درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1403/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الحکمة المتعالية / رحيق مختوم ج3 /

 

«و بالجملة فإطلاق الإمكان علي المعنيين بضرب من الاشتراك الصناعي» مستحضريد که بحث در فصل هفدهم از منهج ثاني پيرامون احکام ممکن بالذات بود که يکي از احکام ممکن بالذات اين است که برخي و پاره‌اي از احکام ممکن بالذات با يک امکان امکان تحقق دارند و برخي از ممکنات در حقيقت با يک امکان امکان تحقق ندارند بلکه بايد يک امکان استعداد ديگري به آنها اضافه بشود.

در مجموع برخي از ممکنات با دو امکان يافت مي‌شوند و برخي با يک امکان. امتياز بارز اين دو مورد اين است که آنکه با يک امکان يافت مي‌شود نوعش منحصر در فرد است و بيش از يک فرد ندارد و اما آنکه تحققش به بيش از يک امکان نياز دارد و لازم است که امکان استعدادي هم به او اضافه بشود او مي‌تواند به صورت غير متناهي و بيشمار فرد داشته باشد و افراد او در خارج باشند حالا تفاوت اين دو بحث امروز ما است که فرق بين امکان ذاتي با امکان استعدادي چيست؟ و اينکه چگونه آيا اينها به صورت مشترک لفظي شناخته مي‌شوند يا مشترک معنوي که بحث امروز است.

مي‌فرمايند که اين يک هستي‌شناسي دقيقي است که همه زواياي هستي را در حقيقت دارد کَندوکاو ميکند و نشان ميدهد که اگر يک حقيقتي بخواهد تحقق داشته باشد به چه اموري و مؤلفههايي نيازمند است؟ به لحاظ فاعلي به لحاظ قابلي؛ چه جهت‌هايي به لحاظ فاعلي چه جهت‌هايي؟ از جهت‌هاي مختلف دارند بررسي مي‌کنند.

آيا امکان ذاتي با امکان استعدادي چه تفاوت‌هايي دارد؟ فرق‌هايي که بين اين امکان ذاتي و امکان استعدادي هست چيست؟ البته در پايان همين فصل مي‌فرمايند که بحث اصلي اين مباحث را ما در بحث جلد سوم اسفار که بحث قوّه و فعل است آنجا انجام مي‌دهيم اما اينجا به لحاظ اينکه داريم از احکام ممکن بالذات سخن مي‌گوييم طبيعي است که بايد اين مطلب هم گفته بشود که يک وقت است که ممکن بالذات فقط و فقط امکان ذاتي‌اش در تحققش کافي است ولي بعضاً برخي از ممکنات هستند که تنها امکان ذاتي در تحقق آنها کافي نيست بلکه بايد يک امکان استعدادي هم به آنها اضافه بشود.

حالا بحث امروز ما در حقيقت تفاوت بين امکان ذاتي و امکان استعدادي است. اين الآن به صورت اشتراک لفظي مطرح است مي‌فرمايند که اطلاق امکان بر معنيين «ضرب من الاشتراک الصناعي» است يک نوعي از اشتراک لفظي است به اين هم مي‌گوييم امکان، به آن هم مي‌گوييم امکان. اما آن بحث امکان خارجي است، اين امکان ذهني است که حالا شروع مي‌کنند به بيان تفاوت‌ها و امتيازاتي که بين امکان ذاتي و امکان استعدادي است.

پرسش: ...

پاسخ: هنوز نرسيديم. «و بالجملة فإطلاق الإمكان علي المعنيين» اطلاق امکان بر دو معنا را مي‌فرمايند که «بضرب من الاشتراك[1] الصناعي» به نوعي از اشتراک لفظي خواهد بود. اشتراک لفظي هم مستحضريد يعني اينکه يک لفظ است ولي دو معناست. معاني متعددي ممکن است داشته باشد مثلاً لفظ شير مي‌گويند مشترک لفظي است، شير درّنده و حيوان مفترس را شامل مي‌شود شير خوراکي را شامل مي‌شود شير سرويس‌هاي دستشويي و اينهاست.

