1401/05/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه دوازدهم از شرح تفسیر صدر المتألهین در ارتباط با سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» صفحه 369 «تنبيه [انتهاء مقام الاستعاذة] ثمّ لا يخفيّن[1] عن فطانتك إن قول العبد «أعوذ بكلمات اللّه التامّات» من حيث هي موجودات متغايرات غيريات إنما يلائم له و يليق به إذا كان بعد غير واصل إلى صفو العبودية و مقام الرجوع التام».
همچنان در بحث استعاذه و رکن ثانی که مستعاذبه است بحث ادامه پیدا میکند. فرمودند که در مقام مستعاذبه یعنی آن حقیقتی که میشود به مأمن او اعتماد کرد و انسان خود را در آن مأمن بیابد دو حقیقت است که این دو حقیقت بازگشتش به یک حقیقت است و دیگری وابسته و پیوسته به اوست. آن حقیقتی که بدون بحث و گفتگو میتواند مستعاذبه واقع بشود و انسان بدان پناه ببرد ذات باری سبحانه و تعالی است و اما آن حقیقتی که اهلیت و شأنیت این را دارد که مورد استعاذه قرار بگیرد و مستعاذبه باشد کلمات تامات الهی است.
این مسئله جای بحث و گفتگو داشت و اعتبارات این بحث از منظر یل الربی و یل الخلقی مورد بحث و گفتگو واقع شد و روشن شد که اگر کلمات الله التامات آن جنبه الهی و پیوستگی و وابستگی به ساحت الهی باشد به گونهای که جزء حجب صمدی محسوب بشود یا جزء سابق کبریایی و عظمت الهی به شمار بیاید از آن جهت این پیوستگی محفوظ است آن وابستگی محفوظ است و جایگاه استعاذه و پناه بردن به او معنا دارد.
اما اگر آن جنبه یل الخلقی آنها دیده بود و آن حیثیت جلوس و تجدد و امثال ذکر در آنها دیده بشود اینها جزء ماسوی الله و جزء فعل و فیض الهی محسوب میشوند و شأنیت و اهلیت اینکه مستعاذبه واقع بشوند را نخواهند داشت این را در موارد قبل ملاحظه فرمودید.
اما در این «تنبیه» نکتهای را قبل توجه میدانند و آن این است که مراتبی که انسانها در مقام استعاذه و بعد از استعاذه دارند را دارند برمیشمرند میفرمایند که تا زمانی که مقام استعاذه است و انسان بناست به خدا پناه ببرد این مقام، مقام متوسط است و انسانهایی که هنوز ان صفوه عبودیت و آن مرحله عالیه عبودیت برای آنها حاصل نشده و اینها به آن مقام واصل نشدهاند اینها جز به استعاذه و استعانت به درگاه الهی نمیتوانند خود را در حقیقت تکمیل کنند و این مقامی نیست که انبیاء و اولیاء خاص الهی به این مقام استعانت بجویند.
به عبارت دیگر انبیاء و اولیای الهی مقامی فراتر از این معنا دارند اینها چون واصل به مقام عبودیتاند و در جایگاهی قرار دارند که وصل و میل تامی نسبت به ساحت الهی دارند اینها از جایگاه استعاذه فراتر آمدهاند و خود در دامن حق سبحانه و تعالی و جزء صقع ربوبی دیده میشوند اینها اگر احیاناً به مسئله استعاذه و امثال ذلک توجه کنند یا جهت تعلیمی دارد یا وقتی اینها نازل شدند به نشأه طبیعت آمدهاند به اقتضای همراهی با موجودات طبیعت این استعاذه را با خود دارند اما در مقام ذات و مرتبهای که واصلان به مقام عبودیت که مقام والای عبودیت است راه پیدا کردهاند اینها از استعاذه و اینها بینیاز هستند و اینها اصلاً وصل به ساحت الهی هستند و جایگاه آنها جایگاه مقام فنا و فناء از فنا هستند و کلاً در محضر ربوبیاند و اینها معنا ندارد که پناه ببرند.
