1401/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه پنجاه و ششم از کتاب تفسیر شریف قرآن کریم از جناب صدر المتألهین بخش تفسیر سوره «فاتحه» صفحه
«مكاشفة اعلم طن رحمة اللّه وسعت كل شيء وجودا و مهيّة فوجود الغضب ايضا من رحمة اللّه على عين الغضب فعلى هذا سبقت رحمته غضبه، لأنّ الوجود عين الرحمة الشاملة للجميع» همانطور که مستحضر هستید بحث تفسیر سوره مبارکه «فاتحه» به کریمه «الرحمن الرحیم» رسیده است که نکاتی الحمدلله مطرح شد و مسئله رحمت و رحمانیت و امثال ذلک در خلال مباحث گذشته تبیین شد.
در پایان این بخش یک مکاشفهای را دارند مطرح میکنند که در مسیر بیان رحمت الهی است. رحمت الهی یک حقیقتی است که همه عالم هستی و ماسوی الله را فرا گرفته و هیچ چیزی از دایره رحمت الهی بیرون نیست. آن رحمت شامله که همه موجودات را در بر میگیرد و هیچ موجودی نیست که عنوان موجودیت داشته باشد و در عین حال از شمول دایره رحمت بیرون باشد و لذا حق سبحانه و تعالی فرموده است که ﴿وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾.
از جمله اموری که مشمول رحمت الهی است و خدای عالم آن را در دایره وجود قرار داده است خود غضب است غضب هم یکی از مخلوقات عالم است یکی از موجودات عالم است مثل موت که «خلق الموت و الحیات» اینجا هم غضب و هم رحمت مورد عنایت الهی و رحمت الهیاند. باید توجه داشت که یک عنوان رحمت داریم که این عنوان معادل ندارد در مقابلش عدم است وقتی گفته میشود ﴿وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾، یعنی هر چه که بیرون از شیئیت و موجودیت باشد که چون شیئیت مساوق با موجودیت است بنابراین در مقابل این رحمت امر دیگری وجود ندارد معدوم است باطل به معنای معدوم است.
یک رحمت دیگری است که در مقابل غضب است که اینها هر دو نسبیاند هم غضب و هم رحمت نسبیاند و با آن رحمت مطلقه تفاوت دارند. پس یک رحمت مطلقهای است که معادل و مقابل ندارد بنام عنوان حقیقت شامل که همه ماسوی الله را شامل میشود و عنوان ﴿وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ از این رحمت حکایت میکند. یک عنوان دیگری از رحمت است که در مقابلش غضب است که هر دو وجودیاند مثل «خلق الموت و الحیات» و هر کدام آثار خاص خودشان را دارند و اکنون دارند توضیح میدهند که این رحمت مطلقه و شامله شامل غضب هم میشود غضب هم یکی از موجودات و مخلوقات الهی است که مشمول رحمت الهی است و از باب ﴿وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ غضب هم شیئی از اشیاء است که رحمت مطلقه شامل آن میشود.
نکتهای که قابل توجه است این است که حق سبحانه و تعالی با اسمائش عالم را اداره میکند «و باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء» این اسماء در همه جا اسم حق کارآمد است و ما بقی آن رشحاتی هستند که از اسم الله نشأت میگیرند. این جور نیست که مثلاً غضب و رحمت و نظایر آن بخواهند کاری بکنند بدون اینکه از اسماء الله مدد بگیرند و بنابراین حق سبحانه و تعالی همه شؤوناتش را و افعالش را از طریق اسماء و صفاتش عمل میکند اسماء فعلیه حق چنین رسالتی را دارند و افعال اینگونه انجام میشود این هم نکتهای است که در ذیل مباحث مطرح میشود که باهم إنشاءالله مرور خواهیم کرد.
