1401/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه تفسیر
روز جهانی فلسفه برای ایران عزیز ما با سابقهای که در این رابطه ایران دارد جایگاه خاص و ویژهای است. ایران پایگاه فلسفه و عرفان بود است و از جایگاه فلسفه و عرفان، اتفاقات بزرگی را رقم زده است و حیثیتهای تمدنیاش را بر مبنای فلسفه و عرفان ساخته است و همچنان این کشور عزیز را با جلوه حکمت و فلسفه و عرفان میشناسند. إنشاءالله شما این مسیر را ادامه خواهید داد و پرچمداران این حقیقت خواهید شد.
به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی و همچنین پایهریزیای که علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) و به تبع ایشان شاگردانشان خصوصاً حضرت آیت الله جوادی آملی داشتند این نسبت بین فلسفه و عرفان با قرآن و تفسیر قرآن یک آمیختگی دیگری را ایجاد کرد یک اتفاق بزرگتری را رقم زد. فلسفه و عرفان راه خودشان را دارند میروند حکمای ما حکمای قرآنیاند و آموزههایی که داشتهاند همیشه برگرفته از منابع وحیانی ما کتاب و روایاتی است که مستحضرید همین اسفار را بنده آوردم یک فرازش را هم به همین مناسبت در جمع دوستان خواهم خواند و میخواهیم ببینیم که جناب صدر المتألهین به عنوان برترین فیلسوف دورههای اخیر چه اتفاقی را در مناسبات فلسفه و فهم قرآنی رقم زده است؟ و این باعث شده است که تعامل بین این دو بخش فلسفه اسلامی و حقیقت وحی و قرآن عظیم و به تبع اینها هم تفسیر چقدر تفاوت پیدا کرده است.
بخش عظیمی از تفسیر المیزان و همچنین تفسیر تسنیم حضرت استاد مرهون همین مناسبات است که این مناسبات به درستی رقم خورده، حکیمانه بوده، عالمانه بوده و این اتفاق باعث شده است که قرآن در فهم معارفش فربهتر بشود قویتر و شدیدتر بشود و ما بتوانیم فهم درستتر و عمیقتری را از این حقائق قرآنی داشته باشیم.
در این رابطه معارف فراوانی بیان شده است که سهم این اساتید بزرگواری که نام بردیم در این رابطه بسیار سنگین است و شما عزیزان و محققان و فضلا آینده این مناسبات علمی را باید درستتر رقم بزنید إنشاءالله در آینده این مناسباتی که اینگونه الحمدلله به درستی پایهریزی شد و علامه طباطبایی به درستی این مسیر را در خدمت فهم قرآن گرفت و این فهم را متعالی ساخت و در خصوص معارف خصوصاً این فهم را به حد اعلایی رساند و این مسیر را هم آیت الله جوادی آملی در این تفسیر تسنیم تقویت کرد و شما الآن بر سر این سفره آماده و مأدبهای نشستهاید که این کسانی که در سر سفره قرآن و حکمت پرورش یافتند برای شما عزیزان مهیا ساختند.
این مرکز تخصصی فلسفه و مرکز تخصصی تفسیر میتوانند تعاملاتی را و تعاطیاتی را در این فضا ایجاد کنند که به مراتب هم فلسفه را تقویت میکند و هم تفسیر و فهم قرآن را. در خصوص این عنوان هم جای توضیح هست آن دانشی که به هستیشناسی به معنای خاص کلمه بنده فکر کردم اگر بخواهم این مقدمات را اینجا ذکر کنم به آن هدف نهایی نمیرسیم لطف بفرمایید شما به لحاظ مقدمات و مبادی با ما همراه باشید با بحثها هم همراه باشید بنده در این جلسه میخواهم به آن مقاصد بیشتر بپردازم و نه به مبادی.
آنچه که در حقیقت در این رابطه ما باید بدانیم این است که من دارم این عنوان را توضیح میدهم و آن عنوان این است که هستیشناسی فلسفی و فهم قرآن که اساساً هستیشناسی فلسفی یعنی چه و با سایر هستیشناسیها چه امتیازی دارد و چگونه میتواند در خدمت فهم قرآن در بیاید و آیا ضرورت دارد که ما چنین نگاهی را نسبت به فهم قرآنی داشته باشیم؟ چون بعضی چه بسا ممکن است تردید کنند یا انکار کنند که ما نیازی نداریم و یا ممکن است که این هستیشناسی فلسفی بخواهد در فهم قرآن اختلالی ایجاد کند. ما باید این بحث را خوب بیابیم و جواب این پرسشها و شبهات را هم داشته باشیم.
