1401/05/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه دهم از شرح تفسیر قرآن کریم جناب صدر المتألهین صفحه 366 «الركن الثاني في المستعاذ به هذا مما ورد في الكتاب[1] و الحديث[2] على وجهين:» همانطوری که ملاحظه میفرمایید قبل از ورود به تفسیر سوره «فاتحه» جناب صدر المتألهین کلمه یا قول «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» را موضوع بحث و گفتگو قرآن دادند و فرمودند در دو مقام بحث میکنیم مقام اول یک ترجمه لفظی و بیان برخی از واژهها مثل کلمه «أعوذ» و «شیطان» و «رجیم» که این بحث گذشت و در مقام ثانی مباحث حِکمی و عقلی را در ارتباط با معنا و باطن قول «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» مورد بحث و بررسی قرار دادند.
فرمودند مهمترین بحثی که در این رابطه مطرح است مسئله شرح و بسط این معناست که حقیقت استعاذه چیست؟ فرمودند که این بحث بر پنج محور قابل بحث و بررسی است «فالبحث عنه یعتمد علی خمسة ارکان» که در صفحه 360 بیان شده است «الإستعاذة و المستعیذ و المستعاذ به و المستعاذ منه و ما یستعاذ لأجله». الآن وارد رکن ثانی میشوند گرچه براساس آنچه که اینجا گفتهاند رکن ثانی مستعیذ است ولی در این شرح الآن مستعاذبه را به عنوان رکن ثانی بیان فرمودهاند و مستعیذ به عنوان رکن ثالث که در صفحه 370 بیان میشود که «الرکن الثالث فی المستعیذ» الآن طبق آنچه که در شرح این بحث آمده تحت عنوان «الرکن الثانی فی المستعاذ به» انسان یا هر موجودی که به حق سبحانه و تعالی پناه میبرد آن شخص مستعیذ است که حالا إنشاءالله راجعبه آن شخص و شرایط و احوالات او باید مباحثی بیان بشود که اینجا در رکن ثالث بحث خواهد شد.
اما در مستعاذبه یعنی اینکه انسان به چه حقیقتی پناه میبرد و آنچه که پناهگاه است چیست؟ راجع به این، مسائلی را دارند مطرح میفرمایند. میفرمایند آنچه که در منابع وحیانی از کتاب و حدیث آمده است مستعاذبه دو امر هستند که این دو امر البته در طول هماند نه اینکه در عرض هم باشند؛ یکی خود حق سبحانه و تعالی است که شرح داده شد در بخش اول و در رکن اول که او مبدأ و مبدع خیر است «الفضل بید الله و الخیر بید الله» همه کمالات از اوست و او مبدأ و مبدع همه اینهاست بنابراین انسان به آن حقیقت یا هر موجود دیگری به آن حقیقت پی میبرد اما آن حقیقت در دو مرحله قابل بحث و بررسی است یکی در مرحله ذات و دیگری در مرحله فعل است که آنچه که انسان میتواند به آن پناه ببرد یا خود حق سبحانه و تعالی است یا فعل و فیضی است از او که به اذن او میتواند چنین پناهی را ایجاد بکند و انسان به آن پناه ببرد.
این بحث خیلی قابل توجه است از اینکه خصوصاً در اندیشههای اعتقادی ما پیروان قرآن و اهل بیت که امر دیگری میتواند در طول اراده الهی و در مقام مظهریت اراده حق سبحانه و تعالی پناهگاه باشد و انسانها به اذن الله به آنها پناه ببرند و آنها مأمن انسانها باشند. اگر از یک طرف گفته میشود که «کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»، «ولایة علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» این سخن چگونه امکان دارد؟ چطور انسان میتواند به اینها پناه ببرد و در این پناهگاه در مأمن امن الهی قرار بگیرد؟ از این جهت برای ما این بحث خیل جدیتر است.
دیگران به چنین نگرشی اعتقاد و باوری ندارند و تنها مأمن را خدای عالم میدانند و لاغیر و توحید را در این میدانند اما این بیانی که الآن در این مبحث دارد مطرح میشود این با توحید نه تنها ناسازگاری و مخالفتی ندارد بلکه سازگار است و ظهور توحید را در مراتب فعلی دارد نشان میدهد و لذا این بحث برای ما بسیار جدی است که آیا غیر حق سبحانه و تعالی آنکه مظهر اوست آنکه حق سبحانه و تعالی افاضه کرده است، در یک مرتبه و مرحلهای است که میتواند به اذن الله مأمنی باشد و پناهگاهی باشد و مستعاذ به قرار بگیرد.
