1401/09/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه تفسیر
بحث همانطور که مستحضرید پیرامون فلسفه تفسیر است و تردیدی نیست که تفسیر دانشی است که در ارتباط با کلام الهی قرآن مجید پردهبرداری میکند و مقاصدی که در این کتاب حق سبحانه و تعالی قرار داده است را باز میکند و تبیین میکند. اما از اینکه ما آن را یک دانش مصطلح بدانیم که دارای موضوع خاصی است غایت خاصی را تعقیب میکند و منهج خاصی دارد، از یک جهاتی متفاوت با این امر است.
هر علمی یک موضوع خاصی را دنبال میکند مثلاً علم حساب کمّ منفصل را مورد بحث و بررسی قرار میدهد، احکامش را، عوارض را، لواحقش را و امثال ذلک یا کمّ متصل در ارتباط با خط و سطح و حجم بحث میکند که به یک مقدار متصلی میپردازد و احکام و عوارض و لواحقش را بیان میکند و همچنین علم طب موضوعش بدن انسان است و پیرامون این موضوع بحث و بررسی میکند و از باب «موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیة» از عوارض ذاتی بدن بحث میکند یا مثلاً علم اخلاق موضوعش نفس انسان است بلحاظ سعادت و شقاوت، این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار میدهد و احکام و عوارض و لواحق و اینها را مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
این شأنی که عرض شد شأن هر علمی است هر علمی از آن جهت که بناست از یک موضوعی تحقیق کند بررسی کند و آن موضوع را مورد بحث و بررسی قرار بدهد و لایههای آن موضوع را بررسی بکند عوارض و لواحقش را در بیاورد اینطور است. این نمونههایی هم که عرض شد در همین رابطه است حالا شواهد و نمونههای دیگری هم هست مثلاً دانش فلسفه موضوعش هستی است هستی از آن جهت که هستی است «الموجود بما هو موجود» موضوع فلسفه است. این دانش عهدهدار بیان این است که چه چیزی دارای واقعیت است از هستی برخوردار است و احکام و عوارض و لواحق هستی چیست؟ اقسام عام آن کدام است؟ و امثال ذلک.
بنابراین هر علمی شأن ذاتیاش این است که یک موضوعی را مورد بحث و بررسی قرار میدهد و احکام و عوارض را درمیآورد جایگاهش را مناسباتش را و امثال ذلک.
اما آیا علم تفسیر هم به همین صورت است؟ آیا علم تفسیر هم به عنوان یک علم شناخته میشود که یک موضوع خاصی را هدف قرار میدهد و از احکام و عوارض آن بحث میکند یا نه، واقعاً علم تفسیر را ما نمیتوانیم علم به معنای مصطلح بدانیم؟ چرا؟ برای اینکه گرچه موضوع علم تفسیر عبارت است از قرآن مجید و کلام الهی، اما این کلام یک امر نیست یک موضوع خاص نیست یک حقیقت گستردهای است که به همه عالم به نوعی توجه دارد. هستیشناسی را، معرفتشناسی را، انسانشناسی را، جهانشناسی را حتی به لحاظ پرداختش به مسائل طبیعت به عنوان آیات آفاقی یا آیات انفسی و امثال ذلک به این صورت است و از این منظر نمیتوانیم ما آن را یک علم به شمار بیاوریم مثل سایر علوم.
بله، ما میتوانیم بگوییم که علم تفسیر علمی است که از قرآن و از کلام الهی پردهبرداری میکند مقاصد و اهدافی که بر کلام الهی مترتب است را مورد بحث و بررسی قرار میدهد و امثال ذلک، ولی واقعاً وقتی میخواهیم آن را در کنار و عداد یک علم به حساب بیاوریم و در ردیف علوم شماره کنیم این را نمیتوانیم. بله، یک شناخت و معرفتی هست قطعاً، ولی یک معرفت مصطلح علمی که سایر علوم را ما مثلاً قرار میدهیم همانطور که عرض کردیم مثل علم حساب و علم هندسه علم طب علم اخلاق علم فلسفه و سایر این علوم، در این سطح واقعاً قابل بررسی نیست.
اما با یک نگاه دیگری میتواند چنین برداشتی را در صحنه تفسیر داشت و یک نگاه علمی به آن توجه داشت و آن وقتی است که ما قرآن را در پرده تفسیر موضوعی ببینیم. همانطور که مستحضرید از این جهت تفسیر را تقسیم میکنند به تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی. تفسیر ترتیبی همین تفسیری است که عادتاً از سوره مبارکه «حمد» آغاز میشود و تا پایان سوره مبارکه «ناس» به ترتیب قرآن این مباحث تفسیری است.
اما تفسیر موضوعی یک تفسیر متفاوتی است و میتواند برای ما یک شبه علمی را ایجاد بکند، زیرا ما یک موضوع خاصی را مثلاً انسان را در قرآن مورد بحث و بررسی قرار میدهیم و هر آنچه را که کلام الهی در باب انسان است و انسانشناسی و اوصاف و احکام انسانی است و به سعادت و شقاوت او ختم میشود و سایر موضوعاتی که راجع به انسان گفته میشود انسان به لحاظ بدنی از ﴿لم یکن شیئا مذکورا﴾ آغاز میشود بعد ﴿خلقکم من تراب﴾ شروع میکند تا میآید به ﴿ثم انشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین﴾ این نحوه تکون و تطور وجودی انسان است. قرآن به این وجود یعنی وجود انسانی از این نظر میپردازد.
این نظری است این گرچه یک نگاه علمی و طبی به بدن نیست و اراده الهی هم در این بیان به ذکر شرایط مادی و تطورات مادی بدن انسان نیست، اما این مسیر آفرینش انسانی را خدای عالم مورد بحث و بررسی قرار میدهد و توجه میدهد و در عین حال آنکه اراده الهی در این رابطه است این است که انسان متوجه باشد که از هیچ و قبل از هیچ آغاز میشود و از قبل از نقطه صفر که ﴿لم یک شیئا مذکورا﴾ است نقطه آغاز است تا میرسد به آنجا و همین انسان را از منظرهای دیگر باز مورد بحث و بررسی قرار میدهد. میفرماید که ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین﴾ همین انسانبه لحاظ حیثیت نفسانی یک جایگاهی دارد که در بلندمرتبهترین مقامات است و در عین حال او در رده اسفل هم در نظام هستی جایگاه پیدا میکند و امثال ذلک. این هم مورد توجه قرآنی است.
همین انسان هم به لحاظ آیات آفاقی و هم به لحاظ آیات انفسی مورد بحث است ولی بحث امروز ما بیشتر راجع به تفسیر موضوعی است و اینکه تفسیر موضوعی چه نوع تفسیری است؟ و امتیازاتش چیست؟ و آیا ما میتوانیم تفسیر موضوعی را یک علم در حوزه تفسیر قرآن بشناسیم یا نه؟ چون علم به هر حال یک شاخصههایی دارد ویژگیهایی دارد امتیازاتی دارد که با بیان آن شاخصها میتوانیم یک امری را علم بدانیم.