از سویی مستحضرید که قرآن به رغم اینکه یک کتابی است که در فهم مطالب و تفهیم مطالب به عرف و عموم جامعه موفق است یک کتاب کاملاً علمی است. بله، فی الجمله مطالبش را معارفش را به جامعه رسانده و ابلاغ کرده است. اما تبیین آن، تفسیر آن و اینکه آن حقائق در درجات و مراتب برتر بتواند به جامعه برسد نیازمند به تبیین و تفسیر است ﴿لتبین للناس ما نزل الیهم﴾ و اصلاً جایگاه تفسیر هم همین است که ضمن اینکه یک فهم عرفی فی الجمله برای جامعه از جایگاه همین کتاب نورانی فراهم میشود اما بسیاری از معارف است حقائق است جلوههای برتری است که اصلاً فهم عرف که چه، متخصصین و محققین هم نمیرسد فلذا فرموده است ﴿أ فلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب اقفالها﴾ این تشویق و تحریض به اینکه باید در آیات الهی و قرآن تدبر کرد تفقه کرد این آیات را خوب فهم کرد اینها در متن قرآن آمده است.
ما باید بدانیم که در عین حالی که قرآن فهم متعارف عرفی را فی الجمله به جامعه رسانده است، اما آن فهم عمیقش را آن فهمی که معارف را و حقائق را خصوصاً معارف و حقائق توحیدی را اگر بخواهد به جامعه ابلاغ کند حالا غیر از اینکه ائمه(علیهم السلام) در صدر این عالمان الهی هستند وارثان آنها هم باید تبیین درست و تفسیر درستی را ارائه کنند.
بنابراین ما باید بدانیم که قرآن عزیز ما یک کتابی است که همه علوم به معنای علم همانطوری که در جلسه قبل توضیح داده شده شد و الآن هم اشاره فرمودند علم به معنای علم باید به خدمت قرآن بیاید تا فهم قرآنی را استوارتر کند. بنده دیشب در خدمت والد بزرگوار بودم همین جمله را از ایشان خواستم که بیان صریح داشته باشند آیا قرآن یک کتاب علمی است یا نه؟ علمی به معنای در حدّ کتابهای علمی رایج نه، کتابهای حوزوی و دانشگاهی نه، یک کتابی که علم به معنای علم در خدمتش قرار بگیرد و بتواند حقائقش را معارفش را و علومش را در بستر این علوم به جامعه برساند، آیا چنین کتابی هست یا نیست؟ آیا قرآن در این رابطه برای اینکه بتواند آن ادعای همگانی و همیشگی بودن قرآن را این ادعا وجود دارد قرآن همگانی است و همیشگی است آیا برای امروز جامعه در هر گوشه و کناری از این عالم اتفاقی حادثهای که بتوان از معارف و حقائق قرآنی استفاده کرد یک کتاب علمی هست یا نه؟ آیا مکاتبی که امروز بشر در زمینههای مختلف از علوم انسانی تولید کرده است آیا قرآن به عنوان یک دانش برتر یک علم فائق میتواند با آنها به گفتگو بنشیند تا ﴿لیظهره علی الدین کله﴾ اتفاق بیافتد؟
مگر نه این است که چنین ارادهای بوده است که خدای عالم این کتاب را بیاورد تا این کتاب بر همه ادیان و همه افکار و اندیشههایی که از بشر و غیر بشر از ادیان گرفته شده است این تفوّق و این هیمنه علمی از جایگاه قرآن تعمیم بشود؟ ﴿لیظهره علی الدین کله﴾ این باید اتفاق بیافتد این کار حوزههای علمیه است کار همین مراکز است که این توفق البته ما از این توفق نمیخواهیم حیثیت استکباری داشته باشیم این توفق عند اللهی است گاهی اوقات فکر میکنند که حالا که ما یک توفقی داریم پس خودمان را بر دیگران غالب داشته باشیم نه! اصلاً غلبه و قهر و غالب شدنِ انسانی استکبار میآورد تکبر میآورد استبداد میآورد نه! این قهر، قهر الهی است غلبه الهی است که اندیشه الهی و افکاری که خدای عالم به انبیای خودش داده است این افکار، افکار فائقی است افکار فاخری است که نسبت به سایر دانشها و اندیشها برتری دارد.
