1401/06/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
شرح تفسیر صدر المتألهین برای قرآن کریم تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» همانطوری که در جلسات قبل ملاحظه فرمودید مرحوم صدر المتألهین در ابتدا با شرح و تفصیل قول «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» مسئله را آغاز کردند و بحث تفسیری در باب استعاذه مطرح فرمودند و گفتند که این قول یک جنبه ظاهری دارد که برخی از الفاظ و عبارات باید توضیح داده بشود که «أعوذ» به چه معناست؟ «رجیم» به چه معناست؟ «شیطان» به چه معناست؟ این جمله ترکیبی چه معنایی را افاده میکنند و اینها به سطح و ظاهر این قول بستگی دارد.
اما در صفحه 360 تصریح فرمودند که این قول به لحاظ مسائل حِکمی پنج تا رکن دارد که اگر باز بشود این معنا روشن میشود. فرمودند «و أما ما یتعلق بالمقاصد العقلیة فی هذا المقام من الکلام فالبحث عنه یعتمد علی خمسة ارکان» که این پنج رکنی که در باب استعاذه است روشن بشود مطلب عقلی و حِکمی این بحث هم روشن خواهد شد و این پنج رکن عبارتند از استعاذه مستعیذ مستعاذبه مستعاذمنه و ما یستعاذ لأجله» این مطلب را در صفحه 360 این کتاب بیان کردند و ما وارد رکن چهارم شدیم که مستعاذبه است که از چه امور باید به خدا پناه برد؟ و آن چیزی که موجب آن است که انسان به خدا پناه ببرد چیست؟
اینها را جناب صدر المتألهین با یک دستهبندی و نظم منطقی و حِکمی بیان فرمودند و اکنون که ما در صفحه 375 هستیم با جمعبندی این بحث به عنوان «تنبیه» دارند بیان میکنند که سرّ اینکه ما مستعاذمنه را این قدر وسیع دیدیم و در کلیت نظام هستی آنچه که منشأ آن است که انسان از آن به خدا پناه ببرد را بیان کردهایم برای این است که اینها انصافاً چنین شروری را و نقصها و قصور و آفاتی را برای انسان ایجاد میکنند.
در این بخش که به عنوان «تنبیه» بخش پایانی این رکن چهارم است میفرمایند که شرور متفاوتاند دارای مراتبی هستند درکاتی هستند و هر چه که این شرها بیشتر باشند طبیعی است که آن استعاذه هم باید بیشتر باشد طبیعی است این استعاذهها برای آن است که انسان از این شرور و آفات نجات پیدا بکند و اگر این آفات ناظر به حیثیتهای اخروی باشند که با ابدیت انسان درگیر هستند طبیعی است که این شرور بیشتر هستند و استعاذه هم باید بیشتر باشد و اگر شروری هستند که موقت است به دنیای انسان مربوط است در آن حد نیست و استعاذه هم طبعاً در آن حد نخواهد بود.
بنابراین تا حد و میزانی که این شرور و آفات هستند باید استعاذه را هم به همین حد داشت و چون مسائل اخروی و ابدی شرور و آفاتی را برای انسان ایجاد میکنند که انسان برای ابد خدای ناکرده در خسارت و خسران باشد، این استعاذه در آن رابطه بیشتر خواهد بود. بعد راجع به اینکه کدام یک از این شرور و آفات و آسیبهایشان برای انسان بیشتر است را در پایان این بخش متذکر هستند.
بنابراین در این فراز اول یا مقام اول به تهی و کوچکی شرور و آفات میپردازند و به همین میزان هم بحث استعاذه را اکثری و اقلی تقسیم میکنند. «تنبيه اعلم أيّها المستعيذ بنور معرفة الله من شرور عالم الأكوان» ای کسی که اکنون آگاه شدی در پرتو نوی معرفت الهی که چه چیزی در عالم منشأ شر است و نقص و آفت و آسیب است و باید از آن به خدا پناه برد؟ این مستعیذ صفت آن انسانی است که شرور عالم را فهمیده، یک؛ و دانسته که برای رفع این شرور و آفات تنها و تنها پناهگاه و مأمن جایگاه الهی است به آن سو و سمت توجه کردید، دو؛ و الآن دارد شرور را بررسی میکند تا هر چه شر بیشتر باشد استعاذه هم بیشتر باشد.
