1402/01/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه هفتاد و هفتم از تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» جناب ملاصدرا صفحه 479 و امروز هم دوم فروردین 1402 است «و هذا المعنى ممّا يمكن إدراكه بالحدس و التجربة»؛ بحث در تفسیر آیه ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾ است بعد از اینکه مراحل اولیه را طی کردند و به لحاظ مفردات و الفاظ این واژه و این کریمه قرآنی پرداختند که هدایت به چه معناست؟ صراط به چه معناست؟ مستقیم به چه معناست؟ میفرمایند که حقیقت این معنا راهی به آن نیست مگر از راه مکاشفه. فرمودند «إعلم أن معرفة حقیقة الصراط و استقامتها و المرور علیه و الضلال عنه من المعارف القرآنیة».
از معارف قرآنی است که معنا و حقیقت صراط مستقیم و اینکه استقامت بر صراط چگونه است و اینکه ضلالت از صراط هم چگونه است را باید از معارف قرآن کریم دانست و با این جمله درگاهی را باز کردهاند که مطالب کشفی گفته بشود. یک قاعدهای را هم که اهل معرفت دارند بیان فرمودند و آن این است که «من لا کشف له لا علم له» بنابراین در ارتباط با اینگونه از مسائل جز از راه کشف معنا و مقصودی فهمیده نخواهد شد. شروع کردند مطالب را بیان کردن و گفتند که موجوداتی که در عالم امکانی هستند یا در عالم امر هستند که قائماند و ثابتاند یا در عالم خلقاند که متحرک و در حال حرکت هستند.
فرمودند که آن موجوداتی که در حال حرکت هستند با این کریمه میتوان از آنها سخن گفت که «کما بدأنا اول خلق نعیده وعدا علینا إنا کنا طائعین» ما موجودات را از همان نقطهای که آغاز شدند و آفریده شدهاند به همان جا برمیگردانیم یعنی معاد آنها همان مبدأ آنهاست و مرجع آنها همان منشأ آنهاست. فرمودند که این مسئله را ما میتوانیم به صورت تجربه در همین عالم دنیا مشاهده کنیم و شواهد و نمونههایی را دارند ذکر میکنند که اینها آغازشان از یک نقطهای بود و انجامشان هم به همان نقطه است مثلاً موجودات نباتی به این صورتاند که اول اگر یک حبّ و دانهای بودند میروند و تطوراتی را پیدا میکنند و اوصاف کمالی برایشان حاصل میشود و نهایتاً هم باز به همین یک دانه برمیگردند یعنی به دانه برمیگردند گرچه دانهها فراوان هستند.
یا در ارتباط با قطره باران میفرماید که اول اینها از دریا بودند و نهایتاً هم باران خواهند شد و بعد از طریق جداول و نهرها به دریا برمیگردند این رفت و آمد این آمد و شد در نظام طبیعت قابل شهود کشف است قابل لمس و دیدن است این اتفاق در کل هستی خواهد افتاد «و هذا المعنى ممّا يمكن إدراكه بالحدس و التجربة» این معنایی که موجودات از آغازشان به انجامشان خواهند رسید و انجامشان به آغازشان ختم خواهد شد این قابل تجربه است و قابل حدی و شهود است. «لما نشاهد من كلّ موجود» که ما مشاهده میکنیم هر موجود مادی را که «نراه شوقا إلى ما هو أعلى منه و حركة إلى ما يشتاقه و يتمنّاه» ما میبینیم که شوق به مرتبه بالاتر و برتر دارد و حرکت میکند به همان جایی که شائق است و آرزوی رسیدن به آن هدف را دارد. اما «و معاد كلّ موجود إلى ما هو مبدأه» معاد هر موجودی به همان نقطه آغاز و ابتدای اوست «و مرجعه إلى ما هو منشأه» و محل نشأت گرفتن و هستی آنهاست.