این را حالا دارند توضیح میدهند «الركن الثاني في المستعاذ به هذا مما ورد في الكتاب و الحديث على وجهين» یعنی مستعاذبه آنچه که انسان به آن پناه میبرد و او را مأمن و جایگاه مصونیت خود میداند دو وجه دارد؛ «أحدهما» یکی از این دو وجه «أن يقال: أعوذ باللّه» مستقیماً انسان به حق سبحانه و تعالی پناه میبرد و از او امان و حفاظت و محفوظ بودن را میطلبد. «و الثاني أن يقال: أعوذ بكلمات اللّه» پناه ببرم به کلمات الهی. اهل بیت(علیهم السلام) براساس آنچه که در منابع وحیانی ما آمده است اینها کلمات الهیاند که حالا راجع به این کلمات بحث کنیم و ببینیم که چگونه اصلاً کلمات الهی یعنی چه و چرا و چگونه اینها میتواند مأمن و پناهگاه باشند برای انسانی که به خدا پناه میبرند؟
ایشان میفرماید که در خصوص کلمة الله یا کلمات الله: «فاعلم إنّ المراد بكلمة اللّه هي مفاد قوله: ﴿إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[3] » توجه داشته باشیم که مراد از کلمه، لفظ و قول و عبارتی که در فضای ادبیات مطرح است نیست بلکه معنای کلمة الله همان معنایی است که خدا در این آیه و کریمه قرآنی فرموده است که ﴿إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾، مراد از کلمه، اراده حق سبحانه و تعالی است خواست و مشیت الهی است نه یعنی لفظ و قول و عبارت و امثال ذلک. «فقوله و كلمته ليس من جنس الأصوات و الحروف» و امثال ذلک. اگر میفرماید که ﴿إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾، از باب صوت و حرف و لفظ و امثال ذلک نیست. همانطوری که ذات الهی و اوصاف الهی از جنس اجسام و کیفیات و اینها نیستند حتی از جنس جواهر و اعراض نیستند بلکه اینها یک سلسله حقائق مجردهای هستند که مصون از اینگونه از مسائلاند و قابل این نیستند که در فضای جسم و جنس و جوهر و عرض و نظایر آن ارزیابی بشوند. واحد سنجش آنها حقیقت است و معنا و از باب حقیقت باید، چون آنچه که در عالم طبع وجود دارد اینها اشباحی هستند اینها اضلالی هستند که از آن حقیقت عالی دارند در پرده طبیعت و ماده حکایت میکنند.
شب و روزی که ما در نشأه طبیعت داریم این از آن ظهور و خفایی که در عالم غیب است دارد حکایت میکند و آنچه که در عالم طبیعت از حجر و شجر و ارض و سماء است نسبت به آنچه که در عالم حقیقت است اینها پردههایی هستند و جلوههایی هستند که آن حقائق و معانی را دارند نشان میدهند و لذا باید کاملاً این دو سطح از هستی را یا سه سطح از هستی را کاملاً ما از هم تفکیک شده بدانیم پرده طبیعت پرده مثال و برزخ پرده حقیقت و معنا که هر کدام از اینها دارای ویژگیها و خصائص و احکامی هستند که در جایش حکیم بدان پرداخته است. ایشان میفرماید که این سخن که میگوییم: «أعوذ بکلمات الله» یا ﴿إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾، اینها الفاظ و عبارات و حروف و اینها نیستند بلکه یک سلسله حقائقی هستند که از جنس اجسام و جوهر و عرض هم حتی نیستند. «كما انّ ذاته و صفاته ليستا من جنس الأجسام و الكيفيات بل و ليستا من جنس الجواهر و الأعراض».
