1401/06/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه بیست و دوم از بیان و شرح تفسیر قرآن کریم جناب صدر المتألهین و در این جلسه راجع به تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» مباحث مطرح است در صفحه 384 کتاب مذکور.
همانطوری که ملاحظه فرمودید جناب صدر المتألهین مسئله «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» که را که معمولاً قبل از قرائت قرآن دستور و توصیه قرآنی است که «فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله» با توضیحی که راجع به قول «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» میدهند میخواهند که مسئله استعاذه را حل کنند و توضیح بدهند.
نکات اصلی و اساسی در باب استعاذه مطرح شد و بیان فرمودند که استعاذه به پنج رکن وابسته است که رکن خود ماهیت و هویت استعاذه و رکن دوم، رکن مستعیذ، رکن سوم مستعاذبه، رکن چهارم مستعاذمنه و رکن پنجم هم «ما یستعاذ لأجله» مطالب پنجگانه که به ارکان پنجگانه استعاذه برمیگشت بیان شد. در پایان این بخش جناب صدر المتألهین چهار نکته را به عنوان نکات تکمیلی این بحث بیان میکنند که هر یک به نوبه خود از یک موقعیت علمی و معرفتی برخوردار است و فضای بحث استعاذه را روشن میکند.
نکته اولی که در صفحه 384 مطرح است این است که «نكتة و من اللطائف المستنبطة في هذا المقام إن اللّه جلّ اسمه لما أنبأنا إنّه خلق السموات سبع طباق علمنا بمقائيس الأذواق إن الوجود الإنساني الذي هو عالم صغير متدرج في سبع مراتب متفاوتة في اللطافة و الكثافة متعلقة بتلك الأفلاك السبعة مع ما فيها من الأنوار المتحركة بأعصاب و عروق معنوية و أوتار و رباطات غيبي» یک بحثی را اهل معرفت دارند و به تبع آن اهل حکمت، و جناب صدر المتألهین در آثار خودشان در چندین مورد از این بحث گفتگو میکنند و نظام انسانی را براساس نظام کیهانی تعریف میکنند.
در نظام کیهانی خدای عالم اینگونه جامعه انسانی را مطلع کرده و خبر داده که سماوات بر هفت طبقه آفریده شدهاند و طبقات سماوات هفت طبقه است و براساس همین هم وجود انسانی در هفت طبقه شکل گرفته است که هر طبقهای از طبقات انسانی متعلق به طبقهای از طبقات کیهانی و این نظام انسانی به همان صورتی که در طبع انسانی و حقیقت انسانی برخیها از لطافت و تجردی بیشتری برخوردارند و برخی از لطافت کمتر بلکه از کثافت بیشتر، در نظام کیهانی هم مسئله همینطور است طبقات سماوات هفت طبقه است و هر طبقهای که بالاتر است از لطافت و تجرید بیشتری برخوردار است و هر چه که اینها پایینتر هستند این معنا هم از لطافت کاسته میشود و به تعبیری به جرمانیت و کثافت و امثال ذلک نزدیک میشود.
از اینکه در بیانات وحیانی ما و منابع دینی ما، مسئله سماوات و ارضین به هفت طبقه تقسیم شده است این مطلب قطعی است و خدای عالم آنگونه که براساس دادههای وحیانی طبقات عالم را تشریح کرده است طبقات عالم را به هفت طبقه همانطوری که زمین را هم به هفت طبقه تقسیم کرده است و این هفت طبقه به این صورت براساس آن بیان آمده است که طبقات برتر و بالاتر از نوع لطافت بیشتری برخوردار هستند از جرمانیت کمتر و از لطافت بیشتر و هر چه که این طبقات پایینتر میآیند لطافتشان کاسته میشود و بر جرمانیتشان افزوده میشود.
موقعیت وجودی انسان هم هفت طبقه دارد براساس همین نوع تعلقی که به انسان به لحاظ وجود انسانی به نظام کیهانی دارد انسان هم دارای هفت طبقه است و طبقات روحانی آن مجرد و لطافت بیشتری دارند و طبقات پایینی از کثافت و جرمانیت بیشتری برخوردار است و لطافت کمتری دارد.
