درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1402/01/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه هشتادم از تفسیر صدر المتألهین در بخش سوره مبارکه «فاتحة الکتاب». بحث ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾.

«فصل [الإنسان أشرف الخلائق‌] و اعلم إنّ الإنسان المهتدي بنور اللّه أشرف الخلائق كلّها، و أبدع ما في الإمكان لأن اللّه اصطفاه لقربه و أضافه إلى نفسه من اللّه مبدأه و إلى اللّه منتهاه» همان‌طوری که از مباحث گذشته ملاحظه فرمودید بحث در صراط مستقیم است و اینکه همه موجودات حتی از قطره باران تا حبه نبات تا حیوان تا انسان همه‌شان در حقیقت بر سر صراط مستقیم هستند و خدای عالم هم در مقام فعل، براساس صراط مستقیم همه موجودات را به هدایت مهتدی می‌کند.

اما در این فصل راجع به انسان و اینکه انسان کیست؟ و چگونه نشأت پیدا کرده است؟ و تطورات او چگونه بود؟ مطالب عمده‌ای را هم خودشان ذکر می‌کنند هم از اهل معرفت خصوصاً از جناب ابن عربی هم نکاتی را دارند بیان می‌کنند و کلاً این فصل راجع به معرفی انسان است و اینکه نسبت انسان با پروردگار عالم نسبت بسیار غریب و بلاواسطه‌ای است و اگر موجودات دیگر آفریده می‌شوند با واسطه‌اند اما انسان بدون واسطه خدای عالم او را مورد هم آفرینش خود قرار داد و هم جنبه‌ها الهی را در آنها تقویت کرد.

این انسان به لحاظ خمیرمایه با دو دست حق سبحانه و تعالی آماده شده برای اینکه انسان بشود. همان جا که فرمود «خلقتک بیدی» که این دو دست با جلال و جمال، انسان را خمیرمایه انسان را در حقیقت به هم فشرد تا زمینه برای تحقق یک موجودی بنام انسان فراهم آید و همچنین آنچه را که خدای عالم در جان او قرار داد و اسماء الله را به او نمایاند و ملائکه را در مقابل او به سجده وادار کرد و این‌گونه از مسائلی که عمده آنها در معارف قرآنی ما کاملاً درج شده و ثبت شده است و آنچه که در این فصل آمده است در حقیقت معرفی انسان است و نسبت انسان با پروردگار عالم، جایگاه و موقعیت او نسبت به خدا و نسبت به فرشتگان و سایر موجودات و دیگر مسائلی که مربوط به آفرینش ظاهری و باطنی انسانی است.

اینها مطالبی است که در باب انسان بیان می‌شود. می‌فرمایند که در صفحه 485 «فصل [الإنسان أشرف الخلائق‌] و اعلم إنّ الإنسان المهتدي بنور اللّه أشرف الخلائق كلّها»، انسانی که به نور الهی هدایت یافته است در بین همه خلائق، او شریف‌ترین موجودات و بدیع‌ترین آنچه که در عالم امکان است هیچ موجودی به شگفتی و به شرافت وجودی انسان نیست چرا؟ به جهت اینکه حق سبحانه و تعالی او را مستقیماً تحت آفرینش و تربیت خودش قرار داده است «و أبدع ما في الإمكان لأن اللّه اصطفاه لقربه و أضافه إلى نفسه» چون خدای عالم او را برای قرب خویش انتخاب و اصطفا کرد و او را به خود منسوب کرد. طبیعی است که موجودی که در نظام خلقت مستقیماً به حق منسوب است و بدون واسطه حق سبحانه و تعالی او را به خود نسبت داده است طبیعی است که باید برترین موجود باشد زیرا هر موجودی که به جناب حق نزدیک‌تر است از حق بهره بیشتری می‌برد و کمالات بیشتری در او جاری است. «لأن الله سبحانه و تعالی اصطفاه» انتخاب کرده است این انسان را «لقربه و أضافه» انسان را «ذلی نفسه من اللّه مبدأه و إلى اللّه منتهاه» آغاز و انجامش را حق سبحانه و تعالی خود بدست گرفته و خود زمام این انسان را دارد «قد باشر الحقّ إيجاده ينفخه فيه من روحه و تخمير جسده بيديه» حق سبحانه و تعالی مباشرتاً و بدون واسطه به ایجاد او اقدام کرده است و او را ایجاد کرده است نه اینکه به واسطه فرشتگان و ملائک و نظائر آنها ایجاد شده باشد.

