1401/05/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
جلسه دوم شرح تفسیر قرآن کریم مرحوم صدر المتألهین ملاصدرای شیرازی(رضوان الله تعالی علیه)، این جلسه هم در همان روز هیجدهم مرداد 1401 و برابر با یازدهم محرّم الحرام 1444 ضبط میشود. ظاهراً در جلسه قبل تاریخ دقیق ماه قمری را به عنوان 1443 ثبت شده بود، امسال با توجه به اینکه اول محرّم وارد محرّم 1444 شدیم امروز یازدهم محرّم 1444 است که برابر با هیجدهم مرداد ماه 1401 و بنده در قریه هفتتن لاریجان این مباحث را دارم ضبط میکنم امیدوارم که إنشاءالله مطالب تحقیقی به آن اضافه خواهد شد و قصور و نقصی که طبعاً در مقام تدریس و بیان هست إنشاءالله برطرف خواهد شد و در ابتدا هم جلسات آغازین با یک افت و خیزهایی روبرو است که إنشاءالله در مباحث بعدی تدارک خواهد شد.
عنوان جلسه دوم ادامه بحث را اگر این کتاب تحقیقیای که از ناحیه بنیاد حکمت اسلامی صدرا منتشر شده، بنده براساس این کتاب دارم این را میخوانم، به صفحه 355 باید توجه بشود. «اخواني ـ و فرّ اللّه حظكم من فهم غرائب القرآن و التماس عجائبه ـ هذا أوان الشروع في الولوج الى مشاهد آيات القرآن بعد تمهيد مفاتيح أبواب الجنان و تبيين مصابيح أنوار الهداية و العرفان، و تشييد قواعد الحكمة و الايمان» جناب صدر المتألهین دوستان ایمانی و همفکران حِکمی خودش را دعوت میکند و ضمن دعای برای آنها که إنشاءالله خدای عالم حض و بهرهشان را از فهم حقائق و غرائب و عجائبی که در آن است را از درگاه الهی مسئلت میکند، چون قرآن یک فهم ظاهری دارد که نوع بشر این دسترسی را دارند و کسانی که با ابتدائیات زبان عربی آشنا هستند میتوانند فهم ظاهری و روشن و شفافی را از این ظواهر قرآن داشته باشند؛ اما آن معانی غریب و پنهان و باطنی که در قرآن وجود دارد و عجائب و شگفتیهایی که در این معارف وجود دارد را باید با عنایت الهی این امر انجام بشود و خدای عالم است که میتواند حض و بهره انسانها را در سایه فهم درست غرائب و عجائب إنشاءالله تأمین کند.
این دعا را جناب صدر المتألهین در ابتدا برای آغاز کنندگان این معارف دارند از درگاه الهی مسئلت میکنند و میفرماید که «اخواني ـ و فرّ اللّه حظكم من فهم غرائب القرآن و التماس عجائبه ـ هذا أوان الشروع في الولوج الى مشاهد آيات القرآن» اینجا سرآغاز ورود و شروع در نکات و مشاهد آیات قرآن است که سعی جناب صدر المتألهین این است که آیات قرآنی به صورت شهودی درآید و حقائق قرآنی را انسان مشهوداً مشاهده کند و معانی را بیابد و با یافت و شناخت شهودی آیات جلو برود.
البته جناب صدر المتألهین یک سلسله مطالبی را در باب قرآن تحقیقاً بیان فرمودند که در کتاب مفاتیح الغیب ایشان به صورت مفصل آمده و همانطور که در جلسه قبل عرض کردیم ما إنشاءالله بعد از خواندن این کتاب و همچنین نکاتی که در مفاتیح الغیب خودشان دارند إنشاءالله مقدمهای را برای این کتاب در نظر داریم که این تحقیقات خواهد آمد.