این را به عنوان یک تبیینی ابتدائاً بیان میکنند و چون در باب ورود و خروج شیطان در آسمانها در طبقات هفتگانه چون بالاخره شیطان یک موجودی بوده است که به سماوات راه داشته به قرب الهی طی کرده و به جهت آن شش هزار سال عبادتی که داشته است طبقات سماوات را طی کرده بوده است و لکن این سخن باید باز بشود که آیا واقعاً همچنان شیطان قدرت ورود و خروج به سبقات سماوات را دارد؟ و آیا انسان براساس آن نظم کیهانی که دارد و هفت طبقهای که در وجود انسانی است آیا شیطان میتواند به طبقات هفتگانه انسان ورود و خروجی داشته باشد؟ یا همانطوری که شیطان ممنوع شده است از ورود به طبقات آسمان در مرحله اول قبل از خلق حضرت مسیح به تمام طبقات هفتگانه دسترسی داشته و به جهت قربی که به ساحت الهی پیدا کرده است قدرت این را داشت که به طبقات هفتگانه سماوات رفت و آمد بکند بعد از آفرینش حضرت عیسی(علیه السلام) در طبقه چهارم شیطان از ورود به طبقات چهارم و پنجم و ششم و هفتم ممنوع شده است طرید و رجیم واقع شده است اما در آن سه طبقه دیگر در حقیقت راه نفوذ داشته و میتوانست تا قبل از آسمان چهارم رفت و آمد بکند و وقتی وجود پیامبر گرامی اسلام و قرآن مجید نازل شده است و چون قرآن در تمام سطوح طبقات سماوات نازل شده و قرآن به گونهای نازل شده است که به طبقات سماوات دنیا رسیده است بلکه به کف عالم طبیعت رسیده است، جایی برای شیطان نباید باشد شهاب ثاقبی یا شهب ثاقبی باید او را طرد کنند رجم کنند که به حریم حقیقت قرآنی نزدیک نشود.
میفرماید وقتی رسول گرامی اسلام و حقیقت محمدیه(صلوات الله و سلامه علیه) با قرآن آمیختگی پیدا کرد و نزول قرآن در تمام هفت طبقه آسمانی قرار گرفت شیطان نه تنها از آن چهار طبقه مطرود و مرجوم بود از این سه طبقه دیگر هم مطرود و مرجوم شده است و راهی در درون سماوات و طبقات آسمانی ندارد و اگر راهی هست از بیرون سماوات شیطان وارد میشود و طعنههای خود و ضیقهای خود و نیشهای خود را به انسان میزند.
این هفت طبقه میدان حضور شیطان بود در گذشته و کمکم در مرحله اول چهارطبقه و در مرحله دوم تمام طبقات شیطان از ورود و خروج به آنها مطرود و مردود شده است. در باب انسان هم میفرمایند که انسان هم به همین صورت است چهار مرحله انسانی که مرحله حضور قبلی شیطان بوده است آن مراحل در حقیقت شیطان ورود میکرد و لکن بعد از جریان آسمان چهارم که حضرت عیسی(علیه السلام) حضور پیدا کرده است این چهار طبقه، چهار طبقهای شد که چون وجود انسانی او به وجود کیهانی متعلق است وقتی شیطان از ورود به چهار طبقه آسمانیِ طبقه چهارم پنجم ششم و هفتم ممنوع شد در طبقات چهارم و پنجم و ششم و هفتم انسانی هم همان زمان مطرود و مرجوم بود و اجازه نداشت. اما سه طبقه دیگر که طبقه اول و دوم و سوم بود شیطان راه نفوذ درونی داشت یعنی شیطان در درون انسان در این سه طبقه اول و دوم و سوم حضور داشت و وقتی نظام کیهانی براساس نزول قرآنی کلاً هفت طبقه پاک شد و شیطان جایی برای ورود و خروج نداشت انسان هم به جایگاهی رسید به جهت تعلق به نظام کیهانی، شیطان از درون وجود او خارج شد و مطرود و مرجوم شد و تمام ضیقها و نیشهای شیطانی بیرون به حریم انسانی زده شده است.