«قد باشر الحق ایجاده ینفخه فیه من روحه» فرمود «و نفخت فیه من روحی» که در حقیقت این نسبت قرب انسان به حق سبحانه و تعالی است که او را به این عظمت و جایگاه رسانده است «قد باشر الحق ایجاده بنفخه فیه من روحه و تخمیر جسده بیدیه» هم ظاهر او را که جسد اوست و هم باطن او را که روح اوست حق سبحانه و تعالی مباشرتاً اقدام کرده و آفرینش او را به عهده گرفته است لذا می‌فرماید که تخمیر جسدش هم بیدیه است که فرمود «و خلقتک بیدی» و آنجا هم که فرمود «و نفخت فیه من روحی» که هر دو به حق سبحانه و تعالی منسوب است هم به یدیه و هم به روحی. این ویژگی‌ها در حقیقت برای انسان حاصل می‌شود که انسان در یک جایگاهی قرار می‌گیرد که در همه مراتب وجودی خیر و سعادت با او همراه است.

«و اختار» حق سبحانه و تعالی «لعبده الأسماء كما لنفسه» البته حق سبحانه و تعالی اسماء را بالذات دارا است و انسان اینها را بالعرض دارا است، زیرا بنا است که مظهر و آیینه وجود حق سبحانه و تعالی باشد. «و اختار الحق سبحانه و تعالی لعبده الأسماء کما لنسفه و آثر الخيرة له من لدن نزوله من عنده إلى حين صعوده إليه في كل صورة يتلبّس بها» در هر مرحله‌ای از مراحلی که او متلبس است به آن مرحله، چون گاهی اوقات در مرحله عقل حضور دارد و متلبس به وجود عقلی است گاهی اوقات متلبس به وجود نفسی است و گاهی اوقات هم متلبس به وجود طبیعی است. در هر مرحله‌ای از مراحل وجودی، خیر را و سعادت را خدای عالم با او همراه کرده است.

«و آثر الخیرة له من لدن نزوله من عنده إلی حین صعوده إلیه» که در هر مرحله‌ای در هر مکانتی به همان مکانت در می‌آید ولی خیر با اوست «فی کل صورة» که «یتلبّس بها» به آن صورت یا در هر مقامی که «أو مقام يمرّ» این انسان «عليه» بر آن مقام «أو نشاة يظهر بها نفسه» در آن نشأه حضور پیدا می‌کند. در نشأه عقل در نشأه نفس در نشأه طبع و در هر موطنی که «و موطن يتعيّن فيه النشاة» در هر مرحله‌ای که در آن مرحله نشأه وجودی او ظاهر می‌شود و متعیّن و مشخص می‌گردد.

«و زمان يحويه من حيث تقيّده به و تغيّره معه» در هر زمانی در هر زمین در هر مکانی که او استقرار دارد و در آن حال قرار گرفته است این ویژگی‌ها برای او هست «و زمان یحویه» که آن زمان حاوی اوست از آن جهت که «من حیث تقیّده» انسان «به» به آن زمان «و تغیّره معه» که زمان تطوراتی دارد تغیراتی دارد و انسان در این تطورات و تغیرات همراه با زمان حرکت می‌کند. «و فی کل مکان يستقرّ» که انسان «فيه» در آن مکان «من حيث هو متحيّز به» از آن جهت که در آن مکان قرار دارد. بنابراین این انسان چون ذاتاً حق سبحانه و تعالی او را با خیر و اسماء همراه کرده است و خیر و نیکی را برای او مقرر فرموده است در هر نشأه‌ای در هر عالمی در هر زمانی در هر مکانی این انسان با این ویژگی‌های شناخته می‌شود. «و فی کل مکان یستقرّ فیه من حیث هو متحیّز به و حاصل في دائرته» آن مکان.