پس ما میتوانیم از شناخت و معرفت قرآن حرف بزنیم ولی از اینکه یک علم باشد و بتواند یک نوع معرفت خاصی را ایجاد بکند باید که تأمل کنیم بررسی کنیم. البته این هم قابل توجه است که علم امروزه عبارت است از آن چیزی که در منهجهای حسی و تجربی قابل بدست آوردن است و اگر از این شیوه و از منهج حس و تجربه بدست نیاید علم محسوب نمیشود. علمی که از طریق مثلاً استدلالات عقلی باشد، یک نوع معرفتی میشود اسمش را گذاشت اما علم مصطلح امروزی علمی است که ما بتوانیم در غالب حس و تجربه آن را بیازماییم اثباتپذیر باشد ابطالپذیر باشد. البته این معنایش این نیست که ما این نوع علم را علم بدانیم و سایر موارد را علم ندانیم، نه! ما اگر به یک نوع یقینی یا یک نوع معرفت خاصی که اصطلاحاً معرفت است به آن رسیدهایم حتماً آن را علم میدانیم ولی باید این را توجه داشته باشیم علمی که امروزین از آن سخن میگویند این است.
پرسش: یعنی ساینس را دارید به این معنا میفرمایید؟
پاسخ: بله.
پرسش: آن یکی میشود ...
پاسخ: بله این ساینس است البته راجع به هر دو اصطلاح نکات خاصی را امروزه مطرح میکنند و فراتر است مخصوصاً راجع به ساینس صرف علم نیست بلکه یک فرهنگی است یک تمدنی است یک امری است که مبتنی بر این دانش دارد میآید یعنی فراتر از یک علم تجربی است حالا نماز است و بیش از این نمیشود صحبت کرد ولی ما میخواهیم إنشاءالله در این جلسه واقعاً راجع به تفسیر موضوعی ویژگیهای این تفسیر و اینکه این تفسیر موضوعی چه اهدافی را دنبال میکند؟ و کاربرد تفسیر موضوعی چیست؟ حالا علم بودن یا نبودش را إنشاءالله نتیجه خواهیم گرفت.
دوستان راجع به تفسیر موضوعی آنچه که مستحضر هستند آماده باشند إنشاءالله در طی بعدی این فصل باهم صحبت خواهیم کرد. حضرت استاد بیست جلد حدوداً تفسیر موضوعی دارند و در این تفسیر موضوعی دوستان باید إنشاءالله به عنوان پروژههای تحقیقی هر کدام از اینها را دنبال بکنند ما مثلاً در بحث انسانشناسی دو جلد کتاب حضرت استاد دارند یا در بحث اخلاق دو جلد کتاب دارند در بحث معاد که معاد در قرآن یا توحید در قرآن این مباحثی است که دوستان دارند که ما واقعاً بیابیم که قرآن در حوزه معاد کاملاً چه نگرشی دارد؟ سخنش چیست و امثال ذلک و همچنین سایر مباحثی که بعضاً اشاره شده است. إنشاءالله ما در بخش بعدی بعد از نماز این مسئله را إنشاءالله بیشتر باز کنیم.
ادامه بحث در ارتباط با تفسیر موضوعی است که دوستان بیشتر با این مقوله آشنا باشند و جهاتی که باید در آن رعایت بشود ما برای راهیابی به مباحث علمی از این درگاه یعنی درگاه تفسیر موضوعی بهتر میتوانیم استفاده کنیم.
مستحضرید که قرآن این کتاب عزیز ما کلام الهی که برای هدایت بشر نازل شده، حالا گرچه یک نزول دفعی داشته و حق سبحانه و تعالی این کتاب را بر قلب رسول گرامی اسلام نازل کرده و البته در آن سطح کتاب به این صورت نبود مثل بارانی که در نشأه ابرها هست در آن حالت یک وجود دفعی داشت یک وجود جمعی داشت وجود وحدانی داشت بعد وقتی از خلال این ابرها آمد تنزل کرد به صورت این قطرات درآمد این سورهها و جزءها و حزبها و آیات اینها از باب تمثیل مثل این قطرهاند و وجود دفعی قرآن که یک وجود جمعی است به گونه دیگری است.
حالا ما که دسترسی به وجود جمعی قرآن نداریم به نزول دفعی قرآن نداریم، چون حیثیت تفصیلی نیست حتی در باب حیثیت تفصیلی پیامبر گرامی اسلام وقتی میخواست این قرآن را بخواند و جمع کند، امر بر او دشوار بود که خدای عالم فرمود که ﴿إن علینا جمعه و قرآنه﴾ شما آن را لازم نیست ﴿سنقرئک فلا تنسی﴾ و با اینگونه از عبارات خدای عالم پیامبر خودش را راهنمایی میکند و مساعدت میکند که این وجود تفصیلی قرآن را که آیات به این صورت هستند ما کمک میکنیم که شما اینجوری فراموش کنی و هر کدام از این آیات در جایگاه خودش قرار خواهد گرفت.
ما دسترسی به وجود جمعی قرآن واقعاً نداریم و ای کاش این امکان برای بشر بالاخره تا یک حدی فراهم بود که میتوانست آن را بیابد. در وجود جمعی بسیاری از مسائل اینجور نیست که در قالب کثرت دیده بشود چون همین که در قالب کثرت دیده بشود به صورت تفصیلی میآید، آن نگاه وحدانی و جمعی از بین میرود و آن مقصدی که در آن کتاب و در آن مجموعه دیده شده است آن از دست میرود.
ما به دنبال چه هستیم؟ دنبال این هستیم که یک نوع تفسیری که دقت هم بفرمایید که وقتی میگوییم تفسیر موضوعی، ما همه آنچه را که معنای جامع تفسیر است را باید لحاظ بکنیم تمام آنچه را که ما گفتیم که مثلاً نسبتش با عقل نسبتش با نقل، جایگاهش همه این مسائل در آن است تفسیری است اما در این گرایش در این وضع که یک موضوع خاصی را در قرآن دنبال میکند و حالا باید ببینیم که چه هدفی برای تفسیر موضوعی رعایت شده است.
بنابراین هر آنچه که در باب تفسیر گفته شده که منهجش چگونه باید باشد یا چه اصولی را در باب تفسیر مراعات کرد؟ در پرانتز یک مطلبی را عرض کنم: حالا غیر از شناخت نسبت به قرآن و قرآنشناسی و قرآنپژوهی و امثال ذلک، ما دو تا مسئله داریم که در تفسیر خیلی دخیل است یک خود مفسر است که مفسر چه ویژگیهایی دارد به لحاظ خصلتهای انسانی نزاهت وجودی علم و دانشی که برای اوست حوصله وجودی، مثل یک فقیه است یک فقیه با فقیه دیگر حالا گرچه ممکن است به لحاظ علمی باهم یک مشترکاتی داشته باشند اما خُلقیات و نفسانیات و خصلتهایی که برای یک فقیه است با فقیه دیگر خیلی متفاوت است و این در فهم و برداشت خیلی مؤثر است. خیلی مؤثر است! گاهی اوقات 180 درجه این ویژگیها در فهم دخیل هستند خصلتها در مفسرین هم همینطور است یک مفسری که مثلاً نزاهت نفس را و تهذیب نفس را واقعاً در اولویت اول خودش میداند طهارت نفس را به شدت رعایت میکند نزاهت نفس را رعایت میکند با یک مفسری که چنین ویژگیهایی که در خودش پیاده نکرده واقعاً تفاوت دارد.