اگر چنین ادعایی را ما داریم و پذیرفتهایم که قرآن چنین جایگاهی دارد و بناست که با سایر اندیشهها و مکاتب و آنچه که در حقیقت بشر تولید کرده است هم بنشیند و سخن بگوید کار ما و تلاش علمی ما بسیار اینجا مشکور است. عصر کنونی با عصر پیغمبر خیلی فرق میکند عصر پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) عصر شمشیر بود عصر أسد و نمر و امثال ذلک بود عصری بود که وقتی پیامبر بچههایی را در آن سرزمین میدید میدیدند که اسم بچههایشان را میگذاشتند فارس یعنی جنگجو، در آن دوران این قرآن نازل شد و بسیاری از آیات قرآنی در حقیقت ناظر به همین مباحث آن عصر و آن شرایط آنچنانی است.
امروز کاملاً جامعه عوض شده است و شما کاملاً این تغییر را در جامعه به لحاظ فرهنگی مشاهده میکنید امروز جایی است که قرآن باید حضور پیدا بکند تفاوت قرآن 1400 سال قبل با الآن خیلی است همین قرآن این ظرفیت را دارد اگر ما ادعای همگانی و همیشگی میکنیم باید بگوییم اگر قرآن در عصر جهاد و مجاهدت و مبارزه با کفر و شرک قرآن فائق و پیروزی بود قرآنی که امروز در نظامهای حقوقی اینگونه برجسته اکنون در صحنه حاضر هستند باید یک قرآن فائقی باشد الآن در بین همین روحانیون در همین شهر و پیرامون این شهر و اطراف افرادی هستند که بالصراحه میگویند ما بخشی از آیات الهی را نمیتوانیم تحمل کنیم این آیات مال این دوران و مال این روزگار نیست! و اگر قرآن در عصر کنونی نازل میشد یک قرآن دیگری بود حتماً این حرفها را دیدید و شنیدید و مستحضرید!
ما باید در مقابل این پرسشهایی که اینگونه گفته میشود و مطالبی که اینگونه ارائه میشود چگونه از جایگاه قرآنی که آمده است تا «لیظهره علی الدین کلمه» رقم بخورد و این توفق علمی و فرهنگی قرآنی نسبت به آنچه که امروز بشر دارد به لحاظ فکری تولید میکند بتواند خودش را نشان بدهد. ما خیلی کار سنگینی را در پیش داریم و کاری که این عالمان بزرگوار ما و حکیمان ما انجام دادند نه تنها بسیاری از معارف قرآنی را تبیین کردند یک جادهای درست کردند یک شاهراهی ساختند که شما محققین و فضلا در آن شاهراه میتوانید حرکت کنید میتوانید راه خودتان را پیدا کنید و آن مناسباتی است که بین این علوم با قرآن ایجاد شده است اما این الآن باید بدانیم که ما چون در حوزه قرآن را در اختیار داریم این حجم از اطلاعات به خدمت قرآن آمده است ولی باید بدانیم آیات فراوانی که در قرآن مجید وجود دارد میطلبد که سایر علوم هم به خدمت قرآن بیاید و فهم قرآنی را عمیقتر بکند و توفق و هیمنه قرآن را بر اینگونه مسائل واقعاً نشان بدهد.
