1402/05/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ ملاصدرا/
جلسه اول از تفسیر آیه آیة الکرسی که جناب صدر المتألهین این آیه شریفه را با توجه به مضامین بلندی که در این آیه وجود دارد تفسیر کردهاند. البته شیوه این تفسیر متفاوت است در حقیقت با توجه به مضامینی که در این آیة الکرسی وجود دارد تقریباً هر مضمونی از مضامین این کریمه الهی را به یک مقاله تبدیل کردند که در مجموع میشود بیست مقاله.
در ابتدا ایشان مقدمهای را ذکر میکنند که در این مقدمه به مسائل این کریمه میپردازند و نکات بدیعی را ذکر میکنند. اما قبل از اینکه به این نکات بپردازند پیرامون فضائل این آیة الکرسی و مباحثی که پیرامون این آیه از جایگاه روایات وجود دارد را بیان فرمودند. البته شیوهای که در کتاب تفسیر سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» بود متفاوت است، زیرا برخی از فضائل و ویژگیهای سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» را ایشان در پایان این کتاب ذکر فرمودند. اما در این کریمه آیة الکرسی فضائل این آیه را در ابتدا ذکر میفرمایند.
به هر حال این شیوهها مختلف است سلائق در کار متفاوت است هر کدام از اینها هم امتیازاتی دارد که به هر حال در مقام عمل باید به آنها توجه کرد. آنچه که در مقام تدریس این مباحث مطرح میشود ناظر به مباحث روبنایی است و آنچه که در سطح این کتاب آمده تا حدی هم که به مباحث عمقی نظر دارد و إنشاءالله براساس تحقیقی که در باب تألیف و تصنیف این کتاب انجام خواهد شد مسائل عمدهتر و عمیقتری مطرح خواهد شد. اما سعی بر این است که مطالبی که در این تفسیر یعنی تفسیر کریمه آية الکرسی آمده است در حقیقت بیان بشود و نکاتش را مورد توجه قرار بدهیم.
یکی از اموری که جناب صدر المتألهین سلیقه دارند که بیان کنند این است که از لغت بدیعی استفاده میکنند که این لغت پرمضمون هستند و دارای مضامین بلندی هستند و نوعاً هم ریشه در آیات یا روایات در کلام بزرگان و اساتین حکمت و عرفان دارد و لذا باید که به عنوان مبادی تصوری آن کلمات را خوب معنا کرد و هم به لحاظ لغوی و هم به لحاظ اصطلاحی آنها به درستی دیده بشود و بعد از اینکه این مباحث مبادی تصوری و تصدیقی مسائل مطرح شد، آدم باید یک امکان شریفتری و مهیاتری به مسائل میتواند دسترسی پیدا بکند. لذا لغات و کلماتی که در اینجا بکار بردند و اصطلاحاتی که بکار بردند هم باید برای دوستان قابل توجه باشد و حتماً به ین کلمات توجه بشود از آن جهت که هم معنای جمله خوب فهم بشود و هم عمقی که در این کلمات وجود دارد و این لغات ویژه وجود دارد چون جناب صدر المتألهین براساس آنچه که در منابع وحیانی از یک سو و متون اصیل و عرفانی وجود دارد آنها را هم میخواهند در استخدام درآورند تا مطالب خودشان را عمیقتر و با توجه بیشتر و با اشراف به مسائل بپردازند. اما در ابتدا که به عنوان مقدمة المؤلف یادداشت شده است نکاتی را که به عنوان برائت استهلال است از یک سو، و حمد و ثنای الهی است و تقدیر و سپاس از مقام والای رسالت و انبیای الهی عموماً و رسول خاتم(صلوات الله و سلامه علیه) خصوصاً و اهل بیت عصمت و طهارت است بیان میفرمایند و بعد وارد نکاتی میشوند که در حول کریمه آیة الکرسی باید که انسانها بدانند و با اشراف به آن مطالب بتوانند به عمق معانی راه پیدا کنند.