انصافاً وقتی مثلاً حکمایی که به چنین باوری رسیدهاند از چنین ویژگیها و خصلتهایی یاد میکنند مثلاً فرض کنید مثل خود جناب صدر المتألهین یا مثلاً مثل حکیم سهروردی باورشان به این است که مباحث حِکمی یک سلسله مباحث ذوقی است مباحثی است که انسان باید آن را بیابد شهود کند ذوق کند نه اینکه بفهمد فهمیدنی نیست چشیدنی است و اینها در حقیقت در مدرسه و حیثیت دراسی تحصیل نمیشود این یک باور است و براساس این حتی حکمتی پایهریزی میشود. در فهم قرآن که این مسئله بسیار دخیل است چراکه کلام الهی است و در نهایت نزاهت نازل شده است.
بنابراین ما باید این دو تا مسئله را رعایت کنیم بعد از شناخت اجمالی نسبت به قرآن که در جلسه قبل گوشهای را گفتیم که اگر کسی نداند که قرآن جنبه ملکوتی دارد و حیثیت ملکوتی اوست که براساس آن قرآن انسان را به آن حوزه آشنا میکند اگر خاطر شریفتان باشد در جلسه قبل روی این تأکید کردیم که قرآن در درون خودش حیثیت ملکوتی را به یک باور تبدیل کرده و به انسانها هم این باور را القاء کرده و به اینها گفته که این باور را داشته باشید ﴿أ و لم ینظروا فی ملکوت السماوات و الارض﴾، ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین﴾ و بسیاری از مطالبی که در آن جلسه به صورت اشاره مطرح شد و روشن شد که قرآن واقعاً جنبه ملکوت را یک جنبه اصلی میداند و اصلاً سعادت بشر را در پیوند با جنبه ملکوتی دارد بیان میکند. برای هر چیزی هم ملکوتی قائل است و باور به ملکوت اشیاء انسان را به آن سمت سوق میدهد. ﴿سبحان الذی بیده ملکوت کل شیء﴾ و شأنیت حق سبحانه و تعالی این است که ملکوت به عهده اوست و آن کسی که به جنبه ملکوتی اشیاء نگاه میکند او میتواند جهان را در آن قالب مشاهده بکند. اگر کسی معتقد نباشد که ملکوتی هست و جهان را از این منظر نشناسد در حقیقت یک انسان کوری است نابیناست و نمیداند نمیتواند برای انسان در این رابطه تصمیم بگیرد. شناخت واقعیتهایی که قرآن به دنبال آنهاست خیلی مهم است.
بنابراین ما یک مسئله را در ارتباط با خود مفسر داریم که مفسر چه ویژگیهایی باید داشته اشد؟ چه خصلتهایی و خصائصی باید داشته باشد؟ دوم این است که مفسر چه امکاناتی دارد؟ با چه ابزاری دارد حرکت میکند؟ با چه روشی دارد حرکت میکند؟ این هم خیلی دخیل است. یکی خود مفسر است و دوم امکانات و ابزاری که برای این کار است یعنی قطع نظر از قرآن و شناخت قرآن که آن باید جدا دیده بشود این دو تا مسئله در نگاه یک مفسیر خیلی نقش دارد و محصولش هم متفاوت خواهد بود. یعنی آن تفسیری که از یک مفسر آن چنانی با آن مبادی و ابزار و امکاناتی که در آن سمت است با یک مفسری اینچنانی با مبادی و ابزار این چنانی خیلی است لذا آقایان ملاحظه بفرمایید که تفاسیری که اهل سنت دارند با تفاسیری که اهل شیعه دارند خیلی متفاوت است اصلاً وقتی آنها کنار آیات ولایی میآیند
پرسش: ...
پاسخ: بله، غافل از اینها هستند و اینکه گویا اصلاً چنین چیزی وجود نداشته است!
جریان مباهله را همینطور که حضرت آقا خیلی احیا کردند مسئله مباهل را و آن کسانی که با بیرحمی به مسئله مباهله نگاه کردند و حتی گفتند یا تردید کردند که علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در آن جریان مباهله حضور داشته یا نه!؟ اینها نشان از این است که چنین باوری نیست. ببینید، میگوییم که یک مفسر به لحاظ اعتقادی وقتی باورش این باشد که در حقیقت انسان باید به لحاظ باورها به عترت طاهره و اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان عِدل قرآن نگاه بکند و قرآن چقدر از آیات الهی را در حقیقت به آن به عنوان نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) نگاه کرده همه اینها را کنار بزند. یا مسئله دیگر مسئله اعجاز است.
خیلی از این آقایان اهل تسنن با معجزه اصلاً همراه نیستند همدل نیستند مخالفاند و این همه آیات اعجازی که در باب ابراهیم خلیل و موسای کلیم و عیسای روح الله و امثال ذلک هست بنده خاطرم هست که وقتی حضرت استاد سوره مبارکه «بقره» را تفسیر میکردند ما آن زمان توفیق شرکت داشتیم میفرمودند که این تفسیر آلوسی ظاهراً که مثلاً در سوره مبارکه «بقره» بیست و یا 25 معجزه است که زیر همه اینها را آب بسته است و به هیچ کدام اعتقاد ندارد، چرا؟ چون این را دقت بفرمایید که عرض میکنم که اگر یک مفسر با یک سلسله باورهای خصائصی خصلتهایی دست به قلم ببرد برای تفسیر، این یک؛ یا ابزاری را اسباب و علل و عواملی و امکاناتی را بکار بگیرد که آنها در مسیر درست نیستند، دو؛ آنچه که محصول کار است میشود تفسیر فخر! میشود تفسیر زمخشری که سر از یک نوع کفرگونهای معاذالله درمیآورد. قرآن است، ولی توحید را زیر سؤال برده است شرک را به یک نوعی تفویض یا جبر اینها یک نوع شرکاند حالا شرک خفی هستند ولی یک مفسر میتواند در کنار قرآن بنشیند و جام شرک را بالا ببرد!
نوع نگرش تفویض خود آقایان حکما معتقدند که تفویض از جبر بدتر است تفویض نوعی شرک است که خدای عالم معاذالله کار را به دیگری واگذار کرده و دیگری منشأ اثر است در آن مسئله. تفویض یعنی کار به او واگزار شده و او میتواند مؤثر باشد بدون اذن الله و اگر خدای عالم بخواهد جلویش را بگیرد نمیشود برای اینکه به او واگزار کرده است. ملاحظه بفرمایید ابزاری که در اختیار است حالا ابزار منظور ابزار مادی نیست ابزار فکری و معرفتی است که مسیر معرفت را به این سمت میبرد. حالا این پرانتز را ما فعلاً ببندیم.
پرسش: منظور شما از امکانات و ابزار چیست؟
پاسخ: همین اتفاقاً این جمله اخیر ما مربوط به همین است. ابزاری که در اختیار میگیرد امکاناتی که اختیار میکند امکانات معرفتی است مثلاً اگر یک کسی امکان حب به اهل بیت و اعتقاد به اهل بیت را واقعاً یا مثلاً غدیری باشد با یک فردی که سقفی باشد آن سقفی با چه امکانی وارد قرآن میشود؟ آن غدیری با چه امکانی وارد میشود؟ یا یک کسی علم غیب را معاذالله انکار میکند اعجاز را انکار میکند اما یکی دیگر با اعتقاد به علم غیب با اعتقاد به اعجاز وارد حوزه تفسیر میشود همه آنچه را که مثلاً در ارتباط با انبیای الهی است را باور دارد حضرت ابراهیم(علیه السلام) به تعبیر حضرت استاد میفرمودند که دیشب یک موضوعی بود که فرمودند عبد محض بود ابراهیم عبد محض بود خدا به او گفت این بچه را قربانی کن بچه را گذاشت گفت برو در آتش گفت چشم! اما همین ابراهیم با اینکه عبد محض بود گفت ﴿و اجعل افئدة الناس تهوی الیکم﴾ این حرف را حاج آقا خیلی با اشک میگفت!
