1403/03/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الحکمة المتعالية ـ رحيق مختوم، ج3
فصل هفدهم از منهج ثاني پيرامون اين مسئله بود که برخي از ممکنات با يک امکان براي تحقق آنها کافي است و همانها مبدئات و مجردات و مفارقاتاند که همان امکان ذاتي براي تحقق آنها کافي است. اما برخي ديگر از ممکنات، گذشته از امکان ذاتي نيازمند به يک امکان ديگري هستند بنام امکان استعدادي که اينها را موجودات خَلقي ميگويند در مقابل آن موجودات که آنها را موجودات امري ميخوانند. اين کليت فصل هفدهم بود و البته امتيازاتي هم بين امکان ذاتي و امکان استعدادي بود و هست که اکنون در اشارات اين فصل داريم اين مطالب را ميخوانيم.
با توجه به فرصتي که داريم و اينکه بناست إنشاءالله اين فصل را تمام کنيم اگر خدا بخواهد به شرط حيات در سال آينده از همين فصل هيجدهم شروع بکنيم، آن مقداري که الآن جا دارد که بحثها ادامه پيدا کند دو تا اشاره از اشارات، اشاره ششم و اشاره نهايي را ميخوانيم که هم مرتبط با بحث است و هم دقت بيشتري دارد.
نکتهاي که در اشاره ششم صفحه 341 بيان ميشود اين است که نزاع در اشتراک معنوي يا لفظي امکان ذاتي و استعدادي به دليل ثمرات فلسفي فراواني است که بر آن مترتّب ميشود و از جمله آن ثمرات بحث قوّه و فعل است. اگر ما در امکان استعدادي به لحاظ هستيشناسي و وجودشناسي رسيديم که در حقيقت يک امکان ديگري بنام امکان استعدادي وجود دارد که اين امکان استعدادي وجود بالقوه آن مستعدلهاي است که بايد به او برسد. اگر ما اين امر را اثبات کرديم طبيعي است که خيلي از مسائل در فلسفه راهش باز ميشود، از جمله وجود ماده و وجود بالقوه و مباحثي که ما در بحث «الوجود إما بالقوّة أو بالفعل» داريم اينجا راهش باز ميشود.
لذا بسيار مهم است که آيا امکان استعدادي وجود دارد يا نه؟ فقط بحث اين نيست که برخي از ممکنات هستند که امکان ذاتي و امکان استعدادي را باهم ميخواهند بلکه اگر ما به وجود امکان استعدادي رسيديم و گفتيم امکان استعدادي حتماً بايد باشد که بدون امکان استعدادي موجودات خلقي اصلاً تحقق ندارند خيلي از مسائل در فلسفه راه پيدا ميکند. وجود بالقوه بسيار امر مهمي است در فلسفه؛ لذا الآن ايشان ميفرمايند که:
«ششم: نزاع در اشتراك معنوي يا لفظي امكان ذاتي و استعدادي، به دليل ثمرات فلسفي فراواني است كه بر آن مترتب ميشود، و از جمله ثمرات آن، در بحث قوّة و فعل براي اثبات مسبوقيت هر حادث به ماده است» در بحث قوه و فعل ميگويند که «کل حادث مسبوقا بمادة و مُدة» اين قاعده را. اين قاعده را کي ما ميتوانيم بگوييم؟ آن وقتي که ما امکان استعدادي داشته باشيم. اگر امکان استعدادي باشد اين قاعده مهم فلسفي هست که «کل حادث زماني مسبوق بمادة و مُدّة».
«دليلي كه براي اثبات مسبوقيت حوادث زماني به ماده از اين طريق اقامه نمودهاند، به اين صورت است كه هر حادث قبل از وجود، يا واجب الوجود يا ممتنع الوجود و يا ممكن الوجود است، و چون سابقهٴ عدم و لاحقهٴ وجود دارد، واجب و ممتنع نميتواند باشد، پس ممكن الوجود است، و چون امكان» دقت بفرماييد از اينجا ميخواهيم اثبات بکنيم ماده را. ميگويند «امکان موجود جوهري نيست» جوهر نيست عرض است. چون عرض است عرض معروض ميخواهد پس بايد ماده وجود داشته باشد تا امکانش، امکان استعدادي يا وجود بالقوه به عنوان يک عرض و يک وصف روي آن قرار بگيرد. پس اين يک دليلي است براي چه؟ براي وجود ماده در خارج. چرا ماه در خارج وجود دارد؟ ميگويند که چون موجود ممکن داراي يک سابقهاي است که آن سابقه ضرورت وجود ماده را اثبات ميکند. موجود ممکن يک امکان ذاتي دارد که به لحاظ ماهيتش است و يک امکان استعدادي دارد که به لحاظ وجود خارجياش است. اين به لحاظ وجود خارجي چون ممکن است، اين امکان استعدادي لازم است. اين امکان استعدادي خودش که جوهر نيست، يک امر عرضي است يک صفت است. امر عرضي يا صفت بدون معروض يا بدون موصوف که نميتواند باشد پس حتماً بايد يک چيزي داشته باشيم که آن چيز معروض اين کيف استعدادي يا امکان استعدادي يا وجود بالقوه باشد و آن ميشود ماده.
