درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه هفتاد و هفتم هست ظاهراً. بحث در مطالبی است که مرحوم صدر المتألهین به عنوان تفسیر قرآن کریم در ارتباط با سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» فرمودند و به این فقره رسیدیم که ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ به چه معنایی است؟

جناب صدر المتألهین در ابتدا معانی لغوی صراط، مستقیم، هدایت و نظایر آن را براساس مفردات معنا کردند ولی در مرحله دوم به مسائل تفسیری که در مقام کشف و مکاشف و مشاهده و امثال ذلک است می‌پردازند؛ یعنی این تفسیر یک تفسیر بر مبنای کشف و شهود است بیشتر، یعنی یک تفسیر عقلی و تفسیر شهودی است و جناب صدر المتألهین این معنا را در حقیقت در این باب بیان می‌فرمایند. در ذیل هر آیه‌ای با یک نگاه عقلی و شهودی که این تفسیر منهجش منهج عقلی و شهودی است حِکمی و عرفانی است در حقیقت دارند دنبال می‌کنند.

در باب «إهدنا الصراط المستقیم» یک مکاشفه‌ای را دارند بیان می‌کنند و می‌فرمایند که اولاً این نکته را همان‌طوری که در جلسه قبل عرض شد این نظر را دارند و می‌فرمایند که این قاعده «من لا کشف له لا علم له» علم حقیقی مبتنی بر کشف است بر شهود است و براساس حصول که مفهوم و ماهیت نصیب انسان می‌شود نمی‌تواند از آن حقیقت حکایت درستی داشته باشد. مفهوم و ماهیت یک عکسی از ظاهر یک حقیقتی را برای انسان در ذهن نشان می‌دهد اما از آن حقیقت خبری نیست.

نکته‌ای که براساس کشف و مکاشفه بیان می‌کنند این است که موجودات را به دو قسم تقسیم می‌کنند یک سلسله موجوداتی هستند که به تعبیر ایشان ثابت هستند قائم هستند و در مرحله عالم امر و قضا و اراده الهی هستند و یک سلسله موجودات هستند که در عالم خلق هستند در عالم طبیعت هستند که به اینها موجودات متحرک می‌گویند یک عده‌ای را قائم و یک عده‌ای را متحرک می‌دانند موجودات متحرک موجوداتی هستند که همواره در حال حرکت‌اند سیلان دارند ثباتی برای آنها نیست همواره متحرک‌اند و در حال حرکت‌اند اما این حرکت را که تحلیل می‌کنیم چون حرکت عبارت است از خروج «من القوة الی الفعل» این فعلیت همیشه آن کمال و آن حد مطلوب یک موجود متحرک است چرا که آن مقصد را و آن هدف را در حقیقت به وسیله این حقیقت تحصیل می‌کند.

بحث امروز از اینجا شروع می‌شود که هر موجود متحرکی را که ما می‌نگریم براساس حدس و تجربه می‌بینیم که این موجود به سمت کمال خود مشتاقانه در حرکت است آنکه می‌خواهد تحصیل بکند آن مشتاق اوست مورد شوق اوست و با اشتیاق به دنبال پیدا کردن آن مطلوبش هست. این قاعده در تمام موجودات متحرک هر موجودی که در عالم طبیعت و عالم طبع هست دارد به صورت یک قاعده عام که استثنایی در آن نیست دارد حرکت می‌کند. به تعبیر حق سبحانه و تعالی در قرآن عظیم و قرآن مجید و کریم «ربنا الذی اعطا کلی شیء خلقه ثم هدی» هر موجودی را خدای عالم هم خلقتش را و هستی‌اش را به او عطا کرد و هم هدایتش را که به آن سمت برود و مقصود و مقصد خود را بیابد برای او تأبیه کرده است است «ربنا الذی اعطی کل شیء ثم هدی».