پرسش: ...

پاسخ: به تعداد معناست يعني اگر چند تا معنا ما داشته باشيم براي همين لفظ شير که عرض کرديم، واضع وضع کرده همين لفظ شير را هم براي حيوان مفترس هم براي شير خوراکي هم انواع ديگر. هر مقداري که به تعبير جنابعالي واضع وضع کرده باشد همين لفظ را در مقابل معناي خاص طبعاً معاني خاصي پيدا مي‌کند. همان لفظ مشترک است ولي معاني مختلف است. الآن ما لفظ امکان داريم مي‌گوييم امکان، امکان ذاتي است. يک وقتي مي‌گوييم امکان، بعد مي‌گوييم امکان استعدادي. يک وقتي مي‌گوييم امکان، مي‌گوييم امکان وقوعي. مي‌گوييم امکان و همين‌جور در معاني ديگر. چندين معنا براي امکان برشمردند که ما فعلاً در ارتباط با اين دو معناي از امکان بحث مي‌کنيم امکان ذاتي و امکان استعدادي.

چند تا فرق را بيان مي‌کنند بعد مي‌فرمايند که يکي‌شان اين‌جوري است و ديگري اين‌جوري نيست. از جمله اين است که «لاقتضاء أحدهما رجحان أحد الجانبين» در امکان ذاتي رجحان احد الجانبين معنا ندارد. جانب وجود و جانب عدم علي السواء هستند متساوي النسبه هستند به وجود و عدم. يک ماهيت وقتي امکان ذاتي داشت امکان ذاتي يعني وجود و عدم علي السواء است کليت و جزئيت علي السواء است ذهنيت و خارجيت علي السواء است همين ساير متقابلات علي السواء هستند. اين برخلاف نوع دوم است که امکان استعدادي است. نه، امکان استعدادي اگر براي کسي موجود شد اين اقتضاي رجحان دارد. اگر مثلاً نطفه يک امکان استعدادي تلقي بشود، اين امکان دارد که تحقق پيدا بکند رجحان پيدا مي‌کند جانب وجود. تا قبل از نطفه، امکان استعدادي نبود، طرفين علي السواء بودند ولي اکنون که امکان نطفه حاصل شد امکان استعدادي حاصل شد اقتضاء مي‌کند رجحان احد الجانبين را. اين يک.

دو اين است که امکان ذاتي شدت و ضعف‌پذير نيست اشتداد و تضعّفي ندارد. يعني وقتي ما مي‌گوييم که مثلاً امکان شجر وجود دارد يعني اين نسبت به شجر و عدم شجر يکسان است. نه نسبت به شجر شدت دارد نه نسبت به عدم شجر ضعف دارد. نه، اين نسبت به وجود و عدم علي السواء است رجحان طرفيني ندارد و بعد شدت و ضعف هم ندارد. بايد بگذاريم بين اين دو تا. نوع او لتفاوتش چه بود؟ تفاوتش اين بود که يکي اقتضاي رجحان دارد امکان استعدادي. يکي اقتضاي رجحان ندارد امکان ذاتي. دوم: يکي شدت و ضعف‌پذير است و يکي شدت و ضعف‌پذير نيست. آنکه شدت و ضعف‌پذير است کدام است؟ امکان استعدادي است قوي‌تر مي‌شود. مثلاً نطفه وقتي به علقه رسيد يا به مضغه رسيد شديدتر است ولي امکان ذاتي هيچ تفاوتي نمي‌کند. اين دو.