ایشان در اینجا میفرمایند که «بعد تمهيد مفاتيح أبواب الجنان و تبيين مصابيح أنوار الهداية و العرفان، و تشييد قواعد الحكمة و الايمان» که در حقیقت اینها کمک میکند در اینکه آدم بتواند یک ولوج و ورود خوبی را به مشاهد آیات قرآنی داشته باشد. قبل از اینکه انسان وارد آیات الهی بشود و بخواهد اینها را تفسیر بکند و حقائق الهی را در این پردههای آیات مشاهده بکند یک قرآنشناسی شایستهای باید اتفاق بیافتد وحیشناسی باید انجام بشود و اینکه خدای عالم این وحی را چگونه نازل میکند؟ کلام الهی چیست؟ کتاب الهی چیست؟ و انوار هدایت الهی را چگونه خدای عالم برای بشر باز کرده؟ و قواعد حِکمیای که جناب ساحت الهی این مباحث را برای ما آورده چیست؟ اینها در حقیقت مباحث کلیای است که در فضای قرآنشناسی و شناخت بهتر حقیقت قرآن است که جناب صدر المتألهین این را در کتاب مفاتیح الغیب آوردهاند هم در اسفار و هم در کتاب مفاتیح الغیب و در موارد دیگر که إنشاءالله در مقام تحقیق آن منابع هم ذکر خواهد آمد.
ما در این جلسات مقید به کتاب تفسیر ایشان هستیم و مشخصاً همین کتاب که داریم سایه به سایه این مطالب و نوشتههای جناب صدر المتألهین جلو میرویم تا إنشاءالله آنچه که در کتاب فعلاً است آشکار بشود و زوایا و ابعاد پیدا و پنهان این کتاب إنشاءالله گفته بشود و در مقام تحقیق البته مسائل دیگری اضافه خواهد شد.
«فاعلموا إنّ الإنسان و هو أشرف الأكوان لمّا كان في أوّل تكوّنه في حدود السفالة و النقصان لكونه حاصلا من طبائع العناصر و الأركان كسائر أنواع الحيوان و هي في مراتب التسفّل بالنسبة إلى سائر الجواهر و الأعيان إلّا أنّ في ذاته قوّة الترّقي إلى حدّ الكمال و الارتقاء إلى أنوار المبدإ المتعال و المهيمن الفعّال» جناب صدر المتألهین در این پاراگراف این معنا را دارند افاده میکنند که انسان گرچه اشرف موجودات عالم است اما در نقطه آغاز و نقطه شروع در اول تکوّنش او جز یک سلسله عناصر پست و ناقص چیز دیگری نیست چراکه او محصول طبایع عناصر و ارکان است مثل سایر حیوانات. همانطوری که جماد نبات حیوان در شکلگیریشان از یک سلسله طبایع عناصر یافت شدهاند و چیزی جز همین سفلیات و امور طبیعی مادیِ سفل نیست در حقیقت انسان هم در ابتدا و در آغاز تکوّن و شکلگیری جز این عناصر چیز دیگری در آن نیست و لذا ایشان میفرمایند که انسان در مقام شکلگیری مخصوصاً با توجه به اینکه همه عناصر هرکدام به نوبه خود و به سهم خود دخیل در این وجود هستند در نهایتِ تسفّل و سفالت و هستی این شکل میگیرد.
این به لحاظ بدن و به لحاظ ساختار ظاهری انسان اینگونه است اما تفاوت انسان با سایر موجودات به لحاظ مسائل مادی و عناصر طبیعی نیست این عناصر در نظام طبیعت هستند در جماد هستند در نبات هستند در حیوان هستند در همه امور مادی این عناصر وجود دارند و هر کدام البته به میزان ترکیبی که در حقیقت پیدا میشود و آن نفسی که این عناصر را کنار هم قرار میدهد و برای آنها وضعیت کاریشان را مشخص میکند انسان هم در این رابطه در همین وضع است و البته عناصر تشکیلدهنده انسان خیلی بیشتر و عمدهتر است اما به لحاظ عنصری تفاوتی با سایر مکوّنات و موجودات ندارد.