مسئله همراهی و مشارکت مردم یک امر جدی است با اینکه ابراهیم خیلی عبد محض بود خدا به او گفت برو داخل آتش، گفت چشم بچهات را در آن بیابان بگذار گفت چشم! هیچ حرفی نزد، ولی وقتی که این اول گفت ﴿رب واجعل بلدا﴾ بعد گفت ﴿بلدا امنا﴾ بعد گفت ﴿و اجعل افئدة الناس تهوی الیهم﴾ این با اینکه او عبد محض است این باورها در فهم مسائل خیلی کمک میکند خیلی توجه میخواهد.
پرسش: منظور از این امکانات معرفی چیست؟ همان تمکن از ثروت معرفتی است. یعنی پیشفرضها؟
پاسخ: پیشفرضها و باورها. مثلاً باور به علم غیب، باور به اعجاز اینها اصطلاحاً امروز به اینها میگویند امکانات. مثلاً میگویند امکانات فلسفی. مرحوم صدر المتألهین امکانات فلسفیاش خیلی زیاد بود برای اینکه یک سلسله مبانیای تولید کرد که این مبانی در فهم مسائل خیلی کمکش کرد این امکان فلسفی است این یک امکانی است اصالت وجود، تشکیک و امثال ذلک یک امکانی است که این امکان برای یک فیلسوف ارتباط با جهان را خیلی راحتتر تسهیل میکند. پس بنابراین شخص مفسر حالا ما واقعاً در بحثهای گذشته به این ویژگی فرصتی نبود و این را نپرداختیم ولی واقعاً نقش دارد این باورها و این امور که میتواند در حقیقت در فهم قرآن کمک بکند.
ما وقتی وارد تفسیر موضوعی میشویم ببنید میگوییم تفسیر دو گونه است تفسیر ترتیبی تفسیر موضوعی. پس آنچه در باب تفسیر گفته میشود و حتی مفسر گفته میشود نقش دارد فقط درگاهها الآن تفاوت پیدا کرد یک درگاه ترتیب است که از اول حمد آغاز میشود یک درگاه هم درگاهی است که از ابتدای سوره مبارکه «حمد» آغاز نمیشود پس موضوع کلان خاصی را حق سبحانه و تعالی مورد توجه قرار میدهد و راجع به آنها بحثهای تفصیلی دارد.
چند نکته را باید در ارتباط با تفسیر موضوعی ما ملاحظه کنیم؛ یکی این است که موضوعاتی که خدای عالم در قرآن انتخاب کرده و راجع به آنها سخن گفته است موضوعات کلان و به تعبیر امروزی کلانپروژه است و راجع به آنها بحثهای جدی دارد که بشر گاهی اوقات به رغم جدیت و وسعت از آنها غافل است یکی مسئله توحید و شرک است شما میبینید که در سرتاسر قرآن این مسئله به صورت جدی آمده است حاج آقا این را در بحث توحید در قرآن خوب آوردند. این «هو الذی» به تعبیر حاج آقا این است که آیات یا مصدَّر به توحید هستند یا مزیّل به توحیدند. یا ﴿هو الذی ارسل الریاح﴾ و فلان و فلان و نهایتاً این است که ﴿ان الله بصیر بالعباد﴾، ﴿ان الله رؤوف بالعباد﴾ که نهایتاً پروژه اصلی قرآن توحید است و آنچه که در حقیقت در مقابل توحید است شرک است. توحید به انحاء و انواعش و شرک هم به انحاء و انواعش که امروز هم نوع دیگری از شرک رخ پیدا کرده و رخ نموده و در حقیقت انسان دارد همانطور که به آن باور دارند که مثلاً انسان معاذالله جانشین شده یا جایگزین خدا شده چنین مسئلهای امروز جدی است.
پرسش: جانشین ...
پاسخ: بله جایگزین الآن به عنوان اینکه مثلاً اومانیزم در حقیقت معاذالله
پرسش: یعنی انسانمحوری است
پاسخ: بله انسانمحوری است و اینکه اندیشه انسان باید حاکم باشد و دیگر مثلاً امثال نیچه و اینها به این فرمان معرفتی که دست رد زدند و بشر امروز در این ساحت دارد فکر میکند و زندگی میکند. این مطلب را در پرانتز عرض کنم که ببینید میگویند که ما یک تفاوت اصلی با مدرنیته داریم گرچه ما شبه مدرن حرکت میکنیم ولی مدرن نیستیم میگویند پارلمانی که ارتباطش با مردم ارتباط مستقیمی نباشد این پارلمان نیست این شبه پارلمان است پارلمان مثلاً یکی از مظاهر مدرنیته است ولی پارلمانی که قدرت مردم در آن پارلمان نباشد آن پارلمان نیست یا دولتی که قدرت مردم در آن نباشد و از مردم و از اراده مردم در آن دولت خبری نباشد آن دولت که نیست این شبه دولت است.
در حالا نظامهایی که به اصطلاح نظامهای مدرن هستند اینگونه از مظاهر تمدنی و مدرنیته براساس یک ریشهای شکل گرفته است اینجور نیست که مثلاً حالا استقلال قوا حالا ما آمدیم در قانون اساسی خودمان که اصلاً این حرفها نبود در اسلام که بحث استقلال قوا به این صورت که نیست الآن آمدیم و براساس اینکه در نظام مدرنیته این هست و آمدیم أشکال مختلف مثلاً استقلال قوا را آوردیم حالا آیا ما مثلاً استقلال در نظام مملکت ما معنا دارد؟ این تا ریشه پیدا نکند تا در عمق جامعه راه پیدا نکند که نمیشود. میگویند که شما دولت دارید مجلس دارید دستگاه قضایی دارید این حرفی که آنها الآن به عنوان مباحث قابل طرح در گفتگوها و ارتباط گرفتنها به صورت جدی دارند مطرح میکنند میگویند اصلاً شما هیچ کدام از جریانهای مدرنیته را به لحاظ حقیقی که نپذیرفتید برای اینکه بنیانهای اجتماعی شما و جامعه مدنیتان بر اینها استوار نیست یک شمائی گرفتید یک پردهای از آنها را برای خودتان آوردید ولی اینکه نیست.
در باب علم هم همینطور است علمهایی هم که ما داریم تولید میکنیم هم با همین زبان است که دارد انجام میشود. حالا رد شویم از این مسئله.
آنچه که الآن ما داریم بیشتر با این مسئله در این رابطه فکر کنیم این است که در نظام علمی خودمان در بحث تفسیر وقتی میگوییم تفسیر موضوعی با رعایت کلیت بحث تفسیری میرویم به سمت اینکه تفسیر موضوعی را به عنوان اینکه حق سبحانه و تعالی در این صحنه معرفتی یعنی قرآن آمده و امور عمده و کلانی را موضوع بحث خودش قرار داده و واقعاً راجع به آنها سخن گفته راجع به توحید از توحید ذاتی ﴿شهد الله أنه لا اله الا الله﴾ بگیرید تا تمام صحنه هستی را که خدای عالم باران میفرستد زمین شما را آباد میکند آسمان و زمین شما را میگرداند ﴿یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل﴾ این کارها را دارد انجام میدهد خدای عالم.