يکي ديگر از امتيازات اين است که امکان ذاتي لازم ماهيت است. هر ماهيتي را که شما لحاظ بکنيد نسبت وجود و عدم علي السواء است همين امکان ذاتي است لذا مي‌گويند امکان لازمه ماهيت است آن امکاني که لازمه ماهيت است چيست؟ امکان ذاتي است ولي امکان استعدادي لازمه ماهيت نيست ممکن است يک ممکن بالذاتي باشد و تا ابد هم يافت نشود. تا ابد هم يافت نشود اين اگر به اصطلاح ما به لحاظ امکان ذاتي بگوييم، مي‌گوييم همواره امکان ذاتي‌اش هست تا ابد، ولي امکان استعدادي‌اش يافت نشده است. پس بنابراين تفاوت سوم اين است که امکان ذاتي لازمه ماهيت است و لکن امکان استعدادي لازمه ماهيت نيست. اين سه.

امتياز چهارم اين است که امکان استعدادي به محل ممکن قائم است. امکان استعدادي يک کيف است يک عرض است که جوهر مي‌خواهد. اما امکان ذاتي که کيف نيست، يک وصف انتزاعي است. وقتي کيف شد و يک امر عرضي شد يا صورت شد جوهري شد يا عرضي شد، ماده مي‌خواهد محل مي‌خواهد. امکان استعدادي محل دارد ولي امکان ذاتي محل ندارد. امکان استعدادي محلّش ماده شيء است مثلاً اين هسته خرما که يک صورتي دارد و يک ماده‌اي دارد، اين هسته به لحاظ ماده حامل استعداد آن درخت شدن است. اما امکان ذاتي چنين چيزي نيست به لحاظ خارج محل بخواهد و ماده بخواهد و موطن بخواهد و امثال ذلک. اين هم از اين.

نکته ديگري که باز به عنوان امتياز بين امکان استعدادي و امکان ذاتي بر مي‌شمرند اين است که امکان ذاتي فقط و فقط در عقل است اما امکان استعدادي در خارج است يعني آنچه را که در خارج تحقق دارد مثل اينکه شجر در خارج تحقق دارد امکان استعدادي در خارج تحقق دارد يک عين خارجي است عين خارجي است و فلسفه آن را اثبات مي‌کند مي‌گويد اگر مثلاً اين هسته خرما در درونش استعداد نخل باسق شدن را نداشته باشد امکان ندارد يافت بشود چرا گندم از گندم برويد جو ز جو؟ چون از گندم يک امکان استعدادي انتزاع کرده فيلسوف، که آن امکان استعدادي همان وجود بالقوه اوست که حاملش ماده است و ماده آن حبه گندم اين قوه استعداد را گرفته و اين را هم براساس حرکتي که دارد جريان سيلاني که دارد رشد مي‌کند اين را تبديل به شکوفه مي‌کند تبديل به ريشه و ساقه و برگ مي‌کند و مي‌بينيد.

پس بنابراين امکان استعدادي اولاً در خارج است و ثانياً يک کيفيت حاصلي است که در محل و موطن ممکن که به لحاظ ماده باشد وجود دارد. اما امکان ذاتي اصلاً به خارج کاري ندارد اولاً و موطن نمي‌خواهد محل نمي‌خواهد. عقل انتزاع مي‌کند از ماهيت «من حيث هي» مي‌گويد اين ماهيت «من حيث هي هي» بالنسبة به وجود و عدم علي السواء است پس بنابراين او در حقيقت داراي اين ويژگي امکان ذاتي است.

اين نوع از امتيازات و امتيازات ديگر در مجموع اين دو تا امکان را کاملاً از همديگر تفکيک و جدا مي‌کند. ما خلطي بين امکان ذاتي و امکان استعدادي نداريم. ببينيد آن دريچه‌اي که در اين فصل به روي ما باز شده چه بوده؟ اين بوده که پاره‌اي از ممکنات با دو امکان يافت مي‌شوند و پاره‌اي از ممکنات با يک امکان يافت مي‌شوند. آن دو امکان چه تفاوت‌هايي باهم دارند؟ الآن دارند اين را بيان مي‌کنند. آن ممکني که با دو امکان راه تحقق برايش باز مي‌شود آن ممکن مادي است و در جهان ماده تحقق دارد و امکان استعدادي او را بايد همراهي بکند. اما آن ممکني که با يک امکان، امکان تحقق دارد همان موجودي است که امکان ذاتي او در تحقق او کافي است و آن هم شامل مجردات و مفارقات و مبدئات و نظاير آن است.