نکته‌ای که بحث امروز ما از اینجا آغاز می‌شود این است که همه موجودات از آن عنصر گرفته تا آن حبه تا آن موجود نباتی تا موجود حیوانی انسانی هر کسی که در عالم حرکت و عالم طبع زندگی می‌کند و زیست دارد این را خودش هست. اما این نکته را اضافه می‌کنند که هر موجودی که در قرآن هم این آیه را خواندند «کما بدأنا اول خلق نعیده» همان‌گونه که او را از ابتدا آن‌گونه آفریدیم او را برمی‌گردانیم که معاد هر موجودی به نقطه آغاز اوست. البته هر چه که این نقطه آغاز شریف‌تر و عظیم‌تر و ارزشمندتر باشد نقطه مقصد او هم ارزشمندتر و دارای کمالات بیشتری است.

بحث امروز بیان نمونه‌هایی از عناصر از حبوبات و نباتات و حیوان است حتی انسان که در حقیقت در عالم حرکت زندگی می‌کند اولاً و مشتاقانه مقصد خود را می‌پیماند ثانیاً و هر موجودی هم از همان جایی که آغاز کرده به همان جا برمی‌گردد مثلاً می‌فرمایند که شما این قطره باران را نگاه کنید این قطره باران قبلاً چه بود؟ یک قطره‌ای در دریا بود این قطره براساس تبخیر بخار شده آمده بالا، تبدیل شده به ابر، ابر باردار، تبدیل شده به قطره و قطره باران آمده درخت‌ها و امثال ذلک را آبیاری کرده و بعد از طرف همین نهرها و این جداول دوباره به دریا برمی‌گردد و بعد به اصل خودش برمی‌گردد. این قصه در باب حبوبات هم هست مثلاً شما یک دانه‌ای را در متن زمین قرار می‌دهید این که بعد از مدتی سر از زمین برمی‌دارد شکوفا می‌شود کم‌کم شاخه می‌شود بعد ساقه و بعد شاخه و بعد درخت و نهایتاً دوباره به هسته تبدیل می‌شود به حب و دانه تبدیل می‌شود و به اصل خودش برمی‌گردد.

این گندم را که شما نگاه کنید این حبه گندم کم‌کم تبدیل به سنبله می‌شود این هفت تا سنبله می‌زند هر سنبله‌ای هم مأة حبة «و الله یضاعف لمن یشاء» این یکی می‌شود 1400 تا دوباره همان دانه می‌شود و به اصل خودش برمی‌گردد و همین‌طور و همین‌طور. ما موجودات را براساس تجربه و حدس می‌بینیم که مشتاقانه به سمت مقصود خود در حرکت‌اند اولاً و به نهایتی می‌رسند که آن نهایت بدایتشان بوده و آغازشان بوده و به اصل خودشان برمی‌گردند. این مسیری که رفت و برگشت دارند این مسیر براساس صراط مستقیم است. این الآن «إهدنا الصراط المستقیم» این فقط سخن این انسان نیست که یک امر اعتباری باشد بلکه یک امر تکوینی است که به کل نظام هستی در بخش خلائق و مخلوقات و طبیعیات برمی‌گردد که این همان صراط مستقیم هر موجودی است حالا انسان به لحاظ صراط مستقیم از کجا آغاز شده و به کجا برمی‌گردد مسائلی است که باید إن‌شاءالله ملاحظه بفرمایید.

«و هذا المعنى» یعنی همین معنایی که ما برای موجودات عالم حرکت و عالم خلق بیان کرده‌ایم «ممّا يمكن إدراكه بالحدس و التجربة» اینکه هر موجودی مشتاقانه به سمت مقصد و مقصود خودش در حرکت است ما این را هم به تجربه و هم به حدس ادراک می‌کنیم «لما نشاهد» شما چگونه تجربه و حس دارید؟ می‌فرماید که «لما نشاهد من كلّ موجود» هر موجود متحرکی را که می‌بینیم «نراه» می‌بینیم که «شوقا إلى ما هو أعلى منه و حركة إلى ما يشتاقه و يتمنّاه» ما هر موجودی را که می‌بینیم، می‌بینیم که دارد به سمت کمال خودش حرکت می‌کند. فرگشتگی دارد یعنی تکامل دارد و به سمت کمال خودش حرکت می‌کند و مشتاقانه و آرزومندانه می‌خواهد آن کمال برتر را بیابد. چه اراده‌ای است که خدای عالم حتی در این حبه گندم قرار داده حبه جو قرار داده که به این صورت متکامل می‌شوند و فراوان از نوع خودشان افرادی را ایجاد می‌کنند و این افراد در نظام هستی شما هم ملاحظه بفرمایید که همین یک گندم «مثل الذین ینفقون فی سبیل الله کمثل حبة أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مأة حبة و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم» این یک حبه گندم می‌شود 1400 تا.

