درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:شرح تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه «فاتحة الکتاب»/

 

جلسه صد و نوزدهم از تفسير سوره «فاتحة الکتاب» از کتاب تفسير جناب صدر المتألهين، صفحه

در اين خاتمه‌اي که جناب صدر المتألهين ترتيب دادند مباحثي را تحت عنوان در بخشي از فضائل سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» نکاتي را بيان فرمودند. در اين رابطه يکي از مطالبي که مطرح است اين است که آنچه که در شب معراج يا در عالم معراج در قلب مطهر رسول گرامي اسلام نازل شده است دو حقيقت بود که اينها در صدر حقائق نظام هدايتي و سعادتي قرار مي‌گيرند، يکي سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» بود و ديگري هم آيات پاياني سوره مبارکه «بقره» است. جناب صدر المتألهين ضمن بيان اين نکته، مناسباتي که بين اين دو بخش وجود دارد را دارند بيان مي‌کنند و مي‌فرمايند که همان‌طوري که در سوره «فاتحة الکتاب» حقائق هفت‌گانه‌اي وجود دارد در اين بخش پاياني هم يعني در بخش پاياني سوره مبارکه «بقره» هم هفت حقيقت است که خداي عالم بدان‌ها متعرض شده و اينها همتراز با آنچه که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» هست هستند.

آن هفت نکته، يک نکته‌اش مربوط به معرفت ربوبي بود که «آمن الرسول بما أنزل إليه من ربه» و سه نکته ديگرش مربوط به علم مفارقات بود که در حقيقت علم يا معرفت به ملائکه الهي و معرفت به کتب الهي و معرفت به رسول الهي است که «المؤمنون کل آمن بالله و ملائکه و کتبه و رسله. اين چهار امر از امور هفت‌گانه‌اي است که در خواتيم سوره «بقره» وجود دارد. دو امر ديگر مربوط به مباحث عبوديت است که يکي عبوديت عامه است «و قالوا سمعنا و اطعنا» و ديگري عبوديت خاصه است که کمال عبوديت است و همان التجاء به جناب حق سبحانه و تعالي است و طلب مغفرت از او که «غفرانک ربّنا» هم شامل اين دو بخش است. بخش دوم است که بخش اول که معرفت عبوديت عامه است «و قالوا سمعنا و اطعنا» بر آن دلالت دارد و آنچه که بر کمال عبوديت که التجاء الي الله است دلالت دارد «غفرانک ربّنا» است و امر هفتم هم متعلق به عالم معاد است که با کلمه «و إليک المصير» بر آن دلالت مي‌شود.

اين هفت امر از امور آن امّهات اموري است که در معارف ما جايگاه دارد. همين هفت امر در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» هم آمده که در جلسه قبل اينها را يک به يک ذکر فرمودند. در پايان سوره مبارکه «بقره» بعد از بيان اين هفت مورد، به هفت امري که منبعث از اين امور هست هم ياد مي‌شود که اين امور منبعث در حقيقت انگيزه‌هايي است که براساس آن انديشه‌ها شکل مي‌گيرد و اينها در قابل دعاء و خواسته‌ها و درخواست‌هاي انسان از جانب ربوبي در حقيقت اتفاق مي‌افتد اينها با بياناتي که در حقيقت بر آنها وجود دارد اين هم يک نوع انطباقي با آنچه که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» هست که همه اينها را با اين بيان دارند ذکر مي‌کنند مي‌فرمايند که «و تنبعث من هذه المراتب سبع مقامات في المكالمة الحقيقية» از اين مراتب هفت‌گانه هفت مقام ديگري منبعث است که در مقام مکالمه حقيقيه يعني بين عبد و مولا وقتي بخواهد سخني باشد اين مکالمه، مکالمه حقيقي است که عبد از مولا درخواست مي‌کند و اين در قالب دعاء دارد انجام مي‌شود.

بنابراين ادعيه‌اي که يا دعاهايي که در پايان سوره مبارکه «بقره» است از اين جايگاه نشأت مي‌گيرد و بايد ديد که تطبيقش با سوره مبارکه «حمد» چگونه است که اکنون بيان مي‌کنند. اولين مقام مکالمه عبارت است از اين ذکر که با کلمه «مع اللّه بالدعاء: أولها الذكر ﴿رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا﴾» در حقيقت بيان مي‌شود که هرگز انسان ياد الهي را فراموش نکند ذکر در مقابل نسيان است و ضدّ نسيان است و اگر کسي بخواهد متذکر به ياد الهي باشد بايد از نسيان و فراموشي فراموشي کند که مي‌فرمايد «أولها الذكر ﴿رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا﴾» و چون «فضدّ النسيان و هو الذكر» است پس مطلب اول درخواست اول که منبعث از آن مقامات معارفي هفت‌گانه است عبارت است از ذکر و توجه به جناب حق. يا آيات ديگري که بر اين ذکر دلالت مي‌کند ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ﴾[1] » هر وقت معاذالله خدا را فراموش کردي به ياد حق باشد و در ذُکرت ذِکر حق در حقيقت زنده باشد «و هذا الذكر إنما يحصل بقوله: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾‌».

