1402/01/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه هفتاد و هشتم از تفسیر قرآن کریم مرحوم صدر المتألهین در بخش سوره «فاتحة الکتاب» به کریمه ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ رسیدیم در این بحث جناب صدر المتألهین میفرمایند که مسئله صراط مستقیم نیازمند به یک کشف قرآنی است و غیر از این راهی نیست بلکه از معارف انحصاری قرآن کریم است و اگر کسی اهل کشف باشد میتواند این معنا را بیابد و براساس همین بحث مفصلی را آغاز کردند و در ارتباط با اینکه انسان اگر بخواهد در صراط مستقیم قرار بگیرد باید چه حرکتهایی را انجام بدهد البته قبلش فرمودند هر آنچه که در نظام هستی است از قطره باران گرفته تا حبه نبات، تا حیوان تا انسان همه و همه در تحت صراط مستقیم هستند ما هر کدام صراط مستقیم خاص خودشان را دارند اکنون در حوزه انسانی بحث را آغاز کردهاند که صراط مستقیم انسان چگونه خواهد بود؟
میفرمایند که هیچ عالمی از عوامل علوی وجود ندارد مگر اینکه انسان به جهت تعلقش به عوالم دیگر عوامل سفلی علاقمند است که یک نوع انحرافی در آنها ایجاد بشود و اگر نبود عنایت پروردگاری حتماً انسان موانعی برای او در مسیر کمال او پیش میآمد یا انحرافاتی ایجاد میشد که از این سفر خود باز بماند الآن دارند این روحیات انسانی را اشاره میکنند و اینکه انسان در گذشته قبل از اینکه به مرحله انسانی برسد در مرحلهای که یک موجود عنصری بیش نبود بعد وقتی رسید به مرحله اینکه به نطفه رسیده است و بعد تولد یافته است در همه این حالات مسائلی وجود داشت انحرافاتی وجود داشت و موانعی در مسیر راه او بود تا اینکه انسان بشود یعنی برای اینکه انسان بشود نیازمند به عنایتهای ویژه پروردگاری بود و پشت سر گذاشتن این موانع و ردّ این انحرافات جز به عنایت ربانی امکان نداشت و انسان کاملاً در راهیابی به این مرحله انسانی بسیاری از سختیها را پشت سر گذاشته و متوجه این معنا نبوده است که دست عنایت الهی او را قدم به قدم به این مرحله رسانده است.
در صفحه 481 میفرمایند «و ما من عالم من العوالم العلويّة مرّ عليه» انسان «إلّا و هو بصدد التعويق في الانحراف المعنوي» هیچ عالمی از عوالم علوی وجود ندارد و وجود نداشت که انسان در آن عالم بخواهد حضور پیدا بکند مگر اینکه به جهت تعلقاتی که در عالم سفلی پیدا کرده و نسبتهایی که با موجودات سفلی یافته به صدد انحراف و اینکه موانعی در مسیر کمال برای خود ایجاد کند. «و ما من عالم من العوالم العلويّة مرّ عليه إلّا و هو بصدد التعويق في الانحراف المعنوي إن لم يتداركه العناية الإلهيّة» اگر عنایت الهی انسان را حمایت نکرده بود و تدارک نکرده بود قطعاً در صدد تعویق و انحراف در عوالم، انسان بوده است.
اما چرا این انحراف و تعویق؟ «لغلبة أحكام بعض النشآت أو صفة بعض الأرواح الذي يتّصل به حكمه عليه» انسان وقتی در نشئات مادون حرکت میکند یک نوع تعلقاتی و ارتباطاتی برای او ایجاد میشود که او فی الجمله از آن ارتباطات حض و لذتی میبرد و بخاطر همین این فضای روحی او به این مسائل آشناست یا بخاطر ارتباط با برخی از خصلتهایی یا ارواحی که در این عوالم هستند که با آنها انس میگیرد و اتصال و ارتباط برقرار میکند و در سایه این انس و الفتی که با این موجودات مثلاً شیطانی برای او حاصل میشود طبعاً مسیر فکری و روحی و اقدمات او تغییر پیدا خواهد کرد. «لغلبة أحكام بعض النشآت أو صفة بعض الأرواح الذي يتّصل به» که انسان به آن اتصال پیدا میکند «یتّصل به حكمه عليه» که حکم آن بعض ارواح بر این انسان جاری و ساری میگردد و حتی براساس اعتقادی که مشایین داشتند و طبیعیون قبلی داشتند افلاک هم دارای نفوسی هستند که این نفوس تأثیرگذار هستند روی حوزه انسانی و در خُلقیات و روحیات انسان اثرگذار هستند.
