1402/06/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ ملاصدرا/
جلسه پنجم از تفسیر آیة الکرسی تفسیر جناب صدر المتألهین صفحه 38. مباحثی که به عنوان مقدمه جناب صدر المتألهین به عنوان تفسیر آیة الکرسی مطرح میفرمایند قابل توجه است اصلاً اهتمام به این آیه و اینکه سرّ سیادت و افضلیت این آیه نسبت به آیات دیگر و سرّ سیادت و راهبری این آیه نسبت به آیات دیگر از نکاتی است که مورد توجه جناب صدر المتألهین قرار گرفته و روایاتی که در این رابطه خیلی راهگشاست و تصریح به فضیلت و شرافت این آیه و برتری و رجحان این آیه نسبت به آیات دیگر را دارد را در این مقدمه دارند بیان میکنند ضمن اینکه در پایان مقدمه هم نسبت به تک تک واژههای این آیة الکرسی «الله لا اله الا هو الحی القیوم» تا پایان این آیه این معنا را دارند تک به تک ذکر میکنند.
یکی از جهاتی که مورد توجه جناب صدر المتألهین هست این است که ممکن است مباحثی که در آیات دیگر آمده در حد آیة الکرسی باشد اما آن آیات مجموعاً بر این دلالت دارند اما آیة الکرسی به تنهایی این دلالت را دارد و اتفاقاً آن جهت سیادتش این است که به رغم وحدتش حیثیت شمولی و عمومیت و اطلاق را دارد و میتواند معانی سایر آیات را د رخودش مندرج داشته باشد این برای جناب صدر المتألهین قابل توجه است و البته نشان از فضیلت و برتری این آیه نسبت به آیات دیگر هم هست.
در بیان این معنا ایشان مطلبی را فرمودند که بماحثی که در این آیه هست در فضای سیادت و فضیلت فرمودند که ما میتونیم آیة الکرسی را در آن فضیلتش که سلطه و برتری نسبت به آیات دیگر دارد بررسی بکنیم و جهاتش را بیابیم. میفرمایند که آنچه که در این معنا وجود دارد این است که آن حیثیت اشتراکی حالا اشتراکی یا جنسی یا نوعی در شش نوع منحصر هستند یا در شش صنف مشترکاند که بیانش در جلسه قبل و قبلتر گذشت که آن شش تا سه نوعش کالدعائم و الاصول المهمه است و سه نوع دیگرش کالروادف و فروعات و توابع معینه است همه اینها مسائلش گذشت.
اما در خصوص بخش سوم که فرمودند «ثم القسم الاول» که مسئله توحید است و به توحید ذاتی و صفاتی و افعالی توزیع و تقسیم شد در بخش توحید افعالی فرمودند که افعال واجب در دو حوزه خفی و جلی یا غیب و شهادت وجود دارد و این افعال جلی و شهادت را بیان کردند و در خصوص افعال خفی هم مطالبی را فرمودند و اکنون در ادامه میفرمایند که «و اعلم أن إدراك أكثر الخلق مقصور على عالم الحسّ و التخيّل» انسانها چون جنبه ظاهری آنها و حیثیت بدنی و جسمانی آنها متوجه به عالم حس و شهادت است طبعاً آنچه را که میتوانند بنگرند همان عالم شهادت و عالم حس و خیال است. اما آنچه که به عالم عقل و عالم غیب و خفا برمیگردد این محصول تلاش و کوشش و مجاهدت و ریاضیتی است که انسان برای تجرید نفس و پیدا کردن آن علم مرتبط اقدام میکند لذا میفرماید که توجهشان به عالم حس و خیال از باب توجه به قشر و پوسته این عالم است.
همانطوری که برای فهم حقیقت انسان، ما اگر به ظاهر انسان توجه کنیم جز بشره و پوسته و قشاوه انسانی چیزی نصیب نخواهد شد اگر ما به عالم حس و موجودات عالم ماده و بیعت بنگریم قطعاً نمیتواند ما را نسبت به عالم غیب بینیاز کند. «و اعلم أن ادراک أکثر الخلق مقصور علی عالم الحس و التخیل» اکثر انسانها معرفتشان و ادراکشان در حد حس و خیال است در حالی که این حس و خیال یک قشاوهای و پوستهای و نتیجه اخیرهای از نتایج عالم ملکوت است یعنی وقتی عالم ملکوت در حد یک پوسته و ظاهر بخواهد نمایش داده بشود همین عالم حس و خیال و عالم شهادت و عالم خلق است.