میفرمایند که «بسم الله الرحمن الرحیم أبتغى فيض فضله العظيم، و التوجه الى الوليّ الكريم في إبداع هذه المعاني اللطيفة في هذه الصحيفة ذخرا ليوم المعاد و توسلا الى المبدإ الجواد»؛ از پروردگار عالم میخواهم و طلب میکنم و استدعا میکنم که از فضل عظیمش برخوردار بفرماید و فیض فضل عظیمش را من طلب میکنم و مسئلت میکنم و همچنین از خدای عالم توجه به ساحت ولیّ کریم را استدعا دارم اینها مواردی است که جز با اشک و آه و توسل و توجه و ابتغاء و مطالبه از ساحت الهی امکانپذیر نیست. انسان نمیتواند به استعداد و به توانمندیهای خود و علم و تجربه خود اکتفا بکند برای فهم اینگونه از مسائل. یک شخصیتی مثل جناب صدر المتألهین با آن دامنه وسیع علمی که داشته است همواره احتیاج به جناب حق سبحانه و تعالی و نیازمندی و دست نیاز را در پیشگاه پروردگار عالم بلند میدارد و از حق سبحانه و تعالی این را مسئلت میکند که از فیض فضل بزرگش او را برخوردار کند و توجه به جناب حق سبحانه و تعالی و ولیّ کریم را برای او ایجاد کند.
تا چه بشود؟ «في إبداع هذه المعاني اللطيفة في هذه الصحيفة ذخرا ليوم المعاد و توسلا الى المبدإ الجواد» این معانی باید از مخ و مغزای این لطائف که آیة الکرسی از غرر لطائف قرآنی هست در حقیقت در وجود انسانی غرس بشود و کاشته بشود. برای اینکه اینها در جان انسانی قرار بگیرد و آن معانی لطیفی که در این صحیفه آسمانی هست در جان انسان قرار بگیرد این جز از راه توسل به جناب حق و توجه از ولی کریم امکانپذیر نیست. «فی ابداع هذه المعانی اللطیفة فی هذه الصحیفه» تا چه بشود؟ اینجا در حقیقت علت غایی این توسل را بیان میکنند که ما متوسل میشویم به جناب حق و متوجه هستیم به ولیّ کریم که این معانی در جان ما قرار بگیرد.
خیلی خوب! تا چه بشود؟ «ذخرا لیوم المعاد و توسلا الی المبدإ الجواد» تا اینها برای ما روزگار سخت و دشوار معاد إنشاءالله وسائل راحتی و امکان قرب به ساحت الهی را فراهم بکند ذخیرهای باشد برای روز معاد و قیامت و عاملی باشد برای متوسل شدن به مبدأیی که گشاده دست است بخشنده و سخی و پر دهش است و زمینه را برای رفعت انسانی فراهم میآورد.
«الحمد للّه الذي جعلني ممن شرح صدره للإسلام فهو على نور من ربّه» حق سبحانه و تعالی» در کتابش و کلامش قرآن مجید این معنا را بیان فرموده است که آن کسانی را که خدای عالم بخواهد هدایت کند جانشان و صدرشان را برای اسلام آماده و منشرح میکند و آن کسی که جانش برای اسلام آماده و مهیا شده است میتواند براساس نور حق حرکت کند و جناب صدر المتألهین خود را در این سِلک میبیند و میفرماید که خدا را شکر میکنم که خدای عالم مرا در سلک شارحان صدر قرار داد و صدرم را برای یافت حقائق ایمانی و قرآنی مهیا ساخته است.
«الحمد لله الذی جعلنی ممن شرح صدره للإسلام» آن کسی که جانش معدنی شد و محل عدن و استقراری برای اسلام شد «فهو علی نور من ربّه» این انسان در حقیقت براساس نور خدا حرکت میکند یک چراغی در دل او روشن است نورانیتی وجود دارد و مبتنی بر آن نور، حقائق را میبیند و بد را از خوب تشخیص میدهد زشت را از زیبا و باطل را از حق جدا میکند و به دنبال حق و زیبایی و خیر و عدل حرکت میکند. «فهو علی نور من ربّه» این یک نوع جهتگیری که او دارای شرح صدر است.
همچنین خدای عالم انسانی را که بر قول ثابت در حیات آینده و باقی قرار داده است این انسان هم در روز معاد در حقیقت ایستادگی دارد و در پیشگاه حق سبحانه و تعالی آبرومند است. «و ثبّتني على القول الثابت في الحياة الباقية من عنده»، آن قول ثابتی که در اینها همه ریشه در قرآن دارد. همان اول که فرمود «ممن شرح صدره للإسلام» این کریمه قرآنی را در حقیقت پشتوانه دارد و همین جمله دیگر که فرمود «ثبّتنی علی القول الثابت فی الحیاة الباقیة» این هم با ریشه کریمه قرآنی است.