بنابراين کلمه «بسم الله الرحمن الرحيم» که در سوره مبارکه «حمد» آغاز اين سوره است متذکر است به ذکر که ذکر ضدّ نسيان است و انسان متذکر خواهد بود.

مقام ثاني که منبعث است از آن معارف با کلمه و دعاي «و ثانيها: ﴿رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا﴾» در مقابل إصر و مشقت و سختي‌هايي که چه بسا انسان برايش هست چون تعهداتي يا عهودي که از ناحيه حق سبحانه و تعالي بر انسان‌ها هست بعضي از اينها انصافاً سخت و دشوارند و قابل تحمل نيستند که اگر انسان اينها را تحمل نکند چه بسا مورد مؤاخذه الهي قرار بگيرد. اين هم توجه مي‌شود که با اين کلام ﴿رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا﴾، که متوجه ذکر است کلام ديگر: ﴿رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا﴾ مي‌فرمايد «و رفع الإصر» إصر يعني همان تعهد و عهدي که سبيار داراي مشقت و دشواري است «و رفع الإصر و المشقة في الحمل» که انسان بخواهد يک حقيقتي را متعهد بشود و آن تعهد را هم عمل بکند اين در حقيقت دشواري مي‌آورد اما در مقابلش اگر حمد الهي باشد اين ابعث مي‌شود که آن إصر و مشقّت برطرف بشود «و رفع الإصر يوجب الحمد ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾‌» اگر انسان بخواهد آن تعهدات و مواصي را از خود دور کند و رفع بکند آنها را صرفاً با حمد الهي امکان دارد که يوجب الحمد.

لذا کلمه «الحمد لله رب العالمين» در ابتداي سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» به اين انبعاث و به اين مطلب توجه مي‌دهد مطلب سوم که در آن دعاي پاياني سوره مبارکه «بقره» وجود دارد اين است که «و ثالثها: ﴿رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ‌﴾» اين هم به زعم و پندار جناب صدر المتألهين و همفکرانشان اين است که اين کلمه ﴿رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ‌﴾، اين نيازمند به کمال رحمت الهي است و اين با کلمه «الرحمن الرحيم» تأمين مي‌شود. يعني اگر حتي امر فوق طاقت بخواهد از انسان رفع بشود که انسان نه مي‌تواند او را تحمل بکند، کلمه شريفه الرحمن الرحيم موجب رفع آن سختي است که به هيچ وجه انسان طاقت انجام آن را ندارد. «و ذلك إشارة إلى كمال رحمته: ﴿الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾‌».

اما انگيزه چهارمي که به عنوان منبعث از مراتب هفت‌گانه در آن مکالمه حقيقي که بين عبد و مولا صورت مي‌پذيرد وجود دارد، عبارت است از کلمه «و اعف عنّا». «و رابعها: ﴿وَ اعْفُ عَنَّا﴾» اين «و اعف عنّا» براي اينکه مي‌فرمايد «لأنك أنت المالك للقضاء و الحكومة يوم الآخرة ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾‌» براي اينکه خداي عالم او چون هم مالک است و هم قاضي است و هم حاکم است در روز آخرت، اوست که تنها مي‌تواند عفو بکند و از لغزش‌ها در گذرد و آنچه که نابساماني که در نشأ طبيعت انسان داشت آنها را از انسان حذف بکند. اين عفو با کلمه «مالک يوم الدين» در حقيقت صورت مي‌پذيرد. «مالک يوم الدين» را انسان صدا مي‌زند تا از او طلب مغفرت کند طلب عفو و بخشايش بکند و از اين جهت کلمه «و اعف عنا» با کلمه «مالک يوم الدين» سازگاري دارد و لذا اين کلمه «مالک يوم الدين» در مقابل کلمه «و اعف عنّا»يي است که در کريمه پايان سوره مبارکه «بقره» وجود دارد.

اما امر پنجمي که منبعث است از آن معارف هفت‌گانه و در مکالمه حقيقي اين امر پنجم اتفاق مي‌افتد «و خامسها: ﴿وَ اغْفِرْ لَنا﴾» است در سوره مبارکه «بقره» آن آيه پاياني کلمه «و اعف عنا» و بعد «و اغفر لنا» دارد. «و اغفر لنا» يعني چه؟ «لأنا التجأنا بكليّتنا إليك و توكّلنا في جميع الأمور عليك: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾‌» ما مي‌خواهيم خودمان را به جناب حق سبحانه و تعالي ملتجي کنيم و پناه بدهيم و او را پناهگاه خودمان داشته باشيم و به او در همه امور توکل کنيم. اين کلمه «و اغفر لنا» به زعم جناب صدر المتألهين در مقابل کلمه «اياک نعبد و اياک نستعين» قرار مي‌گيرد.

