1402/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه صد و دوم از تفسير سوره مبارکه «فاتحه» از تفسير صدر المتألهين. همانطور که مستحضريد بحث در ذيل کريمه ﴿صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ﴾ بود که مرحوم صدر المتألهين بحث مبسوطي را در باب نعمت گشودند و در اينجا آن نِعمي که خداي عالم بر انسان روا داشته و انسان را در حقيقت از اين نِعم فراوان متنعم کرده است را دارند ذکر ميکنند نِعم سماوي نِعم ارضي و نِعمي که در درون انسان است و نِعمي که از وجود انساني هست هر کدام از اين نِعم طيفي را دارند که بناي بر بيان طيفهاي مختلف از نعمتهاست که خود سررشته فراواني را به همراه خواهد داشت.
در بخش پاياني اين برشماري نِعم ميفرمايند که مباحث انساني از پيچيدگيهايي برخوردار است. بله، هيچ ترديدي نيست که فنوني و مهارتهايي بايد وجود داشته باشد تا اين نعمتهاي انساني فراهم گردد مثلاً براي اينکه يک رغيف نان فراهم بشود ضمن اينکه ملائکهاي از بالا بايد تدبير امور بکنند و سحاب و امطاري را براي زمينيان و زمين فرو ريزند، مسئله حرث و شيار کردن زمين و بعد مباحثي که به حداد و به نجّار و إبري و نظاير آن هم مربوط هست که در جلسات قبل ملاحظه فرموديد.
يک نکتهاي که قابل توجه است اين است که فرمودند اين صنعتها و مهارتها که از صنّاعين و مصلحين برميآيد خود اينها اگر باهم سرِ دوستي و دل آشتي نداشته باشند منافرت و تباغض و تنازعي پيش ميآيد. اينها را بايد يک دستي تدبير بکند و اينها را کنار هم بنشاند و از آن منافرت به التيام و التفات بکاشند. اينها دست سلاطين است که سلاطين چنين کاري ميکنند. اما خود سلاطين اگر نتوانند همديگر را درک بکنند و زمينه براي اين التيام و التفات را ايجاد بکنند درد جامعه افزون خواهد شد مشکلات فراوانتر خواهد شد نزاعها و جنگها به سرزمينها کشيده ميشود و اهلاک حرث و نسل اتفاق ميافتد اينجاست که انبياي الهي بايد بيايند و اين انبيا سلاطين را براساس شريعتها و قوانين و مقرارت الهي اينها را به نظم و نسق درآورند که اينها مشکلي ايجاد نکنند.
ميبينيم که اينها هم نعمتهاي الهياند که بايد وجود داشته باشد تا اين اختلافات و اين منازعات يا پيش نيايد يا دفن بشود يا رفع بشود و نظاير آن.
ميفرمايند که در صفحه 527 «فانظر كيف بعث الأنبياء حتّى أصلحوا السلاطين المصلحين للرعايا» يعني بنگر و تأمل کن ببين چگونه خداي عالم انبياء را مبعوث گردانيده است تا انبياء سلاطين را در حقيقت اصلاح کنند و ايرادشان را برطرف کنند؟ البته اين سخن ريشهاش در سخنان جناب غزالي است. از اين جملات چنين برميآيد که رسالت انبياء رسالت حکمراني نبود است و انبياء نيامدند تا حکمران باشند بلکه آمدهاند تا سلاطين و حاکمان را اصلاح کنند و آنها را به قوانين و مقررات و عدالت روا دارند تا آنها نسبت به رعايا و جامعه اصلاحگري کنند و مشکلات را برطرف کنند. اين يک نگاهي است که در حقيقت جناب غزالي دارند نسبت به اين مسائل که مستقيماً انبياء براي حکومتها نيامدند و براي حکمراني مبعوث نشداند بلکه بعثت آنها براي اصلاح فضاي سياسي و سلاطين و نظاير آن است. حالا اين بايد بررسي بشود يعني تأملاتي در انديشههاي سياسي جناب غزالي در حقيقت بايد قرار بگيرد تا اين مسئله تشخيص داده بشود که آيا جناب غزالي بعثت انبياء را براي مسئله حکومت و حکمراني نميدانستند و تنها براي اصلاح در امور جامعه از جايگاه سلاطين و خصوصاً خود مردم آيا در اين رابطه نقش داشتند يا نه، واقعاً براي حکمراني آمدند؟
«فانظر كيف بعث الأنبياء حتّى أصلحوا السلاطين» سلاطيني که مصلح هستند براي حل مشکل رعايا و مردم و ملت. «المصلحين للرعايا و عرّفوهم قوانين الشرع» و به آنها و به اين سلاطين قوانين شرع را بياموزند و اصلاح امور را به دست بگيرند در حفظ عدل بين خلق و قوانين سياست در ضبط اين قوانين که به هر حال اين قوانين را به درستي ثبت و ضبط کنند إعمال کنند اجرا کنند و در سايه قوانين عادلانه جامعه را به عدالت و قسط فرا بخوانند که «في حفظ العدل بين الخلق و قوانين السياسة في ضبطهم» در کريمه سوره «حديد» فرمود که «و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس» در آنجا مسئله «ليقوم الناس بالقسط» را به عنوان شأني از شؤون انبياء هم ذکر ميکنند.
«و كشفوا من أحكام الإمامة و الإمارة و أحكام الفقه و القضا ما اهتدوا به إلى إصلاح الدنيا فضلا مما أرشدوهم إليه من إصلاح الدين» نه تنها انبياي الهي آنها را به اصلاح دين و انديشهها و افکار اعتقادي و ايماني و باورهاي اصيل فرا ميخوانند که دين صالح و شايسته نصيب آنها بشود آنها را به احکام امامت و امارت آشنا ميکنند و براي آنها اين احکام را بازگو ميکنند و احکام فقاهتي را در فضاي سياسي و اجتماعي و قضايي بيان ميکنند تا آنها را هدايت کنند به اينگونه از امور
«و كشفوا من أحكام الإمامة و الإمارة و أحكام الفقه و القضا ما اهتدوا به» آنچه که هدايت مييابند به آن چيز نسبت به اصلاح دنيا «إلى إصلاح الدنيا» گذشته از اينکه «فضلا مما أرشدوهم إليه من إصلاح الدين».
از سويي ديگر هم ميفرمايد که «فانظر کي» بنابراين خود اين يک طيفي از نعمتهاي الهي است که براي بشر است. اگر سلاطين رعايا را رعايت نکنند و عدالت را در بين جامعه منتشر نکنند اين نزاعها در افراد توسعه پيدا خواهد کرد حتي به جايي خواهد رسيد که يک رغيف و يک قرص نان هم به دست انسانها نخواهد رسيد. اين همه فقر و فلاکتي که در حال جنگ و منازعات و مخاصمات اتفاق افتاده است همينها در حقيقت نشان ميدهد که با نبود اين نعمتها حتي رغيف براي انسان و قرص ناني هم براي انسان فراهم نخواهد شد.
