1401/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾، بحث در تفسیر سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» بود که جناب صدر المتألهین در تفسیر شریف خودشان به این بحث پرداختند. منهج و روشی که جناب صدر المتألهین در این رابطه دارد این است که ابتدائاً یک بحث لغوی و ادبی در باب الفاظ و عبارات دارند به تعبیری به مفردات این بحث میپردازند و بعد وارد بحث اصلی میشوند و آن هم از دیدگاه عقلی و شهودی مباحث را تعقیب و دنبال میکنند.
در باب این جمله شریف ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ که مباحث فراوانی را به دنبال دارد، بحث هدایت بحث صراط و امثال ذلک را مطرح فرمودند اکنون رسیدند به معنای حقیقی صراط. واقع قضیه این است که واژه صراط مستقیم در فرهنگ قرآن فقط جایگاه دارد و همانطوری که الآن ایشان اشاره میکنند، باید که از جایگاه قرآن این معنا را ما دنبال بکنیم. البته فهم این معنا را جناب صدر المتألهین میفرمایند که یک فهم شهودی و حقیقی خواهیم داشت.
یک عبارتی دارند که این عبارت بسیار عبارت کلیدی است و آن این است که «من لا کشف له لا علم له»؛ علم را در کشف میبینند و آنچه را که از ناحیه مباحث علم حصولی و مفهومی برای آدم در اینگونه از مسائل است هرگز معنای علم و آگاهی حقیقی نخواهد بود و لذا الآن عنوان مکاشفه را برای این بحث خودشان انتخاب کردند و میخواهند بگویند که ما یک نگاه کشفی و شهودی میخواهیم به واقع داشته باشیم ببینیم که صراط مستقیم یعنی چه؟ یک بحث بسیار مفصلی را الآن دارند مطرح میکنند الآن شما ملاحظه میفرمایید که از صفحه 478 تا صفحه 506 یعنی تقریباً 30 صفحه این بحث صراط مستقیم از منظر کشف و شهود دارند بیان میکنند.
مطلب اولی را که بیان میکنند این است که اولاً بدانیم که این صراط اصل استقامتش اصل استمرار و مرور بر این صراط جز از راه کشف قابل فهم نیست که این صراط یعنی چه؟ استقامت صراط که ﴿صراط المستقیم﴾ یعنی چه؟ مرور بر این صراط یعنی چه؟ و گمراه شدن از این صراط هم به چه معناست؟ این چهار مسئله را میفرمایند که ما باید از راه مشاهده و کشف بیان کنیم و این تعبیر را هم دارند که بالاخره اینکه انسان بخواهد بر صراط مستقیم قرار بگیرد این به چه معناست؟ ما تا قبل از این کریمه قرآنی معنای صراط المستقیم اصلاً نبود و اصلاً این واژه و این لفظ و این عبارت وجود نداشت. این یک معنای خاص قرآنی است که باید یا با تفسیری که از خود قرآن بر این آمده یا با مشاهدهای که نسبت به صراط مستقیم هست ما این چند امر را بفهمیم که صراط یعنی چه، یک؛ استقامت صراط یعنی چه؟ دو؛ مرور بر این صراط یعنی چه؟ و ضلالت و گمراهی از این صراط یعنی چه؟ که بعداً هم بحث ﴿صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین﴾.
یک عده هستند که میفرمایند صراط مستقیم را براساس تقلید و تسلیم فقط باور دارند و این چیزی جز ایمان به غیب نیست. ولی راهی که ما باید دنبال بکنیم ایمان به شهادت است. این مطلب را آقایان ملاحظه بفرمایید حاج آقا در این کتاب حیات عارفانه امام علی(علیه السلام) این چنین تعبیری دارند که در حقیقت میفرمایند که اگر دیگران از راه غیب به توحید و نبوت و معاد باور دارند آقا علی بن ابیطالب(علیهما السلام) این حقایق را از راه ایمان به شهادت به آن ایمان داشتند و تسلیم اینها بودند از راه ایمان به شهادت نه ایمان به غیب.
ایمان به غیب را اوساط از مؤمنین با این ویژگی هستند که از راه ایمان به غیب میروند. اما این بزرگان این اهل حکمت و عرفان اینها ایمان به غیب و تسلیم را برای مبتدیان و اوساط قائلاند اما برای خودشان این مسیر را از راه کشف و شهود و مکاشفه و مشاهده قبول دارند. بنابراین آن کسانی که به صراط مستقیم باور دارند و از راه ایمان به غیب باور دارند یک مسیری را دارند میروند و لذا انحطاط، افتادن، ساقط شدن در صراط خیلی اتفاق میافتد آنانی که از راه ایمان به غیب دارند دنبال میکنند. اما آنهایی که ایمان به شهادت دارند اینها سقوطشان و انحرافشان خیلی کم اتفاق میافتد.