اگر این آب به عمق زمین برود چه کسی است که این آب را از زیر زمین در بیاورد
پرسش: ...
پاسخ: ﴿بماء معین﴾ یا اگر اراده الهی بر این باشد که شب را ببرد چه کسی میتواند شب را به روز تبدیل بکند؟ چه کسی روز را میتواند به شب تبدیل بکند؟ ببینید تا اینجا ما فکر میکنیم که حالا شب و روز دارد اتفاق میافتد الآن به صورت صریح خدای عالم میفرماید که ما در آورد و برد اینگونه از مسائل خودمان دخیل هستیم اگر این باشد ﴿و من اصبح مائکم غورا﴾ اگر ما این آب را در حقیقت غور رفته باشد و در عمق زمین رفته باشد چه کسی این آب را دوباره برمیگرداند تا شما استفاده کنید و همینطور و همینطور.
اینها چیست؟ اینها همه نشانههای توحید است اینها همه نشانههای توحید است توحید خالقی است توحید ربوبی است توحید رازقی است و امثال ذلک. در مقابل شرک است شرک یک نوع معرفت جاهلی است که در تمام ساحتهای انبیای الهی یعنی میدانهای معرفتی آنها به عنوان یک امر عمده و اساسی بود اینها در مقابل این خداپرستی مسئله پرستش اوثان و اصنام و خورشید و ماه و امثال ذلک را داشتند.
پس یکی از موضوعاتی که به عنوان کلانموضوع در قرآن مطرح است و راجع به این باید خوب صحبت کرد و امتداد داد هر نوع شرکی را هر نوع امری که بناست غیر خدا دخیل باشد غیر خدا مؤثر باشد و انسان از معاذالله غیر خدا تأثیر بپذیرد و او را مؤثر در وجود بداند این یک مسئله است.
حالا یک چند تا نمونه از اینها ذکر کنیم که دوستان مستحضر باشند موضوع دیگری که در قرآن به صورت کلان به آن اشاره میشود مسئله ایمان و کفر است در کنار بحث توحید و شرک بحث ایمان و کفر را حق سبحانه و تعالی خیلی جدی به آن پرداخته است خیلی جدی. اینها مسائل عمدهای است که دوستان به عنوان کار تفسیری و تفسیر موضوعی باید به آن توجه کنند و ببینند که چگونه ایمان مراتب ایمان درجات ایمان و در مقابلش کفر و انحاء کفر انواع کفر و امثال ذلک ﴿یا ایها الذین امَنوا امِنوا﴾ این فزونی ایمان از اموری است که حق سبحانه و تعالی اگر کسی هر کاری را انجام بدهد ولی حیثیت ایمانی در آن نباشد مورد پذیرش نیست ﴿من عمل صالحا من ذکر أو انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاتا طیبة﴾ که این مسئله ایمان شرط قبول هر کاری و هر عملی است و در ارتباط با این مسئله واقعاً یک پروژه جدی است که قرآن به عنوان یکی از کلان موضوعات به آن پرداخته و به عنوان ایمان و کفر در قرآن باید که این ایمان و کفر چیزی نیست که اختصاص داشته باشد به زمانی دو زمان و عصری و مصری دون عصر و مصری باشد با همه شرائط زندگی همه انسانها در همه اعصار و امصار این روبرو است و کار میکند مثل توحید و شرک است. اینها از مسائلی است که قرآن به صورت جد به آن پرداخته است.
باز از نمونههای عمدهای که قرآن به آن پرداخته و توجه کرده و انتظار است که ما با تفسیر موضوعی به آن بپردازیم مسئله انسان است انسان یکی از عمدهترین محورهای معرفتی است که قرآن به او پرداخته از آفرینش طبیعی و مادیاش گرفته تا جایگاه الهی که ﴿إنی جاعل فی الارض خلیفة﴾ تا ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ تا ﴿و نفس و ما سوایها﴾ تا همه جور بحثهایی که واقعاً در ارتباط با انسان است. خیلی از بحثهای بحثهای یعنی انسان در قرآن الحمدلله دو جلد کتاب در این رابطه واقعاً مورد توجه است.
البته حضرت استاد این بحث اخلاق را هم آوردند ولی این باز از حوزه انسانشناسی بیرون نیست گرچه این دو جلد مراحل اخلاق در قرآن و مبادی اخلاق در قرآن دو جلد کتاب از حضرت استاد است ولی این از حوزه انسانشناسی بیرون نیست انسان است که مسائل تربیتیاش مسائل اخلاقیاش جای سؤال است انسان است که سعادت و شقاوتش جای بحث و سؤال است و امثال ذلک. بنابراین بحث انسان هم جایگاه خاص خودش را در قرآن دارد به عنوان یک موضوع کلان.
یکی دیگر از موضوعاتی که باز باید به آن توجه کرد این است که حق سبحانه و تعالی نظام هستی خصوصاً جهان طبیعت را به عنوان یک نظام آیاتی در معرض دید بشر قرار میدهد. این خیلی قابل توجه است که حق سبحانه و تعالی از کف زمین گرفته تا به اوج آسمانها و اینها را بارها و بارها، یک وقت است که شما یک مطلبی را یک مرتبه یا دو مرتبه مسائل ولی واقعاً در ارتباط با اینگونه از بحثها به صورت جدی پرداخته است و اینها را رها نکرده است در کدام سوره است که شما آیاتی که راجع به مباحث آفاقی است اینها را حق سبحانه و تعالی به آن نپرداخته توجه نداده و تحقیق و بررسی اینها را مورد توصیه قرار نداده است؟ این یعنی چه؟ یعنی اینکه به جهان بنگرید. اینکه حضرت استاد واقعاً در این کتاب فرمودند که جهاندانی جهانداری و جهانآرایی از مواردی است که باید به آن توجه شود واقعاً این مسئله است در کدام سوره است که حق سبحانه و تعالی به نظام آیاتی و جهان کیهانی نپرداخته باشد و از ما نخواسته باشد که ما راجع به اینها به نگرش آیاتی بنگریم؟ ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق﴾ این نشان از این است که از جمله موضوعاتی که قرآن به آن توجه دارد و آیات فراوانی را در ارتباط با آن پرداخته و راجع به آن توجه داده توصیه کرده ووو این مسئله آیات است. باید این را جدی گرفت یعنی مسائلی که عرض میکنیم نمونهها و شواهد زنده و بالغی که اینها هر کدام در این کتاب عزیز ما مورد توجه بوده است و واقعاً آیا ما به لحاظ آیات آفاقی جهان را بررسی کردهایم؟ آیا انسان را در حوزههای علمیه واقعاً انسانشناسی قرآنی را که از آن ﴿لم یکن شیئا مذکورا﴾ گرفته تا ﴿إنی جاعل فی الارض خلیفة﴾ که این در حقیقت پهنای وجودی انسانی هست را ما واقعاً بحث کردیم؟
اینها مسائلی است که ما باید در تفسیر موضوعی واقعاً به آن بنگریم. در کتابهای تفسیر موضوعی یکی از مسائلی که حضرت استاد خدا سلامتشان بدارد به آن توجه کردند مسئله اصل علم و معرفت است. علم و معرفت!