پس بنابراين اثبات ماده از طريق امکان استعدادي است. «پس ممکن الوجود است» حالا اينجا: «و چون امکان موجود جوهري نيست تا قائم به ذات خود باشد، بلكه وصف است، نيازمند به تكيهگاهي است تا به آن اعتماد نمايد. پس حادث قبل از آن كه موجود باشد، محتاج به مادهاي است كه حامل امكان آن باشد».
«شيخ اشراق در نقد استدلال، آن را متضمن مغالطهاي ميداند» اين را از خارج عرض بکنيم بعد تطبيق بکنيم. مرحوم شيخ اشراق ميفرمايد که اين استدلال شما يک مغالطه داخلش است چرا؟ چون شما آمديد گفتيد که هر موجود ممکني براي تحقق خودش نياز به امکان دارد. بله، درست است. اما اين امکان همان امکان ذاتي است نه اينکه يک امکان ديگري داشته باشد. شما آمديد کنار اين امکان ذاتي يک امر ديگري را بنام امکان استعدادي ديديد و بعد گفتيد که امکان استعدادي عرض است و وصف است و عرض و وصف معروض و موصوف ميخواهد پس بنابراين ما ماده ميخواهيم.نه آقا! آن امکان اوّلي امکان ذاتي است شما بجاي امکان ذاتي برهانتان امکان استعدادي نشانديد. يک حرف بايد بزنيد آيا ممکن امکان دارد يا نه؟ بله. چه امکاني؟ امکان ذاتي. امکان ذاتي که نياز به ماده ندارد. امکان ذاتي حاملش خود ماهيتش است.
پس بنابراين شما مغالطه کرديد از لفظ امکان ذاتي تسري کرديد آمديد روي امکان استعدادي و گفتيد چون اين امکان دارد و امکان معروض ميخواهد موصوف ميخواهد پس بايد ماده باشد. معروض و موصوفش همان ماهيت است، نيازي به امر ديگري ندارد. اين اشکالي است که جناب حکيم سهروردي به عنوان يک مغالطه براي اين مستدلين مطرح ميکند. حالا جوابش را هم ميشنويم.
«شيخ اشراق در نقد استدلال، آن را متضمن مغالطهاي ميداند كه از ناحيهٴ اشتراك لفظي بين امكان ذاتي و استعدادي حاصل شده و موجب عدم تكرار حد وسط گرديده است» حد وسط بايد تکرار بشود. ميگوييم که ممکن داراي امکان است و هر چه که داراي امکان است ممتنع و واجب نيست اين امکان تحقق دارد. شما گفتيد که ممکن داراي امکان ذاتي است امکان معروض ميخواهد کدام امکان معروض ميخواهد؟ امکان ذاتي که معروض نميخواهد. اين امکان استعدادي است. پس شما آمديد در حقيقت حد وسط تکرار نشده، در اوّلي امکان ذاتي است در دومي امکان استعدادي است. بنابراين شما داريد مغلطه ميکنيد مغالطه ميکنيد.
«شيخ اشراق در نقد استدلال، آن را متضمن مغالطهاي ميداند كه از ناحيهٴ اشتراك لفظي بين امكان ذاتي و استعدادي حاصل شده و موجب عدم تكرار حد وسط گرديده است» چرا؟ «زيرا در مقدمهٴ اوّل» شما گفتيد که چه؟ اين ممکن داراي امکان است «مراد از ممكن بودن هر حادثي قبل از حدوث، همان امكاني است» يعني امکان ذاتي «كه قسيم وجوب و امتناع ميباشد» يعني امکان ذاتي. پس ميگوييد که موجود ممکن داراي امکان است. بعد شما در صغري چه ميگوييد؟ ميگوييد که امکان معروض ميخواهد. امکان که معروض نميخواهد. امکان معروضش همان ذات و ماهيتش است. نه ديگه معروض بخواهد که ما بگوييم ماده هست «يعني امكان ذاتي است، و در مقدمهٴ دوّم مراد از امكاني كه نيازمند به محل است، امكان استعدادي است؛ چون اگر مراد امكان ذاتي باشد، امكان ذاتي صفت ماهيت و از معقولات ثانيهٴ فلسفي بوده و تكيهگاه آن فقط در ذهن است».
