1401/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه تفسیر
عناوینی که برای فلسفه تفسیر است ما سعی کردیم که در این گفتگوها نوعاً در همین عناوین باشد و دوستان هم در همین فضا کار کردند حالا ما بیشتر مرورمان این است که گذشته این مباحث که در حوزه مطرح است آنها را بپردازیم که دوستان به همانها توجه کنند و هم مطالعهای نسبت به آن بحث داشته باشند و هم پیشینیه خیلی کمک میکند برای اینکه ما به بحثهای بعدی برسیم که چگونه پیش ببریم. گرچه بنده سلیقه ندارم که خیلی همان مباحث را دنبال کنیم و تکرار کنیم بلکه با بحثهای دیگری داریم خودمان را پیش میبریم اما دوستان حتماً باید آنچه را که تاکنون در باب فلسفه تفسیر بیان شده است با مقولاتی که وجود دارد حتماً خودشان را تطبیق بدهند و آن بحثها را ملاحظه کنند همین بحث نسبت بین فلسفه با سایر علوم یا نسبت تفسیر با سایری علوم یا بحثهایی که سایر دوستان داشتند در ارتباط با همین فلسفه تفسیر، آنها را ما مرور کنیم.
حالا اگر عناوینی را خود جلسه در حقیقت تعیین کرده که ما همانها را دنبال کنیم یکی مثلاً بحث همین روش تفسیری است اگر میخواهید با روش تفسیری مثلاً ما روش تفسیری قرآن به قرآن را اینجا باهم مرور کردیم اما
پرسش: ...
پاسخ: آن هم یکی گرایشهاست یکی از مباحثی است که ذیل آنها مطرح است اما ما چند نوع روش تفسیری میتوانیم برای کار داشته باشیم بعضاً هم دوستان اشاره داشتند ولی این هم میتواند یک بحث خوبی باشد تحت عنوان روش تفسیری و مشخصاً هم اگر شما بتوانید روش تفسیری تسنیم را ذکر بفرمایید این هم خوب است حضرت استاد در آن مقدمه تفسیر خودشان به قلم خودشان این را نگارش فرمودند ما خیلی نیاز داریم که این روشها شناخته بشود بنابراین حالا اگر إنشاءالله در جلسه بعد این هم خوب است.
پرسش: ...
پاسخ: بله در این تفسیر هست ولی شما با توجه به اینکه این تفسیر یک مقدار تحقیق شده روشهای دیگری که برای تفسیر واقعاً وجود دارد و امروز همان تفسیر اجتهادی هم که فرمودید آن هم باز امروز کارآمد هست ولی ما الآن چیزی که خیلی حالا من دوست داشتم بحث امروز ما باشد این است که بالاخره تفسیر اگر بخواهد امتداد پیدا کند نسبت به مسائلی که در آن وجود دارد امتداد این تفسیر را ما در جلسه قبل در فضای علوم میدیدیم میگفتیم که علم یک بستری است که این حقائق تفسیری و معارف تفسیری باید خودش را در آن ظرفیتها نشان بدهد و این علوم در مقابل تفسیر نیستند اینجور نیست که مثلاً فرض ما یک علم تفسیر داشته باشیم و یک علم فیزیک داشته باشیم یا علم شیمی داشته باشیم یا علم حتی مثلاً فلسفه داشته باشیم یا علم اخلاق داشته باشیم. اینها هیچ وقت اخلاق و فقه و مثلاً بحثهای فلسفی، اینها در عرض علم تفسیر که نیستند بلکه علم تفسیر وقتی میخواهد پهن بشود خودش را در این ساحتها نشان میدهد.
ما دو جلسه که بحث کردیم، هم بحث عقل را و هم أشکال مختلف عقل و اینکه به أشکال مختلف علوم تبدیل میشوند اینها همهشان ساحتهایی هستند که در حقیقت دانش تفسیر خودش را باید روی اینها پهن بکند. شما مثلاً فرض کنید که مباحث کیهانشناسی آیات الهی را میخواهید دنبال بکنید بالاخره اگر فرض کنید کسی میخواهد مثلاً آیات کیهانی قرآن را، خیلی هم هست خیلی هم خدای عالم این بحثهای مثلاً این «فلا أقسم بمواقع النجوم و إنه لقسم لو تعلمون عظیم» مگر میشود شما از این آیات بخواهید بحث کنید بدون اینکه نظامهای نجومی را در حقیقت بتوانید داشته باشیم.
بنابراین نظامهای نجومی در مقابل تفسیر که نیست بلکه تفسیر وقتی پهن میشود خودش را میخواهد نشان بدهد باید در این قالبها بیاورد این نکتهای بود که در دو جلسه قبل ما بیشتر به آن پرداختیم حالا من نمیدانم که خیلی آیا نسبت به این بحثها در پیشینیه چگونه بحثی بود! فرصت اینکه من مراجعه کنم نداشت. حالا اذان شد و ما برویم برای نماز ولی من خواستم این جلسه اول در ابتدا اگر نکاتی بیان شد که مورد سؤال دوستان هست نظر هست دوست دارند که بیشتر بدانند یا احیاناً هست ما به آن بپردازیم که تاکنون به مباحثی که گذشت إنشاءالله ابهامی نباشد یعنی مطلبی نباشد که در آن ابهامی وجود داشته باشد. بعد وارد یک بحث دیگری بشویم إنشاءالله.
اگر به همین صورت مایل هستید، بالاخره در بخش دوم جلسه به آن بپردازیم.
یک بحثی را میخواهم با مشارکت شما جلو ببرم که بحث مورد ابتلایی هم هست و جوری است که کاملاً باید ما در تفسیر آن را مورد ملاحظه قرار بدهیم. یک ادعایی ما داریم بزرگان ما هم مطرح کردند خصوصاً حضرت استاد در این کتاب تفسیر قرآن به قرآن و جاهای دیگر هم خیلی این بحث را مطرح کردند و مکرر هم بیان میکنند که قرآن دو تا ویژگی دارد یک ویژگی همگانی و دیگری هم ویژگی همیشگی. قرآن همگانی است و همیشگی است.
آقایان لطفاً این بحث را دنبال بکنند در مباحثی که حضرت استاد فرمودهاند و ببینند که این سخن تا چه حد قرآنی است و حضرت استاد این دو تا ویژگی را از کدام آیات الهی استفاده کردهاند که قرآن همگانی است و همیشگی است. این ادعای خیلی مهمی است و خیلی بزرگ است به هر حال ما کتابی که مثلاً متعلق به 1400 سال قبل است گرچه کلام، کلام الهی است و کتاب، کتاب الهی است سخن حق سبحانه و تعالی است ما با ادله خاص میتوانیم این معنا را اثبات کنیم دلیل فلسفی خوبی داریم اما شواهد زندهای که بتواند این بحث را برای ما عینی بکند و بیاید بگوید هر انسانی در هر گوشهای از گوشههای جهان زماناً و زمیناً حضور دارد اگر مطلبی خواست سؤالی داشت یا نیازی را داشت و اینها چه نیاز علمی و چه نیاز عملی قرآن به آن میپردازد و آن را پاسخ میدهد.
از سوی دیگر هم میدانیم که این قرآن کتابی نیست که یک کتاب سمبلیکی باشد و انسان با دیدن این کتاب هر حدسی بخواهد بزند و هر حرفی بخواهد بزند این درست باشد مثلاً بحثهای سمبلیکی میگویند اینطور است که مثل نقاشیها یا مجسمهها یا تصاویری که بعضاً وجود دارد ... این هم از مسلّمات است که اینجور نیست که قرآن کتابی باشد که آفریدگار این کتاب مقاصدش را رها کرده باشد و در اختیار خوانندگان قرار داده باشد که خوانندگان هر نوع قصدی را دارند هر نوع ارادهای دارند بخواهند در پرده قرآن خودشان را نشان بدهند قطعاً این نیست که مرادات انسانی بخواهد در عبارات قرآنی دیده بشود بلکه آن چیزی که خیلی هم بر آن اصرار است این است که ما تلاش کنیم تا مقصد الهی را در این کلام او پیدا کنیم تفسیر به همین است این همه دارند تلاش و کوشش میکنند به این است که این قصه دیده بشود که خدای عالم براساس این عبارات و الفاظ و آیات چه حقیقتی را قصد کرده و چه مطلبی را اراده کرده است. اینجور نیست که ما رها شده باشیم در مسائل الهی و در معانی و در مقاصدی که حق سبحانه و تعالی دارد و با اراده خودمان با تصویری که خودمان داریم بیاییم.