به هر حال این انسان چون این‌گونه مورد عنایت حق سبحانه و تعالی است و خدا روحاً و جسداً او را به عهده گرفته و زمام امر را در دست خود دارد طبیعی است که این انسان در هر نشأه‌ای و عالمی حاضر بشود با خیر همراه خواهد بود «و أول كل ذلك و مبدأه هو من حال تعلّق الإرادة الإلهيّة به عند تعيّنه بعينه الثابت في علمه الأزلي» این انسان هم در حقیقت از آن برترین و والاترین مقام‌ها در حقیقت نازل شده است چون حق سبحانه و تعالی مستقیماً عهده‌دار او بوده بنابراین همه مراحل وجودی را باید با کمال نهایی طی کند. «و أول کل ذلک و مبدأه» اولین مرحله‌ای که این انسان در آن ایجاد شده و نقطه آغاز او «من حال تعلّق الإرادة الإلهیة به عند تعیّنه بعینه الثابت فی علمه الأزلی» در حقیقت پیشنیه انسان را که از جایگاه اراده الهی تحقق پیدا کرده و تعیّن پیدا کرده و از جایگاه عین ثابت او که در علم ازلی حق سبحانه و تعالی جایگاه داشته است، از همان حال در حقیقت از همان نشأه این انسان آغاز می‌شود.

«ثمّ اتّصال حكم القدرة به لابرازه في أطوار الوجود و مروره على المراتب الإلهية و الكونيّة»، این انسان چون با این ویژگی آفریده شده است حق سبحانه و تعالی قدرتی را برای او آشکار کرده که این قدرت در همه اطوار وجود که او بر آن اطوار مرور می‌کند خواه مراتب الهیه باشد از جایگاه ربوبی و موجودات برتر باشد خواه در نشأه کونی و طبیعی و مادی باشد. تمام این مراحل انسان از قدرت و اختیار الهی برخوردار است. «و له في كل عالم و حضرة يمرّ عليه صورة تناسبه من حيث ذلك العالم أو الحضرة» این انسان مراحلی را طی کرده عوالمی را طی کرده در حضراتی حاضر شده از مکانت‌هایی عبور کرده و مرور کرده در هر مرحله‌ای در حقیقت همان لباس همان مرحله را در بر کرده است گاهی لباس عقلی است گاهی لباس نفسی نفوس کلی نفوس جزئی و گاهی هم در عالم طبیعت با لباس طبیعت ظاهر می‌شود. «و للإنسان فی کل عالم و حضرة یمرّ علیه» به ن حضرت «صورة» که «تناسبه» آن عالم باشد «من حیث ذلک العالم أو الحضرة» به هر حال حضراتی که در حق سبحانه و تعالی و در جناب حق وجود دارند در مراحل بعدی همه و همه گذرگاه‌هایی است که انسان از آن گذرگاه‌ها عبور می‌کند اما در هر گذرگاهی به لباس آن گذرگاه برآمده و گاهی عقلی می‌شود گاهی نفسی می‌شود گاهی طبیعی می‌شود. «و له فی کل عالم و حضرة یمرّ علیه صورة تناسبه من حیث ذلک العالم أو الحضرة و وديعة يأخذها من جملة النعم» و برای این انسان یک امانت‌هایی و ودایعی است که این انسان آن ودایع را می‌گیرد از مجموعه نعمی که حق سبحانه و تعالی در اختیار او قرار داده «من التعديل و التسوية و تماميّة الخلقة و حسن الصورة و الاعتدال و حسن الخلق و العدالة» یکی از مهم‌ترین مسائل این است که انسان به اشرف مکانت‌ها و صورت‌ها و جلوه‌ها آشکار شده است. اگر خدای عالم در باب آفرینش فقط و فقط انسان می‌گوید «تبارک الله احسن الخالقین» برای اینکه این موجود را به گونه‌ای آفریده است که همان‌طوری که الآن فرمودند از تسویه و تعدیل برخوردار است «فسواه» یا در باب نفس می‌فرماید که «و نفس ما سویها» که این تسویه و این تعدیل در این حد فقط و فقط از جایگاه حق سبحانه و تعالی برای انسان امکان‌پذیر شده است.

