1402/03/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرح تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه «فاتحة الکتاب»/
تفسير سوره فاتحة الکتاب از کتاب تفسير جناب صدرالمتألهين جلسه صد و بيست و چهار صفحه پانصد و هفتاد و يک بحث در وجوهي بود که جناب صدرالمتألهين از کتب تفسيري معتبر که صاحبان علم و تحصيل نگاشتند مثل کتابت تفسير کبير جناب فخر راضي و کتاب تفسير نيشابوري و غير اين ها که جناب صدرالمتألهين وجوه سه گانه اي را از اين مجموعه انتزاع فرمودند و به عنوان متمم و مکمل فضائلي که براي سوره مبارکه حمد ياد شده است دارند ذکر مي کنند البته وجهي را هم در حقيقت اضافه مي کنند که ظاهرا منبع آن هم کتاب تفسير جناب فخر رازي است که ان شاالله به عنوان وجه رابع خوتنده خواهد شد اين وجوه ثلاثه همانطور که خودشان فرمودن از باب تکميل اين بحث و تکثير فاعدهاي که در اين باب هست ذکر شده است در وجه اول کلا بحث بر اين بود که آيات فاتحه يعني فاتحه الکتاب هفت تا است و اعمال صلاة محصوصه هم که واجب هستند بالاتفاق هفت تا است که حالا يک نوع مطابقتي را به لحاظ آيات و اعمال تنظيم فرمودند که ملاحظه فرموديد البته عرض مي کنيم اين ها يا مي تواند اگر از نگاه پايين به بالا باشد ذوقي باشد که بر اساس برداشت هاي از آيات الهي و آنچه که از معاني و حقايق در منظر يک حکيم عارف مفسر هست قرار مي گيرد يا نه واقعا اين ها اين حقايق را مشاهده کردند و مناسباتي که بين اين آيات و حقايق هستي خصوصا در عالم برزخم و قيامت هست مشاهده کردند و آن مشاهدات خودشان را در اين قالب ها دارند بيان مي کنند شايد ما که از منظر به اصطلاح سطحي از پايين به بالا نگاه مي کنيم خيلي نتوانيم مناسبات بين اين الفاظ اين آيات با اين حقايق را بيابيم و اين ارتباط را براي خودمان حلاجي بکنيم اما اونچه که اين اهل معرفت بدان رسيده اند يا مشاهده کردند يا براي آن ها کشف شده يا در يک حالاتي اين حقايق را هماهنگ با اين آيات ديدن به هر صورتي بالاخره اين موارد هست که آنچه که در اين آيات هفت گانه آمده اين ها مرتبط با بسياري از حقايق نظام هستي است که بعضا دارد ملاحظه مي شود در وجه دوم راجع به مسئله معراج پيامبر ص فرمودند که اين معراج دو حيثيت داشت هم معراج روحاني بود هم معراج جسماني و در مقام معراج روحاني مطالبي را بيان داشتند که ان شاالله تتميم آن را را در اين جلسه ملاحظه ميفرماييد و همچنين بيان معراج جسماني که اين هم باز يک سبقه ي روحاني دارد شايد انتظار ما از معراج جسماني اين باشد که بالاخره از « جنات تجري من تحت الانهار» انسان برخوردار باشد ولي باز در اظهاراتي که ذيل بحث معراج جسماني بيان مي فرمايند بيشتر هم حيثيت هاي روحاني مد نظر است که حالا ان شا الله ملاحظه مي فرماييد در اين بخش مي فرمايند که انسان وقتي در حقيقت طهارتش را براي نماز فراهم آورد چون در اين معراج بالاخره جهاتي دخيل است در اين معراج که همانطور که فرمودند جلسه قبل هم ملاحظه فرموديد تحفه الهي است که پيامبر گرامي اسلام در اين سفر، سفر معراج خود براي امت خودش آورده است خب اين تحفه يک سلسله مقدماتي و موخرات تعقيباتي دارد و يک سلسله متن و ارکاني دارد که از وضو ساختن و طهارت گرفتن هست تا مقدمات ديگر و نهايتا به خود اذکار و کرائم و آياتي که در سوره مبارکه حمد وجود دارد حتي تا پايان که سلام هست را دارند ذکر مي کنند که هر کدام از اين ها چه در معراج روحاني و چه در معراج جسماني چه نقش و سهمي را در اين معراج انساني دارند در حقيقت موثر هستند و افاده مي کنند چنين نقشي را به حق اين مسئله بايد مورد توجه قرار بگيره که اگر گفتند که پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمودند « الصلاة معراج المؤمن» اين يک سخن به اصطلاح اخلاقي و ارزشي نيست صرفا اين نيست که مثلا يک ارزشي را مي خواهند به نماز بدهند نه واقعيت اين قضيه اين است که در معراج اين حقيقت يعني صلاة اتفاق افتاد هر