1401/05/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه سوم از کتاب تفسیر قرآن کریم مرحوم صدر المتألهین تفسیر سوره «فاتحة» و در تاریخ هیجدهم مرداد 1401 و همچنین برابر با یازدهم محرّم الحرام این جلسه سومی است که ضبط میشود.
ادامه مقدمه مرحوم صدر المتألهین برای تفسیر «فاتحة الکتبا» و سوره «حمد»: «و قد علم إنّ لكلّ شيء كما لا يخصّه لأجله خلق، و فعلا يتمّمه إذا له وفّق» که البته این از صفحه 356 کتابی است که حکمت اسلامی بنیاد صدرا چاپ کرده است.
جناب صدر المتألهین با بیان کینونت انسان و اینکه انسان دارای چه نوع تکوّنی است اینکه اشرف اکوان است به چه دلیلی است؟ نکتهای را بیان فرمودند که آن نکته قابل توجه است و آن این است که گرچه آن بُعد مادی و طبیعی انسان از همین عناصر و ارکان طبیعی است و سایر موجودات و جمادات و نباتات و حیوانات از همینها هستند لکن در وجود انسان قوّهای است که قوّه ترقّی به حدّ کمال و ارتقاء به انوار مبدأ متعال و مهیمن فعّال وجود دارد و این قوّه و استعداد مهمل نخواهد ماند و معطل هم نخواهد بود، چون عنایت الهی بر عدم اهمال و عدم تعطیل است بنابراین برای انسان امکاناتی را قرار داده که براساس آن امکانات آن قوه ترقّی بتواند به مبدأش و به آن فعلیتش راه پیدا بکند.
الآن دارند همین معنا را تأکید میکنند که آن کمالی که برای انسان در نظر گرفته شده همانطوری که هر موجود دیگری برای او غایت و هدفی وجود دارد که آن هدف و غایت امری است که موجود برای آن هدف و غایت آفریده شده است این نکته را توجه میدهند که درست است که هدف و غایتی وجود دارد اما برای رسیدن به آن غایت و آن مقصد نهایی یک فعلی است یک کاری است یک اقدامی است که انسان باید آن اقدام را داشته باشد یا هر موجود ناقصی دیگر که براساس آن فعلی که انجام میدهد آ« غایت و هدف تأمین بشود.
پس یک غایت و هدفی برای موجودات ناقص وجود دارد، یک؛ و یک فعل و کاری وجود دارد، دو؛ که این هر دو در اختیار یک موجود ناقص است که بتواند خودش را به آن کمال مطلوب برساند. این را در نکات فلسفی است که قبلاً هم بیان داشتند؛ لذا الآن میفرمایند که «و قد علم إنّ لكلّ شيء كما لا يخصّه لأجله خلق» هر موجودی دارای یک کمالی است و غایت و مقصدی است که این کمال و غایت و مقصود مخصوص همان شیء است که اصلاً این شیء برای رسیدن به آن غایت آفریده شده و به اصطلاح علت غایی یا علت لأجله هم همان کمال نهایی است.
اما برای رسیدن به آن کمال نهایی یک فعلی است یک کاری است یک اقدامی است که آن کار و فعل متمّم وجودی انسان است و انسان اگر موفق بشود که آن فعل را انجام بدهد آن غایت تأمین خواهد شد «و فعلا يتمّمه» آن شیء را «إذا له وفّق» اگر برای آن فعل این توفیق حاصل بشود. اگر شیئی موفق بشود که این افعال را انجام بدهد آن غایت و مقصد تأمین خواهد شد.
براساس این قاعده کلی که در حکمت این قاعده کلی بیان شده است و جناب صدر المتألهین به این مسائل به صورت مبسوط در کتب حِکمی خود پرداختهاند الآن براساس این قاعده کلی انسان را به عنوان صغرای قیاس دارند بیان میکنند. کبرای کلی این است که هر موجودی دارای غایت و هدفی است و فعل و عملی است که این فعل و عمل اگر آن موجود بدان موفق بشود موجب میشود که آن غایت و تأمین بشود. این قاعده کلی است، انسان هم از این قاعده کلی مستثنا نیست و در تحت این قاعده است. یک سلسله کمالاتی است و یک سلسله حقائق و جایگاهی برای انسان وجود دارد و باید یک سلسله اقداماتی را و افعال و اعمالی را انجام بدهد که اگر موفق شد به انجام آن اعمال، آن اهداف و آن مقاصد و غایات هم تأمین خواهد شد.