دیگر کریمه اینکه باز هم قرآن مدد میگیرد این است که فرمود: «و جعل لي» یعنی «الحمد لله الذی جعل لی لسان صدق في الآخرين» یکی از مسائلی که انسانهای مؤمن شایسته از درگاه الهی مسئلت میکنند این است که خدای آنان نام نیکی و صادق و خوبی را برای انسان در بین مردم باقی بگذارند چقدر خوب است که انسان نامی از او باقی باشد که همواره با طلب رحمت و خیر و برکت الهی باشد. معاذالله اگر کسی کاری بکند و مسئولیتی را حکومتی را زعامتی را بپذیرد که نتواند شایستگیهای آن شأن را عمل بکند از خود نام بدی را معاذالله بجای خواهد گذاشت و فقط این نام بد نیست، هر وقت شنیدهاند از رحمت بدورش میدارند و سعی میکنند اظهار انزجار و تنفرشان را هم بیان بکنند و این برای انسان هرگز شایسته نیست آن کسانی که نام نیک میگذارند و لسان صدق فی الآخرین دارند اینها در حقیقت فائز و رستگارند.
«و جعل لی لسان صدق فی الآخری» و همچنین باز «الحمد لله الذی هداني إلى صراط الحق و اليقين»، این هم باز ریشه قرآنی دارد که خدای عالم عدهای را در مسیر حق و یقین قرار داده و هدایت کرده است این هم از برکات و توفیقات الهی که انسان براساس هدایت الهی در مسیر حق و یقین قرار بگیرد.
«الحمد لله الذی جعلني على نفس أبيّة و همّة عليّة» اگر در بخش اول مسائل به عقل نظری برمیگشت تاکنون، از این به بعد ناظر به عقل عملی است یعنی هم معرفت صحیح و اصیل باشد و حق و یقین باشد و هم در مقام عقل عملی از نفس أبیه که آبی از هر بدیها و زشتیها و پلشتیها است و متصف به یک همت علیّه و عالیه و بلندمرتبه است. «الحمد لله الذی جعلنی علی نفس أبیّة و همّة علیّة لا تكاد تستأنس إلا بذكر مولاه، و ابتغاء رضاه» هرگز این نفس انس نمیگیرد و مأنوس نمیشود مگر به ذکر مولایش و ولی و سالار و سیّدش و همچنین رضایت او را میطلبد. آنهایی که همواره به دنبال رضایت پروردگار هستند. «إلا بذکر مولاه و ابتغاء رضاه و نعت جماله و جلاله» همواره در مقام توصیف حق سبحانه و تعالی و برشماری اسماء جمالیه و اوصاف جلالیه حضرت حقاند. «و عدّ أوصافه و أفعاله»، هم در مقام ذات هم در مقام صفات و هم در مقام اوصاف فعلی و افعال حق سبحانه و تعالی به دنبال آن مولا هستند.
بنابراین انسانهای شایسته انس نمیگیرد مگر به یاد و نام مولایشان در مقام ذات و اوصاف ذاتی حق سبحانه و تعالی و در مقام فعل و اوصاف فعلیه. «أميل عن زخرف الدنيا و زبرجها، و أكبح النفس أن تحوم حول مخرجها و مولجها»، در حقیقت جناب صدر المتألهین خود را از ذخارف دنیا و زبرج دنیا که زینتهای سخیف دنیایی است باز میدارد و میلش را از اینها منصرف میدارد و خود را و نفسش را به سختی و ریاضت دادن که در حقیقت این نفس کامل بشود و سعی میکند که ورود و خروج نفس را هم کنترل بکند و با ریاضت و با تمرین دادن نفس همانطور که آقای ما مولای ما علی بن ابیطالب فرمود «هذه نفسی عروضها بالتقوی» این «و أکبح النفس» یعنی من نفسم را به ریاضت وادار میکنم «أن تحوم حول مخرجها و مولجها» آنچه که از نفس خارج میشود و آنچه که در نفس وارد میشود.