انسان مومني وقتي که نماز را آن گونه که هست بخواند گويا او معراجي داشته همان معراجي که پيامبر (ص) داشت البته خب اين به حد و نوبه خودش و پيامبر به نوبه خودش يعني خداي عالم اين تحفه را به پيغمبر گرامي اسلام مرحمت داشت به اين سهم که همان گونه که پيامبر به معراج الهي رفت و در آن معراج حقائق را باز يافت و فهميد مومنان و آحاد امت پيامبر هم به وسيله اين معراج به نوبه خود از چنين ذخيره و گنجينه الهي بتوانند بهره مند بشوند اذا جا دارد که نماز را با يک تقريبا چنين حالاتي انسان قرائت بکند يا اقامه بکند که به حق احساس بکند که همان گونه که پيامبر گرامي اسلام به معراج رفتن انسان هم در در پرتو نمازش به معراج الهي بار يابد « ثمّ إذا تطهّر و تجرّد»وقتي که طهارت گرفت و خودش را از حيثيت هاي مادي پاک کرد و مجرد کرد خب طبعا ديگر به نماز مي ايستد و در حال نماز ديگر بايد مقدمات را که حالا اذان و اقامه است و هر کدام از آن ها چه نقشي دارد به جاي خود ديگر مي رود که تا نماز را برپا کند و اقامه کند خب در اولين گام تکبيره الاحرام است خب اين تکبيرة الاحرام نقشش چيست؟ نقشش اين است که دست را انسان بالا مي برد و در حقيقت همه را به ظاهر فکر مي کنند که همه چيزو کنار زده و رفع کرده اين رفعيت يعني رفع دنيا و آخرت که انسان دنيا و آخرت را بي توجه به آن ها است نه به دنيا و ذخارف دنيا نه به آخرت و ذخائر آخرت بلکه تمام توجه از باب « بل وجدتک اهلا للعباده» به سمت حق سبحانه تعالي حرکت مي کند اين نماز براي اين است « ثمّ إذا تطهّر و تجرّد فليرفع» بايد که دست را بالا ببرد «يديه» اين رفع يد اشاره است « إلى توديع الدنيا و الآخرة» انسان بايد که با اين اشاره اي که مي کند توجه داشته باشد با اين بيان الله اکبر يعني حال خود الله اکبر يک معنايي دارد و حقيقت کلام بيان مي کنم اما خود رفع يد يک موضوعيتي دارد اينکه گفته ميشود که انسان بايد اين دستانش را تا محاذي گوش بالا ببرد اين معناش اين است که رفع کند دنيا و آخرت را « إشارة إلى توديع الدنيا و الآخرة» و اينکه « و ليوجّه قلبه و روحه و سرّه إلى اللّه تعالى» که در حقيقت اين ها همانطور که ظاهر در مسير الهي قرار گرفت روحش و قلبش و سرّش هم در مسير الهي باشد و « و ليوجّه قلبه و روحه و سرّه إلى اللّه تعالى» حالا که رفع يد کرد حالا چه بگويد « ثم ليقل» بايد بگويد «الله اکبر» در اين حالتي که رفع يد شد اينجا است که اين کلام شريف و تکبير را بيان بکنند الله اکبر خب مراد از الله اکبر چيست؟ « أي من كلّ الموجودات» خداي عالم از همه موجودات برتر است اما يک معناي برتر و بالاتري هم وجود دارد و اين هست که « بل هو أكبر من أن يقاس إليه غيره» خداي عالم برتر از اين است که چيزي با او مقايسه بشود نه اين که خدا برتر از موجودات است وقتي ما مي گوييم خداي عالم از ساير موجودات برتر است يعني موجودات را با خدا مقايسه کرديم خدا را برتر ديديم اما معناي دوم اين هست « بل هو أكبر من أن يقاس إليه غيره» اصلا قابل مقايسه نيست «لا يقاس به احد»هيچ چيزي هيچ هستي با او، کل ماسوي الله را که جمع بکنيد در حقيقت اين طرف العين به يک اشاره ايجاد مي شود خب خلق را که با خالق نمي سنجند مخلوق را که به خالق نمي سنجند مخلوق فعل او است آن همچنين فعلي که صرفا با اراده ايجاد مي شود و نه ابزاري و نه کاري، بنابراين او برتر از آن است که ديگر موجودات با او مقايسه بشوند خب در اين حال البته در روايات هم اين مضامين وجود دارد در برخي از اين روايات شريفه آمده است که در حقيقت وقتي امام عليه السلام از شخص سوال مي کند الله اکبر يعني چه؟ شخص در جواب مي گوييد که «الله اکبر من کل موجودات» حضرت فرمود که مگر در خارج غير از حق سبحانه و تعالي چيزي وجود دارد که خداي عالم بخواهد برتر از آن ها باشد اصلا وجود ندارد چيزي خب اين يک نگاه عارفانه اي است که در حقيقت يه وقت مي گوييم رصد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند که اين هم يک مقام والا و رفيع هست اما اعرف از او اين استش که چيزي وجود ندارد هر چه که هست ظهور و نمود الهي است نه که وجود داشته باشد و خداي عالم هم موجود باشد اين با اطلاقش با احاطه وجودي و با ساير اوصافي که حد بي نهايتي او است سازگار نيست؛ به هر حال براي که اين معراج به درستي شکل بگيرد سه نوع معراج هم که يک معراج مال حضرت ابراهيم خليل (ع) هست در يک کلام معراج او ذکر مي شود که معراج حضرت خليل اين است که حضرت در مقام نماز مي گفت «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفًا» اين معراج حضرت خليل الرحمن است که او اينچنين نمازش را آغاز مي کند که مي خواهد به چنين جايگاهي برسد که تمام توجه به جناب الهي است و همه ي آسمان و زمين در حقيقت مفتور و مخلوق الهي هستند و او به صاحب آسمان زمين مي نگرد اين يک نوع معراج است معراج ديگري است که براي فرشتگان هست که فرشتگان با کلام « نحن نسبح بحمدك ونقدس لك» معراج خودشان را اين گونه تنظيم کردند که مي گويند « سبحانک اللهم و بحمدک» اين هم مي تواند براي همه انسان هايي که مي خواهند وارد نماز بشوند در حقيقت با اين آهنگ نمازشان را شروع کنند که خدايا تو منزه و مقدس هستي و ما تو را حمده مي کنيم و ثنا و ستايش تو را داريم که همواره تسبيح با تحميد بايد همراه باشد و نوع سوم از معراج که برترين نوع معراج است معراجي است که رسول گرامي اسلام داشت و او با اين نوا و اين صدا کار خودش را آغاز کرد که عرض کرد به محضر الهي « انّ صلواتي و نسكي و محياي و مماتي للّه ربّ العالمين» و اين معراج رسول گرامي که حبيب خدا هست مي باشد، اين مجموعه اي از معراج هايي که بيان شده است توفيقي است براي انسان که با توجه به اين معراج ها نماز خو خودش را استوار ببندد لذا فرمود که « و قل: وجّهت وجهى للّذى فطر السّموات و الأرض حنيفا، فقولك: وجّهت وجهي، هو معراج الخليل على نبيّنا و عليه الصلوة و السلام» اين معراج پيامبر بزرگوار جهان اسلام و ابوالانبيا حضرت خليل الرحمان هست معراج ديگري است که در حقيقت فرشتگان و ملائک الهي با آن خدا را تسبيح و تحميد مي کند اصلا عبارت است از « سبحانك اللّهم و بحمدك» اين هم بسيار ذکر شريفي است که فرمود « معراج الملائكة حيث قالوا: نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك»و نوع برتر از معراج ها معراج حبيب خدا است که فرمود « و قولك:انّ صلواتي و نسكي و محياي و مماتي للّه ربّ العالمين معراج الحبيب محمّد صلّى اللّه عليه و آله فقد جمع المصلّي» مي تواند انسان نمازگزار اين معارج را به اين صورت در حقيقت تنظيم کند که سه نوع معراج که معارج برتر هستن « فقد جمع المصلّي بين معراج الملائكة المقرّبين و معراج عظماء الأنبياء المرسلين» مثل حضرت ابراهيم و رسول گرامي اسلام (ص) خيلي وقتي اين اتفاق افتاد يعني انسان با اين ذکر و با اين آهنگ کار صلاة خودش را آغاز کرد بفرماييد که « ثمّ إذا فرغت من هذه الحالة» شروع مي کنيد براي بيان نماز ميگويي « فقل: أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم» چرا اين سخن مي گويي؟ چرا ميگي «أعوذ بالله» دليلش اين است « حذرا عن مكره و إغوائه و دفعا لإعجابك عن نفسك» دو تا مسئله همواره بايد يادمان باشد يک اعجاب نفس خود بيني بله من کسي هستم که دارم نماز مي خونم من کسي هستم که تقواي الهي دارم و معاذالله اين اعجاب نفس بدترين مصيبتي است که انسان دارد از سوي ديگر هم اغواي شيطاني و مکر و فريب شيطان هست و باعث پرت شدن هواس بي توجهي گرفتن حضور قلب از انسان هست که بايد انسان همواره با اين ذکر « أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم» از مکر و وساوس و خدايع و فريب او خودش را نجات بدهد « حذرا عن مكره و إغوائه و دفعا لإعجابك عن نفسك» براي اينکه اين مسئله به غرور تو را نندازد با اين کلام خود را به خدا پناه ببر « و في هذا المقام» حالا از اين به بعد ديگر ابواب براي انسان فتح مي شود چرا که انسان