پرسش: ... آیاتی که مثلاً میگوید این آیه آیت است ... «آیات للموقنین» این منظورتان است یا کلاً هر آیهای که آیه بودن را مطرح کند ولو اینکه لفظ آیه در آن نباشد؟
پاسخ: نه، اینکه هست آن حیثیتی که دارد نظام کیهانی و نظام آفاقی، آیات آفاقی است.
پرسش: یعنی همه آیاتی که حیثیت مرآتی دارند.
پاسخ: بله، مرآتی دارند و میتوانند به نوبه خودشان چون الآن هر پدیدهای را که اینکه حاج آقا میفرمایند فعل الله فعل الله! تفسیر فعل الله یعنی آیات الهی را بررسی کردن. ما متأسفانه وقتی به قول حاج آقا آن طرف حیثیت آیاتی را برمیداریم و میگوییم زمینشناسی معدنشناسی دریاشناسی صحراشناسی اینجوری حرف میزنیم آن نظام آیاتی را برداشتیم.
پرسش: سربریده و دمبریده میشود.
پاسخ: به قول حاج آقا مثله کردیم علم را. ولی میخواهم بگویم که اینها همانطور که در آیات قرآن ملاحظه میفرمایید در سور قرآنی، اینها واقعاً کلان موضوعی است که چون پراکنده شده ما نمیتوانیم این آیات آفاقی را کنار هم قرار بدهیم. این مسئله است. حالا باز چون الآن بحث شواهد است یک شاهد دیگر و یک نمونه دیگر را هم ذکر بکنم که آقایان توجه دارند ولی یک نمونه دیگری که باز در قرآن آمده و بیشتر و حق سبحانه و تعالی به صورت گسترده در این سور و آیات گرفته است قَصص انبیاء است.
قِصه نه، قَصص که حیثیت دنبالهروی دارد و مسلسل است واقعاً ما در ارتباط با جریان حضرت موسی که این همه قرآن در حقیقت تأکید دارد و بارها و بارها قصه حضرت موسی را بیان کرده جریان حضرت ابراهیم را سایر انبیاء را این هم به عنوان یک عاز عمدهترین مسائل موضوعی است که باید به آن پرداخته بشود که چون حق سبحانه و تعالی گاهی وقتها آدم تعجب میکند که مثلاً ولی وقتی اینها در قالب تفسیر موضوعی قرار میگیرد که مثلاً موسی در قرآن ابراهیم در قرآن عیسی در قرآن، میبینیم که آن آیاتی که مثلاً در باب حضرت موسی(سلام الله علیه) است کاملاً دارد یک نحوه سبک زندگی را در آن روزگار به نمایش میگذارد و برخورد حضرت موسی از کودکی و تا به پیامبری ﴿إنا رادوه و الیک و جاعلوه من المرسلین﴾ به مادر موسی خطاب میکند ﴿لا تخافی و لا تحزنی إنا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین﴾ اینجور زندگی را به اصطلاح آوردن ما چون چنین باوری الآن نداریم اصلاً باور نداریم که موسی(علیه السلام) به عنوان یک پیغمبر به عنوان یک پیغمبری که صاحب کتاب است و امثال ذلک.
اینها نمونههای بسیار کلانی هستند که در قرآن ما اینها را شاهد هستیم و تفسیر موضوعی وقتی به اینها میپردازد تازه معلوم میشود که اینها چی هستند؟ راجع به چه مسائلی ما باید بحث کنیم و اینها؟ و متأسفانه چون نگرشها پراکنده است ما سه چهار تا آیه راجع به حضرت موسی، سه چهار تا آیه راجع به حضرت عیسی، سه چهار تا راجع به این در سوره «انبیاء» در سوره «طه» در سوره «شعراء» در سوره «قَصص» این چیزی عائد نمیشود ولی وقتی کنار هم قرار میدهیم و این موضوعات کلان را در یک ظرف واحد میبینیم
پرسش: ...
پاسخ: مشخص میشود که چقدر نقشآفرین است و چقدر حیاتبخش است و امثال ذلک.
پرسش: چرا فرمود ﴿نحن نقص علیک احسن القَصص﴾ باید بگوید «قِصص»؟ قَصص از ماده اقتصاص یعنی شما همین که به این سبک مثل انبیاء باشید به این شیوه عمل کنید دنبال اینها باشید
پاسخ: نه، آن باب افتعال بردن یک بحث دیگری است ما یک قِصه داریم قِصص است و یک قَصص است. به قول حضرت استاد این است که قرآن کتاب قصه نیست که احسن القِصص باشد احسن القَصص است یعنی ما در بیان این داستان به صورت مسلسل مباحثی را داریم مطرح میکنیم که نهایتاً به یک جایی منتهی بشود قصه یک داستان یک ماجرای تخیلی است ولی قَصص که حاج آقا خیلی هم راجع به این مسئله صحبت دارند که ما همانطور که قرآن کتاب تاریخی نیست کتاب قصه هم نیست کتاب داستان هم نیست جریان حضرت چون داستان یک سلسله جهاتی در آن وجود دارد که جنبههای تخیلی را بیشتر میکند و سعی میکند که یک ذوق خاصی را تلقین کند ایجاد کند، نه! این با واقعیت روبرو است.
پرسش: نه، ما خواستیم فرمایش شما را تأیید کنیم میخواستیم بگوییم که این همان عبارت زیارت جامعه که فرمود «و جعلنی ممن یختص آثار ...» میخواهم بگویم آن ﴿نحن نقص علیک احسن القَصص﴾ از همان ماده اقتصاص است یعنی خودتان را بگذارید جای پای همین که داریم برای شما میگوییم.
پاسخ: این را ببینید این نکته، نکته خوبی است ولی این از قَصص در نمیآید.
پرسش: چرا، وقتی ماده قَصص یعنی همین. یعنی پای جای پای آنها بگذارید سبک زندگیتان اینجوری باشد.
پاسخ: نه، این نیست. این ضمن اینکه نکته خوبی است اما ما از احسن القَصص چنین برداشتی نمیتوانیم داشته باشیم چرا؟ چون قَصص جمع چیست؟
پرسش: اصلاً جمع نیست مصدر است قِصص جمع قصه است.
پاسخ: قِصص جمع است. قَصص چه صیغهای است؟
پرسش: مصدر است.
پاسخ: یعنی چه؟
پرسش: یعنی قصه کردن با قصه گفتن فرق دارد یعنی تفاوتشان در این است.
پاسخ: حالا اجازه بفرمایید نه! آن نکتهای که حضرت استاد واقعاً داشتند در این رابطه ببینید.
پرسش: الآن چه اشکالی شما میبینید؟
پاسخ: نه، چون باید مبدأیی داشته باشد توجیهی داشته باشد. اگر شما در صیغه افتعال برده باشید بله و بعد «یقتص آثاره» بله آنطور است.
پرسش: نه، خدا میگوید ما احسن القَصص را میگوییم چرا میگوییم؟ تا شما اقتصاص داشته باشید به آن قَصص. یعنی همان جایی بروید که آنها رفتند پایتان را بگذارید همان جایی که آنها گذاشتند به این سبک زندگی کنید مثل آنها بروید.
پاسخ: آقاجان! شما یک چیزی را دارید تحمیل میکنید به این واژه.
پرسش: مادهاش است.