اينها در حقيقت ذوقي است يا حدس عرفاني است که در حقيقت جناب صدر المتألهين يا خودشان يا کساني که در نگرش‌هاي شهودي و مکاشفاتشان به آن رسيده‌اند دارند بيان مي‌کنند. استدلالي شايد براي اينها نباشد. بلکه آنچه که مشهود اهل معرفت بوده و در مقام کشف قرار گرفتند و اين را در مقابل هم ديدند دارند ذکر مي‌کنند. کلمه «و اغفر لنا» مساوي است با آنچه که در سوره مبارکه «حمد» مي‌گوييم «اياک نعبد و اياک نستعين».

اما امر ششمي که منبعث از قضيه معارف هفت‌گانه است عبارت است از کلمه «و سادسها: ﴿وَ ارْحَمْنا﴾» اين «و ارحمنا» در حقيقت طلب هدايت از جانب حق سبحانه و تعالي است ما مي‌خواهيم که خدا ما را مورد رحمت خاص خودش که هدايت است قرار بدهد. بدون شک يکي از مصاديق بارز رحمت الهي هدايت الهي است که اين به اين صورت در حقيقت دارد صورت مي‌گيرد و لذا فرمودند که «لأنا طلبنا الهداية منك»، خدايا ما هدايت را از تو طلب مي‌کنيم. اما آن کلمه‌اي که يا جمله‌اي که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» در تراز اين کلمه «و ارحمنا» است عبارت است از ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ که اگر ‌ما در «حمد» سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» مي‌گوييم «إهدنا الصراط المستقيم» در پايان سوره مبارکه «بقره» مي‌گوييم «و ارحمنا».

بالاخره آن امر نهايي که امر هفتم است اين است که انسان بايد «و سابعها: ﴿أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ‌ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ﴾‌ اين يعني خدايا تو مولاي ما هستي و تو ولايت داري و اين ولايت تو به هر نوعي که بخواهي ظهور پيدا مي‌کند «نعم الولي» و «نعم النصير» گاهي اوقات با نصرت گاهي اوقات با إعمال ولايت، اين مولويت حق سبحانه و تعالي تحقق پيدا مي‌کند.

اين مولويت اگر بخواهد آشکارا ديده بشود در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» در قالب «صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين» ديده مي‌شود.

بنابراين اين هم يک نکته ديگري است که در مقام فضل سوره مبارکه «فاتحه» بيان فرمودند و همساني آنچه که در پايان سوره مبارکه «بقره» آمده و آنچه که در سوره مبارکه «حمد» است. هم به لحاظ انديشه و معارف هفت‌گانه و هم به لحاظ انگيزه و مکامله حقيقيه بين عبد و مولا اين هفت امر همه و همه در سوره مبارکه فاتحة الکتاب وجود دارد.

در پايان اين بخش مي‌فرمايند که «فهذه المراتب ذكرها محمد صلّى اللّه عليه و آله في عالم الأرواح عند صعوده إلى المعراج، فلمّا نزل من المعراج الجسماني السماوي فاض أثر المصدر على المظهر فوقع التعبير عنها بالمكالمة الصورية في عالم السماء الدنيا بينهما بسورة الفاتحة» جناب صدر المتألهين مي‌فرمايد که اين حقائقي را که در عالم معنا و در معراج، پيامبر ديد و مشاهده کرد و براي او کشف شد، اين در عالم مظهر بوده است و در عالم مصدر بوده است در حقيقت آنجايي که محل صدور است.

از اين مرحله وقتي تنزل و تجلي پيدا مي‌کند و به عالم مظهر مي‌رسد سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» تجلي مي‌کند در حقيقت همه آنچه که در عالم مصدر که در عالم معراج بود براي پيغمبر تجلي کرد اين در عالم دنيا و بين ارض و سماء اتفاق افتاد و همه آنها به اين صورت تجلي کرده‌اند کما اينکه در مقام سير صعودي چون آنچه که اتفاق افتاد از مقام معراج در سير نزولي بود کما اينکه در سير صعودي هم مسئله همين‌طور است در مقام صعود هم انسان به آن محل اصلي يعني از مظهريت صعود مي‌کند به مصدريت و به عالم معراج مي‌رسد و سرّ اينکه گفته مي‌شود «الصلاة معراج المؤمن» براي اينکه صلات در حقيقت معراج پيغمبر(صلوات الله عليه) حقيقت دارد و ريشه نماز را بايد در معراج پيغمبر ديد.