«و هو النتيجة الأخيرة من نتائج عالم الملكوت و القشر الأقصى» یعنی عالم حس و خیال آن پوسته و دوری نیست از لُب أصفی «عن اللب الأصفى»، یعنی اگر کسی بخواهد آن لُب و معنای حقیقی ملکوت را بیابد این پوسته دورترین حد نسبت به آن لُب أصفی را دارد. طبیعی است که اگر کسی در حد قشر و قشاوه که همان توجه به عالم حس و خیال است توجه کند به هستی، از مابقی باز خواهد ماند «و من لم يجاوز هذه الدرجة» اگر کسی از درجه حس و خیال تجاوز نکرد و برتر و بالاتر نیامد «فكأنه لم يشاهد من الرمان إلا قشرته، و من عجائب الإنسان إلا بشرته» در چنین فضایی انسان گویا اینکه از حقیقت هستی و موجودات هستی جز قشاوه آنها و قشر آنها نگه نکرده باشد و از عجائب انسان فقط بشر و حیثیت ظاهری و بشره او را توجه کرده باشد.
بعد از بیان که این در حقیقت یک پاراگراف باقیماندهای از مطالب قبل بود وارد مسیری میشوند که بتوانند از روایات و احادیثی که در باب آیة الکرسی از رسول گرامی اسلام و همچنین معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) آمده آن لُب و عصارهاش را در اینجا بیان بکنند که این هم یک منظری است دریچهای است نسبت به برتری و سیادت و فضیلت آیة الکرسی نسبت به سایر آیات.
میفرمایند که «فإذا تمهّد ما ذكرناه» بعد از اینکه روشن شد ما بیان کردیم که ابواب و اقسام قرآن شش تا است که سه تا به مباحث به تعبیر ایشان دعائم و اصول برمیگردد که توحید و رسالت و معاد بوده است و سه بخش دیگر آن هم مربوط به مباحث فرعی است که در جلسات قبل ملاحظه فرمودید. «من بيان أبواب القرآن و أقسامه».
«و أن الغرض من الجميع» یعنی بعد از اینکه روشن شد ابواب و اقسام قرآن چه چیزهایی هستند و اینکه غرض از مجموع آیات الهی و مقصود نهایی قرآن و سرّ و مغزا و لباب قرآن این است که انسان به سمت حق سبحانه و تعالی حرکت بکند آن چیزی که مورد توجه الهی است این است که اولاً معرفت حاصل بشود و ثانیاً عبادت و ارادت. هم به تعبیری که فرمودهاند «لیعرفون» داریم هم «لیعبدون» که «لیعرفون» غایت عقل نظری است و «لیعبدون» هم غایت عقل عملی است که اگر این هر دو برای انسان فراهم آید قطعاً انسان رشد و کمال خودش را باز خواهد یافت.
«و أن الغرض من الجمیع» آیات «و المقصود الذي هو روح القرآن و سرّه» قرآن «و لبابه» قرآن، عبارت است از «هو سياقة الإنسان إلى جوار رب الملائكة و الإنس و الجانّ» تمام اینها برای آن است که انسان سوق پیدا بکند و حرکت کند به سمت جوار رحة العالمین و پروردگاری که صاحب انس و جن و ملک و نظایر آن است در حقیقت به او تقرب بجوید.