این تطبیق را جناب صدر المتألهین دارند انجام میدهند و میفرمایند که این انسانی که دارای هفت طبقه است این طبقاتش عبارتند از طبقه روح، قلب و طبقه نفس. میفرمایند که طبقاتی که دون روح هستند یعنی ما یک طبقهای داریم بنام طبقه چهارم و پنجم و ششم و هفتم عبارت است از طبقه سرّ، طبقه خفی و طبقه أخفی که اینها به لحاظ بالایی هستند یعنی طبقه روح طبقه چهارم است و سرّ طبقه پنجم و خفی طبقه ششم و أخفی طبقه هفتم است. اما از چهار به پایین عبارت است از طبقه قلب که طبقه سوم است و طبقه نفس که طبقه دوم است و بعد طبقه طبیعت که طبقه اول است. این هفت طبقه را مطابق با هفت طبقه آسمان دارند و جناب صدر المتألهین الآن دارند با تطبیق نظام انسانی بر نظام کیهانی این طبقات را برمیشمرند و میفرمایند همانطوری که شیطان براساس مطرود بودن و مرجوم بودن در دو مقطع از نظام کیهانی طرد شده است و در درون نظام کیهانی ورود و خروجی ندارد در حقیقتِ انسان هم ورود و خروجی دارد تنها راههای بیرونی هستند و الآن بیان میکنند که این سه طبقهای که احیاناً در این مقاطع شیطان ورود میتوانستند بکنند اما راهش را پیامبر با بیاناتی بسته است این را الآن تشریح میکنند اجازه میخواهیم که از متن این مطالب خوانده شود و ببینیم که جناب صدر المتألهین چه معرفتی را در این رابطه به عنوان نکته بیان کنند؟
«نكتة و من اللطائف المستنبطة في هذا المقام إن اللّه جلّ اسمه لما أنبأنا إنّه خلق السموات سبع طباق علمنا بمقائيس الأذواق إن الوجود الإنساني» یعنی بعد از اینکه خدای عالم به ما گزارش داد و خبر داد که آسمانها بر هفت طبقه آفریده شدهاند «الله لا اله هو الحی القیوم» و این هفت طبقه «سبع سماوات طباقا» آنگونه که در قرآن آمده است و «و الأرض مثلهن» در حقیقت هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین، این را بر مبنای خبر و گزارشی است که خدای عالم به ما داده است بعد از اینکه خبر داد که آسمانها بر هفت طبقه آفریده شدهاند ما را آگاه کرد به «بمقائيس الأذواق» یعنی با یک سنجش ذوقی بین طبقات انسانی و طبقات کیهانی که «إن الوجود الإنساني» وجود انسانی چه وجودی است؟ «الذي هو عالم صغير متدرج في سبع مراتب متفاوتة في اللطافة و الكثافة» انسان هم عالم صغیری است که مطابق با مراتب متفاوت در لطافت و کثافتی که در نظام کیهانی است در وجود انسان هم هست. «علمنا بمقائیس الأذواق» که چه؟ که «إن الوجود الإنسانی متعلقة بتلك الأفلاك السبعة» این نظام انسانی به نظام کیهانی تعلق دارد و هر آنچه را که در این نظام کیهانی ما از لطافت و کثافت داریم در انسان هم اینگونه است «مع ما فيها من الأنوار المتحركة بأعصاب و عروق معنوية و أوتار و رباطات غيبية» همانطوری که در سماوات یک سلسله نسبتها و مناسباتی بین افلاک و انجم و کواکب وجود دارد و این رباطات و این ارتباطات و این مناسبات دارد اینها را به یک نظم کیهانی بدل میکند در وجود انسان هم همینطور است انسان هم دارای طبقات لطیف و کثیفی است و با یک دسته از رباطات و اعصاب و مسائل اوتار و امثال ذلک به تعبیر ایشان أعصاب و عروق و و أوتار و رباطات و اینها به هم وصل میشوند.
این هفت طبقه وجود انسانی به هم پیوستهاند از هم گسسته نیستند و به وسیله این رباطات و أوتار و عروق و أعصاب اینها به هم مرتبطاند که «متى قبضت انقبضت» وقتی این افلاک سبعه قبض شدند این بدن هم قبض میشود «و متى بسطت» این افلاک بسط پیدا میکنند و منبسط میشوند «انبسطت» یعنی قبض و بسط انسانی متعلق است به قبض و بسط کیهانی. «و مت أرسلت استرسلت» وقتی که این نظام کیهانی باز شده است و مرسل شده و منتشر شده است وجود انسان هم همینطور مسترسل است و منتشر. «يتنزل الأمر بينهن كما يتنزل هنالك» همانگونه که در نظام کیهانی این امور در آن تنزل پیدا میکنند رفت و آمد پیدا میکنند اینگونه رفت و آمدهای سماوات به صورت رایج وجود دارد انسان هم به طبع نظام کیهانی در آن رفت و آمدها و تنزلات و تصاعدها هست.