ما در مسائل انفاق و بحثهای از بین بردن گسلهای اجتماعی آیاتی بسیار ارزشمند و کلیدی داریم به لحاظ مسائل سیاسی و اجتماعی به لحاظ مسائل تربیتی و اخلاقی اینها آیاتی هستند که قائلهمند هستند و قاعدهدار هستند و میتوانند براساس قاعده راه را درست کنند اما فعلاً ما به آن جنبهها کاری نداریم این جنبهای که اکنون به عنوان فلسفه یا هستیشناسی فلسفه به میدان هست این را میخواهیم ببینیم چه اتفاقی را رقم زده است و مشخصاً در فهم آیات الهی چکار کرده است؟
پس مشخص شد که قرآن به رغم اینکه فی الجمله یک نوع فهمی را برای جامعه آورده و جامعه نسبت به کلیت مطالب قرآنی بیگانه نیست اما آنچه که در کنه و عمق حقائق قرآنی وجود دارد که گاهی اوقات الآن برخی از روایات را که شما ملاحظه میفرمایید میفرمایند که مثلاً این معنا را شما میخواهید این معنا ذیل این آیه است ولی ما هر چه نگاه میکنیم میبینیم چگونه میشود که این معنا را از این آیه فهمید؟ حالا این نگاه نیاز دارد به اینکه ما مشخصاً سر کلاسها اینجوری باهم بحث کنیم. بنده میبینم که برخی از روایات است که میگویند شما اگر میخواهی این مطلب را بفهمی این مطلب ذیل این آیه فهمیده میشود فقط همین قدر گفته شده است! اما اینکه این آیه چگونه این مطلب را بخواهد بفماند خیلی کار دارد اصلاً گاهی اوقات هیچ ارتباط ظاهری که باهم ندارند هیچ، آدم هر چه هم فکر میکند میبیند که این ارتباط خیلی بدرستی برقرار نمیشود. حالا چه نگاهی اهل بیت(علیهم السلام) داشتند و چگونه عمق قرآن را میدیدند و اینگونه مسائل را میخواستند با باطن قرآن که «و للباطن بطن و للبطن بطن» میخواستند قرآن را به تفسیر این دسته از مسائل بیاورند یک بحث دیگری است. ولی این معنا روشن شد دوستان مستحضر باشید که این دانشها دانشی که موضوع دارد محمول دارد مسائل دارد مبادی دارد دانش به معنای واقعی کلمه از همه آنچه که غیر دانش است ما باید کاملاً منصرف باشیم.
یک دانشی داریم بنام دانش فلسفه و دانش فلسفه هم در حقیقت رسالتش عبارت است از هستیشناسی. چه چیزهایی در نظام هستی هستند و واقعیت دارند و چه اموری در نظام هستی نیستند و موهوماند؟ ما فکر میکنیم که اینها هستند! احکام هستی چیست؟ اقسام عام هستی چیست؟ اینگونه از مسائل در دانش فلسفه است. یک علم بیش از هزار سال است مثلاً در ایران اسلامی عزیز ما آن کسی که اول بار این را به این صحنه و به این قلمرو ایران عزیز آورده است میگویند که جناب فارابی است پشینیه این علم در پیشینیه حکمای ما چه در ایران عزیز بودند چه در کشورهای دیگر بودهاند اینها یک پیشینیه دیگری داشتند اما این دورهای از مباحث فلسفی در حقیقت از زمان جناب فارابی آمده و به جناب شیخ الرئیس رسیده است و این بزرگمرد حکمت این علم را مدوّن کرد کامل کرد و دوران فلسفی قویای را و مناسبی را پایهریزی کرد و تاکنون که بیش از هزار سال از آثار علمی این فیلسوف عظیم میگذرد شخصیتهای بزرگ و فرزانه حکمت ما در کنار این علم ارزشمند نشستهاند و مطالب فراوانی را به ارمغان آوردهاند.
اما من از آخرین دستآوردهای فلسفی میخواهم صحبت کنم میخواهم بگویم که ما براساس این دستآوردها میتوانیم اینگونه فهم قرآنی را برای جامعه بیاوریم از این طرف یک سلسله آیاتی را ذکر کنیم که این آیات اصلاً فهم عرفی ندارد و اصلاً کسی نمیتواند در باب این آیات اظهار نظر عرفی داشته باشد حتی علمی داشته باشد مگر اینکه با این مبانی و با این مبادی آشنا باشد. من فقط یک جرقههایی میخواهم در ذهن شما ایجاد بشود یک اتفاقاتی در ذهن رقم بخورد و إنشاءالله شما دنبال کنید شما دوران جوانی را دارید میگذرانید آغازین مراحل حرکت علمی شماست که إنشاءالله برای آینده خط روشنی را ما از این جایی که حکمای ما به ما آموختند بگیریم.
در باب هستیشناسی فلسفی با گذر از این مقدمات، حکیمان ما بزرگان از حکمت و در رأس آنها جناب صدر المتألهین برای ما هستی را شرح دادند و گفتند هستی عبارت است از امری که متحقق بالذات است و برای تحققش نیازی به امر دیگری نیست برخلاف ماهیت. ماهیت چون «من حیث هی لیست الا هی» اگر بخواهد محقق بشود نیازمند به هستی و وجود است ولی وجود در هستی خودش نیازی به امر دیگر ندارد آنچه متحقق بالذات است وجود است و وجود کامل همان وجود واجبی است این مسئلهای است که در حکمت گفته شده و ادله و براهینش بجای خود. واجب را در اوج هستی نشاندهاند که بالاتر از آن تصور نمیشود کرد اصلاً اظهار میکنند واجب الوجوب آن هستیای است که فوق آن تصور نمیشود فوق «ما لا یتناهی بما لا یتناهی شدةً عدةً مدةً» حالا این چیزی است که اجمالاً بیان داشتهاند.