لذا مي‌فرمايد که «فهذه المراتب ذكرها محمد صلّى اللّه عليه و آله في عالم الأرواح عند صعوده إلى المعراج»، وقتي اينها را پيامبر گرامي اسلام اظهار کرد و به عنوان انگيزش‌ها و انديشه‌هاي معراجي پيامبر محسوب مي‌شود وقتي «فلمّا نزل من المعراج الجسماني السماوي فاض أثر المصدر على المظهر فوقع التعبير عنها» وقتي به معراج جسماني رفت چون معراج هم جسماني است و هم روحاني است گرچه در فضاي روحاني جسمانيت نقشي دارد يک مصاحبي است که سهيم در آن حيثيت روحاني نيست اما در عين حال هم جسماني بوده و هم روحاني و اين معراج وقتي دارد به سمت نظام طبيعت حرکت مي‌کند و نزول مي‌کند تعبيرش اين است که «و فاض أثر المصدر علي المظهر» از عالم مصدر که محل صدور اين‌گونه از معارف است به مظهر که محل ظهور اين معارف است منتقل مي‌شود. «فلمّا نزل من المعراج الجسماني السماوي فاض أثر المصدر على المظهر» وقتي اين اتفاق افتاد، «فوقع التعبير عنها بالمكالمة الصورية في عالم السماء الدنيا» بله آنچه که در آن عالم به صورت کشف و شهود بود مشاهده حقيقت بود وقتي تنزل پيدا مي‌کند در قوس نزول به صورت مکامله صوريه در عالم سماء دنيا اتفاق مي‌افتد و اين در قالب سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است که هم مشتمل بر معارف هفت‌گانه و هم مشتمل بر انگيزها‌ي هفت‌گانه است.

«فوقع التعبير عنها بالمكالمة الصورية في عالم السماء الدنيا بينهما» که بين سماء و ارض است «بسورة الفاتحة» بنابراين «فمن‌ قرأها» کسي که سوره «فاتحه» را در صلاتش بخواند او عملاً دارد از مظهريت به مصدريت حرکت مي‌کند «في صلاته صعدت هذه الأنوار من المظهر إلى المصدر» در حقيقت انسان به اصل و ريشه نماز که مصدر است همان مي‌رسد و آنجا هم جز معراج چيزي نيست «كما نزلت» همين سوره مبارکه «في عهد محمّد عليه و آله السلام» که رسول گرامي اسلام اين را در معراج خود يافتند که «کما نزلت في عهد محمّد عليه و آله السلام من المصدر إلى المظهر».

بنابراين انساني که دارد نماز مي‌خواند از مظهر به مصدر حرکت مي‌کند آن‌گونه که پيامبر گرامي اسلام از مصدر به مظهر حرکت کرده است. «و لهذا السبب‌ قال صلوات اللّه عليه و آله: الصلوة معراج المؤمن».

الحمدلله بحث قابل توجهي است گرچه ذوق عرفاني و شهودي در اين بحث وجود دارد اما جناب صدر المتألهين سعي دارند تا آنجا که ممکن است اين بيان را در قالب الفاظ و عبارات هم داشته باشند که فهم درستي اين مسئله اتفاق بيافتد. ملاحظه بفرماييد ايشان در اين تفصيل به دنبال حقيقت قرآن هستند و تا آنجايي که اين حقيقت امکان داشته باشد و امکان بياني داشته باشد دارند ذکر مي‌کنند حقيقت سوره «فاتحة الکتاب» چيست؟ ايشان مي‌فرمايد که اين حقيقت مشتمل بر هفت امر است هفت امر معارفي و معرفتي و هفت امر انگيزشي که اينها همه اين هفت گونه از امور هم در آيات پاياني سوره مبارکه «بقره» و هم در سوره مبارکه «حمد» که اين تطبيق اتفاق افتاد.

بعد به زيبايي بحث را به پايان رساندند که فرمودند چون اصل و ريشه نماز در معراج بود که مصدر صلات معراج است، و از اين مصدر به مظهر رسول گرامي اسلام آورده است يکي از مهمترين شؤوني که براي رسول است اين است که رسول الله «يتلوا عليهم آيات الله» و آيات الهي را دارد تلاوت مي‌کند اين آيات در عالم شهود و در عالم حقيقت به گونه‌اي است و در عالم تعبير و دنيا به گونه‌اي ديگر است و تنها هنر رسول گرامي اسلام است که قامت رسايي دارد و مي‌تواند از عرش تا فرش را طي کند و اين جز به يک مقام فوق العاده انساني امکان‌پذير نيست.

تا اينجا در ارتباط با بيان حقيقت قرآن و در اصل هم يک نوع برشماري فضائل سوره مبارکه «حمد» هم محسوب مي‌شود.