انسان اگر اشرفیّتی دارد و عظمت وجودی دارد نه به لحاظ این عناصر و ارکان و اجزاء مادی اوست بلکه «إلّا أنّ في ذاته قوّة الترّقي إلى حدّ الكمال و الارتقاء» یک حقیقتی در وجود انسان کنار این اجزای مادی و عناصر طبیعی وجود دارد که آن حقیقت الهی و لطیفه ربانی انسان را در حدّی قرار داده که بتواند رشد بکند تعالی پیدا بکند و خودش را در یک مرتبه دیگری از مراتب وجود قرار بدهد بلکه در عالیترین مرتبه قرار بدهد. «إلّا أنّ فی ذاته قوّة الترقّی إلی حدّ الکما و الارتقاء إلى أنوار المبدإ المتعال و المهيمن الفعّال» آنقدر این قوه و توان در انسان قوی و پرقدرت است که میتواند نسان را به آن عالیترین مبدأ فعال برساند عالیترین جایگاه مبدأ متعال برساند و او را به مهیمن فعال نزدیک کند و این خیلی قابل توجه است «إلّا أنّ فی ذاته» ذات این انسان «قوّة الترقّی إلی حدّ الکمال و الارتقاء إلی أنوار المبدإ المتعال و المهیمن الفعّال» که اینها اوصاف متعالی ذات باری پروردگاری است که مبدأ است متعال است مهیمن است فعّال است این انسان میتواند به این جایگاه راه پیدا کند و میتواند از همه این نواقص و شرور و آفات و وبال و امثال ذلک خودش را نجات بدهد و خلاصی ببخشد در عین حالی که یک موجود مادی و طبیعی است اما میتواند خود را به این حد راه پیدا کند و به این حد پیشرفت و ارتقاء و ترقی داشته باشد که به مبدأ متعال نزدیک بشود.
«متخلّصا من الشّر و الوبال» این رهایی از شرور و سختیها و دشواریهای طبیعت برای انسان امکانپذیر است «متخلّصا من الشّر و الوبال صائرا أحد سكّان عالم النور متنعّما بنعيم الآخرة و السرور»، اینها براساس آن قوّه و آن امکان وجودی است که خدای عالم در اختیار بشر قرار داد بنام نفس ناطقه. حالا ما این را از درگاه حکمت به عنوان نفس ناطقه میشناسیم اما به هر حال عناوین مختلف و متعددی دارد حکیم او را به گونهای و عارف آن را به گونهای و مفسر به گونه دیگری میشناسد. اینجا فعلاً در حدّ یک قوّه نام نهاده شده است که میفرماید در ذات انسان قوّهای وجود دارد که این قوّه میتواند انسان را به مبدأ متعال و مهیمن فعّال نزدیک بکند و او را از شرور و سختیها و وبال متخلّص و رها کند و او را براساس تحوّل و صیرورت وجودی به جایگاهی برساند که یکی از ساکان عالم نور هستند و مراد از عالم نور یعنی عالم تجرّد عالمی که از همه پردههای مادّیت و طبیعت منزّه است و هیچ غیبتی در آن عالم وجود ندارد بلکه عالم، عالم حضور است عالم شهود است که از آن عالم حضور و شهود به عالم نور یاد میشود، چون اینها در پیش خود حاضرند و چیزی هم در نزد آنها غیبت ندارد آن عالم، عالم شهود است و نور و حضور.
چنین انسانی متنعم است به نعیم آخرت و سرور. نعیم آخرت با نعیم دنیا تفاوتهای جوهری دارد نعیم دنیا فناپذیر است امکان بقاء ندارد متحول است متغیر است فسادپذیر است و امثال ذلک؛ اما نعیم آخرت همواره هست و زوالی فنائی تغییری حرکتی در آنها نیست در عالم ثبات هستند و نشاط و فرح آنها دائمی است. احکامی که برای نعیم آخرت است مطابق با همان عالم برای آنها وجود دارد و متفاوت است با آنچه که در نظام طبیعت است.
نکته قابل توجه که برهان مسئله هم محسوب میشود این است که این قوّه و این استعدادی که در وجود انسان است و این را متمایز از سایر موجودات و مکوّنات کرده، این باید که اهمال و تعطیلی در آن وجود نداشته باشد این محال است از نظر فلسفی و ممنوع و ممتنع است از نظر فلسفی که این قوّه بخواهد بدون راهنما باشد بدون راه باشد و بدون امکانات رشد و ترقّی و ارتقاء باشد اگر چنین امکانی در وجود انسان است جهت کمال او هم مشخص است و باید امکاناتی در اختیار قرار بگیرد که در مسیر خودش به اهمال و تعطیل نخورد.