وقتی این مطالب روشن شد «تحقّق و تقرّر أن لبعض آيات الكتاب العزيز» اینها را ما در باب کلیت مسئله که قرآن مشتمل بر چنین معارفی است اعم از اصول و فروع، و نهایتاً میخواهد انسان را به جوار رب العالمین هدایت بکند به برخی از آیات و پارهای از کرائم قرآنی که چنین رسالتی را بهتر و والاتر انجام میدهند میپردازد که از جمله آنها مسئله آیة الکرسی است که دلالت آنها و هدایت آنها نسبت به مباحث اقوی و افضل و اشد است. «تحقق و تقرر أن لبعض آیات الکتاب العزیز فضيلة و شرافة على غيره» که برای برخی از آیات قرآن عزیز فضیلت و شرافتی نسبت به غیر وجود دارد که از آنها هم «منه و علم حقيّة ما دلت عليه الأخبار و الآثار النبوية و الأحاديث المروية عن خير البرية عليه و آله الصلوات الزكية و التسليمات المرضية، الدالة على شرف بعض السور على بعض» میفرمایند آنچه را که از ناحیه مقدسه نبی مکرم اسلام که خیر البریه است رسیده که صلوات زکیه و تسلیمات مرضیه بر آن حضرت باد که از آن حضرت نقل شده که برخی از صور نسبت به برخی دیگر برتری و رجحان دارند «منه علم حقيّة ما دلت عليه الأخبار و الآثار النبوية» حقیت مثل آیة الکرسی فضیلت آنها و برتری و رجحانش نسبت به سایر آیات، یکی از آیاتی که دلالت بر این معنا دارد مسئله روایاتی است که از رسول مکرّم اسلام در این رابطه رسیده است. همانطور هک در ارتباط با برخی از سور نسبت به برخی دیگر آمده، نسبت به برخی از آیات به برخی از دیگر آیات هم چنین بیانی هست.
مثلاً در باب «فاتحة الکتاب» افضلیت این سوره نسبت به سور دیگر. یا مثلاً سوره مبارکه «اخلاص» یا «توحید» نسبت به سور دیگر که معادل با ثلث قرآن تلقی شده است که فرمود «علی من قوله صلوات الله و سلامه علیه «فاتحة الکتاب أفضل القرآن»(الدر المنثور: 1/ 5) یا حضرتشان فرمودند «قل هو الله احد یعدل ثلث القرآن»(نور الثقلين: 5/ 702) یا بیان دیگری از رسول گرامی تحت عنوان «یس قلب القرآن»(المسند: 5/ 26 و جاء أيضا عن الصادق (ع): ثواب الاعمال 138) است در همین رابطه اخباری است که دلالت میکند بر فضیلت برخی از آیات مثل آیة الکرسی نسبت به آیات دیگر «عن قوله صلی الله علیه و آله و سلم آیة الکرسی سیدة آیات القرآن»(الدر المنثور: 1/ 326) سیادت و شرافت نسبت به سایر آیات دارد.
همچنین «ما وردت من الأخبار و الآثار الدالة على تفضيل بعض السور و تخصيص بعض الآيات» بله در روایات ما این فضیلت و برتری وجود دارد برخی در حد غرر آیات شناخته میشود گرچه همه قرآن و آیات الهی نور هستند اما برخی در نوریت اشد هستند و اقوی هستند و برخی در آن حد نیستند. «الدالة علی تفضیل بعض السور» مثل سوره «فاتحة» یا سوره «توحید». «و تخصیص بعض الآیات» مثل آیة الکرسی.
همچنین از مسائلی که در باب آیات قرآن است مسئله کثرت ثواب آنهاست. در بسیاری از روایات ثواب مثلاً سوره مبارکه «یس» تلاوتش و منافعی که در آنها وجود دارد را بیان میکند «و كثرة الثواب في تلاوتها» این آیات «و المنافع المذكورة في القوارع القرآنية» در آن چارچوب حقیقت قرآنی این سور نقشآفرین هستند «المذكورة على ألسنة الرواة و المثبتة في كتب الأحاديث» که اینها دارای سندیت هستند و اثبات شده هستند در کتب احادیثی که روایت شده است «المروية بالأسانيد العامية و الخاصية» فریقین نقل کردهاند هم اهل تسنن و اهل تشیع که اینها مستندا به رسول مکرم اسلام احادیثی را اسناد دادهاند در باب اثبات مثلاً فضیلت آنها یا ثواب بیشتر آنها یا منافع اکثر آنها نسبت به دیگر آیات یا سور. «فی کتب الاحادیث المرویة بالأسانید العامیة و الخاصیة المنتمية إلى سادات الأمة» که این روایات منتهی شدهاند به سادات امت «و رؤساء العصمة و الإمامة، و أهل بيت النبوة و الولاية عليهم السّلام أكثر من أن تحصی» این روایات بیش از آن هستند که انسان اینها را احصا بکند و شمارش بکند در باب کثرت ثواب در تلاوت یا منافعی که برای این سور یا آیات از سنت پیامبر گرامی و معصومین(سلم الله علیهم اجمعین) که سادات امت هستند و رؤسای امت هستند نقل شده است.