در بخش پاياني اين قسمت مي‌فرمايند که اخباري که دلالت مي‌کند بر فضيلت سوره مبارکه «حمد» بسيار فراوان است که به برخي از اين اخبار دارند اشاره مي‌کنند که در اين اخبار اهل بيت(عليهم السلام) و خود رسول گرامي اسلام فضائل اين سوره را بيان مي‌کنند. سرّ اينکه ايشان سوره يعني اين بخش را يعني اخبار را بعد ذکر کردند، چون اول مي‌خواهند بگويند که سوره «فاتحة الکتاب» يک حقيقت ذاتي دارد يک فضل ذاتي دارد که فضل ذاتي آن همان معارف هفتگانه و انگيزش‌هاي هفت‌گانه‌اي است که منبعث از آن معارف است که اينها درون سوره مبارکه «حمد» وجود است. چون اين‌گونه است اخبار و رواياتي که از رسول گرامي اسلام و اهل بيت(عليهم السلام) در باب عظمت و فضيلت سوره مبارکه «فاتحه» است ذکر فرمودند.

«و أما الأخبار الدالّة على فضلها فكثيرة منها» از جمله از آن اخبار «ما روي مسندا إلى ابىّ بن كعب» که به صورت سمند به ابي بن کعب که از اصحاب پيغمبر است نسبت داده شده اسناد داده شده که «قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: أيّما مسلم قرء فاتحة الكتاب اعطي من الأجر كأنّما قرء ثلثي القرآن. و في رواية كأنّما قرء القرآن» در اين روايت آمده است که هر مسلماني که سوره مبارکه «حمد» را بخواند اجري که و پاداشي که براي قرائت «فاتحة الکتاب» است پاداش دو سوم کتاب قرآن بلکه همه قرآن آمده است در يک روايت ديگري آمده که اگر کسي «فاتحة الکتاب» را بخواند فضل و ثواب همه قرآن براي او ثبت خواهد شد. اين يک بيان که از رسول گرامي اسلام آمده است.

«و روى عنه بسند آخر» باز هم يک سند ديگري که به ابي بن کعب برمي‌گردد اين است که مي‌گويد «قال: قرأت على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فاتحة الكتاب»، ما بر پيغمبر(صلوات الله عليه) سوره «فاتحة الکتاب» را خوانديم وقتي حضرت اين سوره را شنيد از ما اين تعبير را داشت که «فقال: و الذي نفسي بيده ما أنزل اللّه في التورية و الإنجيل و لا في الزبور و لا في القرآن مثلها» خداي عالم نه در تورات نه در انجيل و نه در زبور و نه در حتي خود قرآن مثل سوره «فاتحة الکتاب» وجود ندارد. اين امّ الکتاب است و در حقيقت اصل و اساس کتاب همين است چرا که اين کتاب در حقيقت ساير سوره‌هاي قرآني آن 113 سوره شرح سوره «فاتحة الکتاب» خواهد بود که آنها مثابه فرزندان آن مادر هستند که «فاتحة الکتاب» است «هي أمّ الكتاب».

عنوان و نام ديگري که براي «فاتحة الکتاب» است «و هي السبع المثاني» آن هفت آيهاي که باهم انثناء و هماهنگي و انحناء دارند.

يکي ديگر از فرمايشات که پيامبر در باب سوره «حمد» فرموده است اين است که فرمود «و هي» يعني اين سوره «مقسومة بين اللّه و بين عبده و لعبده ما سأل» بخشي اولي آن يعني «الحمد رب العالمين الرحمن الرحيم مالک يوم الدين» تا اين بخش مال حق سبحانه و تعالي. بعد «اياک نعبد و اياک نستعين اهدنا الصراط المستقيم» تا پايان سوره مربوط به عبد است و عبد در اين رابطه هر چه که بخواهد چون اين حقيقت مقسوم است و خداي عالم اين‌جور لحاظ فرموده است براي بنده خواهد بود.

«و في كتاب محمد بن مسعود العيّاشي بإسناده عن النبي عليه و آله السلام قال» در اين کتاب آمده است که پيامبر گرامي اسلام «قال لجابر بن عبد اللّه: يا جابر ألا اعلّمك بفضل سورة أنزلها اللّه في كتابه؟» آيا مايل هستي به تو آگاهي بدهم و علم ببخشم به فضيلت سوره‌اي که خداي عالم در کتابش نازل کرد؟ جناب جابر بن عبدالله انصاري که از صحابه خاص پيامبر است عرض کرد «قال: فقال له جابر: بلى بأبى أنت و أمّي يا رسول اللّه علّمنيها» به من تعليم بدهيد. رسوگل گرامي اسلام «علّمنيها» به من تعليم بدهيد پيامبر فرمود: «قال: فعلّمه الحمد امّ الكتاب» پيامبر آن سوره‌اي که خداي عالم با آن فضيلت براي او نازل کرده بود را همين سوره «حمد» معرفي کرد فرمود «فعلّمه الحمد» به عنوان «امّ الکتاب».

