين هست و ما هم الحمد لله يک انسي در طي اين سالها ايجاد شده و ما خدا را شکر ميکنيم که سوره مبارکه فاتحة الکتاب را براساس تفسير ملاصدرا داشتيم و همچنين الآن هم آية الکرسي را مشغول هستيم به لطف الهي که نزديک سي جلسه بيان شده تدريس شده و روزهاي چهارشنبه هم توفيق داريم مشرفيم به تفسير سوره «واقعه»اي که جناب صدر المتألهين ميفرمايند. مسائل بسيار شريفي در اين سوره مطرح است که ملاحظه ميفرماييد.
در اين سوره همانطور که جناب صدر المتألهين فرمودهاند در ارتباط با اصل قيامت و احکام قيامت و همچنين تطوراتي که در قيامت وجود دارد مباحث مطرح است و اين سوره هم از سورههايي است که اختصاصي است يعني مختص است به جريان قيامت از اول تا آخر برخلاف برخي از ديگر از صور که گاهي اوقات از مثلاً مسائل اجتماعي و گاهي وقتها مسائل فقهي، گاهي وقتها مسائل سياسي گاهي وقتها مسائل جنگ و جهاد اما اين از آن سورههايي است که «من البدء الي الختم» در حقيقت يکپارچه در ارتباط با قيامت است و در عين حال يک انسجامي هم بين آيات وجود دارد يعني يکدست است خيلي از آن سورههايي است که جاي تخصصي خاصي دارد ميتواند محور باشد براي همه مباحثي که در باب قيامت مطرح است. از عذابش از جهنمش از بهشتش حتي از مراتب عاليهاش و وقتي که افراد را در سه دسته تقسيم ميکند ميگويد مقرّبين داريم اصحاب يمين داريم اصحاب شمال داريم يعني تمام مراتب و تطوراتي که در بهشت و جهنم هست الآن دارد بيان ميشود.
مقربين آنهايي هستند که «عند مليک مقتدر» هستند ابرار کساني هستند که در بهشت هستند فجار و اصحاب شمال کساني هستند که در جهنم هستند يعني خارج از محدوده قيامت چيزي نيست همه مسائل که در دارد مطرح ميشود در محدوده قيامت مطرح است. پس انسجامش اختصاصش و اينکه يک موضوع خاص محور قرار ميگيرد از مسائل ويژه اين سوره است که حالا إنشاءالله ما در پايان بايد جمعبندي بکنيم. اين جمعبندي بحث است ولي يک اشارهاي نسبت به مسائلي که در آن هست را داريم انجام ميدهيم.
يک نکتهاي را ما در جلسه قبل به آن پرداختيم اما بحث اساسياش را بايد إنشاءالله امروز انجام بدهيم و آن اين است که يک آيهاي است در قرآن که جناب صدر المتألهين ميفرمايد که اين از محکمات مسئله است و مورد غفلت مفسرين واقع شده است فهمش هم کار آساني نيست. فجار و اصحاب شمال کساني هستند که در جهنم هستند يعني خارج از محدوده قيامت چيزي نيست همه مسائلي که دارد مطرح ميشود در محدوده قيامت مطرح است.
پس انسجامش اختصاصش و اينکه يک موضوع خاص محور قرار ميگيرد از مسائل ويژه اين سوره است که حالا إنشاءالله ما در پايان بايد جمعبندي بکنيم اين جمعبندي بحث است ولي يک اشارهاي نسبت به مسائلي که در آن هست را داريم انجام ميدهيم.