«فانظر كيف أصلح اللّه الأنبياء بالملائكة» حالا انبياي الهي که آمدهاند تا اين شرايط را براي سلاطين بازگويند و آنها را هم به اصلاح در دين ارشاد کنند و هم نسبت به مسائل اجتماعي و سياسي و حکومتي و نظاير آن آشنا بکنند خود آن انبيا چه نوع جايگاهي دارند و چه نعمتهايي با آنها بايد همراه باشد تا آنها بتوانند چنين نقشآفريني داشته باشند؟
اينکه فرشتههاي وحي ميآيند وحي اسکورت ميشود و از شياطين محفوظ ميماند و اينها قدرت تلاوت آيات الهي را پيدا ميکنند و امثال ذلک، اينها هم باز طيف ديگري از نعمتهايي است که خداي عالم به بشر داده است. همه و همه در تهيه آن قرص نان دخيل و مؤثرند. «فانظر كيف أصلح اللّه الأنبياء بالملائكة» چگونه خداي عالم حال انبياء را با ملائکه اصلاح ميکند «و كيف أصلح الملائكة بعضهم ببعض إلى أن ينتهي إلى الملك المقرّب الذي لا واسطة بينه و بين اللّه» مثلاً در باب الهامات الهي يا وحيهاي الهي فرشتگاني بسيار فراوان دخيلاند اما اين فرشتگان برخي از فرشتگان ديگر و برخي ديگر تا از آن شديد القوي «علمه شديد القوي» که جناب حضرت جبرائيل امين هست که در حقيقت اين وحي را ميفرستد که ملک علم حق سبحانه و تعالي است اينها همه بايد وجود داشته باشند تا آن اصلاح اتفاق بيافتد «و كيف أصلح الملائكة بعضهم ببعض إلى أن ينتهي إلى الملك المقرّب» که حضرت جبرائيل مثلاً در باب علم خدا يا حضرت اسرافيل در باب حيات الهي يا حضرت عزرائيل در باب موت و يا حضرت ميکائيل در با رزق الهي که اينها ملکهاي مقرب الهياند که «لذي لا واسطة بينه و بين اللّه» که بين آن ملک مقرب و بين الله فاصلهاي نيست.
«فينتهي إلى حضرة الربوبيّة» اين نوع نعمتها هم باز نهايتاً به حضرت ربوبي ختم ميشود که از آنجا اين حيات، رزق، موت و علم ناشي ميشود و صادر ميشود «التي» آن حضرتي که «هي ينبوع كلّ نظام و مطلع كلّ حسن» آن سرآغاز هر نيک يو جمالي «کلّ حسن و جمال و منشأ كلّ كمال و اعتدال» که اينها همه و همه نقشآفريناند که بتواند انبياء را اصلاح کند اولاً و در سايه اصلاح انبياء، سلاطين اصلاح بشوند و در سايه اصلاح سلاطين رعايا و مردم اصلاح بشوند و اين اصلاحها باعث ميشود که نهايتاً آن قرص نان به درستي شکل بگيرد.
«و كل ذلك الذي عدّدناه قطرة من بحار كرمه و نعمه» آنچه را که ما الآن از طيفهاي نعمت برشمرديم نسبت به بحار و درياي کرامت و نعمت الهي يک قطرهاي بيش نيست واقعاً چه لايههايي از نعمتها بايد بيايد و برود تا کشف بشود و روشن بشود که چقدر اين نعمتها فراوان هستند و واقعاً اين عجيب است اين نگاه! در حقيقت ما اينها را ميتوانيم کلمات الله بشماريم. اما از آن جهت که اين نعمت نهايتاً حالت نعومت و نرمي و مؤثر بودنِ و مفيد بودن و نافع بودن به حال انسان دارد ما از آن جهت به آنها نعمت ميگوييم. اما اگر بخواهيم اينها را تک تک برشماريم با قطع نظر از نعومتي که نهايتاً از ناحيه اينها مطرح است اينها همه کلمات الهياند مخلوقين الهي هستند که خداي عالم اينها را آفريده است. «و لو لا فضله و رحمته» و اگر نبايد تفضل الهي و رحمت الهي «إذ قال: ﴿وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾[1] لما اهتدينا إلى معرفة هذه النبذة اليسيرة» اگر نبود تفضل الهي و رحمت پروردگاري که فرمود آن کساني که در راه ما جهاد ميکنند ما راههايمان و طريق هدايتمان را براي آنها بيان ميکنيم هرگز ما به معرفت اين دسته از نعمتهاي فراوان و اين طيفهاي مختلف نِعم الهي نميتوانستيم آشنا بشويم. آن هدايت سبل الهي است از ناحيه خداي عالم براي ما اتفاق افتاده است که ميتوانيم اينها را درک بکنيم و به وسيله اينها هدايت بشويم.