پناه بردن برای این است که به این مرتبه و به این درجه برسند که در مأمن امن الهی قرار بگیرند آن کسی که در قلعه و دژ الهی قرار گرفت و در سنگر توحید جایگاه یافت این نیازی به استعاذه ندارد استعاذه و استعانه برای این است که چنین مقامی حاصل بشود. اولیای خاص الهی که به چنین جایگاهی بار یافتهاند مستغنیاند و از منظر دیگر در ساحت الهی دیده میشوند و لذا ذکر آنها و بیان ارتباط آنها با حق سبحانه و تعالی ترقی پیدا میکند به جایی میرسد که بگویند «أعوذ بک منک» میگویند «أنت کما أثنیت علی نفسک» این سخنی است که از رسول گرامی اسلام رسیده است که رسول الله در مقام سجده اینگونه خدا را ثنا و حمد میکرد برای اینکه اینها کاملاً در پیشگاه الهیاند خدا را با همه اوصاف حمیدهاش وصف میکنند او را به این صورت میشناسند و لذا فراتر از مقام استعاذه جایگاه دارند.
این مطلب، مطلبی است که در «تنبیه» آمده است میفرماید که «[انتهاء مقام الاستعاذة] ثمّ لا يخفيّن عن فطانتك» از آن زیرکی و هوشمندی انسان حکیم و فرزانه مخفی نیست که آن عبدی که میگوید «أعوذ بکلمات الله التّامات» اگر عبد در این مرتبه اینها را موجودات متغایری ببیند و امور غیر پیوسته و وابسته به ساحت الیه ببیند این انسان البته این استعاذه شامل حال او میشود او لائق و ملائم با این نوع از استعاذه است چرا؟ زیرا این شخص هنوز به صفوه عبودیت و مقام خالص از عبودیت و محض بندگی بار نیافته است و رجوع تامی به ساحت الهی نداشته است چنین انسانی وقتی میگوید «أعوذ بکلمات الله التامات» اینها را در حقیقت موجودات غیر الهی میداند بیرون از حوزه پیوستگی و وابستگی میداند و در حقیقت اینها را در فضای ماسوا و فعل و فیض ارزیابی میکند چنین انسانی در حقیقت همچنان به رغم اینکه به کلمات الهی دارد اهتمام میکند و توجه میکند و آنها را مورد استعاذه قرار میدهد و به آنها پناه میبرد اما هرگز به آن نقطه و اوج نرسیده که اینها را پیوسته ببیند وابسته بداند و نسبت اینها را ساحت الهی را بک نسبت تامی ببیند.
این شخص او مرید خودش است و حض و بهره خودش را میخواهد در این استعاذه امتحان بکند آن کسانی که مثلاً اهل بیت عصمت و طهارت را مستقلاً جایگاه تأثیر برای آنها قائلاند که میتوانند مؤثر باشند میتوانند پناهگاه و مأمنی برای انسانها باشند این سخن و این قول و این اندیشه باطل است و ناصواب است و نمیتواند برای انسان آن حض کامل را به همراه بیاورد. بله دوستی محبت ارادت همه اینها بجای خود محفوظ است اما زمانی که وصل بودن و پیوسته بودن آنها به ساحت الهی روشن بشود.
لذا میفرماید که چنین انسانی همچنان به غیر حق متوجه است «إن قول العبد «أعوذ بكلمات اللّه التامّات» من حيث هي موجودات متغايرات غيريات إنما يلائم له و يليق به إذا كان بعد غير واصل إلى صفو العبودية و مقام الرجوع التام و يكون قد بقي في نظره التفات إلى غير اللّه» چنین انسانی همچنان در حقیقت در پیله خود میتند و در فضای ذهن و نفس خود حرکت میکند. «فهو بعد مريد نفسه و قاصد حظّه».