«اعلم أيّها المستعيذ بنور معرفة الله من شرور عالم الأكوان إن هذه الشرور متفاوتة المراتب في الشرية» این شرور در شرّیتشان و در بد بودنشان در یک سطح نیستند متفاوتاند دارای مراتب مختلفی هستند «و كلّما كانت شريّته أعظم يجب الاستعاذة منه أكثر» هر چه این شرّیت بیشتر و بیشتر باشد استعاذه از او هم اکثر و فراوانتر است بنابراین ما باید بررسی کنیم ببینیم آنچه که به عنوان شر است کدام بیشتر است و پناهمان و پناهگاه ما و مأمن ما را و استعاذه ما را در این رابطه بیشتر دقت کنیم.
به صورت روشن میفرمایند «و معلوم إن شرور الآخرة أشدّ من شرور الدنيا بل لا نسبة بينهما كما لا نسبة بين خيرات الآخرة و خيرات الدنيا» اصلاً نمیشود مقایسه کرد بین شرور آخرت با شرور دنیا، چون شرور دنیا هر چه باشد به اندازه عمر انسان است اما شرور آخرت اندازه ندارد کمّ و کیفی برای او نیست بلکه تا ابد با انسان معاذلله همراه است و اگر خدای ناکرده این شرور ناظر به مسائل کیفی جمّی باشد طبعاً آزار و اذیتش بیشتر خواهد بود و با سختیهای بیشتر «كما لا نسبة بين خيرات الآخرة و خيرات الدنيا» همانطوری که قابل مقایسه نیست آیا جهنم با بهشت قابل مقایسه است؟ آیا نعیم بهشت با نقمات جهنم قابل مقایسه است؟ آن هم جنبه ابدی داشتن و همیشگی داشتن «كما لا نسبة بين خيرات الآخرة و خيرات الدنيا لأنّ البقاء الاخروي غير متناه و خيراتها و لذّاتها عقلية أو مثالية باطنية» هم به لحاظ محدودیت خیرات آخرت غیر متناهی است هم به لحاظ کیفیت این است که لذات و خیرات دنیا حسی و مادی است اما آن عقلی و مجرد و ثابت و دائم و همیشگی خواهد بود لذا آنها جنبههای مثالی باطنی یا جنبههای برتر عقلی دارند و اینها جنبههای حسی.
میفرمایند: «و عالم العقل عظيم الفسحة و كذا طبقات الجنان و لذّاتها إلى لذات المقربين و الأبرار» شما حساب بفرمایید آن لذتهایی که برای مقربین و ابرار که البته مقربین مقامشان به مراتب بالاتر است و ابرار متوسطاند مقربین جایگاهشان درجات قرب الهی است و آنها از جایگاهی برخوردارند که در سوره مبارکه «واقعه» که وقتی میفرماید «و کنتم ازواجا ثلاثه» این یک سوره است بنام سوره «الواقعة» که افراد را در قیامت به سه قسم تقسیم میکند اصحاب میمنه، اصحاب مشئمه و مقربون. مقربون پیشگامانی هستند که جلودار هستند در خیرات، در تقوا، ایمان معرفت و فضائل انسانی. اینها در ساحت الهیاند با کرّوبیان در ارتباط هستند و بعد از آنها، مقام ابرار است که اصحاب میمنه هستند و اصحاب یمین هستند و خیرات آنها هم فراوان است در سوره مبارکه «مطففین» این تفاوتها را هم بیان میکنند که «یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک و فی ذلک فالیتنافس المتنافسون» این جایگاه را برای مقربین ذکر میکنند.
اما در ارتباط با ابرار از آن چشمهای استفاده میکنند که آن چشمه، چشمه تسنیم است «و مزاجه من تسنیم» یعنی آن چیزی که برای ابرار داده میشود یک مرتبه پایینتری است البته بخشی از آن را ممزوج کردهاند با آنچه که در چشمه مقربین که تسنیم است گرفته میشود و این تفاوت بین مقام مقربین و ابرار در سوره مبارکه مطففین جای بحث و تفسیر دارد.
اینجا هم ایشان میفرمایند که لذات آخرت حد و حصری ندارد برای مرتبه برتر که مقربین هستند و ابرار هم به تبع. «و لا نسبة لما يناله أهل الجبروت و الملكوت من الملائكة المقربين و الأنبياء المرسلين و الأولياء الكاملين سلام الله عليهم أجمعين و من يتلوهم من السعداء الصالحين من ملاحظة جمال اللّه و جلاله و حضرة رب العالمين إلى ما يناله أهل الحواس الخمس من البهائم» اصلاً قابل مقایسه نیست آنچه را که مقربین و ابرار اهل سعداء و صالحین در پیشگاه حضرت حق سبحانه و تعالی از نعیم اخروی برخوردار هستند. اصلاً نمیتوان آنها را در کنار لذتهای اهل حواس خمسه دنیوی قرار داد.