يک نکتهاي را ما در جلسه قبل ما به آن پرداختيم اما بحث اساسياش را بايد إنشاءالله امروز انجام بدهيم و آن اين است که يک آيهاي است در قرآن که جناب صدر المتألهين ميفرمايد که اين از محکمات مسئله است و مورد غفلت مفسرين واقع شده است فهمش هم کار آساني نيست انصافاً فهم اين مسئله بسيار دشوار است ايشان هم دارند به اين مسئله ميپردازند و از اين زاويه دارند بحث را دنبال ميکنند. آن آيهاي که در جلسه قبل خوانده شد و الآن بايد بيشتر توضيح بدهيم آيهاي است که «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» «ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة» اين آيه چقدر حرف دارد اصلاً نميشود گفت! اين چندين کتاب است «ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة» خلق ماسوي الله اين خلق چقدر حرف دارد؟ اين خلق جمع ميشود يک عالم ديگري بنام عالم بعث و قيامت پهن ميشود و همهشان هم مثل يک نفس واحده هستند. عجيب است قدرت الهي. اين چه قدرتي است واقعاً قدرت الهي. «ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة».
مرحوم صدر المتألهين فرمودند که اين آقاياني که در ارتباط با قيامت سخن گفتند و گفتند که مثلاً چرا خدا فرمود «إذا وقعت الواقعة»؟ واقعاً که هنوز واقع نشده است! روز قيامت که هنوز نيامده است! گفتند که چون مضارع محقق الوقوع در حکم ماضي است به عنوان «وَقَعَ» ماضي ذکر کردند يا گفتند که چون مبالغه در تحقق است از اين باب است. فرمودند نه «و لم يتذکروا» ميگويد اينها متوجه اين مسئله نشدند اين علما «و لم يتذکروا معني قوله ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة».
يک اشارتي دارند ميکنند ما واقعاً اين مسئله خيلي عجيب است. يعني کل آفرينش مثل نفس يک واحده است مثل نفس واحده است مثل اينکه يک انسان ميخواهد خلق بکند. کل آفرينش مجدد که بعث است اين هم مثل نفس واحده است ميخواهد نفس واحده ايجاد کند. اين چه قدرتي است «کلمح البصر أو هو أقرب» الآن دارند همين آيه را استدلال ميکنند که جريان قيامت با همه عظمتش، اين عظمت در مقام اراده خدا و قدرت خدا آن قدر ناچيز است که خداي عالم دارد اشاره به اين معني ميکند که شما فکر نکنيد بله فوق العاده عظيم است فوق العاده والاست فوق العاده سنگين است ما الآن يک خانه را ميخواهيم خراب کنيم بسازيم اصلاً در مقابل کليت نظام هستي، حالا آن مقداري که در آسمان شهادت وجود دارد نسبت به آنچه که در آسمان غيب وجود دارد اصلاً قابل مقايسه نيست. اين چه عالمي است؟ به تعداد قطرات باران ما ملائکه داريم. کجايند اينها؟ قضيه چگونه است؟ همه و همه بساطش جمع ميشود دوباره پهن ميشود. اما «کلمح البصر أو هو أقرب» اين مسئله «و ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة».
انصافاً وقتي آدم تأمل ميکند نسبت به برخي از آيات، عاجز است واقعاً عاجز است.
پرسش: ...
پاسخ: نفس يعني يک حقيقت واحدة. الآن ملاحظه بفرماييد شما الحمدلله کتاب داريد ميفرمايند «فنسبة البعث الي الله سبحانه و تعالي کنسبة الخلق» حالا ما داريم اين نسبت را بيان ميکنيم الآن فرمايش جناب مرحوم صدر المتألهين اين است که ما ميگوييم اين مثل آن است. اين چگونه است؟ بعد ميگوييم اين هم مثل آن است. الآن اجازه بدهيد که بگوييم اين چگونه است؟ «فسبنة الخلق اليه کنسبة البعث الي الله تعالي» اول اجازه بدهيد که نسبت خلق را بيان کنيم. «فکما أنّ إيجاد الخلائق» ما خلائق داريم مخلوقات داريم مخلوقات بعضي عالم خلق هستند بعضي عالم امر هستند هر کدام در زمان خودشان، در مکان خودشان، در موقعيت خودشان، اين يک عظمتي است. موجودات عالم امري، خيلي اين عالم امر سنگين است، يک کسي مثل جبرائيل يک کسي مثل ميکائيل که رزق ماسوي دست اوست علم ماسوي دست اينهاست حيات ماسوي دست اينهاست اينها چقدر بزرگاند. شما يک نبات بخواهد برويد حيات ميخواهد حياتش دست کيست؟ حيات دست اسرافيل است. خداي عالم که مبدأ حيات است او بالاتر از حيات است او منشأ حيات است.