«و كذلك بعض الأفلاك بالنسبة إلى البواقي» برخیها دارای نفس سلیمهای هستند و برخی دارای نفس خبیثهای هستند که این نفوس خبیثه در جهت اینکه انسان را متأثر از خود بگردانند و روحیاتی را به آنها منتقل بکنند اینها مؤثر هستند «فيتعوّق أو ينحرف عمّا يقتضيه حكم الاعتدال الجمعي و صورة الصراط الوسطى الرباني الذي هو شأن من سبقت له العناية في الأزل» میفرمایند که آنچه که اقتضای حکم اعتدال جمعی و حکم صورت صراط ... ربانی است این است که انسان در همان صراط مستقیمش قرار گیرد اما به جهت حضورش در نشئات دیگر و تأثیری که این ارواح و این نشئات و این نفوس برخی از افلاک در انسان اثر میگذارد او در خودش یک مانعی را احیاناً احساس میکند یا انحرافی را از آنچه که حکم اعتدال جمعی اقتضاء میکند و لذا آن مسیری که باید حرکت بکند در آن مسیر قرار نخواهد گرفت «فیتعوّق أو ینحرف عمّا یقتضیه حکم الاعتدال الجمعی و صورة الصراط الوسطی الربانی» آن صراط مستقیم ربانی که برای انسان در پیش نهاده شده است و خدای عالم او را در آن قرار داد اگر امور خبیثهای و نفوسی و عواملی در انسان اثر بگذارد انسان یا عایق و مانعی را در راه خود میبیند یا انحرافی را در صراط مستقیم ایجاد میکند.
صورت صراط سوی ربانی همان صراط مستقیمی است که خدای عالم برای انسان پیش نهاده است که براساس آن انسان حرکت کند. «عمّا یقتضیه حکم الاعتدال الجمعی و صورة الصراط الوسطى الرباني الذي هو شأن من سبقت له العناية في الأزل» آنانی که از ازل خدای عالم عنایت خودش را نسبت به آنها داشته و آنها از مسیر الهی منحرف نشدهاند و در صراط سویّ ربانی قرار گرفتهاند اینها در حقیقت باید که جلودار باشند و انسان آنها را امام و مقتدا و الگوی خود قرار بدهد. صورت صراط مستقیم همان چیزی است که شأن «من سبقت له العنایة فی الأزل أن يستعملهم لسياقة حكمة الكون إلى غايتها» چون اراده الهی بر آن بوده است که براساس حرکت در صراط مستقیم آن سوق دادن به حکمت هستی که انسان را به غایت و به هدفش بخواهد برساند در این صراط سوی ربانی وجود دارد. این مسیر باید که یکی پس از دیگری طی بشود «ثمّ الأمثل فالأمثل» که همین نمونهها و شواهدهای زندهای که در این رابطه وجود دارد انسان باید از آنها تبعیت کند و اقتدای به مقتدایان داشته باشد تا در آن صراط سوی قرار داشته و به کمال خودش و غایت خودش راه پیدا کند.
«الذی من سبقت له العنایة فی الأزل أن يستعملهم لسياقة حكمة الكون إلى غايتها ثمّ الأمثل فالأمثل» حکمت کون اقتضاء میکند که در مسیر صراط مستقیم قرار بگیرد تا به غایت و هدف نهاییاش نائل گردد.