بیشترین لذتهایی که در نشأه طبیعت است همین لذت خورد و خورک است و حداکثر مقامات دنیوی است که لذت قوه واهمه است. اینها کجا و آنچه را که مقربین و ابرار و سعداء استفاده میکنند کجا! این تفاوت را دارند بیان میکنند وقتی اینگونه است در مقابل این خیرات، شرور است همانطوری که خیرات قابل مقایسه نیستند شرور هم قابل مقایسه نیستند آن شری که معاذالله در جهنم است با آن شری که در دنیاست اصلاً قابل مقایسه نیست. شرور دنیا بسیار محدود است متناهی است اما شرور آخرت هم محدودیت زمانی ندارد هم کیفیتهای سخت و دشوارتری دارد لذا میفرماید که «و كذا طبقات الجنان و لذّاتها إلى لذات المقربين و الأبرار» تا میفرماید که اینها کجا و آنچه که «إلى ما يناله أهل الحواس الخمس من البهائم و السباع و الدواب و الأنعام و من يحذو حذوها من لذات» این منها بیان آن نوع لذت است در آنجا هم فرمود چه نوع لذاتی؟ «من ملاحظة جمال اللّه و جلاله و حضرة رب العالمين» اینها لذتهایی است که مقربین و ابرار و سعداء و صالحین میبرند «ملاحظة جمال اللّه و جلاله و حضرة رب العالمين».
اما لذتهایی که اهل حواس خمس میبرند چیست؟ میفرمایند «من لذات البطن و الفرج و الرياسة في هذه الحيوة الفانية المشوبة بالكدورات الممزوجة بالآفات» این لذتهایی که اهل دنیا میبرند «من البهائم و السباع و الدواب و الأنعام» اینها نسبت به آنچه که در باب لذتهای عقلی است قابل مقایسه نیست و لذتهای اینها هم لذت بطن است و فرج است و ریاست است و امثال ذلک.
بنابراین میفرمایند که «فالاستعاذة باللّه» بنابراین استعاذهای که در ارتباط با شرور اکثری که هم کمّاً و کیفاً اکثر است از شروری که کماً و کیفاً کمتر است بیشتر خواهد بود و از این جهت انسانهایی که مستعیذ هستند لذا خطاب این است که «و اعلم ایها المستعیذ» ای کسی که میخواهی پناه ببری، این مطلب را متوجه باشد که چون شرور و آفات در یک سطح نیستند طبعاً استعاذه هم در یک سطح نخواهد بود. از این جهت این مقایسه را هم داشتند که همانگونه که خیرات در صف خیرات اخروی به مراتب بیشتر و حداکثری است نسبت به خیرات دنیایی و لذات دنیای در ارتباط با مسئله شرور هم همینطور است.
«فالاستعاذة باللّه ممّا يضرّ في الآخرة و يضادّ للسعادة الآجلة يجب أن يكون أشدّ من الاستعاذة به ممّا يضرّ في الدنيا و يضادّ للسعادة العاجلة على النسبة التي بين خيرات النشأتين و شرورها» این جمعبندی این سخنان است که میفرمایند استعاذه به حق سبحانه و تعالی در ارتباط با شرور آخرت به مراتب بیشتر از استعاذهای است که انسان برای سعاد آجله، آجله یعنی ناظر به دنسایت و آجله با الف مد دار ناظر به أجل و مدتی است که به لحاظ آخرت لحاظ میشود. «فالاستعاذة باللّه ممّا يضرّ في الآخرة و يضادّ للسعادة الآجلة يجب أن يكون أشدّ من الاستعاذة به ممّا يضرّ في الدنيا و يضادّ للسعادة العاجلة» وقتی ما مقایسه میکنیم و خیرات را در مقابل هم قرار میدهیم خیرات آخرت و خیرات دنیا، شرور را هم در مقابل هم قرار میدهیم میبینیم که استعاذه بالله در ارتباط با آنچه که با سعادت اخروی ما درگیر است به مراتب باید بیشتر باشد از آن استعاذهای که مربوط به سعادت دنیای ما و عاجله ماست نه آجله با الف.