«شيخ اشراق براي نفي برهاني كه بر وجود ماده براي حوادث زماني اقامه شده بگونهاي مكرر اشكال فوق را ذكر كرده است، و صدرالمتألهين در نوع كتابهاي خود، نظير تعليقات بر حكمة الاشراق[1] ، تعليقات بر شفاء[2] و اسفار[3] با تكيه بر اشتراك معنوي امكان ذاتي و استعدادي از اشكال مزبور پاسخ داده است»؛ حالا اينجا جواب را عرض کنيم. ببينيد ما اول وقتي که ميگوييم هر ممکني که البته ممکن به معناي خَلقي نه امري. هر ممکن خلقي امکان دارد، يک؛ بعد ميگوييم چه؟ امکان چون صفت است و عارض است نيازمند به معروض و ماده است. پس هر ممکني مسبوق به ماده است که ميشود آن قاعده کلي. اگر ما آمديم و گفتيم که اين امکان با امکان ذاتي و امکان استعدادي مشترک لفظياند در لفظ شريک هستند اما مشترک معنوي نيستند حرف جناب حکيم سهروردي جور در ميآيد. اما اگر ما آمديم گفتيم نه، اين يک مشترک معنوي است امکان يک مشترک معنوي است که يک بُعد از اين معنا در امکان ذاتي است و يک بُعد از اين معنا در امکان استعدادي است يعني هر دو معنا در حقيقت در اينجا دارد بکار ميرود. اگر ما گفتيم که
پرسش: جامع مفهومي است؟
پاسخ: جامع مفهومي که به جاي خود محفوظ است بله. اما جامع حقيقي دارد. يعني ما يک حقيقتي داريم بنام امکان که اين امکان يک بخشياش امکان ذاتي است يک بخشياش استعدادي است و امثال ذلک. بنابراين اين مغالطه انجام نشده است. مغالطه آن وقتي است که اين حد وسط تکرار نشود امکان ذاتي در کبري امکان استعدادي در صغري، اگر اينطور بشود طبعاً استدلال ناتمام است براي اينکه حد وسط تکرار نشده است. اما الآن ايشان ميگويند که امکان معناي مشترک معنوي است و وقتي مشترک معنوي شد در کبري و در صغري به يک معنا است و آن عبارت از اينکه امکان در تحقق خودش نيازمند به يک ماده و معروضي است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، ميگويد چرا! ميگويد مشترک معنوي است يعني چه؟ يعني اينها در معنا باهم مشترکاند امکان استعدادي و امکان ذاتي هر دو در حد يک امکان، امکاني که بخواهد تحقق پيدا بکند ... بنابراين همانچيزي که در صغري آمده همان هم در کبري آمده. وقتي ميگوييم هر ممکني امکان دارد و امکان معروض ميخواهد اين يک معنا است. همان معنايي که در آنجا هست اينجا هم هست. پس بين امکان ذاتي و امکان استعدادي، مرحوم صدر المتألهين اين را مشترک معنوي دانستند.
«با قبول اشتراك معنوي امكان ذاتي و استعدادي» آقايان دقت کنيد اينجا مهم است. «با قبول» اين معنا را ما قبول کرديم که امکان مشترک معنوي است بين امکان ذاتي و امکان استعدادي. «با قبول اشتراک معنوي امکان ذاتي و استعدادي، تفاوت آنها به اطلاق و تعيّن خواهد بود» اين يعني چه؟ ما يک امکاني داريم که همان امکان ذاتي است. امکان ذاتي معنايش مشخص است يعني از ماهيت انتزاع ميشود و معنايش سلب ضرورت وجود و سلب ضرورت عدم است. اما امکان استعدادي يعني اينکه اين يک وجود بالقوهاي دارد که اين وجود بالقوه او ميرود تا به مستعدله برسد و بالفعل بشود. اگر ما اينها را اشتراک اين دو تا را معنوي گرفتيم يعني چه؟ يعني امکان ذاتي اطلاق است امکان استعدادي تعين است. الآن بيان ميفرمايند يعني چه.