این در ارتباط با هستی واجب است اما هستی ممکن این آقایان خیلی مهم است که ما بشناسیم که این هستی ممکنات یعنی چه؟ تا من فقط یک جرقهای ایجاد کنم تا وقتی گفته میشود ﴿یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله﴾ این فهم درستی از آن به ذائقه علمی و عقلی ما بنشیند ﴿یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله﴾ قطعاً ما این فقیران را فقیران دمِ حرم که نمیدانیم و این اتفاق، اتفاقی نیست که فقط برای همه انسانها بیافتد واقعاً این اهل حکمت چگونه خوب این آیات را ملاحظه میکنند! شما چون فرصت هم نیست من میخواهم این جرقهها در ذهن شما بیاید شما با آیه ﴿و عنت الوجوه للحی القیوم﴾ چگونه میخواهید عمل کنید؟ این در سوره مبارکه «طه» است شما من دیشب هم مراجعه کردم حتی ترجمههایی که برای این خیلیها مینویسند که در قیامت در داخل پرانتز، از بس فهم اینگونه مسائل برای این دسته از افراد دشوار است که با چند تا پرانتز میخواهند مسئله را حل کنند! همین اول نوشتند در قیامت افراد خاص وجوه در پیشگاه خدا خاضعاند این آیه به این عظمت را که «و عنت الوجوه للحی القیوم» اینجور تفسیر کردهاند. شما تفاسیر را ملاحظه بفرمایید.
همین آیه وقتی به دست یک حکیمی و یا عارفی میرسد ببینید با آن چه غوغایی میکند! چگونه با این آیه عشق میکند و عشق معرفتی دارد! ﴿و عنت الوجوه للحی القیوم﴾ همه هستی همه هستی در پیشگاه پروردگار عالم خاضعاند این خضوع را ما چهجوری بخواهیم معنا کنیم؟ قطعاً خضوع بدنی که نیست خضوع جسمانی که نیست. این تسبیح عالم را که حضرت استاد آیت الله جوادی آملی میفرماید که چهار طایفه از آیات قرآنی است اینکه ﴿و أتینا طائعِین﴾ خدای عالم به عالم به ارض و سما میفرماید که بیایید آنها میگویند ﴿أتینا طائعِین﴾ ما در حال اطاعت میآییم آسمان و زمین در حال اطاعتاند در حال کرنشاند در حال خضوعاند این قنوت این اطاعت این عبادت اینکه همه هستی اکنون دارند عبادت میکنند تسبیح میگویند همه هستی خاضعاند ﴿و عنت الوجوه للحی﴾ یا همه هستی ناسیهشان این را تصریح است ﴿و ما من دابة الا و علی الله رزقها﴾ هیچ دابهای نیست که ناسیهاش و پیشانیاش یعنی چه ه ناسیه و پیشانی؟ قطعاً این پیشانی مادی که نیست اینها را باید چه دانشی و چه علمی میتواند از اینکه زمام همه امور بدست خداست همه هستی و موجودات عالم هیچ دابه و جنبندهای نیست مگر اینکه در درگاه الهی خاضع است اینها را چه کسی باید توضیح بدهد؟ مراد از اینها چیست؟
ما از کنار آیاتی که آیات معارفیاند و نظام هستی را دارند اینجور شرح میدهند ما اگر نظام هستی را اینگونه ببینیم نوع داوری ما خیلی فرق میکند نوع زندگی ما متفاوت میشود. بنده دارم هستیشناسی فلسفی را عرض میکنم اگر بخواهیم هستیشناسی عرفانی داشته باشیم این یک موضوع دیگری است یک نشست دیگری است که منظر عرفان نسبت به هستی نسبت به واجب نسبت به ممکن چیست؟ و چگونه این نسبت بین واجب و ممکن را، واجب و ممکن که در عرفان نیست بین این ضل و ذی ضل را بین آن حقیقتی که حق است و آنهایی که مظاهر حقاند اصلاً واژهها تغییر میکند اصطلاحات تغییر میکند ما در عرفان واجب نداریم ممکن نداریم آنجا هر چه که هست حق است و ظهورات حق و بسیاری از مسائل دیگر که ما اگر خواستیم هستیشناسی عرفانی را در خدمت فهم قرآن بگیریم خیلی بحثها متفاوت میشود. ما فعلاً در حد هستیشناسی فلسفی هستیم که آیا فلسفه هستی را چگونه میبیند و اگر ما با هستیشناسی فلسفی خواستیم به خدمت قرآن برویم این آیات را باید چگونه بفهمیم؟ فهم ما از آیات الهی چگونه خواهد بود؟ آیا فلسفه میتواند ﴿و عنت الوجوه للحی القیوم﴾ را معنا بکند؟ آیا فلسفه میتواند ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ خیلیها در تفسیر حتماً آقایان اهل تفسیر هستید الحمدلله اهل مراجعه به قرآن هستید این ﴿کل شیء هالک﴾ را میگویند به لحاظ آینده است در حالی که اهل حکمت میگویند هالک مشتق است و اکنون این متلبس به مبدأ است و در دار حقیقت هستیم همه چیز هماکنون هالکاند نه اینکه بعدها به هلاکت میرسند نه!