همانطور «على النسبة التي بين خيرات النشأتين و شرورها» بنابراین نظر نهایی این شده است که استعاذه کاملاً بستگی دارد به خیرات و شرور. هر چه شرور بیشتر استعاذه هم قویتر. هر چه ملاحظه خیر و سعادت بیشتر که انسان بخواهد به خیر و سعادت بیشتری برسد باید که از شرور بیشتر استعاذه داشته باشد.
«ثمّ إن أعظم تلك الأمور تأثيرا في الإضرار بجوهر النفس الإنسانية بحسب النشاة الاخروية هي الأشياء الداخلة في إهابها، الجارية مجرى الدم» در پایان میفرمایند که ما بررسی کردیم و این شرور و آفات را درجهبندی کردیم رسیدیم به اینکه هیچ شری بالاتر از شروری که در نفس انسانی وجود دارد نیست و اگر اینها مهار نشوند و کنترل تحت قوه عاقله وحیانی را پیدا نکنند این شرور بیشتری آسیب را به انسان میزنند لذا الآن دارند در این بخش پایانی آن مستعاذمنه آنکه باید بیشتر از آن به خدا پناه برد را که در درون نفس انسانی شکل میگیرد و قوای حیوانی هستند و غضبی هستند و شهوی هستند اینها را دارند بیان میکنند و استعاذه از اینها را مهمترین نوع استعاذه میشمردند. «ثمّ إن أعظم تلك الأمور تأثيرا في الإضرار بجوهر النفس الإنسانية بحسب النشاة الاخروية» اعظم این امور کدام هستند؟ یعنی آن اموری که شرور محسوب میشوند و مستعاذمنه هستند، «هي الأشياء الداخلة في إهابها» نفس انسانی «الجارية مجرى الدم في عروقها» اینها به مثابه خون در عروق چگونه جریان دارد این قوا هم در وجود انسانی جریان دارند و تحریک میکنند «و هي القوى الحيوانية المدركة و المحركة» آن قوای ادراکی و تحریکی که در نفس انسانی هستند بیشترین آسیب و ضرر را اینها به انسان میزنند.
در قرآن کریم به این دو دسته از قوای حیوانی ادراکی و تحریکی اشاره میشود «المشار إليهما في قوله: بخيلك و رجلك» که جناب صدر المتألهین میگویند که مراد از خیل و رجل ناظر به قوای ادراکی است و قوای تحریکی خیل را به آن سمت گرفتند و جریانهای نظری و عقل نظری که اگر ادراکات مثل قوه حس و خیال و وهم در مسیر قرار نگیرد و از آن طرف هم رجل را ملازم با عقل عملی گرفتند که مسائل تحریکی با آن است.
«لأن جميعها» جمیع این قوا «إن لم يرتض بالرياضات الدينية و لم يتأدّب بالآداب العقلية كانت» این قوای تحریکی و ادراکی «من أعداء اللّه و أولياء الطاغوت و جنود الشيطان» بسیار نکته اساسی است که جناب صدر المتألهین دارند به آن تعرض میکنند و آن این است که آنچه اتفاق میافتد در ارتباط با این قوای ادراکی و تحریکی اگر اینها کنترل نشود در مسیری این قوا انسان را قرار میدهد که جز سختی و صعوبت برای ابد برای انسان نخواهد داشت. اگر اینها به ریاضات دینی و به آداب عقلی مؤدّب نشوند ریاضت را تحمل نکنند این قوا سرکش هستند این قوا طغیانگر هستند یاغی هستند و با بغی و تجاوزی که در مرزها دارند اصلاً هیچ چیزی را به هر حال حرمت قائل نیستند مثل طواغیت.
شما ملاحظه میفرمایید که طواغیت عصر در دورانهای مختلف فرعونیان و نمرودیان تا دوران خودمان که با چه حیثیتهای طغیانی و بغی و طغیان دارند انسان را از درون واقعاً منفجر میکنند و به تبع هم جامعه را منفجر میکنند «لأن جميعها» جمیع این قوا «إن لم يرتض بالرياضات الدينية و لم يتأدّب بالآداب العقلية كانت من أعداء اللّه و أولياء الطاغوت و جنود الشيطان لأنّها واقعة في عالم البعد و مهوى الشياطين» این قوا در بستری هستند که شیاطین ورود میکنند و انسان را از مسیر انسانیت دور میکنند و ساقط میکنند و موجب انحطاط انسانیت میشوند «فی عالم البعد» دور بودن از حریم انسان «و مهوی الشیاطین» و سقوطگاه و پرتگاه شیاطین.