پس کنار هم بگذاریم این حرفها؛ یکی این است که دوستان تلاش کنند ببینند هم در کتاب تفسیر قرآن به قرآن و هم سایر بحثهای تفسیری حضرت استاد اینکه به صورت روشن و بیّن مطرح میفرمایند که قرآن کتابی است همگانی و همیشگی، این دو ادعایی که برای قرآن دارند بیان میکنند مستندش چیست؟ به تعبیری مستندسازی کنند فرمایش استاد را که بله، به استناد این شاهد قرآنی این آیه قرآنی این تصریح قرآنی این ظهور قرآنی ما میفهمیم که بله، قرآن اینگونه است.
پرسش: ...
پاسخ: ببینید این آیا واقعاً میخواهد بگوید برای همه انسانها در همه زمینها است؟
پرسش: ...
پاسخ: ما میتوانیم چنین حرفی بزنیم بله این تذکر است این یادآوری است «ذکری» است این یک یادآوری است اما این ناظر به این است که همه سؤالها همه پرسشها همه خواستهها همه آنچه که بشر به آن نیاز دارد در سعادت دنیوی و اخروی خودش این را آیا میتواند تأمین بکند این آیه؟ بله، این یادآوری است وقتی میگوید مثلاً همه انسانها باید توحیدی داشته باشند یا معادی داشته باشند این میتواند ﴿ذکری للعالمین﴾ باشد. اما سخن این است که این کتاب همگانی است و همیشگی است؛ یعنی برای یکایک انسانها به لحاظ نیازها پرسشها نیازهای علمی و عملی این قرآن حضور دارد و میتواند او را راهنمایی بکند.
ما باید شواهد روشنی داشته باشیم الآن اگر کسی واقعاً به لحاظ زندگی خودش همین امروز بخواهد بگوید که راه سعادت را به من نشان بدهید من واقعاً حیران هستیم در اینکه چه مسیری به لحاظ سعادت باید طی کنم؟ یا اینکه آیات انفسی خودم را واقعاً بخواهم شناسایی کنم و براساس آیات انفسی بخواهم حرکتی را داشته باشم آیا این آیات انفسی کجاست؟ من در نفس خودم چه نشانههای را از خدا باید ببینم؟ آیا واقعاً اینها شواهدی برایش وجود دارد یا نه؟
پس ما میخواهیم که این بحث را با مشارکت هم براساس آثار موجود پیش ببریم و یکی از بحثهای عمده را الآن میخواهم مطرح کنم و براساس همین است. اینجا این نکته همانطوری که بیان شد خیلی آشکارا نزد ما است که ما وقتی به سراغ قرآن میرویم کاملاً این معنا را مدّ نظر داریم که قرآن یک کتابی نیست که ما بخواهیم خودمان را بر این کتاب تحمیل کنیم و بگوییم مقصدی ... و مرامی برای حضرت حق سبحانه و تعالی وجود نداشته بلکه یک عباراتی یک مسائلی را حق مطرح کرده است سبحانه و تعالی مطرح کرده و به ما گفته که بروید دنبال این و ببینید که حق چیست؟ در این حد که حق بیان شده است حق حالا یا بیّن است یا مبیّن است در این کتاب، ما این را نداریم.
از آن طرف هم حالا مسئله تفسیر به رأی که امروزه خیلی مطرح است حتی همین کتابی که به عنوان نقد قویم بر تفسیر تسنیم نوشته شده، ایشان خیلی مدعی است که این تفسیر تسنیم تفسیری است که تفسیر به رأی شده است چنین حرفی را زده است و این خیلی حرف سنگینی است به رغم اینکه حضرت استاد به شدت پرهیز دارد که از تفسیر و از این تفسیر به عنوان تفسیر به رأی فاصله بگیرد و امثال ذلک. این بزرگوار چنین ادعایی کرده است که مثلاً این تفسیر به نظر من تفسیر به رأی است.
اینکه میگویم آقایان کمک بکنید و بروید و بررسی کنید هم مورد ابتلای علمی ما هست که بدانیم اصلاً تفسیر به رأی یعنی چه؟ و چه شواهدی بر این امر ذکر میکنند چنین کسی که چنین ادعایی میکند و اینکه حضرت استاد به شدت به این بحث پرداخته و این تفسیر به رأی را ذکر کرده و خودش را به شدت هم بر حذر داشته که به سمت تفسیر به رأی برود. اگر کسی از دوستان زحمت بکشند این بحث را به یک جایی برسانند خیلی امر لازمی است. هم آن شبههای که این آقا مطرح کرده چون در این کتاب خودش این را بالصراحه ذکر کرده که مثلاً تفسیر تسنیم به نظر من تفسیر به رأی است! در حالی که حضرت استاد اولاً تفسیر به رأی را معنا کرده، بعد خودش را بر حذر داشته است.
ولی ما برگردیم به آن پرسش خودمان آن ادعایی که مطرح کردیم به اینکه قرآن براساس آنچه که حضرت علامه و استاد و سایر کسانی که در این مسیر فکر میکنند گفتند که قرآن همگانی است و همیشگی است مرادش چیست؟ مراد از اینکه قرآن برای همه انسانها و در همه ادوار زمانی است این یعنی چه؟
پرسش: یعنی برای همه حرف دارد یعنی هر کسی که میخواهد باشد ...
پاسخ: آیا این است یا میتوانیم بگوییم که قرآن یک سلسله نکاتی در باب سعادت بشر مطرح کرده است؟ در باب تربیت بشر مطرح کرده است! اخلاق انسانی مطرح کرده است! آیا این است که این همگانی بودن و همیشگی بودن که هر انسانی در هر گوشهای از این زمین و زمان احیاناً اگر مطلبی بخواهد مراجعه بکند مثلاً فرض کنید کتاب لغت، شما در باب کتاب لغت هر وقت هر لغتی را در هر زمینهای خواستید کتاب لغت را باز میکنید این را ریشهیابی میکنید براساس ریشهای که در آن هست آن کتاب لغت دارد نشان میدهد و اگر هم احیاناً چیزی نبود یعنی نبود و غیر از این لغتی استعمال نشده یا اصلاً واضعی این وضع را به لحاظ لغت در مقابل یک معنایی قرار نداده است وگرنه اگر بود «لو کان لبان» پس نیست.
پرسش: این عبارتی که قرآن میفرماید «یا ایها الناس» این شامل همگانی بودنش نمیتواند باشد؟
پاسخ: چرا؟ این عمومات که وجود دارد خطابهای عمومی؛ اما ما میخواهیم عیناً شواهدی را از این داشته باشیم که به لحاظ مسائل معرفتشناسی آیا معرفت عرفانی معرفت قابل قبولی از نظر قرآن است. اگر کسی مثلاً در عالم رؤیا یک چیزی را دید برایش مسلّم بود، آیا این مسلّم بودن شهود رؤیایی برایش حجت است؟ آیا باید عمل کند؟ یا شهود عرفانی یا برهان عقلی، الآن برهان عقلی واقعاً کاملاً برهان است یعنی کاملاً مطابق با معیارهای منطقی است و ثبوت محمول برای موضوع به صورت ضروری بیان شده است آیا برهان عقلی تا چه حدی قابل قبول است و مورد پذیرش قرآنی است؟
الآن شما نگاه کنید شما غیر از عقل فطری در همین علمای اصول غیر از عقل فطری یک پله بالاترش را قبول ندارند نه در فقه به آن راه میدهند نه در جاهای دیگر و در مسائل کلامی به آن راه میدهند. آیا واقعاً اینکه مثلاً حضرت استاد و بعضی از کسانی که در مشرب ایشان هستند واقعاً بحثهای قرآنی را راه میدهند. بسیاری از بحثها الآن مثلاً در بحث معاد جسمانی آیا هست؟ از یک طرفی ما میبینیم که بسیاری از آیات روشن دلالت بر معاد جسمانی دارد از یک طرفی میبینیم که «یوم تبدل السماوات و الارض بغیر السماوات و الارض»
پرسش: ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السماوات﴾
پاسخ: بله ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السماوات﴾ این را داریم حاج آقا سؤال مطرح میکنند که آیا بحث معاد قبل از این تبدل است یا بعد از تبدل؟ اگر بعد از تبدل باشد همه چیز عوض شده است این زمینِ آن زمان نیست. شما بگویید این شخص و این زید را در سال فلان در همین زمین دفن کردند این زمین الآن شده دریا.
