1401/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه بیست و نهم از کتاب تفسیر قرآن کریم جناب صدر المتألهین و بحث در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است و راجع به «بسم الله الرحمن الرحیم» مطالب مطرح است. یکی از عمدهترین و بلکه مهمترین مباحثی که در این رابطه مطرح است بررسی معنایی اسم الله سبحانه و تعالی در فرهنگ قرآنی است این کتاب با کریمه «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز میشود اسم الله چه جایگاهی به لحاظ معرفتی دارد؟ اولاً معنای آن چیست؟ و چه جایگاهی به لحاظ مقام و رتبه وجودی دارد؟ چون قطعاً کلمه الله به معنای یک لفظ در اینجا مدّ نظر نیست آن خدایی که صاحب رحمانیت و رحیمیت است آن الله باید که فی الجمله شناخته بشود.
الله اسمی است که بر آن حقیقت لا یتناها عنوان شده و آن حقیقت بینهایت را با این اسم الله بناست بشناسند. بنابراین اسم الله ناظر به مقامی است و رتبه وجودی است که برای حق سبحانه و تعالی وجود دارد. به حق تحلیل معنایی اسم الله بسیار بسیار دشوار است و اظهارات و بیاناتی را جناب صدر المتألهین بر مبنای یافتههای حِکمی و عرفانی دارند مطرح میکنند مطالبی در اینجاست که انصافاً فهم دشواری دارد و جملهای را در پایان این بخش میفرماین که «لعل الکلام جر الی ما لا یطیق سماعه اسماء الانام و یضیق عن فهمه نطاق الافهام» کلام اینجا به حدی سخت و دشوار است که گوش انسانهایی که به هر حال شنونده اینگونه از مسائل هستند طاقت شنیدنش را ندارد و فهم انسانها در نطاق اینگونه از معارف و مفاهیم واقعاً نیست.
دوستانی که این مطلب را گوش میکنند این نظرات را از بیانات و نوشتههای جناب صدر المتألهین الآن میفهمند و إنشاءالله به قلب و خاطر میسپارند بدانند که این کلمات بسیار دشوار است و گفتن اینها بسیار سخت و طاقتفرسا است. هیچ ذهنی هیچ فهمی هیچ عقلی به قدرت فهم اینگونه از معارف واقعاً نیست و ما داریم در سایه این سخنان مطالبی را مطرح میکنیم. یک مقدار إنشاءالله خودمان را به این معارف نزدیک بکنیم و به تعبیری کورمال کورمال خودمان را در صحنه معرفتی توحیدی و نام شریف الله میخواهیم قرار بدهیم.
همین ابتدا اظهار عجز و ناتوانی را در این مسئله داریم در پیشگاه حق سبحانه و تعالی اظهار عجز و ناتوانی و عدم فهم درست را نسبت به این مسئله داریم عاجز هستیم ناتوان هستیم نه قدرت عقلی آنچنانی داریم و نه قدرت شنیدن اینگونه از معارف و کلمات است در صفحه چهارصد آخرین سطری که جناب صدر المتألهین مطرح میکنند همین است که گوش انسانها و قدرت فهم انسانها بسیار کمتر از آن است که این مطالب به آنها برسد. «و علل الکلام جر الی ما لا یطیق سماعه اسماء الانام و یضیق عن فهمه نطاق الافهام» که این را در پایان این بخش جناب صدر المتألهین مطرح میکنند. ما هم عاجزانه در پیشگاه حق سبحانه و تعالی عرض میکنیم که «ما عرفناک حق معرفتک» نه تنها «ما عبدناک حق عبادتک» بلکه در مقام معرفت و شناخت نسبت به ذات اقدس الهی و اسماء و صفات او و حتی اسم شریف الله او ما ناتوانیم این اقرار و اعتراف اولی نسبت به ضعف وجودی و ناتوانی فهم و درک کمک میکند ما را که إنشاءالله در مسیر معرفت خطا نکنیم اشتباه نکنیم و آنچه را که حق مطلب است إنشاءالله خدای عالم به ما تعلیم بفرماید.