حالا ملاحظه بفرمایید آن بخشی که ایشان میفرمایند «مكاشفة [الصراط و مرور الإنسان عليه] اعلم إنّ معرفة حقيقة الصراط»، یک؛ «و استقامتها»، دو؛ «و المرور عليه»، سه؛ «و الضلال عنه»، چهار؛ «من المعارف القرآنيّة التي يختص بدركها أهل المكاشفة و المشاهدة» این چهار امر را که صراط یعنی چه؟ استقامت صراط یعنی چه؟ مرور بر این صراط یعنی چه؟ و عدم گمراهی از صراط یعنی چه؟ این معنا اتفاقاً خیلی مورد توجه است که فرمود «إن ربی علی صراط المستقیم» در قرآن این است که خدا هم بر صراط مستقیم است آیا خدای عالم که بر صراط مستقیم است به چه معناست؟ یا نکتهای که اینجا اشاره میکنند، آیه دیگری که باز
پرسش: ...
پاسخ: آن استقامت عملی نه، استقامت معرفتی است. این کریمه از سوره مبارکه «هود» آیه 56 این است «ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم» این را باید بفهمیم که خدا بر صراط مستقیم است یعنی چه؟ این در مقام فعل یعنی هر کاری که خدای عالم انجام میدهد در تمام این امور در یک صراط مستقیمی است که از مبدأ تا مقصد این راه کشیده است بین همه چیز همه حقائق هستی این بدء و ختم «من المبدأ الی المنتها» یک خط مستقیمی وجود دارد که آن شیء را به کمال مطلوب خودش میرساند و لذا همه هستی بر صراط مستقیماند نه فقط انسان باید یک امر اعتباری نیست یک امر به اصطلاح تکوینی است. صراط مستقیم یک امر تکوینی است و دین دارد براساس آموزههایی این انسان را روی آن صراط مستقیم قرار میدهد که کارهایش را به گونهای نظم بدهد که نهایتاً به مقصد و مقصودی که برای آن انسان مدّ نظر هست به آن برسد.
فرمودند که «اعلم إنّ معرفة حقيقة الصراط»، یک؛ «و استقامتها»، دو؛ استقامت حقیقت صراط، دو؛ «و المرور عليه»، گذر کردن بر صراط، سه؛ «و الضلال عنه»، یعنی گمراه شدن از صراط، چهار؛ «من المعارف القرآنيّة التي يختص بدركها أهل المكاشفة و المشاهدة»؛ ما در عالم اعتبار زندگی میکنیم و مثلاً میگوییم که نماز خواندن بر صراط مستقیم است روزه گرفتن بر صراط مستقیم است مثلاً اینجور کارها ولی در واقع و در خارج این صراط مستقیم یک امر تکوینی است یک امر کونی و وجودی و خارجی است و اصرار بر این امر میخواهد نشان بدهد که انسان همانطوری که این آموزهها او را بر صراط مستقیم میخواهد بنشاند این حقیقت تکوینی صراط هم باید که مدّ نظر باشد.
شیطان رجیم لعین هم گفته که «لأقعدنّ صراطک المستقیم» من روی همین صراط مستقیم تو مینشینم آیا آن صراط مستقیمی که شیطان بر روی آن مینشیند و اجازه نمیخواهد بدهد البته قدرت او نیست که اجازه ندهد، ولی بالاخره ممانعت و شیطنت و حیله و مکر و فریب دارد «لأقعدن صراطک المستقیم» این هم هست که اضلال از صراط را اینها باعث هستند.