این سخن که ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهار﴾ آیا مال یک روزی است که همه موجودات با مُت الهی از بین رفتهاند آن وقت قهاریت روشن میشود یا هماکنون هم قصه ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهار﴾ هست؟ که اگر خدای عالم با اسم قهاریت جلوه بکند هیچ موجودی در نظام هستی نیست اینها نگرشهای فلسفی است.
جرقههایی است که در ذهن دوستان دارد میخورد که ما با شناخت فلسفی میتوانیم با این حقائق و این آیات الهی روبرو بشویم من این عبارت جناب صدر المتألهین در اسفار را به همین انگیزه آوردم که این تحت عنوان «نقابة العرشیة» یک بحثی را در باب وجود باز میکنند در باب هستیشناسی باز میکنند تا فهم قرآنی را برای ما درست کنند. حکیمانی مثل جناب صدر المتألهین بیوفایی خیلی شده عدم شناخت و ندانست موقعیت فلسفی و اینکه یک فیلسوف چکار میکند این «الناس اعداء ما جهلوا» خیلی دشمنی کردند اما با قطع نظر از این دشمنیها و جهالتها ما میبینیم انگیزهای که یک حکیم دارد تنها و تنها خودش را در عرصه قرآن میتواند این حکمت را به میدان بیاورد و بهرهوری کند بعضی از این سخن جناب صدر المتألهین که فرموده است که من به هوای کتابهای دیگر رفتهام اما هر آنچه را که در این فضای علمی میبینم در قرآن است، فکر کردند که مثلاً کتابهای فلسفی ناکارآمد است! نه، آن بهرهمندی که از کتابهای فلسفی آورده است ایشان را در خدمت فهم قرآن به این بلوغ رسانده و این تفسیر را ایجاد کرده است. آنها توانسته است جناب صدر المتألهین را توانمند بکند که تا «کل شیء هالک وجهه» را آنگونه که هست تفسیر کند. در مسئله هستیشناسی فلسفی یک اتفاقهای فوق العاده مبارکی افتاده است به اجمال عرض میکنم چون بنا نیست که تفسیری در این رابطه باشد فرصت هم که کم است.
یک بحث در باب واجب الوجود دارند که مراد از واجب کیست و چیست؟ در حکمت مشاء یا در نزد مثلاً متکلمین یک مبدأیی است فاعلی است که آن مبدأ خالق است و علت است و امثال ذلک. در آن نقطه آغازین هستی است و از او ممکنات صادر شدهاند اینها صادرند و او مصدر است و نسبت بین هستی واجب و هستی ممکن نسبت علت و معلول است خالق و مخلوق است که اینها در حد نازل از نگرشهای هستیشناسانه است. بله، در حکمت مشاء در سایر حکمتهایی تا قبل از حکمت متعالیه این قصه همینطور بود و واقعاً رابطه بین واجب و ممکن رابطه علت و معلول بود واجب علت بود و ممکنات معلول بودند معلول یعنی چه؟ معلول یعنی یک حقیقتی یک ذاتی یک موجودی که دارای ذات است و این موجودی که دارای ذات است هستی خودش را از ناحیه و علت میگیرد و جاعل وجود را برای ممکن جعل میکند. ممکن یک ذاتی دارد و برای این ذات وجود جعل میشود و این ممکن با چنین ویژگی در عالم خلقت هست. آیا واقعاً ممکنات اینجوریاند دارای ذواتی هستند؟ ماهیات هستند که این ذوات و ماهیات در خورَند وجودی آنها نقش تعیینکننده دارد؟ یا نه، اینها از ذات تهیاند؟ تفاوت حکمت مشاء و حکمت متعالیه تفاوت از زمین تا آسمان است چراکه حکمت متعالیه ممکنات را بیذات و حقیقت کرده است از آنها ذات و ماهیت را گرفت و ماهیت را به ذهن برد ماهیات و ممکنات در نظام هستی هیچ چیزی ندارند تنها چیزی که برای ممکنات است وجود است آن هم وجود در حد یک وجود تعلقی و رابط.