«و من توقّف بعد هذه الدلائل النقلية و القواعد العقلية العرفانية في تفضيل بعض السور و الآيات، و ضعف نور بصيرته عن إدراك التفرقة بين آية الكرسي و آية الزانيات، و سورة الإخلاص النازلة في معرفة الرب، و سورة تبّت يدا أبي لهب- فحرام عليه أن ينسرح في ميدان معرفة الصانع، بل يجب عليه أن يغضّ بصره عن آثار رحمة اللّه، و لا ينظر إليها» این توجه مؤکدتری است که جناب صدر المتألهین دارند میدهند که این آیات را که آیات ویژه و استثنایی هستند را باید با یک نگاه دیگری دید و این آیات را در حد سایر آیات تلقی نکرد.
میفرمایند کسی که بعد از این دلائل نقلی که روایات فراوانی است که «اکثر من أن تحصی» است و همچنین قواعد عقلی عرفانی است که قواعد عقلی دلالت میکند که این آیات مشتمل بر معارفی هستند که به رغم وحدت برخیها مثل آیة الکرسی شمول و عمومیت ... نسبت به سایر آیات دارند. اگر کسی بعد از اینها در قدرت این آیات شک بکند و بعضاً آیات عِدل هم بداند و فضیلت برتری اینها را نفهمد این در حقیقت در میدان معرفت صانع عاجز خواهد بود نمیتواند آن حقائق را بیابد. به قول جناب حافظ میفرماید که حافظ هر آنکه عشق نورزد و وصل خواست احرام طوف کعبه دل بیوضو ببست یعنی اگر کسی بخواهد وارد حوزه وصل بشود این باید عاشقانه حرکت بکند باید با معرفت عمیق و عرفانی حرکت بکند اگر کسی بخواهد اینگونه از حقائق بهتر بیابد یک معرفت زائدی لازم است یا تعهد افزونی که به عشق میانجام لازم است. حافظ هر آنکه عشق نورزد و وصل خواست احرام طوف کعبه دل بیوضو ببست. اینجا هم در باب فهم اینگونه از مسائل، لازم است که انسان این دقتها را داشته باشد و هم معرفت و تعهد و ارادت نسبت به این آیات پیدا بکند.
ایشان برخی از آیاتی را که میخواهند بفرمایند که فضیلت برخی نسبت به دیگر بیشتر است مثلاً آیه «الزانیة و الزانیات» کجا و آیة الکرسی کجا! یا سوره «اخلاص» کجا که در باب معرفت رب است و سوره «تبّت یدا أبی لهب» کجا. اگر کسی اینها را نیابد و جهت ضعف نور بصیرتش از ادراک اینگونه از سور و آیات باز بماند «فحرام عليه أن ينسرح» سیر کند و حرکت کند در میدان معرفت صانع بلکه بر چنین انسانی «يجب عليه أن يغضّ بصره عن آثار رحمة اللّه و لا ينظر إليها» این هم یک واقعیتی است اگر کسی واقعاً بین «تبت یدا» با آیه آیة الکرسی با سوره «قل هو الله» و نظائر آن تفاوت قائل بشود این در حقیقت بصر جانش و قدرت فهمش بسیار ضعیف است و بهتر است که وارد اینگونه از بحثها نشود. «یجب علیه أن یغضّ» واجب است که چشمش را از آثار رحمت الهی ببندد و به آنها نگاه نکند «و يشتغل من لباب القرآن بالقشور» باید همان ظواهر را همان ادبیات و صرف و نحو و فصاحت و بلاغت را دنبال بکند اما آن حقائق را لازم نیست «و يتوجه الى القرطاس المنقوش من الرقّ المنشور»، رقّ منشور کجا و قرطاس منقوش کجا؟
آن رقّ منشور که از ناحیه حق سبحانه و تعالی حقائق نشر پیدا میکند بعد میآید میآید تا نشأه طبیعت و در قرطاس نقش میبندد طبیعی است که عدهای به قرطاس منقوش باید مشغول باشند و عدهای هم به رقّ منشور که البته اینها مخالف هم نیستند اختلاف دارند اختلاف درجه دارند قرطاش منقوش درجهای ضعیفه است و رقّ منشور در مرتبه قویه است.