«مكاشفة اعلم أن رحمة اللّه وسعت كل شيء وجودا و مهيّة» که اگر موجودات حدی دارند محدوده وجودی دارند هم خود موجود و هم حد آنها هم محدود و هم حد هر دو به امر الهی موجودند البته یکی بالحق موجود است یکی بالمجاز موجود است موجودیت وجود بالحق است و موجودیت ماهیت بالمجاز است بالاخره حد اشیاء به لحاظ اینکه اشیاء در خارج موجود هستند حدشان به معنای محدودیت وجودی آنها هم به تبع خود وجود آنها در خارج است و مراد از تبعیت یعنی اسناد وجود به آن اسناد حقیقی نیست بلکه اسناد مجازی است ماهیات به معنای اصطلاحی اموری هستند که فقط در اذهان شکل میگیرند و خارج منشأ انتزاع آنها که حد اشیاء است و نه محدود در خارج وجود دارد و این هم وجودی است که بالمجاز است.
بنابراین رحمت الهی شامل همه چیز میشود هر چه که در خارج است از وجود و ماهیت و هر چیزی دیگر این گونه است که مشمول رحمت الهی است. «فوجود الغضب ايضا من رحمة اللّه على عين الغضب» غضب «بما انه غضب» یک امر وجودی است یک امر عینی و خارجی است و مشمول رحمت الهی میشود یعنی وجود شامل آن را هم شامل میشود و اگر فرمودند در روایات «فعلى هذا سبقت رحمته غضبه» در روایات در دعاها و ادعیه است که «یا من سبقت رحمته غضبه» این غضب اینجا یک امر وجودی است نه یک امری و باطل. مثل «خلق الموت و الحیات» که هر دوی اینها صبغه وجودی دارند. با اینکه ظاهر موت عدم حیات است اما این عدم الحیات یک امری است که براساس نسبیت و اضافه فهمیده میشود وگرنه آنچه که در حقیقت موت است حقیقت انتقال است و یک امر وجودی است.
«لأنّ الوجود عين الرحمة الشاملة للجميع» وجود عین رحمت شاملهای است که همه را شامل میشود اعم از رحمت و غضب. پس یک رحمت مطلقه داریم یک رحمتی داریم که در مقابل غضب است آن رحمت مطلقه همان «وسعت کل شیء» است که «إن رحمة الله وسعت کل شیء» این رحمتی که در مقابل غضب است نسبی است و مشمول آن رحمت مطلقه است. «كما قال سبحانه ﴿وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ که مراد از این رحمت، رحمت مطلقه است که شامل همه اشیاء حتی غین الغضب هم میشود.
در تبیین این نکته میفرمایند که «و من جملة الأعيان و المهيّات التي نالتها كلها الرحمة الوجودية هو عين الغضب و الانتقام» ما غضب و انتقام را یک امر عدمی ندانیم و در حقیقت بگوییم اگر رحمت نباشد غضب است که عدمی معنا بشود نه! غضب یک امر وجودی است آثاری بر آن مترتب است که آن آثار در حقیقت آثار غضب است گرچه آن آثار حیثیتهای عدمی را هم به همراه دارد که توضیح میدهند اما در عین حال اصل غضب و عین غضب یک امر وجودی است که مشمول رحمت مطلقه الهی است.
«فبالرحمة أو جد اللّه عين الغضب» همانطوری که خدای عالم با رحمت مطلقهاش رحمتهای جزئیه را میآفریند، با رحمت مطلقهاش این غضبها را میآفریند ایجاد میکند «فيكون أصله خيرا» اصل غضب مثل اصل موت خیر است حالا آثاری دارد و بقایایی به تبع آن وجود پیدا میکنند اینها ممکن است که ملایم طبع انسانی نباشد «فیکون أصله خیرا و كذا ما يترتّب عليه من الآلام و الأسقام و البلايا و المحن و أمثالها مما لا يلائم بعض الطبائع» آنچه که بر آن غضب مترتب است از دردها و مرضها و بلایا و محن و امثالشان «مما لا یلایم» که با برخی از طبایع سازگار نیستند «و إليه أشار عليه و آله السلام بقوله:[1] إنّ الخير كلّه بيديك و الشرّ ليس اليك» بنابراین آنچه که از غضب و تبعات غضب بر انسان میآید این هم خیر است و هرگز شر در محدوده فعل الهی معنا ندارد. «إن الخیر کله لیدیک و الشرّ لیس الیک» بنابراین غضب موجود است اولاً و خیر است ثانیاً و اگرچه عوارض و تبعاتی داشته باشد که با بعضی از طبایع سازگار نیستند.