«و كمال الإنسان بإدراك المقامات الإلهيّة و نيل المعارف الكليّة العقلّية مع التّجرد عن المحسوسات المادّية و الزهد عن الدنيّات الدنيويّة و الخلاص عن أسر الدّواعي النفسانيّة و الانطلاق عن القيود الشّهويّة و الغضبيّة. و هذه مما لا يتيسّر إلّا بالهداية و التعليم و التهذيب و التقويم»؛ این راجع به شخصیت انسان است که انسان، مقاصد و اهداف و غایاتی که برای او وجود دارد عبارت است از درک مقامات الهی که مراد از این درک، درک مفهومی و ذهنی نیست بلکه درک وجودی است انسان میتواند این حقائق را در وجود خودش درکشد و آنها را درک کند یعنی دریافت کند و تلقی کند و با آن حقائق متحد بشود. «و كمال الإنسان بإدراك المقامات الإلهيّة و نيل المعارف الكليّة العقلّية» که این امکان ندارد مگر اینکه انسان خودش را از نظام طبیعت و عالم ماده خلاص کند و نجات پدا کند و تجرد پیدا کند از مادیات.
آن جنبهای که امکان پرواز و رشد و ترقی و تعالی به انسان میدهد مسئله تجرد است. تجرد نفس از عمدهترین مسائلی است که راهبری میکند انسان را برای رسیدن به اهداف کلیه. میفرماید: «مع التّجرد عن المحسوسات المادّية و الزهد عن الدنيّات الدنيويّة و الخلاص عن أسر الدّواعي النفسانيّة» ما یک سلسله مفاهیم و عبارات شریفی داریم که در عالم اخلاق بکار میبریم و یک سلسله مفاهیمی است که در عالم حکمت بکار میبریم. در عالم اخلاق اینگونه از عناوین و عبارات و مفاهیم مثل مفهوم زهد، اخلاص، رها شدن از دواعی نفسانی، اینها به لحاظ اخلاقی باعث میشود که ملکات نفسانی انسانی در بُعد فضائل کامل بشود و از رذائل نجات پیدا بکند که این بسیار خوب بلکه ضروری است اما آنچه که در اینجا مطرح است فضای وجودی را دارد پُر میکند این رها شدن از عالم محسوسات و مادیت و طبیعیات این در حقیقت براساس حکمت است. حکمت نه حکمت ذهنی و انتزاعی و فلسفی رایج حوزه و دانشگاه؛ بلکه حکمتی که در اینجور موارد بکار میرود یافت حقائق و شهود حقائق و درجه وجودی را ارتقاء بخشیدن و از عالم ماده و محسوسات به عالم تجردات راه پیدا کردن است و لذا نوع اینگونه از مفاهیم و الفاظ گرچه در فضای اخلاق کاربرد دارد اما اینجا برای رسیدن به جهان تجرد است و رها شدن از عالم ماده و محسوسات است که این با نگرش حِکمی تأمین میشود.
«مع التجرد عن المحسوسات المادیة و الزهد عن الدنیات الدنیویة» زهدی که ما در مسائل دنیوی بکار میبریم که در عالم اخلاق مطرح است بیتعلقی به عالم طبیعت و بیرغبتی به آن است این از موارد بسیار شریفی است که انسان زاهد و انسان بیرغبت نسبت به دنیا بیتعلق به عالم دنیاست که میتواند خودش را برای جهان دیگر و عالم دیگر آماده سازد.
زهد از دنیات دنیویه و خلاص از اسارت انگیزههای نفسانی که بُعد شهوانی و بُعد غضبی و بُعد شیطانی و نظایر آن است رها شدن از قیودات شهوی و غضبی، اینهاست که انسان را از عالم محسوسات و جهان مادیات بیرون میبرد و به عالم تجرد میرساند. اگر انسان بخواهد مقامات الهیه و معارف کلیه عقلیه را درک کند و تلقی بکند هیچ راهی غیر از این تجرد محسوسات مادیه و زهد و خلاصی و انطلاق از قیود شهوی و غضبی وجود ندارد و جناب صدر المتألهین دارد به ما این معنا را میآموزد که اگر ما برای انسان غایتی و هدف و مقصدی را برشمردیم که آن عبارت است از راهیابی به انوار مبدأ متعال و مهیمن فعّال که مباحثش گذشت، این امکان ندارد مگر اینکه انسان به مقامات الهیه راه پیدا بکند و این از طریق تجرد از محسوسات مادیه و زهد و خلاصی و انطلاق از قیود شهویه و غضبیه است.