پرسش: ...
پاسخ: حتی قبل از اینکه آن اتفاق بیافتد این اصلاً اتفاق دیگری برایش افتاده است و این زمین قبرستان نیست. معاد جسمانی را شما میگویید که «من الأجداث» از همین قبرها در میآیند، قبر کجاست؟ قبر کجاست که در میآید؟ بعد هم شما میخواهید این بزرگوار را ببرید به عالم برزخ و ببرید به قیامت. در آن عالم که نظام مادی حاکم نیست چکار باید کنیم؟ آیا واقعاً الآن یک شخصیتهایی مثل مرحوم صدر المتألهین که به در و دیوار زد و واقعاً در بحث معاد به در و دیوار زد ببینید مرحوم شیخ الرئیس چنین شخصیتی آمده گفته که من هر کاری کردم با برهان عقلی نتوانستم معاد جسمانی را اثبات کنم من سرسپرده قرآن هستم و هر چه قرآن و پیغمبر فرمودند بالای سرم است.
مرحوم صدر المتألهین آمده گفته که معاد جسمانی قطعی است و بدون تردید ما هم معاد جسمانی داریم هم معاد روحانی. ولی معاد جسمانی یعنی این. یعنی این جسمی که برای آن عالم است یعنی جسم برزخی و جسم رؤیایی و امثال ذلک. اما واقعاً آیا ما میتوانیم یک شاهد روشنی از قرآنی بیاوری که مثلاً معاد جسمانی هست، اولاً؛ و مراد از معاد جسمانی این است، ثانیاً؛ آیا واقعاً میتوانیم؟ و بسیاری از پرسشهایی که ما یعنی کسانی که در حوزه حکمت و کلام قرآنی تمام زندگی علمی اینها گذاشته شده از این پرسشها «الی ما شاء الله» وجود دارد.
این ﴿حتی یتبین لهم انه الحق﴾ آیا ضمیر «أنه» به قرآن برمیگردد کما اینکه بعضی گفتند یا به «الله» برمیگردد کما اینکه بعضی گفتند؟ اینها مسائلی است که ما داریم اینها ابهاماتی است جدّی که هست. ما ممکن است یک سلسله مطالبی را از قرآن فرا بگیریم ولی آیا در این حد که بتواند سبک زندگی کند امروز که من در تهران بودم در این جلسهای که یک مسئول فرهنگ عمومی مطرح کرده بود و حتی ما را خطاب کرده بود که آقای جوادی! ما الآن مشکلمان بحث مهارتهای زندگی است حالا ما اجمالاً با سبک زندگی براساس کتاب مفاتیح الحیات آشناییم اما مهارتهای زندگی تا چه حدی نقشآفرین است؟ آیا ما میتوانیم این مهارتهای زندگی را از قرآن بیاموزیم و آن را به عنوان شاهدی برای زندگی خودمان استفاده کنیم یا نه؟ این را باید جوابش را در بیاوریم.
از آن طرف مطمئن هستیم که ما کسی نیستیم که بخواهیم قصد خودمان و مرام خودمان را بر قرآن تحمیل کنیم معاذالله که این بشود از سنخ تفسیر به رأی و هیچ! ما هستیم این عبارات قرآنی و اینکه این عبارات قرآنی حتی بخواهیم از روایات گرامی خودمان هم استفاده کنیم بسیار خوب عیب ندارد اما این روایات تا چه حدی کشش دارد و تا چه حدی میتواند زندگی امروزین را نشان بدهد و بگوید که شما در مسائل معرفتی این هستید در مسائل هستیشناسی باید اینجوری باشید. ما واقعاً نداریم ما در اینکه آیا معرفت شهودی میتواند حجت باشد یا نه؟ در اوّلیاتش گرفتاریم حالا آن نگرشهای عرفانی که بعضی از اهل معرفت دارند بجای خود است آنها مسیر خودشان را رفتهاند آیا این معرفت، معرفت قرآنی هم هست؟ قرآن این نوع معرفت را بله، ﴿حتی یتبین لهم أنه الحق﴾ از آن طرف یا میفرماید ﴿الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین ثم لتسئلن﴾ این مسئله علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین اینها چگونه است؟
واقعاً حق الیقین یعنی چه؟ چه اتفاقی دارد میافتد؟ عین الیقین یعنی آیا واقعاً برای انسان راهیابی به عین الیقین امکان دارد یا نه؟ اولاً. و این امکان را ما چگونه تصدیق بکنیم؟ الآن میگویند اگر حتی کسی هم به چنین جایگاهی رسیده باشد باید کشف خودش را به کشف معصوم منطبق کند اگر کشف معصوم تأیید کرد آن کشف حجت است. چگونه ما اینها را میتوانیم پیدا کنیم؟ ﴿حتی یتبین لهم﴾، ﴿لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم﴾، ﴿إن الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما إنما یأکلون فی بطونهم نارا﴾ اینها جزء شواهد قرآنی میآورند که اینها شهود است و این شهود در حقیقت ﴿إنما یأکلون فی بطونهم نارا﴾.﴿إن الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما إنما یأکلون فی بطونهم نارا﴾.
پرسش: ما قبل از اینکه تحویل قرآن بدهیم مگر نباید از نظر فقهی بررسی کنیم؟ آیا شهود حجیت دارد برای شخص یا نه؟ که یکی از راههایش میشود سراغ مراجعه به قرآن.
پاسخ: فقه مگر این کاره است؟
پرسش: حجت شرعی را چه علمی مشخص میکند؟
... طرف دارد به علم حضوری میبیند.
چه چیزی را میبیند؟
هر چیزی که میبیند!
آیا آن حجیت دارد؟ آیا واقعاً
پاسخ: ما هم همین را داریم سؤال میکنیم و فقه عهدهدار این پاسخ دادن نیست.
پرسش: اگر از لحاظ مثلاً شهودی الآن مسئله فقهی را شهود برای من حاصل کرد، آیا این حجیت دارد؟
پاسخ: مسئله فقهی یعنی چه؟ فقه عمل مکلف است. شما عمل مکلف حلال، حرام، صحیح، فاسد، این فقه است. فقه میپردازد به عمل مکلف. آیا این عمل صحیح است یا فاسد؟ یک؛ حلال است یا حرام؟ دو؛ واجب است یا مستحب؟ سه؛ مکروه است یا مباح است؟ احکام ...
پرسش: در شهود به این رسیدیم که فلان چیز حلال است، ولی میبینیم که مخالف قرآن است.
پاسخ: ما از شهود نمیتوانیم به حلال برسیم.
پرسش: مرز شهودی که میفرمایید چیست؟ توضیح میدهید؟ شاید شیطانی باشد و رحمانی نباشد!
پاسخ: اصلاً حلال و حرام را مگر میشود فهمید؟ ما در این حوزه هم ورود نمیکنیم حلال و حرام! ببخشید بول نجس است اما عرق پاک است هر دو هم از بدن خارج میشوند و هر دو هم مایع هستند این عرق پاک است و اشکالی ندارد ولی بول نجس و حرام است شما مثلاً میخواهید این را شهود بکنید که بول نجس است و عرق پاک است؟
پرسش: نه، من این را عرض نمیکنم. مثلاً یک دغدغه فقهی دارم مثال میزنم مثلاً تسبیحات یک اربعه باید بگوییم یا سه مرتبه بین مستحب و وجوب! در حالت شهود به من میگویند یک مرتبهاش واجب است. آیا این الآن شهود بر من حجیت دارد؟ که من بگویم طبق شهودم یک مرتبه باید بگوییم.