«أعاف سفساف الأمور و مردياتها»، و ممنوع میدارم نفسم را از امور سفیه و سفساف. به تعبیری که در روایات آمده این حدیث شریف هم که از آقا حسین بن علی(علیهما السلام) که «أحب مآلی الأمور و یکره سفسافها» انسان مؤمن امور با همّت را و مآلی امور را دوست میدارد و از امور سفیهه و خسیسه خودش را دور میدارد. من ممنون میکند سفساف امور و مردیاتها آنهایی که ردیع و پست هستند و خوار هستند.
«و أخاف المفضحات للنفوس و موبقاتها الموجبات للعثور يوم النشور»، از سویی دیگر هم جناب صدر المتألهین آن جنبههای سلبی را هم توجه دارد که همه این موارد ناظر به این امور سلبی است که فرمود «أمیل عن زخرف الدنیا و زبرجها» این یک؛ «و أکبه النفس أن تحوم حول مخرجها و مولجها» دو؛ «و أعاف سفساف الأمور و مردیاتها» سه؛ «و دخاف المفضحات للنوفس و موبقاتها الموجبات للعثور یوم النشور» و همچنین هراسناک میکنم نفس را از آن اموری که باعث فضاحت نفس و باعث خست و ذلت نفس میشود و آنچه را که موجبات معاصی و گناهان نفس را که موجبات عثور و لغزش در روز قیامت است هم او را باز میدارم و «أحاف المفضحات» من از آنچه که موجب فضیحت نفس است و موجب ورود معاصی و گناهان به نفس است من هراسناک هستم و باعث میشود که از این اموری که موجب لغزش و عثر و عثور در روز نشور است من خودم را دور داشته باشم.
«أفنيت الجسم و قواه في خدمة مولاي و رفضت البدن و مناه تقرّبا إلى معيدي و مبدأي» انسان مؤمن همه شؤوناتش را از ذاتش تا اوصاف نفسانیاش تا خصائص نفسانیاش تا افعالش تا جوانحش تا جوارحش همه و همه را باید مواظبت بکند «اللهم طهّر قلوبنا و عقولنا و نفوسنا و جوانحنا و جوارحنا» الآن جناب صدر المتألهین همه جهان وجودی را یک به یک یاد میکند و هر کدام را فراخور به شایستگی وا میدارد. اگر عمل است اگر دست و پا است به عمل صالح وادار میکند و از عمل طالح باز میدارد. اگر نفوس است از مفضحات و موبقات و نظایر اینها را دور میدارد و به خصائص ربانی و اخلاق کریمانه فرا میخواند و همینطور موارد دیگر تا او را به معیدش و مبدأش، معید که همان عود و بازگشت اوست یعنی منتهای وجودی انسان به اوست که پروردگار عالم است و مبدأ هم همینطور است.
«و أعرضت عما بالغ فيه الأكثرون من المقلدين» بسیاری از مردم که ایمان ظاهری دارند اما مشغولاند به اموری که انسانها را از آن شایستگیهایش ساقط میکند و منحط میکند میفرماید که من از اینها اعراض میکنم یک کاری یک حرفی یک مطلبی یک دیدنی یک شنیدنی یک گفتنی یک رفتاری که در حقیقت نوع افراد مقلد انجام میدهد و آن صلاح و شایستگیهای لازم در کارشان نیست من از آن طیف نیستم و از اینجور امور هم اعراض میکنم «و أعرضت عما بالغ فيه الأكثرون» که اکثر مردم هم در این بخشها به صورت مبالغه حضور پیدا میکنند و در گفتهها نوشتهها دیدهها شنیدهها بیانات اعمال و رفتار آن دقتهای لازم را ندارند.