«و هي مفطورة مطبوعة على أفعال و أعمال مهوية مبعّدة للإنسان عن دار الكرامة و محل القرب» این قوای ادراکی و تحریکی که دون قوای عقلی هستند به گونهای ساخته شدهاند که امکان سقوط و امکان انحراف کاملاً در اینها وجود دارد اینها موحد هستند مهوی هستند و سقوط بخشندهاند دور کنندهاند انسان را از دار کرامت و محل قرب من الله و منبع خیر و نور. انسان را از اینگونه از کمالات که منبع خیر و نور است یا محل قرب الهی است دور میکنند «من الله و منبع الخير و النور فلا جرم تجيب دعوة الشيطان الذي هو رئيس الظلمة و ولي أهل الظلمات» این قوا در حقیقت چون مفطور هستند و جبلّی آنها این است که در این مسیر باشند دعوت شیطان را اجابت میکنند و شیطانی که او رئیس ظلمه است ولیّ اهل ظلمات است «و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت» طاغوت آنها را به ظلمتها و تاریکیها میکشاند این قوای حسی و تخیلی و وهمی و امثال ذلک اینها جاریاند در مجرای وجودی انسانی همانگونه که دم و خون در عروق جاری است و چون اینها فرمانبر هستند و اطاعت میکنند و مفطور بر این جریانها هستند دعوت شیطان را اجابت میکنند و پیذیرای سخنان شیطانی هستند.
براین اساس این است که انسان چارهای جز استعاذه ندارد برای اینکه با قوایی روبروست که این قوا مفطور هستند و جبلّی آنها این است که در این مسیر باشند «فيجب على كلّ أحد أن يستعيذ أشدّ الاستعاذة من شرور هذه الأمور الداخلة في هيكل الإنسان» همانطور که عرض کردیم در این بخش پایانی دارند آن بدترین شرور و سختترین آنها را بیان میکنند که فرمودند در اهاب و در درون نفس انسانی هستند و انسان باید از اینها به خدا بیشتر پناه ببرد. «فيجب على كلّ أحد أن يستعيذ أشدّ الاستعاذة من شرور هذه الأمور الداخلة في هيكل الإنسان و هي التي يكون» همین ممکن است سؤال بشود. این در حقیقت جواب سؤال مقدر است پس این قوا چرا در درون انسان هستند؟ اگر مفطور هستند و جبلّیاند بر مسیر ادراک و تحریکی که در جهت دنو و پستی است چرا در انسان است؟ میفرماید اگر اینها در مسیر قوای عقلی قرار بگیرند و تحت کنترل عقل در بیایند همین قوا میتوانند سرمایه رشد و سعادت و کمال انسانی باشند اگر این قوا در درون نفس انسانی هستند گرچه جبلّی اینها به سمت دنو و پستی است اما همین حس و خیال و وهم را اگر عقل زمامداری بکند و این ادراک و تحریک در جهت تعالی قرار بگیرد اینها میتوانند ابزاری برای رشد و سعادت انسانی باشند «و هی التی» همین قوایی که «تکون آلة له» میتوانند آلة و ابزاری برای انسان و مستعیذ باشند «و معينة إيّاه في سفره إلى الحقّ من وجه» اگر «من وجه» یعنی آن جهتی که عقل اینها را زمامداری کند کنترل بکند و تحت فرمان خود در بیاورد در این صورت این انسان مستعیذ در سفرش به حق از اینها به عنوان ابزار کمک میگیرد. «تکون آلة له» انسان «و معینة إیّاه» انسان «فی سفره إلی الحقّ من وجه و وبالا عليه من وجه» همین قوا وبال انسان خواهد بود از یک جهت، و آن جهت این است که از تحت کنترل عقل خارج بشوند لذا فرمودند «فمن وجه كلها له و من وجه كلها عليه» از آن وجهی که تحت کنترل عقل در بیایند و جنود و سربازان عقل محسوب بشوند اینها برای انسان خیر هستند و کمال هستند و میتوانند به نفع انسان باشند له باشند به نفع انسان باشند. «و من وجه کلها علیه» اما اگر از تحت فرمان عقل بیرون آمدند «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» شد در چنین وضعی اینها فرماندهی عقل را به عهده میگیرند چراغ عقل را خاموش میکنند و هر آنچه را که خود ببینند حرکت میکنند. از این جهت علیه انسان خواهند بود.