یک روزی آقا علی بن ابیطالب حالا من دقیقاً خاطرم نیست ولی اینطور گفتند که باری را روی دوش مبارکشان حمل می‌کردند از ایشان سؤال کردند که این چیست؟ فرمودند که هزار تا یا دو هزار تا یا ده هزار تا اصله خرما است! گفتند یعنی چه؟ شما دو هزار اصله خرما شما روی دوش خودتان دارید؟ می‌فرماید بله برای اینکه اینها هسته خرما است من این هسته خرما را می‌کارم آب می‌دهم سقایت انجام می‌شود بعد اینها سر از زمین درمی‌آورند و کم‌کم درخت خرما می‌شوند و این یک هسته تبدیل می‌شود به هزاران هزار هسته و مردم از همین ارتزاق می‌کنند همین هسته خرما است. این لذا اول هسته است آخرش هم می‌شود هسته دوباره این حرکت ادامه پیدا می‌کند تا براساس این رزق و روزی موجودات تأمین بشود.

الآن مثلاً همین درخت‌های میوه مثلاً فرض کنید درخت پرتقال آن هسته‌اش را می‌کارند این کم‌کم شاخه می‌شود ریشه می‌زند بعد ساقه می‌زند بعد شاخه می‌شود برگ می‌زند میوه می‌زند و امثال ذلک بعد پرتقال می‌شود و بعد هم هسته‌ای پیدا می‌کند دوباره برمی‌گردد به اصل خودش. این مسیر که همان صراط مستقیم اینهاست نسبت به همه موجودات نظام هستی است از جمله انسان. و این همان صراط مستقیمی است که دنبالش هستیم.

«و هذا المعنی مما یمکن ادارکه بالحدس و الجربة لما نشاهد من کل موجود نراه شوقا» ما می‌بینیم که او دارد براساس شوق «الی ما هو اعلی منه و حرکة الی ما یشتاق و یتمناه» او را می‌بینیم که حرکت می‌کند به سوی آنچه که مشتاق است و آرزو می‌کند که به او برسد. «و معاد كلّ موجود إلى ما هو مبدأه» مُعاد هر موجودی همان نقطه آغاز اوست عناصر را که نگاه کنید عنصر آتش آخرش آتش می‌شود عنصر آب آخرش آب می‌شود الآن ما از این عناصر تشکیل شده است ما الآن آب و خاک و هوا و آتش و عناصر دیگر هستیم وقتی این بدن متلاشی شد هر کدام از اینها دوباره برمی‌گردند به جایگاه خودشان یک عنصر خاک می‌شود یک عنصر آب می‌شود یک عنصر هوا می‌شود و همین‌طور «و معاد کلّ موجود إلی ما هو مبدأه و مرجعه إلى ما هو منشأه» مرجع و نهایت هر موجودی همان منشأ اوست.