مرحوم صدر المتألهین در ابتدا میفرمایند که «فصل [اسم الله تعالى] فاسم اللّه عند أكابر العرفاء عبارة عن مرتبة الألوهيّة الجامعة لجميع الشئون و الاعتبارات و النعوت و الكمالات، المندرجة فيها جميع الأسماء و الصفات التي ليست إلّا لمعات نوره و شئون ذاته» هیچ تردیدی نیست که حق سبحانه و تعالی دارای ذات و حقیقت لا یتناها است ناشناخته است و کنه بیانتهایی است که هرگز احدی را به آن جایگاه جایی نیست. این مطلب اول. آن حقیقت در نهایت غیب الغیوبی است در نهایت لا کنهی است در نهایت مرتبهای است که احدی را به آنجا راهی نیست. مقام صمدیت مقام واجب الوجودی مقامی است که احدی را در آنجا راهی نیست نه تنها انسانهای عادی بلکه «و حارت الانبیاء و العقول» احدی را برای آن مقام جایی نیست.
بنابراین مرتبه ذات یک مرتبه استثنایی است و فقط و فقط جز برای ذات حق سبحانه و تعالی آن مرتبه قابل شناخت نیست. از آن مرتبه وجودی که ما پایین میآییم مرتبه اسم الله است که این اسم الله بسیار مرتبه رفیع و بلندمرتبهای است که اولین تجلی حق سبحانه و تعالی اولین جلوهای که از آن حقیقت لا یتناها صادر میشود همین مرتبه اللهای است که از الوهیت حق سبحانه و تعالی حکایت میکند البته الوهیتی که جامع جمیع شؤون و اعتبارات و نعوت و کمالاتی است که در آن حقیقت مندرج است. همه اسماء و صفات و کمالات و نعوت کمالیه همه و همه «علی نحو اللف و الوحدة و الجمع» در آن حقیقت وجود دارند «علی نحو البساطة و الوحدة».
این مسئله را که از آن داریم سخن میگوییم خیلی مطلب عمیق و وسیعی است فهمش آسان نیست که ما بگوییم علم بینهایت قدرت بینهایت اراده بینهایت حیات بینهایت همه این اوصاف و نعوت کمالیه در حد نهایت و در حد بساطت و وحدت و جمعیت که اینها هیچ نوع تکثری را هیچ نوع ترکیبی را با خود ندارند این را جمع اینگونه از مطالب واقعاً چیزی را جز جهل اندر جهل که «حارت الانبیاء و العقول» «و ما عرفناک حق معرفتک» و نظایر آن به همراه است لذا تنها و تنها امری که در اینجا وجود دارد اعتراف به عجز و ناتوانی در این رابطه است.
جناب صدر المتألهین یک عبارتی را در این رابطه مطرح میکنند تحت عنوان بسیط الحقیقة و خودشان هم میگویند «علی وجه الارض» من کسی را نمیشناسیم که بتوانند این را تصور کنند به هر حال تصور چنین حقیقتی امکان ندارد که انسان بتواند چنین حقائقی را به رغم همه کثرت و همه تنوعی که دارد انسان در حد بساطت و جمعیت و لف آن را ملاحظه بکند.
الله سبحانه و تعالی مرتبهای است که دارد از این واقعیت حکایت میکند ذات مستجمع جمیع کمالات. اگر ما بخواهیم الله را تعریف بکنیم اینگونه بیان میکنند «الذات المستجمع لجمیع الکمالات». به جهت اهمیت و دشوار بودن مطالب اجازه میخواهیم که آهسته آهسته این کلمات را باهم مرور کنیم «فاسم اللّه عند أكابر العرفاء عبارة عن مرتبة الألوهيّة الجامعة لجميع الشئون و الاعتبارات و النعوت و الكمالات، المندرجة فيها جميع الأسماء و الصفات التي ليست إلّا لمعات نوره و شئون ذاته» اسم الله این اسم که البته مراد لفظ نیست بلکه همانطوری که بیان فرمودند در نزد اکابر عرفاء عبارت است از مرتبه الوهیت. مرتبه یعنی مقام یعنی رتبه وجودی یعنی جایگاهی که از آن جایگاه الوهیت حکایت میشود. در آن مرتبه همه شؤون و اعتبارات که مراد از این اعتبارات یعنی حقائقی که صاحب اعتبار هستند و ارزش هستند و دارای کمالات وجودیاند «لجمیع الشؤون و الاعتبارات و النعوت و الکمالات» که «المندرجة فیها» که مندرج است در آن مرتبه الوهیت «جمیع الأسماء و الصفات» که اسماء و صفاتی که «لیست» این اسماء و صفات «الا لمعات نوره و شؤون ذاته» آن حقیقت وقتی بخواهد به صورت شأنی و صفتی و نظایر آن تجلی کند این اوصاف و شؤونات همه از آن ذات لا یتناها دارند حکایت میکنند صحبت میکنند.