اما از این به بعد توضیحاتی که بیان میفرمایند راجع به این است که چه عنایتهایی با انسان بوده که انسان را از آن نقطه آغاز در حقیقت آنجایی که نطفهاش بسته میشود حیثیتهای نباتی حیثیتهای حیوانی و نظایر آن عنایت الهیه بوده است که او را حفظ کرده و اجازه نداده که از مسیر صراط مستقیم منحرف بشود «و إذا دخل عالم المواليد» وقتی انسان به عالم موالید که همان عوالم سهگانه جامد و نبات و، جمادات و نباتات و حیوانات باشد که انسان هم در این عالم سوم است. «و إذا دخل» این انسان «عالم الموالید و سيّما من حين تعدّى مرتبة المعدن إلى مرتبة النبات» انسان این مراحل پشت سر گذاشته است از عنصر گرفته «لم یکن شیئا مذکورا» از آن آغاز میشود و حرکتش یکی پس از دیگری به آن عنصری، بعد به معدنی، بعد به جمادی، بعد به نباتی و حیوانی و همینطور «وسیما من حین تعدی مرتبة المعدن الی مرتبة النبات و عالمه، ثمّ منه إلى عالم الحيوان» از عالم معدن و نبات به عالم حیوان سفر میکند «إن لم تصحبه العناية الأزليّة و لم يصحبه الحقّ بحسن المعونة و الحراسة و الرعاية، و إلّا حيف عليه» بله اگر عنایت الهی با او همصحبت و رفیق او نبود و حق سبحانی و تعالی به حُسن مؤونت و حراست و رعایت با او مصاحبت و همراهی نداشت قطعاً این انسان در این بین راه منحرف میشد و در مسیر معادن و نبات و جماد و امثال ذلک قرار میگیرد و این عنایت الهی است که او را قدم به قدم پیش برده و این را به عالم انسانی رسیدن است «و الا حیف علیه» و الا ترس این معنا کاملاً بر او وجود داشت که به مرحله عالم انسانی نرسد.
«فانه بصدد آفات كثيرة لأنّه عند دخوله عالم النبات إن لم يكن محروسا معتنى به» دارند این مراحل را توضیح میدهند که چه مسائلی را چه راههایی را و دشواریهایی را به عنایت الهی انسان پشت سر گذاشت که اگر اینها نبود آفات فراوانی انسان را به در میکرد و عوائق و موانعی ایجاد میکرد یا انحرافاتی که او به صورت انسانی محصور نمیشد «و الا حیف علیه فانه بصدد آفات كثيرة لأنّه» برای اینکه انسان «عند دخوله عالم النبات» وقتی که وارد عالم نبات شد «إن لم يكن محروسا معتنى به» اگر مورد حراست و اعتنای ویژه ربانی قرار نمیگرفت هرگز به چنین جایگاهی نمیرسید «و إلّا» یعنی اگر این عنایتهای الهی و حراستها و رعایتهای الهی نبود «و إلا فينجذب ببعض المناسبات التي يشتمل عليها جمعيّته» که در حقیقت آن امور و آن شؤون انسان را احاطه میکرد و در عالم جمادی و نباتی آن را رها میکرد. «و إلا فينجذب ببعض المناسبات التي» مناسباتی که «يشتمل عليها جمعيّته» که مشتمل میشود بر این انسانی که در این عوالم به سر میرود که این گروهها و جمعیتهای این موجودات انسان را در پیچ و خم هستی کاملاً منحرف میکرد یا عوائقی ایجاد میشد و این به عالم انسانی پا نمیگذاشت.
«و إلا فينجذب ببعض المناسبات التي يشتمل عليها جمعيّته» که جمعیت این موجودات و این مناسبات او را در حقیقت در مسیر انحراف در مسیر عوائق و نظایر آن قرار میداد «و إلا فينجذب ببعض المناسبات التي يشتمل عليها جمعيّته» که این مناسباتی که کنار هم قرار میگیرند انسان را از راه به در میبرند. «إلى مزاج ردى» این انسان به یک مزاجی به یک عنصری پست مبدل میشد که «ينحرف به عن صراط الحقّ» که بخاطر جذبی که به این امور داشت از صراط حق منحرف میشد «فيخرج منه تارة اخرى إلى باب العناصر» دوباره برمیگشت یعنی در مسیر انسانی که مانع ایجاد بشود عوائق و انحرافاتی ایجاد بشود انسان طبعاً از مسیر صراط مستقیم خارج میشود و جذب حالا یک عنصر دیگری میشود یا نبات دیگری میشود و امثال ذلک. «فیخرج منه تارة اخری» و دوباره از این مسیر صراط مستقیم خارج میشد و به سمت عناصر و امثال آن حرکت میکرد «و يبقى فيه حائرا عاجزا حتّى يعان و يؤذن له في الدخول مرّة اخرى» اگر چنین حالتی برای انسان پیش بیاید انحرافی و عائق و مانعی پیش بیاید این انسان در آن حالت سرگردان است حائر است و عاجز است که خودش را بتواند به صراط مستقیم برساند مگر اینکه دوباره اعانه الهی و امداد الهی و عنایت الهی شامل حال او بشود و این عنایت الهی به او اجازه و رخصت این معنا را بدهد که دوباره در صراط مستقیم قرار گرفته و مسیر انسانی را بخواهد طی کند.