با صعود و رفعتي که پيدا کرده ديگر ابواب هشت گانه جنت براي او يکي پس از ديد ديگري باز مي شود « و في هذا المقام يفتح لك أحد أبواب الجنّة» اولين باب جنت باب معرفت است « رزقنا الله و اياکم» که انشاالله هر هشت باب بهشت براي همه ما ان شاالله مفتوح باشد « يفتح باب المعرفه» اين يک وقتي با اين سخن را گفتيم که « أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم» باب معرفت به سوي انسان گشوده مي شود حالا اين جنتي که گفته مي شود ديگر « جنات تجري من تحت الانهار» نيست بلکه که جنت معرفت است که از اين طريق حاصل مي شود جنت ديگر « و بقولك: ﴿بسم اللّه الرّحمن الرّحيم﴾، يفتح باب الذكر» اين که انسان همواره متوجه به جناب الهي باشد و لحظه اي هم غافل نباشد اين متذکر بودن خب خودش يک جنتي است انساني که همواره در محضر الهي است و خود را حاضر و ناظر در حوزه اله مي بيند خب اين در جنت دارد به سر مي بره « و بقولك: ﴿الحمد للّه ربّ العالمين﴾ يفتح باب الشكر» يکي از ابوابي که انسان مي تواند براي خودش مفتوح کند با کلمه الحمدلله رب العالمين باب شکر هست «و بقولك: ﴿الرّحمن الرّحيم﴾ يفتح باب الرجاء و بقولك: ﴿مالك يوم الدين﴾، يفتح باب الخوف و بقولك: ﴿ايّاك نعبد و ايّاك نستعين﴾، يفتح باب الإخلاص المتولّد من معرفة العبوديّة و بقولك: ﴿اهدنا الصراط المستقيم﴾، يفتح باب الدعاء و التضرّع، ادعوني استجب لكم و بقولك: ﴿صراط الذين أنعمت عليهم﴾ إلى آخره يفتح باب الاقتداء بالأرواح الطيّبة و الاهتداء بأنوارهم فجنّات المعارف الربّانية انفتحت لك أبوابها الثمانية» در اين موقع هست که هر هشت باب بهشت براي انسان باز مي شود که عرض کرديم اين ها به عنوان معراج رهبر روحاني است که اين ابواب ابواب روحاني است « بهذه المقاليد الروحانيّة» اينها کليد هستند اين الحمدلله رب العالمين، الرحمن ال الرحيم مالک يوم الدين اينها کليد هستند که با بيان اين ها و اگر انسان با توجه جو اين ها را بگويد به اين سراي اين ابواب ياد شده راه پيدا مي کند؛ اين را باز تاکيد کنيم که آنچه را که اين بزرگان در اين رابطه بيان مي کنند که مثلا الحمدلله رب العالمين باب عرض کنم که شکر را به سوي انسان باز مي کند يا الرحمن الرحيم باب رجا را باز مي کند اينها بر اساس کشف و شهود است يا بر اساس مناسباتي است که بين اين اذکار و آن حقايق وجود دارد و لذا ما نمي تونيم اين مناسبات را در لواي مفاهيم و استدلال و برهان ذکر بکنيم تا اينجا معراج روحاني بود «و اما الجسماني» چون همانطور که ملاحظه فرموديد در ابتداي الوجه الثاني فرمودند که «کان لرسول الله صلي الله عليه و آله وسلم معراجان» دو معراج وجود داشت در صفحه 570 در اينجا الآن مي فرمايند که معراج روحاني تمام شد «و اما الجسماني» عرض کرديم که معراج جسماني خب به ظاهر به اين صورت است که جسم مثالي انسان در آن نشئه بهره مند است از جناب تجديد تحت الانهار چون هيچ ترديدي نيست که اين حور و قصور وجود دارد بيان الهي در قرآن مجيد در اين نوع از جنت ديگر جايي براي ترديد و شک نگذاشته قطعا اين معراج وجود دارد که معراج جسماني است که در حقيقت حاصل بشوند اما در اين بيان که الان ملاحظه مي بفرماييد باز رويکرد اين معراج جسماني هم حيثيت هاي روحاني است « و أمّا الجسماني فاولى المراتب أن يقوم بين يدي اللّه» اولين مرتبه اين معراج جسماني اين است که شما بتوانيد در پيشگاه خدا قرار بگيريد و خداي عالم را مشاهده کنيد که البته مشاهده خداي عالم نه به معناي معاذالله با اين سر يا خدا معاذالله با آن حيثيت هاي جسماني باشد حالا عنايت حق است فعل و فيض حق است وجه الله هست جنب الله هست و امثال ا ذلک اما نسبت آن حقيقت با حق سبحانه و تعالي نسبت مستقيم هست که شايد در آن حديث امام رضا علام که به اباصلت مي گويد که همچين شبهه اي در ذهن عده اي وجود دارد که عده اي خدا را در بهشت ملاقات مي کنند و زيارت مي کنند که جناب اباصلت اينچنين شبهه اي را مثلا به ظاهر مطرح