1402/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:شرح تفسیر ملاصدرا/ سوره مبارکه «فاتحة الکتاب»/
جلسه صد و هيجدهم از تفسير سوره «فاتحة الکتاب» از کتاب تفسير جناب صدر المتألهين، صفحه
در اين خاتمهاي که بعد از تفسير سوره مبارکه «حمد» مرقوم داشتند بيشتر در جهت بيان امتيازات سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» و فضائل آن هستند که تحت عناويني در حقيقت سعي کردند که ويژگيها و خصائص و امتيازات سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» را نسبت به ديگر سور داشته باشند.
يکي از مباحثي که در خلال مطرح فرمودند براساس آنچه که در حديث معراج آمده است به لحاظ موقعيتي که سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» داشت در بهترين شرايط و موقعيت پيامبر گرامي اسلام که در معراج بود در زمان خاص در مکان خاص و شرايط خاص پيامبر در آن حالت عروج، اين سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» و آيات پاياني سوره مبارکه «بقره» نازل شده است که اينها نشان از اين دارد که آنچه را که منزَّل است در اين رابطه از صفايا و کرائم قرآني محسوب ميشود و جايگاه ويژهاي دارد و لذا در مقام بيان فضائل اين سوره، اين امتيازات را دارند بيان ميکنند.
يکي از مسائلي که مدّ نظر جناب صدر المتألهين است هماهنگي بين سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» و آنچه که در آيات پاياني سوره مبارکه «بقره» است را دارند ذکر ميکنند. در سوره «فاتحة الکتاب» هفت مقطع مهم از نظام هستي مطرح است که اين مقاطع مهم سبعه جايگاه ويژهاي دارند جناب صدر المتألهين ميفرمايند که اين موقعيتهاي استثنايي و ممتاز قرآني که در هفت بند آمده به عنوان سبع مثاني ياد شده است با آنچه که در آيات پنهاني سوره مبارکه «بقره» ذکر شده اين هر دو در يک فراز هستند و مؤيد يکديگرند و لذا الآن ميرسند ميپردازند به آنچه که در آيات پاياني سوره مبارکه «بقره» آمده آنها را تحليل معناشناسي ميکنند و بعد ميخواهند تطبيقي بدهند هماهنگي بين آنچه که در اينجاست و آنچه که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» آمده است ذکر ميکنند.
ميفرمايند که خلاصه و عصاره دعوت و رسالت پيامبر ميتواند در هفت امر خلاصه بشود که اين هفت امر همانطور که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» آمده در خواتيم سوره «بقره» هم وجود دارد. از اين هفت امر چهار تا از آنها متعلقاند به اسرار مبدأ که عبارتند از معرفت ربوبيت و علم مفارقات يعني نسبت به موجوداتي که در مقابل مقارنات و ماديات هستند، آنها موجودات جبروتياند ملکوتياند و از جايگاه ويژه وجودي برخوردارند و آنها هم ناظرند به مسائلي که از آنها به ملائکه و کتب و رسل ياد ميشود که اين چهار مسئله يک بخشياش مربوط به مبدأشناسي است و معرفت ربوبي است و بخشهاي ديگر عبارتند از شناخت نسبت به ملائکه و بخش ديگر مربوط است به کتب و صحف آسماني و مرحله چهارم هم مربوط است به رسول و انبياي الهي.
اين چهار تا امر را که ياد شده است از آن هفت امر در اين کريمه ذکر ميشود که «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ اين يک؛ ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ﴾ که اين همان معرفت ربوبي است ﴿وَ مَلائِكَتِهِ﴾ که اين بخش دوم ﴿وَ كُتُبِهِ﴾ بخش سوم ﴿وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾، اين هم امر چهارم. که اين چهار مسئله از آن هفت امري که به عنوان حقائق برتر ياد ميشود اين امور چهارگانه بودند ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ﴾ اين يک که در ارتباط با معرفت ربوبي است ﴿وَ مَلائِكَتِهِ﴾ دو ﴿وَ كُتُبِهِ﴾ سه ﴿وَ رُسُلِهِ﴾ چهار. اين چهار تا در حقيقت موارد از آن هفتگانه است.