«و كلّ ما هو أعلى مبدءا يكون أرفع غاية و أشرف مآبا و مرجعا» پس اصل این قاعده سر جای خودش محفوظ است هر موجود متحرکی از نقطه آغاز شروع می‌کند به نقطه پایان که خودش هست برمی‌گردد. ولی نقطه آغاز هر موجودی با موجود دیگر فرق می‌کند. نقطه آغاز عناصر با نقطه آغاز نباتات با نقطه آغاز حیوان با نقطه آغاز انسان متفاوت است انسان از کجا آمده؟ عنصر از کجا آمده؟ این انسان هم به همان جا برمی‌گردد. «و کل ما هو أعلی» هر موجودی که مبدأش اعلی باشد «کل ما هو أعلی مبدأ یکون أرفع غایة و أشرف مآبا و مرجعا» نقطه آغاز هر مقداری که از ارزش و بهاء برخوردار باشد نقطه انجام هم به همان صورت خواهد بود.

حالا شروع می‌کنند به این نمونه‌ها را ذکر کردن. «فمرجع العنصر إلى العنصر كماء المطر» آب باران از کجا آمده؟ این از همین دریا آمده تبخیر شده به ابر تشکیل شده تراکم پیدا کرده اطواری را و تقلّباتی را داشته و نهایتاً به صورت آب باران آمده و باز در جدول‌ها و در نهرها قرار گرفته نهایتاً منتهی به دریا می‌شود. «فمرجع العنصر إلی العنصر کماء المطر انفصل» این ماء مطر «من البحر أولا و اتّصل به ثانيا» از آنجا صادر شده و به آنجا هم متصل می‌شود «كان بحرا» این قطره قبلاً دریا بوده «ثمّ بخارا، ثمّ انعقد سحابا» منعقد شده و بسته شده به صورت ابر درآمده «ثم تقاطر أمطارا» به صورت قطره قطره و مطر نازل شده است. «ثم جرى عيونا» تبدیل شده به چشمه‌ها و نبات و امثال ذلک. «و أنهارا، ثمّ اتّصل بالبحر» نهایتاً هم دوباره به دریا برمی‌گردد «فصار بحرا كما كان» همین قطره‌ای که قطره باران بود ریشه‌اش بحر بود و نهایتاً هم به بحر ختم می‌شود «کما کان بعد أن تطوّر أطوارا» بعد از اینکه اطواری را طی کرد بخار شد ابر شد متراکم شد قطره باران شد.

همین نظام در نبات هم حاکم است و این همان صراط مستقیم قطره است قطره هم در صراط مستقیم قرار دارد که نهایتاً به آن آغازش منتهی می‌شود. «و كذا مرجع النبات مع زيادة منزلة و بركة» البته طبیعی است که نبات از قطره آب به مراتب بالاتر است ساختار نبات از ترکیبات بیشتری برخوردار است و کامل‌تر است منزلت و برکت بیشتری دارد. «كحال الحبّة» یک وقت شما مثالتان قطره باران است یک وقت مثالتان حبه گندم است این حبه گندم تبدیل می‌شود به 1400 تا سنبله می‌کند اثرات فراوان دیگری دارد «کحال الحبة في تقاليب الأطوار» که اینها متقلب می‌شوند تقلب یعنی تحول پیدا می‌کنند از طوری به طوری دیگر تا نهایتاً می‌شوند به همان حبه گندم «إلى أن يبلغ مرتبة الثمار» الآن همین هسته خرما ثمره خرما می‌شود این همه درخت نخل و شاخه و برگ و امثال ذلک «إلی أن یبلغ مرتبة الثمار فيبتدي أوّلها» آغاز می‌کند از اولش. اول این حبه چه بوده؟ «و هو لبّ يدفن في الأرض» لُب یعنی همان هسته و دانه. در زمین کاشته می‌شود «و كاد أن يفسد و يغيب» نزدیک است که فاسد بشود این در زمین که می‌مانند گاهی وقت‌ها از بین می‌روند ولی حق سبحانه و تعالی یک حرکت و یک اهتزاری را برای آنها ایجاد می‌کند که اینها سر از خاک برمی‌آورند «و یغیب عن ذاته في الأماكن الغريبة» در زیر زمین هستند «ثمّ أفادها اللّه قوّة محرّكة يستحيل بها من حال إلى حال» خدای عالم یک اهتزازی یک جنبشی را در اینها ایجاد می‌کند و قوه‌ای به اینها عطا می‌کند که از یک حالی به حال دیگر برمی‌گردند تا بالاخره برسند به کمال خودشان. این حبه گندمی که به صورت یک دانه در درون زمین رفته است این اگر یک مدتی باشد و سر در نیاورد فاسد می‌شود و از بین می‌رود ولی خدای عالم یک قوه‌ای به اینها در درون زمین می‌دهد اینها را مهتز و دارای جنبش و حرکت می‌کند اینها سر از خاک برمی‌آورند.