پاسخ: اگر این شهود را معصوم ـ الآن اینجوری میگویند ـ اگر برهانی عقلی بر این شهود باشد میپذیریم اگر این شهود را شهود معصوم تأیید بکند باز میپذیرد این دو راه وجود دارد در کتاب تمهید القواعد حضرت استاد در پایان آن کتاب این بحث را نشان دادند خیلی هم مفصل بحث کردند. دو راه برای تأیید است یکی برهان عقلی و دیگری شهود معصوم. اینکه شما شهود کردید برهانی برایش ندارید. شما نمیتوانید استدلال کنید بر این مطلب. میگویید من دیدم، در عالم معنا برای من روشن شد که سه بار باید تسبیحات اربعه بگویم نه یک بار. یک بار گفتن کافی نیست، بسیار خوب! چون شما معصوم نیستید نه برای خودتان و نه برای خودتان این حجت نیست. اگر این شهودتان را به معصوم عرضه کردید و معصوم(سلام الله علیه) این شهود را حجت دانست میگوییم بله، درست است تأیید کرد. ولی ما نداریم. آیا قرآن یک وضعی دارد که ما برویم خدمت قرآن عزیز و بگوییم که ما شهود کردیم که سه بار تسبیحات اربعه بگوییم که آیا از نظر شما این تأیید میشود یا نه؟ چنین چیزی نداریم.
پس بنابراین این ادعا میخواهم شما هم کمک بکنید این ادعا که قرآن همگانی است یعنی برای یکایک انسانها از یک سو، و همیشه تاریخ از سویی دیگر هر کسی در هر موضوعی به قرآن مراجعه بکند قرآن برای او جواب روشن و بیّنی دارد؟
پرسش: این گزاره دوم شما که میفرمایید در هر موضوعی، خود قرآن چنین ادعای دارد؟ در زمینه هدایت باید هر چیزی بخواهیم وجود داشته باشد.
پاسخ: همان هدایت.
پرسش: غیر از این، قرآن چنین ادعای ندارد که هر چیزی در هر موضوعی، این خیلی کلی است. مثلاً مسئله شیمی یا فیزیک یا هر چیزی من میتوانم به قرآن مراجعه کنم؟
پاسخ: نه، حالا من آن را کاری ندارم همین در حد هدایت، آیا هر انسانی در هر زمینی، در بحثهای معرفتشناسی و هستیشناسی و انسانشناسی و حقیقتشناسی ما میخواهیم هدایت بشویم ما میخواهیم انسانشناسی بکنیم تا هدایت شویم، آیا انسانها ﴿إن الإنسان لفی خسر﴾ یا ﴿إن الإنسان لیطغی﴾ یا ﴿إن النفس لأمارة بالسوء﴾ من میخواهم بفهمم این ﴿لأمارة بالسوء﴾ چگونه است؟ آیا قرآن برای من چنین هدایتگری میآورد و نشان میدهد که چگونه است؟
یک کسی مثل زلیخا یک اتفاقی برایش میافتد او به صورت روشن و مسلّم، خودش همسر عزیز مصر بوده امکانات داشته جایگاه داشته وجاهت داشته همه چیز داشته ولی میرود به جایی میرسد که این را به شهود میرسد که ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ اگر این سخن از او بود ولی قرآن این سخن را نگفته بود ما که نمیتوانستیم باور کنیم. با این همه تأکید ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ چند تا تأکید دارد.
پرسش: ...
پاسخ: این کلام زلیخا است. زلیخا میگوید که ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی﴾.
پرسش: شاید فرمایش حضرت یوسف باشد!
پاسخ: نه، یوسف نیست.
پرسش: ﴿إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ مشخص میکند که ...
پاسخ: بله ﴿وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ این حرف کیست؟
پرسش: دنبال کلام زلیخا آمده است.
پاسخ: ﴿ذَالِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى كَيْدَ الْخَائنِينَ * وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ﴾.
پرسش: ... این را یوسف گفته است ...
پاسخ: نه، دقت کنید ﴿ذَالِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى كَيْدَ الْخَائنِينَ﴾
پرسش: این کلام یوسف است.
پاسخ: خدا کید خائنین را هدایت نمیکند ﴿وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبّی غَفُورٌ رَّحِيم﴾ اجازه بدهید قبلش را بخوانیم ﴿قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْانَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِين ٭ ذَالِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى﴾ یعنی اینکه قدرت غیب را درک بکنم را ندارم یعنی آنچه که خیانت شده است بالاخره یک روزی آشکار خواهد شد.
پرسش: این کلام کیست؟
پاسخ: این کلام زلیخا است ادامه حرف اوست.
پرسش: دارد میگوید خیانت کرد حاج آقا!
پاسخ: نه.
پرسش: زلیخا به شوهرش خیانت کرد.
پاسخ: نه، میخواهد کسی که در عالم غیب یعنی نمیتواند به خیانتش ادامه بدهد. خیانت کرد، ولی آن کسی نیست که بیاید آنچه را که به جهان غیب هست آنجا را هم بخواهد! یک روزی آشکار میشود یک روزی رسوا میشود. ﴿وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبّی غَفُورٌ رَّحِيم﴾ حالا این را ما چون در مقام این بحث نیستیم. ولی بسیار از مباحث هست.
برگردیم به آنچه که میخواهیم آقایان تلاش و کوشش بکند که جواب روشنی از آن بگیرند. پس ما نمیتوانیم مقصدی را برای قرآن تعیین بکنیم بلکه ما باید مقصد را کشف کنیم که چه قصدی داریم و دانش تفسیر آمده تا کشف بکند مقاصد الهی را، نه اینکه ما تعیین کنیم مقاصد را، زیرا تعیین مقاصد از ناحیه مفسر، خودش تفسیر به رأی میشود و باید به شدت از آن بر حذر بود. حالا که ما سبک تفسیریمان سبک تفسیری رأی مفسر نیست اینجور نیست که باید مفسر چیزی را تشخیص میدهد بلکه سبک تفسیری این است که باید دید اراده حق سبحانه و تعالی در این کلامش چیست ببینیم که آیا نسبت به آنچه که ادعا شده است که قرآن در حقیقت میخواهد که برای همه انسانها باشد و در همه زمینهها. بله ما ادعایی نداریم که همه جهان را به لحاظ حتی فیزیک و امثال ذلک کاوشی بکنیم نه! ما واقعاً در جهت هدایت انسانها میخواهیم در جهت هدایت انسانها خصوصاً موضوع انسانشناسی یا نظامهای معرفتشناسی نظامهای هستیشناسی.
الآن واقعاً مسئله جبر و تفویض که یک معضل به این عظمت را ایجاد کرده و سالها بلکه قرنها عدهای بر مبنای جبر و عدهای بر مبنای تفویض بودند و اگر نبود بیان اهل بیت(علیهم السلام) که «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» ما میخواهیم برویم خدمت قرآن عزیز و این معنا را از خود قرآن بیابیم که هم جبر باطل است هم تفویض باطل است واقعاً. حالا با تلاش و کوشش مفسرین و کمک و هدایت روایات معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) ما فی الجمله به یک امری رسیدیم محکماتی در این رابطه به ما کمک کردهاند که اگر فرموده است ﴿إن الله یضل من یشاء و تضل من تشاء و تهدی من تشاء بیدک الخیر﴾ و امثال ذلک یا ﴿تعز من تشاء و تضل من تشاء﴾ و امثال ذلک و خیلی از آیاتی که حیثیت جبری با آن هست چون اراده با مشیت الهی دارد و خیلی از آیاتی که به ظاهر هم آن بظاهر و هم این بظاهر حیثیت تفویضی دارد ما نیاز دارد به اینکه یک امر روشنی را از آیات الهی واقعاً داشته باشیم که ﴿حتی یتبین لهم انه الحق﴾. این نیازمند به این مسئله است و ما این را داریم.