«و أعرضت عما بالغ فيه الأكثرون من المقلدين و الأتباع»، آنهایی که پیرو هستند اما به هر حال آن دقتهای لازم را ندارند. «و تجنّبت صريحا عما أكبّ عليه المشتهرون» انسانهایی که به اصطلاح یک مقدار شهرت هم با خود دارند به یک سلسله اموری خودشان را غوطهور میکنند به آن امور میپردازند که شایسته انسان نیست اما من به صورت روشن و آشکار از این گونه امور هم اجتناب میکنم و هرگز خود را به این امور نمیآلایم. «فالحقّ أحق بالاتّباع»، اگر بناست تبعیتی بکنم و رفتار و کاری انجام بدهم آن حق است که شایسته است که از او تبعیت بشود. حالا حق که حق مطلق ذات پروردگاری است اما حق نسبی افعال و ارادات الهیه هستند. «و لم يغررني كلمات المتشبّهين بأصحاب العلم و الحال» یکی از مسائل این است که حالا فرضاً اگر افراد از این امور خفیفه و خسیسه نجات پیدا کردهاند به مسائل علمی اشتغال ورزیدند آیا مسائل علمی ممکن است انسان را در مسیر انحطاط و انحراف قرار بدهد؟ میفرمایند بله. من از جمله کسانی هستم که این گفت و شنودهای مجادلهآمیز اصحاب علم و ارباب معرفت مرا به خودش مشغول نمیکند و خودم را گرفتار این گونه از امور نکرده و نمیکنم. «و لم یغررنی کلمات المتشبّهین بأصحاب العلم و الحال» بعضی واقعاً اصحاب علم و حالاند که حال منظور نگرشهای معرفتی و شهودی دارند و اما بعضی متشبه به اینها هستند خودشان را به آنها شبیه میکنند ولی واقعاً اصحاب علم و حال نیستند.
«و لم یغررنی کلمات المتشبّهین بأصحاب العلم و الحال و لم يغيّرني عمّا فطرني اللّه عليه مطالعة كتب أرباب البحث و الجدال» این یکی از بلیّاتی است که نوع حوزویان و دانشگاهیان را به خودش مشغول کرده است که با مطالعه کتب ارباب بحث و جدل چه بسا از آن فضای فطری و روح فطری که خدای عالم در وجود انسانها به ودیعت نهاده است دور میشوند.
یک تعبیری را آیت الله جوادی آملی دارند میفرمایند که سعی کنید علم مهمان آن علم میزبان را از بین نبرد بلکه یک علمی تحصیل کنید که با آن علم میزبان هماهنگ باشد. علم میزبان علم فطری است عقل فطری است و آن امری که در نهاد انسان از باب «فألهمها فجورها و تقواها» قرار داده شده است میفرماید که مطالعه کتب ارباب بحث و جدل مرا از باورهای فطری و آنچه را که خدای عالم در فطرت من نهادینه کرده است باز نمیگرداند و مرا متغیر نمیکند.
«بل إني اهتديت برموز السابقين الذين اشتاقت أرواحهم إلى مشاهدة العقليات الدائمات، و تلذذت قلوبهم عن ملاحظة اللذات الباقيات» یک دسته از انسانها هستند که حقیقتاً اصحاب علم و ارباب معرفتاند و اینها نه تنها از نظر مسائل نظری و فکری خوداشن را شایسته قرار دادند بلکه از نظر روحی هم صاحب روح مشتاق به جناب حق شدهاند. «بل إني اهتديت برموز السابقين» به راز و رمزی که اهل سبقت در معرفت تحصیل کردهاند من به آن نوع از هدایت اهتدا پیدا کردهام. «بل إنی اهتدیت برموز السابقین» سابقین چه کسانی هستند؟ «الذين اشتاقت أرواحهم إلى مشاهدة العقليات الدائمات، و تلذذت قلوبهم عن ملاحظة اللذات الباقيات» و اینها کسانیاند که جانشان و قلبشان از جهت اینکه حقائق باقی و عالم تجرد را ملاحظه کردهاند و لذتهای شهود آنها را یافتهاند در حقیقت من هم به آنها اقتدا کردهام و از ذلتهای آنها دارم بهره میبرم. «و تلذذت قلوبهم» آنهایی که جانشان و قلبشان از ملاحظه لذات باقیات که مراد از باقیات یعنی موجودات در مقابل فانیات که اینها موجودات عالم عقلاند و تجرد و تنزه از ماده و غواشی ماده را دارند.
«و اقتفيت آثار أولياء اللّه الماضين و علمائه الذين خلصوا من ظلمات هذه الأقاويل المضلّة»، و من اقتدا میکنم اقتفا میکنم تبعیت میکنم اثار اولیای الهی را که آنها در گذشته مسیر درست هدایت الهی را طی کردهاند و عالمان و فرزانگانی که از ظلمات این اقاویل مضله نجات پیدا کردند. به هر حال همانطوری که در مسیر عمل و مسائل تربیتی و اخلاقی انحرافاتی در جامعه وجود دارد و در عین حال افراد سلیم النفسی هم هستند که در جامعه زندگی میکنند در مسائل علمی هم همینطور است کتابها، بیانات در کتابها چه بسا رهزنی کنند انحراف ایجاد کنند و باعث غرور بشوند و امثال ذلک. جناب صدر المتألهین میفرماید من از کسانی تبعیت میکنم و به کسانی اقتدا میکنم که اینها خودشان را از این ظلمات نجات دادند.