«و يكتفى من العلوم الشرعية التي تستنبط أصولها و فروعها من آيات الكتاب بنوادر الطلاق و دقائق علم السلم و الرهانة و غرائب النحو و اللغة، و صنعة الكلام و طريقة المجادلة مع الخصام، التي هي متاع الأنعام ﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾» این سلیقه جناب صدر المتألهین است در سایر کتابها هم این را مطرح میکنند و اینکه به هر حال افراد در یک سطح نیستند هر کدام از افراد به اقتضای سطح خودشان باید به دنبال معارف و علوم باشند. آنهایی که از این فضا نتوانستند استفاده کنند و فضیلت و برتری این سور و آیات را متوجه نشدهاند به همان علوم ظاهری اکتفا بکنند و در ظواهر توجه داشته باشند و از آن معارف طبعاً بهرهای نخواهند داشت. «و يكتفى من العلوم الشرعية التي تستنبط أصولها و فروعها من آيات الكتاب بنوادر الطلاق و دقائق علم السلم و الرهانة و غرائب النحو و اللغة، و صنعة الكلام و طريقة المجادلة مع الخصام، التي هي متاع الأنعام» که اینها در نشأه طبیعت و عالم ماده جای بحث دارند و به تعبیر ایشان صنعت کلام یا طریقه مجادله با خصام که نوعاً مباحث تحصیلی و بحثی هست که بین احیاناً اهل علم مطرح است یا مباحث غرائب نحو و بحث لغت و مباحثی که در فضای احکام شرعیهای مثل طلاق و دقائق علم سَلم و رهانه که اینها در حقیقت این از علوم و مسائل غریبه هم میتواند مطرح باشد از اینها استفاده میکنند از مجموعه آنچه را که در آیات الهی است اینها به حداقل و مرحله ضعیفه از آنها توجه میکنند.
بله، علم لغت هست، علم نحو هست، علم صرف هست صنعت کلام و طریقه مجادله «عن الخصام» هم وجود دارد اما اینها حقیقت قرآن نیست اینها یک قشر و قشاوهای است که اهل اینگونه از مسائل طبعاً محروم هستند از آنچه که در آن مراتب برتر وجود دارد. «و صنعة الکلام و طریقة مجادلة عن الخصام» که معمولاً در قرآن هم بالاخره بحث از باب جدال أحسن مجادله و احتجاجاتی که بعضاً مطرح شده است را ذکر میکنند ولی این معنایی که احیاناً با اهل کفر و شرک و امثال ذلک وارد گفتگو و مذاکره میشوند در حد اینکه اینها را قانع کنند و برای آنها برهانی ذکر بکنند اما اینها نسبت به آن معارف توحیدی بسیار فاصله دارد و طبعاً ایشان میفرماید که استناداً به این کلمه «﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾» که هر کدام از انسانها به مشرب خودشان در حد مشرب خودشان بسنده میکنند.