بعد پيامبر اضافه کرد که «ثمّ قال: يا جابر ألا أخبرك عنها؟» آيا مي‌خواهي فضيلت اين کتاب را براي تو بيان بکنم و آنچه که به عنوان منقبت و کمال اين سوره است؟ عرض کرد «قال: بلى بأبي أنت و أمّي فأخبرنى» پدر و مادرم به فداي شما باد به من آگاهي بدهيد که فضيلتش چيست؟ «فقال: هي» يعني سوره مبارکه «حمد»، «شفاء من كلّ داء إلّا السام و السام الموت» از هر درد و بيماري، سوره مبارکه «حمد» شفا است مگر مرگ «و السام الموت».

اين بيانات از رسول گرامي اسلام در باب فضيلت سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است «و عن جعفر الصادق عليه السّلام قال‌ [الكافي: كتاب فضل القرآن: 2/ 626]:» حضرت فرمود که «من لم يبرئه الحمد لم يبرئه شي‌ء» اگر سوره مبارکه «حمد» شفابخش نباشد و ابراء نکند هيچ چيزي نمي‌تواند عامل درمان و شفاء باشد. البته «حمد» در حقيقت در مقام آن باطن درمان است ظاهر درمان همين داروها هستند همين توصيه‌هاي پزشکي هستند که انجام مي‌شود. اما همين‌طور که فرمودند دواء از دکتر اما شفاء از خداي عالم اين به همين صورت خواهد بود. نه اينکه انسان با «حمد» به سراغ دارو نرود. نه! آن دوا و دارو علت مادي‌اند اما شفا علت فاعلي است که اوست که از جايگاه حق سبحانه و تعالي درمان را به عهده دارد.

«و روى عن امير المؤمنين عليه السلام» که از بيان مولي الموحدين حضرت فرمود: «قال: [عيون الاخبار: الباب 28 و فيه فروق يسيرة: 1/ 302] قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: إنّ اللّه عزّ و جلّ قال: يا محمد و لقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم» اين آيه که آيه 87 سوره مبارکه «حجر» است اين‌جور خداي عالم به پيغمبرش فرمود که «و لقد آتيناک سبعا من المثاني و القرآن العظيم» با اينکه سبعا من المثاني همان سوره مبارکه «حمد» است و سوره «حمد» هم جزء قرآن است اما «فأفرد الامتنان عليّ بفاتحة الكتاب» يعني خداي عالم هم امتنان و ممنون بودن مرا با سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» بيان فرمود هم به کل قرآن و اين جدايي و انفکاک بين حمد و قرآن نشان از اهميت اين سوره است. «فأفرد الامتنان علي» که خداي عالم امتنان و ممنون داشتن بنده را يعني پيامبر را به سوره مبارکه «فاتحة الکتاب»، «و جعلها بإزاء القرآن» و آن قدر اين سوره ميمنت و مبارکي دارد که خداي عالم اين را در مقابل کل قرآن قرار داده است. «و إنّ فاتحة الكتاب أشرف ما في كنوز العرش» برترين آنچه که در گنجينه‌هاي عرش الهي وجود دارد همين سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است و به حق ما چون در عالم اعتبار داريم زندگي مي‌کنيم نه عالم حقيقت، آن حقيقتي که براي سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است را خبر نداريم ولي اينجا الآن مي‌فرمايند که اين سوره «فاتحة الکتاب» اعتباي است و عباراتي است که از آن اشرف کنوز رحمان دارد خبر مي‌دهد. «و إنّ فاتحة الکتاب أشرف ما في کنوز العرش و إنّ اللّه خصّ محمدا و شرّفه بها» اين سوره را فقط و فقط مخصوص پيامبر قرار داد و پيامبر را به اين سوره مشرّف کرد.