بعد ميفرمايد که از آن امور هفتگانه دو امر به امور متوسط و مياني برميگردد که عبارتند از معرفت عبوديت حق سبحانه و تعالي و شناخت عبوديتي که براي بندگان نسبت به پيشگاه حق سبحانه و تعالي است و همچنين آنچه که به کمال عبوديت که همان التجاء الي الله تعالي است مربوط ميشود «و حاصل الدعوة و الرسالة امور سبعة يشتمل عليها خواتيم سورة البقرة. منها أربعة متعلقة بأسرار المبدإ و هي معرفة الربوبيّة و علم المفارقات من الحكمة الإلهيّة أعني معرفة اللّه و ملائكته و كتبه و رسله ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾[1] ».
«و منها» يعن از آن امور سبعه «ما يتعلّق بالوسط» که متعلق است به دو امري که متوسطاند «و هو اثنان:» آن دو امر عبارتند از «أحدهما معرفة العبوديّة:» که در اين معرفت عبوديت در اين کلام قرآني است که در همان خواتيم سوره «بقره» است ﴿وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ اين يک. و امر دوم هم «و الثاني كمال العبوديّة» که کمال عبوديت آن جايي است که انسان متقرب شده و التجاء پيدا کرده به جناب حق و نزد مليک مقتدر جايگاه گرفته است. از اين دو امر يکي را با ﴿وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ ياد ميکنند و ديگري ﴿غُفْرانَكَ رَبَّنا﴾ که اين «غفرانک» اين مغفرت، مغفرت ويژه است و مغفرت عام و فراگير نيست بلکه اين رحمت رحيميه حق و غفران ويژه است که براي آن کساني که ملتجي شدند و پناه به حق سبحانه و تعالي آوردهاند مفيد فايده است و اين شد شش امر.
اما امر هفتم «و واحد يتعلق بالمعاد و هو الذهاب إلى الملك الجواد» که در حقيقت آنچه که مربوط به معاد است و در خواتيم سوره «بقره» آمده اين بخش از کريمه است که فرمود: ﴿وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ اين ﴿وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ در حقيقت همان ناظر به معاد است که حالا اين را إنشاءالله تطبيق ميکنند با آنچه که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» ياد ميکنند «و واحد يتعلق بالمعاد» اين «واحد» يعني آن امر هفتم متعلق است به معاد که معاد هم همان رفتن به سمت ملک جواد خواهد بود.
اين معنا را در اين کريمه و اين بخش از کريمه قرآني پايان سوره مبارکه «بقره» مطرح است ﴿وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾، اين ﴿وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ همان تحول وجودي است که در معاد اتفاق ميافتد «فكذلك تشتمل هذه السورة على هذه الأمور السبعة:» يعني آنچه را که در خواتيم سوره «بقره» ملاحظه فرموديد که هفت امر بود، همين هفت امر هم در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» وجود دارد. «فکذلک تشتمل هذه السورة علي هذه الأمور السبعة» که امور سبعه يکي معرفت توحيد بود دوم ايمان به ملائکه سوم ايمان به کتب و چهارم هم ايمان به رسالت. پنجم مسئله عبوديت ششم کمال عبوديت و هفتم هم مسئله معاد است.
اکنون ميخواهند اين هفت امر را تطبيق بکنند به آنچه که در سبع مثاني و سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» آمده است «فقوله: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ مشتمل على توحيد الذات و الصفات» که در ابتدا آمده است که «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه» که اين معرفت ربوبي خواهد بود در حقيقت. اين مشتمل است بر توحيد و ذات و توحيد صفاتي.
اما آنچه که مربوط است به توحيد افعالي همين کلمه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ است که «و قوله: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ فيه توحيد الأفعال و هي قسمان: عالم الأمر و فيه الملائكة المقرّبون و عالم الخلق و أصله و صفوته الأنبياء و المرسلون و من يتلوهم» که شامل ائمه(عليهم السلام) ميشود. در اين کلمه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾، سه حقيقت ديگر نهفته است:
در حقيقت ناظر به توحيد افعالي است و امر ديگر اين است که مربوط است به عالم امر که مقربون و فرشتگان در آنجا هستند و مربوط است به عالم خلق که در حقيقت ديگر انبياء و مرسلون و ائمه(عليهم السلام) هستند که در نشأه خلق و نشأه طبيعت زندگي ميکنند.