شعری را از جناب عطار دارند نقل میکنند که جناب عطار میفرماید که آن طوری که قابل توجه است مسئله این است که این شعر، اول هم فرمود که «﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ قوة كل طائر على قدر حوصلته» توان هر پرندهای به مقدار مرتبه وجودی او هست که میفرماید اینجور نیست که همه نسبت به آنچه که در این رابطه فرا گرفتهاند بخواهند که تمام حقائق را بیابند. نه! فرق میکند و برخیها در یک مرحلهای از توان و رشد و استعداد هستند و مرحلهای دیگر توان دیگری دارند. «قوة كل طائر على قدر حوصلته» نظم: «گر بپرد پشه چندانكه هست ـ كى كمال صرصرش آيد بدست» اگر یک پرندهای به اندازه حد خودش بخواهد بپّرد کی میتواند که آن تندباد را تحمل بکند و تمام سختی و تندی و تیزی باد را بتواند تحمل بکند؟ «گر بپرد پشه چندانكه هست ـ كى كمال صرصرش آيد بدست». الآن نتوانستم به اصل آن شعر و ابیات قبل و بعدش دسترسی پیدا بکنم که برای شما خوانده بشود اما إنشاءالله در تحقیق دوستان کار تحقیقیاش را که انجام میدهند این اشعار هم اضافه خواهد شد که مورد استناد جناب صدر المتألهین قرار میگیرد.
«إذا لم تستطع أمرا فدعه ـ و جاوزه إلى ما تستطيع» این هم بیان دیگری است که اگر شما استطاعت ندارید به یک امری آن را رهایش بکنید و خودتان را به سمت امری متوجه کنید که استطاعتش را دارید. اگر کسی نمیتواند آن مآلی بلند و حقائق والا را تلقی بکند به همین ظواهر اکتفا کند و از این نورانیت هم خودش را محروم نکند.
«فمن رجع إلى ملاحظة المقصود الأصلي من إنزال القرآن و روح المعنى المراد منه و القدر المشترك بين أقسامه- الذي هو سياقة الخلق إلى جوار رحمة اللّه سبحانه- و أنه مما يتفاوت في تلك الأقسام كمالا و نقصا و شدة و ضعفا، إما لأجل التدرج في التعليم من مرتبة إلى مرتبة اخرى فوقها، أو التلطف في الهداية من جهة الانتقال من فن إلى فن، لكيلا يلزم الإسهاب و الإملال» میفرمایند اگر کسی بخواهد مراجعه بکند و ببیند که مقصود اصلی از انزال قرآن و روح آن معنایی که در این آیات وجود دارد چیست؟ که در حقیقت از آن اراده شده است و آن قدر مشترکی که بین اقسام این آیات هست.
به هر حال در باب توحید در باب رسالت و وحی و نبوت در باب معاد و حیات پس از مرگ و نظایر آن یک سلسله حقائقی وجود دارد اما آن نکات مشترکی که متضمن این معانی برای اینگونه از مسائل هست آن مهم است که باید به آن توجه کرد. «فمن رجع إلى ملاحظة المقصود الأصلي من إنزال القرآن و روح المعنى المراد منه و القدر المشترك بين أقسامه- الذي هو سياقة الخلق إلى جوار رحمة اللّه سبحانه-» آن قدر مشترک چیست؟ این است که همه و همه آیات دارند سوق میدهند انسانها را به جناب حق سبحانه و تعالی.