ببينيد ما يک امکان ذاتي داريم امکان ذاتي يعني چه؟ يعني سلب ضرورت وجود، سلب ضرورت عدم. اين مشخص است براي موجودات عالم خَلقي اين امکان ذاتي به تنهايي کافي نيست اين بايد تعين پيدا بکند. همين حقيقت و همين امکان بايد تعين پيدا بکند تعينش به چيست؟ به امکان استعدادي است. پس امکان ذاتي مطلق است امکان استعدادي قيد است و اين امکان استعدادي امکان ذاتي را تعين ميبخشد و تحقق پيدا ميکند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، امکان ذاتي اطلاق دارد امکان ذاتي سلب ضرورت وجود و عدم است تعين ندارد براي همه ممکنات همينطور است. يعني براي عالم امر و عالم خلق، براي فرشتهها هم همينطور است عقول هم همينطور است نفوس هم، همه و همه امکان ذاتي دارند. اما اگر بخواهد موجودي تعين پيدا بکند، بايد وجود بالقوهاش باشد. لذا امکان استعدادي تعين آن حقيقت امکان اطلاق است.
پرسش: ...
پاسخ: چه فرقي ميکنند؟ با توجه به اينکه ما اين همه فرقهايي که گذاشتيم ببينيد الآن سخن اين است که آيا الآن بحث بسيار جدياي است. الآن حاج آقا دارند به مرحوم علامه هم اشکال ميکنند که الآن ميخوانيم. ببينيد ما يک معنايي داريم از امکان يعني سلب ضرورت وجود و سلب ضرورت عدم. اين امکان ذاتي است. يک امکاني داريم بنام امکان استعدادي و مراد از امکان استعدادي يعني وجود بالقوه يک شيء. اين چه ربطي به هم دارد؟
پرسش: ...
پاسخ: نه، ببينيد اين يک مفهوم جامعي است حالا آيا واقعاً اينها معناً هم مشترکاند؟ اينها در يک حقيقتاند؟ در راستاي هم هستند؟ اين يک مسئله است. الآن مرحوم علامه ميگويند اينها مشترک لفظياند. امکان ذاتي يعني سلب ضرورت وجود و عدم، تمام شد. امکان استعدادي عبارت است از وجود بالقوه اشياء.
پرسش: ...
پاسخ: بله، احسنتم. جمع نميشوند و حرف مرحوم شيخ اشراق درست در ميآيد صغري يک معناي از امکان کبري يک معناي از امکان. ولي وقتي مشترک معنوي باشند جمع ميشود برهان هم تام است.
مرحوم صدر المتألهين بر اين است که اشتراک معنوي دارند. اشتراک معنوي دارند يعني چه؟ يعني رابطه بين امکان ذاتي و امکان استعدادي اطلاق و تقييد است اينها باهم جمع ميشوند.
پرسش: ...
پاسخ: ... بله مطلق هم وجود عقلي دارد. صرف وجود داشتن که کافي نيست. الآن نگاه کنيد وقتي آن امکان ذاتي آمد جمع شد با بالقوه شجر، آن وقت تعين ميشود و الا آن امکان ذاتي سلب ضرورت وجود و عدم است.
«با قبول اشتراك معنوي امكان ذاتي و استعدادي، تفاوت آنها به اطلاق و تعيّن خواهد بود. كساني كه بر اشتراك لفظي امكان ذاتي و استعدادي باقي بمانند بدون شك شبههٴ شيخ اشراق نسبت به آنها وارد خواهد بود» همين که الآن توضيح داديم. حالا مرحوم علامه ميفرمايند که:
«سيدنا الاستاد علامه طباطبائي (رحمه الله) با آن كه بر اشتراك لفظي امكان ذاتي و استعدادي تصريح نموده و بر آن مبنا باقي مانده است و ليكن در مباحث قوه و فعل نهاية الحكمة براي اثبات اين كه هر حادث، مسبوق به ماده است، از برهان ياد شده استفاده نموده و از اين رو اشكالي كه شيخ اشراق بيان داشته بر استدلال ايشان وارد است». يعني چه؟ يعني اشکال جناب حکيم سهروردي بر مرحوم علامه وارد است.
مرحوم علامه چهجور استدلال کرده؟ گفته که هر ممکني داراي امکان است، يک؛ و بعد امکان هم براي تحققش معروض و ماده ميخواهد، دو؛ پس براي هر ممکني يک مادهاي بايد باشد. اين را استدلال کرده است. الآن مرحوم شيخ اشراق دارد به ايشان ميگويد که شما مغالطه داريد ميکنيد. آنکه در کبري گرفتيد که هر ممکني داراي امکان است، اين امکان ذاتي است. اين امکاني که ميگوييد معروض ميخواهد اين امکان استعدادي است. پس اين در حقيقت مغالطه شد. در حد وسط تکرار نشد منظور ايشان است. مغالطه يعني حد وسط تکرار نشده است. همان معنايي که از امکان در کبري گرفته شد، همان معنا از امکان بايد در صغري هم بيايد. در کبري کلّي امکان ذاتي گرفته شد. در صغري امکان استعدادي گرفته شد.