پس این مطلب اول بود که میفرمایند «من اللطائف المستنبط فی هذا المقام» این است که نظام انسانی متعلق است به نظام کیهانی و همانطور که نظام کیهانی هفت طبقه هستند انسان هم دارای هفت طبقه است و همانطوری که نظام کیهانی به هم پیوسته و مرتبط هستند به وسیله جریانها و مناسبات نورانی که بین آنها وجود دارد در انسان هم طبقات هفتگانه از طریق اوتار و عروق و اعصاب و امثال ذلک به هم پیوستهاند. این مطلب اول بود.
مطلب دوم این است که «ثمّ إنه قد ورد في الأخبار المستفيضة إن إبليس لعنه اللّه كان له فيما مضى الولوج في طباق السموات كلها» شیطان به جهت نوع عبادتی که داشت و کمّیتی که در عبادت داشت به ساحت قرب الهی نزدیک شد و با شش هزار عبادتی که طبق نقلهای روایی آمده است این توانست به تمام طبقات هفتگانه راه پیدا کند و ولوج و دخول پیدا کند به همه طبقات هفتگانه راه ورود داشت. اما «فلما ولد المسيح روح اللّه على نبينا و عليه السلام و الصلوات حجب عن أربع سموات» وقتی عیسای مسیح متولد شده است جایگاه عیسی به حدّی از قرب و منزلت در پیشگاه خدا بلندمرتبه بود که او به آسمان چهارم جایگاه داشت.
با وجود عیسای مسیح جایی برای وجود شیطانی نبود و لذا شیطان از آن عالم محجوب شد و به آسمان چهارم و ششم و هفتم راهی نداشت. «حجب عن أربع سموات و بقي له ثلاث طبقات» یعنی طبقه اول و دوم و سوم رفت و آمد میکرد اما از طبقه چهارم به بعد قدرت حضور نداشت و از آن جهت محجوب شده بود. «فلما ولد المسيح روح اللّه على نبينا و عليه السلام و الصلوات حجب عن أربع سموات و بقی للشیطان ثلاث طبقات» سه طبقه برای او مانده بود که «يلج» شیطان «فيها» در این طبقات سهگانه «و يقعد منها مقاعد للسمع» او میتوانست در این طبقات کیهانی بنشیند و سخنان وحیانی را گوش بکند حرفها را بشنود و امثال ذلک.
این هفتگانه وجود طبقات کیهانی در انسان هم این هفتگانه وجود دارد براساس مناسباتی که بین انسان و کیهان وجود دارد ایشان میخواهند بگویند که آن چهار طبقه انسانی کدام است؟ و آن سه طبقه دیگر انسانی کدام است؟ «و نظائر هذه الثلاث في العالم الإنسانى المراتب التي دون الروح» نظائر این طبقات سهگانهای که در عالم انسانی است یعنی طبقات پایینی و نازله نه طبقات روحانی و عالیه که از لطافت و تجرد بیشتری برخوردار هستند. «و نظائر هذه الثلاث في العالم الإنسانى المراتب التي دون الروح» دون روح که الآن روح مرتبه چهارم و طبقه چهارم است دون روح کدام مرتبه هستند؟ مرتبه قلب که پنجم میشود «أعني القلب و بعده النفس» که مرحله ششم میشود «و بعده الطبيعة» این سه تا طبقاتی هستند که از لطافت کمتری برخوردارند و از جرمانیت و کثافت بیشتر. «و أما ما حجب عنها» اینکه شیطان محجوب شده است از عالم روح «فالروح» که طبقه چهارم است «و فوقه» که طبقه پنجم است «السّر و فوقه» که طبقه ششم است «الخفيّ و فوقه» که طبقه هفتم است «الأخفی» شیطان به این طبقات وجودی انسان راه ندارد همانطوری که که به طبقه چهارم و پنجم و ششم و هفتم از نظام کیهانی راه ندارد.
پس به سه طبقه کیهانی و همینطور سه طبقه انسانی راه دارد اما به چهار طبقه کیهانی و چهار طبقه انسانی راه ندارد. «فلما ولد محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و هو الحقيقة التمامية حجب إبليس و جنوده من السموات كلها فلم يبق له ولوج و عروج في شيء منها» از این طبقات. وقتی وجود مقدس رسول گرامی اسلام نازل شده است و او به عالم طبیعت رهنمون شد و خدای عالم آن وجود مقدس را به زمین آورده است یعنی تمام طبقات از مجرای وجود پیامبر گرامی اسلام هستند و آنچه که با پیامبر است بنام قرآن و از این رهگذر شیطان از تمام طبقات هفتگانه محجوب شده و جای ورود و ولوجی به طبقات هفتگانه، نه هفتگانه سماوات و نه هفتگانه انسانی نداشته است.