«و اقتفيت آثار أولياء اللّه الماضين و علمائه» یعنی علمای الهی «الذين خلصوا من ظلمات هذه الأقاويل المضلّة و تجرّدوا» و آن عالمانی که خودشان را از این حکایات ملهیه منبئه در حقیقت مجرد و منزه کردهاند «عن هذه الحكايات الملهية، المنبئة عن السعادات الباقية»، حرفهای ساده و لغو و لهو و بیهوده و آن چیزی که پوست است قشر است و به درد دبّاغی میخورد. ملهیه که از همان لهو و لعب است و منبئه که جلد مدّبغ است در لغت این گونه آمده یعنی آن پوستی که دباغی میشود. خیلیها به همین ظواهر و پوسته سخن توجه میکنند اما جناب صدر المتألهین میفرماید که ما از اینها دوریم و به اینها توجهی نداریم.
«و تجردوا عن هذه الحکایات الملهیة المنیئه عن السعادات الباقیة» که این سخنان و این حکایات در حقیقت لهو و سرگرمی میآورد و بیارزش و پوستی و غشاوه و غش به همراه دارد و انسان را از سعادت باقیه دور میکند. «وفّقني اللّه لشكر ما أسبغ عليّ من عطائه، و أتمم عليّ من نعمائه» و من از این جهت که خدای عالم مرا موفق کرده است به اینکه آنچه که بر من عطا کرده است من شاکر نعمتهای الهیام. در قرآن آمده که «اسبغ علیهم نعمه ظاهرة و باطنة» همه این کلمات از روح قرآنی نشأت گرفته و سرشار از این حقائق قرآنی است «و وفّقنی الله لشکر ما أسبغ علیّ» خدا مرا موفق کرده است چون خیلی از عالمان و انسانهای به اصطلاح دارای اندیشه و خرد هستند و ولی توجه و التفات ندارند که هر آنچه را که نصیبشان شده است با عنایت الهی است و توفیق ربّانی است لذا جناب صدر المتألهین میفرماید که این توفیق خداست که من در مقام شکر آنچه که بر من از عطایایش روا داشته قرار گرفتهام «و أتمم علیّ من نعمائه» من از کسانی هستم که خدای عالم نعمتهایش را بر من تمام کرده است.
از سوی دیگر هم که جهت سلبی است فرمود: «و أعوذ به أن أذلّ و أضلّ» و به خدا پناه میبرم از اینکه معاذالله ذلت و خواری نصیب من بشود یا گمراهی و انحراف. نه، من کسی هستم که خودم را در پناه حق سبحانه و تعالی بردم و نه خوار و ذلیلم و نه گمراه و منحرف. «و أعوذ به أن أذلّ و أضلّ فيما آتى و أذر، أن أركن إلى الذين ظلموا فتمسّنى النار يوم العرض الأكبر» یکی از مطالبی که در کریمه 111 سوره مبارکه «هود» آمده است این است که «و لا ترکنوا للذین ظلموا» خودتان را به آن دسته از انسانهایی که ظلم کردهاند نبندید و با آنها رابطهای برقرار نکنید. اینجا انسان مؤمن و شریف و خود جناب صدر المتألهین میفرماید که من از این دسته از انسانها نیستم که در حقیقت ارتکان پیدا کنند تمرکز پیدا بکنند نسبت به ظالمان و ستمکاران.
«و إذر أن أرکن إلی الذین ظلموا فتمسّنی النار یوم العرض الاکبر» و به خدا پناه میبریم از اینکه معاذالله آتش جهنم بر ما بیاید در روز قیامت. «و جعلني بفضله و تأييده ممن لا ينظر إلا إليه و لا يرغب إلا فيما لديه» یعنی حق سبحانه و تعالی به من لطف و تفضلی کرده و تأیید کرده که من جز به حق سبحانه و تعالی نمینگرم و به او توجه نمیکنم و جز به آنچه که در نزد اوست امید ندارم. شوق و میلی به غیر از آنچه که در دست حضرت ربّانی است ندارم.