حالا اینها را کم کم یکی پس از دیگری إنشاءالله خواهیم رسید معنایش. «و ليس لغيرهم» اهل مکاشفه و مشاهده «من سائر المسلمين إلّا مجرّد التصديق و الإذعان به تسليما و ايمانا بالغيب» غیر از اهل مکاشفه و اهل مشاهده، آن کسانی که به صراط مستقیم باور دارند جز از راه ایمان به غیب و تسلیم شدن از راه ایمان به غیب نیست. یک عدهای شهود میکنند این صراط مستقیم را، نه اینکه فقط آموزهها باشد. ملاحظه بفرمایید مثلاً «فأقم وجهک للدین»، دین چیست؟ «فطرة الله التی فطر الناس علیها» دین یک امر اعتباری است فطرت یک امر تکوینی است این هماهنگی بین امر اعتباری و تکوینی بسیار مهم است «فأم وجهک للدین» چهره جانت را برای دین به پا دار. دین چیست؟ «فطرة الله التی فطر الناس علیها» فطرت یک امر تکوینی است که خدا در نهاد انسان این راه تکوینی را قرار داده است که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است و چه حق است و چه باطل است و چه باید و چه نباید، چه هست و چه نیست، این «علی نحو الاجمال» بر فطرت ما قرار دارد و ما چنین راهی را در وجود خودمان بنام فطرت داریم. دین میآید این امر فطری را برای ما به گونهای قرار میدهد که یک کمکی باشد مساعدتی باشد که ما روی آن خط تکوین قرار بگیریم.
«و ليس لغيرهم» اهل مکاشفه و مشاهده «من سائر المسلمين إلّا مجرّد التصديق و الإذعان به تسليما و ايمانا بالغيب» برای مبتدیان و اوساط از اهل ایمان، صراط مستقیم را از راه تسلیم و ایمان و به غیب دارند «لا ببصيرة حاصلة من نور اليقين» نه اینکه صراط مستقیم را از راه بصیرت که در حقیقت شهود داشته باشند و نور یقین حاصل باشد. «و نعم ما قيل: من لا كشف له لا علم له» بسیار خوب گفته شده است که اگر کشفی نباشد علمی هم نخواهد بود. ما علمهایی که از راه مفاهیم و ماهیات و علوم حصولی داریم واقعاً مثل کورمال کورمال بودن است هیچ به اصطلاح یقینی در آن نیست هیچ باور قطعی در آن نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله مفهومی و حصولی است و لذا آن کسی که از راه بصیرت به تعبیر ایشان از راه «حاصلة من نور الیقین» باشد این صراط مستقیم را میبیند روی صراط مستقیم حرکت میکند و از صراط مستقیم هم ضلالت و گمراهی نخواهد داشت.
پرسش: ...
پاسخ: این باور که نمیآورد یعنی یقین نمیآورد. این ایمان هست اما یقین نمیآورد. مثلاً ما علم حصولی داریم به صراط مستقیم، یعنی چه؟ چه چیزی به دست ما میآید؟ بله، اینکه خدای عالم یک راه مستقیمی را بین ما و هدف ما کشیده است این را مفهوماً میفهمیم. اما اینکه خارجاً و در متن خارج این حقیقت صراط مستقیم وجود دارد این امر عینی است امر خارجی است نه یک امر مفهومی که حالا اگر شما نماز بخوانید روی صراط مستقیم هستید. بله، هستی، اما آن صراط مستقیم چیست؟ لذا فرمودند که «إن معرفة حقیقة الصراط» که این حقیقت صراط، نه مفهوم صراط، نه ماهیت صراط و امثال ذلک.
بعد ایشان شروع میکنند از اینجا تا پایان میگویند: «و اللمعة اليسيرة من هذا العلم: هي إنّ الموجودات الممكنة منقسمة إلى قائمة و متحركة» به اصطلاح میگویند که یک درخشش مختصری را ما از این صراط مستقیم برای شما بیان کنیم و شما این لمعه یسیره را از این نوع علم که علم یقینی است برای خودتان داشته باشید.
حالا شروع میکنند به بیان این لمعه یسیر؛ یعنی یک درخششی را از صراط مستقیم برای ما بیان بکنند که صراط مستقیم چیست؟ میفرمایند که این صراط مستقیم اختصاصی به انسان ندارد ماسوی الله همهشان بر صراط مستقیماند. «ما من دابة الا علی الله رزقها» یا در این بیان است که «ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط» یعنی هیچ موجودی در نظام هستی نیست از عناصر جمادات نباتات حیوانات انسان هم که جزء حیوانها است همه و همه «علی صراط المستقیم»اند.
الآن در این توضیحی که میخواهند بدهند میخواهند بگویند که همه موجودات چه موجودات علوی و سماوی چه موجودات سفلی و ارضی اینها در صراط مستقیم قرار دارند.
پرسش: شیطان هم تکویناً سبوح و قدوس دارد و کلب معلّم است.
پاسخ: بله.
پرسش: ...