«فربما عرضت له آفة من العناصر كبرد مسدّد أو حرّ مفرط أو رطوبة زائدة أو يبس غالب» اینها همه موانعی است که در مسیر انسان شدن انسان وجود دارد گاهی اوقات از عناصر آفاتی بر انسان بر این موجود متحرکی که بعدها میخواهد انسان بشود عارض میگردد که دیگه نمیتواند مثلاً «کبرد مسدّد» یک برد و سرمای شدیدی اگر بیاید یا یک حرّ و حرارت طاقتفرسایی بیاید یا رطوبت زائده یا خشکی غالبی حاصل بشود «فيتلف» انسان تلف میشود «و يخرج» و از حالت صراط مستقیمی در میآید و آنها جذب اینگونه از امور از عناصر و نظایر آن میشود و اگر بخواهد دوباره در همین مسیر قرار بگیرد باز عنایت و امداد الهی لازم است «فیخرج ليستأنف دخولا آخر و هكذا مرارا شتّى حسب ما شاء اللّه و قضاه و قدّره» همین مسیر رفت و آمدها و آمد و شدهایی که انسان در مسیر انسانشدن دارد این امر مکرری است که به صورت پراکنده اتفاق میافتد و البته اگر اراده خدا و قضا و قدر خدا بر این تعلق بگیرد که این موجود به صورت انسان در بیاید البته این عنایت شامل حال خواهد شد.
«ثمّ على تقدير سلامته» این انسان «أيضا في ما ذكرناه بنعمة الحراسة و الرعاية و سائر النعم التي يستدعيها فقره فإنّه قد يخرج على غير الوجه الذي يقتضى تكوين النشأة الحيوانيّة منه» در حقیقت اگر بخواهد به آن مسیر انسانی خودش راه بیابد و انسان بشود نیازمند به رعایت و حراست پروردگاری دارد وگرنه «قد یخرج علی غیر الوجه الذی یقتضی تکوین النشأة الحیوانیة منه» در غیر مسیری قرار خواهد گرفت که آن مسیر مسیر نشأه حیوانی است به هر حال این عناصر تبدیل به معادن میشوند و معادن تبدیل به نبات میشوند و نبات تبدیل به حیوان میشود و در این مسیر طولانی عقائد و موانع بسیار فراوان و شدید است که مثل سرمای شدید گرمی مفرط یا رطوبت زیاد یا یبوست غالب اینها انسانها را در اینکه بخواهند انسان بشوند به شدت تهدید میکنند «ثم علی تقدیر سلامته أیضا فی ما ذکرناه» که این آفاتی که ما ذکر کردیم اگر «بنعمة الحراسة و الرعایة و سائر النعم» که این انسان استدعا میکند آنها را و فقر و ناداری و کمبود آن را جبران میکند اگر نباشد این نعمت حراست و رعایت، قطعاً انسان از این مسیر منحرف خواهد شد.