کجا می‌روند؟ همان مسیری را طی می‌کنند که به کمالش می‌رسند دوباره می‌رسند به همان حبه گندم «ثم أفادها الله قوة محرکة تستحیل بها من حال الی حال حتّى ينتهى إلى كمالها الأصلى فيبلغ إلى درجة اللبّ» دوباره برمی‌گردند به همان دانه‌ای که از ابتدا بودند «إلی درجة الحبّ الذي كانت عليها» که این حب قبلاً در همان درجه بوده الآن دوباره به همان درجه رسیده است «في بدؤ أمره مع أعداد كثيرة» قبلاً یک دانه بود بعد شد 1400 هفت تا سنبله هر سنبله هم صد تا می‌شود هفت تا، «و الله یضاعف لمن یشاء» 1400 تا و همین‌طور. می‌فرمایند که «و تبلغ الی درجة اللب کانت علیها فی بدؤ أمره من أعداد کثیرة من أفراد نوعه و فوائد زائدة من القشور و الأنوار و الأوراق و الأزهار» شما حساب بفرمایید که همین حبه گندم وقتی به صورت سنبله در می‌آید چقدر زیبا می‌شود و چقدر امور متفرقه‌ای را همراه خود دارد. خود سنبله خود آن پوسته خود آن شکوفه خود آن چیزهایی که اطراف آن لُب و دانه رشد می‌کند «القشور» اقشار یعنی پوست‌ها انوار یعنی اموری که به صورت پوشانده او را دارند اوراق یعنی برگ‌ها ازهار یعنی شکوفه‌ها.

پس ما الآن عنصر را پشت سر گذراندیم و گفتیم که تحرکش به این صورت است حرکتش به این صورت است و مشتاقانه به سمت کمال خودش در حرکت است. نوع دوم نوع نبات بود که از حبه و هسته و دانه شروع کردیم و به نهایت به آنجا رسید که بدئشان و ختمشان از این جهت یکسان است.

«و كذلك» این نوع سوم «حال الحيوان» حیوانات هم همین‌طور هستند «فهو أعظم قوسا في العروج إلى اللّه» اینها در سیر صعودی و نزولی از نبات و از عناصر قوی‌تر هستند «إلی الله و أبعد نزولا و صعودا» اینها تا یک گوسفند شکل بگیرد تطورات خیلی بیشتری از نبات و از مطر و اینها داریم انسان باز پیچیده‌تر است که این تطورات باید بیشتر باشد. «و کذلک حال الحیوان» که مراد از حیوان در اینجا در مقابل انسان نیست بلکه حیوانی است که انسان را هم شامل می‌شود «و هو» یعنی این حیوان «أعظم قوسا فی العروج الی الله و أبعد نزولا و صعودا من النبات و صورة الأركان‌» از عناصر و نباتات به مراتب قوی‌تر و عظیم‌تر هستند سیر صعودی‌شان بیشتر است.

الآن انسان برای اینکه انسان بشود خیلی تطورات را طی می‌کند اطوار مختلفی را طی می‌کند خیلی بیشتر از حیوان خیلی بیشتر از نبات خیلی بیشتر از عناصر و امثال ذلک. «فهو اعظم قوسا فی العروج الی الله» یعنی صعود الی الله «و أبعد نزولا و صعودا من النبات و صورة الأرکان» که این صورت ارکان همان عناصری هستند که در قبل معتقد بودند. این سخن الهی که فرمود: «﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾‌[1] » نکته‌ای که قابل توجه است داریم صراط مستقیم بحث می‌کنیم.