البته قابل ذکر است که «و كلّ ما هو أعلى مبدءا يكون أرفع غاية و أشرف مآبا و مرجعا» درست است که هر موجودی نقطه معادش همان نقطه مبدأ است اما نقطه مبدأ موجودات همه یکسان نیست همه یک جا نیست بله به رغم اینکه همه از خدایند و از سوی او صادر میشوند اما نقطه آغاز یکسان نیست بله همه را خدای عالم آفرید اما برخی از موجودات اعلی و ارفع هستند و برخیها در آن سطح نیستند. «و کلّ ما هو أعلی مبدءا» طبعاً غایت و معادشان هم در حقیقت أرفع خواهد بود. اگر از نقطه برتر صادر شده باشند به همان نقطه برتر میرسند از نقطه دون و پست نازل شده باشند به همان نقطه برمیگردند. «و کلّ ما هو أعلی مبدءا یکون أرفع غایة و أشرف مآبا و مرجعا» بعد شروع میکنند به نمونهها و شواهدی که این شواهد و نمونهها نشان از این دارد که هر عنصری هر موجود نباتی هر موجود حیوانی حتی انسان نقطه آغازش همان نقطه انجام خواهد بود.
«فمرجع العنصر إلى العنصر كماء المطر انفصل من البحر» آب باران از دریا جدا میشود به دریا منتهی میشود «کماء لامطر انفصل من البحر أولا و اتّصل به ثانيا كان بحرا» همین قطره ابتدا جزء دریا بود «ثمّ بخارا، ثمّ انعقد سحابا ثم تقاطر أمطارا ثم جرى عيونا و أنهارا، ثمّ اتّصل بالبحر فصار بحرا كما كان» شما این معنا را کاملاً میتوانید مشاهده بکنید تجربه بکنید که آن قطرهای که از دریا جدا شده به وسیله تبخیر و بعد تبدیل به ابر میشود و تراکم و بعد دوباره باران میشود، برمیگردد به جدولها و نهرها نهایتاً به دریا منتهی میشود که این قطره «کان بحرا ثم بخارا ثم انعقد سحابا ثم تقاطر امطارا ثم جری عیونا و انهارا» از طریق چشمهها و نهرها «ثم اتّصل بالبحر فصا بحرا کما کان».
البته این رفت و آمد تطوراتی دارد اطواری دارد حالاتی دارد که این حالات هم برای آن موجود کمال میآفریند هم برای سایر موجودات وقتی ابر میشود وقتی بخار میشود وقتی ریزش پیدا میکند وقتی به صورت جدولها و نهرها و قنوات و امثال ذلک تبدیل میشود همه اینها آثار و برکاتی است که هم برای خود آن موجود متحرک و سیال دارد و هم برای سایر موجودات «بعد أن تطوّر أطوارا» این یک نمونه.
نمونه دیگر نباتات هستند وقتی ما نگاه میکنیم میبینیم اینها دانه هستند یا هسته هستند حبوبات هستند اما این حبوبات و دانهها و هستهها مسیری را طی میکنند و نهایتاً هم بازمیگردند به همین حبه و همین دانه و هسته و نظایر آن «و كذا مرجع النبات مع زيادة منزلة و بركة» نبات برای اینکه بتواند به مقصد خودش برسد اطواری و مسیرهای طولانیتری را طی میکند و برکات بیشتری را به همراه خواهد داشت اما نهایتاً به همان حبه و دانه ختم میشود. «و کذا مرجع النبات مع زیادة منزلة و برکة كحال الحبّة في تقاليب الأطوار إلى أن يبلغ مرتبة الثمار فيبتدي أوّلها و هو لبّ يدفن في الأرض» میفرماید که شما دقت کنید به حال و به شرایطی که یک حبه و دانه دارد که چقدر متقلب الاطوار است و حالات مختلفی را در حقیقت طی میکند تا بشود مثلاً برسد به مرتبه ثمار. شکوفه میشود گل میشود و بر شاخه مینشیند و همینطور تا مرتّب یکی پس از دیگری کمالات را طی میکند تا برسد به اینکه میوه بشود «فیبتدع اولها» از آغازش که همان لب و دانه بوده یا حبه بوده یا هسته بوده که «یدفن فی الارض» او را در زمین قرار میدهند و چه بسا که در درون زمین هم از بین برود فاسد بشود و دیگه چیزی از آن نماند اما در عین حال با عنایت الهی که قوهای را خدای عالم به او افاده میکند که آن قوه، قوه انبعاث و حرکت است و باعث میشود که سر از زمین برآورد و رستن آغاز کند واقعاً یک حبه دانه وقتی یک حبه و دانه یا هسته و امثال ذلک وقتی در درون زمین و زیر خاکهای فراوان قرار داده میشود چگونه است که این میتواند از زمین با اینکه در نهایت ضعف است و دانه است سر برآورد و جوانه بزند شکوفه بدهد و نظایر آن و اگر این حرکت برای او اتفاق نیفتد و آن قوه به مدد الهی به او نرسد چه بسا در زمین از بین برود و فاسد بشود و اثری از او نباشد «و كاد أن يفسد و يغيب عن ذاته في الأماكن الغريبة» که زیر خاکها و سنگ و لاخها و نظایر آن هستند.