«بل قوله و كلامه و أمره ـ كما مر في المفاتيح[4] ـ» که در کتاب مفاتیح الغیب ایشان آمده که فاتحه سوم و چهارم براساس آنچه که تحقیق شده، منظور از قول و کلام «وجود صرف مفارق عقلي» هستند وقتی گفته میشود «أعوذ بکلمات الله» اینها بله، کل هستی کلمة الله است همانطور که در قرآن فرموده است که اگر دریاها مرکّب بشوند و درختها قلم بشوند بخواهند کلمات الهی را بنویسند این کلمات الهی نفاذناپذیر است و تمامشدنی نیست همه موجودات چه در عالم تجرد چه در عالم برزخ و چه در عالم ماده فرقی نمیکند هر موجودی به نوبه خود پردهای است از پردهها و جلوهای است از جلوات حق سبحانه و تعالی و لکن آنچه که به حق منسوب است به ساحت الهی نسبت بیشتری دارد آن جواهر عقلی هستند حقائق مجرده هستند که «بل الله المثل الاعلی» وقتی ما میخواهیم یک چیزی را به حق نسبت بدهیم باید آن نمونههای برتر را نسبت بدهیم.
بله، این شجر و حجر هم جلوههای الهیاند اما اینها نسبت به شجر و حجر عقلی و مجردات عالیه اصلاً قابل ذکر نیستند و اسنادشان اسناد درستی نخواهد بود و شایسته جناب حق نیست. لذا فرمودند که مراد از کلمات الهی وجودات صرفهای هستند که اینها منزهاند از ماده و طبیعت و حتی از غواشی طبیعت و حتی از جزئیات منزهاند و اینها صرفاند و مفارق عقلیاند «فكلماته هي موجودات مقدسة روحانية أمريّة» که اینها مقدساند. مقدس یعنی از حیثیتهای مادی و طبیعی که زمان میخواهند مکان میخواهند بُعد دارند قابل اشاره حسیه هستند اجزاء دارند اقسام دارند همه اینها از یک موجود عقلی دور است و موجود عقلی مجرد از اینگونه شوائب و شواغل است.
لذا میفرماید که مراد از کلمات الهی، آن سلسله موجوداتی هستند که مقدساند روحانیاند در مقابل جسمانی، و امری هستند در مقابل خلق. «ألا له الخلق و الأمر» اینها موجودات امری هستند. موجودات امری همانطوری که بیان شد این است که ﴿إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾، که در حقیقت موجودات امری هیچ زمینه قبلی نمیخواهند تنها و تنها امری که لازم است امکان ذاتی آنهاست وگرنه امکان استعدادی و اینها یا خلقی و زمینههای مادی و مسائلی مثل شرایط و دفع موانع و اینها برای موجودات مادی و طبیعی است. اما موجودات عالم عقل تنها و تنها به اراده حق وابستهاند که قائماند به اراده الهی و هیچ چیزی را برای تحقق نمیخواهند نه علت مادی میخواهند نه علت صوری میخواهند بلکه تنها و تنها علت فاعلی و غایی است که هر دو هم یکی بیش نیستند.
«بل قوله و کلامه و امره کما مر فی المفاتیح وجوه صرف مفارق عقلی فکلماته هی موجودات مقدسة روحانیة أمریه» حالا این نکته قابل توجه است «هي وسائط بين اللّه و بين الأكوان الخلقية» وقتی ما میگوییم «أعوذ بکلمات الله» کلمات الله وسائطی هستند و امور متوسطهای هستند که بین خدا و بین موجودات خلقی هستند «و بها نفاذ علمه و قدرته و سريان مشيته و إرادته في الكائنات» خدای عالم به وسیله اینها علمش را قدرتش را و سریان و مشیت و ارادهاش را در کائنات إعمال میکند اینها مجاری فیض و فعل حقاند اینها نشان دهنده قدرت حقاند. موجوداتی که واسطه هستند وسائط فیض، اینها موجودات قویای هستند که میتوانند قدرت و اراده الهی را بگیرند و در موجودات مادون إعمال کنند وگرنه موجودات مادون ظرفیتی را ندارند که مستقیماً فیض را از جناب حق دریافت کنند.