این توضیح را دارند میدهند که این آثار و تبعاتی که بر مبنای غضب بر انسان حمل میشود این در حقیقت اعداماند شرور هستند و امثال ذلک که اینها را با بیانی که دارند توضیح میدهند که اگر کسی در اینها تحقیق بکند إمعان نظر بکند مییابد که امراض آلام فقر جهل موتو امثال ذلک اینها را به عنوان اعدام یا امور عدمیه که از شرور محسوب میشوند دارد مینگرد.
آن جنبههای وجودیاش را بنگرد همهشان خیرند آن جنبههای عدمی را بنگرد البته اینها شرورند خیر و شر خیر به جنبههای وجودی میگویند شر به جنبههای عدمی میگویند. اگر ما موت را عدم الحیات بدانیم اگر مرض را عدم الصحه بدانیم اگر الم را عدم البهجه بدانیم اگر فقر را عدم الغنی بدانیم اگر جهل را عدم العلم بدانیم اگر اینها را اعدام بدانیم اینها شرور هستند طبعاً نسبت به افرادی که چنین اوصافی دارند اینها شر هستند و رحمتی برای انسان نیست اینها در مقابل رحمتاند جهل عدم الرحمة است در مقابل علم. فقر عدم الرحمة است در مقابل غنا. الم عدم الرحمة است در مقابل بجهت و سرور. مرض عدم الرحمة است در مقابل صحت و نظایر آن.
اینها را وقتی مقایسه میکنیم در مقام سنجش اینها امور عدمیاند و مشمول حیثیت وجودی نیستند «و من أمعن النظر في لوازم الغضب من الأمراض و الآلام و الفقر و الجهل و الموت و غير ذلك، يجدها كلّها بما هي أعداما أو أمورا عدميّة معدودة من الشرور» همه اینها را انسانها از آن جهت که امور عدمی هستند در عداد شرور میشناسند و اینها امور عدمیاند و شرور هستند اما اگر اینها را از آن حیث وجودی و کارآمدیشان بنگرند همهشان خیر هستند. «و أما بما هي موجودات» یعنی اگر ما اینها را حیثیتهای وجودی بدانیم و بخوانیم و اعتقاد داشته باشیم «فهي» یعنی همین امور وجودیه «كلّها خيرات فائضة من منبع الرحمة الواسعة و الوجود الشامل لكل شيء» اگر اینها را با رحمت مطلقه بسنجیم همه اینها آثار وجودی دارند و مثبتاند و مؤثر هستند و خیر هستند. اما اگر اینها را در مقابل رحمت نسبی و رحمت در مقابل غضب بسنجیم البته امور عدمیاند و شر محسوب میشوند.
بله، «و أما بما هي موجودات فهي كلّها خيرات فائضة من منبع الرحمة الواسعة و الوجود الشامل لكل شيء فعلى هذا يجزم العقل بأنّ صفة الرحمة ذاتيّة للّه تعالى» با این تحلیل روشن میشود که رحمت الهی صفت ذاتی حق سبحانه و تعالی است و همه چیز مشمول رحمت الهیاند آن رحمت، رحمت واسعه است مثل «خلق الموت و الحیات» که موت و حیات هر دو مخلوق الهیاند. «و صفة الغضب عارضيّة ناشية من أسباب عدميّة إمّا لقصور الوجودات الإمكانية عن الكمال بحسب درجات بعدها عن الحقّ القيّوم أو لعجز المادّة عن قبول الوجود على الوجه الأتم» به هر حال جنبههای عدمی که جزء آلام و امراض و فقر و جهل و امثال ذلک است اینها به لحاظ تحلیل وجودشناسی میفرمایند که اینها به جهت قصور وجودی که دارند طبعاً چون دریافت نکردهاند رحمت الهی را، اینها قاصرند و به جهت بُعدشان از حق قیوم نمیتوانند این وجودات را دریافت بکنند طبعاً امور عدمی نصیبشان میشود. ولی صفت غضب عارضی است ناشئ است از اسباب عدمی. اوصافی که و آثاری که بر غضب حمل میشود اینها از اسباب عدمیاند یعنی اگر ما آلام را امرضا را فقر و جهل را و امثال ذلک را از اوصاف غضب میدانیم برای اینکه این موجودات چون از حق قیوم فاصله گرفتهاند و بُعد از رحمت حق دارند طبعاً این عوارض و این اوصاف عارض بر غضب میشود «و صفة الغضب عارضيّة ناشية من أسباب عدميّة» حالا این ویژگی که عارض شده است و غضب خودش را دارد با این ویژگیها نشان میدهد این به جهت یا «إمّا لقصور الوجودات الإمكانية عن الكمال» است «بحسب درجات بعدها عن الحقّ القيّوم» چون موجود دور است از رحمت الهی طبعاً این رحمت را درک نمیکند وقتی رحمت را درک نکرد این اوصاف بر او از جایگاه غضب عارض میشود.