البته «ثمّ أفادها اللّه» خدا به همین حبه و دانه افاده میکند قوهای را «ثمّ أفادها الله قوّة محرّكة» آن قوه محرکهای که «يستحيل بها» تحول وجودی پیدا میکند به وسیله همین قوه «من حال إلى حال حتّى ينتهى إلى كمالها الأصلى فيبلغ إلى درجة اللبّ إلی درجة الحبّ الذي كانت عليها في بدؤ أمره مع أعداد كثيرة من أفردا نوعه و فوائد زائدة من القشور و الأنوار و الأوراق و الأزهار» اینها حالاتی است که برای یک دانه پیش میآید که در نهایت به کمال خودش میرسد و بعد برمیگردد به همان درجه لُبی که براساس آن آغاز کرده حرکت و مسیر خودش را. «و تبلغ» این حبه «إلی درجة البّ الذی» به درجه لُب و همان هسته و دانهای که «کانت علیها» که این حبه و این لُب براساس همان رشد کرده «فی بدؤ أمره» البته «مع أعداد کثیرة من أفراد نوعه» وقتی که یک حبه گندم شد سنبله، «فی کل سنبلة مأة حبه و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم» که یک حبه به 1400 تبدیل میشود. چون هفت سنبله دارد هفت سنبله هر کدام هفتصد دانه دارد و بعد هم مضاعف میشود و بیش از 1400 تا است که «و الله واسع علیم».
مضافا به اینکه پوسته دارد و گل دارد برگ دارد و شکوفه دارد و همه اینها برکاتی است تطوراتی است که بر روی همین دانه قرار میگیرد این هم نمونه دوم که آغاز و انجام یکی است، مبدأ و معاد یکی است، مرجع و منشأ یکی خواهد بود.
نمونه سوم «حال الحیوان» البته حیوان از نبات دارای اطوار بیشتر و قوس صعودی و نزولی کاملتر و طبعاً آثار وجودی برتری خواهد داشت اما در عین حال مرجع حیوان همان منشأ اوست معاد حیوان همان مبدأ اوست. «و كذلك حال الحيوان فهو أعظم قوسا في العروج إلى اللّه و أبعد نزولا و صعودا من النبات و صورة الأركان» تفاوت در کمّ و کیف قضیه است وگرنه نسبت به این قانون اصلی که مرجع آنها همان منشأ است و معاد آنها همان مبدأ است هیچ تفاوتی بین حیوان و نبات و عناصر و حتی قطره باران نیست.
«و کذلک حال الحیوان فهو أعظم قوسا في العروج إلى اللّه» در قوس صعود و عروج الی الله مراحل کاملترین را باید طی کند «و أبعد نزولا و صعودا» و اینها از یک مرحله برتری آمدهاند و طبعاً نزول آنها و صعود آنها در این دو قوس صعودی و نزولی کاملتر و أبعد است و اعظم است. «و بعد نزولا و صعودا من النبات و صورة الأركان» و آنچه که در نظام هستی هست از آنها کاملترند و در حقیقت اعظم هستند ارفع هستند و نظایر آن.