بنابراین مسیر فیض حق سبحانه و تعالی از کلمات او میگذرد از مجردات و موجودات مفارقه میگذرد لذا فرمودند که «و بها» یعنی به وسیله این وسائط و اکوان عقلی «نفاذ علمه» یعنی نفوذ علم حق و قدرت حق و سریان مشیت و اراده حق در کائنات تحقق پیدا میکند «بحيث يستحيل أن يعرض له مانع أو عائق» محال است که در مقابل اراده موجودات عالیه و مجردات، مانعی باشد و امری عائق باشد که نگذارد فیض حق به کائنات برسد. موجودات مادی موجوداتی هستند که مانعاند و حجاب دارند و اجازه انتقال فیض را نمیدهند عائق هستند؛ اما موجودات مجرده نورانی اینها نه تنها خودشان مانع نیستند برای اینکه نور هستند و هیچ حجابی در آنها نیست اراده قویه حقاند که اگر بخواهند إعمال اراده حق داشته باشند آنها هم مانعی برای این نفوذ حق و نفوذ اراده حق نیست.
«و قد مر في المفاتيح إن كلامه الأمري واجب الامتثال» است. کلام امری در مقابل کلام خلقی است. در کلام خلقی واجب الامتثال نیست خلق اراده و سخن خدا را هم بشنود چه بسا حجابی که در درون اوست و محدودیتی که دارد این خیلی اجازه نفوذ امر الهی را ندهد، ولی در موجودات عالم امری چون نور هستند و کاملاً روشن و شفاف اراده الهی را میگیرند نفوذ این اراده در موجودات مادون قطعی خواهد بود که «و قد مر فی المفاتیح إن کلامه الأمری واجب الامتثال و أمره التكويني حتميّ القبول لازم السمع و الطاعة» است اراده تکوینی حضرت حق سبحانه و تعالی «کن فیکون» است هیچ چیزی مانع تحقق اراده تکوینی حضرت حق سبحانه و تعالی نیست. برخلاف اراده تشریعیه که چه بسا انسانها براساس حجاب درونیای که دارند این حجاب و محدودیتی که در فضای وجود خودشان به لحاظ مسائل نظری و عملی دارند چه بسا اینها در حقیقت کلام الهی را نفوذ ندهند.
اما آن موجودات امری به تعبیری که میفرمایند حتمی القول هستند لازم السمع و الطاعه هستند «و لا شك إنه لا يحسن الاستعاذة باللّه إلا لكونه حكيما متقنا في الأفعال» قابل توجه است که وقتی ما بحث استعاذه را مطرح میکنیم و پناه بردن، تا این قدرت را و این اتقان و حکمت را در حق سبحانه و تعالی و افعال امری او نبینیم چنین معنایی را نمیتوانیم داشته باشیم مستعاذبه آن حقیقتی است که انسان وقتی به او پناه برد بدون تردید این پناه و امنیت حاصل بشود و انسان بتواند آن کمال مطلوب را از حق سبحانه و تعالی طلب کند. «و لا شک إنه لا یحسن الاستعاذة بالله إلا بکونه حکیما متقنا فی الأفعال» خدای عالم در فعلش و در کارش هم استحکام و حکمت دارد و هم اتقان و صلابت دارد.
بنابراین اگر کسی به او پناه برد تردیدی نیست که در مأمن الهی قرار میگیرد «نافذ المشيّة قاهرا في الأقوال و إنما وقع الاستعاذة بكلمات اللّه التي هي من عالم الأمر و النور من الشرور» نکته قابل توجه این است که ما به حق سبحانه و تعالی پناه میبریم هیچ بحثی در این نیست ولی عمدهای که الآن مسئله است کلمات الهی است ما به کلمات الهی پناه میبریم که این کلمات در حقیقت اراده حق هستند و ظهورات الهیاند که اینها زمینه نفوذ کلام دارند و این فقط و فقط در عالم امر وجود دارد وگرنه در عالم خلق چنین جایگاهی ندارد. «و إنما وقع الاستعاذة بکلمات الله التی هی من عالم الأمر و النور من الشرور» شرور در عالم خلق هستند در عالم امر شری نداریم بلکه همه موجودات مجرده نور هستند و هیچ حجابی هیچ مانعی وجود ندارد و لذا شرور در عالم خلق هستند نه در عالم امر. «وإنما وقع الاستعاذة بکلمات الله التی هی من عالم الأمر و النور من الشرور لأنها بريئة من كل شر و قصور» برای اینکه عالم امر و کلمات الله از هر شر و قصور و آفت و دثور و زوالی مصون و محفوظ هستند «و آفة و دثور، بخلاف ما في عالم الخلق» در عالم خلق ما شر داریم نقص داریم قصور داریم آفت و دثور داریم اما در عالم امر عالم ثبات است عالم کمال است عالم سلامت و عافیت است و لذا هیچ چیزی در آنجا به عنوان شر و نقص و آفت و اینها شناخته نمیشود.