«أو لعجز المادّة عن قبول الوجود على الوجه الأتم» ماده باید که خودش را در مقابل صورت مستعد بداند اگر مادهای مستعد پذیرش صورت نبود طبعاً آن کمال وجودی عارض نخواهد شد بنابراین از ناحیه فاعل افاضه همواره هست هیچ لحظهای فیض از ناحیه فیاض علی الاطلاق قطع نمیشود حیثیتها کمالی از آن کمال مطلق حذف نمیشود این ضعف وجودی است قصور وجودی است یا عدم استعداد ماده است که قدرت پذیرش این کمالات و این فیضانها را ندارد «أو لعجز المادة عن قبو لالوجود علی الوجه الأتم فينكشف عند ذلك انّ مآل الكلّ إلى الرحمة» با بررسی که انجام شد این معنا روشن میشود که مآل و نتیجه همه موجودات هر چه که از هستی برخوردار است ضرورتاً به رحمت مطلقه برمیگردد و منشأ همه موجودات همان رحمت مطلقه است «فینکشف عند ذلک» اگر گفتند «مکاشفة» این مکاشفه اینجا دارد بیان میشود «فینکشف عند ذلک انّ مآل الکلّ إلی الرحمة» ما نباید در حقیقت اموری را بدانیم که بگوییم اینها مشمول رحمت الهیاند و امور دیگری باشند که اینها مشمول رحمت الهی نباشد موجود باشند اما از دایره رحمت الهی بیرون باشند این نمیشود بلکه باید آنها توجیه بشوند که در چه موقعیت وجودی هستند چه آثار وجودی دارند تا روشن بشود که اینها خیراتی با آنهاست و از جایگاه الهی صادر شدهاند از جایگاه رحمت مطلقه و اینها هرگز اعدام و شرور نیستند بالذات بالنسبه و به سبب اینکه با بعضی از اشیاء آدم مقایسه میکند آنها را عدمی میبیند مثل مرض را عدم الصحة فقر را عدم الغنی و جهل را عدم العلم و نظایر آن.
«فینکشف عند ذلک انّ مآل الکل الی الرحمة كما ورد في الحديث فيقول اللّه: شفعت الملائكة» که ملائکه حق سبحانه و تعالی اهل شفاعت هستند و شفاعت میکنند «و شفع النبيّون» نبیّون هم شفاعت میکنند «و شفع المؤمنون» در نهایت آن شفیعی که آخر همه شفعاء است و قدرت شفاعتش هم مطلق است جز حق سبحانه و تعالی با ظهور اسم ارحم الراحمینی نیست «و لم يبق إلا أرحم الراحمين[2] » اینجا که بحث از الرحمن الرحیم است حضور حق سبحانه و تعالی را در عالم همه موجودات به این وصف برمیگردند به وصف رحمانیت حق برمیگردند کما اینکه در قیامت هم این اسم حضور دارد و کارآمد است.
مرحوم صدر المتألهین اینجا یک عبارتی را از جناب شیخ عربی صاحب فتوحات ذکر میکنند و توجیهی که ایشان نسبت به این رحمت دارند را بیان میکنند و میفرمایند که همین رحمت از اسماء الله است که اسماء الله مطلقه که شامل همه وجودات میشود. این نکته در بیان ابن عربی دارد بازگو میشود که ما بدانیم که حق سبحانه و تعالی عالم را از طریق اسمائش اداره میکند البته اسماء الله توقیفیاند برخی متوقف بر برخی دیگر هستند برخی مطلقاند برخی مقید هستند و آن اسماء الله مطلقه شمولش نسبت به همه چیز است. مثل علم مثل قدرت مثل حیات مثل اراده همه و همه تحت شمول اسماء مطلقهاند که بالذات و از جایگاه ذات موجودند.