اینها چگونه امکان دارد؟ آیا برای انسان نجات از اسرِ شهویه و غضبیه و از اسارت جریانهای شهوانی و غضبانی که در درون انسان، انسان را رها نمیکند و با انسان به عنوان عضو اصلی در حوزه طبیعت او وجود دارد چگونه میتواند انسان از اینها خلاصی و نجات پیدا کند؟ میفرماید که «و الانطلاق عن القيود الشّهويّة و الغضبيّة و هذه مما لا يتيسّر إلّا بالهداية و التعليم و التهذيب و التقويم»؛ اینها هستند که آنکه خدای عالم به عنوان «یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم» فرستاده است برای این است که این انسان را از این مدار محسوسات و محور مادیات بیرون بکشد و او را مجرد کند به جهان دیگری برساند که در آن جهان انسان میتواند حقائق را مشاهده بکند.
هیچ تردیدی نیست که ما میخواهیم ببینیم حقائق هستی چگونه است؟ به دیگر بیان و بیان وحیانی میخواهیم با ملکوت جهان آشنا شویم و برای راهیابی به ملکوت باید پا بر روی مُلک بگذاریم پا بر روی احساسات و محسوسات و مادیات بگذاریم. بیتعقلی و زهد و خلاصی و انطلاق از مباحث نفسانی را باید که ما پشت سر بگذاریم اینها یک واقعیت است اگر انسان بخواهد به آن غایت خودش راه پیدا بکند بیتوجهی و بیرغبتی نسبت به عالم طبیعت و جهان ماده تنها راهی است که در حقیقت این را برای ما انبیای الهی بیان داشتند.
این جمله و این عبارتی که الآن جناب صدر المتألهین مطرح میکنند برای این است که آن امکانی را که خدای عالم آفرید تا به وسیله آن امکان انسان بتواند خودش را از یک عالمی بنام عالم محسوسات و طبیعیات به یک عالمی بنام عالم تجرات و مجردات برساند را دارد معرفی میکند و آن راه نیست «إلا بالهدایة و التعلیم و التهذیب و التقویم» که انسان باید آشنا باشد معرفت کامل پیدا کند جهت نظریاش تکمیل بشود و جهت عملی را با تهذیب و طهارت نفس و قداستی که پیدا میکند که مراد از قداست یعنی پاک بودن و منزه بودن از جنبههای مادی، شهوی، غضبی و نظایر آن است.
برای این منظور خدای عالم پیامبرانی را فرستاد رسولانی را فرستاد و صحفی همراه کرده است که در آن صحف، جوامع علوم الهی و اسرار ربانی و سنن و آداب علمی و احکام سیاسی در آن وجود دارد. اینها بسیار نکات شریفی است که قدم به قدم جناب صدر المتألهین براساس تحلیلهایی که در مباحث گذشته حِکمی خودش داشته دارد بیان میکند. میفرماید: فلسفه آفرینش انبیای الهی و هادیان و معلمان چیست؟ چرا خدای عالم به آنها کتاب و صحف آسمانی داده و در اختیار آنها قرار داده؟ قدم به قدم دارند مسیر انسانی تعقیب میکنند. فرمودند که انسان عنصر و حقیقتی نیست که صرفاً عنصر مادی داشته باشد بلکه با داشتن قوه و استعدادی امکان این را دارد که به کمالات برتر برسد و این فقط اختصاصی به انسان ندارد این برای هر موجودی این است که غایتی و هدفی دارد و امکانی بنام فعل متمّم برای اوست که بتواند آن را تکمیل کند.