مي کند امام (ع) مي فرمايد که بله آن وجه الهي يا وجه نبوي است همانطوري که خدا در قرآن فرموده است که « من يطع الرسول فقد اطاع الله» در ذيل همين بحث که اين ذيل ذيل لفظي نيست ذيل حقيقي است که « من اطاعکم فقد اطاع الله و مَن اَحَبَّكُم فقَد اَحبَّ الله من ابغضکم فقد ابغض الله» در حقيقت اين ها جلوه هاي بارز و وجه الله هستند و زيارت اين ها در حقيقت زيارت ساحت الهي محسوب مي شود « و أمّا الجسماني فاولى المراتب أن يقوم بين يدي اللّه، كقيام أصحاب الكهف إذ قاموا فقالوا ربّنا ربّ السّموات و الأرض» اين «إذ قاموا» يعني در پيشگاه خداي عالم ايستادند و مراد از اين ايستادن ايستادن ظاهري مادي نيست البته اين هم نمادي از ايستادگي است چون انسان اگر «علي مزاجه» باشد يا نشسته باشد امثال ذلک آن حالت رفيع و رفعتي انسان تامين نمي شود آن بايد انسان بايستد اما مراد از ايستادن در اين جا ايستادن فيزيکي مادي نيست بلکه اينکه انسان با همه هستي اش در مقام اراده الهي و در مقام اين امر قرار بگيرد که راضي به رضاي الهي و اراده الهي باشد اين مي شود ايستادن و قيام « إذ قاموا فقالوا ربّنا ربّ السّموات و الأرض. بل قيام أهل القيامة» که اصلا اهل قيامت هم در پيشگاه خدا قيام مي کنند که خدا رد قرآن فرمود « يوم يقوم الناس لربّ العالمين» اصل قيام را دارند مطرح مي کنند که در معراج جسماني همه در پيشگاه خدا حاضرند بلکه قائم اند و مسمم هستند تا محقق کنند اراده الهي را ؛ « ثمّ اقرء سبحانك اللهم و بحمدك» اين ذکري است که تامين کننده معراج ملائکه و فرشتگان درگاه الهي است همانطور که چون « وجّهت وجهى للّذى فطر السّموات» اين ها هم معراج حضرت خليل الرحمان هست خب بعد از اين مراحل که معراج جسماني در مرحله اولي هست «ثمّ الفاتحة» يعني در حقيقت آن وقتي که اين مراحل تمام شد شروع مي کند به فاتحه الکتاب « و بعدها ما تيسّر لك من القرآن» و بعد از فاتحه آنچه که براي تو ميسور است يعني در مقام سوره بعد از حمد چون به هر حال در نزد عده اي سوره به تمام خواندن ملاک نيست بلکه بعد از هم هر مقداري که از قرآن انسان مي تواند بخواند مي تواند بخواند «ثمّ الفاتحة و بعدها ما تيسّر لك من القرآن و اجتهد في أن تنظر من اللّه إلى عبادتك حتّى تستحقرها و ايّاك و أن تنظر من عبادتك إلى اللّه فإنّك إن فعلت ذلك صرت من الهالكين و هذا سرّ قوله إيّاك نعبد و إيّاك نستعين كما ذكر» يکي از مسائلي که بر آن لازم است که پرهيز بدهند و مصلي را متوجه کنند که مبادا چنين حرکتي و چنين فکري براي انسان باشد اين است که هرگز انسان نبايد خودش را در يک جايگاهي قرار بدهد که در حقيقت اين صلاتش را اين عبادتش را براي خودش عبادت بزرگي بداند نه اين ها در پيشگاه خداي عالم که به او اين توفيق را داده اين معرفت را داده اين ارادت را محبت و داده که اين گونه در پيشگاه خدا متضرعانه و متذللانه بايستند خودش بزرگترين نعمت هست مبادا که اين کار را بزرگ بداند؛ انسان بايد خودش را واقعا با اجتهاد و تلاش چون خيلي ها هستن که معاذ الله از اينکه نماز مي خوانند بايد اين نماز را فخري براي خودشان مي خواهند قرار بدهند و با اين فخر فخرفروشي بکنند « و اجتهد في أن تنظر من اللّه إلى عبادتك حتّى تستحقرها» بنگري به نمازت که به عبادتت که تا آن را بتواني کوچک کني « و ايّاك و أن تنظر من عبادتك إلى اللّه» حتما بايد پرهيز کني و بپرهيزي از اينکه به عبادت خودت به پيشگاه خدا بنگري به اين که به به من چه عبادتي دارم مي کنم چه تقوايي دارم چه ذکر و قيام و قعودي دارم و اين معاذلله باعث مي شود « إن فعلت ذلك صرت من الهالكين» و اين معنا سّر قولي « إيّاك نعبد و إيّاك نستعين» است، که انسان اين گونه متضرعانه و متذللانه در پيشگاه خداي عالم طلب اين معنا داشته باشد که من فقط و فقط تو را عبادت مي کنم و از تو استعانت مي جويم « كما ذكر» در خلال مباحثي که در تفسير ذکر فرمودند اينها را بيان داشتن « و اعلم إنّ نفسك إلى الآن جارية