«فإذا دخل في باب الحيوانيّة تضاعفت حاجته إلى الحفظ و التربية و الصيانة و الحراسة من الآفات و المضادّات لواحد واحد من أعضائه» هر چه که این مسیر طولانیتر میشود به مرحله عالم حیوانی میرسد عوائق و موانع و آفات و آسیبها بسیار دشوارتر و سختتر میشود «فإذا دخل» این انسان «في باب الحيوانيّة» یعنی مسیرهای قبلی را پشت سر گذاشت یعنی از عنصر بودن و معدن بودن و نبات بودن به در آمد و رسید به باب حیوانیت «فإذا دخل فی باب الحیوانیة» اینجا نیازش به حفظ و تربیت و صیانت و حراست از آفات و مضادات به مراتب بیشتر خواهد شد. «تضاعفت حاجته إلى الحفظ و التربية و الصيانة و الحراسة من الآفات و المضادّات» این اتفاقاً چون انسان دارد به شکل انسانی ظاهر میشود طبیعی است که هر کدام از اعضا و جوارح او نیازمند به حفظ و حراست هستند چشمان او گوش او صورت و سیمای او و سایر اعضا و جوارح.
«تضاعف حاجته إلی الحفظ و التربیة و الصیانة و الحراسة من الآفات و المضادّات لواحد واحد من أعضائه و قواه الحيوانيّة بعد قواه النباتية» به هر حال وقتی انسان بخواهد به مرحله انسانی قدم بنهد باید از گذرگاه مرحله حیوانی بگذرد و گذر از اینها با وجود این همه آفات و آسیبها و مضادّات بسیار دشوار است و با عنایت الهی این امر امکانپذیر است. «فهو مفتقر إلى الهداية و التوفيق و نعمة السلامة و الحراسة و الرعاية في كل مرتبة مرتبة و صورة صورة و نشأة نشأة إلى حال مسقط النطفة و حال الولادة» برای اینکه انسان به یک نطفه انسانی مبدل بشود باید که مراحل فراوانی را پشت سر بگذارد خصوصاً در مرحله حیوانی که آفتها و آسیبها به مراتب بیشتر و شکنندهتر است «فهو» یعنی این انسان «مفتقر إلى الهداية و التوفيق و نعمة السلامة و الحراسة و الرعاية» در هر مرتبه مرتبهای از این نشأتی که ذکر شد یعنی از نشأه عنصری به معدنی به نباتی و کمکم به حیوانی «و نشأة نشأة إلى حال مسقط النطفة» تا آنجایی که نطفه انسانی شکل نگرفته است این نشئات وجود دارد. «و حال الولادة» انسانی. در حقیقت این آسیبها حضور دارد.
«فهو» یعنی این انسان «مفتقر إلى أن يخرجه اللّه مخرجا صدقا و يدخله مدخلا كريما من حيث ظاهره و باطنه» انسان اگر بخواهد در این مسیر ظاهر و باطن خودش را به صورت انسانی نگاه بدارد باید به اخراج الهی و به ادخال الهی متصف بگردد «فهو مفتقر إلى أن يخرجه اللّه مخرجا صدقا» اگر به اصطلاح مخرج صدقی برای انسان نباشد انسان به صورت انسانی محشور نخواهد بود «اللهم ادخلنا مدخل صدق و اخرجنا مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطنا نصیرا» این در حقیقت قانون نظام تکوین است که خدای عالم براساس این قانون موجودات را یک مرحله بعد از مرحلهای جلو میبردد. «فهو مفتقر إلى أن يخرجه اللّه مخرجا صدقا و يدخله مدخلا كريما من حيث ظاهره و باطنه» یعنی هم جسم انسانی هم روح انسانی باید از این قاعده «الله ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق» در حقیقت تبعیت کند تا نشحات گذشته آسیبی به او نزند و در این حیوانی هم آفات و آسیب متوجه او نباشد.