ایشان می‌فرماید که ما با تجربه‌ای که نسبت به موجودات نظام طبیعی داریم و حدسی که می‌زنیم این است که اینها در حقیقت براساس حرکت بر صراط مستقیم از همان جایی که آغاز کردند به همان جا منتهی می‌شوند.

﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾‌ از این نمونه بالاتر یک نمونه انسانی که در فضای حیوان دیده می‌شود «و أمّا الإنسان- أي الحقيقي لا الصوري-» یک انسان صوری داریم که صورتاً صورت انسان را دارد اما انسان حقیقی که حقیقتاً انسان است و بر مبنای فطرت حرکت می‌کند و در نهایت هم به فطرت الهی منتهی می‌شود «و أمّ الإنسان ـ أی الحقیق لا الصوری ـ » نه اینکه حضرت فرموده است «الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان» این انسان حقیقی «فهو الغاية و المقصود الأصلي من جميع الخلائق و الأكوان» همه موجوداتی که از عرش تا فرش آفیده شده است همه پااندازند همه فرش قرمز انسان‌اند آمده‌اند تا انسان رشد بکند. «و لأجله خلقت المكوّنات و ترتّبت الموجودات و نشأت المواليد و الآباء و الامّهات. فمنازل سيره و صعوده إلى اللّه واقعة على النصف الصعودي لدائرة الإمكان على عكس مراتب نزوله من عند اللّه الواقعة» در حقیقت دارند بیان می‌کنند که انسان هم بر صراط مستقیم دارد حرکت می‌کند مشتاقانه دارد به سمت هدفش و مقصدش حرکت می‌کند و اطواری را و مراتبی را در درجات صعودی خودش طی می‌کند.

«و أمّ الإنسان ـ أی الحقیق لا الصوری ـ الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان فهو الغاية و المقصود الأصلي من جميع الخلائق و الأكوان» و این همه خلائق از عناصر گرفته تا نباتات تا حیوانات تا همه موجودات تا سماویات که اینها آفریده شده‌اند برای این انسان «و لأجله خلقت المكوّنات» مکونات در مقابل مبدئات هستند مبدئات یعنی موجودات عالم عرشی و مفارق. «و ترتّبت الموجودات و نشأت المواليد و الآباء و الامّهات»؛ موالید براساس آباء و امهات شکل می‌گیرند عناصر اربعه به اصطلاح اینها موالید هستند و آباء هم حیثیت‌های سماوی‌اند که براساس اینها در حقیقت موالید شکل می‌گیرند. «و نشأت الموالید و الآباء و الامهات».

 

پرسش: موالید را چه فرموید؟

پاسخ: آنهایی هستند که براساس ارتباط آباء و امهات شکل می‌گیرند. امهات هم همین عناصر اربعه هستند.

 

پرسش: آباء و امهات؟

پاسخ: آباء آن عناصر سماوی هستند آنها هستند که در امهات تأثیر می‌گذارند که امهات هم همین عناصر اربعه هستند و موالید مثل انسان و حیوان و امثال ذلک. «فمنازل سيره» انسان «و صعوده إلى اللّه»

 

پرسش: ...

پاسخ: بله آسمان مرد و زمین زن در خرَد، آنچه آن داده است این می‌پرورد. «فمنازل سیره و صعوده إلی الله».

 

پرسش: ...

پاسخ: آسمان مرد و زمین زن در خرَد، آنچه آن داده است این می‌پرورد. حالا از طریق اینترنت سرچ بزنید شاید این شعر را اصلاح بکنید. «فمنازل سیره و صعوده» منازل سیر و صعود این انسان «إلی الله» است «واقعة على النصف الصعودي لدائرة الإمكان على عكس مراتب نزوله من عند اللّه الواقعة على النصف النزولي لهذه الدائرة» مستحضرید که انسان یک سیر نزولی دارد و یک سیر صعودی. از عالم عقل می‌آید به عالم نفس، بعد به عالم طبع، دوباره از عالم طبع به عالم نفس و عالم عقل. این را می‌گویند سیر صعودی. این دومی را می‌گویند سیر صعودی. آن اولی را می‌گویند سیر نزولی که در حقیقت این است. سیر نزولی انسان و همچنین سیر صعودی انسان خیلی متفاوت است با موجودات دیگر. موجودات دیگر در همین صفو و نعال‌اند و پایین‌دست هستند اما انسان از جایگاه الهی آمده است البته انسان‌ها هم باز درجاتی دارند.