مجرى خشبة» تا الان چون شما ايستاده ايد هنوز انعطاف وجودي پيدا نکرديد آن تواضع مياني و تواضع نهايي اتفاق نيفتاده تا الان مثل چوب ايستاده اي و هنوز انعطاف و لينت وجودي پيدا نکردي براي اينکه آن لينت اتفاق بيفته و در حقيقت اين عنامتت بشکنه خب پس بايد که با انعطاف وجودي و انثناي وجودي باشي و به رکوع بيفتي « و اعلم إنّ نفسك إلى الآن» تاکنون هنوز به رکوع نرفتي ديگر « جارية مجرى خشبة عرضتها على نار» چوب وقتي که هنوز به آتش عرضه نشده همچنان شق و رق ايستاده است اما به محض اينکه وارد در آتش شد ديگر اين عناميت آن مي شکند و کاملا به اصطلاح لينت وجودي پيدا مي کند مي فرماييد که « و اعلم إنّ نفسك إلى الآن جارية مجرى خشبة عرضتها» يعني عرضه کرده اين نفس را يا خشب وجودي را « على نار خوف الجلال» اين نار خوف جلال اين نفست را از آن شق رقي مي اندازد « فلانت» ديگر زينت پيدا مي کند نرم مي شود منعطف مي شود اين نفس « فاجعلها منحنية بالركوع» شما به وسيله رکوع اين نفست را منحني و خاضع مي کني « ثمّ اتركها» دوباره برمي گرداني يعني از رکوع سر برمي داري « لتستقيم مرّة اخرى» براي اينکه آن حالت استقرا و استقامت حاصل بشود براي اينکه اين يک ضرب المثلي است الان اينجا است در احاديث آمده و خصوصا اهل سنت به اين حديث توجه کردند و اين ضرب المثله که در آن عصر رايج بوده را در حقيقت در اينجا بيان مي کنند، مي فرمايند که رسول گرامي اسلام يه شخصي را ديد که زياد عبادت مي کرد و افراط در عبادت داشت به او اين گونه فرمود که « فإنّ هذا الدين متين فأوغل فيه بالرفق» اين دين يک دين استوار و متيني مبادا با افراط و تفريط اين دين را بخواهي کوچک کني « فلا تبغّض طاعة اللّه إلى نفسك» کاري نکن که طاعت خدا را براي خودت سخت بگيري و با غيظ و غضب همراه بکني نه اين لطافت وجودي و انعطاف بسيار براي اين که انسان در پيشگاه خداي عالم يک خضوع شريف داشته باشد نه يک خضوع آزار دهنده و باعث افراط در تواضع و حضور باشد « فلا تبغّض طاعة اللّه إلى نفسك» طاعت خدا را براي خودت مبغوض نکن و باعث نگراني خودت ايجاد نکن براي اينکه « فان المنبتّ لا أرضا قطع و لا ظهرا أبقى» اين البته يک ضرب المثلي است که در دوران اعراب گذشته وجود داشته الانم شايد وجود داشته باشد ضرب المثل هست ديگر در نهايه ابن اثير در ساير کتاب ها هم آمده و تفسيري هم براي اين بيان شده است که منببت يعني آن کسي که راه را دارد طي مي کند و مسير را مي پيمايد خب اين پيماينده زمين و اين اينکه سواره بر اسب هست بايد جوري برود که نه اسب را يا آن زهر را يا آن دابه مراحله را خسته بکند و نه خودش خسته بشود در اين تفسير آمده که راه 15 روزه را آدم بخواد 5 روزه بره خب معلوم است که دشواري و سختي و صعوبت براي خودش فراهم مي کند اين از مطالبي است که حالا اينجا به عنوان الجامع الصغير آدرس دادند و در کتاب هاي ديگر هم اين حديث آمده يا اين ضرب المثل هست « فإذا عادت إلى استقامتها» اگر دوباره از حالت انحنا برگشت و به حالت استقامت رسيد « فانحدر إلى الأرض» ديگر اينجا ميره به سمت سجده که اين انحنا و اين سقوط و انحناي به سمت ارض اين مي شود «بغاية التواضع » در اين جا « و اذكر ربّك» چون نهايت تواضع از ناحيه عبد حاصل شده است جا دارد که آن بزرگ ترين ذکر را که «سبحان ربي الاعلي و بحمده» هست را انسان بگويد « و قل: سبحان ربّى الأعلى فإذا سجدت ثانية» حالا وقت سر را برداشتي دوباره به سجده افتادي « فقد حصل ثلثة أنواع من الطاعة» وقتي اين حالت تمام شد يعني حالت سجده دوم هم انجام شد سه نوع از طاعت براي تو حاصل مي شود «رکوع واحد» يک، « و سجدتان» اين هم دو و سه « فبالركوع تنجو من عقبة الشهوات» وقتي رکوع کردي از گردنه هاي شهوت ها و عقبه هاي هواهاي نفس رهايي پيدا مي کني و نجات پيدا مي کني کني اين يک « و بالسجود الأول من عقبة الغضب الذي هو رئيس الموذيات» همانطور که فرمودند سه تا ما به اصطلاح مدخل نفوذ شيطان را داريم يکي