اما الآن يک حقيقتي است بنام حضرت اسرافيل که مظهر حيات حق سبحانه و تعالي است که آن حيات اين واقعاً حالا انسان کامل همه اينها را دارد چيست؟ يا الله! اصلاً آدم نميشود آدم تصور بکند.
پرسش: ...
پاسخ: يک مقدار تأمل بفرماييد اصلاً نميشود حرف زد، اين قدر بحث وزين است واقعاً نميشود صحبت کرد. کمي صبر کنيد ما تا يک حدي جلو برويم. «فنسبة البعث اليه کنسبة الخلق فکما أنّ إيجاد الخلائق في أزمنتها و أوقاتها المتكثّرة المتجدّدة إنّما هو من من قبل اللّه تعالى و بالقياس إلى مجاوريه و مقرّبيه من ذوات الملائكة المقرّبين و عقول أوليائه الصدّيقين في دفعة واحدة- و إليه أشير بقوله صلّى اللّه عليه و آله: «جفّ القلم بما هو كائن»[1] بعد از سه چهار خط «فکذلک بعث الخلائق کلّهم من أجداثهم في لحظة واحدة» الآن چهار پنج سط مطلب دارند ميگويند تا معرفي بکنند خلائق را، احکام مخلوقات را، موقعيت مخلوقات را. اينها را اول دارند بيان ميکنند، يک به يک ما اينها را شناخت پيدا کنيم بعد ميگوييم اينکه شما يافتيد، «فکذلک بعث الخلائق» اين «فکذلک» به آن مربوط است.
فکما أنّ إيجاد الخلائق في أزمنتها و أوقاتها المتكثّرة المتجدّدة إنّما هو من من قبل اللّه تعالى و بالقياس إلى مجاوريه و مقرّبية من ذوات الملائكة المقرّبين و عقول أوليائه الصدّيقين في دفعة واحدة- و إليه أشير بقوله صلّى اللّه عليه و آله: «جفّ القلم بما هو كائن» مخلوقات الهي دو دستهاند يک دسته مخلوقاتي هستند که زمان دارند مکان دارند جايگاه خلقي دارند بعضي نه، مقربين هستند اصلاً زمان و مکان ندارند. اينها به اصطلاح فلسفي موجودند به وجود حق نه به ايجاد حق. چقدر اين بيان بالاست. باقياند به بقاء حق، نه به ابقاء حق. اينها در اين حد از رفعت وجودي هستند. اينها هم هستند اين نبات و اين پشه يک روزه، بعضي از موجودات هستند که اصلاً يک روز زندگي دارند. حياتشان يک روزه است. اينها هم هستند. همه اينها و همه اينها.
ميفرمايد که «فکما أنّ إيجاد الخلائق في أزمنتها و أوقاتها المتكثّرة المتجدّدة إنّما هو من من قبل اللّه تعالى و بالقياس إلى مجاوريه و مقرّبية من ذوات الملائكة المقرّبين» وقتي ما مقايسه ميکنيم ميبينيم که يکي زمان دارد يکي مکان دارد اما يکي ديگر هست که اصلاً زمان و مکان ندارد. «و بالقياس إلى مجاوريه و مقرّبية من ذوات الملائكة المقرّبين و عقول أوليائه الصدّيقين في دفعة واحدة- و إليه أشير بقوله صلّى اللّه عليه و آله: «جفّ القلم بما هو كائن» يعني زمان ندارند ازمان مختلفه نيستند امکنه متفاته نيستند. «دفعة واحدة- و إليه أشير بقوله صلّى اللّه عليه و آله: «جفّ القلم بما هو كائن»
پرسش: ...