اما اگر انسان این پرده را هم کنار زد و نسبت این کلمات الهی را با حق تام دید و از دریای توحید گذر کرد چنین انسانی البته به مقام عبودیت خالصه میرسد و آنگاه با پیوسته دانستن کلمات الهی مأمن و پناهگاهی میتواند از آنها برای خود بسازد «و أما إذا تغلغل» این عبد «في بحر التوحيد و توغّل في بحر الحقائق و صار بحيث لا يرى في الوجود إلا الله الواحد لم يستعذ إلّا باللّه» اگر کسی این پرده را کنار زد و پیوستگی کلمات الله التامات را به ساحت الهی مشاهده کرد و ظهور حق در اینها را ملاحظه کرد، چنین انسانی البته در حقیقت آخرین پرده و حجاب را کنار زد و او را به حجاب صمدانی شمرد و آنگاه در بحر توحید گام برداشته است «و اما إذا تغلغل فی بحر التوحيد و توغّل في بحر الحقائق و صار بحيث لا يرى في الوجود إلا الله الواحد» اگر چنین نگاهی و به لحاظ وجودی برای کلمات تامات و برای این شخص حاصل شد این «لم يستعذ إلّا باللّه» در اینجا اگر به کلمات تامات استعاذه کرد و آنها را مستعاذبه خود قرار دارد در حقیقت این شخص جز به خدای عالم استعاذه نکرده و پناه نبرده است «و لم يلتجئ إلا إليه و لم يعوّل إلا عليه» و تکیهگاه او جز پروردگار عالم نیست.
بنابراین «فلا جرم يقول: أعوذ بالله. و أعوذ من اللّه [باللّه]. كما قال النبي[2] صلّى اللّه عليه و آله: أعوذ بك منک» پس یک مقام وجود دارد و آن مقام «أعوذ بک منک» است که این خیلی مهم است که «من» ناظر به ماسوی است ناظر به جهان طبیعت و خلقت و امثال ذلک است «منک» اما «بک» ناظر به کلمات الله التامات است یا ناظر به ذات ربوبی است که از یک عالمی که در آن شر وجود دارد حالا این را هم خواهیم رسید که شر در عالم ماسوی و در عالم طبیعت و نظایر آن مطرح است و الا در آن عالمی که پیوستگی و وابستگی تام است اصلاً شرّی وجود ندارد.
بنابراین پناه بردن به حق سبحانه و تعالی از چیزی به چیزی؛ یعنی از خلق به امر، از خلق به آن سرادقات رحمانی و حجب صمدانی که کلمات الله التامات است. در حقیقت اینها مقاماتی است که انسانهای سالک و بندگان پروردگار عالم اینها را طی میکنند و به مراحل برتر راه پیدا میکنند.
بنابراین یک عده در مقامی هستند که استعاذه میکنند اما یک عده کسانیاند که وصلاند و در حریم الهی جایگاه دارند اینها نوع ارتباطشان با پروردگار عالم به گونه دیگری است عدهای ارتباطشان را از طریق استعاذه تأمین میکنند اما عدهای دیگر براساس حمد و ثنای الهی این ارتباط را در خود تقویت میکنند میفرمایند «ثمّ اعلم إن في هذا المقام أيضا يكون العبد مما قد بقي في قلبه اشتغال بغير اللّه» تا زمانی که انسان به مقام کلمة اللهی نرسیده است و به این جایگاه نرسیده همچنان جایگاه استعاذه دارد و آن کسی که جایگاه استعاذه دارد همچنان در قلب او اشتغالی وجود دارد «ثمّ اعلم إن في هذا المقام أيضا يكون العبد مما قد بقي في قلبه اشتغال بغير اللّه» و این انبیای الهی و اولیای الهی از این دغدغه قلبی مصوناند چراکه اینها پا فراتر نهادند و از مرحلهای که بحث استعاذه در آن است فراتر آمدهاند و مسئله استعاذه برای آنها مطرح نیست «و مقام الأنبياء و الأولياء- صلوات الله عليهم السلام- أعلى و أجلّ من هذا المقام» چرا؟ چون این افرادی که متوسطاند با استعاذه میخواهند خودشان را در محل امن قرار بدهند اما اینها خود به محل امن رسیدهاند و از پناه الهی دارند استفاده میکنند «و مقام الأنبياء و الأولياء- صلوات الله عليهم السلام- أعلى و أجلّ من هذا المقام» یعنی این مقامی که بندگان غیر خالص حق رسیدهاند. پس بندگان غیر واصل داریم و بندگان واصل. بندگان غیر واصل اینها دغدغه استعاذه دارند اما بندگان واصل این دغدغه را ندارند و در حضور الهی هستند آنها با بیان ثنا و حمد و ستایش الهی خدا را در خود ظاهر میسازنند و دیگران به گونه دیگری. «و مقام الأنبياء و الأولياء- صلوات الله عليهم السلام- أعلى و أجلّ من هذا المقام».