«قال الشيخ العربي في الفتوحات المكية: و اعلم إنّ اللّه يشفع من حيث أسماؤه» شفاعت حق سبحانه و تعالی که جلوه برتر رحمت اوست از ناحیه اسماء او شکل میگیرد «فيشفع اسمه أرحم الراحمين عند اسمه القهّار و شديد العقاب» ما دو نوع اسم داریم یک سلسله اسمائی هستند که از رحمت حق حکایت میکنند اسماء وجودیاند یک سلسله اسمائیاند که آنها هم وجودیاند اما از انتقام و قهاریت حق سبحانه و تعالی حکایت میکنند این دو اسم چه مناسبتی دارند؟
میفرمایند که اسم ارحم الراحمینی کنار اسم قهار و منتقمی حضرت حق سبحانه و تعالی برای این است که آن عقوبت که به تبع قهاریت و منتقمیت حاصل میشود این برطرف بشود اگر خدای عالم اسم ارحم الراحمینی را کنار اسم شدید العقاب و قهار ذکر میکند از این جهت است که عقوبتها و آلام و امثال ذلک را از افراد برگیرند. میفرمایند «فیشفع اسمه الرحم الراحمین عند اسمه القهار و شدید العقاب» چرا این دو اسم کنار هماند؟ «ليرفع عقوبته عن هؤلاء الطوائف» آن طوائف کافر و منافقی که به خود ظلم کردهاند و سخنان الهی را توجه نکردند اینها اگر عقاب از آنها بخواهد برطرف بشود باید با اسم ارحم الراحمینی باشد. وقتی این اسم ظهور کرد «فيخرج من النار» هر کس در آتش باشد خارج میشود «من لم يعمل خيرا قط» منظور هرکس، یعنی کسی که ولو خیری هم انجام نداده باشد از جهنم و آتش خلاصی مییابد تنها کسانی که شر انجام دادند و شر هم هستند آنها مشمول غضب الهی میشوند «و قد نبّه اللّه تعالى على هذا المقام فقال ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ جناب ابن عربی در سنتشان این است که سعی میکنند که رحمت در مقابل غضب را خیلی پررنگتر نشان بدهند و قضیه خلود در نار و نظایر آن را هم با توجیهاتی میگذرانند اینجا هم میفرماید که «قد نبّه الله تعالی علی هذا المقام» اگر در قرآن آمده است که ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ این متقین کسانی هستند که یک متقینی ما داریم که پرهیزکارهایی هستند پرواپیشگاناند و در دنیا بر مبنای دور بودن از همه زشتیها و قبایح تقوا و صیانت نفس پیدا کردند و اینها در حقیقت در پیشگاه حق محشور و محبوباند.ن
یک عدهای را جناب ابن عربی میفرمایند که اینها با به رغم اینکه در کنار اسم خوف بودند به اسم رجاء حق پناه میبرند و از اسمی به اسم دیگری استعاذه میجویند و پناه میبرند اینها در عین حالی که در حالت سختی و صعوبت و دشواری بودهاند اما در نهایت به اسم رحمان رحیم حق پناه میبرند و از آتش جهنم نجات پیدا میکنند «فالمتّقى إنّما هو جليس الاسم الإلهي» متقی کسی است که در جوار رحمت حق قرار میگیرد و آن کسی است که از خوف حق به امید و رجاء حق پناه میبرد و اینها کسانیاند «إنما هو جلیس الاسم الإلهی الذي يقع منه الخوف في قلوب العباد» آن اسمی که همه از آن اسم هراسناکاند مثل شدید العقاب مثل قهار، انسانهایی هستند که از این اسم به آن اسم رحمت پناه میبرند و طبعاً خوف و اینها از آنها زائل میشود.