الآن حاج آقا دارند به مرحوم علامه اشکالي ميکنند. ميفرمايند شما يک مبنايي را اتخاذ کرديد، طوبي لکم. آمديد گفتيد که امکان ذاتي و امکان استعدادي اينها اشتراک لفظي دارند والا امکان استعدادي يک چيزي است امکان ذاتي يک چيز ديگري است. اين فرمايش درست. بسيار خوب روي مبناي خودتان باشيد. ولي در بحث قوه و فعل آمديد براي اثبات ماده از همين برهان داريد استفاده ميکنيد. اين جا ندارد.
«سيدنا الاستاد علامه طباطبائي (رحمه الله) با آن كه بر اشتراك لفظي امكان ذاتي و استعدادي تصريح نموده و بر آن مبنا باقي مانده است و ليكن در مباحث قوه و فعل نهاية الحكمة براي اثبات اين كه هر حادث، مسبوق به ماده است، از برهان ياد شده استفاده نموده و از اين رو اشكالي كه شيخ اشراق بيان داشته بر استدلال ايشان وارد است».
پرسش: ... امکان ذاتي و استعدادي را اشتراک لفظي بگيريم ايراد بر آن وارد است.
پاسخ: بله، يعني اين را اگر مشترک لفظي بداند نميتواند براساس اين بيايد و برهان بر اثبات ماده بخواهد داشته باشد. مرحوم شيخ اشراق اشکالش اين است که اشتراک لفظي اقتضاء ميکند که شما در صغري و کبري دو تا معنا از امکان را بکار ببريد در حالي که در قياس بايد حد وسط تکرار بشود.
حتماً اشارات ديگرش را ملاحظه بفرماييد. ما آخرين اشارهاي که از اين ميخواهيم بخوانيم صفحه کمي طولاني هم هست اشاره يازدهم صفحه 345 حالا إنشاءالله حتماً اين اشارات ديگر ار ميخوانند ما چون اگر خدا بخواهد سال آينده اول فصل باشيم اين اشاره را ميخوانيم.
«يازدهم: فرقهاي فراواني به مناسبت هاي گوناگون تا كنون بين امكان ذاتي و استعدادي بيان شد و از جملهٴ آن فرقها اين بود كه امكان ذاتي، معقول ثاني فلسفي و امري ذهني و امكان استعدادي، معقول اوّلي و امري خارجي است» اين مشخص است. امکان استعدادي يعني وجود بالقوه. يک امر خارجي است. شدت و ضعف برميدارد قُرب و بُعد برميدارد و امثال ذلک. اين را خوانديم حالا: «شكي نيست كه اين گونه از امتيازات مانع از اشتراك معنوي آن دو ميباشد» يکي در عقل است يکي در خارج است چگونه اينها مشترک معنوي باشند. مشترک معنوي يعني يک حقيقت است يک معناست و اينها در معنا باهم مشترکاند. شما چگونه يک معناي عقلي را با يک معناي خارج ميتوانيد يکي بدانيد.
«شكي نيست كه اين گونه از امتيازات مانع از اشتراك معنوي آن دو ميباشد؛ زيرا امكان ذاتي كه يك معقول ثاني فلسفي است به هر اندازه مقيد و محدود شود و به هر مقدار قيد به آن اضافه نمايند، هرگز يك معقول اوّلي حاصل نميگردد». براي اينکه معقول اوّلي يک امر خارجي است. شما الآن امکان ذاتي يعني چه؟ يعني سلب ضرورت وجود و عدم. هزار تا قيد هم به اين اضافه بکنيد اينکه خارج نميآيد. آن در ذهن ممکن است تعيين پيدا بکند. در خارج که تعين پيدا نميشود. پس امکان استعدادي شما خارجي است. امکان ذاتي شما عقلي و ذهني است و خارج نميتواند ذهن را مقيد بکند و به آن تعين ببخشد.
«صدرالمتألهين با امتياز گذاردن بين استعداد و امكان استعدادي، آن دسته از خصوصيات را كه توهّم اشتراك لفظي امكان ذاتي و استعدادي را به دنبال ميآورد، از اوصاف و خصوصيات استعداد كه كيفي خارجي است شمرده و استناد اين اوصاف به امكان استعدادي را نتيجه عدم امتياز بين استعداد و امكان استعدادي دانسته است»؛ ما يک استعداد داريم يک امکان استعدادي که يک فرقي را هم در جلسه قبل داشتيم. مرحوم صدر المتألهين چکار کرده؟ فرموده «صدرالمتألهين با امتياز گذاردن بين استعداد و امكان استعدادي، آن دسته از خصوصيات را كه توهّم اشتراك لفظي امكان ذاتي و استعدادي را به دنبال ميآورد، از اوصاف و خصوصيات استعداد كه كيفي خارجي است شمرده و استناد اين اوصاف به امكان استعدادي را نتيجه عدم امتياز بين استعداد و امكان استعدادي دانسته است».