البته گاهی اوقات انبیا و اولیاء هم استعاذه میکنند به خدا پناه میبرند میفرمایند که این استعاذه دو جور قابل توجیه است یا جهت تعلیمی دارد برای اینکه به دیگران بیاموزند که همواره باید که به حق سبحانه و تعالی پناه ببرند. یا اینکه چون خودشان تنزل کردهاند تنزل کردهاند به عالم طبیعت آمدهاند و با موجودات عالم طبیعت سروکار دارند از این جهت آنها هم پناه میبرند. ولی ذات مقام انبیاء آن جایی که وحی دریافت میکنند یا «من وراء حجاب» حق سبحانه و تعالی را زیارت میکنند آنها از چنین شدائد و سختیهایی و از آنها منزهاند. «و إنما يجرى منهم» یعنی اگر از انبیاء و اولیاء مسئله استعاذه جاری میشود «و إنما یجری منهم الاستعاذة و الدعاء و المناجاة و ما يجرى مجراه» حالا یا جنبه تعلیمی برای امت دارد «إما تعليما للامّة. و أما عند نزولهم أحيانا إلى مقام البشرية و مباشرة الخلق ما داموا في هذه الحيوة الدنياوية» تا زمانی که اینها در حیات دنیایی هستند البته اینها در حقیقت استعاذه دارند و پناه میبرند استعانت دارند چرا که نشأه طبیعت نشأه خلق نشأه مباشرت و معاشرت با مخلوقین این را ذاتاً میطلبد که انسان استعاذه کند.
«و ذلك لأن مرتبتهم أعلى من أن يشتغلوا بالمناجاة و أن يستعيذوا بالله من الشدائد» انبیاء و اولیای الهی تا زمانی که در نشأه طبیعتاند و حالات حشر با موجودات طبیعی برای آنهاست آنها استعاذه دارند استعانه دارند مناجات دارند و از حق سبحانه و تعالی کمک میطلبد اینها همهاش درست است اما وقتی به آن مرتبه ذات آنها مینگریم اینها مظاهر حق سبحانه و تعالی و جلوههای رحمانی حق هستند اینها هرگز نسبت به مقام استعاذه و مناجات نیازی ندارند اما «عند نزولهم» یعنی انبیاء و اولیاء هنگامی که نازل میشوند به مقام بشریت «و مباشرة الخلق ما داموا فی هذه الحیوة الدنیاویة» اینها البته از استعاذه و نظایر آن هم بهره میبرند.