«فالمختصّان بمسقط النطفة حال التوليد من أحكام الزمان و المكان شاهدان طيّ كثير من أحواله الباطنة، و المختصّان بمسقط الرأس حال الولادة شاهدان على معظم أحواله الظاهرة» دو امر اختصاصی است که هنگام تولید نطفه انسانی باید حضور داشته باشد «من أحكام الزمان و المكان» که اینها در حقیقت باید با یک شرایطی باشند که در به لحاظ زمانی و مکانی آسیبی به او متوجه نشود «فالمختصّان بمسقط النطفة حال التوليد» این مختصان چهها هستند؟ «من أحكام الزمان و المكان» اینها «شاهدان طيّ كثير من أحواله الباطنة، و المختصّان بمسقط الرأس حال الولادة شاهدان على معظم أحواله الظاهرة» به هر حال بسیاری از امور شاهدند و ناظرند که انسان چه در حال مسقط نطفهاش چه در حال مسقط رأس و حال ولادتش چگونه از عنایتهای ویژه برخوردار میشود «فالمختصّان بمسقط النطفة حال التوليد من أحكام الزمان و المكان شاهدان» این دو متخصه شاهدند «طيّ كثير من أحواله الباطنة»، این یک؛ و همچنین که اینها در حقیقت ناظر به احوال باطن هستند و دو امر خصیصهای هستند حالا شاید اینها دو ملک باشند دو فرشتهای باشند که مأمور باطناند و دو فرشتهای هم مأمور ظاهر هستند «و المختصّان بمسقط الرأس حال الولادة شاهدان على معظم أحواله الظاهرة» در حقیقت شکلگیری انسان حتی در آن نقطهای که نطفه او بسته میشود تا آن لحظهای که ولادت او اتفاق میافتد این به عنایت و امداد الهی است گرچه در همین مسیر از نطفه شدن تا ولادت دشواریها و سختیها آفات و مضادات وجود دارند و به عنایت الهی آنها کنار زده میشوند.
«و سرّ الابتداء في السلوك إلى جانب الحق. فالعادة الإلهيّة جارية بأنّ من اختصّ بمزيد العناية و نعمة الحراسة و أثر الإختصاص من بداية أمره و شروعه من منبع المشيّة الإلهيّة إلى هذا المقام و هو مقام العقل و التكليف و الدعوة أن يهديه إلى صراطه و يسوقه إلى تمام النعمة و غاية الحكمة و غاية الإيجاد و زينة المعاد [العباد- ن] و صورة الكمال الوجودي» آنچه که باعث میشود در ابتدا انسان در سلوک به جانب حق قرار بگیرد و در متن صراط سویّ ربانی و صراط مستقیم قرار بگیرد این همان عنایت و عادت الهی است که جاری است به کسی که «أختص بمزید العنایة» خدای عالم اراده کرده است که با عنایت فراوان او را از همه این آفات و مضادات بگذراند و او را به صورت انسان درآورد «و سرّ الابتداء في السلوك إلى جانب الحق. فالعادة الإلهيّة جارية بأنّ من اختصّ بمزيد العناية و نعمة الحراسة و أثر الإختصاص من بداية أمره و شروعه من منبع المشيّة الإلهيّة إلى هذا المقام» که این مقام مقام عقل و تكليف و دعوت است که انسان دعوت میشود به اینکه بر صراط مستقیم الهی آن هم از این به بعد دیگه صراط مستقیم تشریعی است. تاکنون براساس صراط مستقیم تکوینی بوده است اما اکنون مقام عقل است و تکلیف است و دعوت و براساس اراده تشریعی باید که بر صراط مستقیم حرکت بکند. «أن يهديه إلى صراطه و يسوقه إلى تمام النعمة و غاية الحكمة و غاية الإيجاد و زينة المعاد [العباد- ن] و صورة الكمال الوجودي» دیگه از این به بعد انسان که تا الآن با عنایت و امداد الهی در صراط سویّ ربانی قرار گرفته و به انسان شدن رسیده است اکنون خدای عالم عنایتهای ویژهای داشته تا او را به مقام عقل و تکلیف و دعوت برساند و از این به بعد این انسان است که باید بر صراط مستقیم اصرار داشته باشد و نعمت الهی را در صراط مستقیم بیابد و غایت حکمت و غایت ایجاب و زینت معاد و صورت کمال وجودی را در خود ایجاد کند. چون انسان در حقیقت وقتی به کمال خودش رسید و عقل و تکلیف دعوت دینی راه پیدا کرد و براساس این مسیر راه صراط مستقیم را در مقام تشریع هم طی کرد، آن به تمام نعمت میرسد و به غایت حکمت و غایت ایجاد و زینت معاد و صورت کمال وجودی خواهد رسید.
این مرحله، مرحلهای است که در حقیقت بعد از گذرگاههای متعدد و دشوار که با عنایت الهی از همه عوائق و موانع و انحرافات نجات پیدا کرده است اکنون بر سر صراط مستقیم قرار گرفته و باید خودش را به غایت حکمت و غایت ایجاد برساند.