 

پرسش: ...

پاسخ: «فمنازل سیره و صعوده» یعنی منازل سیر و صعود انسان «إلی الله واقعة على النصف الصعودي لدائرة الإمكان على عكس مراتب نزوله من عند اللّه الواقعة على النصف النزولي لهذه الدائرة» پس ما یک دایره‌ای داریم که این دایره دو قوس دارد یک قوس نزولی یک قوس صعودی. این قوس نزولی از آن درجه حق سبحانه و تعالی است «إن لله» از آن جایگاه می‌آید تا «و إنا إلیه راجعون» که این «إنا إلیه راجعون» ناظر به سیر صعودی است که این صعوش أعرج است. «فمنازل سیره و صعوده إلی الله واقعة» این منازل «واقعة على النصف الصعودي لدائرة الإمكان على عكس مراتب نزوله من عند اللّه الواقعة على النصف النزولي لهذه الدائرة» پس دایره وجود دو سر حلقه وجود این‌جوری دارد تنظیم می‌شود، یک سر حلقه از مبدأ اعلی گرفته تا به هیولی و ماده أولی می‌رسد. از اینجا هم دوباره انسان شروع می‌کند و از نطقه و علقه و مضغه شروع می‌کند تا باز برسد به آن درجه بالا.

«و ذلك لأن اللّه مبدأه و معاده» انسان از باب «إنا لله و إنا إلیه راجعون» نقطه آغازش از جایگاه الهی سبحانه و تعالی است و نقطه انجامش هم حق سبحانه و تعالی است. پس این مسئله که هر موجود متحرکی از نقطه آغازش حرکت می‌کند از مبدأش حرکت می‌کند و در نهایت به همان نقطه برمی‌گردد چه عنصر باشد چه نبات باشد چه حیوان باشد چه انسان باشد همین‌طور است.

آن وقت بین این مبدأ و معاد مسیر، مسیر صراط مستقیم است. انسان‌ها حیوانات نباتات جمادات عناصر همه و همه در این صراط مستقیم هستند «ما من دابة الا هو بناصیتها الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم» که این «إن ربی» ناظر به مقام فعل است که خدای عالم در مقام فعل این نظام هستی را براساس صراط مستقیم ایجاد کرده است. این صراط مستقیم فقط اختصاصی به انسان ندارد این صراط مستقیم برای همه موجودات قرار داده شده است.

 

پرسش: ...

پاسخ: بدء و ختمشان یکی است اینها ظهور و خفاء دارند.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله. «لأن الله سبحانه و تعالی مبدأه و معاده و هو المهتدي المنعم عليه» این انسان است که مورد إنعام الهی است و منعم‌علیه است که خدای عالم به او نعمت داد و بالاترین نعمت، همین نعمت فطرت است که او را آشنا کرد به مسیر صراط مستقیم او «و المهتدی» این انسان، انسان مهتدی و هدایت شده‌ای است که «المنعم علیه المعتنى به من أوّل الأمر إلى آخر العهد» که از آغاز تا انجام خدای عالم به او إنعام داده و مورد اعتنای خودش قرار داده و او را به عنوان انسان خلیفه جایگاه به او داده است.

 

این اجمالی است که در باب صراط مستقیم ملاحظه فرمودی. حالا إن‌شاءالله در جلسه بعد که سال بعد خواهد شد. بعد می‌رسیم به ماه رمضان و تا بعد از ماه رمضان چه خواهد شد!

 


[1] سوره هود، آيه 56.