تعبیر قرآنی این است که: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[1] » این کلمه صراط مستقیم دارد توضیح داده میشود و شرح میشود و شواهد و نمونهها و قرائن ذکر میشود میفرماید که هم آن قطره باران هم آن حبه و دانه و هسته هم آن حیوان همه و همه براساس یک خط مستقیمی و قاعده استواری حرکت میکنند و خدای عالم همه اینها را بر یک مبنا و منشا راه میبرد به گونهای که مبدأ و منتها و آغاز و انجام همه آنها یکی است و همه در رفت و آمد بر صراط مستقیم هستند.
مراد از این «إن ربی علی صارط مستقیم» ناظر به مقام فعل است که در مقام فعل حق سبحانه و تعالی همه این موجودات را بر صراط مستقیم حرکت میدهد و استمرار وجود آنها و تطورات آنها و تکامل آنها بر مبنای صراط مستقیم هست هیچ موجودی در نظام هستی ضالّ و گمراه و منحرف نیست که از چارچوب اصلی خود و صراط مستقیم خود بیرون باشد.
اما نمونه برتر و کاملتر خود انسان است که انسان هم از این قاعده مستثی نیست او هم مرجعش و منشأش یکی است معادش و مبدأش یکی است از همان جایی به همان جایی که منتهی میشود که از آنجا آمده است و این معنا بارها و بارها در الفاظ مختلف در قرآن آمده است «إنا لله و إنا إلیه راجعون» «إنا الی ربنا منقلبون» و ایعاد و بازگشت همه موجودات به خداست و نظایر آن. «و أمّا الإنسان- أي الحقيقي لا الصوري ـ» انسان حقیقت نه صوری. آنهایی که صورتاً انسان هستند اما باطناً انسان نیستند حقیقتاً انسان نیستند آنها مسیر انحرافی را طی میکنند مسیر غیر مستقیم را طی میکنند اما انسان حقیقی بر مبنای صراط مستقیم حرکت میکند
«و أمّا الإنسان ـ أی الحقیقی لا الصوری ـ فهو الغایة و المقصود الاصلی من جمیع الخلائق و الأکوان» این نکته بسیار نکته مهمی است که همه عرش و فرش پاانداز انسان هستند و انسان به عنوان اشرف موجودات و اعظم آنها در حقیقت نه تنها به عنوان موجود برتر است بلکه سایر موجودات مقدمهای برای آمدن و حضور این انسان و به کمال رسیدن انسان هستند. «فهو الغایة و المقصود الأصلی من جمیع الخلائق و الأکوان و لأجله خلقت المكوّنات» و بخاطر انسان است که کائنات برای انسان خلق شدهاند «و ترتّبت الموجودات و نشأت المواليد و الآباء و الامّهات» آن چیزی که هدف و غایت مکونات و موجودات و موالید و آباء و امهات هست همانا انسان است و بس.
در باور دانشمندان و فیلسوفان در گذشته این است که آباء سبعه هستند امهات اربعه هستند و موالید ثلاث که جماد و نبات و حیوان و انسان هم جزء اینها هستند. آباء سبعه هم در حقیقت افلاک میدانستند امهات را هم عناصر و این چهار عنصر خاک و آب و هواء و آتش میدانستند و موالید هم موالید ثلاث بوده که جمادات و نباتات و حیوانات در حقیقت بودند.