گفته ما يک استعداد داريم يک امکان استعدادي داريم. استعداد حق با شماست. استعداد در خارج است وجود بالقوه است امکان استعدادي يک امر ذهني است. اينجا دقت مرحوم صدر المتألهين است. چطور؟ اول آدم به ذهنش ميرسد که يعني چه؟ يک امر ذهني را با يک امر خارجي بخواهيم بگوييم که مشترک معنوياند؟ جور در نميآيد. مرحوم صدر المتألهين اين دقت را به خرج داده است و گفته فرق است بين استعداد و امکان استعدادي. استعداد در خارج است و هرگز با امکان ذاتي جمع نميشود. اين اطلاق و تقيدي که ما گفتيم مربوط به امکان ذاتي و امکان استعدادي يعني استعداد نيست. بلکه اينکه ميگوييم اشتراک معنوي است يعني بين امکان ذاتي با امکان استعدادي، و نه استعداد، و فرق است بين اين دو. يک بار ديگر ملاحظه کنيد!
پرسش: ... امکان استعدادي مربوط به خارج است امکان ذاتي ذهني است. اما وقتي به استعداد نگاه ميکنيم استعداد خارج است امکان استعدادي در ذهن است.
پاسخ: بله، چرا؟ چون ميگوييم اين وجود بالقوه ـ در ذهن ما ـ امکان استعدادياش را دارد. اين خودش نسبت به مستعدله. خودش را که نگاه ميکنيم استعداد يک امر خارجي است امر خارجي که با يک امر ذهني باهم جمع نميشوند.
پرسش: ... امکان استعدادي چطور دو بخش ميشود يکياش استعداد است و وقتي ميخواهد در مقابل امکان ذاتي قرار بگيرد سفت و محکم ميگوييم امکان ذاتي در ذهن است امکان استعدادي در خارج است؟
پاسخ: نه، استعداد در خارج است.
پرسش: ...
پاسخ: لذا الآن دارند اصلاحش ميکنند. ميگويند منظور استعداد است که خارج است. اينجا دقتي که ميفرمايند اين است که «صدرالمتألهين با امتياز گذاردن بين استعداد و امكان استعدادي، آن دسته از خصوصيات را كه توهّم اشتراك لفظي امكان ذاتي و استعدادي را به دنبال ميآورد، از اوصاف و خصوصيات استعداد كه كيفي خارجي است شمرده و استناد اين اوصاف به امكان استعدادي را نتيجه» اينجا مهم است «عدم امتياز بين استعداد و امكان استعدادي دانسته است».
«كيفيت استعدادي يك معقول اوّلي خارجي بوده و قابل شدّت و ضعف ميباشد» قرب و بُعد است «و اما امكان استعدادي وصف مستعدّ له بوده» يعني ميگوييم نخل باسق امکان استعدادياش در درون اين هسته خرما است. وصف مستعدله است «و همان امكان ذاتي است كه با قيود زماني و زميني چندي همراه شده است» اينجا ميشود اطلاق و تقييد.
ببينيد ما يک شجري داريم که بناست مستعدله باشد و بعداً بيايد بنام نخل باسق. ميگوييم اين نخل باسق امکان دارد؟ ميگوييم بله امکان دارد. امکانش کجاست؟ ميگوييم امکانش در اين هسته خرماست. اين هسته خرما که استعداد است. ميگوييم نه، آنکه استعداد هست مال خود هسته است. اما امکان استعدادي آن در اين پيدا ميشود که اين يک امر عقلي است لذا دو تا امر عقلي اطلاق و تقييد دارند يکي امکان ذاتي و آن امکاني است که کليت وجود و ضرورت را کنار زده امکان ميخواهد. اما اين امکان ذاتي وقتي ميخواهد تحقق پيدا بکند در ذهن. يک تقيدي ميخواهد. اين تقيدش چيست؟ از جاي استعداد ما اين را ميگيريم.