«و فی کل عالم ودیعة یأخذها من جملة النعم» آن جمله نعم چیست؟ «من التعدیل و التسویة و تمامیّة الخلقة و حسن الصورة و الاعتدال و حسن الخلق و العدالة» که این عدالت یعنی عدالت وجودی که در همه جهات وجودی یک تعدیلی و یک عدالتی نهفته شده و انسان در حقیقت در تراز برترین نوع عدالت است که همه جنبه‌های وجودی او باهم هماهنگ‌اند و کار مناسبی را می‌توانند انجام بدهند.

این انسان با این تعاریفی که الآن ملاحظه فرمودید با این عنایتی که هم روحاً و هم جسداً حق سبحانه و تعالی برای او داشته است و در نهایت او را تعدیل و تسویه کرده است چنین موقعیتی یک موقعیت استثنایی است فقط و فقط حق سبحانه و تعالی این موقعیت را برای انسان ایجاد کرده است و وقتی انسان این موجود را با سایر موجودات مقایسه می‌کند می‌بیند که چقدر تفاوت است بین انسان و حتی بین فرشته‌های مقرب در درگاه الهی. اینجا الآن تفاوت بین انسان و سایر موجودات را بیان می‌فرمایند.

می‌فرمایند: «فكم بين من باشر الحقّ تسويته و تعديله و جمع له بين يديه المقدّستين ثمّ نفخ بنفسه فيه من روحه نفخا استلزم معرفة الأسماء كلّها و سجود الملائكة له أجمعين و إجلاسه مرتبة الخلافة عنه في التكوين و بين من خلقه بيده الواحدة» چقدر تفاوت است و چقدر امتیاز است بین آن انسانی که این‌گونه آفرینش داشته است؟ اولاً حق سبحانه و تعالی مستقیماً آفرینش او را به عهده گرفته و او را تسویه کرده و تعدیل کرده و همه قوا را و همه جهات وجودی او را بر مبنای عدالت استوار کرده و «و جمع له بين يديه المقدّستين» او را خمیرمایه وجودی او را از دو دست مقدس حق سبحانه و تعالی ایجاد کرده است و از جایگاه روح خودش هم به انسان دمیده است.

مراد از دمیدن یعنی آن جنبه‌های وجودی خودیش را برای انسان قرار دادن اگر خدا برای خود اسمائی دارد «و الله الاسماء الحسنی» انسان هم به این جهت که خدای عالم او را از روح خودش آفرید از روح خودش این‌گونه از اسماء را در وجود او نهادینه کرده است. «ثمّ نفخ بنفسه فيه» یعنی خدای عالم از نفس خودش در وجود این انسان دمیده است. «من روحه نفخا» این نفخ چه ویژگی‌ای دارد؟ «استلزم معرفة الأسماء كلّها» یعنی حق سبحانه و تعالی وقتی فرمود «و نفخت فیه من روحی» یعنی آنچه که از جایگاه حق سبحانه و تعالی به لحاظ اسماء و صفات است در وجود این انسان قرار داده است. این معرفت اسماء را به گونه‌ای قرار داده که ملائکه قدرت چنین مقامی را ندارند و لذا در پیشگاه چنین موجودی یعنی انسان، به سجده می‌افتند. «و سجود الملائكة له أجمعين» و حق سبحانه و تعالی او را در جایگاه خلافت خویش قرار داد «إنی جاعل فی الارض خلیفة» آن کسی می‌تواند مقام خلافت الهی را به عهده بگیرد که در چنین جایگاه و منزلتی آفریده شده باشد و خدای عالم هم با دو دست مبارکش که دو دست بی‌دستی است یعنی با جنبه‌ها جلال و جمالی آفریده و همچنین از روح خودش که این اسماء در آن هستند برای انسان دمیده است. «و إجلاسه مرتبة الخلافة عنه» و خدا این انسان را در جایگاه خلافت و خلیفه خود نشانیده است در مقام تکوین.