«فمنازل سيره و صعوده إلى اللّه» منزلهای حرکت او و صعود انسان به حق است حقیقتاً. فمنازل سیره و صعوده إلی الله واقعة على النصف الصعودي لدائرة الإمكان و ذلك لأن اللّه مبدأه و معاده و هو المهتدي المنعم علیه المعتنى به من أوّل الأمر إلى آخر العهد» این نکته را هم دارند به عنوان یک قاعدهای که عام است و ساری و جاری بر همه موجودات است از قطره باران گرفته تا حبه گندم و جو و نظایر آن تا هسته خرما تا به حیوانات و تا نهایتاً هم به انسان. میفرمایند که «فمنازل سیر» این انسان و صعود این انسان «إلی الله واقعة علی النصف الصعودی لهذه الدائرة» اگر شما این مسیر آمد و شد انسان را بررسی بفرمایید میبینید که یک سیر نزولی و قوس نزولی دارد و یک سیر و قوس صعودی دارد نصف دائره وجودی او در صعود است و نصف دیگر دائره در نزول و پایین آمدن از آن مبدأ است لذا میفرماید: «فمنازل سیره و صعوده إلی الله واقعة» این منازل براساس یک صراط مستقیمی «علی النصف الصعودی لدائرة الإمکان علی عکس مراتب نزوله» همان مراتبی را که طی کرد همان منازلی را که طی کرد همان مسیری را که پیمود و آمده به نشأه طبیعت همان مسیر را در حقیقت بالا میرود. حالا این مسیر چگونه است؟ آیا طبع است نفس است عقل است دیگه در مراحل بعدی توضیح خواهند داد. «و ذلك لأن اللّه مبدأه و معاده» چون نقطه آغازش از حق سبحانه و تعالی است و نقطه انجامش هم حق سبحانه و تعالی. «إنا لله و إنا إلیه راجعون» و همین موجودی که انسان حقیقی است به هدایت الهی این مسیر را طی میکند و حرکت میکند «و هو المهتدي المنعم علیه» که نعمت ولایت به او رسیده و دارد براساس همان حرکت میکند «المعتنى به» که مورد اعتنا است آن چیزی که به او عطا شده است «من أوّل الأمر إلى آخر العهد».
بنابراین «فلم يزل الإنسان الذي سبقت له المشيّة الأزليّة أن يستعمله اللّه لسياقة حكمته إلى غايتها منظورا إليه في سائر مراتب الاستيداع من حيث أفراد الإرادة المنبعثة عن العلم الأزلي في مقام العلم الأعلى العقلي» آنچه که اراده حق سبحانه و تعالی بوده است و مشیت حق سبحانه و تعالی بدان تعلق گرفته مشیت ازلی، این است که خدای عالم این انسان را در مسیر حکمت و سیاق حکمت خودش قرار میدهد و او را به انجام و غایتش میرساند. این انسان همواره منظورإلیه بوده که هدف غایی از خلقت انسانی است که به حق سبحانه و تعالی منتهی میشود و مظهر اسماء و اوصاف او میگردد. «الذی» انسانی که «الذی سبقت له» برای این انسان «المشیة الأزلیة» که سابقه انسان قبل از اینکه این انسان اصلاً ایجاد بشود اراده ازلی حق این بوده است که خدای عالم او را بکار بگیرد و در مسیر عبودیت و بندگی قرار بدهد و به جایی ببرد که حکمت الهی اقتضاء میکند و لذا در بین همه موجودات آن موجودی که مورد نظر بوده است و هدف بوده است همانا انسان است که منظوراً الیه فی سایر مراتب الاستیلاء که در تمامی مراتب استیلاء که خدای عالم برای او این مراتب را قرار داد این مراتبی که در آنجا به صورت موقّت هستند و حرکت را ادامه میدهند تا نهایتاً باز برگردند به مبدأ خودشان.
«منظوراً الیه فی سایر مراتب الاستیداع من حیث أفراد الإرادة المنبعثة عن العلم الأزلی فی مقام العلم الأعلی العقلی» بله درست است که انسان در مسیر حرکت تا به عالم طبیعت پا مینهد و به عالم خاکی سفر میکند اما نقطه آغاز او آن مقام علم اعلای عقلی بوده است که از جایگاهی صادر شده است که آن جایگاه جایگاه ثبات است و جایگاه مشیت و اراده حق سبحانه و تعالی است. «من حیث أفراد الإرادة» که این اراده منبعث است از علم ازلی حق که این علم ازلی هم در مقام علم اعلای عقلی نوشته و نگار شده و انسان در آمد و شدش بر مبنای این مشیت و این اراده و این علم اعلی بوده است.