«كيفيت استعدادي يك معقول اوّلي خارجي بوده و قابل شدّت و ضعف ميباشد، و اما امكان استعدادي وصف مستعدّ له بوده و همان امكان ذاتي است كه با قيود زماني و زميني چندي همراه شده است». پس آقايان دقت کنيد اگر گفتند که امکان ذاتي و امکان استعدادي مشترک لفظياند، نه اينکه بخواهيم يک موجود عيني را با يک موجود ذهني بگوييم اينها مشترک لفظياند. اين شدني نيست. امکان استعدادياي که مال آن درخت است که از عقل ما استفاده ميکنيم لذا ميگوييم آن امکان ذاتي دارد بجاي خودش محفوظ است. يک امکان استعدادي دارد، نه استعداد. استعداد را آن هسته خرما دارد. آن مستعِد اين است. مستعدله آن است. آن امکان استعدادي دارد. آن امکان استعدادي را که وقتي ما يک مقداري نزديک ميشويم چون با ماده و اينها همراه است يک مقدار تعين پيدا ميکند. آن امکان ذاتي تعين پيدا ميکند ميرود به سمت اينکه فعليت تحقق پيدا کند.
«به عنوان مثال، زيد چون در قياس با اصل وجود و عدم سنجيده شود، به امكان ذاتي آن حكم ميشود» زيد در مقام ذات «لا ضرورة الوجود» است و «لا ضرورة العدم» امکان ذاتي دارد. اين يک. «و چون زمين، زمان، نژاد، و قيود ديگري نيز مورد نظر قرار گرفته و مفهوم مطلق و مبهم وجود را مقيد و معين بگرداند، امكان استعدادي آن دريافت خواهد شد» امکان استعدادي زيد کجاست؟ در درون نطفه است. نطفه مستعد است نطفه امکان استعدادي ندارد نطفه استعداد دارد. نطفه مستعد است. زيد امکان استعدادي دارد. امکان ذاتي زيد بعلاوه امکان استعدادي که از اينجا دارد شکل ميگيرد باعث تحققش ميشود.
«صدرالمتألهين با آن كه در اين فصل نظر نهايي خود را بيان نداشته» نظر نهايي در خصوص چه؟ که آيا امکان ذاتي و امکان استعدادي مشترک لفظياند يا مشترک معنوياند؟ اظهار نکرده «در پايان فصل چهاردهم از فصول تتمهٴ احكام وجود و عدم به مختار خود به اين گونه تصريح مينمايد كه: «فما قيل: إن هذا معني آخر من الإمكان ليس بصحيح، نعم هما مختلفان بالموضع كما ستعلم في مباحث القوة و الفعل»؛ بياييم بگوييم که اينها مشترک لفظي هستند اين امکان استعدادي يک معنايي از امکان است امکان ذاتي يک معناي ديگري است اين حرف صحيح نيست. «فما قيل:» آنچه که گفته شده است که «إن هذا» يعني امکان استعدادي «معني آخر من الإمكان ليس بصحيح، نعم هما مختلفان بالموضع كما ستعلم في مباحث القوة و الفعل» موضع يعني چه؟ يعني موضع امکان استعدادي در نطفه است. موضع امکان ذاتي خود ذات است. اين را به لحاظ موضع فرق ميکنند ولي هر دويشان عقلياند هر دويشان معقول ثاني فلسفياند. امکان استعدادي آن درخت امکان استعدادياش در اين هسته وجود دارد يا امکان استعدادي زيد در اين نطفه وجود دارد. گرچه نطفه مستعد است الآن اين اختلاف در چيست؟ ميفرمايد که اولاً فرمودند اين دو تا معنا نيستند يک معناي از امکاناند هر دو هم عقلياند. گرچه تفاوت در اين است که موضع امکان ذاتي ماهيت است و موضع امکان استعدادي خارج است و ماده است. «فما قيل: إن هذا معني آخر من الإمكان ليس بصحيح، نعم هما مختلفان بالموضع كما ستعلم في مباحث القوة و الفعل»[4] .
ما ميخواستيم اين اشاره دوازدهم را هم بخوانيم بيشتر نظر به اينجا داشتيم که مباحث را داشته باشيم ولي إنشاءالله حتماً دوستان دقت بفرماييد که اين هم خوانده بشود. حالا اگر سال آينده توفيقي بود اين را ميخوانيم وگرنه که إنشاءالله از اول فصل هيجدهم ميخوانيم در سال آينده.
پرسش: بالاخره حضرت عالي امکان استعدادي را کرديد در ذهن ... بالاخره شما با زيرکي اين امکان استعدادي را موطن ذهن کرديد.
پاسخ: نه، با زيرکي اين کار را نکرديم. ببينيد امکان استعدادي امر معقول است يعني ذهني است خارجي نيست. استعداد خارج است. اين تفاوت را بايد بگذاريم.
پرسش: قطعاً همين طور است.