«و بالجملة فإطلاق الإمكان علي المعنيين» يعني معناي امکان ذاتي و معناي امکان استعدادي «بضرب من الاشتراك الصناعي» به نوعي از اشتراک لفظي است که ما الآن اين را استفاده مي‌کنيم. بعدها حالا إن‌شاءالله در بحث قوّه و فعل، نظر نهايي اعلام مي‌کنند که نه، اين اشتراک لفظي نيست يک اشتراک معنوي مشدّدي است که تشکيک‌بردار است که بعداً حاج آقا در بحث‌هاي رحيق إن‌شاءالله خدا توفيق بدهد جلد سوم مي‌خوانيم.

پرسش: ...

پاسخ: فعلاً قدر جامعش در اينجا مفهوم امکان را مي‌گيريم. ما مفهوم امکان را مي‌گيريم اين يک قدر جامع مفومي فعلاً دارد. آيا ببينيم به لحاظ خارج هم مي‌توانيم برايش به لحاظ تحقق وجودي هم برايش يک معنايي درست بکنيم يا نه؟ چون اختلاف شديدي است بين حکما که آيا امکان مشترک لفظي است يا مشترک معنوي است؟ بعضي‌ها به اين معنا گرايش پيدا کردند که اشتراک معنوي است. ولي فعلاً اينجا فرمودند «بضرب من الاشتراک الصناعي» است و اين تفاوت‌هايي که دارد بيان مي‌شود نسبت به امکان ذاتي و امکان استعدادي مي‌رود تا تثبيت بکند اشتراک لفظي را.

يک: دليل اول يعني بيان اول براي امتياز و تفاوت بين امکان ذاتي و امکان استعدادي، «لاقتضاء أحدهما رجحان أحد الجانبين» يکي از آن دو تا که امکان استعدادي باشد اقتضاء مي‌کند رجحان يکي از دو جانب را. يعني رجحان مثلاً جانب وجود را اگر داشته باشد اگر امکان استعدادي به يک امکان ذاتي ضميمه بشود اين رجحان وجود پيدا مي‌کند. برخلاف امکان ذاتي که رجحان وجود در آن نيست. «لاقتضاء أحدهما» اقتضاء مي‌کند چه چيزي را؟ «رجحان أحد الجانبين» اين يک.

دو: اين واو عطف به لام است «و لقبوله الشّدة و الضعف» امتياز ديگري که ما مي‌توانيم براي امکان استعدادي برشمريم اين است که احدهما قبول مي‌کند شدت و ضعف را برخلاف دومي. دومي شدت و ضعف‌بردار نيست اما اوّلي مثلاً نطفه براي اينکه انسان بشود ضعيف است، علقه قوي‌تر است و شديدتر است. اين دو.

پرسش: ...

پاسخ: همين که نمي‌تواند تحقق پيدا کند ضعف است. پس چرا مي‌گوييم ممکن به ضعف و عدم منسوب است؟ همين است، چون نمي‌تواند تحقق پيدا کند به قول شما به سمت عدم است همين ضعف اوست. آنکه مي‌تواند مي‌شود قوّت. آنکه نمي‌تواند مي‌شود ضعف.