پاسخ: نه، مادهاش است لفظش چیست؟ خود این صیغه چیست؟ خود این صیغه هم باید متحمل این معنا باشد. قَصص الانبیاء من آنچه که الآن مرا مشغول کرد این است که حضرت استاد در این رابطه به صورت خاص میگفتند این قِصص نیست قَصص است و مراد از این بله، قَصص است ولی مراد از قَصص چیست؟ این است که در قالب داستانها این را نگاه نکنید بلکه از آن جهت که سیر مسائل را ما داریم برای شما مطرح میکنیم قَصص در حقیقت هست یعنی
پرسش: عبرتگیری است.
پاسخ: عبرتگیری هم لازمهاش است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، باید این لفظ متحمل این معنا باشد. بله، وقتی شما اقتصاص بگویید براساس افتعال بگویید بله این ممکن است یا تقصص بگویید متأثر بودن است بله. این را هم باید برگردیم که راجع به این قِصص هم باهم صحبت کنیم.
آنچه که الآن مورد توجه است این است که در تفسیر موضوعی مهمترین محورش مسئله موضوع است که موضوعات کلان و محورهای عمده را ما در قرآن شناسایی کنیم و راجع به آنها آنگونه که خود قرآن به آن پرداخته به آن توجه کنیم. الآن موضوعاتی که در این جلسه برشمردیم بحث انسانشناسی بحث ایمان و کفر، بحث توحید و شرک، بحث نظام آیاتی یعنی نظام تکوینی، بحث قَصص انبیاء اینها موضوعات عمدهای هستند که میتواند قرآن براساس اینها آن هدفی که برای خودش در حقیقت گرفته است آن هدف را پیدا کند.
آقایان! مستحضرید که یک هدف جامع برای قرآن وجود دارد و آن هدف جامع عبارت است از هدایت. آمده است تا انسانها را به هدایت برساند هدایت میتواند از طریق طرح مسئله توحید و شرک باشد ایمان و کفر باشد بیان موقعیت انسان باشد جامعه آیاتی باشد و بسیاری از بحثهای دیگر. این را ما نباید فراموش کنید ما در تمام آیات الهی باید هدفگیری هدایت را که سعادت بشر به این هدایت وابسته است این را در محور کار خودمان قرار بدهیم و از مواردی که بیشتر باید مورد توجه باشد همین مسئله است.
ما از الآن متأسفانه برداشت معرفتی داریم ولی برداشت هدایتی نداریم کمتر به این امر توجه میکنیم که واقعاً قرآن حیث هدایتی را با خودش حمل میکند و توجه میخواهد بدهد که درست است که یک نوع معرفتی هست اما این جنبه هدایتی یعنی عملاً کاربردی بودن مؤثر بودن کارآمد بودن چون شما علم داشته باشید به قول حاج آقا علم هر چه هم باشد علم به تنهایی که نمیتواند کار بکند. آن علمی که با باور تبدیل بشود و انسان را ملزم به عملی بکند که آن عمل نهایتاً به هدایت منتهی بشود آن علم، علم مؤثر است علم نافع است و الآن آن علمی که منتهی به جریان ایمان و باور و عمل نشود این علم چه بسا باری باشد و «ربّ عالم» در بیاید در حقیقت از آن.
پرسش: چرا شما ...
پاسخ: تکوینی هم باز زیر مجموعه انسان در میآید وقتی ما اینها را کنار هم یک کاسه میبینیم این را هم در حوزه یعنی مسائل اخلاق و تربیت را هم در حوزه انسان میبینیم آن وقت آن معنای جامع موضوع انسان بیشتر برای ما معنا پیدا میکند بهتر میتوانیم جوانب کار را ببینیم آثار کار را ببینیم یک انسانی که حیثیت اخلاقی و تربیتی برایش یک جنبه اصلی است آن به اصطلاح مثل اینکه فرض کنید ما راجع به توحید بحث کنیم ولی مثلاً توحید رازقی را جدا بخواهیم ببینیم بله، توحید رازقی اینکه ﴿إن الله هو الرزاق ذو القوة المتین﴾ این یک ولی آن جایی که
پرسش: خودش زیر شاخه توحید است.
پاسخ: بله خودش زیرشاخه توحید است و امثال ذلک. اگر ما بخواهیم که ما چون آمدیم حیثیتهای علمی را مطرح کردیم و گفتیم در علم یک موضوعی است مثلاً علم حساب موضوعش کمّ منفصل است علم هندسه موضوعش کمّ متصل است هر کمّی متصل خط باشد سطح باشد حجم باشد هر چه که باشد زیر مجموعه این علم در حقیقت در میآید آنجا هم باید به اصطلاح به این صورت بنگریم و
پرسش: این مطلب بحث قَصص را جلد هفت است صفحه 66 کاملاً توضیح دادند و یکی هم نهم خرداد 95 ...
پاسخ: این تفاوتش در چه بوده؟ چیزی فرمودند؟
پرسش: بله عبارتشان این است که قرآن که احسن القَصص است کیفیت داستانسرایی آن نیز بهترین کیفیت است.
پاسخ: بله، این است حاج آقا روی این تأکید دارد.
پرسش: نحو قصهگویی آن به نحو احسن است و این مطلب در همه قصههای قرآنی مشهود است و اختصاصی به داستان حضرت یوسف ندارد پس نمیتوان گفت که قصه یوسف بهترین قصههاست چنانچه قرآن هم آن ...
پاسخ: کیفیت است «یقتص» که میفرمودید این یک بار معنایی است که باید آن لفظ متحمل آن بار معنایی باشد. متشکرم دست شما درد نکند.
عرض کنم که آنچه که ما الآن بیشتر ما میخواهیم توجه کنیم و دوستان هم به آن بپردازند و ما الآن فقط فتح باب کردیم در این رابطه. یک کتابی را خدا رحمت کند مرحوم صدر، مرحوم شهید صدر تحت عنوان کتاب تفسیر موضوعی دارند حالا اگر یکی از دوستان این را زحمت بکشند اگر تحقیقی راجع به این کتاب یعنی یک کنفرانسی راجع به این کتاب هم بدهند خوب است.
پرسش: راجع به چیست؟
پاسخ: تفسیر موضوعی است.
پرسش: اولش هم توضیح میدهند که تفسیر موضوعی چیست
پاسخ: بله، من این کتاب را خیلی وقت قبل دیده بودم ولی به هر حال نگاهی که حاج آقا در کتاب تفسیر موضوعی دارند ایشان به صورت خاص راجع به اینکه تفسیر موضوعی چیست ضمن مباحث توضیح دادند یعنی یک مقالهای یک جزوهای راجع به این مسئله به آن نپرداختند. مرحوم شهید صدر هم آن زمانی که من این را مطالعه میکردیم پرداختند ولی اگر دوستان فرصت کنند و این را ببینند و یک کنفرانسی راجع به این کتاب بدهند کمک میکند به بحث تفسیری ما.
من چون زمان هم زیاد نمانده یک نتیجهگیری در ارتباط با این بحث کنیم و إنشاءالله ببینیم چه مسائلی را باید در این رابطه ببینیم. پس نکته قابل توجه این است که اولاً تفسیر است یعنی همه آنچه را که ما در باب تفسیر گفتیم، اما تفسیری است که به جهت متعلقش که موضوع خاصی است میرود که آن موضوع خاص را بیابد.