پاسخ: اگر خارج هست پس حد وسط تکرار شده است. يعني چه؟ يعني ما يک معنا بيشتر نداريم. اشتراک معنوي شد، چون در ذهن قرار گرفتند. به اعتبار موطن و موضعشان فرق ميکنند ولي به اعتبار معنايشان يکي هستند. پس يک معنا شد اشتراک معنوي شد. اگر اشتراک معنوي شد هم در صغري و هم در کبري يک معنا استفاده ميشود. اشکال مرحوم حکيم سهروردي وارد نميشود. اشکال حيکم سهروردي اين است که شما دو تا معناي از امکان را بکار گرفتيد. شما معناي امکان را مشترک لفظي دانستيد در کبري امکان ذاتي گرفتيد و در صغري امکان استعدادي گرفتيد و امکان استعدادي يک امر خارجي است. ما يعني مرحوم صدر المتألهين به حکيم سهروردي ميگويد که آقا، اينجا استعداد نيست امکان استعدادي است. امکان استعدادي يک امر خارجي نيست. امر ذهني است موطن اين امکان استعدادي اينجا است.
از همه دوستاني که هم در فضاي مجازي تشريف دارند اين يک سال باهم بوديم و الحمدلله گفتگو کرديم مباحث فلسفي را باهم مرور کرديم و خدا سلامت بدارد حاج آقا را که واقعاً اين بحثها را در اين سطح، شريف و عزيز و قابل اعتماد، اينها خيلي مهم است. حالا اسفار زياد ميخوانند ولي اسفار خواندني که ما را به دار القرار برساند اين مهم است دار القرار خيلي مهم است. مطالبي خوانده ميشود، اسفارگو زيادند اسفارخوان زيادند اما آنکه ما را واقعاً به دار القرار برساند خيلي مهم است. هميشه آدم در حرکت باشد فايدهاي ندارد بايد برسد به يک جايي که مستقر بشود ذهنش قرار بگيرد و حاج آقا خدا سلامتشان بدارد اين کار را در اين آثار خودشان دارند انجام ميدهند که ذهن مستقر بشود آرام بشود و بفهمد که آن چيزي که ما داريم ميگوييم نهايتاً به کجا ميرسد؟ اين خيلي مهم است، و ما سرّ اينکه کتاب رحيق مختوم را معيار قرار داديم براي اينکه واقعاً در اسفار درياست گم ميشود. اين حاج آقاست که ميتواند کشتي سوار بشود و واقعاً اين دريا را غواصي بکند و اين صيدها را در بياورد. و الا بارها و بارها حاج آقا ميفرمايند که حرفهاي متوسط حکمت متعاليه، حرفهاي نهايي حکمت متعاليه، مشي با مشهور، اينها در اسفار پُر است مگر کسي ميتواند اسفار بفهمد؟ ايشان آمده واقعاً استقرار بخشيده ثبات داده لنگر داده کشتي سوار کرده افراد را و دارد واقعاً قرار ميدهد.
و دوستاني که با ما همراه بودند در اين سال تحصيلي و اين بحثها را ما باهم داشتيم اولاً واقعاً از خداي عالم ميخواهيم که اين گفتگوها اين آمد و شدها اين رفت و آمدها اين وقتهايي که دوستان عزيز ما گذاشتند همه را مورد رضاي خودش قرار بدهد همه قبول بکند ذخيره ما قرار بدهد ما عمرمان را داريم بر اين کار ميگذاريم «فيما افنيت عمرک»؛ عمرت را در کجا فنا کردي؟ ما اگر بگوييم ما در بحث هستي واجب، ويژگيهاي واجب، خصوصيتهاي واجب، در اين رابطه صرف کرديم بهترين جواب را داريم ميدهيم و اينها معارف الهي است اينها ارزشمند است و امثال ذلک.
الحمدلله هم در بحث الهيات بالمعني الاعم ما مباحث الهياتي داريم هم در الهيات بالمعني الأخص و خدا را شکر ميکنيم که به اين مباحث به اين معارف به اين حقائق، ما نزديک هستيم و آشنا هستيم و از خدا هم ميخواهيم که اينها را براي ما ذخيره قرار بدهد معرفت درست و اصيل قرار بدهد بدفهميها را کجفهميها را نافهميها را از ما بزدايد و آنچه که خير و صلاح و حکمت ما است به ما عطا بفرمايد «ربّ هبني حکما و الحقني بالصالحين» إنشاءالله باشد و إنشاءالله همه دوستان را خداي عالم موفق و مؤيد بدارد اين همراهي و اين مصاحبتي که ما در اين سال باهم داشتيم را إنشاءالله خدا واقعاً مبارک قرار بدهد. ارزش ما يک عمري يک سال است در اين شرايط باهم بوديم و اين مباحث را باهم دوره کرديم و اطمينان داريم که خداي عالم هم لطف خواهد فرمود و ما را در اين رابطه مستقر ميکند و نياز به اين بحثها هم «الي ما شاءالله» بسيار زياد است.