«و ذلک» چطور اینگونه است؟ برای اینکه «لأن مرتبتهم» همین صاحبان اینگونه از مقامات «أعلی من أن يشتغلوا بالمناجاة و أن يستعيذوا بالله من الشدائد» اینها در مرتبه اولیه خودشان از مظاهر رحمانیاند خودشان کلمات الله التاماتاند خودشان آن جنبه یل الربی را دارند و واستگی تام برای آنهاست «و ذلک لأن مرتبتهم من أن يشتغلوا بالمناجاة و أن يستعيذوا بالله من الشدائد لأن من كان في هذه المرتبة كانت قبلته في دعائه» بله، آن کسی که در مرتبه نیازمندی به مناجات و استعاذه و امثال ذلک است «کانت قبلته فی دعائه و استعاذته طلب راحة لنفسه» آن کسی که هنوز به مرحله محض بودن در عبودیت نرسیده و واصل نشده به شدت به استعاذه و استعانه نیازمند است که در شدائد به پناه حق سبحانه و تعالی برود و لذا مناجات میخواهد مناداة میخواهد ارتباط با ساحت حق سبحانه و تعالی میخواهد تا خودش را به آن مرحله برساند. «لأن من کان فی هذه المرتبة کانت قبلته فی دعائه و استعاذته طلب راحة لنفسه أو دفع أذى عنه» تا قبل از این مرحله قبله او و آن نقطه توجه او استعاذه است تا برای خود راحتی بیافریند یا أذایی یا اذیتی را از خود دفع کند. این انسان همچنان در دامن هوی و هوس قرار دارد و معتکف است بر طلب چیزی که «فهو بعد أسير الهوى معتكف على طلب ما هو الأولى لنفسه» او اعتکاف و عکوف دارد بر طلب آنچه که برای او بهتر و شایستهتر است. حالا گاهی اوقات «تارة يعتريه الخوف» چون چنین انسانی بین مقام و خوف و رجاء است و انسانی که بین مقام خوف و رجاء است چنین انسانی هنوز عبودیت برای او تکمیل نشده است و به مقام محض و عبودیت نرسیده است این انسان «قبلته فی دعائه و استعاذته طلب راحة لنفسه أو دفع أذی عنه فهو بعد أسیر الهوی معتکف علی طلب ما هو الأولی لنفسه» که این انسان گاهی اوقات امید بر او غاب است و گاهی اوقات خوف و نگرانی بر او حاکم است «و تارة يسلبه الرجا. و هذه كلّها اشتغال بغير الله. فإذا ترقى العبد عن هذا المقام و فنى عن نفسه و فنى أيضا عن فنائه عن نفسه فهيهنا يترقى عن مقام الاستعاذة و يصير مستغرقا في نور البسملة» این مقام فراتر از مقام استعاذه است آن کسی که به این مرحله عبودیت رسیده و از مقام خوف و رجا بالاتر رفته است به مقام فناء رسیده و از مقام فناء هم فانی شده و دیگر توجهی به این مرحله از وجود ندارد چنین انسانی میرود به سمت اینکه یک پله بالاتر برود و به مرحله ایمانی کاملتری را دست بیابد «فهيهنا» چنین پیغمبر و امامی و چنین انسانی «يترقى عن مقام الاستعاذة و يصير مستغرقا في نور البسملة» چنین انسانی درحقیقت او «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» را گفته وارد حوزه بسمله شده است بسم الله را باید که جایگاه ثنا و حمد الهی است خواهد داشت.
لذا میفرماید که به عنوان نمونه، پیامبر گرامی اسلام که این سدّ را شکسته و این مانع را برطرف کرده و اسیر عکوف به استعاذه و نظایر آن نیست چنین انسانی چنین حقیقتی در سجودش بجای اینکه بگوید «أعوذ بک منک» کاملاً به مقام ثنا و حمد و ستایش الهی رسیده به مقام بسمله رسیده و از این جهت نوع کمالات برای او فراهم هست «ألا ترى إنّ رسول الله- صلى الله عليه و آله لما قال في سجوده: أعوذ بك منک» که این مقام، مقام استعاذه خاص است اینکه انسان ماسوی الله را از او بداند و در مرحله مادون از او جدا نباشد و استعاذه به ساحت الهی را از این موجودات مادون داشته باشد خودش مقام والایی است البته آن کسی که از این مقام بالاتر آمده و در مقام فناء ذات و فناء از ذات خودش برآمده و نه تنها فانی فی الله شده بلکه از این فناء در فناء واقع شده است این از جایگاه ثنا و حمد و ستایش الهی سخن میگوید «ترقى عن هذا المقام فقال: أنت كما أثنيت على نفسک» میفرماید که «لما قال» وقتی پیغمبر در سجودش گفت «أعوذ بک منک» این مرحله متوسط است مرحله استعاذه است و بعد از این مرحله ترقی میکند و به مقام ثنا میرسد که میگوید: «ترقى عن هذا المقام فقال: أنت كما أثنيت على نفسک».
این مقامی است که در حقیقت انسان جز محامد و زیبایی حق را نمیبیند نگاهش به جنبههای خلقی نیست این محض عبودیت و بندگی حق سبحانه و تعالی است.