بله، در مرتبه اول یا در مرتبه أولی از مقام علم اعلی صادر شده ولی در مقام بعدی و مراحل بعدی به مقام نفس رسیده «ثمّ في مقام اللوح النفسي» که در حقیقت اینها موجودات میانی هستند اگر موجودات برتر موجودات عقلی هستند که به علم اعلی نگاشته و نوشته شدهاند در مرحله بعدی اینها تنزل پیدا میکند و به مرحله لوح نفسی میرسند که نفس پیدا میکنند. چون در مرحله عقل نفس وجود ندارد نفس یعنی حقیقتی که تجرد ذاتی دارد ولی فعلاً مادی است اما عقل آن است که ذاتاً و فعلاً مجرد از ماده است.
بعد از مرحله لوح نفسی «ثمّ في مرتبة الطبيعة باعتبار ظهور حكمها في الأجسام» چون انسان باید به نقطه نهایی و مورد طبیعب وارد بشود که اجسام هستند یعنی موجوداتی که ذاتاً و فعلاً مادی هستند انسان باید به این نقطه هم پا بگذارد و نقطه نهایی نزولی و سیر نزولی او طبیعت است که دوباره از همین طبیعت باید مسیر را ادامه بدهد و در مسیر قوس صعودی و به مرحله لوح نفسی و نهایتاً به مرحله علم اعلی و عقلی راه پیدا کند. «ثم فی مقام اللوح النفسی ثم فی مرتبة الطبیعة باعتبار ظهور حکمها» این حقیقت که انسان است «فی الأجسام» حکم الهی باید در این اجسام ظاهر بشود و انسان در آن نشأه حضور پیدا کند.
«ثمّ في العرش المحدّد للزمان و المكان مستوى الاسم الرحمن، ثمّ في الكرسي الكريم مستوى الاسم الرحيم، ثمّ في السموات السبع، ثمّ في العناصر، ثمّ في المواليد، و هلمّ إلى حين استقراره بصفة صورة الجمع بعد استيفاء مراتب الاستيداع» دارند تطورات و حالاتی که در سیر نزولی و نهایتاً سیر صعودی برای این انسان حاصل میشود را بیان میفرمایند که در حقیقت چه مراحلی را طی کردند تا به اینجا رسیدند.
این از مرحله قلم اعلی آغاز میشود بعد به مرحله لوح نفسی میرسد بعد به مرحله طبیعت میرسد و «ثمّ في العرش المحدّد للزمان» در آن مکانی که زمان و مکان در آن نقش دارند که آنجا محل استوای اسم الرحمن است استقرار پیدا میکنند بعد در کرسی کریم که مستوای اسم رحیم است اینها تطورات و حالاتی است که انسان در قوس نزول داشته و از عرش آمدهاند که عرش مستوای اسم الرحمن است و در کرسی جایگاه داشتند که مستوای اسم رحیم است بعد در سماوات سبع بودند که در حقیقت آنها نفوس جزئیه پیدا میکنند و نهایتاً به عناصر میرسند و بعد هم به موالید ثلاث که عبارتند از جماد و نبات و حیوان.
«و هلمّ» و این مسیر ادامه پیدا میکند «إلى حين استقراره بصفة صورة الجمع بعد استيفاء مراتب الاستيداع» که همه این صور جمع را بعد از گذراندن همه مراحل سیر نزولی دوباره بدست میآورند و حالات اولی برای آنها دوباره احیا میشود «و هلمّ» یعنی این ادامه پیدا میکند استمرار دارد «إلی حین استقراره بصفة صورة الجمع بعد استیفاء مراتب الاستیداع» بعد از اینکه همه مراتب موقته خودشان را استیفا کردند و کمالات خودشان را یکی پس از دیگری در آن مراتب استیداع تحصیل کردهاند به آن نقطه جمعشان برمیگردند.