اين را دارند کمي بازتر ميکنند. به هر حال الآن ميخواهند به آن هفت امري که در پايان و خواتيم سوره مبارکه «بقره» است اين را در فضاي سوره مبارکه «حمد» مشاهده بکنند. ميفرمايند «و قوله: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ إشارة إلى عالم التحميد و التقديس و التسبيح» آنچه که مربوط به صقع ربوبي و ذات باري سبحانه و تعالي است در اين کلمه «الحمد لله» مشهود است اين در حقيقت برابري ميکند با آنچه که در کريمه «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه» که فرمودند معرفت ربوبي است «و قوله الحمدلله إشار إلي عالم التحميد و التقديس و التسبيح» که الحمدلله، سبحان الله که اين تقديس و تسبيح هم مقدس داشتن و منزه داشتن حق سبحانه و تعالي از هر آنچه که حيثيتهاي امکاني دارد و بعد آن را حمد کردن و ثنا گفتن است که تسبيح ميشود. «و قوله الحمدلله إشارة إلي عالم التحميد» که همان حمد و ثنا و ستايش الهي است «و إلي عالم التقديس» که جايگاه مجردات و مفارقات است و اينها مقدساند و منزهاند از اينکه قريب به موجودات مادي بشوند «و التسبيح که در حقيقت حمد و ثناي الهي است با اين همه کمالات و فضائلي که در آن جناب وجود دارد. «و فيه الملائكة المسبّحون بحمده تعالي» در اين الحمدلله هم اشارهاي است به اينکه ملائکهاي که تسبيح کننده حق سبحانه و تعالي هستند و آن تسبيح را با آن «حمد» آميخته کردند، چون يک قانوني در منطق وحي وجود دارد که هر کجا که «حمد» بوده است بايد تسبيح هم باشد و هر جا که تسبيح بوده است «حمد» هم هست.
مثلاً در اذکار رکوع و سجود يکي ميگوييم «سبحان ربي الأعلي و بحمده» يکي ديگري ميگوييم «سبحان ربي العظيم و بحمده» که آميختگي بين تسبيح و تحميد را در اينجا ما شاهد هستيم. «و قوله الحمد لله إشارة إلي عالم التحميد و التقديس و التسبيح و فيه الملائکة» يعني در اين فضاي الحمدلله ما در حقيقت شاهد هستيم که ملائکه هم مورد در حقيقت حمد و تسبيح الهي هستند و آنها هم خدا را حمد ميکنند «و فيه الملائکة» که ملائکه هم تسبيح کننده حقاند و هم تحميد کننده حق هستند. ذکر رکوع ذکر سجده و در هر کجا که ما تحميد را داريم تسبيح را داريم بايد داشته باشيم و هر جا که تسبيح بود هم تحميد هست. يعني تشبيه و تنزيهي که در حکمت و يا عرفان مطرح است ما اين را در آموزههاي وحياني شاهد هستيم.
«و قوله: ﴿رَبِّ الْعالَمِينَ﴾» که عرض کرديم بنا در اين فقره بحث راجع به تطبيق بين آن آياتي که در خواتين سوره «بقره» است و آنچه که در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» وجود دارد. مطلب بعدي که در سوره هست بحث «رب العالمين» است که اين اشاره «إشارة إلى كمّل أهل العلم و العرفان و هم الأنبياء و الأولياء و من يتلوهم» که در حقيقت اين به آن مطلب ديگر از آن مطالب هفتگانه اشاره دارد که کمّل اهل علم و عرفان که انبياء و اولياء و ائمه(عليهم السلام) هستند در مقام معرفي حق سبحانه و تعالي که او رب العالمين است از خود هزينه ميکنند و جايگاه علمي و حِکمي و عرفاني خود را مشخص ميکنند.