این فعل متمّم را از چه راهی باید تأمین کند از راه آشنایی با کتاب و حکمت و تعلیم و تربیت و تهذیب و تذکیه نفس از طریق سفرا و پیامبران الهی تأمین میشود. قدم به قدم این بحثها چیدمان و ترتیب منطقی و حِکمی دارد «فبعث اللّه عزّ و جل» این فاء برای نتیجه است فاء تفریع است که خدای عالم رسولانی را و هادیان را و معلمانی را فرستاده که هر کدام از این شؤون قابل توجه است. این رسول است که پیامبر الهی پیام خدا را میرساند اما اینها هادیاند هدایتگرند و راهنمایند و انسان را به هوای نشان دادن مقصود یا رساندن به هدف تأمین میکنند و هدایت میکنند اینها جنبههای آموزشی و تعلیمی دارند و خدای عالم هم به آنها کتابهایی داده «رسولا هاديا معلّما، و أنزل إلينا كتابا إلهيّا محكما» این کتابهای کتابهای بشری نیست کتابی نیست که انسانها براساس منطق فکری خودشان اینها را نوشته باشند اینها قدسیاند اینها الهیاند سخن وحی هستند محکم هستند با إحکام و اتقان الهی آمیخته شدهاند و در این کتابها و صحف جوامع علوم الهی و اسرار ربانی و سنن و آداب عملیه و «فيه جوامع العلوم الإلهيّة و الأسرار الربانيّة و السنن و الآداب العمليّة و الأحكام السياسيّة» همه آنچه را که بشر در این مراحل معرفتی و عملی خودش نیاز دارد در اختیار او قرار داد.
اولاً جوامع علوم الهی یعنی آن جوامع الکلم، جوامع الحکَم که مطالب، مطالب یکپارچه و دارای نظام وحدانی، بسیط، یک سلسله مطالب تفصیلی و پراکنده نیست. بله، در مراحل مادون اینها تفصیل داده شدهاند، اما «کتاب أحکمت آیاته ثم فصلت» آن کتاب در نهایت إحکام و اتقان و بسطات و وحدت، به صورت فرمول و قاعدههای کلی که جوامع الکلم است وجود دارد و اینها نهادههای ربانیاند اسرار الهیاند که در نظام هستی وجود دارند.
این اسرار وقتی باز میشوند روشن میشوند و تفصیل داده میشوند میشود اسماء تفصیلی و اینها قدرت این را ندارند که نظام وحدانی خدا را و باطن عالم را در درون خودشان داشته باشند و اسرار باطنی را باید در عالم تجرد، انسان بیابد. در عین حال خدای عالم سنتهایی را آدابی را حِکَمی را احکامی را قوانینی را مقرراتی را و مسائلی که در نظام سیاسی و اجتماعی انسان باید کاربرد داشته باشد همه و همه اینها را بیان داشته است. چیزی را فروگذار نکرده است هر چیزی را که بشر برای رسیدن به کمال خودش و مقصد و نهایت خودش وجود دارد و باید به آنها رسیدگی بشود خدا در اختیار آنها قرار داد و برای این منظور اینها آماده شدهاند.
و أنزل إلينا كتابا إلهيّا محكما فيه جوامع العلوم الإلهيّة و الأسرار الربانيّة و السنن و الآداب العمليّة و الأحكام السياسيّة» که احکام سیاسی ناظر به همه جنبههای سیاسی و اجتماعی و مسائل حقوقی، آنچه که امروز ما در دامنه علم فقه مشاهده میکنیم اینها هم در این احکام سیاسی آمده است. «و نزّله منجّما على حسب المصالح و الأوقات» براساس مصالح و زمانهای که به هر حال اقتضائاتی دارد هم مصالح و هم اوقات اینها اقتضائاتی هستند که باید متوجه باشند و مجتهدان و کارشناسان و کاردانان و اسلامشناسان براساس این منابع وحیانی با توجه به زمانه و با توجه به مصالحی که برای عباد وجود دارد از اینها استفاده کنند.
این تعبیر بسیار تعبیر قابل توجهی است که مجتهدان روزگار و روزگاران متعدد با این سخن باید همراه باشند «و نزّله منجمّا علی حسب المصالح و الأوقات» این بحث اینکه زمان و مکان در اجتهاد دخیل هستند همین سخن است. این چیدمانی و این ترتیبی و این احکام سیاسی و احکام حقوقی و احکام اجتماعی بر اساس یک چیدمانی که مصالح و زمینههای زمانی ما و اوقات ما اقتضاء میکند باید دیده بشود. «علی حسب المصالح و الأوقات» این تعبیر را إنشاءالله باید بیشتر راجع به آن فکر کنیم و بیاندیشیم که فرمود: «و نزّله منجمّا علی» یعنی این حِکم را این اسرار را سنن را آداب عملیه و احکام سیاسیه را منجمّا، چیدمانی منظم و مرتب «علی حسب المصالح و الأوقات» قرار بدهند.