نکته قابل توجه این است که در این رابطه آن بحث قرآن در قرآن اینجا یعنی تفسیر قرآن به قرآن در اینجا خیلی کارآمدتر است چرا؟ چون ما یک موضوع خاصی را در قرآن داریم دنبال میکنیم و این موضوع خاص در سراسر قرآن منتشر است ما راجع به اینکه انسان کیست و چیست و چگونه تکون یافته تطورات وجودیاش چه بوده و امثال ذلک این را در تمام آیات و سور قرآن باید این را در بیاوریم و ببینیم که از زوایای مختلف این انسان را خدای عالم چگونه دیده است آن وقت است که میتوان گفت که این ﴿الانسان ما هو﴾؟ از منظر قرآن. وقتی این الانسان ماهو را به یک حکیم یا منطقی میدهیم میگوید که حیوان ناطق. اما وقتی به یک انسان قرآنی میدهیم او به گونه دیگری دارد حاج آقا چون با قرآن مأموس بودند میفرمایند که «حی متأله» مثلاً یک انسان حی متأله است که ذوق میکند تأله را به این صورت.
ببینید چه تعریفی میآید وقتی با این مجموعهای از آیات آدم نگاه میکند میبینید که ماهیت انسان این است. حالا اگر خواستیم راجع به این مسئله از خدا بگوییم الله سبحانه و تعالی چگونه موجودی است؟ ببینید این یک تعریف فوق العادهای پیدا میکند ﴿ذلک بان الله هو الحق﴾ این حقی که در حقیقت در این آیه آمده در مقام معرفی خدای عالم سبحانه و تعالی چه معنایی پیدا میکند هیچ واژهای بالاتر از حق سزاوار و شایسته حق سبحانه و تعالی نیست الله موجود، الله مثلاً، هیچ موجودی هیچ عنوانی نمیتواند از این حقیقت پردهبرداری کند جز واژه حق ﴿ذلک بان الله هو الحق﴾.
لذا عرفا موضوع علمشان را حق قرار دادند یعنی الله هم نیست چون الله تعیّنی است و جلوهای است از جلوههای حق. اینکه هویت میگذارند میگویند که ﴿قل هو الله﴾ که این الله تعیّنی از تعینات آن هویت مطلقه است که آنها میگویند آن حقیقت «لا اسم له لا رسم له» است که با ضمیر هو باید به او اشاره کرد او فقط قابلیت اشاره دارد و امثال ذلک.
ببینید یک نگاه دیگری به لحاظ معرفتی برای ما حاصل میشود ما اگر اینگونه قرآن را نبینیم احدیت را در کنار واحدیت نبینیم حی قیوم را نبینیم و امثال ذلک، وقتی از خدا سخن میگوییم یک خدایی که میگوییم الله ذات مستجمع جمیع کمالات است همین. از آن خدا ما معرفت چندانی نداریم و این برای ما نقص معرفتی است. ولی تفسیر موضوعی برای ما چنین فضایی را ایجاد میکند و اگر ما کنار هم این آیات را نگذاریم تطوراتی که در مقام معرفتی در باب توحید در باب ایمان در باب انسان برای ما حاصل میشود حاصل نخواهد شد هیچ وقت حاصل نمیشود. ما راجع به انسان تا یک مقدار معرفتی میخواهیم پیدا کنیم در سوره مبارکه «انسان» در سوره مثلاً فرض کنید که سوره مبارکه ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ یا سوره «شمس» که خیلی متفاوت میشود.
بنابراین باید برویم به سمت اینکه إنشاءالله بعد از اینکه یک تفسیر ترتیبی داشتیم که همه صحنههای معرفتی را راجع به این موضوعات دانستیم برگردیم و با تفسیر موضوعی مسائل قرآنی را بیابیم و بشناسیم.
حالا اگر دوستان صحبتی و سؤالی و مطلبی دارند بفرمایند وگرنه ما هم خسته شدیم و بحث تمام بشود.
پرسش: کتاب شهید صدر هم «المدرسة القرآنیة» است.
پاسخ: درس ایشان بوده قلم نبوده.
پرسش: قلم نیست چون پراکنده است ...
پاسخ: من هم همین الآن که داشتم میگفتم یادم آمد که بحث تدوینی نیست درس ایشان بود.
پرسش: یک نکته هم این است که اصلاً بحثهای تفسیری را اگر اینهایی که منتشر شده کنار هم بگذاریم واقعاً تفسیرهایی که حاج آقا تدوین کردند خیلی تفاوت دارد بعضی از افرادی مثل آقای مصباح یا آقای شیخ جعفر سبحانی هم دارند کلاً رویکردها این قدر متفاوت است
پاسخ: بخش قابل توجهیاش به جهت نوع نگاهی است که حضرت استاد دارند
پرسش: یعنی یک نگاه عرفانی است که ایشان دارند بحث عمق و اندیشه عمیقی که دارند و مطالب را بیان کردند آن دقتها در تفاسیر دیگر پیدا نمیشود چون اولین کسی که تفسیر موضوعی را نوشت یعنی در بین شیعه، مرحوم علامه مجلسی بود که اول باب بحار شروع کردند حالا این شیوه را انجام دادن، چون ایشان خیلی قدیمی است یعنی جدیدتر! اولین کس عبده بود که وارد این داستانها شد شیعه از آن زمان اتفاق افتاد از آن زمان تا الآن هر کسی تفسیر موضوعی کار کردند آنهایی که داریم خیلی جالب است که ببینیم چقدر تفاوت دارند.
پاسخ: بله، من آن وقتی که حاج آقا آن سالهایی که تفسیر را شروع کردند سنّشان 45 یا 46 سال بوده سال شصت بود یعنی 41 سال قبل که حاج آقا این بحثها را داشتند اینها اصلاً حتی اسمش هم برای برخیها ناشناخته بود که تفسیر موضوعی و اینها بود. وارد مباحث که میشدند به جهت آشنایی که به آیات و اینها داشتند خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را در این بحثها خیلی ... سخن این است که بنده این بحثی که الآن مطرح کردم این است که ما از بحثهای مفهومی باید در بیاییم ما تا کی بحثهای مفهومی را داشته باشیم؟ یکی از این آقایان حتی میگفت که مثلاً حاج آقای جوادی در بحثهای مفهومی سقف را زده ولی ما الآن به دنبال سبک باید باشیم باید چیزی را دنبال بکنیم که به مباحث عینی و خارجی دارد میپردازد انصافاً ما سبک را الآن داریم چه میکنیم. برخی از حرفهایی که امروز دارد به هر دلیلی دارد زده میشود برای ما خیلی شنیدنی است حوزه اگر گوش شنوا داشته باشد چشم بینا داشته باشد الآن بهترین حرفهای برای یک شلّاقهایی است که روی حوزه دارد میآید حوزه خودش را متأسفانه در طی این مدت در یک لاکی فرو برده و خودش را یک حالت قدسی به خودش بخشیده که فکر میکند هر چه که دارد در حقیقت در یک طلای زرّینی است که معادل ندارد.
پرسش: توانش را ندارد.
پاسخ: نخیر توانش هم نیست.
پرسش: شما نگاه کنید آقای سروش رفته یک شبههایی را وقتی میاندازند بعد آقایان میگویند کجا رفته این نماز شبهایی که میخوانید؟ بیایید شبههاش را جواب بدهید چکار به نماز شب گذشتهاش دارید؟
پاسخ: بله همینطور است.
پرسش: ولی حاج آقا هم نکتهای که داشت ایشان گفت که شبهه مقدس است عبارت ایشان این بود که شبهه مقدس است چرا چون واقعاً اعتلا میبخشد.
پاسخ: حاج آقا میفرمودند شرّ بالقیاس است.