يکي از مسائل مهم اين است که اين انسان بداند که آنچه را که در نظام هستي هست پاانداز انسان است عرش و فرش فراهم آمدهاند تا انسان خلق بشود و انسان خلقتي و آفرينشي براي حق سبحانه و تعالي به عنوان مظهر الهي داشته باشد که به قول آن شعر لطيف که تو به من ظاهر و من به تو محتاج که لولاک لم أکن، يعني اگر تو نبودي من وجود نداشتم. «وجودي به ايجاد شماست» وجود من به ايجاد شماست و ظهور شما به وجود من است. اگر نبوديد «لولاک لم أکن» اگر شما نبودي من نبودم تا ظهوري و مظهري براي ظهور شما باشم که حالا إنشاءالله در مقام تحقيق آن شعر کامل ميشود و آن شعري که در اين رابطه نشان توحيد الهي است و مظهريت انسان نسبت به حق سبحانه و تعالي است روشن خواهد شد.
«و لو لا عزله إيّانا لكمال رأفته عن أن نطمح بعين الطمع إلى الاحاطة بكنه نعمه لتشوّقنا إلى طلب الاحاطة و الاستقصاء» و اگر نبود عزل حق سبحانه و تعالي ما را که در حقيقت کمال رأفتش را به ما بنماياند از اينکه مطمح نظر او باشد «بعين الطمع إلى الاحاطة بكنه نعمه لتشوّقنا إلى طلب الاحاطة و الاستقصاء، لكنّه عزلنا عن ذلك إذ قال» خداي عالم ما را برحذر داشت از اينکه بتوانيم همه اين نعمتها را يک به يک شماره کنيم و ما را معزول داشته است از شماره کردن و احصا کردن نعم الهي و اين اتفاقاً از کمال رأفت حق سبحانه و تعالي برميخيزد که ما قدرت به اصطلاح شماره کردن و عدّ و احصاء نعمتهاي الهي را نداريم. «و لو لا عزله إيّانا» اگر نبود معزول داشتن او ما را «لكمال رأفته» از اينکه رأفت و محبتش نسبت به همه است «عن أن نطمح بعين الطمع إلى الاحاطة بكنه نعمه» که ما طمع بکنيم بخواهيم کنه نعمتهاي الهي را بخواهيم بشناسيم و بشماريم «لتشوّقنا» اگر اين نبود که رحمت الهي شامل حال و رأفت الهي جامع حال ما شده است تشويق ميکرد به طلبا احاطه «إلى طلب الاحاطة و الاستقصاء، لكنّه عزلنا عن ذلك» ما را معزول داشته است که ما بتوانيم به اين نعمتها با وجود اين هم طيفها و اصول نِعم يعني ما به فروعش و شاخ و برگهايش نميتوانيم برسيم فقط به اصول نِعم اشاره کرده بوديم اين فرموده الهي است که فرمود: «إذ قال ﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها﴾[2] ».
بنابراين «فبإذنه» الله سبحانه و تعالي «انبسطنا و بمنعه انقبضنا» اگر ما بسطي داريم چون خداي تعالي به ما اذن و رخصت اين معنا را دارد و اگر منعي داريم چون خداي عالم ما را ممنوع و معزول داشته است که اين نعمتها را بشماريم «لأنّه القابض و الباسط» آن مقداري که بسط ايجاد کرده است ما بررسي ميکنيم که فرمود «و إن شکرتم لأزيدنّکم» اگر شکر نعمتهاي الهي بکنيد ما اين نعمتها را بر شما افزوده خواهيم کرد. ولي آيا اين به اين معناست که ما همه نعمتهاي الهي را بتوانيم شماره بکنيم؟ اين، اينگونه نخواهد بود «لانه القابص و الباسط لأزمّة أفكارنا» او زمامدار افکار ماست که فکر ما به کدام سمت برود؟ و تا چه حدي قلمرو آفرينش را بشکافد و بررسي کند؟ «و هو الممسك و المرسل» او هم ممسک است و هم مرسل است. هم بازدارنده اوست و هم رهاکننده اوست ما در يک جايي رها ميکند و در يک جايي امساک ميکند و نگاه ميدارد و اين براساس رأفت الهي است که نسبت به حال بندگان دارد. «لأنّه القابض و الباسط لأزمّة أفكارنا و هو الممسك و المرسل لأعنّة عقولنا و اختيارنا» خيلي اين قضيه مهم است که انسان زمام امر را و عنان تصحيح خودش را به دست حق بسپارد که تا کجا تحقيق کند و تا کجا خود را در صحنه معرفت حضور برساند و از سويي ديگر تا چه حدي هم ممنوع و معزول باشد؟
قابل توجه است که حق سبحانه و تعالي راه را براي معرفت و آگاهي و شناخت تا حد نهايت باز گذاشته است اما بعضي جاها دريايي است و بحاري است و اقيانويسي است که انسان قطعاً نميتواند شنا بکند اگر مثلاً بخواهد اقيانوس نعمتهاي الهي را بشناسد غرق خواهد شد. در يک نعمت چشم ملاحظه فرموديد که چقدر پردههايي رطوبتهايي و اغشيهاي و نظاير آن وجود دارد و در حقيقت کحّالان و متخصصان چشم هم عاجزند تا چه برسد به اينکه انسانهاي عادي بخواهند اين نعمتها را برشمارند.