عرض خودم را به پایان بدهم و از فرصتی که در اختیار دوستان هست استفاده کنیم. اینکه گفته میشود قرآن برای همه انسانها و در همیشه هست این یک بحث فلسفه تفسیر است که آیا ما باید چون از آن طرف میدانیم که مرز فهم قرآنی ما تفسیر به رأی نیست تفسیر به رأی باطل است قطعاً بلکه باید تلاش کنیم تا اراده الهی را در امر قرآنی پیدا کنیم. این هم ثانیاً. و از آن طرف هم مدّعی هستیم که همگانی و همیشگی است ثالثاً و ما الآن به دنبال این هستیم که آیا زمینههایی که در مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، تربیتی اینگونه از بحثهای هیچ تردیدی نیست که قرآن به اینها پرداخته است و به تربیت پرداخته به اخلاق پرداخته، این مکاتبی که الآن به عنوان مکاتب تعلیم و تربیت دارد مطرح میشود کدام یک از این مکاتب قابلیت این را دارند که مثلاً تأیید باشد؟
اینها مسائلی است که ما نیاز داریم بدانیم یک وقت میگوییم که مراد از اینکه گفته میشود قرآن برای همه انسانها در همه زمینهها در همه زمانهاست این مراد یعنی این است که نکات تربیتی دارد نکات اخلاقی دارد نکاتی که در فضای اقتصادی و اینها دارد مطرح میکند این را ما بیاییم بگوییم برای همه انسانها در تمام، میگوید پیغمبر نمیخواهیم چرا؟ چون راه را مشخص کرده است این راه مشخص است. بله، راهنما میخواهیم اما خاتمیت اتفاق افتاد و پیغمبری نمیخواهیم. مگر پیغمبر را برای چه میخواهد بیاید؟ میخواهد راه را نشان بدهد راه را قرآن نشان داده است و نیازی به چیزی نیست. آیا واقعاً راه به این معناست که برای همیشه تاریخ تا روز قیامت الآن راه است ما میتوانیم چنین ادعایی کنیم راههایی که برای هدایت، ما یک چیزهایی را براساس یک باور و اعتقاد میگوییم و این حرفها را قبول نمیکنیم. براساس اعتقاد و باور «علی عیوننا و رؤوسنا» درست است. ولی امروز ما باید شواهد بیّن و روشنی برای این کار داشته باشیم شما برای ما تعیین کنید که اگر مسیر هدایتی جامعه بخواهد امروز بیان بشود امروز باید کدام راه را باید بگیریم کدام مکتب را باید بگیریم چه زمینههای اقتصادی تربیتی تعلیمی و امثال ذلک باید مورد توجه باشد و قرآن کدام یکی از اینها را دارد تأیید میکند؟
حالا بین خوب و خوبتر ما حالا خیلی اصرار نکنیم اما بالاخره بین خوب و خوبتر هم یک فضایی باشد و ما شناختی داشته باشیم. این مسئلهای است که ما بتوانیم باهم بیشتر راجع به این مسئله صحبت کنیم و این ادعایی که اساتید ما دارند مطرح میکنند که همگانی است و همیشگی است را ببریم به تیغ نقد و ببینیم که آیا واقعاً همینطور است؟ یعنی همه پرسشها و همه سؤالها آن هم در زمینه هدایت نه امور دیگر، در زمینه معرفت خصوصاً جهانشناسی هستیشناسی انسانشناسی آیا واقعاً اینگونه است؟ ما میتوانیم؟
اینکه کنکاش کنندگان در زمینههای قرآنی اینجور ماندهاند و جواب روشنی برای این مسائل ندارند خیلی از بحثهاست همین بحث معاد جسمانی از آن پیچیدگیهای قرآنی است.
پرسش: ... از شبهات کمرشکن است ...
پاسخ: بله، یا بعضی از آیات الهی که حاج آقا میفرمایند ما اصلاً نمیفهمیم! ﴿و سیّرت الجبال فکانت سرابا﴾ این یعنی چه؟ گاهی وقتها حاج آقا تعبیرش این است که ما وحشت میکنیم کنار این آیات قرار میگیریم ﴿و سیرت الجبال فکانت سرابا﴾، ﴿هبائاً منثورا﴾، ﴿کالعهن المنفوش﴾ اینها مسائلی است که ما با آن در خود قرآن مشکل داریم نه اینکه تازه ببریم خدمت قرآن و از قرآن جواب نگیریم.
این است که ما باید راجع به این مسائل باهم بحث کنیم تا ببینیم چگونه میشود؟ اجازه بدهید به همین مقدار اکتفا کنیم و إنشاءالله بحثهایی که دوستان باید با طرح این پرسشها به نگرشهای نقادی بپردازند و در بحث فلسفه تفسیر آنها را مورد توجه قرار بدهند.
پرسش: ... کتاب دکتر سحاب ... از اینجور شبهات پر است در کتاب ایشان ...
پاسخ: ایشان کیست؟
پرسش: یک آقایی است که از ایران رفته است ... تنها کسی که به ایشان جواب داده آقای سبحانی بود که شبهات ایشان را یک تعدادی را جواب داده است. یک کتابی است که شبهات اینجوری است و ... که به ذهن میآید را ارائه داده که طلاب جواب بدهند. آقای رضایی اصفهانی هم یک جوابهایی را به او داده ولی خیلی وارد نشدند در این بخش.
پاسخ: نه، ما حالا از جایگاه شبهه نمیخواهیم مطرح کنیم.
پرسش: این واقعاً سؤال است.
پاسخ: ممکن است کسی بخواهد یک طعنی و چیزی داشته باشد از آن منظر من ندیدم سؤالی باشد ...
پرسش: امثال این الآن کتاب به وفور دارد چاپ میشود.
پاسخ: بله، ما باید خودمان را واقعاً آماده بکنیم باید کاملاً خودمان را آماده کنیم این پرسش را که بالاخره ما از آن طرف که یک وقت است که ما مجازیم وارد قرآن بشویم و از خودمان سخن بگوییم و بگوییم که مراد قرآن این است. این به هیچ وجه مورد پذیرش نیست. یک وقت است که نه، باید تلاش کنیم و با معیارهای موجود فهم قرآنی معیارهای صحیح موجود فهم قرآنی به سراغ معنای قرآنی برویم. اگر با آن معیار توانستیم باید وارد شویم. نه، من کتاب را ندیدم بنام چیست؟
پرسش: ... نقد قرآن است میگویند تنها کسی که جواب است آن هم یک مقداری از آن را، آقای سبحانی بود و کسی دیگر وارد نشد. برای همین کسانی که جزء قشر خاکستری شیعه حساب میشوند آنها تمسک کردند به این ... ببینید خودتان بیایید جواب بدهید ... این کتاب در دست جوانها زیاد است و این را در اینترنت برای هم میفرستند و پایههای این بخش را ...
پاسخ: ایشان کجایی بوده و چقدر مطالعات داشته؟
پرسش: این هست که در آمریکا است. اینها یک تیم هستند و شروع کردند به شبههپرانی ... کار شخص نمیتواند باشد حتی میتوانیم بگوییم آیه به آیه قرآن را اشکال وارد کردند حالا بحث اعجاز و بحث بلاغت، مباحثی از این قبیل. به نظر میرسد که تیم باشند چون گستردگی شبهات آنها خیلی زیاد است و چیزی که حوزه علمیه الآن خواب است نسبت به شبهات این آقاست حالا این آقایان ... این باید جواب داده بشود.
پاسخ: یعنی ما یک وقت است که حالا طرح این ادعاها هم بالاخره خودش مسئله است و اگر ادعای این را نداشتیم که ما همگانی و قرآن ما همگی و همیشگی است شاید این نبود اما این را به صورت مسلّم ...
پرسش: دقیقاً همین همگانی بودن و همیشگی بودن را ... مثلاً یکی از شبهاتی که مطرح میکردند بحث این دندههای انسان است اینکه نمیدانم تعداد دندهها چگونه است ما آمدیم عکس گرفتیم و قرآن چگونه بیان میکند؟ یا این روایتی که زن از دنده چپ مرد هست این چگونه است؟ شروع کردند هر چه روایت و آیات مختلف هست این را جمع کردن و همینطور دارند انتشار میدهند! ما دندهای نداریم که زن از دنده چپ مرد باشد! آن روایت است که میگوید. روایت ذیل خلقت حوا است ...