چقدر تفاوت است بین چنین موجودی که این همه حق سبحانه و تعالی در او ظهور کرده از دو دست مقدسش و از روح منزهش و از همه جلوه‌ها و آنچه را که برای او بوده است از اسماء انسان هم عطا فرموده بین این موجود که انسان است و بین «من خلقه بیده الواحدة» بین آن موجودی که او را آن‌گونه با آن ویژگی‌ها آفریده و بین این موجودی که به تعبیر ایشان با یک دست آفریده شده و با واسطه هم آفریده شده است. «و بین من خلقه بیده الواحدة أو بواسطة ما شاء من خلقه و لم يقبل من حكمي التسوية و التعديل ما قبله هذا النائب الربانيّ» هیچ موجودی به اندازه این موجودی که نائب ربانی است و خلیفه ربوبی است این ویژگی از تعدیه و تعدیل را ندارد این تعدیل، تعدیل همه جنبه‌های وجودی است «و نفس و ما سویها» و این تسویه هم تسویه ظاهری است جسدی است و هم تسویه باطنی و روحی است و این ویژگی را کسی غیر از انسان قبول نکرده است «و لم یقبل من حکمی التسویة و التعدیل ما قبله هذا النائب الربانیّ» هیچ موجودی چنین جایگاهی را که این موجود نائب ربانی و خلیفه ربوبی خدای عالم به او داده به کسی این ویژگی عطا نشده است «و كون الملك ينفخ فيه الروح بالاذن» دیگر موجودات با نفخه ملک الهی و مدبرات امر به إذن الله در حقیقت چنین ویژگی‌هایی بر آنها حاصل می‌شود.

بنابراین آن گاهی که حق سبحانه و تعالی مباشرتاً انسان را هم آفرید به لحاظ خلقت ظاهری و هم تربیت کرد به لحظات حیثیت روحانی و ربّانی با موجودی که دیگر فرشتگان آنها را ایجاد می‌کنند با واسطه ایجاد می‌شوند به اذن الله تفاوت خیلی زیاد است. این تفاوت را ما می‌توانیم در بیان حضرت نبوی(صلوات الله و سلامه علیه) هم مشاهده کنیم «کما ورد في الشريعة عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم انّه قال: يجمع أحدكم في بطن‌ امّه أربعين يوما نطفة، ثمّ أربعين يوما علقة، ثمّ أربعين يوما مضغة، ثمّ يؤمر الملك فينفخ فيه الروح. فيقول: يا ربّ أذكر أم أثنى؟ أشقيّ أم سعيد ما رزقه ما أجله ما علمه؟ فالحق يملى و الملك يكتب»؛ این به لحاظ خلقت طبیعی و آفرینش طبیعی این انسان است که در این نشأه هم حق سبحانه و تعالی ملک مقربی را قرار می‌دهد تا انسان را لحظه به لحظه هدایت کند و رهنمون باشد که این‌گونه پیامبر گرامی اسلام فرمود که «يجمع أحدكم» خدای عالم شما انسان‌ها را در چنین وضعی آفریده است اولاً در بطن ام و مادرش «أربعين يوما نطفة» چهل روز در حالت نطفه به سر می‌برد. بعد چهل روز در حالت علقه به سر می‌برد. بعد چهل روز در حالت مضغه به سر می‌برد. بعد به این ملک امر می‌شود که روح الهی در او دمیده بشود. فرمود «فأنشأناه خلقا آخر» که این به تعبیری به امر الهی و از جایگاه یک ملکی برای او این نفخه خواهد آمد.

قابل ذکر است که در هر نشأه‌ای مطابق با آن نشأه حق سبحانه و تعالی او را اداره می‌کند. در نشئات برتر و بالاتر در صقع ربوبی می‌شود در حقیقت آن مباشرتاً حق سبحانه و تعالی امر او را به عهده می‌گیرد آن‌گاه که در عالم عقل است به همین صورت است ولی وقتی در نشأه طبیعت است به اقتضای ضعف این عالم و قصور این عالم جای حضور مستقیم حق سبحانه و تعالی نیست و فرشتگان و مأموران الهی این امر الهی را به اذن الهی انجام می‌دهند. «ثمّ أربعين يوما علقة، ثمّ أربعين يوما مضغة، ثمّ يؤمر الملك فينفخ فيه الروح، فيقول:» بعد این جزئیات را هم این ملک از حق سبحانه و تعالی سؤال می‌کند آیا این انسانی که آفریده می‌شود مرد است یا زن است؟ آیا شقاوتمند است یا سعادتمند است؟ آیا رزق او چگونه است و چیست؟ و کی أجل او فرا خواهد رسید؟ و او چگونه باید عمل بکند؟ تمام این امور جزئی را فرشته سؤال می‌کند «يا ربّ أذكر أم أثنى؟ أشقيّ أم سعيد ما رزقه ما أجله ما علمه؟ فالحق يملى و الملك يكتب» حق املاء می‌کند و فرشته می‌نویسد و این ثبت، ثبت تکوینی است که وجود انسانی بر این اساس شکل خواهد گرفت.