«فلما ولد محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و هو الحقيقة التمامية» یعنی تمام نشئات وجودی را طی کرده است و همانطوری که از طبقات آسمانی گذشته به زمین رسیده اکنون وجود تام حضرت نبوی(صلوات الله و سلامه علیه) به همه طبقات عالم راه یافته و تنزل کرده است بالتبع «حجب إبليس و جنوده من السموات كلها» جناب پیامبر گرامی اسلام چون تمام طبقات را زیر پای خود دارد جایی برای حضور ابلیس و جنود او نیست «فلم يبق له ولوج و عروج في شيء منها» از طبقات و سماوات.
«و قد بقي له الأرض الجسمانية» تنها جایی که شیطان قدرت مانور دارد و میتواند حضور پیدا کند زمین جسمانی است که این کف عالم طبیعت است «يسیح فيها» در این عالم و در این ارض جسمانی شناور است «مفتحة له مجاريها» در این ارض جسمانی شیطان میتواند رفت و آمد بکند ورود و خروجی دارد و این اگر بخواهیم یک مقایسهای و سنجشی بین ارض جسمانی با وجود انسانی داشته باشیم میتوانیم بگوییم که «فيجري من الإنسان مجرى الدم» همانطوری که خون در رگهای انسان به عنوان نازلترین مرتبه وجودی رفت و آمد میکند و جاری است شیطان هم در ارض جسمانی حضور دارد و قدرت مانور او در بین آسمان و زمین فقط و فقط همین ارض جسمانی است.
یعنی اگر بخواهد وسوسهای داشته باشد نیشی بزند و امثال ذلک آن کف جسمانی انسانی را باید شناسایی کنیم و حضور شیطان را در آن نقطه ببینیم. پس مرحله أولای از این بحث، آن موطن و محطّ حضور شیطان است که شیطان در نظام هستی در کدام جایگاه حضور دارد؟ در هیچ طبقهای از طبقات کیهانی نیست همانطوری که در هیچ طبقهای از طبقات وجود انسانی هم نیست و همانطوری که فقط و فقط در ارض جسمانی جایگاه دارد برای انسان هم در کف وجود انسانی مجرای دم حضور دارد.
اما این استعاذه و پناه بردن به حق سبحانه و تعالی از همین جایگاه هم باید بشود. شیطان اگر در وجود انسانی «یجری مجری الدم» هم باشد انسان باید از او به خدا پناه ببرد و از شیطنتهای او و نزحها و وساوس و خناسگریها او نجات پیدا کند. آیا راه نجاتی از شیطان برای انسان هست که حتی مجاری دم را بر او ببندد و راهی و ورود و خروجی برای شیطان حتی در این مقطع هم نباشد؟ میفرمایند آری، پیامبر گرامی اسلام با توصیهها و دستوراتی که بیان فرموده است این راه را هم بر شیطان بسته است اگر امت پیامبر به توصیهها و نصایح حکیمانه آن حضرت توجه کنند راه استعاذه از شیطان برای انسان کاملاً مهیّا است و انسان قدرت این معنا را دارد که از وسوسهها و خناسگریهای شیطان نجات پیدا کند.
«و قد أمر صلى اللّه عليه و آله امّته» که چکار کنند؟ «ان يضيّقوا عليه تلك المجاري» اگر بتوانند مجاری حضور شیطان را در وجود خودشان تنگ کنند و باریک کنند و اجازه ندهند که شیطان وارد بشود این یک نوع استعاذهای است به خدای عالم از این حضور شیطان. «و قد أمر صلی الله علیه و آله و امّته أن یضّقوا علیه» تنگ کنند بر شیطان «تلک المجاری» را که مجاری دم است «بالجوع و العطش» پیامبر گرامی اسلام اینگونه فرمود «في قوله صلى اللّه عليه و آله[1] : ضيقوا مجاري الشيطان بالجوع» که در حقیقت یکی از راههای ورود شیطان همین غذاها و مشتهیات اینگونه است که با جوع و گرسنگی میشود مجاری حضور شیطان را تنگ کرد. «فقد اقعد له كل مرصد و اخذه كل مأخذ حتّى كاد أن يجليه من الأرض أيضا» در حقیقت انسان برای اینکه در کمین شیطانی بنشیند و مرصدی و مأخذی نسبت به شیطان بخواهد داشته باشد که اجازه حضور او را به عرض طبیعت انسان ندهد و نگذارد که به وجود انسان راه پیدا کند با گرسنگی و عطش و نظایر آن این مجاری شیطان را میبندد. «فقد اقعد له» یعنی میبندد انسان برای شیطان «كل مرصد و اخذه كل مأخذ حتّى كاد أن يجليه» آن را جلای وطن بدهد «من الأرض أيضا» یعنی حتی در ارض طبیعت هم جایی برای حضور شیطان نباشد، چون شیطان هر کجا که باشد نیش خود را وارد میکند ضیغ خود را وارد میکند و آن ضیغ، وسوسه و خناسگری را بر انسان قالب میکند. «حتّى كاد أن يجليه» یعنی او را جلای وطن بدهد «من الأرض أيضا».