شهوت ديگري غضب و سومي هم در حقيقت هوا و هوس بود مي فرمايند که با رکوع آن باب نفوذ شهوت در حقيقت در انسان بسته و مغلوم مي شود با سجده ي اول هم باب به اصطلاح غضب بر انسان بسته و مسدود مي شود و با سجده دوم هم در حقيقت هوا و هوس از انسان دور شده و انسان نسبت به آن ها نجات پيدا مي کند « فبالركوع تنجو من عقبة الشهوات و بالسجود الأول من عقبة الغضب الذي هو رئيس الموذيات» وقتي باب غضب بسته شد همه آنچه که باعث در حقيقت اذيت و آزار است به اين معنا که جنبه هاي به اصطلاح قهر و حقد و کينه و ديگر جنودي که براي غضب هست همه و همه از انسان جدا مي شود « و بالسجود الثاني تنجو من عقبة الهوى» که هوا و هوس در انسان مي ميرد و آن چيزي که انسان را به مضلات گمراهي ها مي کشاند از انسان جدا مي شود و اين باعث نجات انسان از عقبه هوا هست « فإذا تجاوزت عن هذه الدركات وصلت إلى الدرجات» اين يکي از مسائل عمده است که اين « لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ »يا « فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» همه اش به همين است که اگر انسان بخواهد کمالي را بيابد اول بايد پاک بشود از رذائل از ارجاس از ارجاز و ساير امور تا بتواند نجات پيدا بکند « فإذا تجاوزت عن هذه الدركات وصلت إلى الدرجات العاليات و ملكت الباقيات الصالحات» و انسان مي تونه باقيات صالحات را مالک بشود « و انتهيت» يا اگر ما اينجا را بخواهيم مخاطب کنيم بخوانيم « فإذا تجاوزت عن هذه الدركات وصلت إلى الدرجات العاليات و ملكت الباقيات الصالحات و انتهيت إلى عتبة باب الجلال و الإكرام مدبّر عالمي النور و الظلام» انسان در چنين حالتي است که مي تواند به آستان جلال الهي و کرامت و اکرام الهي گام بنهد « و انتهيت إلى عتبة باب الجلال» درگاه و آستان باب جلال و اکرام الهي همين است که خدايي که مدبر عالم نور و نور و الضلام هست خب بعد از اينکه از سجده دوم سر برآورد چي مي چه مقامي است مقام تشهد است اينجا بايد بگه « فقل: أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له» تا چه بشود؟ « ليتمّ لك بهذه الشهادة معرفة المبدأ» يکي از مسائلي که ما در باب صلاة همواره بايد بهش توجه کنيم و در سوره مبارکه حمد به صورت بارز ظهور دارد مسئله معرفت مبدا است که همواره بايد خودمان را به معرفت م کنيم و نزديک کنيم که با اين کلام « أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له» براي انسان چنين مقامي حاصل مي شود که بتواند به معرفت مبدا برسد؛ قابل دقت است قابل توجه هست که اين معرفت ها ديگر معرفت اصولي نيست ا آن کسي که به معراج الهي بار يافت است اينها ديگر شهود و کشف حقايق است « رزقنا الله و اياکم» ان شا الله اين نوع از معرفت که معرفت شهودي و حضوري است حاصل بشود بنابراين ما ديگر از لفظ و عبارت و اعتبار رستيم با اين نگاهي که ايشان دارن در سوره مبارکه حمد به ما تعليم مي دهند ما ديگر از اين الفاظ عبارات رستيم و به حقيقت اين امور رسيديم بعد از اين شهادت شهادت به رسالت پيامبر است که « و أشهد أنّ محمدا عبده و رسوله، ليتمّ لك معرفة المعاد و ليصعد إليه نور روحك» اگر بناست نور روح انسان از باب « اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح» تامين بشود خب بايد با بيان شهادتين انجام بشود که شهادت دوم هم مکمل است « ينزل إليك روح محمّد صلّى اللّه عليه و آله» وقتي انسان در معراجش پيامبر و به اين عظمت ياد مي کند و او را به عنوان رسول خدا مي شناسد از آن به بعد روح پيامبر(ص) بر انسان القا مي شود و انسان روح پيامبر را در اونجا ميده مشاهده مي کند « رزقنا الله و اياکم» و روح و ريحان حاصل مي شود « ينزل إليك روح محمّد صلّى اللّه عليه و آله فيتلاقى الروحان» يعني روح انساني که روح تو بود فرمود« ليصعد إليه نور روحك » و روح پيامبر (ص) « و يحصل هناك الروح و الريحان فقل: السلام عليك» اينجا ديگر بخش پاياني نماز است که « السلام عليك أيّها