نکتهای که در این رابطه باید دانسته بشود این است که قابل ملاحظه هست و ملاحظه مقصود اصلی این است که همه آیات در یک سطح نیستند و متفاوتاند که در حقیقت برخیها از یک کمال برتری و برخی کمتر. «و أنه مما يتفاوت في تلك الأقسام كمالا و نقصا و شدة و ضعفا، إما لأجل التدرج في التعليم من مرتبة إلى مرتبة اخرى فوقها، أو التلطف» این تفاوت را هم دارند بیان میکنند جهت این تفاوت، چرا برخی از آیات برتر و افضلاند و برخی از آیات در حد آنها نیستند؟
یک مطلب و یک جهت این است که برخیها تدرّج در تعلیم دارند. طبیعی است که در مقام آموزش اینجور نیست که همه مطالب در یک سطح باشند بلکه آهسته آهسته باید جهت تعلیمی را برای آنها فراهم کرد تا مخاطبین قدم به قدم جلو بیایند. همانطوری که مثلاً الآن ما درجات تحصیلی داریم سطح یک سطح دو سطح سه، یا کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا که اینها متفاوتاند این تفاوت، تفاوت به کمال و نقص است و منظور این است که در مقام تدریج و در مقام تعلیم تدریج و تدرّج لازم است. «إما لأجل التدرّج فی التعلیم من مرتبة إلی مرتبة أخری» فوق آن مرتبه یا از جهت اینکه تلطف د رهدایت «في الهداية من جهة الانتقال من فن إلى فن»، به هر حال انسانها برای اینکه هدایت پیدا بکنند و حیثیتهای عقل عملی آنها هم راه بیافتد از یک مرحلهای به مرحلهای دیگر از فنّی به فنّ دیگر تا اینکه سختی برایشان پیش نیاید املالی ملال و خستگی برایشان نیاید به سبب تکرار و مواظبت بر نهج واحد بر مقال، گاهی اوقات این تفاوتها وجود دارد. برخیها آن کسانی که صاحب قدرت و قوّت شدند، بله با یک تعبیری که «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شد» او میتواند در یک شارهای به یک مرتبهای از جایگاه علمی برسد. لازم نیست که این فنون را یکی پس از دیگری طی کند بلکه اصطلاحاً حرکت در فضای شهود را یا معرفت عرفانی را حدس میگویند در مقابل فهم که یک حرکت است. در فهم ما نیازمند به دو حرکت هستیم. «الفکر حرکة الی المبادی و من المبادی الی المراد» اما در حدس لازم نیست که انسان حرکتهای این چنانی داشته باشد بلکه این مسیر را با یک سیر سریع طی خواهد کرد و به آن هدف خواهد رسید و طبعاً برای آنها اصحاب و املالی نخواهد بود.
فرمودند که «أو التلطف فی الهدایة من جهة الانتقال من فن الی فن لكيلا يلزم الإسهاب و الإملال بسبب التکرار و المواظبة على نهج واحد في المقال»، یا اینکه اصلاً تفاوتش از جای دیگر است «و إما لأجل اختلاف القرائح و الطبائع في اللطافة و الكثافة»، گاهی اوقات با توجه به اینکه علت قابلی آن انسانها هستند و انسانها هم به لحاظ جرمانیت و کثافت بعضیها اشتغالشان به طبیعت و تعلقشان بیشتر است این تعلق خودش کثافت و جرمانیت ایجاد میکند و هر چه که از تعلقات بکاهد و رابطه خود را با نظام بیعت و ماده کمتر کند این کثافات و جرمانیات از او دورتر است و قدرت اشتعالش بالاتر است مثل «یکاد زیتها یضیع ولو لم تمسسه نار نور علی نور» برخی آن قدر قدرت اشتعالشان بالا است که از دور هم یک نوع جرقهای را مشاهده بکنند مشتعل میشوند اما برخی در این حد نیستند. «و إما لأجل اختلاف القرائع» برخی قریحهشان و طبعشان در لطافت و کثافت اختلاف دارد و بعضی «و الذكاء و الغباوة» ذکاء و تیزهوشی دارند هوشمندی دارند و اما بعضی غباوة و کندذهنی دارند و فهمشان نسبت به مسائل یکسان نیست.
بنابراین «فلكل إنسان بحسب عقله طور من الأطوار»، هر انسانی در مقام دریافت و ادراک حقائق در مدارج مختلف هستند. «فلکل انسان بحسب عقله طور من الأطوار كما أن لكل حيوان بحسب جسميته شكل من الأشكال كالفرس و الحمار و البعير و الإنسان المتخالفة في الحركات و الآثار»، که اینها به لحاظ ظاهر چگونه أشکال مختلفاند و تفاوت دارند در حرکات و آثارشان اختلاف دارند به لحاظ باطن هم همینگونه است. «کما أن لکل حیوان بحسب جسمیته شکل من الأشکال کالفرس و الحمار و البعیر و الانسان» که این أشکال متخالف هستند در حرکات و آثار، که اینها ظاهراً اینگونه است. همانطوری که در ظواهر حیوانات به لحاظ أشکال و حرکات و آثار از یکدیگر متفاوت و ممتاز هستند به لحاظ فهم و درک حقائق هم همینگونه است.
إنشاءالله که فهم دقیقتری را در مقام تحقیق داشته باشیم.