به حق تعریف آن ذات که بخواهد اینگونه از خود ظهور و بروزی داشته باشد دشوار است ولی اینطور الآن ما میخواهیم بفهمیم یعنی این صفات مثل صفت قدرت، علم، حیات، اراده و نظایر آن اینها همه و همه از ذاتی دارند حکایت میکنند که آنها که آن ذات زایشگر چنین کمالاتی است و این مرتبه الوهیت «و هي أول كثرة وقعت في الوجود» اولین کثرتی که در عالم هستی اتفاق افتاده است همین مرتبه الوهیت است که جامع جمیع شؤون است تا قبل از این مرحله، هیچ حقیقتی باز و منشرح نبود کثرت معنا نداشت آنجا بساطت محضه و همه حقائق «علی نحو الوحدة و الجمعیة» حضور داشتند. اولین تجلیای که دارد این اوصاف را فی الجمله نشان میدهد و این کثرت را دارد بیان میکند عبارت است از مرتبه الوهیت «و هی» یعنی این مرتبه الوهیت «أول کثرة» که «وقعت فی الوجود» و این تعبیر هم تعبیر لطیفی است که فرمودند «و برزخ بين الحضرة الأحديّة و بين المظاهر الأمريّة و الخلقيّة» ما در مرتبه الوهیت هنوز نه عالم خلق داریم و نه عالم امر. بلکه اینها در صقع ربوبیاند و اینها دامنه هستی واجب هستند و واجب از این طریق دارد خودش را به عالم و به هستی نشان میدهد.
فرمودند: «و هی أول کثرة وقعت فی الوجود و برزخ بین الحضرة الأحدیة» که در حضرت احدیت همان بساطت است و جمعیت است و امثال ذلک. در آنجا «لا وصف و لا اسم» هیچ عنوانی و وصفی وجود ندارد آن همان حقیقت غیب الغیوبی است. مقام احدیت است. بین مقام احدیت که مقام غیبی است و مظاهر آن حقیقت الهی که عالم امر است و خلق، واسطهای وجود دارد بنام مرتبه الوهیت و اسم الله از آن مرتبه حکایت میکند. «و بین المظاهر الأمریة» که ناظر به جهان امر و عالم امر و جبروت و ملکوتاند «و الخلقیة» که ناظر به عالم طبع و ماده است.
«و هذا الاسم» یعنی اسم الله «بعينه جامع بين كلّ صفتين متقابلتين أو اسمين مقابلين، لما علمت سابقا إن الذات مع كلّ صفة اسم»، اسامی حق سبحانه و تعالی در پرتو اسم الله بناست شکل بگیرد و وقتی این اسامی میخواهند شکل بگیرند آن ویژگی امتیاز و کثرت از اینجا دارد نشان داده میشود. الله سبحانه و تعالی گرچه از مقام احدیت حکایت نمیکند چون مقام احدیت مقام غیب الغیوبی است مقام وحدت و جمعیت است اما الله یک نوع کثرت اجمالی را با خود دارد و این کثرت اجمالی بناست تبدیل بشود به کثرت تفصیلی که این کثرت تفصیلی اسماء و صفات را ایجاد میکنند. «و هذا الاسم بعینه جامع بین کلّ صفتین متقابلتین» اگر صفت علم است قدرت هست سمیع بودن است بصیر بودن است اینها از جایگاه اسم الله صادر میشوند «و هذا الاسم بعینه جامع بین کل صفتین متقابلتین أو اسمین مقابلین» دو اسمی که در حقیقت غیر هم هستند مثل سمیع بودن بصیر بودن حیات داشتن اراده داشتن و امثال ذلک.