«فسمّى جليسه متّقيا منه» نامیده میشود آن کسی که جلیس اوست و در جوار رحمت او قرار گرفته است این است که «متقیا منه» از خدای عالم به خدای عالم پناه برده است متقی است اما از او به او پناه برده است «فيحشره اللّه من هذا الاسم» یعنی اسم قهار و شدید العقاب «إلى الاسم الذي يعطيه الأمان» که اسم ارحم الراحمین است «یعطیه الأمان ممّا كان خائفا منه» اسمائی مثل شدید العقاب مثل قهار منتقم و نظایر آن خوفآور است و در قلوب عباد خوف ایجاد میکند. اما این اسمها در کنار اسمائی همانند ارحم الراحمین برای رفع این عقوبت و این خوف هستند.
«و لهذا يقول صلّى اللّه عليه و آله في باب الشفاعة: و بقي أرحم الراحمين» یعنی بالاترین نوع شفاعت به خود حق سبحانه و تعالی منسوب است و اوست که صاحب اسم ارحم الراحمینی است اگر دیگران مثل فرشتگان و انبیاء و مؤمنین شفاعت میکنند در مقابل شفاعت الهی مثل شمع است در مقابل شمس. آن ارحم الراحمینی حق سبحانه و تعالی وقتی جلوه کرد میتواند اسم قهار و منتقم و شدید العقاب را کنار بزند و این جز از جایگاه ارحم الراحمینی ساخته نیست «فهذه النسبة ينسب الشفاعة إلى الحقّ من الحقّ من حيث أسماءه انتهى كلامه» چون این گونه است شفاعت به حق نسبت داده میشود از خود حق، حقی که شدید العقاب است و منتقم و قهار است به حقی که ارحم الراحمین است زمینه پناهگیری را فرام میکند «فبهذه النسبة ینسب الشفاعة الی الحق من الحق من حیث اسمائه» پس یک اسم است که قهار منتقم است یک اسم است که ارحم الراحمین است از اسمی به اسم دیگر پناه میبرند.
اینجا کلام جناب ابن عربی به پایان میرسد اما جناب عراقی در رسالهشان که مسمی به لمعات است بعد از ذکر این کلام میفرمایند که حالا بعد از بیان مطالبی میفرمایند که جناب ابویزید بسطامی که از عرفان بنام است و الگوی سایر عرفا هستند میفرماید که ایشان وقتی این آیه را شنید که ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً﴾، ما متقین را به سمت خدای عالم میکشانیم متقین اگر متقین دنیای باشند که پرواپیشگان باشد اینها که در پیشگاه خدا هستند اینها که مورد رحمت الهیاند و حضور دارند اینها محشور میکنیم و میبریم اینها را به سمت رحمن معنا ندارد. این حتماً باید کسانی باشند که از خوف خدا و از عذاب خدا پروا دارند و پرهیز دارند و به رحمت الهی پناه میبرند و این باعث شوق و نشاط و شادمانی جناب بایزید بسطامی شده است.
وقتی این آیه را شنید که ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً﴾، «حكى الشيخ العراقي في رسالته المسماة باللمعات انه: سمع أبو يزيد البسطامي هذه الآية ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً﴾[3] فشهق شهقة و قال: من يكون عنده كيف يحشره إليه» اگر متقین در جوار رحمت الهی هستند دیگه بگوییم ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ﴾ معنا ندارد! این کسانی باید باشند که در حقیقت از خوف و هراس الهی به رحمت الهی پناه میبرند «و قال: من یکون عنده» اگر کسی در نزد خدا باشد «کیف یحشره الیه» چگونه به سمت خدا محشور میشود؟ «و جاء آخر» و دیگری از مشایخ معرفت و عرفان گفتند که منظور «فقال من اسم الجبّار إلى اسم الرحمن» این متقین کسانیاند که از اسم جبار حق به اسم رحمن حق پناه میبرند «من اسم الجبار الی اسم الرحمن و من القهّار إلى الرحيم انتهی».
«أقول إنّما أشار العراقي بقوله: و جاء آخر إلى الشيخ المذكور الذي نقلنا كلامه المشار إليه سابقا»[4] منظور از دیگری شخص دیگری یکی از اهل مشایخ اهل معرف است که ما قبلاً اسمش را یاد کردهایم.