بخش ديگري از اين سوره مبارکه «حمد» عبارت است از «الرحمن الرحيم» که «و قوله: ﴿الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ أي رحمن الدنيا و رحيم الآخرة فيه إشارة إلى أهل الرحمة الإلهيّة في كلا العالمين و هم الملائكة و الرسل» اگر در مدّ نظر اساتيد و سروران باشد فرمودند که آن امور هفتگانه يکي معرفت الله سبحانه و تعالي است و ديگري جايگاه وجودي ملائکه که «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله» اين بخش اول است و بخش دوم «و آمن بملائکته آمن بکتبه و آمن برسله» که در اينجايي که مسئله ملائکه هست اين معنا هم آمده است که اينها کمّل اهل علم و عرفان هستند که در رأس آنها انبياء و اولياء هستند و کساني که تالي تلو انبياي الهياند.
بعد از کريمه «الحمد لله رب العالمين» به کريمه بعدي «الرحمن الرحيم» ميرسند که مراد از رحمن «أي رحمن الدنيا و رحيم الآخرة فيه إشارة إلى أهل الرحمة الإلهيّة في كلا العالمين و هم الملائكة و الرسل» رحمت حق سبحانه و تعالي و رحيم او اينکه در آيهاي آمده «الرحمن الرحيم» «فيه إشارة إلى أهل الرحمة الإلهيّة في كلا العالمين و هم الملائكة و الرسل» در اين کريمه که فرمود «الرحمن الرحيم» اشاره است به اهل رحمت الهي در هر دو عالم دنيا و آخرت «و هم الملائکة و الرسل» که همانطور که در قبل ملاحظه فرموديد «آمن الرسول بما أنزل اليه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و بملائکته و کتبه و رسله» که در حقيقت اينجا هم اشارهاي است به اهل رحمت الهي که در اين هر دو عالم حضور دارند و اينها عبارتند از ملائکه و رسل و پيامآوران الهي.
اما «و قوله: ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ إشارة إلى حقيقة المعاد و رجوع الكل إليه تعالى لأنه غاية الغايات» بخش پاياني از اين هفت امر مربوط است به روز قيامت که در حقيقت به عنوان حقيقت معاد است همانطوري که در آن فقره فرمودند که کلمه «و إليک المصير» مشتمل بر مسئله معاد است الآن دارند همانطوري که آنجا وعده داده بودند که تطبيق بين اين هفت امر را با آنچه که در سبع مثاني و «فاتحة الکتاب» هست را دارند بيان ميکنند.
«مالک يوم الدين» همان در تراز «و إليک المصير» است که دارند اين تبيين ميکنند «إشارة إلى حقيقة المعاد و رجوع الكل إليه» يعني پيامبر صلوات الله عليه «تعالى لأنه غاية الغايات» است. اين يک مقدار البته «مالک يوم الدين» را ظاهراً زود بيان فرمودند و اين جا داشت که به عنوان آخرين امر تلقي بشود که مقابل است با «إليک المصير».
«و قوله: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ إشارة إلى كيفية العبودية بتهذيب الأخلاق و تصفية الباطن و إلى طلب الالتجاء إلى اللّه و هي حالة الإنسان فيما بين البداية و النهاية» آيا کلمه «اياک نعبد و اياک نستعين» مشتمل بر چه امري است و با کدام امر در خواتين سوره مبارکه «بقره» هماهنگ است؟ «و قوله: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ إشارة إلى كيفية العبودية بتهذيب الأخلاق و تصفية الباطن» اين يک «و إلى طلب الالتجاء إلى اللّه» التجاء به حق سبحانه و تعالي طلب کردن «و هي حالة الإنسان فيما بين البداية و النهاية».
اين هم امر ديگري که جايگاه تطبيق داشت با آن دو امري که در آيات پاياني سوره مبارکه «بقره» است.
اما فراز ديگر بله «و إلى طلب الالتجاء إلى اللّه که اين طلب التجاء همان مورد ششم بود در مسئله قبل که يکي بر سر عبوديت بود و بررسي نسبت بين مقام عبوديت و مقام الوهيت حق سبحانه و تعالي. مرحله هفتم آنجا تحت عنوان التجاء الي الله معنا گرفته بود که اين هم همينطور است ميفرمايند اين «اياک نعبد و اياک نستعين» مربوط است به طلب التجاء الي الله «و هي حالة الإنسان فيما بين البداية و النهاية». امر ششم و هفتم هم در اين کريمه «اياک نعبد و اياک نستعين» تطبيق پيدا کرده است.