فرق بین اسم و صفت هم در این است که اسم ذات مع الصفة ملاحظه میشود ولی صفت فقط و فقط آن ویژگی و خصیصه مدّ نظر است و دیگر ملاحظه ذات نیست. «و هذا الاسم بعینه جامع بین کلّ صفتین متقابلتین أو اسمین مقابلین لما علمت سابقا إن الذات مع کل صفة اسم» قبلاً ما این را گفتیم خصوصاً در کتاب مفاتیح الغیب این فرمایش آمده است که ذات مع الصفة میشود اسم. اگر گفتیم اسم علیم قدیر حی مرید، علیم یعنی ذات مع وصف العلم. قدیر یعنی ذات مع وصف القدرة و همینطور. «و هذه الأسماء الملفوظة» اگر بگوییم قدیر علیم مرید حی «أسماء الأسماء و التكثّر» اینها دارند از آن تکثری که ذات مع الصفة است حکایت میکنند اگر گفتیم خدا الله سمیع، الله بصیر، الله علیم، اینها دارند از آن حقیقتی که از مرحله اللهای و الوهیتی صادر شدهاند دارند حکایت میکنند «و هذه الاسماء الملفوظة أسما الأسماء و التکثّر فيها بحسب تكثّر النعوت و الصفات» اگر شما در اسماء کثرت میبینید چون آنچه که از ذات الهی میجوشد از صفات در حقیقت از آن جایگاه نشأت میگیرد.
«و التکثّر فیها بحسب التکثر النعوت و الصفات و ذلك التكثّر إنما يكون باعتبار مراتبه الغيبيّة و شئونه الإلهية التي مفاتيح الغيب» یکی از پیچیدهترین و دشوارترین مسائل این است که این کثرات از خدایی که واحد بسیط است چگونه صادر میشود؟ این کثرتهایی که در عالم خلق یا عالم امر هستند کثرت تفصیلیاند اینها چگون از ذات احدی نشأت میگیرند؟ اگر کسی این واسطهها را اینگونه طی نکند فهم درستی حاصل نخواهد شد. اکنون جناب صدر المتألهین با تحلیل هستیشناسانه از آن حقیقت لا یتناها مقام احدیت را و از آن مقام احدیت، مقام الله که مقام واحدیت است را و از آن مقام، این اسماء و صفات را دارند بیان میکنند. «و هذه الاسماء الملفوظة أسما الأسماء و التکثّر فيها بحسب تكثّر النعوت و الصفات و ذلك التكثّر إنما يكون باعتبار مراتبه الغيبيّة و شئونه الإلهية» است اگر این تکثر علیم قدر حی مرید سمیع بصیر را شما ملاحظه میکنید این تکثر به جهت آن است که در عالم غیب و شؤونات الهیه اینها وجود دارند اما «علی نحو الللف و الوحدة و الجمعیة» است و اکنون باز شده است تفصیل پیدا کردهاند. «و ذلك التكثّر إنما يكون باعتبار مراتبه الغيبيّة و شئونه الإلهية» که اینها اصل و کلید و رمز و راز همه کثرات در عالم هستند «التي مفاتيح الغيب و يقع عكوسها و أظلالها على الأشياء الكونية» اگر شما میبینید که در عالم شجر و حجری است ارض و سمائی است فلک و ملکی است لوح و قلمی است این همه کثرات همه و همه عکس آن حقائق غیبی است که در متن مقام واحدیت و از قبل از آن، مقام احدیت وجود دارد. و ذلك التكثّر إنما يكون باعتبار مراتبه الغيبيّة و شئونه الإلهية التي مفاتيح الغيب» این شؤونی که مفاتیح الغیب هستند «و یقع عکوسها و أظلالها علی الأشیاء الکونیة» اگر کثرتی در عالم کون و مکان، در عالم مکونات و مبدئات وجود دارد منشأ کثرت همینها هستند که عکس و سایه اینها در این موجودات است.