«إلهي برّأتني من غير سابقة علم مني بأن لي مولى و مالك، و ربّيتني من دون حق يوجب عليك ذلك فلا تؤاخذني بالنقصان الإمكاني، و لا تعاقبني بالنسيان الإنسانی» اینکه عرض شد که در حقیقت این کلمات و جملات مملو از این معارف است همین است همه اینها برگرفته از کرائم قرآنی است. این «ربنا لا تؤاخذنا إن نسینا أو أخطأنا، ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما عملته علی الذین من قبلنا» این اصر برای آن است که انسان نقص امکانی دارد و آنچه که خدای عالم بر او میفرستد موجب سختی و سنگینی میشود یا نه، انسان معاذالله اهل نسیان میشود و به وادی غفلت میغلطد و طبعاً این نعمتها را از دست خواهد داد.
«إلهي» بار پروردگارا این یک مناجاتی است یک نوع نجوایی است یک نوع اظهار ادب در موضع الهی است که خدایا مرا از آنچه که به اصطلاح سابقه علمی است که این علم از طریق موالی و مالکان صحیح و اصیل به من نرسیده است. «الهی برّأتني من غير سابقة علم مني بأن لي مولى و مالك»، چون من صاحب مولایم و مالک و صاحبی دارم به علم دیگران اعتنایی ندارم و مرا از آنها برئ داشتی «و ربّيتني من دون حق يوجب عليك ذلك» و مرا تحت تربیت خویش قرار دادی که بدون اینکه حقی که موجب بر ضمانی بر تو باشد برای من حاصل بشود «و ربّیتنی» و مرا تحت تربیت خود قرار دادی «من دون حق» که «یوجب علیک ذلک» بدون اینکه آن بتواند حقی را بر تو تحمیل کند یعنی انسانها در حقیقت جز به عنایت الهی و حقی که از ناحیه حق سبحانه و تعالی برای تربیت بکار گرفته میشود امر دیگری را با خود ندارند. «إلهی برأتنی من غیر سابقة علم منی بأن لی مولی و مالک و ربّیتنی من دون حق یوجب علیک ذلک» بنابراین «فلا تؤاخذني بالنقصان الإمكاني، و لا تعاقبني بالنسيان الإنساني» خدایا اگر به جهت اینکه یک کمالی را نتوانستم تحصیل بکنم و در حقیقت این نقصان امکانی بر وجود دارد بخاطر این نقصان امکانی مرا ملامت نکن مرا مؤاخذه نکن مرا معاقب قرار نده و لطفت را از من دریغ مدار کما اینکه اگر من امری را فراموش کردم در عین حالی که تو به من لطف کردی و من نقص امکانی ندارم اما نسیان انسانی دارم این نسیان انسانی باعث میشود که از کمالات باز بمانم و دور بمانم.
میفرماید که «فلا تؤاخذنی بالنقصان الإمکانی و لا تعاقبنی بالنسیان الانسانی» اینها کلاً در حقیقت حمد و ثنای الهی و اظهار اراداتی است که بنده در پیشگاه مولایش دارد. یکی از مسائلی که ما همواره به آن نیاز داریم دو مطلب است یک: اظهار عجز، اظهار بندگی، اظهار جهل و نادانی و فقر و نظایر آن از ناحیه خود انسان و از سوی دیگر هم بزرگی مولویت کرامت عزت و شرف از ناحیه حق سبحانه و تعالی. این دو جنبه را دیدن و اظهار فضل الهی از یک سو و نقص انسانی از سوی دیگر داشتن اینها زمینههای خیر و سعادت را فراهم میکند. اگر انسانی خودش را معرفی نکند در پیشگاه خدا از یک سو، یا اینکه حق سبحانه و تعالی را با کمالاتش را نبیند طبعاً آن توفیق حاصل نمیشود.
بنابراین نقش خطبهها این است اینجا الآن خطبهای است که جناب صدر المتألهین فرمودند که نسبت خود را به لحاظ فقر به حق سبحانه و تعالی به لحاظ غنا دارند اظهار میکنند. تا اینجا بحث حمد و ثنای الهی است. بعد وارد تصلیه و تسلیم در پیشگاه پیامبر گرامی و اهل بیت عصمت میشوند.