پاسخ: الآن هم هست که اگر کسی از روی این بگذرد از جسر جهنم هم میگذرد. آن کسی که در دنیا موفق بشود که روی صراط مستقیم حرکت بکند او میتواند در روز قیامت بر جسر جهنم که همین صراط کشیده میشود بگذرد.
پرسش: ...
پاسخ: ما که متأسفانه اهل شهود و کشف و اینها نیستیم ما از طریق ایمان به غیب معتقد هستیم اما دیگرانی که اهل معرفت هستند از راه ایمان به شهادت.
پرسش: برای ما ایمان بالغیب است.
پاسخ: بله، حالا إنشاءالله از خدا بخواهیم که چشم دل باز بکند و این حقائق را هم ولو ما کمی هم از آن ببینیم که الآن ایشان گفتند «و اللمعة الیسیرة من هذا العلم هی» که یک مختصری را ما در حقیقت توضیح بدهیم که بگوییم صراط مستقیم چیست؟
میفرمایند که
پرسش: ...
پاسخ: برای افرادی که از راه یقین و شهود نمیرسند، برای آنها علم حصولی است و الا واقعاً «أدق من الشعر و احد من السیف» این واقعی خارجی است در خارج واقعاً اینجوری است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن کسی که مثل آن بیان دیگری که حضرت استاد هم زیاد تأکید میکنند این است که وقتی که گفتند مثلاً روز قیامت پنجاه هزار سال است «ما أطول هذا الیوم» آنجا فرمودند که آن برای انسانی که در صراط است اندازه یک نماز دو رکعتی وقت میبرد. اینجا هم همینطور است اینجا اگر میگویند «أحد من السیف و أدق من الشعر» این نشان از این است که ما باید این راه را خوب بشناسیم اگر کسی رونده راه مستقیم باشد نه، صراط مستقیم خیلی هم جادار است و وسیع و آدم میتواند حرکت بکند.
پرسش: ...
پاسخ: برای این است که چون در دنیا اینجوری هستند. چون در دنیا اینجور سیر کردند آنجا هم همینطور است.
پرسش: ...
پاسخ: حالا اینها را اجازه بدهید که ما یک مقداری تازه داریم آشنا میشویم. اینها آغاز راه است که ایشان دارد برای ما بیان میکند. «و اللمعة اليسيرة من هذا العلم:» یک مختصر درخششی از این علم، یعنی علم یقینی را ما بخواهیم برای شما بیان کنیم این است: «هي إنّ الموجودات الممكنة منقسمة إلى قائمة و متحركة» یعنی موجودات دار هستی را که همه در عالم امکان هستند ما به دو قسم تقسیم میکنیم یک قسم قائماند یک قسم متحرکاند. منظور از قائم یعنی ثابتاند نه ساکن. یک دسته از موجودات ثابتاند یک دسته از موجودات هم متحرکاند. «الموجود إما ثابت أو سیال» ثابتات همان مفارقات و موجودات علویاند. آنها هم بر صراط مستقیماند اینهایی هم که در چیز هستند بر صراط مستقیماند متحرکین یعنی اهل حرکت و اهل عالم طبیعت هم در صراط مستقیم، خدا قرار داده است. آنها چپ و راست میروند آنها منحرف میشوند و گرنه خدا همه ما را بر صراط مستقیم قرار داده است.
«و العبارة من الاولى» یعنی اگر ما بخواهیم از آن دسته اول که قائلاند ثابتاند جزء مفارقاتاند سخن بگوییم «و العبارة من الدولی عالم الأمر و القضاء و الإرادة» «الا له الامر و الخلق» اینها موجودات عالم امر هستند. موجودات عالم امر هم موجوداتی هستند که ثابتاند به تعبیر ایشان قائماند. ما یک حرکت و سکونی داریم یک حرکت و ثباتی داریم. سکون در عالم هستی معنا ندارد. یعنی یک موجودی ما داشته باشیم که ساکن باشد معنا ندارد. چرا؟ چون این موجودات حیثیت مادی دارند حیثیت فعلی دارند و همه اینها برای آنها یک هدفی مقرر است یک ذره هم که در عالم هست این یک هدفی برای اوست او به دنبال آن هدفش در حرکت است و لذا ما موجود ساکن نداریم ولی موجود ثابت داریم ثابتات ازلیه یا مفارقات عالیه موجودات علوی، ثابتاند یعنی چه؟ یعنی در مرتبهای از کمال خود هستند که در آن مرتبه از کمال دیگه در همان جا هستند.
پرسش: ...