اما «و قوله: ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ إشارة إلى العلم بكلمات اللّه و آياته» که «آمن الرسول بما أنزل اليه من ربّه و ملائکته و کتبه و رسله» که اين «رسله» اينجا دارد آشکار ميشود «و قوله: ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ إشارة إلى العلم بكلمات اللّه و آياته» و در حقيقت همان يک نوع معرفت ربوبي است که «آمن الرسول بما أنزل ... و المؤمنون کل آمن» اين مؤمنون چه جايگاهي دارند؟ ميفرمايند اشاره به علم به کلمات الله و آياته دارند.
«و قوله: ﴿صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ إلى آخر السورة» تا پايان سوره که اشاره است به قرآن مجيد. اين «صراط الذين انعمت عليهم» که در حقيقت آنچه را که در قرآن مجيد آمده اين آنجا جاي ارتباط با مقام انساني است که اين انسان در مرتبه پذيرش حق سبحانه و تعالي و تمکين امر الهي در عاليترين سطح وجود دارد «و قوله: ﴿صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ إلى آخر السورة- إشارة إلى القرآن المجيد» که اين قرآن «الذي هو أشرف الكتب السماوية» و اين کتب سماويه عبارتند از «و هي الألواح النفسية النازلة على الأنبياء السابقين» که باز دارند سعي ميکنند که با آنچه که در «آمن الرسول بما أنزل اليه من ربه و المؤمون کل آمن بالله و کتبه و ملائکته و کتبه و رسله» اين در حقيقت دارند آن کتب و رسول را هم در اين ضميمه ميکنند و دارند به گونهاي عمل ميکنند که سوره مبارکه «بقره» آن آيات پايانياش هماهنگي کامل با سوره مبارکه «فاتحه» داشته باشد.
«و قوله: ﴿صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ إلى آخر السورة- إشارة إلى القرآن المجيد الذي هو أشرف الكتب السماوية» کتب سماويه چه هستند؟ «و هي الألواح النفسية النازلة على الأنبياء السابقين، لأن الجوهر النفسي العقلي من النبي صلّى اللّه عليه و آله الذي هو جوهر النبوة كلمة إلهية بوجه و كتاب مبين فيه آيات الحكمة و المعرفة بوجه هو بعينه صراط اللّه العزيز الحميد» است. دارند عرض ميکنم آنچه که مهم است در اين پاراگراف عبارت است از انطباق بين آنچه که سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است با آنچه که در پايان و آيات خواتيم سوره مبارکه «بقره» قابل توجه است. «لأن الجوهر النفسي العقلي من النبي صلّى اللّه عليه و آله الذي هو جوهر النبوة كلمة إلهية بوجه و كتاب مبين فيه آيات الحكمة و المعرفة بوجه» ميفرمايد که آنچه را که در الواح نفسيه نوشته شده است يک نسخه از آن هم در نفس انساني نگارش يافته که مخصوصاً در مقام تطبيق اين دو تا باهم شکل ميگيرند. «لأن الوجوهر النفسي العقلي من النبي صلي الله عليه و آله و سلم الذي هو جوهر النبوة» که اين جوهر نبوت است «کلمة إلهية بوجه و کتاب مبين فيه آيات الحکمة و المعرفة بوجه» که آنچه که اکنون الآن براساس اين کتب آسمان و سماوي آمده است اشتمال بر اين امر دارد که جوهر نفسي عقلي که از جايگاه نبي و دخالت حضرت حق سبحانه و تعالي است اين اقتضاء ميکند که موارد مرتبط شناخته بشود.
«لأن الجوهر النفسي العقلي من النبي صلي الله عليه و آله و سلم الذي هو جوهر النبوّة کلمة الهية بوجه و کتاب فيه آيات الحکمة و المعرفة بوجه که حتي اين آيات بدلي را ميخواهند به اصطلاح ببرند منزل اين سخن براي آنها خيلي شناخته شده است «لأن الجوهر النفسي العقلي من النبي صلي الله عليه و آله الذي هو جوهر النبوة كلمة إلهية بوجه و كتاب مبين فيه آيات الحكمة و المعرفة بوجه هو بعينه صراط اللّه العزيز الحميد» آنچه که در سوره مبارکه يعني آيات پاياني سوره مبارکه «بقره» آمده، با آنچه که در اين دو کريمه «اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم» باهم هماهنگ شده است اين امر وجود دارد فرمودند که «الذي هو جوهر النبوة كلمة إلهية بوجه و كتاب مبين فيه آيات الحكمة و المعرفة بوجه هو بعينه صراط اللّه العزيز الحميد» اين سخن هست که اين بعينه دارد نقشآفريني ميکند و با يک کاري که حق سبحانه و تعالي زمامداري او هست را به پيامبر و اوصياي خودش عطا ميکند و اولياي خودش عطا ميکند «لأن الجوهر النفسي العقلي من النبي صلّى اللّه عليه و آله الذي هو جوهر النبوة كلمة إلهية بوجه و كتاب مبين فيه آيات الحكمة و المعرفة بوجه هو بعينه» اين کتابي که در حقيقت با اين عظمت نازل شده و در نفس انسان شايسته و کامل هم وجود دارد ميفرمايد که «هو بعينه صراط اللّه العزيز الحميد» که اين ويژگيها را دارد «إذ لا يمكن وصول العبد إلى اللّه إلا بعد الوصول إلى معرفة ذاته و كذا من ينوب عنه عليهما السّلام كما دلّ عليه الحروف المقطّعات القرآنية [مؤلّفة من مجموع الحروف المقطعة بإسقاط مكرراتها]:» ميفرمايند که ممکن نيست که بنده به حق سبحانه و تعالي واصل بشود مگر اينکه اين معاني را از قبل شناخته شده باشد ديده باشند و ميزان توانمندي او در اين عصر را هم ملاحظه کرده باشند.
«إذ لا يمكن وصول العبد إلى اللّه إلا بعد الوصول إلى معرفة ذاته و كذا من ينوب عنه» که اين همانطوري که جناب ملاصدرا ميفرمايند نائب حق امام نائب حق رسول گرامي اسلام کسي نيست جز علي بن ابيطالب. «و کذا من ينوب عنه» بله «و کذا من ينوب عنه» يعني آن کسي که نائب پيامبر هست يعني آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) هر يک ميتوانند در جايگاهشان امکان وصول به عبد را به سمت حق سبحانه و تعالي فراهم آورند. «إذ لا يمكن وصول العبد إلى اللّه إلا بعد الوصول إلى معرفة ذاته» يعني امکان ندارد که عبد به اصطلاح به حق سبحانه و تعالي نزديک بشود مگر اينکه معرفت ذات پيدا کرده و معرفت نفس پيدا کرده باشد.
«و كذا من ينوب عنه» همچنين است آن کسي که اين مقامات را به صورت نيابت دارد که علي بن ابيطالب(عليه السلام) نائب و ستايشگر حق سبحانه و تعالي است «و کذا من ينوب عنه عليهما السّلام كما دلّ عليه الحروف المقطّعات القرآنية [مؤلّفة من مجموع الحروف المقطعة بإسقاط مكرراتها]: «علىّ صراط حقّ نمسكه» اين نشان از اين است که انسان در مقام اينکه بخواهد راجع به نائب امام زمان نائب پيامبر سخن بگويد بايد بداند که با تشديد و ترعيب و امثال ذلک امکان ندارد. «و كذا من ينوب عنه عليهما السّلام كما دلّ عليه الحروف المقطّعات القرآنية [مؤلّفة من مجموع الحروف المقطعة بإسقاط مكرراتها]:» که مجموعاً اينها را جمع بکنيم ميشود همان «علىّ صراط حقّ نمسكه» که اين هم از شگفتيها نظام برتر ماست به اصطلاح.
«و تنبعث من هذه المراتب سبع مقامات في المكالمة الحقيقية مع اللّه بالدعاء» که منبعث ميشود از اين مراتب هفت مقام در کمال در مکالمه حقيقه «مع الله بالدعاء» يعني آن تطبيق و آن جريان بين سوره مبارکه «فاتحه» و بين آنچه که در ابتداء در محل اصلي وجود دارد بايد اينها را باهم همخوان کرد «و ينبعث» که إنشاءالله مباحث را بايد در بعد دنبال بکنيم.