«مخصوصا بمزيد الاعتناء» یعنی به آن جایی که اعتناء و توجه خاص بوده است که به آنجا اختصاص داشتهاند باز میگردند «موسوما بسمة التوفيق و الهداية، مهتمّا به اهتماما تامّا مراعى في كل عالم و حضرة يمرّ عليها بحسن الرعاية» این توضیحی است نسبت به یعنی تفصیل است در حقیقت. اگر گفتند که نقطه آغاز و انجام یکی است از نقطه آغاز شروع میکنند تا نهایت سیر نزولی و دوباره از آن مقصد نهایی سیر نزولی نقطه آغاز حرکت میشود به سیر صعودی و به آنجایی که این مورد اعتنا بوده و اختصاصی به او داشته و به جایگاه توفیق و هدایتی که برای او به عنوان انسانی حقیقی در نظر گرفته شده است نه انسان صوری به همان جایگاه خواهد رسید. «مخصوصا بمزید الإعتناء» که یک اعتنا و عنایت ویژهای به انسان شده است که موسوم است به اسم توفیق و هدایت که اگر انسان موفق بشود و انسان هدایت بیابد که «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» به این جایگاه برسد و اهتمام داشته باشد «مهتما به» به این هدف اصلیاش «اهتمام تام» و به گونهای باشد که دقیقاً همه شؤون را مراعات کند رعایت کند حفظ کند و با دقت اینها را پیش ببرد «مراعی فی کل عالم و حضرة یمرّ علیها» از هر عالمی و حضرتی که میگذرد باید آن عالم و حضرت را کاملاً در حقیقت بالنسبة به آن تسلط پیدا کند و همه حقائق آن عالم را در حضرت را در خود درکشد و کمالات وجودی آنها برای او حاصل بشود «بحسن الرعایة مخدوما بخدمة أهل ذلك العالم و المرتبة» این انسان مخدوم است و نها خادم. مخدوم است که همه اهل عالم و مراتبی که در سیر نزولی و صعودی هستند به این انسان خدمت میکنند و انسان را در مسیر رشد و تعالیاش قرار میدهند تا انسان همه کائنات بشود بشود سید کائنات که نسبت به همه موجودات و کمالاتی که برای آنها هست انسان همه را دارا باشد.
«ليتمّ به و بخدمته و إمداده و حسن تلقّيه أولا و مشايعته ثانيا ذواتهم و صورهم بحسب ما يدركونه فيه من سمة العناية و أثر الإختصاص» در حقیقت از جایگاه عنایت و ویژگیای که خدای عالم برای این انسان قرار داده است همه آنچه را که در عوالم مختلف وجود دارد باید که انسان آنها را تحصیل کند. «ليتمّ به و بخدمته و إمداده و حسن تلقّيه أولا و مشايعته ثانيا ذواتهم و صورهم بحسب ما يدركونه فيه» در حقیقت، حقیقت اینها و ذوات اینها و صور این موجودات انسانی به حسب آنچه را که در عوالم مختلف درک میکنند و با عنایت الهی هم همه این معارف را مییابند اینها در حقیقت موجودی میشوند در مجموع که کمالات سایر عوالم را در خود جمع کردهاند و هیچ چیزی از آنها فروگزار نشد است به گونهای که وقتی نام انسان برده میشود همه موجودات در حقیقت در همین انسان هستند عناصر جمادات نباتات حیوانات همه و همه از هر نوع کمالی که دارند در وجود این انسان جمع است و انسان نهایتاً همه هستی را در خود درمیکشد تا بتواند مظهر تام الهی باشد.
بنابراین میفرمایند «مخدوما بخدمة اهل ذلک العالم و المرتبة» در هر مرتبه وجودیای که هستند در هر شأن و مقامی که هستند آن موجودات و آن عالم و آن مرحله و شأن در خدمت این انسان مخدوم قرار خواهند گرفت تا این انسان به وسیله اینها به تمام برسند به کمال برسند و خدمت این موجودات و امداد این موجودات اهل این عالم باعث میشود که آن انسان به درستی اینها را تلقی بکند و آنها هم این انسان را در خدمتشان به انسان بتوانند کامیاب و کامروا باشند. بخدمته و امداده و حسن تلقّیه اولا» که انسان تلقی درستی انجام بدهد «و مشایعته ثانیا» که در حقیقت آن موجودات را هم مشایعت بکند در اینکه کمالات آنها را فرا گرفته است «ذواتهم و صورهم بحسب ما یدرکونه فیه من سمة العناية و أثر الإختصاص».