سوم: «و لعدم لزومه لماهيّة الممكن» امکان استعدادي که لازمه ماهيت نيست. امکان ذاتي لازمه ماهيت هست، ولي امکان استعدادي که لازمه ماهيت نيست. پس بنابراين يکي لازمه ماهيت هست، امکان ذاتي است. يکي لازمه ماهيت نيست، امکان استعدادي است. «و لعدم لزومه» اين امکان «لماهية الممکن» اين سه تا امتياز. بعضي از امتيازها را در جلسه قبل خوانديم که امکان استعدادي يکي افراد دارد اگر باشد فرد فراواني دارد بيشمار فرد دارد اما امکان ذاتي فقط يک نوعش منحصر در فرد است اگر کافي باشد.

چهارم: «و لقيامه بمحلّ الممكن لا به» يکي از اين اقتضاء احدهما است اين يعني «و لأحدهما» چه؟ «قيامه بمحلّ الممکن لا بالممکن» يکي از اين دوتا که امکان استعدادي باشد قائم است به محل. امکان ذاتي قائم است به خود ذات ماهيت. تمام شد و رفت. شما ماهيت را که تصور فرموديد شجر و حجر. اين امکان لازمه اين است به اين ماهيت وابسته است. ولي امکان استعدادي به ماهيت وابسته نيست به محل وجودي اين ممکن وابسته است. به محل شجر وابسته است يعني به ماده‌اش وابسته است نه به خود ماهيت شجر. «و لقيامه بمحلّ الممکن لا بالممکن» اين هم امتياز چهارم.

امتياز پنجم: «و كونه» يعني کون أحدهما «من الأُمور الموجودة في الأعيان» چطور؟ «لكونه كيفيّة حاصلة لمحلّها معدّة إيّاه لإفاضة المبدء الجواد وجود الحادث فيه» نقش اين را هم دارند بيان مي‌کنند. نقش امکان ذاتي چيست؟ مي‌گويد نقش امکان ذاتي اين است که امکان ذاتي اين ممکن را مستعدّش مي‌کند تا از ناحيه فاعل و مفيض صورت بعدي و حادث بعدي برايش بيايد. ببينيد اين هسته خرما خودش يک فعليت دارد که هسته خرما است. يک ماده دارد، اين ماده حامل قوّه است و آن قوه و استعداد، استعداد آن نخل باسق است. اين چکار مي‌کند؟ نقش آن چيست؟ نقش آن اين است که اين ممکن را همين قوه، مهيا مي‌کند آماده مي‌کند تا صورت جديدي که به عنوان نقل باسق هست بر او حمل بشود و بياييد به سمت اينجا.

پس نقش امکان استعدادي با نقش امکان ذاتي خيلي فرق مي‌کند. امکان ذاتي فقط و فقط يک حرف دارد و مي‌گويد که من ممکن است که يافت بشوم و ممکن است که يافت نشوم، همين. اما امکان استعدادي چنين نقشي دارد. امکان استعدادي همان ‌قوه‌اي است که در ماده است و اين قوه دارد اين ماده را مهيا مي‌کند مهيا مي‌کند تا صورت حادث براي او تحقق پيدا بکند.

پرسش: ...

پاسخ: بله «و لکونه» يعني کون اين امکان استعدادي «من الأمور الموجودة في الأعيان» البته چطور شما مي‌گوييد که موجود است در اعيان؟ براي اينکه «لکونه» اين امکان استعدادي «کيفية حاصلة لمحلّها» اين ممکن. نقشش را دارد بيان مي‌کند «معدّة إياه» يعني آماده مي‌کند آن ماده را يا آن ممکن را «لإفاضة المبدء الجواد وجود الحادث فيه» اگر اين امکان استعدادي نباشد اين هسته خرما تا ابد هسته خرماست هيچ وقت مستعد اين نمي‌شود که نخل باسقي براي او حادث بشود. آن چيزي که اين هسته خرما را به اين صورت مي‌برد که مستعد يک صورت نخل باسق کامل باشد همين ماده‌اي است که در درون اوست. همين امکان استعدادي است. اين امکان استعدادي اين قوه‌اي که در درون ماده‌اش قرار مي‌گيرد آن را معدّ و آماده مي‌کند تا خودش بتواند پذيراي حادث بعدي که مي‌خواهد بيايد باشد.