النبيّ و رحمة اللّه و بركاته» اينجا چون تلاقي و ديدار حاصل مي شود و انسان مي تواند پيامبر و روح پيامبر را مشاهده بکند جا دارد که اينجا سلام بکند چون در پايان نماز سلام است خب اين سلام به چه معنايي هست به معناي تلاقي و ديداري است که بين روحان حاصل شده است روح انسان و روح رسول گرامي اسلام « السلام عليك أيّها النبيّ و رحمة اللّه و بركاته، فعند ذلك يقول محمد صلّى اللّه عليه و آله: السلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين» پيامبر وقتي چنين سلامي را از مومنين به معراج رسيده دريافت کرد او جوابي که مي دهد جواب به همه کساني است که او را در آن حال زيارت کردند « السلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين ثمّ إذا ذكرت اللّه في صلاتك بهذه الأثنية و المحامد، ذكر اللّه ايّاك في محافل الملائكة» اگر کسي اين گونه نماز خوند اين گونه مشاهده کرد اين روح را در عالم ارواح زنده کرد در پاي در پرتو نماز خب خدا هم او را فراموش نمي کند در اينجا از اين به بعد ياد خدا براي انسان حاصل مي شود و سلامي که تحت عنوان السلام عليکم و رحمه الله و برکاته هست، اين سلام سلام الهي است سلام فرشتگان است « ثمّ إذا ذكرت اللّه في صلاتك بهذه الأثنية و المحامد» با آن محامد و اين دونا دو نوع ذکري که داشتيد « ذكر اللّه ايّاك في محافل الملائكة كما من ذكرني في ملاء ذكرته في ملاء خير من ملائه» اگر انسان نماز خواند يعني خدا را متذکر شد و در جماعت هم که باشد خب خدا را در جماعت ياد کرده و ذکر الهي را در جماعت اعلام کرد نشان داد خب وعده خدا اين است که شما اگر ما را در جمع ياد کرديد ذکر ما را بزرگ داشتيد ما شما را در يک جمع بزرگ تر و برتر حاضر مي کنيم و آن اين ذکر الهي است که فرمود «السلام عليکم رحمه الله و برکاته» اين خدا هست که به انسان هاي نمازگزار سلام مي فرستد در يک جمع بسيار عظيمي که فرشتگان و انبيا حضور دارد « من ذكرني في ملاء» که اين حديث قدسي است « ذكرته في ملاء خير من ملائه» اگر در ملا نه در خلا به ياد من بوديد من هم در يک ملائ برتر و کامل تر هم به ياد شما هستم « و إذا سمع الملائكة ذلك» وقتي فرشته ها هم اين را شنيدند که شما متذکر به ياد الهي بودين « اشتاقوا إلى العبد» مشتاق آن بنده مصلي اهل معراج مي شون « فقال اللّه: إن الملائكة اشتاقوا إلى زيارتك» فرشته ها هم مشتاق زيارت انسان مصلي اهل معراج هستند، « و قد جاؤك » که مي آيند به سمت شما فرشته ها ميان تا شما را زيارت کنند آن کسي که در سايه اين نماز به معراج الهي بار يافته است اين از اين بسيار خشنود خواهد بود « فابدأ بالسلام عليهم» شما جا دارد که به اين فرشته ها سلام بکنيد چون اين ها آمدن که در حقيقت شما را زيارت بکنند چون شما زائر کوي الهي بوديد « فابدأ بالسلام عليهم لتكون من السابقين» شما از اهل سابقين بخواهيد باشيد چون اين ها که مي آيند در حقيقت با خودشان همه ي سبقت خودشان را هم مي آورند « فقل: السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته، كلام أهل الجنة» اين سخن که سلام هست اين سخن سخن اهل بهشت است که سخن اهل بهشت آن که در قرآن آمده اين است که « كلام أهل الجنة الذين تحيّتهم فيها سلام فلا جرم إذا دخل المصلّون الجنة» پس ضرورتا وقتي مصلون و نمازگزاران اهل معراج وارد بهشت و جنت شدند « يدخلون عليهم من كلّ باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار» که فرشتگان هم از هر بابي از اين هشت باب يا در تمام اين ابواب يا از هر بابي که انسان وارد شده است براي انسان سلام مي فرستند و اين صبوري در نشئه دنيا را که از صبر در مقام مصيبت صبر از معصيت صبر بر طاعت هست اين انواع سه گانه اين باعث مي شود که انسان به نوبه خود از بهترين « عقبى الدّار » در حقيقت استفاده کند «رزقنا الله و اياکم ان شا الله» خدا توفيق چنين نمازي را که چنين معراجي را به همراه دارد و چنين برکاتي را به دنبال دارد را نصيب همه ما بفرمايد.