«و لم يشرك فيها أحدا من أنبيائه» هيچ کدام از انبياء از اين سوره بهره‌اي ندارد و با اينکه انبياء همه‌شان از فضل نبوت و رسالت برخوردارند اما شرافت وجودي سوره مبارکه «حمد» به گونه‌اي است که مخصوص به اشرف انبياي الهي و پيامبر است. فقط حضرت سلمان يک کريمه که همان «بسم الله الرحمن الرحيم» است از اين سوره «فاتحة الکتاب» برداشت کرده است. «و لم يشرک» يعني مشارکتي ندارد در اين سوره «أحدا من أنبيائه» خداي عالم مشارکت نداد احدي از انبياء «ما خلا سليمان‌ عليه السلام فإنّه أعطاه» عطا کرده است به سليمان «منها» از اين سوره فقط «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» را که «ألا ترى يحكى عن بلقيس» که وقتي بلقيس دارد آن نامه را مي‌خواند «حين قالت انّى القى الىّ كتاب كريم انّه من سليمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» که حضرت سليمان اين کلمه «بسم الله الرحمن الرحيم» را که يک رمز بين عبد و مولاست و آن عالي‌ترين نوع رمز هم هست بيان مي‌شود. «ألا فمن قرأها معتقدا لموالاة محمد و آله، منقادا لأمرها مؤمنا بظاهرها و باطنها، أعطاه اللّه بكلّ حرف منها حسنة كلّ واحد منها أفضل له من الدنيا بما فيها و من استمع إلى قارئ» اينها بياناتي است که در مقام فضيلت سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» از زبان مبارک آقا اميرالمؤمنين(صلوات الله و سلامه عليه) صادر شده است که حضرت فرمود آگاه باشيد متوجه باشيد کسي که سوره «حمد» را بخواند در حالي که معتقد است و محبت محمد و آل را در دل دارد و مطيع امر الهي است نه تنها ارادت دارد بلکه اطاعت هم دارد و امر پيامبر و آلش را گوش مي‌کند هم به ظاهر سوره و باطنش مؤمن است خداي عالم در عوض هر حرفي از اين سوره مبارکه «حمد» حسنه‌اي براي او ثبت مي‌کند. «اعطاء الله بکل حرف منها» سوره فاتحه «حسنة» که «کلّ واحد منها أفضل له من الدنيا بما فيها» که هر کدام از آن فضيلتي که براي تک تک از حروف سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» وجود دارد از دنيا و ما فيها بيشتر مي‌ارزد. «و من استمع إلي قارئ يقرأها» اگر کسي واقعاً استماع کند و گوش بدهد و قاري‌اي که دارد سوره مبارکه «حمد» را مي‌خواند «كان له قدر ثلث ما للقاري، [عيون الاخبار: كان له بقدر ما للقاري]» يک سوم آنچه که براي آن قاري ثواب ثبت مي‌شود براي اين کسي که مستمع است و دارد استماع مي‌کند نه اينکه به گوشش بخورد، استماع کردن يعني توجه خاص که بتواند مطلب را بشنود. «فليستكثر أحدكم من هذا الخير المعرض له فإنّه غنيمة لا يذهبن أوانه فيبقى في قلوبكم الحسرة» از اين جهت پس بايد هر کدام از شما مؤمنان و مسلمان‌ها در خواندن سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» اقدام بيشتري بکنيد و بيشتر اين سوره را بخوانيد که اين خيري که «فليستکثر أحدکم من هذا الخير» يعني هر کدام از شما بايد اين خير الهي را زياد طلب بکنيد که «المعرض له» که اين خير به او عرضه شده است اين سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» به همه اعراض شده عرضه شده و ما بايد اين را مغتنم بشماريم و زياد بخوانيم «فإنّه غنيمة» که «لا يذهبن أوانه» که هرگز اين غنيمت از دست رفتني نيست و نبايد که ما اين فرصت را از دست بدهيم که معاذالله در قلوب انسان‌ها حصرت قرار مي‌گيرد.

«و عن حذيفة» خبر ديگري که در باب فضيلت سوره «فاتحة الکتبا» است «و عن حذيفة ابن اليمان رضي اللّه عنه» از حذيفه که خداي عالم از او راضي باشد ايشان نقل مي‌کند که «إنّ النبي صلّى اللّه عليه و آله قال: إنّ القوم ليبعث اللّه عليهم العذاب حتما مقضيّا فيقرأ صبيّ من صبيانهم في الكتاب: الحمد للّه ربّ العالمين فيسمعه اللّه تعالى، فيرفع عنهم العذاب أربعين سنة» آن قدر اين کرائمي که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» وجود دارد ارزش وجودي دارد که حتي اگر يک حکم حتمي حق سبحانه و تعالي صادر شده باشد در عذاب قومي اما يک نفر حتي صبي‌اي از صبيان يک قوم همان قومي که اراده الهي بر غضبش هست سوره «حمد» را بخواند و همين کريمه الحمدلله رب العالمين را بخواند و خداي عالم بشنود چهل سال آن عذاب را از آنها رفع مي‌کند و اينها در عذاب ديگر واقع نمي‌شوند با اينکه عذاب قضاي الهي و مبرم الهي بود نسبت به آن قوم.

«قال: إنّ القوم ليبعث اللّه عليهم العذاب حتما مقضيّا» خداي عالم اراده کرده است براي يک قومي عذاب حتمي را اما «فيقرأ صبيّ من صبيانهم» يک کودکي از کودکان اين قوم در کتاب اين را قرائت کرده است که «في الكتاب: الحمد للّه ربّ العالمين» خداي عالم وقتي اين کلام را از آن صبي آن قوم معذب شنيده است «فيسمعه اللّه تعالى، فيرفع عنهم العذاب أربعين سنة» که چهل سال عذاب از آنها رفع مي‌شود.