این سقف نگرشهای فلسفی است یعنی واجب سبحانه و تعالی نسبت به ممکنات یک ذیشأنی است که عالم شأن اوست عالم فعل اوست عالم فیض اوست نه عالم معلول او باشد نه عالم ممکناتی باشد که خدای عالم آن را ایجاد کرده است. کل عالم ماسوی الله شأن واجباند که به او ارتباط تعلقی دارند و به تعبیری «کلها روابط» یا «کل روابط» و اینها به عنوان شؤون الهی شناخته میشوند اینها هنوز آیات نیستند اگر ما نگرش آیاتی داشتیم میروید در حوزه عرفان هنوز آیات نیستند اینها فعلاند اینها فیضاند اینها اثرند اینها فئاند اینها موجوداتی هستند که از واجب سبحانه و تعالی و افاضه او ایجاد شدهاند و نظایر آن.
این واجبی که در این سطح است اگر اراده بکند اگر خود را به عنوان واحد قهار ظاهر بسازد تمام این فعل و فیض جمع میشود مثل اینکه انسان اینجا آمده یک در نظام هستی کارهایی انجام داده است افعالی شؤونی آثاری را ایجاد کرده است بعد میگوییم ای انسان بیا وقتی او بخواهد بیاید او و همه آنچه که با اوست جمع میشود و میآید. انسان یک لحظه همه هستیاش اعم از اوصافش افعالش آثارش جمع میشود اینکه خدای عالم فرمود که ما نظام هستی را ﴿کلمح البصر أو هو اقرب﴾ جمع میکنیم ﴿یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب﴾ ما آسمان و زمین را همانند این سجل، سجل همین کاغذ لوله شده است ما این آسمان و زمین را اینجور جمع میکنیم چرا؟ چون اینها شؤون ما هستند فعل ما هستند اثر وجودی ما هستند ما وقتی که خواستیم با اسم قهاریت جلوه بکنیم چیزی نیستند فلسفه بیاید این راه را تسهیل میکند تبیین میکند تحلیل میکند که اگر خدای عالم فرمود که ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهار﴾ این معنا معنای فلسفی پیدا کند عقلی پیدا کند تحلیلی پیدا کند.
ما وقتی کنار این آیات هستیم خودمان را نبازیم به اینکه یعنی چه که ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد﴾ یا وقتی ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ در گیومه و پرانتز نگذاریم که روز قیامت همه چیز به هلاکت میرسد و وجه الله میآید. امروز چه خبر است؟ اسماء الهی اگر امروز بخواهند ظاهر بشوند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا امروز با فردا فرق میکند؟ به لحاظ اسماء و اوصاف الهی یا نه؟ این عبارت را هم از اسفار فقط بخوانم و بعد در خدمت جناب آقای ابراهیمی و دوستان هستیم. من این را از جلد اول اسفار صفحه 259 تحت عنوان نقاوة عرشیه فقط یک سه چهار سطح را میخوانم که آقایان مستحضر باشید وقتی فلسفه به نصاب کامل خودش میرسد میآید در حد فهم معارف توحیدی و فهم قرآنی ایجاد میکند ما تا قبل از این نمیتوانیم یک فهم قرآنی داشته باشیم.