«فجعله» ابن کتاب را یا صحف را «سورا و آيات، كلّ سورة من سوره بحر مملوّ من جواهر المعاني و البيان»، اینکه فرمود این کتاب الهی یعنی قرآن مجید را نازل کرده است دارد توضیح میدهد که این کتاب با چه سبک و روشی در حقیقت تدوین شده و خدای عالم آن را نازل کرده است. این کتاب را مشتمل بر سورههایی و آیاتی قرار داده که هر سورهای از سورههای قرآنی دریایی است مملو از جواهر معانی و بیان که حقائق هستی را در حقیقت که از آنها به معانی یاد میشود اینها را ذکر کرده و هر سورهای مشتمل بر حقائقی از توحید، رسالت، ولایت، انسان کامل، نفس انسانی، ابدیت انسان، ازلیت انسان و بسیاری از معارف است که اینها در این سورهها وجود دارند.
بلکه اینها سوره نیستند فلکی هستند که محشوّ هستند «بل فلك محشوّ من كواكب الحقائق و الأعيان» از باب تشبیه معقول به محسوس، شما این سورهها را همانند افلاکی بدانید که اینها سراسر پر هستند از ستارهها و نجومی که نجوم حقائق و اعیان هستند اینها ستارههای مادی نیستند بلکه ستارههای حقیقی و جهان دیگری از موجودات هستند که در حقیقت با عین خارجی وجود دارند.
«و كلّ آية من آياته» هر کدام از آیات این قرآن مجید و کتاب الهی «صدفة مكنونة فيها درر ثمينة» شما اینها را با این نگاه داشته باشید که هر آیهای به مثابه صدفی است که این الفاظ و عبارات را ایشان به صدف تشبیه کردند و معانیای که در این آیات وجود دارد را همانند دُرهای ارزشمندی معرفی کردند که «قيمة كلّ منها روح الإنسان» هر کدام از اینها میتواند روح و حقیقت انسان را بسازد. اگر گفته میشود: «الحمد لله رب العالمین» این الفاظ و عبارات صدفی هستند که در این صدف، حقیقت توحید و اسماء الهی دارد دیده میشود؛ لذا آنها دُرر ثمینی هستند که در قالب این أشکال مادی و الفاظ و عبارات ریخته شده است. «بل دريّ يتلألأ في سماء النبوّة و الولاية و العرفان»؛ بلکه آن معانیای که در این الفاظ و عبارات وجود دارد دُرهایی هستند درخشان در آسمان نبوت و ولایت و عرفان که اینها آن فضا را پر کردهاند.
اگر کسی قدرت راهیابی به سماء نبوت و ولایت و عرفان را داشته باشد، آن درر ثمینه را میتواند بشناسد و به آن حقائق دسترسی پیدا کند و اگرنه صرفا با همان الفاظ و عبارات آشنا است با این صدف بدون اینکه قدرت شکافتن این را داشته باشد و به آن دُرها دست داشته باشد. از اینرو «فينبعث من لمعانه نور الهدى و حيوة الايمان»؛ خدای عالم از درخشش و تابناکی این کتاب، نور هدایت را و حیات ایمان را منبعث ساخته و جاری ساخته است خصوصاً این سوره «حمد» که «سيّما هذه السورة المشتملة مع و جازتها» با اینکه بسیار سوره کوتاهی است و هفت آیه بیشتر ندارد اما در نهایت مجامع کلم و جوامع کلم است و خدای عالم بیشتری مضمون را و محتوا را در این الفاظ و عبارات پایهریزی کرده است. «مع وجازتها على مجامع آيات القرآن و جمل أسرار المبدإ و المعاد و أحوال الخلائق يوم الآخرة عند الرحمن» گرچه اینها کلمات کوتاهی هستند وقتی خدای عالم از «اهدنا الصراط المستقیم» سخن میگوید یا از «مالک یوم الدین» سخن میگوید یا از «الرحمن الرحیم» سخن میگوید هر کدام از اینها دارای آن مضامین بلندی هستند که اسراسر و نهفتههایی در اینها وجود دارد شما اینها را در قالب صدف میبینید اما آنهایی که چشم بصیرتشان در فضای نبوت و ولایت و عرفان باز شده است اینها را دُرهای ارزشمند و حقائق بیمانندی میدانند که در آسمان و سپهر معارف ما جایگاه دارند.
بنابراین خواستم در پایان این بخش به عظمت سوره مبارکه «حمد» و جوامع الکلم بودن این سوره اشارهای داشته باشم. إنشاءالله در بخش دیگر، ما به مباحث دیگری که در این مقدمه ذکر فرمودند خواهیم پرداخت.