«و ذلك ما أشار اليه صلى اللّه عليه و آله في بعض دعواته[2] » که فرمود: «و نورا في شعري و نورا في دمي و نورا في لحمي» اگر انسان با گرسنگی با جوع و با عطش و نظایر آن، مجاری حضور شیطان را ببندد طبیعی است که آنچه که در اینجا رفت و آمد میکند جز نور و جز خیر چیز دیگری نیست و مراد از نور یعنی دیگر شیطان و وسوسههای او حتی در بُعد زمینی انسان و خاکی انسان هم حضور نخواهد داشت. «فلما كان للشيطان فيما مضى الولوج في طبقات السموات» در گذشته قبل از خلقت حضرت مسیح(علیه السلام) شیطان به جهت قرب عبادی که پیدا کرد در تمام طبقات آسمان قدرت ولوج داشت و میتوانست همانند فرشتهها رفت و آمد بکند و در بدنه نظام کیهانی حضور پیدا کرده بود. این در داخل بود «فلما کان للشیطان فیما مضی الولوج فی طبقات السموات كان يهتف من الداخل و من داخل الداخل كما يهتف من الخارج» یعنی او در متن سماوات سبع بود و میتوانست سخن بگوید حرف بزند دعوت بکند و سخنان خود را بیان کند. البته تا آن زمان یعنی تا قبل از ولادت حضرت مسیح چون یک عبد مقرب بود سخنان او سخنان شنیدنی بود و در مسیر هواجس و هواتف شیطانی نبوده است. «كان يهتف من الداخل و من داخل الداخل» یعنی در تمام طبقات «كما يهتف من الخارج» این طبقات، طبقات هفتگانهای هستند که هر طبقهای در درون طبقه دیگر است تا آن طبقه آخر.
شیطان میتوانست هم از داخل طبقات و هم از خارج طبقات سماوات ندا بدهد دعوت بکند سخنی بگوید و این سخن هم شنیده میشد. «فكانت الاستعاذة من هواتفه و هواجسه و مغاليطه و وساوسه عسيرا شديدا جدّا» اگر بنا بود شیطان به عنوان یک موجود مقرب همچنان در طبقات سماوات بدرخشد و سخنان او در عالم و سماوات شنیدنی باشد و گوش بکنند، از داخل نظام کیهانی بخواهد اینجور باشد این اتفاق بخواهد در درون انسان هم بیافتد واویلا بود به هیچ وجه انسان نمیتوانست از وساوس شیطانی نجات پیدا کند چراکه از داخل وجود انسانی هم براساس همین طبقت هفتگانه وساوس و هواجس و هواتف شیطانی وجود داشت و چون خدای عالم او را از طبقات هفتگانه مطرود و مرجوم ساخت از نظام وجودی و داخل وجودی انسان هم خارج شد و شیطان در داخل وجود انسانی راه ندارد از خارج نیش میزند و نزغها و وساوس و خناسگریهای او از خارج است. «فكانت الاستعاذة من هواتفه و هواجسه و مغاليطه» همان مغالطات شیطانی «و وساوسه عسيرا شديدا جدّا» وساوس شیطانی خیلی سخت بود «شدداً جدا» اگر شیطان در درون وجود ما اینگونه رخنه کرده بود و نفوذ پیدا کرده بود طبعاً وساوس او خوانده میشد و توجه میشد.