«و الصلاة على خير من أنزل إليه الكتاب»، درود خدا بر آن انسانی که بهترین انسانها است که کتاب الهی هم بر او نازل شده است. این را باید توجه داشت که چون قرآن سید کتب است نمیشود که سید کتب بر غیر سید انبیاء نازل بشود لذا سید المرسلین رسول خاتم هست و سید الکتاب هم قرآن کریم است همانطوری که سید آیات الهی و سید کرائم آیات الهی هم آیة الکرسی است حالا در روایات إنشاءالله ملاحظه خواهید فرمود که سید آیات الهی همین آیة الکرسی است یعنی همه آنچه را که در آیات دیگر هست را این سید دارا است، چون سید یعنی آن نوع برتر و اشرف.
«و الصلاة علی خیر من أنزل إلیه الکتاب و أوتى من ربّه الحكمة و فصل الخطاب»، و بهترین انسانها که کتاب بر او نازل شده و از ناحیه حق سبحانه و تعالی حکمت و فصل کتاب را گرفته است. خدا در قرآن فرمود که ما به پیامبر حکمت دادیم. اگر در ارتباط با لقمان فرمود «و لقد آتینا لقمان الحکمة» در باب پیغمبر هم همینطور است که از او به حکمت تعبیر میکند و همچنین خدای عالم فصل خطاب را یعنی سخن پایانی را و نتیجه را که بعد از آن سخنی معنا ندارد، آن را به پیامبر داده است.
«و الصلاة علی خیر من أنزل إلیه الکتاب و أوتی من ربّه الحکمة و فصل الخطاب» این شخصیت که خیر من أنزل است چه ویژگیهایی دارد؟ «البرزخ الجامع بين الوجوب و الإمكان»، همانطوری که در باب آقا علی بن ابیطالب و نهج البلاغهاش میگوییم که کلام او فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است وجودات اینها هم همینطور است وجود پیامبر گرامی اسلام در حد مخلوقین که نیست «ابدانکم فی الابدان نفوسکم فی النفوس ارواحکم فی الارواح قبورکم فی القبور و لکن و ما احلی اصفائکم» اینها هم همینطور هستند اینها را نباید که در عداد سایر خلق دانست. لذا «لا یقاس بهم احد» نمیشود مثلاً این هشت میلیارد آدمی که هستند اینها صفر هستند در مقابل یک وجود پیامبر گرامی اسلام. البته در حد خود شریف هستند اما «لا یقاس بهم احد» نه اینکه مثلاً یک یک انسانها قابل مقایسه نیستند همه هم جمع بشوند قابل مقایسه نیستند و لذا آنها را اُمّی خطاب کردهاند یعنی کسانی که از علم و خرد و امثال ذلک بهره ندارند و اینها هستند که بهرهها را از خدای عالم به جهان امکان عطا میکنند لذا فرمود: «البرزخ الجامع بین الوجوب و الامکان».
باز پیغمبر چه ویژگی دارد؟ «و الثمرة الحاصلة من وجود الأفلاك و الأركان»، همه آنچه را که در افلاک و ارکان هستی وجود دارد آن ثمرهاش آن نتیجهاش وجود مقدس رسول مکرم اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت است که «سيّد الكونين و مرآة العالمين محمد و آله المعصومين(سلام الله علیهم اجمعین) الفائزين» اهل بیت(علیهم السلام) چ موقعیتی دارند؟ پیامبر را فرمودند برزخ جامع است ثمره حاصله است سید الکونین است مرآة العالمین است اما اهل بیت چه ویژگیهایی دارند؟ «الفائزین من ميراث النبوة و الولاية بالحظّ الأوفى و القدح المعلّى» اینها برترین جامداران میراث نبوت و ولایتاند و اینها در حض اوفی و قدح معلّا این حقائق رسالت و ولایت را با خود دارند «عليهم الصلوات من اللّه تعالى و لهم التسليمات من الحق الأعلی» که از خدای عالم صلواتش را و سلامش را برای اهل بیت(علیهم السلام) و رسول گرامی اسلام مسئلت میکنیم که وقتی میگوییم «اللهم صل علی محمد و آل محمد» در حقیقت صلوات را از حق سبحانه و تعالی و سلام را از حق سبحانه و تعالی برای اهل بیت عصمت و طهارت مسئلت میکنیم.
این «علیهم الصلوات من الله تعالی و لهم التسلیمات من الحق الأعلی» همان صلواتی است که خدا در قرآن فرمود «یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما».