1402/02/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ ملاصدرا/
جلسه صد و سيزدهم از تفسير سوره «فاتحة کتاب» تفسير جناب صدر المتألهين صفحه
«مكاشفة اخرى [درجات غضبة تعالى]» همانطور که مستحضريد در ذيل کريمه ﴿صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ﴾، نکاتي را جناب صدر المتألهين به عنوان نکات ظاهري که ناظر به مباحث عامه مسئله لغات و صرف و نحو و مباحث ظاهري اين کرائم قرآني هست پشت سر گذراندند و به بحث حقيقي و به تعبير خودشان تحقيق مطلب پرداختند و بحث مفصلي را در حوزه نعمت که منعم عليهم به آنها نعمت داده ميشود را هم مبسوطاً بيان داشتند و بحث ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ﴾ که رسيدند نکاتي را دارند متذکر ميشوند که اين نکات از جهاتي براي هم اهل معرفت و هم خود جناب صدر المتألهين از يک اهميت ويژهاي برخوردار است و آن اين است که مسئله منعم عليهم، نعمتهاي الهي به اقتضاي ذات ربوبي است و آن ذاتي که رحمانيت بر او حاکم است که «کتب علي نفسه الرحمة»، آنچه که از او زايش دارد مسئله جمال و لطف و مِهر و نظاير آن است.
اما مسئله هيبت و جلال و جبروت و نظاير آن که نسبت به مغضوب عليهم و نسبت به ضالين هست جاي بحثهاي فراواني دارد که اهل معرفت خصوصاً جناب ابن عربي و همفکرانشان و همقطارانشان به لحاظ مسائل فکري در اين رابطه و شخص جناب ابن عربي دغدغه فراواني دارند که آيا اين غضب را با رحمت آميخته کنند؟ و چگونه مسئله رحمت با غضب کنار هم جمع ميشود؟ آن هم از يک ذاتي که آن ذات عين رحمت است! خيلي براي آنها مسئله است. اين مکاشفاتي که يکي پس از ديگري داريم ميخوانيم که تاکنون دو مکاشفه را خوانديم و دو مکاشفه ديگر در پيش رويمان هست خصوصاً اين دو مکاشفه اخير بيشتر به اين مسئله ميپردازد که بحث رحمت الهي چون رحمت هم سبقت دارد و هم إمام و أمام غضب هست و در همه حالات بايد رحمت ديده بشود، آن موقعي که حق سبحانه و تعالي نسبت به انسانهايي که گمراهاند يا مورد غضب الهي واقع شدهاند رحمتي به ظاهر ديده نميشود اين را بايد چگونه توجيه کرد؟
اين مسئلهاي است که واقعاً به عنوان دغدغه جناب ابن عربي دارند و ظاهراً حکيم صدر المتألهين متمايل به ايشان هستند، چون در نوع آثار وقتي به اين مسئله ميرسند عمدتاً مسائل جناب ابن عربي را مطرح ميکنند و حاشيه چنداني هم ندارند و ظاهراً ناظر به اين هستند که اين نگاه، يک نگاه مورد قبولي است از طرف جناب صدر المتألهين لذا در جلد نُه اسفار ذيل بحث مباحث معاد و عقوبت و کيفري که براي دوزخيان در نظر گرفته ميشود هم اينگونه از بحثها آمده است حالا إنشاءالله در مقام تحقيق به اينها پرداخته خواهد شد.
در اين مکاشفه، جناب صدر المتألهين تبعاً لجناب ابن عربي مسئله نعيم و عذاب را ثمره رضا و غضب دانسته و براي هر کدام از اين نعيم و آن عذاب هم مراتب سهگانهاي قائل است و در مراتب سهگانه غضب يا مراتب سهگانه نعيم حضور حق سبحانه و تعالي متفاوت است.
در مرتبه اول از غضب که بيشتر بايد به اين مسئله ذيل مسئله ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ﴾ بپردازيم و بپردازند ميفرمايند که غضب الهي سه مرحله دارد:
يک مرحله اين است که فقط ظاهر را شامل ميشود و مراد از غضب همان رفع هدايت است و رفع رحمت در مقابل غضب است و اين اقتضاء ميکند که اگر اين غضب معاذالله شامل کسي بشود طبيعي است که انسان رها ميشود از هدايت فاصله ميگيرد و جهل و هوي و نفس و شيطان بر او غلبه خواهد کرد اما اين غضب کاملاً مستولي و چيره نيست به گونهاي که تمام هستي او را تا ابد بخواهد اين مرحله از غضب بپوشاند. بلکه اين ولو به نفس آخر هم که رسيده باشد باز چون وعده الهي به سعاد اخروي است بالاخره اين برميگردد و به تعبير ايشان اگر در حد که معمولاً از روايات گرفته شده است که فواق ناقه هم که باشد اين زمان در حقيقت در اختيار است تا اينکه بالاخره سعادت دوباره نصيب بشود و از اين حيث عذاب رهايي و نجات حاصل بشود و رحمت خودش را نشان بدهد.
مرتبه دوم از غضب الهي اين است که اين حکم ظاهري به باطن ميآيد و در باطن هم انسانهاي تيرهبخت و کورباطن هم اينها مشمول غضب و سخط الهي خواهند بود و حتي وارد جهنم هم ميشوند اما اينگونه نيست که همواره و براي هميشه باشد بلکه مسئله شفاعت و اميد به رحمت حق يکي از عمدهترين عناصري است که در قيامت کار راهانداز است و در اين مرحله گرچه غضب الهي است اما نهايتاً به شفاعت مشفّعين انسانها شفاعتشان مورد قبول واقع ميشود و آن شخص معذّب از برخورداري از اين شفاعت نجات پيدا ميکند و از آن غضب.
نوع سوم از عذاب الهي اين عذاب، عذاب تأبيدي است و عذاب ابدي است و باعث ميشود که براي هميشه شخص دور از رحمت الهي باشد و اين غضب معاذالله نوع سوم از غضب به حدي است که نه قبل از اين خدا غضب کرده است و نه بعد از اين غضب خواهد شد ولي به هر حال آنچه که در اين رابطه جناب ابن عربي ميخواهند استفاده کنند اين است که اين بالاخره بايد به رحمت الهي منتهي بشود چون يأس از رحمت الهي باعث خودش کفر خواهد بود و اين از يک جايگاه الهي اين صادر نميشود.
حالا با ظواهر برخي از آيات و همچنين روايات چگونه ايشان ميخواهد کنار بيايد يک بحث ديگر است و ايشان چون نگرشهاي باطني و تأبيدي دارد خيلي به اين ظاهر تأکيد و تکيه نميکند؛ لذا در مرحله پاياني اين نوع مکاشفه ميفرمايد که ما سرّ رجوع به انبياي الهي و خصوصاً نبي گرامي اسلام را در اين رابطه ميبينيم که به هر حال به دست اين دسته از شفيعان، انسانها از عذاب الهي ميرهند و از دوزخ نجات پيدا ميکنند و نهايتاً رحمت الهي شکوفا خواهد شد.
اين يک خلاصهاي است از اين مکاشفه ديگري که به عنوان «مکاشفة أخري» در صفحه 548 ملاحظه ميفرماييد.
«مکاشفة أخري: اعلم إنّ النعيم و العذاب ثمرة الرضا و الغضب» اگر خداي عالم به اهل جنت نعمت و رحمت خودش را عطا ميکند يا اگر براي اهل دوزخ عذاب و کيفر و عقاب خودش را مهيا کرده است اين نعيم و عذاب ثمره رضا و غضب است يعني نعيم نتيجه رضا است چرا که فعل از صفت ميجوشد و همانطوري که صفت از ذات ميجوشد. البته اينها رضا و سخط، رضا و غضب در مقام فعل هستند که از مقام وصف صادر ميشوند. «و لكل منها» براي هر کدام از اين نعيم و عذاب «ثلاث مراتب» سه مرتبه است «كما في باقي الصفات» صفات الهي مثل قدرت و علم و امثال ذلک، اينها هم در يک رتبه نيستند و اينها هم داراي مراتبي هستند «من الله ذي المعارج» که اين معراجها و مراتب هر کدام سهمي را از جلوههاي الهي دارند. «کما في باقي الصفات».
«فأول درجات الغضب» اولين درجهاي که از غضب شامل انسانهاي مغضوب عليهم ميشود «يقضى بالحرمان و قطع الإمداد العلمي المستلزم لتسلّط الجهل و الهوى و النفس و الشيطان» که اگر معاذالله چنين غضبي شامل حال انسان بشود انسان از امداد الهي و امداد رحمت الهي به دور ميماند و مرحوم از رحمت الهي خواهد بود که اين خودش مستلزم اين است که جهل و هوي و هوس و نفس و شيطان زمامدار امر انسان بشود «کم من عقل اسير تحت هوي امير»، چنين انساني که از رحمت عقل و دين دور مانده است به عذاب قطع امداد مبتلا خواهد شد و اين لازمهاش اين است که وقتي نور رفت، ظلمت ميآيد. علم رفت، جهل ميآيد. هدايت رفت، هوي و هوس ميآيد. عقل که رفت، نفس و وسوسههاي نفساني ميآيد و صديق انساني که انبياء رفتند، شيطانها ميآيند.
اما چون اينها مراحل اوليه غضب هستند، اينها دائمي نيستند موقت هستند «لكن كلّ ذلك» يعني همه اين موارد جهل و هوي و هوس و نفس و شيطان اينها موقتاند تا وقتي که اين انسان از دام اينگونه مسائل رهايي پيدا کرده و از محروميت به در آمده باشد «لکن کلّ ذلک موقتا إلى أجل معلوم عند اللّه» بالاخره اين نجات بايد اتفاق بيافتد و اين در نزد خدا معلوم است. «إلي أجل معلوم عند الله في الدنيا» که اين در حقيقت محدوده زماني تا «إلى النفس التي قبل آخر الأنفاس» تا قبل از اينکه آن نفسهاي نهايي انسان کشيده بشود و ديگر انسان از دار دنيا برود، اين ممکن است که ادامه پيدا بکند و استمرار پيدا بکند. اين «إلي النفس» يعني سقفش آنجاست ممکن است زودتر از آنها هم مورد رحمت الهي برسد و انسان از محروميت به در آيد.
«إي النفس التي قبل آخر الأنفاس في حق من يختم له بالسعادة الاخرويّة» در شأن و حق کسي که خداي عالم براي او سعادت اخروي را رقم زده و سرنوشتش را با سعادت اخروي بسته است. بنابراين اين عذاب موقت است و محدوده اين جهل و هوس و هوس تا قبل از نفسهاي نهايي است که البته اين فرمايش را هم از حديث استفاده کردند «كما ثبت في الحديث [في الكافي كتاب التوحيد، باب السعادة و الشقاء: (1/ 154) عن الصادق (ع): يسلك بالسعيد في طريق الأشقياء حتى يقول الناس ما أشبهه بهم، بل هو منهم، ثم يتداركه السعادة ... ان من كتبه اللّه سعيدا و ان لم يبق من الدنيا الا فواق ناقة ختم له بالسعادة]» که ذيلاً از امام صادق(عليه السلام) است که «يسلك بالسعيد في طريق الأشقياء» انساني که نهايتاً در سعادتمندي قرار ميگيرد در ابتدا در حقيقت همسان و همصحبت با اشقيا است به گونهاي که همه فکر ميکنند که اين هم جزء اشقيا خواهد بود در حالي که اين نه، اين مصاحبت موقت است اين همراهي محدود است و بالاخره نجات پيدا خواهد کرد.
همانطوري که در حديث آمده «يسلک بالسعيد في طريق الأشقياء حتى يقول الناس ما أشبهه بهم»، چقدر شبيه اين انسان سعيد به انسان شقي و اشقياء «بل هو» يعني اين انسان سعيد «منهم»، از اشقيا است. «ثم يتداركه السعادة ...» بعد سعادت او را تدارک ميکند و در حقيقت اين شخص از آن مرحله نجات ميکند. بعد فرمود: «ان من كتبه اللّه سعيدا و ان لم يبق من الدنيا الا فواق ناقة ختم له بالسعادة. و روي ما في هذا المعني عن النبي (ص) أيضا» در حقيقت اگر انساني سرنوشتش به سعادت بايد ختم بشود و خداوند عالم براي او سعادت را ثبت و کسبي کرده است، اين در دنيا باقي نميماند مگر به اندازه فواق ناقه که در نهايت سعادت الهي نصيب او خواهد شد.
اين در ارتباط با مرحله أولاي از اين عذاب «سواء كانت» اين سلطنتي که گفتيم سلطنت جهل و هوي و نفس و شيطان «سواء کانت سلطنة ما ذكر ظاهرا أو باطنا او هما معا» که اين امور چهارگانهاي که برشمرده شد جهل و هوي و نفس و شيطان آيا هم تسلط ظاهري دارد هم تسلط باطني يا هر دو را با هم دارد؟ هم تسلط ظاهري و هم تسلط باطني. «و لا شك في أن كلّا من الأمور المذكورة مبادئ كمالات دنيويّة و لذّات عاجلية لمن في حزبها» ميفرمايد که ترديدي نيست که هر کدام از اين امور چهارگانه ياد شده اينها مبادي کمالات دنيوياند اگر کسي بخواهد دنيا داشته باشد ثروت بخواهد مال و مقام بخواهد شيطنت بخواهد و بخواهد به هر حال به اين کمالات برسد، اينها منشأ اين کمالاتاند درست است که اينها نسبت به خيرات شرور هستند و ناصواب و نادرست هستند اما نسبت به ثمرات و نتايج خودشان بسيار مفيد و سودمند هستند.
«سواد کانت سلطنة ما ذکر ظاهرا أو باطنا أو هما معا و لا شک في أن کلاً من الأمور المذکورة مبادئ کمالات دنيوية و لذّات عاجلية لمن في حزبها» حزب اهل دنيا در حقيقت. اين مرتبه أولاي از عذاب.
اما مرتبه ثانيه «و الرتبة الثانية تقضى بانسحاب الحكم المذكور باطنا هاهنا و ظاهرا في الآخرة برهة من الزمان الاخروي» رتبه دوم عذاب اين است که اين عذاب مستمر ميشود جاري ميشود که نه تنها ظاهر انسان را ميگيرد بلکه باطن او را هم معذب نگاه ميدارد و در آخرت در برههاي از زمان هم چنين وضعيتي براي او هست انساني که معاذالله کافر يا منافق بميرد بالاخره اين دو نوع عذاب هست عذاب أولي اين است که از امداد رحمت الهي محروم است و به جاي او هوي و هوس و شيطان و مطامع دنياي حاکم ميشود اما در مرتبه دوم اين عذاب شديدتر است و نه تنها ظاهر بلکه باطن را هم شامل ميشود اما اين در عين حال باز هم موقت است همچنان اميد به رحمت الهي وجود دارد. «و الرتبة الثانية تقضى» يعني اين عذابي که در رتبه ثانيه است حکم ميکند «بانسحاب الحكم المذكور» که اين عذاب هست و محروميت و قطع امداد الهي هست اين حکم در حقيقت به اين افراد هم اصابت ميکند ولي «باطنا هاهنا» يعني در قيامت باطن «و ظاهرا في الآخرة برهة من الزمان» نه تنها باطن بلکه ظاهر هم برههاي از زمان اخروي معذب به عذاب الهي است. «الاخروي أو يتّصل الحكم إلى حين دخول جهنّم» اينجوري بگوييم براي اينکه عذاب باشد تا آن لحظهاي که وارد جهنم ميخواهد بشود اين مسئله عذاب است در مرحله برزخ در ابتداي قيامت همه اينها معذب هستند اما تا قبل از ورود به جهنم که در آنجا باب شفاعت مفتوح ميشود و برخي از افراد شايسته نجات پيدا ميکنند. «و فتح باب الشفاعة».
«أو يتّصل الحكم إلى حين دخول جهنّم و إلي فتح باب الشفاعة» تا قبل از فتح باب شفاعت، شخص معذب است ولي به لطف الهي وقتي باب الهي مفتوح شد نجات اين شخص هم امکانپذير است. «و فتح باب الشفاعة و آخر مدّة الحكم حال و آخر مدّة الحكم حال ظهور حكم أرحم الراحمين بعد انتفاء حكم شفاعة الشافعين. [مضى في ص 71.]» اين مرحله که مرحله رحمت خاصه الهي ميشود آنجايي است که در حقيقت از آن ميتواند به مرحله شفاعت ياد کرد و شفاعت شافعين شامل حال اينها ميشود. اما مهمترين و برترين نوع رحمت، رحمت ارحم الراحميني است که اگر اين شفاعتها جواب نگفت و شأنيت آن شخص بسيار ناصواب بود که نتوانست اين شفاعتها را هم قبول بکند آنجا همچنان باز اميد رحمت الهي هست و شفاعت ارحم الراحمين شامل ميشود. «أو يتّصل الحكم إلى حين دخول جهنّم و فتح باب الشفاعة و آخر مدّة الحكم حال ظهور حکم ارحم الراحمين» آخرين مجالي که براي اين نوع از عذاب هست کجاست؟ آن جايي که حکم ارحم الراحميني و شفاعت او ظاهر نشود. وقتي ظاهر شد آن حکم نسبت به عذاب منقضي خواهد شد «بعد انتقاء حکم شفاعة الشافعين» يعني ارحم الراحمين آخرين شفيع است که اگر همه شفاعتکنندهها اقدام کردند حتي رسول الله هم اقدام کرد اما به جهت عدم زمينه موفق نشد، خداي عالم ارحم الراحمينياش ظهور خواهد کرد و نجاتبخش است.
اما رتبه سوم از عذاب الهي، اين آن چيزي است که «و الرتبة الثالثة تقتضي التأبيد و دوام حكم التبعيد» اين اقتضاء ميکند که اين عذاب ابدي باشد و حکم دور بودن از رحمت الهي هم دوام پيدا بکند يعني براي هميشه باشد «كما في قوله صلّى اللّه عليه و آله» پيامبر گرامي اسلام در يک بياني فرمودند «[الجامع الصغير: 1/ 72]: انّ اللّه لم ينظر إلى الأجسام مذ خلقها» اصلاً جسم آن شأنيت و لياقت اين را ندارد که در حقيقت از لطف و رحمت الهي استفاده کند او دون آن است که شفاعت الهي شامل حال او بشود.
اما مسئله اين حکم مرحله سوم از غضب الهي ميفرمايند که اين کمال حکم غضب است. آن جايي که خداي عالم معاذالله حکم به تأبيد بکند و تبعيد از حرمت الهي بکند اين شکننده است و از بالاتر عذابي نخواهد بود «و الرتبة الثالثة تقتضي التأبيد و دوام حكم التبعيد» يعني تبعيد از رحمت الهي «كما في قوله صلّى اللّه عليه و آله [الجامع الصغير: 1/ 72]: انّ اللّه لم ينظر إلى الأجسام مذ خلقها» اما در ارتباط با اين نوع از رتبه سوم ميفرمايد که «و كمال حكم هذا الغضب يظهر يوم القيمة» هيچ عالمي ظرفيت غضب الهي را ندارد اينجا خدا که غضب نميکند حالا اگر يک صاعقهاي آمد يک سيل و زلزلهاي آمد يک طوفاني برقرار شد و امثال ذلک، اينها که غضب الهي نيست غضب الهي را بايد در معاذالله جهنم الهي و دوزخ انسان اهلش شاهد باشند إنشاءالله ما و شما مخاطبان گرامي از رحمت الهي برخورداريم.
«و کما حکم هذا لغضب يظهر يوم القيامة كما أخبر الرسل عن ذلك قاطبة» همه انبياء قاطبه انبياء آمدند و اينگونه حکايت کردند از پيغمبرانشان که «بقولهم الذي حكاه نبيّنا صلّى اللّه عليه و آله و عليهم [البخاري: 4/ 164]: إنّ اللّه غضب اليوم غضبا لم يغضب قبله و لن يغضب بعده مثله» معاذالله خداي عالم چنان غضبي کرد و چنان خروشي برآورد که تا قبل از اين غضب چنين غضبي نبوده و بعد هم چنين غضبي نخواهد بود. «فشهدت بكماله شهادة يستلزم بشارة لو عرفت لم تيأس من رحمة اللّه و لو جاز إفشاء ذلك» به کمال اين نوع از عذاب شهادت ميدهد فرشتهها و ملائکه شهادت ميدهند انبياء شهادت ميدهند اما به گونهاي که اين باز مستلزم يک نوع بشارتي براي انسان هست که باعث ميشود انسان مأيوس از رحمت الهي هيچ وقت نماند.
ميفرمايد که پيامبر(صلوات الله عليه) فرمود: «إن الله غضب اليوم غضبا لم يغضب قبله» اين يک؛ «و لن يغضب بعده مثله» دو؛ که نه تالي دارد و نه خلف و أمامي. «فشهدت بکماله شهادة يستلزم بشارة» که در حقيقت يک شهادتي خواهد داد وقتي ميگويد «أشهد أن لا اله الا الله» شهادتي است که مستلزم به بشارت است اگر شناخته بشود احدي مأيوس نخواهد شد «لو عرفت لم ييأس من رحمة الله و لو جاز إفشاء ذلک» اگر هم جايز باشد بيان اين مطلب که خداي عالم تجلي رحمتش بالاخره شامل حال امثال اين افراد هم ميشود اين در حقيقت نشان توجه به اين رحمة للعالمين است.
اينجا مواردي را ميشمارند که اين موارد همه و همه در مسير استحقاق طلب رحمت الهي است يعني همه به دنبال اين است که رحمت الهي نصيبشان بشود و از عذاب الهي نجات پيدا کنند. اين موارد را دارند يکي پس از ديگري ذکر ميکنند و آن توجه مردم به انبياي خودشان هست، اين يک؛ و توجه انبياء هم به نبي اسلام است، دو؛ و اينکه همه انبياء به شفاعت رسول الله وارد بهشت ميشوند اين هم منشأ روايي دارد «و كذا سرّ تردّد الناس إلى الأنبياء عليهم السلام»، يک؛ «و ابتهالهم إلى نبيّنا عليه و عليهم السلام»، دو؛ اينکه همه انسانها به انبياء مراجعه ميکنند و خود انبياء به نبي ما ابتلاء دارند که «و ابتهالهم» ابتهال يعني همان تبتّل است که آنها هم مبتهلاند و متوجه به جناب پيامبر گرامي اسلام. «و کذا سرّ تردد الناس الي الأنبياء عليهم السلام و ابتهالهم إلي نبينا عليه و عليهم السلام». اين مطلب بايد مورد غفلت نباشد که آنچه موجب رحمت است و اينکه انسان مأيوس از رحمت الهي نباشد اينها را بايد مورد توجه خودش قرار بدهد.
بيان اين نکات هم در راستاي همان توجهي است که جناب ابن عربي دارند که بالاخره رحمت الهي أمام است و إمام است و سبقت ميگيرد «و سبقت منّا الحسني» که اين حسناي الهي بايد شامل بشود. گرچه عده زيادي هم به چنين باوري نيستند که حتماً بايد به رحمت باشد بلکه به لحاظ ظواهر اين غضب دائمي است و انسانهايي که نتوانستند در اين مقطع خودشان را نجات بدهند بايد که در مقاطع بعد متوجه رحمت الهي باشند. اين يک.
«و کذا سرّ تردد الناس الي الانبياء عليهم السلام و ابتهالهم» انبياء «إلي نبينا» رسول گرامي اسلام ثانياً «عليه» يعني بر نبي ما «و عليهم السلام» بر انبياء سلام باشد. اين يک. دو: «و سرّ فتح اللّه باب الشفاعة» خداي عالم چرا باب شفاعت را باز کرده است؟ چرا اين مسير رحمت را گشوده است؟ براي اينکه درست است که خداي عالم غضب دارد و نسبت به کساني که شأنيت را رعايت نکردند آنها را معذب ميدارد اما اين نيست که براي هميشه اينها در عذاب باشند بلکه باب شفاعت را خداي عالم به همين مسئله به همين انگيزه باز نگهداشته است ««و سرّ فتح اللّه باب الشفاعة» اين است اين دو.
سه: «و کذا سرّ وضع الجبّار قدمه فيها» خداي عالم حالا چون دارد آن رحمت خودش را نشان ميدهد تعبير ايشان از قدم نه قدم ظاهري معاذالله براي حق سبحانه و تعالي که دست و پايي نيست تا اين قدمي باشد و کفشي باشد و امثال ذلک. اما منظور اين يک اقدام رحمتي الهي است که خداي عالم وقتي قدم خودش را در سرزمين دوزخيان ميگذارد آتش احساس خفگي ميکند و از خداي عالم ميگويد که بس است «و سرّ وضع الجبار قدمه فيها ـ يعني في جهنّم ـ فينزوي بعضها إلى بعض» در حقيقت عدهاي به ديگري پناه ميبرند و منزوي ميشوند، چون به قول رسميها جايي نميماند با حضور قدم اهلي «و تقول» جهنم «قطّ قطّ- أي حسبي حسبي [الدر المنثور في تفسير: (يوم نقول لجهنم ...) 6/ 107]» خدايا ما را لحاظ کند و ما را کفايت بکن جوري که از رحمت تو برخوردار باشيم و عذاب تو دائمي نباشد. اين سه.
چهار: «و سرّ السجدات الأربعة» چهار سجده انجام ميشود و براساس هر سجدهاي هم عدهاي از جهنم نجات پيدا ميکنند. خود اين هم از مواردي است که باعث ميشود رحمت الهي ظاهر و نمودار بشود. «و سرّ السجدات الأربعة» که همه اينها منشأ حديثي و روايي دارد. «و ما يخرج من النار» که آنچه خارج ميشود از آتش جهنم «كلّ دفعة» هر دفعهاي که از اين سجدات اربعه اتفاق ميافتد عدهاي از جهنم خارج ميشوند «و ما تلك المعاودة [رواه الغزالي في الأحياء، و قال العراقي في تخريجه: أخرجه الطبراني في الأوسط (باب الشفاعة 4/ 527).]» و آنچه که معاوده و دشمني وجود دارد.
پنجمي اين است که «و سرّ قول مالك خازن جهنّم لنبيّنا صلّى اللّه عليه و آله في آخر مرّة يأتيه لإخراج آخر من يخرج بشفاعته:» شفاعت رسول گرامي اسلام بالاخره شامل همه کساني ميشود که تحت پوشش «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمين» قرار گرفته باشد. در اين مورد پنجم ميفرمايد که «و کذا سرّ قول مالک خازن جهنم» که او به پيغمبر ما ميگويد در آن آخرين مرتبهاي که پيغمبر براي نجات عدهاي آخر و پاياني آمدهاند جناب جهنم خطاب به پيامبر، جناب مالک جهنم که اسمش خازن است چنين سخني را با پيغمبر ما دارد که آن آخرين عدهاي هم که بودند در حقيقت خارج شدند و اين براساس آن غضب پروردگار تو بوده است. ميفرمايد که «و سرّ قول مالك خازن جهنّم لنبيّنا صلّى اللّه عليه و آله في آخر مرّة يأتيه» ميآيد پيغمبر «لإخراج آخر من يخرج بشفاعته:» اين سخن خازن جهنم که اسمش مالک است به پيامبر ميگويد که «يا محمّد ما تركت لغضب ربك شيئا [رواه الغزالي في الأحياء، و قال العراقي في تخريجه: أخرجه الطبراني في الأوسط (باب الشفاعة 4/ 527)]» درست است که غضب حق سبحانه و تعالي غضب سنگيني بوده است اما تو همه آنها را که معذب بودند نجات بخشيدي.
همچنين قول ششم «و سرّ قوله: شفعت الملائكة و شفع النبيّون و شفع المؤمنون و لم يبق إلا أرحم الراحمين» ميفرمايد که ملائکه شفاعت ميکنند پيامبران شفاعت ميکنند عدول مؤمنين شفاعت ميکنند اين آخرين تير ترکش شفاعت چيزي جز شفاعت ارحم الراحميني نيست که «و لم يبق إلا أرحم الراحمين».
باز هم اين هفتمين مورد «و سرّ قوله سبحانه لنبيه عند شفاعته في أهل لا إله إلّا اللّه:» که اين شخص به حق سبحانه و تعالي ميگويد که در اهل لا اله الا الله که شما شفاعت کنيد او ميگويد که «ليس ذلك لك الذي يقول في أثره شفعت الملائكة الحديث و غير ذلك من الأسرار التي رمزت و أجمل ذكرها مما يبهر العقول و يحيّر الألباب كما قيل: و ما كلّ معلوم يباح مصونة ـ و ما كلّ ما أملت عيون الظبا يروى» در حقيقت همه و همه اين بيانات ميرود به سمت اينکه آن رحمت را اشکار بکند و بيانهاي عذابکننده پيش نيايد «و غير ذلك من الأسرار التي رمزت و أجمل ذكرها مما يبهر العقول و يحيّر الألباب» که آن عذابها اگر بخواهد محير العقول باشد و الباب و مغزها را و لُبها را هم متحير بکند، اين لزوماً نيازمند به اين است که اين مراحل در حقيقت طي بشود.
«و ما كلّ معلوم يباح مصونة ـ و ما كلّ ما أملت عيون الظبا يروى».