اینجا جناب صدر المتألهین این تفاوت بین انسان و سایر موجودات را از مناشئ قرآنی و وحیانی استفاده می‌کند تا نشان بدهد که این امتیاز بین انسان و سیار موجودات تا چه حد است. «فأين هذا من قوله‌ ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ‌﴾[1] شتّان بينهما هاهنا أضاف المباشرة» چقدر فاصله است بین این موجود و آن موجودی که با واسطه و به ید واحده آفریده می‌شود. «شتّان بینهما» چقدر بین این انسان و بین سایر موجودات فاصله است در ارتباط با انسان «هاهنا» یعنی در ارتباط با انسان «أضاف المباشرة إلى نفسه» که فرمود «خلقتک بیدی» که این مباشرت بسیار مهم است و به حق سبحانه و تعالی منسوب است «بضمير الإفراد» «خلقتک بیدی» یا «نفخت فیه من روحی» که این ضمیر افراد است که «الرافع للاحتمال» که هر نوع احتمالی در اینجا برطرف می‌شود. زیرا حق سبحانه و تعالی مباشرتاً او را به عهده گرفته هم خَلق ظاهری او را و هم خُلق باطنی او را و در حقیقت هیچ احتمال دیگری که دیگر موجودات واسطه باشند وجود ندارد. از «هاهنا أضاف المباشرة إلی نفسه بضمیر الإفراد الرافع للاحتمال و لهذا قرع بذلك المتكبّر اللعين المتأبّي عن السجود له و لعنه و أخزاه» از این جهت که این موجود شیطانی که شیطان یعنی ابلیس در مقابل این انسان موضوع گرفت و حرف خدا را گوش نکرد برای این بود که حق سبحانه و تعالی بتمامه در او جلوه کرده است او انسان خاکی را دید اما جلوه‌های الهی را ندید این مباشرت «خلقت بیدی» و «نفخت فیه من روحی» که با ضمیر متکلم وحده در حقیقت دارد بیان می‌شود این را ندید و لذا خدا او متکبر «أبی و استکبر» دانست و او را مورد لعن و نفرین و رجم خود قرار داد و او را رسوا کرد «و لهذا قرع بذلک المتکبر اللعین المتأبّی» یعنی کوبید آن موجود متکبر ملعونی را که إبی کرده است از اینکه سجود بکند و سجده بکند نسبت به انسان «أبی و استکبر» و در حقیقت این استکبار او منشأ چنین ویژگی برای او شده است و لذا فرمود «فسجد الملائکة کلهم اجمعین الا ابلیس» که این تنها موجودی بود که در مقابل انسان خاضع و ساجد به امر الهی نبود. البته شیطان یک موجود جنّی است اما در مقام عمل براساس آن چهار هزار سال یا بیشتر عبادتی که کرده است در رتبه فرشته‌ها قرار گرفت اما در واقع او ملک و امر معصوم ذاتی که خلقتش از نور باشد نبود بلکه خلقتش از نار بود و نار درآن حیثیت معصومیت نیست. بلکه احیاناً اهل استکبار و حسد و امثال ذلک است.

لذا فرمود: «و لهذا قرع بذلک المتکبّر اللعین المتأبّی عن السجود له و لعنه و أخزاه» خدای عالم او را لعن کرد و او را رسوا کرد «بقوله‌ ما ﴿مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَ‌﴾[2] و قد وقع التأكيد في هذا المعنى منه صلى اللّه عليه و آله بأمور كثيرة» ما می‌توانیم در فرمایشات رسول گرامی اسلام امور فراوانی را ببینیم که همین معنا را مورد تأکید قرار داده است که انسان در چه جایگاهی است؟ و اینکه حق سبحانه و تعالی مباشرتاً این انسان را آفرید و این انسان خمیرمایه‌اش به دست الهی در حقیقت آماده شده و آفرینش روحی هم از جایگاه «و نفخت فیه من روحی» بوده است. «و قد وقع التأکید فی هذا المعنی منه صلی الله علیه و آله بأمور کثیرة منها» از آن امور کثیره بیاناتی که پیامبر فرموده است فراوان است «قوله: إنّ اللّه خلق آدم على صورته» خدای عالم، این بیان پیامبر است که در موقعیت انسان این‌گونه سخن می‌گوید که «ان الله خلق» آدم را «علی صورته‌ و برواية» و در روایت دیگری فرمود: «على صورة الرحمن».