بله، کنار آن از مباحث قرآنی فیض میبریم ثواب میبریم متبرک میشویم استفاده معنوی میکنیم اما استفاده معرفتی که بخواهیم جلوه توحیدی برای خودمان بیاوریم و خدا را آنگونه که هست به نوبه خود بیابیم این عنون نقاوة عرشیه در جلد اول اسفار صفحه 259 بود من همهاش را که فرصت نیست بخوانم اما آن بخشی که فقط لازم است که خوانده بشود میفرماید: «و کل طال من الوجودات الخاصة مستهلک فی وجود قاهر سابق علیه و الکل مستهلکة فی احدیة الوجود الحق الالهی مضمحلة فی قهر الأول و جلاله و کبریائه کما سیأتی برهانه فهو الواجب الوجود الحق سبحانه و تعالی الثابت بذاته المثبت لغیره الموصوف بالأسماء الإلهیة المنعوت بنعوت الربانیة المدعوّ بلسان الأنبیاء» آن خدایی که انبیای الهی و اولیاء میگویند این خداست نه این خدایی که ما معاذالله در فضای عرفی داریم «المدعو بلسان الأنبیاء و الاولیاء الهادی خلقه الی ذاته أخبر بلسانهم إنه بهویته مع کل شیء» همان بحثی که «داخل فی الأشیاء لا بالممازجه خارج عنها لا ...»، «إنه بهویته مع کل شیء لا بمداخلة و مزاولة و بحقیقته غیر کل شیء لا بمزایلة و ایجاده للأشیاء اختفائه فیها مع اظهاره ایاها و اعدامه لها فی القیامة الکبری ظهوره بوحدته و قهره ایاها بازالة تعیناته و سماته و جعلها متلاشیة کما قال لمن الملک الیوم لله الواحد القهار و کل شیء هالک الا وجهه».
ببینید کی این آیات را ما متأسفانه یک اسفاری چاپ نکردیم هنراین را نداریم که یک اسفاری با این همه کتابهای فقهی و اصولی که چاپ شده یک اسفاری که بیاید بگوید این آیه آیه چند سوره مثلاً فلان است! پر است از اینگونه معارف در قرآن و حتی اینکه این آیه مال کدام سوره است؟ این تفسیر ندارد. «و کل شیء هالک الا وجهه و فی الصغری تحوله من عالم الشهادة الی عالم الغیب فکما أن».
بنابراین ما در معارف خودمان محتاج به فلسفهایم در فهم معارف توحیدی و حقائق الهی بسیار به شدت نیازمند به مسائل فلسفی هستیم ما فلسفه را برای فلسفه نمیخواهیم بخوانیم نه! ما مخصوصاً حوزویان به دنبال فهم معارف قرآنی هستیم و بدون معارف فلسفی و حِکمی فهم ما به اینگونه از آیات هرگز، شما تفسیرها را ملاحظه بکنید کنار ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ چه حرفهایی چه سخنانی که هیچ کدام از آنها پایه علمی ندارد!
بنده در خدمت هستم امیدواریم که اجمالی از آنچه که مدّ نظرمان بود خدمت دوستان گفته شده باشد و بدانیم که روز جهانی فلسفه متعلق به جهان اسلام متعلق به ایران عزیز است و این سرزمین به رغم همه فراز و فرودی که در آن وجود داشته و دارد این مهد تمدنی را با خودش دارد فلسفه مال این کشور است و این کشور بهترین مدافع از فلسفه است و روز جهانی فلسفه را ما حقا قدر میشناسیم و گرامی میداریم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
پرسش: با تشکر از استاد گرانقدر. استفاده کردیم امیدواریم که دوستان از این مباحث هر کدام که مطرح شده به عنوان یک موضوعی برای تحقیق و پژوهش خودشان در نظر بگیرند. سؤالات را دوستان برسانند جناب آقای اسماعیلی آنجا هست دست بلند کنید سؤال را میرسانند حالا من چند تا سؤالی را که رسیده مطرح بکنم. اولین سؤال شاید بحث روش پرداختن به فلسفه و مسائل فلسفی در فهم قرآن باشد این است که چگونه ما در عین حال که از علوم من از جمله فلسفه استفاده میکنیم در خدمت فهم قرآن، دستآورد آن علوم و مسائل را تحمیل به قرآن نکنیم؟ این چگونه باید برخورد کنیم یا در اثر همین ما دچار تفسیر به رأی نشویم؟
پاسخ: سؤال درستی است و بعضاً هم شاید کسانی که آشنا نباشند فکر کنند که چنین اتفاقی میافتد! قرآن با خودش یک قواعدی را به همراه دارد که فهم مسئله را یکدست در اختیار دارد. یک وقت است که با ابهامی با اجمالی و امثال ذلک روبروست که بله، ما ممکن است بگوییم که آنچه که از قرآن فهم میشود.