پاسخ: بحث تعارضات که ما خیلی راجل هستیم ما هیچ امکانی نداریم در این رابطه و واقعاً ما باور داریم زندگی میکنیم یعنی با یک ایمانی فی الجملهای نه ایمان بالجمله. ایمان فی الجمله و اینگونه از بحثها.
بسیار خوب، در خدمت شما هستیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز روز بزرگداشت علامه طباطبایی است شادی روح ایشان یک صلوات بفرستید!
بحثی که بنده در حد وُسع خودم میخواهم ارائه بدهم بحثی است که شما مطرح فرمودید و خودتان هم توضیح دادید بحث رابطه علم با قرآن یا به عبارت وسیعترش علم و دین است که این بحث را بخواهیم از لحاظ تاریخچهای عرض کنیم از بحثی است که روی انجیل اشکال کردند و دو تا گرایش افراط و تفریطی در این زمینه ایجاد شد. یک زمانی آمدند ترجیح دادند علم را بر مطلق دید و گفتند اصلاً این دینی که شما دارید حالا بحثشان بحث انجیل بوده است بحثهایی را مطرح کردند و مفصل دین را زدند کلیسا را زدند یعنی شبهه وارد کردند. در مقابل یک عده آمدند دفاع کردند دفاع افراطی و گفتند هر آنچه که شما علمی میپندارید اصلاً درست نیست مصون به تجربه است و اصلاً همه بدبختیهای بشر از همین علمی است که شما دارید.
این دو تا دیدگاه وارد شده در مقابل هم و اصلاً ادعا کردند در اینکه در دیانت مسیح علم و دین را بعد آمدند یک عدهای اینطوری شمردند که آن گروه اول که گفتند مشکل از دین است، شما در انجیل خود گفتید که علم به عنوان شجره ممنوعه است این شکلی شده است که این بحثها مطرح شده و بعد گرایش آن به بحث دین خودمان هم وارد شده است که این دوست عزیز ما در هفته پیش فرمودند بحث کلیسا و اینها و شما فرمودید که نه، مسجد ما هم هست. ایشان از این جهت فرمودند که این بحثها اصلاً از انجیل و کلیسا وارد اسلام و به قول شما مسجد و این بحث قرآن خودمان شده است.
حالا بحث علامه طباطبایی هم هست که این بحث را دارند مطرح کردند و مفصل جواب دادند حالا به قول معروف چون امروز سالگرد و گرامیداشت ایشان است من با بحث ایشان شروع میکنم ایشان میفرمایند که جدانگاری علم و دین درست نیست نادرست است و معتقدند که علم و دین رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند حالا بنده جستجو که میکردم یک کتابی اخیراً یکسال پیش چاپ شده است به اسم رابطه علم و دین از منظر چهار حکیم مسلمان معاصر، یکی همین حضرت استاد هستند علامه جوادی، آن سه حکیم مسلمان معاصر مرحوم علامه حسنزاده و علامه سبحانی و علامه مرحوم مصباح یزدی، از یک کتاب آقای دکتر مهدی گلشنی و یک کتاب در رابطه با این نوشتند که انتشارات حکمت اسلامی هم چاپ کردند تحت این عنوان که این چهار بزرگوار نظرشان درباره رابطه علم و دین و آیا تعارض دارند یا ندارند یک کتاب چاپ کردند و خود حضرت استاد هم که کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را دارند و آقای مصباح(رحمة الله علیه) هم یک کتاب دارند در این زمینه و مفصل بحث کردند.
آنچه که میتوانیم به طور خلاصه عرض کنیم قبل از اینکه فرمایش علامه را بگوییم این است که سروران! به قول فرمایش قبلی شما اعتقاد یا باور اثبات میکنند که چنین چیزی ما نداریم تقابل علم و دین نداریم. حالا جلوتر در مباحثم عرض میکنم که چگونه میشود که میآیند چنین بحثی را میکنند حالا به قول ما در بحث طلبگی خودمان ادعا میکنند یا واقعیت است را عرض میکنم.
اما کلام علامه این است که میفرمایند که قرآن در دعوت بشر به تحصیل علم و از بین بردن جهل و سر درآوردن از اسرار جهان چه اجزای عالم ماده و چه امور مرتبط با ماورای عالم ماده بیاناتی دارد که رساتر از آن تصور نمیشود یعنی علامه میخواهد بفرماید که دعوت قرآن به علم و علمآموزی و مسائل اینطوری آیاتی دارد که خیلی رسا فرمودند.
ایشان در بحث دیگری میفرماید که به عنوان دین تنها راه صحیح رفع اختلاف، عنوانشان این است که میفرمایند که دین و علم را در تعارض نمیبینند چقدر از انصاف به دور است که کسی ادعا کند اساس دین بر تقلید و جهل و ضدّیت با علم است گویندگان این سخن دروغ کسانی هستند که سرگرم علوم طبیعی و اجتماعی شده و از آن علوم ره به ماورای طبیعت نبردهاند و در نتیجه گمان کردند که ندیدن دلیل نبودن است!
بعد حالا این بحث علامه بماند که در کل راهحلهایی را هم ایشان بیان میکنند برای تعارض ظاهری علم و دین، چرا عرض میکنم ظاهری؟ برای اینکه ایشان ...
پرسش: ...
پاسخ: راهحلهای حل تعارض ظاهری که در حقیقت نیست اما ما باید این تعارضها را حلشان کنیم. در یک کتابی که در رابطه با همین موضوع نوشته شده، این شکلی بیان میکنند که میفرماید با توجه به انواع گزارههای دینی شیوه برخورد با موارد تعارض آنها با گزارههای علمی روشن میشود که میآیند بیان میکنند چگونه میشود این شیوههای تعارض علمی با گزاره دینی؟ در این کتاب میفرماید که در اسلام فرض تعارض میان معرفت یقینی دینی ـ دقت بفرمایید ـ تعارض میان معرفت یقینی دینی با معرفت یقینی علمی منتفی است یعنی قسم اول را این شکلی بیان میکنند که ما نمیتوانیم فرض کنیم یک معرفت دینی داریم و یک معرفت علمی هر جفتش هم یقینی باشد! این دو تا اصلاً منتفی است.
میرویم در سه فرض باقیمانده؛ در سه فرض باقیمانده میفرماید اگر یکی از معرفتها یقینی و دیگری ظنی باشد، مشخص است معرفت یقینی را بر معرفت ظنی مقدم میکنیم. حالا میفرمایند اگر معرفت دینی و علمی هر دو ظنی باشند، اگر هر دو ظنی باشند ظن مربوط به هر کدام قویتر باشد بر دیگری مقدم میشود و اگر فرض شود که هر دو مساوی باشند یعنی دو طرف ظنی است معرفت دینی و معرفت علمی هر دو ظنی است هر دو هم مساوی است هیچکدام بر آن یکی ظنّش ترجیح ندارد ایشان میفرماید که هیچ یک نمیتواند دیگری را نفی کند در نتیجه شخص نمیداند کدام معرفت درست است در چنین موارد نادری باید از قضاوت خودداری نمود تا شاهد یا دلیل جدی به نفع یکی از دو طرف پیدا شده و کفه معرفت را به سود آن سنگین کند.
پرسش: ...
پاسخ: بله.
استاد: این در حقیقت نصوص علاجیه است؟ این شد نصوص علاجیه. نه، چون نصوص علاجیه در حقیقت در ارتباط با روایات است اما شما الآن دارید با علم و دین مطرح میکنید آیا میشود آن نصوص علاجیه
پاسخ: معرفتشان فرمودند. گزارهشان این بود که معرفت علمی یقینی معرفت دینی یقینی.
استاد: این که اصلاً شدنی نیست این دو تا که باهم تعارض ندارند.
پاسخ: بله یقینی با یقینی تعارض نمیتوانند داشته باشند.