پاسخ: اين از بيانات رسول مکرّم اسلام است گاهي وقتها حاج آقا ميفرمايند که رسول مکرم(صلوات الله عليه) همه حرفهايش از محکمات است از جمله از محکمات فرمايش جناب پيامبر مکرم و گرامي اسلام همين است «جف القلم بما هو کائن» يعني پيغمبر ميگويد قلم در ارتباط با آفرينش خشک شده است از بس اين مسئله بزرگ است. قضاي الهي احکام الهي و حکم الهي. اين را من مراجعه کرده بودم که اين حديث شريف «جف القلم بما هو کائن» که از بيانات پيغمبر است
پرسش: قلم حرفي براي گفتن ندارد.
پاسخ: نه، منظورش اين نيست. «جف القلم بما هو کائن» يعني قضاي الهي «لا ريب فيه» است و محقق خواهد شد و آن چيزي است که خداي عالم تقدير کرده و قضاي او هست و اين قضا محقق شده است «جف القلم بما هو کائن» نه اينکه قلم خشک ميشود نه! حق سبحانه و تعالي آنچه را که مقدر کرده است نوشته و تمام شده است.
«مع أنّه تعالى كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» اين را با آن جمع بکنيم. خداي عالم قضا و حکم داده همه را ايجاد کرده است، ديگر چه؟ يعني خدا معاذالله بيکار نشسته؟ «مع أنه تعالي کل يوم هو في شأن». اينهايي که هست در عالم مثلاً فرض کنيد که فرضاً يک ملکه اجتهاد است اين ملکه اجتهاد با فعاليتي که مجتهد ميکند ميآورد در صحنه افعال. يعني فرض بفرماييد يک مبنا ميگذارد اين مبنا تبديل ميشود به مواد. اين تبديل مبنا به مواد شأن الهي است اين را ميگويند شأن که در مقام فعل است. قضاي الهي اين «جف القلم بما هو کان» است که مرتبه قضاء است اما اين مرتبه قضاء ميخواهد تبديل بشود به قدر. اين شأن الهي بايد حضور داشته باشد فعل الهي باشد.
«مع أنّه تعالى كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ إذ له تعالى شأن واحد في شئون كثيرة» واقعاً جمع کردن اين حرفها. خداي عالم يک شأن بيشتر ندارد و آن شأن ايجاد است يک شأن دارد. اما اين ايجاد ميخورد به شجر، ميخورد به حجر، ميخورد به ارض، ميخورد به سماء، ميخورد به فرش، ميخورد عرش. اينها تفاوت پيدا ميکند. پس يک شأن است شأن ايجاد. اما «ايجاد کل شيء بحسبه» وقتي ميخواهد خدا درخت را ايجاد بکند مثل آن نيست که بخواهد آسمان را ايجاد بکند. از هر دويش ايجاد است، اما آن قضاء است اين قَدَر است. اين نسبت به هر کدام در حقيقت شأن خاص ميخواهد. اين شؤون خاصه است و آن شأن کليه واحده است.
«مع أنّه تعالى كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ إذ له تعالى شأن واحد» يک شأن دارد خدا فقط يک کار ميکند و آن ايجاد است. اما چون «ايجاد کل شيء بحسبه» اين شؤون مختلف در مقام فعل بايد ... کند. «في شئون كثيرة حيث لا يشغله شأن عن شأن» يکي از مسائل اين است که خداي عالم روز دارد شب دارد سال دارد ماه دارد زمستان دارد تابستان دارد گرما دارد سرما دارد همه اينها شؤون الهياند الآن مثلاً فرض کنيد که يک شأن خدا را از شأن ديگر مياندازد؟ اين جوري نيست که معاذالله مثلاً يک شأن آن قدر قدرت الهي الآن مثلاً ببينيد فرض کنيد خورشيد ما چقدر شبها چراغ روشن ميکنيم؟ ميلياردها چراغ روشن ميکنيم. اما با همه قدرتي که دارد همان محدود روشن است. يک ذره هوا بالاتر ميرود، همه جار تاريک است. يک ذره ميرود پايينتر همه جا. اما اين خورشيد وقتي که ميتابد از کجا تا. اين قدر نورش قوي قوي است اين است. خورشيد يکي از ميلياردها حالا از باب تشبيه ميلياردهايي است که خداي عالم ميتواند ايجادش بکند. حالا او چه قدرتي دارد چه نوري دارد که «الله نور السموات و الارض» اين در حقيقت خودش را.