به هر حال الحمدلله خدا غريق رحمت کند جناب صدر المتألهين را با يک همّت وافري اين نعمتها را خواستند براساس تقاسيم مختلف اعتبارات گوناگون تقسيم کنند تا ما با نِعم الهي في الجمله آشنا بشويم.
آن راهي که خداي عالم در حقيقت که نعمتها را آن منعم حقيقي عطا فرموده است به ما آشنا کرد اين همان راه مستقيم است. در کريمه قبل فرمود ﴿إهدنا الصراط المستقيم﴾ خدايا ما را به صراط مستقيم هدايت کن. اين صراط مستقيم کدام صراط است؟ صراط کساني که ﴿أنعمت عليهم﴾ اين نعمتهايي که اجمالاً برشمرده شد اينها در حقيقت از خدايي نشأت گرفته است که خدا اين نعمتها را به بندگان داده است. البته نعمتهاي برتري وجود دارد که مُنعمين مثل صديقين و شهداء و صالحين و انبياء، اينها در حقيقت صفوف اول کسانياند که خداي عالم به آنها نعمتهاي برتر را عطا کرده است.
بله، همه اينهايي که برشمردهاند نعمت است اما نعمتي که به صديقين داده ميشود به شهداء و مقتولين در راه خدا داده شده است به انبياء و صلحا داده شده است نعمتهاي برتري است که آنها هم طيفهاي وسيعي و اصول فراواني از نِعم الهي است که خداي عالم به اين دسته از انسانها داده است. اين «صراط الذين انعمت عليهم» در روايات مشخص است و در خود قرآن هم آنهايي که راه نعمت براي آنها گشوده شده است را معرفي کردهاند.
جناب صدر المتألهين ميفرمايد که نعمتهايي را که ما برشمردهايم فقط براساس يک دستهبندي و طيفبنديهاي مختلف است که ما آشنا بشويم نسبت به کليت نعمتها و گرنه احاطه به آن مقدور بشر نيست بلکه شأن آن خدايي است که قوي مقتدر است و اوست که اينها را تنظيم فرموده است «فهذا ما أردنا إيراده من بيان حقيقة النعمة و تقسيمها و ذكر أقسامها و درجاتها و مجامعها و أصنافها» آن مقداري که ما اراده کرديم که بيان بکنيم از حقيقت نعمت، يک؛ تقسيم اين نعمتها، دو؛ ذکر اقسام و درجات و مجامع که آنها برخي از نعمتهاي جامعه ساير نعمتها هستند و اصناف نعمتها اينها در حقيقت آن مطلبي بود که ما مدّ نظر ما بود «و الإشعار بأنّها متسلسلة» و اين نکته را خواستيم متذکر بشويم که اينها نعمتهاي متسلسلاند اينها سلسلهاند اينها زنجيرهاند همه اين نعمتها به آن منعم حقيقي برميگردد همه اين اسباب به مسبب الاسباب برميگردد و همه اين علل و عوامل به علة العلل برميگردد هيچ نعمتي نيست که براي موجودي باشد که مثلاً عقل يا باد يا شجر يا زمين يا فرشته اينها به خود متّکي باشند و نعمت را از خود داشته باشند بلکه همه اين نعمتها از ناحيه آن مبدأ المبادي صادر ميشود.