بيان ديگري از جناب ابن عباس «و عن ابن عباس رضي اللّه عنهما» است که او اين‌گونه اين حديث را نقل مي‌کند مي‌فرمايد که «قال: بينا نحن عند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله» در آن حالي که ما در خدمت پيامبر بوديم «إذ أتاه ملك» يک فرشته‌اي به خدمت پيامبر آمد «فقال: ابشر بنورين أوتيتهما لم يؤتهما نبيّ قبلك:» به دو حقيقت والا بشارت مي‌دهم به دو نور گرامي به تو بشارت مي‌دهم که اين نور براي احدي غير از تو تجلي نکرده است «ابشر بنورين أوتيتهما» که «لم يؤتهما نبي قبلک» آن دو تا حقيقت عبارتند از «فاتحة الكتاب»، يک؛ «و خواتيم سورة البقرة» دو که «لن يقرأ [أحد] حرفا منها إلا أعطيته (ما يتضمّنه- ن)» که احدي از افراد اين را قرائت نمي‌کند حرفي از سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» الا خداي عالم مي‌فرمايد «الا اعطيته ما يتضمنّه» من عطا مي‌کنم به او پاداش مي‌دهم آنچه که متضمن است سوره مبارکه «فاتحة الکتاب». «الا اعطيته ما يتضمنّه» آنچه را که اين حرف متضمن آن است.

«أقول: و في طىّ هذه الأخبار» چون قبلاً فرمودند که اخبار کثيري است در مقام برشماري برخي از اين اخبار «ـ سيما هذا الأخيرـ» مخصوصاً اين خبر پاياني که الآن از جناب ابن عباس نقل فرمودند «إشارات علميّة و تعريفات سرّية و رموز معنويّة و تنبيهات عرفانيّة على جوامع الكمالات العقليّة و المعارج الإلهية المندرجة في هذه السورة» اينها واقعاً در نزد اهل معرفت اينها به صورت رمز بيان مي‌شود که اين الحمدلله چقدر نقش دارد که خداي عالم يک قومي را که به يک غضب قضا شده و مبرم معذب مي‌خواهد بکند چهل سال آن عذاب را برطرف مي‌کند و همچنين ساير حروف و کلماتي که در اين سوره مبارکه وجود دارد.

«أقول: و في طىّ هذه الأخبار ـ سيما هذا الأخير ـ إشارات علميّة و تعريفات سرّية و رموز معنويّة» اين کلمات يک سلسله اشارت علمي دارد و تعريفات سرّي و رموز معنوي که اينها در حقيقت در حد جوامع الکلم هستند و فقط بايد اهل نبط بود اهل استنباط بود و اکتشاف کرد استنباط کرد تا آن حقائق ديده بشوند. شايد با اين تفاسير ظاهري نشود اين معنا را يافت بلکه بايد از جايگاه حقيقت به مسئله دنبال کرد «و تعريفات سرّيه و رموز معنوية و تنبيهات عرفانيّة على جوامع الكمالات العقليّة و المعارج الإلهية المندرجة في هذه السورة لا يعرف قدرها و لا يفهم غورها إلّا الراسخون في العلم و الدين و السالكون طرق الكشف و اليقين» يا بايد اهل حکمت بود که راسخ در علم و دين هستند يا اهل عرفان و معرفت بود که سلوک کشفي دارند مي‌توانند حقائق را «علي طريق الکشف و اليقين» بيابند.

اگر کساني بخواهند متشبّث به ذيل عبارات و متردّد در اين فضاي لفظ و عبارت باشند قطعاً نمي‌توانند به آن حقائق دسترسي پيدا بکنند يک تشبيه خوبي دارند مي‌فرمايند که اعتبار ظل حقيقت است. وقتي در ظل باشد ظل يعني سايه. يک نوع تاريکي است و کساني که در تاريکي حرکت مي‌کنند آن حقيقت را نخواهند ديد مي‌فرمايد که اين حقيقت معروف و مکشوف براي افرادي که متشبّث به ذيل عبارات هستند نخواهد شد آنهايي که به عبارات تمسک مي‌کنند اينها هرگز نمي‌توانند حقايق را بيابند «لا المتشبّثون» آنهايي که تمسّک مي‌کنند تشبّث مي‌کنند «بذيل العبارات و المتردّدون» که در عبارات دارند تردد مي‌کنند از اين لفظ به آن لفظ به لحاظ لغوي به لحاظ ادبي به لحاظ صرف و نحوي و ظواهر و امثال ذلک، اينها در سايه حرکت مي‌کنند. مي‌فرمايند: «كالخفافيش في ظلمات هذه الاستعارات» که اگر يک کلمه‌اي مثل «الحمد لله رب العالمين» وجود دارد اين استعاره است اين نسبت به آنچه که حقيقت «الحمد لله رب العالمين» است جز يک رمز، چيز ديگري نخواهد بود.


[1] سوره کهف، آيه 24.