میفرماید «فإن الأجسام و ما يتعلق بها ممنوّة بالآفات و الشرور» موجودات جسمانی و آنچه که متعلق به جسم است جسم و جسمانی عالم نفس که با جسم همراهی و مصاحبت دارد هم از این قاعده مستثنا نیست همه اینها «ممنوّة بالآفات و الشرور» اینها در حقیقت کمالشان همراه با آفت و شرور است «فوجب الاستعاذة» حالا که اینها اینجوری هستند شر دارد قصور و آفت و دثور دارند، پس واجب است استعاذه «من شرّ ما خلق بما في عالم الأمر» ما و همه موجوداتی که در عالم خلق هستند چون در این عالم ما شرور داریم آفات داریم مصائب داریم دثور و زوال داریم جا دارد که به یک عالمی و حقائقی پناه ببریم که آنها حقیقتاً پناهگاه هستند و دثور و زوال را ما دور میکنند. «فوجب الاستعاذة من شر ما خلق بما فی عالم الأمر» بنابراین مستعاذبه میتواند همانطوری که حق سبحانه و تعالی باشد، اراده حق در باب کلمات تامات او هم مستعاذبه باشد و لذا اگر فرمود: «فقوله عليه السلام: أعوذ بكلمات اللّه التامات كلّها من شرّ ما خلق» این «استعانة من الأرواح البشرية بالأرواح العالية المقدسة» این استعانت و استغاثه در حقیقت که انسان به کلمات الهی پناه میبرد «من شر ما خلق» از این ناحیه است که استعانه است از ارواح بشریه به ارواح «عالیة المقدسة في دفع شرور الأرواح الخبيثة الظلمانية الكدرة» این در حقیقت بیان صریحی است نسبت به اینکه ارواح عالیه بشری قدرت این را دارند که انسان به آنها پناه ببرد و استعاذه بجوید البته این توجه را الآن هم میدهند و مفصل هم راجع به این مسئله سخن میگویند که اینها هرگز به استقلاله نمیتوانند منشأ کمالات باشند نمیتوانند منشأ صیانت و استعاذه و اینها باشند مگر اینکه از جانب حق سبحانه و تعالی باشند.
اگر کسی این کلمات را این موجودات عالم امری را به استقلالها بخواهد بنگرد، این در حقیقت خودش در وادی شرک و اینها خواهد افتاد؛ لذا فرمودند که «فقوله أعوذ بکلمات الله التامات کلّها من شرّ ما خلق» این قول «استعانة من الأرواح البشریة بالأرواح العالیة المقدسة فی دفع شرور الأوراح الخبیثة» اگر ما در نشأه طبیعت از اهل بیت(علیهم السلام) یا به قرآن تمسک میجوییم توسل میکنیم و امثال ذلک، در حقیقت به لحاظ ارواح عالیه آنهاست که اینها مقدساند و قدرت دفع شرور و آفات را از انسان دارند و لذا پناه بردن به آنها از جریانهایی که ظلمانیاند و کدر هستند کاملاً توجیه دارد و میتواند منشأ چنین اقدامی برای انسان باشد.
بنابراین مستعاذبه هم ذات باری سبحانه و تعالی و هم هر آن چیزی است که در مقام فعل به حق سبحانه و تعالی استناد کامل داشته باشد و به عنوان کلمات تامات شناخته بشود و چون ارواح عالیه اولیای الهی و ائمه اطهار(سلام الله علیهم اجمعین) چنین جایگاهی را دارند انسان به اذن الله میتواند به این ارواح تامات پناه ببرد و استعاذه بجوید و در حقیقت اینها مظاهر الهیاند و اگر گفته میشود که «أعوذ بکلمات الله» کاملاً جای اتقان و پذیرش دارد.