«و كذلك حكم الشيطان» اگر سخن شیطان را بخواهد انسان گوش بکند آن محملش و جایگاه و کرسیاش عبارت است از همین قوای ادراکی و تحریکی که از تحت کنترل عقل خارج شدهاند «و کذلک حکم الشیطان و لأجل ان مبدأ شريّة هذه القوى النفسانية و الحيوانية» یعنی آن چیزی که باید از آن بیشتر به خدا پناه برد و مستعاذمنه محسوب کرد حکم شیطان است چرا که مبدأ شرّیت همین قوای نفسانی و حیوانی در حقیقت «و أصلها هو الشيطان و هي من توابعه و جنوده» این قوای ادراکی و تحریکی فرمانده میخواهند حالا یا فرمانده انسان رها شده از عقل است یا عبارت است از شیطانی که دارد زمامداری میکند. «و کذلک حکم الشیطان و لأجل أن مبدأ شریة هذه القوی النفسانیة و الحیوانیة و أصلها هو الشیطان و هی من توابعه و جنوده عند تعصّيها عن طاعة العقل المنوّر بنور الشرع» این سخن بسیار سخن شریفی است این را باید انسان حفظ بکند. این همان عقلانیت وحیانی است.
میفرماید آن عقلی که تحت طاعت نور شرع درآمده و از او انسان اطاعت بکند این موفقیت را به همراه دارد؛ اما «عند تعصیها» وقتی انسان عصیان بکند و نافرمانی و تمرد کند از عقلی که منور است به نور شرع، چنین انسانی معاذالله در دامن عصیان خواهد افتاد و شرورش فراوان خواهد بود. از این نقطه نظر آن مستعاذمنه عبارت است از آن قوایی که از تحت کنترل عقل متبع از شرع جدا شده باشد.
«فيكون شريرة مثله و أنزل منه» این قوا شریره هستند و بدی را و سوء را با خود دارند مثل شیطان بلکه «أنزل» از شیطان. همین سخن در قرآن است که «اولئک کالأنعام بل هم اضل» واقعیت همین است آن انسانی که در حقیقت قوای خودش را تحت فرمان شیطان ببرد و عقل را هم تسخیر بکند او چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا! این چرا عقل میآید و این قوا را در مسیر خواستهها بیشتر تقویت میکند لذا میگوید «أنزل منه» بنابراین «فوقع الاستعاذة تارة منه كما في قوله: أعوذ باللّه من الشيطان الرّجيم و تارة من هذه القوى كما في قوله: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» ایشان همانطور که در پایان ملاحظه فرمودید آن بخشی که از همه مستعاذمنهتر هستند نقصشان شرورشان آفاتشان بیشتر است را همین قوای ادراکی و تحریکی رها شده و تأسی کننده از عقل منور به شرع ذکر میکنند و شیطان هم در این رابطه دارد زمامداری میکند.
بنابراین هم حکم شیطان و هم حکم انسان رها شده از عقل متخذ از شرع طبعاً این قوای ادراکی و تحریکی هم به مجرای دم در عروق است این نقش را دارند لذا ما دو نوع استعاذه را الآن از بیانات و فرمایشات جناب صدر المتألهین داریم استفاده میکنیم؛ یک نوع استعاذهای است که انسان از شیطان دارد که به صورت صریح میگوید «أعوذ باللّه من الشيطان الرّجيم» یک نوع استعاذه هم از همین قوای درونی دارد که انسان رهاشده از عقل منور به نور شرع این قوا را با خود دارد اولی را به صورت صریح فرمود که «فوقع الاستعاذة تارة منه كما في قوله: أعوذ باللّه من الشيطان الرّجيم» دومی را دارند از این استعاذههای پراکندهای که در قرآن است استفاده میکنند «﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ﴾ ـ إلى قوله ـ ﴿وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ﴾ و يقرب من هذا» قریب به همین معنا فرمود: «قوله تعالى ﴿قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾[1] » این سخنانی که در وحی آمده است و در قرآن مجید ما آمده است و اینگونه بر استعاذه تأکید دارد و مستعاذمنهها را دارد شماره میکند هم شیطان را به عنوان مستعاذمنه هم قوای ادراکی و تحریکی را به گونهای متفاوت هم به صورت کلی به عنوان ﴿قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾ همه و همه اینها برشماری مستعاذمنهها از یک سو، و درکات سقوط و انحطاط این مستعاذمنهها از سویی دیگر و اینکه انسان باید اینها را درجهبندی کند همانطوری که در خیرات اخروی قابل مقایسه با خیرات دنیوی نیستند در ارتباط با شرور هم مسئله همینطور است شرور اخروی قابل مقایسه با شرور دنیوی نیستند.