اين را مثلاً نگاه کنيد ما چند ميليارد آدم داشتيم و داريم و بعد خواهيم داشت؟ همه اينها «لا رطب و لا يابس» هر چه گفتند حتي در خاطراتشان گذشته است در نياتشان گذشته است همه و همه مثل روز روشن است که در محضر حق سبحانه و تعالي هستند. بعد تعجب ميکند «لا يقادر هذا الکتاب لا يقادر صغيرة و لا کبيرة»، «ما لهذا الکتاب» اين چيست؟ من هفتاد سال عمر کردم يعني کمترين کاري نيست که آنجا ولو به لحظه و لفظة آدم به همزش به غمزش حالا اينها همز و غمز که تازه واضحاند در سرّ و سويداي نفسش اين چه قدرت علمي حق سبحانه و تعالي است که نميشود آدم تصور بکند اين قدرت علمي چقدر است الآن بيان ميکنند که خداي عالم مثل اينکه وقت تمام است.
«و زمان عن زمان، و لا مكان عن مكان لتعاليه عن هذه الأشياء» چون خداي عالم اين تعالي دارد اين علو مرتبه وجودي را دارد «مع انبساط نور وجوده عليها» که خداي عالم مثل «الله نور السموات و الارض» که اين نور خودش را بر ماسوي الله ميتاباند «و ارتفاعه عن الانحصار في عالم الأرض و السماء» و اينجور نيست که فقط و فقط اين قدرت مربوط به عالم ارض يا عالم سماء باشد هر کجا که سخن از هستي است او هست قبلش هست حينش هست بعدش هست اصلاً ما نميتوانيم خدا را سبحان الله. تازه هر چه که ميگوييم سبحان الله.
پرسش: ...
پاسخ: بله، الآن فرض کنيد خورشيد را مثال زديم خورشيد نسبت به منظومه شمسي چقدر اشراف دارد؟ يک لحظه که غروب ندارد. اين مشرق و مغرب مال ماست خورشيد که مغرب و مشرق ندارد «و لله المشارق» الآن ما که زمين اينجوري گِرد است وقتي شب ميشود خورشيد را نميبينيم والا خورشيد که مشرق ندارد مغرب ندارد. دائماً هست.
«و ارتفاعه عن الانحصار في عالم الأرض و السماء مع شمول علمه» که الآن عرض کرديم اين علم حق سبحانه و تعالي همه جا را شامل ميشود «و نزول رحمته إلى ما تحت الثرى» يعني تحت خاک است. اين «فکذلک» ميخورد به آنجا «فکما أن الإيجاد الخلائق في أزمنتها و اوقاتها ووو فكذلك» اين را ميگويند «کنفس واحدة» اينجاست. «فکذلک بعث الخلائق كلّهم من أجداثهم في لحظة واحدة من جهته» هر موجودي قبري دارد از داخل قبرش در ميآيد. هر موجودي يک مُلکي دارد «فسبحان الذي بيده ملکوت کل شيء» آن ملکوت از مُلک در ميآيد مُلک اجداث هستند قبور هستند الآن ما از قبرمان درآمديم تن ما قبر ماست. اگر إنشاءالله روح ما به ملأ اعلي بپيوندد اين روح ما از قبر درآمده. قبر که اين خاک نيست بدن ما الآن قبر ماست. ما از اين قبر در ميآييم اينکه «و ما أنت بمسمع من في القبور» يعني چه؟ نه يعني در آن قبرهاست. آنکه روحش در بدنش، بدنش قبرستان وجودش شده اين در حقيقت نميتواند کاري بکند.
« لقوله: ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾[2] ».