در پایان این بخش جناب صدر المتألهین میفرمایند که نسبت به اسماء الله باید یک شناخت دقیقتری پیدا بشود آنگونه که جناب ابن عربی هم با بیان اسماء الله دارند این ویژگیها و شؤونات الهی را بیان میکنند و تبیین میکنند «و اعلم إنّ معرفة أسماء اللّه تعالى علم شريف ذوقي و مشرب عظيم دقيق» در عرفان ذوق حاکم است همانطور که در فلسفه عقل حاکم است و آن ذوق وقتی به میدان آمد و انسان آن حس چشاییاش نسبت بحقائق هستی قدرت پیدا کرد و توانست با آنها ارتباط وجودی پیدا بکند طبعاً حقائق به گونه دیگری ظاهر میشود. میفرمایند که یکی از انواع معرفت، معرفت اسماء الله است این معرفت اسماء الله علم حصولی و تحصیلی و دراسی و مدرسهای نیست بلکه «علم شریف ذوقی و مشرب عظیم دقیق» کماند خیلی کم و نادرند از حکما که متفطن به علم حقائق اسماء میشوند.
بله ما حکیم زیاد داریم که از جایگاه عقل مسائل را تعقیب میکنند اما اگر بخواهند حقائق اسماء را بیابند اینها از نظر علمی نمیتوانند «قلّ من الحكماء من تفطّن بعلم حقائق الأسماء إلّا من كوشف بكون وجوده تعالى بأحديّته الجمعيّة كل الموجودات قبل حصولها و انّ عالم أسمائه عالم عظيم الفسحة فيه صور جميع الأعيان و المهيّات» اگر کسی برایش واقعاً این معنا جا بیافتد که «برحمته وسعت کل شیء» همه موجودات در سایه رحمت الهی موجود هستند و برای اینها این معنا کشف بشود که همه موجودات به احدیت جمعیه حضرت حق سبحانه و تعالی موجود شدهاند اینها البته خواهند فهمید که عالم اسماء چه عالمی است و چگونه حضرت حق سبحانه و تعالی با اسمائش جهان را اداره میکند. «قلّ من الحكماء من تفطّن بعلم حقائق الأسماء إلّا من كوشف بكون وجوده تعالى بأحديّته الجمعيّة كل الموجودات» که همه موجودات قبل از اینکه بخواهند در خارج عینیت و تحصل پیدا بکنند به اراده حق و به آن رحمت مطلقهای که با ذات حق سازگار است همه اینها را در نزد خود حاضر دارد از باب بسیط الحقیقة کل الاشیاء بعدها اینها به وسیله اسماء الله تحقق عینی و خارجی پیدا میکنند.
«قلّ من الحكماء من تفطّن بعلم حقائق الأسماء إلّا من كوشف» کشف شده است برای او که «بكون وجوده تعالى بأحديّته الجمعيّة» همه موجودات در نزد او حاضرند «كل الموجودات قبل حصولها و انّ عالم أسمائه عالم عظيم الفسحة فيه صور جميع الأعيان و المهيّات» خدای عالم از جایگاه این اسماء این صور را منتشر میفرماید و آنها هم رشحات وجودی آن فیض کاملاند آن فیض کاملی که فیض مقدس از او یاد میکنند و همه موجودات در آن فیض مقدس حاضر هستند این منشأ پیدایش همه اینهاست «و انّ عالم اسمائه عالم عظیم الفسحة فیه صور جمیع الأعیان و المهیات و سنذكر نبذا من هذا المقام» ما إنشاءالله بخشی از این مسائل را در آینده همین کتاب تفسیری «في مستأنف الكلام عند بيان قوله تعالى: ﴿و علّم آدم الأسماء كلّها﴾ بیان خواهیم کرد که این اسماء چه هستند؟ و کارآیی این اسماء چگونه است؟ و چگونه عالم به وسیله این اسماء تدبیر میشود؟ «فانتظره موفقا إن شاء اللّه».
امیدواریم که إنشاءالله توفیق رهیابی به این اسماء شریفهای که عالم به وسیله این اسماء شکل میگیرد موجود میشوند کمال پیدا میکنند و نظایر آن را داشته باشیم.