این اهمال و تعطیل در فیض و فعل الهی ممتنع است و ممنوع است. بر این اساس خدای عالم برای این انسانی که دارای چنین قوهای است شرایطی را قرار میدهد که در تحت این شرایط انسان میتواند این قوّه را به فعلیت رسانده و این نقص را به کمال برساند و حیثیت وجودی خود را ارتقاء ببخشد. «فلم يجز في العناية الإلهيّة» این برهان مسئله است این جائز نبودن همان امتناع فلسفی است که از نظر برهان فلسفی ممنوع است که اهمال یا تعطیلی در مقام فعل و فیض الهی اتفاق بیافتد «فلم یجز» جایز نیست در عنایت الهی، چون خدای عالم براساس عنایت نظام هستی را اداره میکند. عنایت یعنی قدرت بعلاوه اراده که این در حقیقت تأمین کننده نظام هستی است و او فاعل بالعنایه است در فاعلیت بالعنایة صرفاً عنایت الهی است که کارساز است و حق سبحانه و تعالی با عنایتی که در نظام هستی إعمال میکند هیچ موجودی در حالت اهمال و تعطیلی نیست «فلم یجز فی العنایة الإلهیّة إهماله في مراتع الشّهوات كالديدان و الحشرات من غير هدى»، اینجور نیست که خدای عالم انسان را به رغم داشتن چنین قوّه و استعداد و امکانی در این فضای محدود طبیعت در این فضایی که صرفاً به تعبیر مراتع شهوات است. مراتع یعنی چراگاه شهوتها و خورد و خوراکها و امثال ذلک، اینها جز برای مسائل شهوانی و حیوانی چیز دیگری نیست. انسان با داشتن چنین قوّ] و امکانی جایز نیست که در این مرحله بماند و تعطیلی و اهمال در او إعمال بشود. «فی مراتبع الشّهوات کالدیدان و الحشرات من غیر هدی» اینها بدون هدایت بمانند این استعداد و توان بدون هدایت الهی باشد. «و تعطيله عمّا خلق لأجله» و تعطیل این انسان از آنچه که برای آن هدف آفریده شده است امکانپذیر نیست.
این «فلم یجز فی العنایة الإلهیّة إهماله ... و تعطیله» که این دوتا برهان در مسئله است. إهمال در عنایت الهی معنا ندارد. تعطیل در عنایت الهی معنا ندارد و لذا جا دارد و کاملاً شایسته است بلکه بایسته است که براساس عنایت الهی راهی و راهنمایی و هدایتی برای این انسان خدای عالم ایجاد کند که این بشر و این انسان برای آن هدفی که آفریده شده است حرکت کند و راه هدایت خودش را پیش بگیرد و اینکه باطل و بدون مقصد و بدون هدف نماند. «و تعطیله عمّا خلق لأجله و أن يترك سدی» «أ فحسبت» براساس آنچه که در قرآن آمده است آیا خدای عالم در قرآن میفرماید که آیا انسانها عبث و بیهوده و بدون هدف آفریده شدهاند. این سدی که یک واژه قرآنی است و یعنی بدون هدف و بدون مقصد، این ممتنع است. درست است که خدای عالم دارد با بیان قرآنی و وحیانی سخن میگوید، ولی کاملاً یک بیان برهانی و منطقی و حِکمی در آن نهفته است که خدای عالم «أ فحسبت أن یترک سدی» آیا فکر میکنید که انسانها سدی و بیهوده و بدون هدف در نظام خلقت وجود دارند؟ بلکه همه موجودات دارای هدف و غایتی هستند.
این هم نکته دیگر و ما تا همین جا که جلسه دوم است بحث را به پایان میبریم و إنشاء الله در جلسه سوم بحث را ادامه خواهیم داد.