«و لقوله‌ في التأكيد الرافع للاحتمال الذي ركن إليه أرباب العقول السخيفة الجاهلون بأسرار الشريعة و الحقيقة في وصيته بعض أصحابه في الغزو: إذا ذبحت فأحسن الذبحة و إذا قتلت فأحسن القتلة و اجتنب الوجه فإن اللّه خلق آدم على صورته» و به جهت اینکه هر نوع احتمالی را در خصوص اینکه انسان از غیر حق صادر شده است را رد بکند در حقیقت به ارباب عقول سخیفه‌ای که جاهل‌اند به اسرار شریعت و حقیقت و در حقیقت انسان را نمی‌شناسند رسول گرامی اسلام(صلوات الله و سلامه علیه) در بعضی از مقاطع در وصیتش به برخی از اصحاب در هنگام جنگ فرمود: «إذا ذبحت فأحسن الذبحة و إذا قتلت فأحسن القتلة و اجتنب الوجه فإن اللّه خلق آدم على صورته» که حتی گفتند که به صورت انسان نزنید زیرا حتی به صورت حیوان زده نشود البته آن به جهت کرامتی است که برای حیوان لحاظ شده است. اما در خصوص انسان این معنا هست که «إن الله خلق» آدم را «علی صورته».

اینها بیاناتی است و تأکیداتی است از جایگاه پیامبر گرامی اسلام نسبت به موقعیت انسانی که انسان چنین جایگاهی را دارد و بیاناتی هم که تاکنون آمده است نشان از تراز انسان و اینکه از کجا نشأت گرفته است؟

در بیان دیگری رسول گرامی اسلام فرمود: «و قال أيضا صلوات اللّه عليه و آله في هذا المعنى: إذا خلق خلقا للخلافة مسح بيمينه على ناصيته. فنبّه على مزيد الاهتمام و الخصوصيّة» این تعابیر تعابیری است که نشان از اهتمام فراوان و ویژگی‌های فراوان انسانی است که خدای عالم به او داد وقتی خلقی را برای خلافت و نیابت الهی آفریده است «مسح بيمينه‌ على ناصيته» با دستانش بر ناصیه‌اش مسح کرده است که این در حقیقت اهتمام فراوان الهی را نسبت به آفرینش انسان دارد.

«و أشار أيضا في حديث‌ آخر ثابت إنّ الذي باشر الحقّ سبحانه إيجاده أربعة أشياء» در یک بیان دیگری رسول گرامی اسلام فرموده است که آن حقائقی که خدای عالم آنها را مستقیماً و مباشرتاً ایجاد کرده است چهار امر هستند «ثمّ سردها» آنها را شماره کرد و شمرد «فقال: خلق جنّة الخلد بيده»، این یک؛ «و كتب التورية بيده»، این دو؛ «و غرس شجرة طوبى بيده»، سه؛ «و خلق آدم بيده»، چهار.

«و قال أيضا صلّى اللّه عليه و آله: الإنسان أعجب موجود خلق» انسان شگفت‌آورترین موجودی است که در نظام عالم آفریده شده است که انصافاً همه جهات وجودی در این انسان جمع است از عالم إله تا عالم جبروت و ملکوت و مُلک و حضور انسان به عنوان کون جامع در همه حضرات هست و لذا در بین همه خلائقی که حق سبحانه و تعالی حتی آنها را به دستان خود آفریده است و خلقت مباشر و مستقیم داشته است انسان شگفت‌آورترین موجود نظام هستی است. اینها همه و همه در حال معرفی انسانی هست که به این جایگاه بار یافته است.


[1] سوره حجر، آيه 29.
[2] سوره ص، آيه 75.