«و الإشعار بأنّها» اين نعمتها «متسلسلة و أنّ الإحاطة بها» احاطه به اين نعمتها «ليس مقدور البشر» مقدور بشر نخواهد بود بلکه «و إنّما هو شأن من خلق القوى و القدر» اين شأن خالقي است که اين صاحب قوا و قدرت است و آفرينش را براساس اين تقدير و خلق کرده است.
نکتهاي که قبلاً هم بيان کرديم در پايان جناب صدر المتألهين بيان ميفرمايند که دوستان حقيقت من مرا معذور بدارند در اطناب کلام و در اين مقام بازگويي نعمتهاي الهي و طيفهاي مختلفي که خداي عالم از نعمت براي ما ايجاد کرده است. اگر من اينها را بازگو کردهام و موجب اطناب کلام شده است مرا معذور بدارند براي اينکه من به دو جهت اين نعمتها را ذکر کردهام. جهت اول اين است که فوائد اين باب را تکثير کنم. درود بر چنين حکيمي که به هر حال اين تلاش را و کوشش را انجام داد تا فوائد افزونتري نصيب جامعه بشود و افراد بدانند که اين نعمتها از ناحيه حق سبحانه و تعالي است و شاکر اين نعمتها باشند.
اين يک بحث. ديگر جهت اين است که فرمودند «تشبّها بالبررة الکتّاب» آن محققاني که زحمت کشيدند تلاش کردند و به نيکويي و به نيکي اينها را ياد کردند نعمتها را ياد کردند و برشمردهاند من هم ميخواهم به آنها متشبّه بشوم و من هم جزء نويسندگان نيکويي باشم که در انتشار اينگونه از معارف دخيل هستم و ميتوانيم اين نعمتها را به جامعه اهدا بکنم.
«و ليعذرني إخوان الحقيقة في اطناب الكلام في هذا المقام»، چون بحثي را که در تفسير کتاب جناب صدر المتألهين مطرح کردند در حقيقت تفسير حقيقي است يعني به حقيقت قرآن ميخواهند توجه کنند. در ابتداي همين سوره مبارکه «فاتحه» هم انواع رويکردهايي که به تفسير وجود دارد را ذکر فرمودند. رويکردهاي ادبي، لغوي، ظاهري و ديگر جهاتي که وجود دارد اما تفسيري که ايشان دارند تفسير حقيقي است و اخوان حقيقت بايد از آن تفسير بهره ببرند و لذا ميفرمايند که اخوان حقيقت مرا معذور بدارند اگر اين کلام طولاني شده است در اين مقام. «و إيراد نكات لخّصتها» و نکاتي را من خلاصه کردم و تجريد کردم بعضي از زوائد را حذف کردم «و جرّدتها من صحف الكرام» اين ادب به اصطلاح علمي است که جناب صدر المتألهين دارند اين ادب را به جا ميآورند و نسبت به بزرگاني که مثلاً جناب صدر المتألهين از آنها در برخي از آثارشان به عظمت ياد کردند مثل جناب غزالي از اين امر تقدير ميکنند «و جرّدتها من صحف الکرام» براي اين دو جهتي که عرض کرديم يک «تكثيرا لفوائد هذا الباب» و دو: «و تشبّها بالبررة الكتّاب» البته «و منه البداية و إليه المآب».[ نقل المصنف هذا الباب ملخصا من كتاب احياء علوم الدين، كتاب الشكر، الركن الثاني: 4/ 99 الى 120]» از حق سبحانه و تعالي همه صادر ميشود و به سمت او همه باز ميگردد. بدايت و نهايت، آغاز و انجام و اياب و ذهاب همه و همه از خدا و به سمت پروردگار عالي است.
اين هم بخش پاياني ذيل تفسير «صراط الذين انعمت عليهم» بود إنشاءالله آخرين کريمهاي که در باب سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است در جلسات بعد عرضه خواهد شد.