«فكلّ ما في عالم الإمكان صورة اسم من أسماء اللّه و مظهر شأن من شئونه» شما هر چه را که در عالم امکان میبینید یعنی بعد از مقام صقع ربوبی و آنچه که در ناحیه حق سبحانه و تعالی است که آن را در حقیقت ما عالم اله ندانیم بلکه عالم امکان بدانیم هر آنچه را که در عالم امکان است اینها صورت اسمی از اسماء الله هستند. اینها تصویر هستند اینها عکس هستند اینها صورتی هستند صورت مرآتیهای که از آن اسماء الله نشأت گرفتهاند. «و مظهر شدن من شئونه» الله تعالی.
«فأسماء اللّه معان معقولة في غيب الوجود الحقّ» سبحانه و تعالی. این اسماء ریشهشان در غیب وجود حق است این اسماء به لحاظ ریشه و اصل قابل شناخت نیستند. در آن جایی که مقام احدیت است همه اسماء حی و علیم و مرید و بصیر و سمیع و قدیر و نظایر آن وجود دارند اما همه آنها «علی نحو اللف» هستند. میفرمایند که «فکل ما في عالم الإمكان صورة اسم من أسماء اللّه و مظهر شأن من شئونه فأسماء اللّه معان معقولة في غيب الوجود الحقّ» این اسمائی که شما میبینید اینها ریشه و اساسش در عالم عقل در آن البته مراد از عالم عقل که بیرون از صقع الهی و عالم امکان باشد نیست اینجا مراد همان مقام صقع ربوبی است «فأسماء اللّه معان معقولة في غيب الوجود الحقّ بمعنى انّ الذات الأحدية التي لا سبيل للعقل إلى إدراكها بحيث لو وجدت في العقل أو أمكن له أن يلحظها لكان ينتزع منها هذه المعاني و يصفها بها فالذات الأحدية مع أحديتها و بساطتها مصداق لحمل هذه المعاني عليها من غير وجود صفة زائدة كما مرّ»؛ تشریحی است که جناب صدر المتألهین از جایگاه مقام غیب الغیوبی بعد مقام احدیت و بعد مقام واحدیت و بعد هم مراتب اسماء کثیره میفرمایند که اسماء الله یک سلسله معانی مجرده محضهای است که در غیب وجود حق در متن مقام احدیت وجود دارد. یعنی ذات احدیتی که هرگز عقل به ادارک او نمیرسد به گونهای است که اگر در عقل یافت بشود یا امکان اینکه عقل بتواند آن را ملاحظه کند میبینید که این معانی و این اوصاف در آنجا هستند و آنجا میتوانند به این معانی و اوصاف متصف بشود.
«لکان ینتزع منها هذه المعانی و صفها بها» بنابراین ذات احدیت «مع أحدیتها و بساطتها مصداق لحمل هذه المعانی علیها من غیر وجود صفة زائدة کما مرّ» بنابراین فرق بین مقام احدیت و مقام واحدیت در این است که در مقام احدیت ما همه اینها را به لحاظ ریشه و اساس داریم اما کثرت و تنوعی در آنجا نیست اینها اصل و اساس و بنیانشان همه و همه در آن مقام است. «فالذات الأحدية مع أحديتها و بساطتها مصداق لحمل هذه المعاني عليها من غير وجود صفة زائدة كما مرّ» ما آنجا نباید زیادتی را کثرت را ترکیب را و امثال ذلک امتیاز را در آنجا ملاحظه بکنیم. همه این کمالات و اوصاف وجود دارد بدون اینکه کمترین اضافهای و زیادتی در آنجا وجود داشته باشد.
امیدواریم که این معارف إنشاءالله آن صورت درست و صحیحش در عقل و قلب ما جای بگیرد و ما با این کلمات و این الفاظ و این عبارات از نورانیت بهرهمند بشویم.