پرسش: نداریم که تعارض داشته باشند.
پاسخ: حقیقتاً نداریم اگر چیزی باشد مثل آقایان دیگر که همه همینطوری فرمودند باید تعارض را حل کنیم.
پرسش: ایشان میگویند اصلاً فرضش هم باطل است.
پاسخ: در اسلام فرض تعارض میان معرفت یقینی دینی با معرفت یقینی علمی منتفی است.
استاد: این را کجا گفتند؟
پاسخ: در کتاب رابطه علم و دین
پرسش: از کتاب آقای گلشنی است.
پاسخ: نه، اینکه من عرض میکنم از کتاب رابطه علم و دین آقای مصباح است. این را از آنجا عرض میکنم.
استاد: نه، اینها مستند نیست.
پرسش: حاج آقا درست است. هم تکوین و تشریع هر دو از ناحیه خداوند است بعد اینها در عالم واقع که باهم تعارضی ندارند. اگر ما بگوییم یقینی یحتمل مطابق با واقع هم لحاظ کنیم،
استاد: دو تا علم صد درصد یقینی اینها باهم جمع نمیشود درست است. ولی الآن معرفتی که بشر میگوید که من از راه عقل تجربی پیدا کردهام برای من حجت است. میگوید من از سلولهای بنیادین اینجور بوده و براساس آن باید این کار انجام بشود و از آن طرف هم آفرینش انسانی را خدای عالم از راه دیگری دارد ترسیم میکند.
پاسخ: ببخشید حاج آقا! پایان همین سه چهار خط میفرمایند که هر بخش از علوم و معارف اسلامی ممکن است با تعدادی از معارف عقلی و تجربی ارتباط پیدا کند و در این نقاط تماس است که گاه تعارضهای ظاهری یا واقعی رخ میدهد اثبات برتری اسلام در هر عرصه مستلزم آن است که از جدیدترین نظریات علمی مربوط آگاه باشیم و توان ارزیابی و بررسی و مقایسه آنها با نظریات اسلام را داشته باشیم.
استاد: اجازه بفرمایید که بسیار خوب! به فرض این گزاره درست باشد، ما الآن به دنبال چه هستیم؟ شما الآن به دنبال چه بودید که این مسائل را مطرح کردید؟
پاسخ: بحث در این بود که آیا در قرآن و به عبارت دیگر دین با علم تعارض دارند یا ندارند؟
استاد: نسبت علم و دین را میفرمایید؟
پاسخ: بله که عرض کردیم یک تاریخچهای داشته و بعد آقایان هم جواب دادند که عرض کردیم یک کتابی هم نوشته شده که این چهار بزرگوار جواب دادند در رابطه با این تعارضها که اصلاً تعارضی نیست یا حالا اگر هم هست قابل حل است. بعد از کتاب ایشان این تقسیمبندی را عرض کردیم.
پرسش: در قرآن که نیست... قبلاً هم گفتیم که دین مجموعهای از آیات و روایات باهم است ...
استاد: الآن باید بیشتر چون بحثهای تفسیری است دنبال نسبت علوم و تفسیری هستیم که ببخشید با قرآن هستیم و میخواهیم ببینیم که آیا این علوم حالا لااقل علوم انسانی، با علوم طبیعی و ریاضی و اینها کاری نداریم آیا علوم انسانی که مثلاً علم تعلیم و تربیت است علم اقتصاد است علم سیاست است علم فلان است، آیا این علوم که در حقیقت بشری است با آنچه را که از فهم قرآن ما داریم نمیخواهیم بگوییم که تحمیلی میکنیم نه! فهم قرآن داریم، آیا اینها نسبت به همدیگر چه نوع تعاملی دارند؟ آیا اینها در تعامل متقابلاند؟ یعنی همدیگر را دفع میکنند و تدافعی هستند؟
پاسخ: حالا شاید آنچه که من فهمیدم در همین کتاب دو فصل قبلش میآیند این شکلی بیان میکنند که نسبتهای مفهویم علم و دین و نسبتهای محتوایی علم و دین، یعنی این چهار رابطه یعنی تباین تساوی عموم و خصوص مطلق و عموم و خصوص من وجه را کاملاً بررسی میکنند اگر منظور شما این است که این را بنده عرض کنم.
استاد: نه، این را که در فضای کار همین علم اصول ما شکل میگیرد عام و خاص و عموم و مطلق و مقید و اینها که در آنجا شکل میگیرد آن را کاری نداریم.
پاسخ: بین علم و دین را دارم عرض میکنم، نه مطلقاً.
استاد: ما الآن بحث شما را میبریم به سمت آنچه که مورد بحث ما است علم و قرآن. ما مشخصاً آیا چون اینهایی که کار کردند اینها همه کارهای سطحی است اینها را هیچ وقت مستند خودتان قرار ندهید اینها نمیتواند ارزش علمی داشته باشد. شما وقتی اینها را میبرید روی این سطح از کتابها، معلوم است! خودتان را به اینها قائل نکنید. سعی کنید اگر واقعاً با آن من عرض کردم که از کدام کتاب گرفتید؟ از کجا مرحوم علامه آیا واقعاً به این مسئله پرداخته؟ این آقا که میگوید علامه اینجوری گفته است به کدام مستند؟
پاسخ: آن عرایض اولی از این کتاب نبود آن از یک مقاله دیگری بود این نسبتها از این کتاب بود.
استاد: این باید در این سطح که شما میآیید و جلسه ما هست و اینها، این باید مستندسازی بشود اگر میگوییم مرحوم علامه باید مستندسازی بشود که علامه(رحمة الله علیه) کجا این تعارض را دیده و در مقابل این تعارض موضع گرفته و اظهار نظر کرده است و گفته که بین ...
پاسخ: در آن مقاله اشاره شده است عرض بکنم؟
استاد: بفرمایید.
پاسخ: در رابطه با حلّ تعارض علم و دین میفرمایند که اولین کاری که میکنند تصرف لفظی در آیات انجام میدهند علامه. بحث آیه ﴿و الله جعل لکم الارض بساطا﴾ بحث این بوده که زمین مسطح بوده قبلیها میگفتند مسطح است و بحث کروی را قبول نداشتند حتی کسی مثل فخر رازی میآید به این بحث میپردازد و استدلال میکند علامه میفرمایند که نخستین راهحل برای رفع این ناسازگاری تصرف در ظاهر آیه شریفه است علامه در آیه یک کاف تشبیه در تقدیر میگیرد و مینویسند مراد از بساط «کالبساط» میباشد خداوند میخواهد بفرماید که زمین را مثل فرش برای شما قرار دادیم «مثل فرش» برای شما گستراندیم تا بتوانید به آسانی در آن گردش کنید و از ناحیهای به ناحیه دیگر منتقل شوید نه اینکه مراد این باشد که زمین را مسطح آفریدیم تا به دیدگاه کروی بودن زمین ناسازگار باشد.
استاد: نه نگاه کنید! اینها شواهدی است در مواردی. ما میخواهیم یک قاعده کلی بدست بیاوریم که اگر یک قاعده علمی مسلّمی به ما راجع به مسئله انسان، راجع به آسمان، راجع به زمین، مسائل زیستشناسی و امثال ذلک، یک قاعده مسلّمی علمی به ما گفت که اینجوری بوده است آفرینش انسان این است یا مثلاً الآن قرآن میگوید که آفرینش هستی از دود بوده است ﴿و هی دخان﴾ اما الآن میگویند که نه، این چنین چیزی امکان ندارد دود نمیتواند آسمان و زمین بیافریند و امثال ذلک. ما در اینگونه از موارد که به دو تا قاعدهای میخوریم که این دو قاعده یکی اثبات میکند یک چیزی را، و دیگری نفی میکند اگر دین آمده گفته که آسمان و زمین را ما از دود آفریدیم.
پرسش: چنین آیهای داریم؟
پاسخ: بله ﴿و هی دخان﴾
پرسش: ﴿و هی دخان﴾ که میگوید ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان﴾. این یک جا بیشتر ندارد.