پاسخ: سکون نقص است وگرنه ثبات کمال است. سکون یعنی در عین حالی که یک موجودی حیثیت قوه و استعداد دارد حرکت نکند، این میشود سکون و نقص است. اما ثابت یعنی یک موجود کامل و به درجه کمال خودش رسیده است و در آن درجه کمال خودش در حقیقت دارد شؤون خودش را انجام میدهد بدون اینکه نقضی برایش باشد. «و العبارة من الاولى عالم الأمر و القضاء و الإرادة» این سه تا واژه را برای موجودات عالم امری بکار میبرند ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ﴾[1] و منه نشأ الملائكة المقرّبون القائمون بأمره تعالى في منازلهم و مراتبهم» اینها موجوداتی هستند که خدای عالم آنها را در منزلت و مرتبت خاصی قرار داده آنها مفطور هستند که براساس فطرتی که خدا در نهاد آنها قرار داده کارهایشان را انجام بدهند. البته اینها دیگه کمالی فوق کمالی برای اینها نیست. اینها کاملاند در حد خود کاملاند و کمالات آنها در مقام موجودات مادون إعمال میشود.
«و منه نشأ الملائكة المقرّبون القائمون بأمره تعالى في منازلهم و مراتبهم» المفطورون على كمالهم الأصلي، لا يتعدّونه كل له مقام معلوم منهم سجود لا يركعون و منهم ركوع لا يسجدون» یک عده از فرشتگان هستند که دائماً در حال سجدهاند ثبات دارند یک عده هستند که دائماً در حال رکوع هستند و اینها هیچ نقصی برایشان نیست کمال وجودی اینها این است که در پیشگاه حق راکعاند یا ساجدند و این کمالات اینها اتفاقاً رب النوع سجده کنندگاناند رب النوع رکوع کنندگاناند هر رکوعی که در عالم اتفاق میافتد رکوع یعنی خضوع در پیشگاه پروردگار عالم از ناحیه اینهاست. خدای عالم اینها را به چنین جایگاهی رسانده در مرتبه و منزلتی قرار دارند که رکوع یعنی خضوع و سجود موجودات عالم در پیشگاه خدا از طریق این مظاهر اتفاق میافتد.
پرسش: ما انسانها را که ندیدیم ...
پاسخ: نه، ولی اینها هم براساس منابع روایی ما هم براساس منابع کشف و شهودمان.
پرسش: ...
پاسخ: بله ما نیافتیم این را، این فقط براساس نقل است. پس مرتبه موجوداتی که قائماند این است که لذا ملائکه مقربون از آنها یاد کردهاند که در آن مرتبه تقرب در پیشگاه حق دارند. در مقابل، موجودات متحرکاند «و العبارة من الثانية» یعنی آن تعبیری که ما میتوانیم از متحرکون بگوییم چیست؟ این است که بگوییم: «عالم الخلق و الفعل و التقدير» اینها عالمی است که این عناوین عناوینی است که برای موجودات عالم طبیعی بکار گرفته شده است «و العبارة من الثانیة» یعنی متحرکات «عالم الخلق و الفعل و التقدیر قال: ﴿كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ﴾[2] » یک مطلب که مطلب اصلی و اساسی است این است که همه موجودات آغازی دارند و انجامی که انجام آنها به همین آغاز برمیگردد. همه موجودات عالم حرکت، عالم طبیعت، موجوداتی هستند که ﴿كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ﴾، این سنت ماست این بیانی که دارند این سنت الهی است که هر موجودی را از همانگونه از آغاز بوده است تا انجام ببرد و انجامش را آغازش قرار بدهد. ﴿كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ﴾، حالا این
پرسش: ...
پاسخ: نه، آنها که اصلاً حرکت ندارند. «و عالم الخلق دائم الحركة و الانتقال و الحدوث و الزوال» عالم حرکت مستحضرید که همواره دارد حادث میشود متجدد میشود تسرم و تجدد دارد این ویژگی عالم طبیعت و عالم حرکت است «و عالم الخلق دائم الحركة و الانتقال و الحدوث و الزوال و نحن قد أقمنا» یکی از مسائل خیلی شریفی که جناب صدر المتألهین ابداع کردهاند مسئله حدوث عالم است که یکی از اشکالاتی که بیوجه نسبت به آقایان حکماء داشتند میگفتند که حکماء قائلاند که عالم قدیم است. جناب صدر المتألهین فرمودند که ما با بیان برهانی که داشتیم روشن کردیم که عالم حادث است و حدوث عالم یک حدوث ذاتی است مخصوصاً حرکت جوهری، موجودات دائماً در حال تسرم و تجدداند گذر و اثبات وضعیت جدید هستند.