«و أما اليوم بحمد اللّه» این سخن، سخن بسیار مهمی است که جناب صدر المتألهین میفرماید که به حمد خدا و شکر و ثنای خدا «و بإشراق النور المحمّدي- صلى اللّه عليه و آله- فهو طريد رجيم» این شیاطن مطرود است مرجوم است و از داخل وجود انسانی نمیتواند به انسان آسیبی بزند. «فلا يأتيك هاتفه و هاجسه إلا من خارج أبواب القلب و النفس و الطبع» انسان مواظب خود باش و بدان که شیطان را خدای عالم نفس تو بیرون آورده و از داخل شیطان نمیتواند وسوسه کند. مگر اینکه از خارج بیاید و انسان یا مراقب نباشد یا معاذالله به او راه بدهد که او وارد نفس انسانی بشود و به تعبیر آقا علی بن ابیطالب در نهج البلاغه «فباض» یعنی بیاید در وجود انسان بیضه بگذارد و تخمگذاری بکند. «فلا يأتيك هاتفةً و هاجسةً إلا من خارج أبواب القلب و النفس و الطبع» یا میتوانیم میخواهم «فلا یأتیک هاتفُهُ و هاجسُهُ إلا من خارج أبواب القلب و النفس و الطبع» حالا که اینطور است پس «فليس عليك إلّا سدّ مجاريه» شما باید این طبقات سهگانه وجود خودت که عبارت است از قلب و نفس و طبیعت، از این سه محافظت کنی و مجاریاش را ببندی و اجازه ندهی که شیطان از این مجاری سهگانه قلب و نفس و طبع به وجودت راه پیدا کند «فلیس علیک الا سدّ مجاریه بترك الشهوة و الغضب و حبّ الجاه و الرياسة» که اینها در حقیقت اموری هستند که مربوط به این سه حوزه از وجود انساناند قلب و نفس و طبع.
«و هذه منبعثة من أبواب خارجة عن بواطن الإنسان» این سه مرحله و سه طبقه اموری هستند که شیطان میتواند از خارج از ابواب خارج به باطن انسان راه پیدا کند و مباحثی مثل ریاست حب جاه و شهوت و غضب را در درون انسان جاسازی و تأبیه کند «لأنها حاصلة من الافراط في الأكل و الشرب و طلب الهوى و ينقطع مواد هذه الأمور بالجوع و الصوم» پیامبر گرامی اسلام از جایگاه وحی مطلع بود که این مجاری سهگانه قلب و نفس و طبع، به گونهای هستند که شیطان میتواند اینها را دقّ الباب کند و انسان غافل یا انسانی که به طبع اینها هست در حقیقت برای شیطان راه باز کند و جا بدهد که او وارد قلب بشود نفس بشود طبع بشود و آثار سوء خودش را قرار بدهد.
پیامبر گرامی اسلام فرمود مجاری حضور شیطان را ببندید با جوع و عطش، با صوم و نظایر آن اجازه ندهید که مجاری شیطانی برای انسان باز بشود. فرمود «لأنها حاصلة» یعنی این شهوت و غضب و حب جاه و ریاست «حاصلة من الافراط في الأكل و الشرب و طلب الهوى» چکار کنیم که اینها وارد نشود؟ دستور و توصیه پیامبر گرامی اسلام این است که این مجاری را به وسیله جوع و صوم ببندید و اجازه حضور ندهید «و ينقطع مواد هذه الأمور بالجوع و الصوم كما مرّ في الحديث المذكور و كما يعلم من قوله الصوم جنّة من النار».