استاد: نه! بارها و بارها حاج آقا فرمودند این آیه را داشتند که ما آسمان و زمین را از دود آفریدیم.
پرسش: ...
استاد: ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للأرض ائتیا﴾ اجازه بدهید اینکه حضرت آقا ... اما آن چیزی که هست ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان﴾ سماء چه بوده اصلش؟
پرسش: سماء یعنی آسمان.
استاد: نه، اصل آفرینش او چه بوده؟
پرسش: سماء یعنی چه که از چه بوده؟
استاد: همین که خورشید و ماه و ستاره! دارد میگوید که دخان بوده است. ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و لأرض ائتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین﴾ اجازه بدهید که یک مقدار بالاتر را بخوانیم ﴿إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيرُْ مَمْنُون ٭ قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فىِ يَوْمَينِْ وَ تجَْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَالِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ٭ وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسىَِ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتهََا فىِ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائلِينَ ٭ ثمَُّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لهََا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائعِين﴾ این راجع به آفرینش آسمان و زمین است.
پرسش: حاج آقا! زمین نباید از دخان باشد.
استاد: چرا؟
پرسش: ارض را که نفرمود. فرمود: ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض﴾ یعنی حرف از دخان نبود.
استاد: نه، مجموعه آنچه را که از آسمان و زمین و یومینی است که «قدر فیها اقواتها» اینهاست چون اینها که نبودند. اصلاً به قول حاج آقا این یوم که یوم شبانهروزی که نیست.
پرسش: بله، ولی اگر شما بخواهید به این بفرمایید که این آسمان و این مجموعه خلقت و آفرینش، پس نباید ارض را میآوردید. ولی این سماء را کنار ارض گذاشتید.
استاد: راجع به آن که نیست. ببینید آسمان
پرسش: آسمان از دخان بوده است. بعد خدا به آسمان که از دخان بوده و به ارض گفته که ... فرمود: ﴿فقال لها و للارض﴾.
استاد: ﴿ثم استوی الی السماء﴾ اینکه اثبات است آنکه نفی نمیکند که زمین از دخان بوده است.
پرسش: اگر این درست باشد باید قبلش میآمد.
استاد: دو تا حرف است یک وقت است که آسمان و زمین از چه بودند؟ آسمان و زمین را خدا از چه چیزی آفریده؟
پرسش: زمین را که نمیدانیم، ولی آسمان را میپذیریم که از دخان بوده است.
استاد: اگر آسمان از دخان بوده آسمانی که الآن ما داریم در نظام کیهانی آسمان و زمین ندارد. ببینید ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا﴾ «فقال لها» چه ربطی دارد؟ راجع به اینکه آسمان و زمین برای اینکه با طوع و رغبت بیایند باید اینجوری گفته باشد! اما اینکه آیا زمین از چیست را که نفی نکرده است.
پرسش: نفی نکرده ولی اثبات هم نکرده است.
استاد: اثبات که نکرده، آنچه را که آفرینش اینهاست یک ریشهای باید داشته باشد.
پرسش: آسمان را با این آیه میگوییم که از دخان بوده است. ولی ارض چه؟
استاد: ارض هم همینطور است نظام کیهانی این است. حالا اجازه بفرمایید. ﴿فَقَضَئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فىِ يَوْمَينِْ وَ أَوْحَى فىِ كلُِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ حِفْظًا ذَالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم» این آیه قبلی را ملاحظه بفرمایید: وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسىَِ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتهََا فىِ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائلِين﴾َ همه اینها در بحث آفرینش نظام است. منظور این است که اگر ما یک قاعده علمی داشتیم که در باب نظام کیهانی و یا نظام انسانی یا نظام طبیعی که آن قانون شد یعنی قاعدهای شد که مورد مسلّم شد. اینکه جناب عالی موردی را ذکر میفرمایید و بحثهای تفسیری اصولی را مطرح میکنید که این را ما اینجوری تفسیر میکنیم این را عام میدانیم این را خاص میدانیم اینها که قطعاً مراد نیست این در اینگونه از تعارضات بدئی ـ بدوی نه ـ بدئی را در حقیقت ما داریم به یکدیگر ارجاع میدهیم و عام و خاص و مقید و مطلق و اینها درست میکنیم اینها که تعارض نیست.
اینها تعارض بدئی است که باید ... نه! مورد تعارض آن جایی است که ما مسلّم یک قاعده عقلی داریم ببخشید یک قاعده قرآنی داریم که قرآن در یک رابطهای یک گزاره دارد حالا قاعده که عرض میکنیم یک گزاره مسلّمی راجع به آفرینش انسان راجع به آفرینش نظام کیهانی و امثال ذلک.
در مقابل آن یک قاعده یا گزاره طبیعی داریم یا ریاضی داریم که آن گزاره طبیعی با طبیعی با گزاره قرآنی در تعارضاند در چنین مقطعی ما باید چکار کنیم؟ بله، اینکه شما بفرمایید که مسلّم است که حالا آقا هم تأیید فرمودند مسلّم است که نمیشود دو تا گزاره حالا تشریعی و تکوینی هم لازم نیست. دو تا گزاره تکوینی را نمیتوانند در مقابل هم باشند دو تا گزاره تشریعی نمیتوانند در مقابل هم باشند اینها همهاش مسلّم است. بله ما نمیتوانیم بگوییم که خیلی خوب، حالا اگر در نظام علمی یا در نظام قرآنی بود میگوییم که طبیعی است که دو تا گزاره قرآنی نمیتوانند در مقابل هم باشند. ما باید برویم به سراغ تعادل و تراجیح و فلان و این حرفها.
در این فضا هم دو تا گزاره علمی نمیتوانند اینجا هم باید نصوص علاجیه خودش درمان کرد که اگر دو تا قاعده در نظام علمی باهم تعارض کردند باید چکار کرد؟ اینها هر کدام عالم دیگری دارند عالم مستقلی دارند اما اگر آمدیم یک گزاره علمی داشتیم که علم آمد گفت آفرینش انسان از گاز است مثلاً! از این طرف آفرینش سماوات را از دود دانستیم ما. فرض کنید این دو تا را دو گزاره متناقض و متنافی نسبت به همدیگر دانستیم، اینجا باید چکار کنیم؟ این موردی است که از نظر مرحوم علامه باید در بیاوریم تعارض به اینجا برمیگردد.
حضرت استاد در همین کتاب منزلت عقل در فصل سوم این کتاب به بحث تعارض پرداخته است و آمده گفته که تعارضها را یا بدئی بدانیم در تعارض بدئی عملاً تعارضی نیست آن چیزی که به عام و خاص و مطلق و مقید حل و فصل میشود که تعارض نیست. بعد ازاین وارد آنجا میشویم و بعد بیاییم این را ببینید ما در نظام داخلیمان با این نصوص علاجیه و با ظاهر و اظهر و اینجوری بخواهیم حل و فصل کنیم اینها در نظامات اعتباری است در نظامات اعتباری اینها امکان دارد بیاییم بگوییم که آن نص است این ظاهر است یا این ظاهر است این غیر ظاهر است اینها را با این معیارهایی که علم اصول دارد برای ما تعیین میکند بیاییم اینها را مشخص بکنیم اینکه
پرسش: ... مگر اصول فقه اصول ... نیست؟
استاد: در عالم اعتبار است.
پرسش: یعنی برای قرآن باید یک اصول دیگری بنویسیم؟
استاد: بله، عالم حقیقت همینطور است شما میتوانید با این اعتباریات در فضای علوم فیزیکی و علوم طبیعی این کار را بکنید؟ نمیشود. آن برای عالم اعتبار است. در عالم اعتبار ما دو تا لفظ داریم چارهای نداریم یکی ظاهر است یکی اظهر است یکی نص است که حل و فصل میکنیم و کنار میگذاریم اینکه علم نشد. اینکه علم نیست. آنکه امروز میگویند علم است این است که فقط هم به علم حسی و اینجا تجربی که استناد میکنند این را محل نمیگذارند و اصلاً این حرفها را قابل اعتماد نمیدانند. ما هستیم و واقعیتهای امروز علم که در حقیقت دو تا حیث کاری است.