«و عالم الخلق دائم الحركة و الانتقال و الحدوث و الزوال و نحن قد أقمنا البرهان على تجدّد الطبائع الجسميّة و سيلان الجواهر الماديّة» «و نحن قد أقمنا البرهان، برهانا قطعيّا و بيّنا» یک برهان قطعی ما داریم چرا؟ چون گفتیم «الموجود إما ثابت أو سیال» وقتی سیلان را به نحوه وجود برگرداندیم نه اینکه سیلان وصفی باشد اینها در اعراضشان حرکت داشته باشند اما در ذات و جوهرشان حرکت نداشته باشند حرکت را ما در جوهر اشیاء راه دادیم «و نحن قد أقمنا البرهان على تجدّد الطبائع الجسميّة و سيلان الجواهر الماديّة، برهانا قطعيّا و بيّنا إن غاية جميع هذه الحركات و الانقلابات الإراديّة و الطبيعيّة هو اللّه تعالى» حرکت یعنی خروج از قوه به فعل. فعلیت اشیاء هم به فعلیت واجب سبحانه و تعالی است. او فعلیت جمیع فعلیتهاست و لذا هر موجودی که به سمت فعلیتش در حرکت است یعنی نهایتاً به آن حقیقتی که فعلیت عین ذات اوست منتهی خواهد شد.
پرسش: ...
پاسخ: جوهر همان ذاتشان است همان حقیقتشان است.
پرسش: ...
پاسخ: ثابت هستند.
پرسش: ثابت هستند که جوهر ندارند!
پاسخ: چرا، جوهر اعم از جوهر مادی و جوهر ثابت است. ببینید الآن آنها جوهر دارند یعنی حقیقتی برایشان است. بله، آن جوهر مادی را ندارند درست است. اما جوهر حقیقی که ذاتشان باشد را دارند و آن ذات اقتضای ثبات دارد. این ذات اقتضای حرکت دارد، آن ذات اقتضای ثبات.
پرسش: ...
پاسخ: اینها هم جوهر هستند به این معنا البته. «و بینّا إن غاية جميع هذه الحركات و الانقلابات الإراديّة و الطبيعيّة هو اللّه تعالى و انّ جميع الموجودات العالية» که قائماند «و السافلة» که متحرکاند «يتوجّهون نحوه و يولّون شطره بما يسرى إليهم من نور عشقه و فيض رحمته» همه موجودات در دل خودشان یک نسبتی بین خود و غایت نهایی هستی عین واجب الوجود دارند. این نسبت به عنوان یک خط تکوینی و اصیل در همه موجودات هست چه موجودات قائم چه موجودات متحرک. «و بینّا إن غاية جميع هذه الحركات و الانقلابات الإراديّة و الطبيعيّة هو اللّه تعالى و انّ جميع الموجودات العالية» که قائماند «و السافلة» که متحرکاند «يتوجّهون نحوه و يولّون شطره» آن الله سبحانه و تعالی، چرا اینجوریاند؟ «بما يسرى إليهم من نور عشقه و فيض رحمته» چون خدای عالم یک نوع ارتباطی را بین خود و بین همه موجودات قرار داد که همه موجودات همانگونه که بدئشان از واجب است ختمشان هم به واجب است. این امر یک امر تکوینی است خدای عالم در همه موجودات این معنا را قرار داده است. «يتوجّهون نحوه» واجب «و يولّون شطره» شطر یعنی همان سمت و جهت. چرا اینگونه است؟ «بما یسری إلیهم» به آن چیزی که سرایت یافته است برای اینها «من نور عشقه و فيض رحمته» خدای عالم از فیض رحمتش و از نور عشقش در دل هر موجودی این را قرار داده که به سمت او در حرکتاند. «کما بدأنا» تعبیر این است که «کما بدأنا اول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین». «انا کنا فاعلین» یعنی سنت ما این است ما اینجوری عمل میکنیم که هر موجودی را در نهایت به بدئش و ابتدائش خواهیم رساند.
الآن از این به بعد شروع کردند که عالم عناصر، عالم نباتات، عالم حیوانات را دارند ذکر میکنند مثال میزنند که اینها چگونه براساس سنت الهی «کما بدأنا اول خلق نعیده» اینها در حقیقت اینگونه سیر وجودی دارند انجام میدهند.