«[3] و كذلك يسهل على السالك اليوم التمييز بين الهواتف و اللمّات» الآن ما دو نوع ندا کنار وجودمان داریم یک ندا ندای شیطانی و یک ندا ندای ملکی است باید بین این دو ندا ما تمییز بدهیم کدام ندا ندای ملکی است و فرشته است که به سوی ما آمده است از طرف پروردگار عالم دارد ما را به خیرات دعوت میکند «و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلاة»؟ کدام یک از نداها نداهای شیطانی است و از خارج وجود ماست و هواتف و هواجس شیطانی است که باید تمییز بدهیم و بین ندای شیطانی و صدای رحمانی ملائکه امتیاز قائل شویم. اکنون میفرمایند که امر برای شما آسان است. «و كذلك يسهل على السالك اليوم التمييز بين الهواتف و اللمّات و الفرق بين لمّة الملك و لمّة الشيطان» آن نداهایی که از جایگاه فرشتهها میآیند کدام هستند؟ آن نداها و صداهایی که از ناحیه شیطان میآیند کدام هستند؟
«فليس عليك إلا تمييز واحد و ذلك أن تميّز و تفرّق إذا أتاك الهاتف هل أتاك من خارج أو داخل» شما صدایی میشنوید ندایی میشنوید اما تمییز اینکه این صدا از داخل است یا از خارج، این اکنون براساس این تحلیلی که به شما ارائه شده است امر آسان است «فليس عليك إلا تمييز واحد و ذلك أن تميّز و تفرّق إذا أتاك الهاتف هل أتاك من خارج أو داخل» این تمیّز و تفرق را شما باید از این رهگذر بیابی که آیا هاتف از درون دارد ندا میدهد یا از بیرون؟ «فإن تبينّت إنه» اگر روشن شده است که این صدا و این ندا و این لمّه «أتاك من داخل فثق به و اعتمد عليه» این را محکم بچسب و بر آن تأکید کن و اعتماد کن زیرا «فان كل هاتف يأتيك اليوم من داخلك فهو من ملائكة رب العالمين» اگر فهمیدی این از درون نفس توست از درون قلب توست از درون طبیعت توست از داخل وجود توست بدان که این ندا ندای رحمانی است از فرشته رب العالمین است و این تو را دارد به خیر دعوت میکند.
«و هذا القدر من التمييز يسير على من يسرّ اللّه له» اگر کسی خدا امر را بر او آسان کرد و او براساس سدّ مجاری شیطانی با جوع و عطش و با صوم و نظایر آن راه حضور شیطان را بست امر برای او در تمیّز و تفرق بین اینکه آیا این ندا داخلی است یا خارجی است آسان است و دشوار نیست میفرماید که «و هذا القدر من التمييز يسير على من يسرّ اللّه له فهذا مما دل على أن الاستعاذة من شرّ الشيطان ميسّر لهذه الامة المرحومة دون سائر الأمم» این فرمایشی که جناب صدر المتألهین فرمودند میخواهند به این نتیجه برسند که اکنون با وجود اینکه جامعه در سایه امت پیامبر و پرچم رسول گرامی اسلام هستند برای این امت با تجهیزات و امکاناتی که خدا فراهم آورده است نجات از دست شیطان و وساوس و هواتف و هواجس او و مغالیط امکانپذیر است وگرنه اگر کسی در امت پیامبر نباشد قدرت نجات و رهایی از شیطان برای او امکانپذیر نیست او از داخل و خارج انسان را به گونهای تهدید میکند که جای نجات نیست. این استعاذه بسیار در چنین موقعیتی میتواند انسان را نجات بدهد و نجاتبخش وجود انسان باشد و لذا استعاذه خیلی جایگاه دارد بسیار مهم است. اولاً ما متأسفانه خطرات شیطان و هواجس و مغالطههای شیطانی را جدی نمیگیریم و ثانیاً نمیدانیم که شیطان وقتی نفوذ پیدا کرد غلبه و قهری پیدا میکند که نجات از دست او بسیار سخت میشود.
جناب صدر المتألهین میخواهد بفرماید که شرایطی که برای امت پیامبر(صلوات الله و سلامه علیه) ایجاد شده است این امکان برای او حاصل شده که بتواند به حمد الهی و لطف پیامبر بتواند از شیطان نجات پیدا کند. میفرماید که «و هذا القدر من التمييز يسير على من يسرّ اللّه له» این مقدار از این تمییز که آیا این ندا شیطانی است یا این ندا رحمانی است اکنون برای انسان یعنی کسی که در این امت مرحومه است امکانپذیر است. «و هذا مما دل علی أن الاستعاذة من شر الشیطان میسر لهذه الامة المرحومة» این برای انسانی که در این امت زندگی میکند امکانپذیر است اما سایر امم این امکان را ندارند چرا؟ «لأنه» شیطان «مطرود مرجوم عن سماء باطنهم» انسانها «و لهذا يحسن لهم» شایسته است برای انسان خوب است هم بداند و هم عمل کند و هم اهتمام بورزد که «أن يقولوا: نعوذ باللّه من الشيطان الرجيم» وقتی ما میگوییم «نعوذ بالله من الشیطان الرجیم» یعنی همه وجودمان همه طبقات وجودمان دارد به خدا پناه میبرد و این بسیار امر ضروری و حتمی است «و لذا یحسن لهم» بسیار شایسته است بسیار بایسته است لازم است برای همه انسانها که بگویند «نعوذ بالله من الشیطان الرجیم».