«و لکونه» يعني کون امکان استعدادي «من الأمور الموجودة في الأعيان» اولاً اين در خارج است چطور موجود است؟ آيا جوهر است عرض است چيست؟ «لکونه» براي اينکه اين امکان استعدادي «کيفية» لذا مي‌گويند کيفيت استعدادي است «کيفية حاصلة لمحل» اين امور موجودة «معدة» آماده مي‌کند اين امکان استعدادي «إياها» آن محل را «لإفاضة المبدء الجواد» چه افاضه بکند؟ «وجود الحادث» را «فيه».

پس بنابراين اگر اين امکان استعدادي نداشت، هسته خرما که نمي‌توانست نخل باسق بشود. آن امکان استعدادي است که دارد رشد مي‌کند رشد مي‌کند و اين را مهيا مي‌کند تا مفيض الصور آن را افاضه بکند و صورت جديدي برايش ايجاد بکند. حالا اين افاضه «إمّا بالذات كالصورة و العرض، أو بالعرض كالنفس المجرّدة» ببينيد آقايان، ما سه جور مي‌توانيم براي آن محل فرض کنيم که امري عارض مي‌شود؛ يا صورت عارض بر ماده مي‌شود يا عرضي عارض مي‌شود يا نفس به او تعلق مي‌گيرد. سه گونه است. يک وقت است که يک ماده‌اي داريم يک صورت هم مي‌آيد که اين صورت هم جوهر است آن ماده هم جوهر است مي‌گويند جوهر صوري و جوهر مادي، جسم را تشکيل مي‌دهند. اين يک.

پس ماده يک وقت است که صورت مي‌پذيرد، يک وقت نه، يک ماده و صورتي است که ماده‌اش عرض مي‌پذيرد مثل «ما نحن فيه» کيفيت استعدادي مي‌پذيرد، کيفيت استعدادي عرض است. کيفيت استعدادي عرض است، اين عرض کجا مي‌آيد؟ به محل ماده‌اي که موطن اين ممکن است اينجا قرار مي‌گيرد. يک مطلب ديگري هم داريم و آن اين است که نفس نسبت به اين بدن چيست؟ آيا نفس به مثابه صورت است براي بدن؟ يا نفس به مثابه عرض است براي بدن؟ يا نفس به مثابه يک امري است که تعلق دارد و قيوم است نسبت به او؟ نفس که در بدن يافت نمي‌شود.

در قبل از حکمت متعاليه و اينها، نفس را که مادي مي‌دانستند مي‌گفتند که نفس منطبق است در بدن، انطباع دارد مثل قوايي که در بدن منطبق است. اما در حکمت متعاليه روشن شد که نفس الهي است نفس وجود مجرد است نفس ذاتاً مجرد است و فعلاً مادي است. اينکه موجود مجرد است با بدن چه ارتباطي دارد؟ مي‌گويند تعلق قيومي دارد يعني نسبت به او حالت قيوميت دارد. «مع البدن» است نه «في بدن» و نه «علي البدن» که اينها در اشارات حتماً ملاحظه فرموديد. نفس نه «علي البدن» است نه «في البدن» است بلکه «مع البدن» است و اين معيت هم معيت قيومي است.

اين چيزي که الآن مي‌خواهد حادث بشود شما گفتيد که امکان استعدادي نقشش چيست؟ نقشش اين است که اين محل را مستعد و آماده مي‌کند تا صورت جديدي حادث بشود افاضه بشود. آيا اين صورت جديد اگر صورت باشد اگر عرض باشد اگر نفس باشد چگونه است؟ مي‌گويند سه حالت دارد يا در بدن است يا بر بدن است يا مع البدن است. اگر صورت باشد در محل است اگر عرض باشد بر محل است اگر نفس باشد با محل است.

پرسش: ...

پاسخ: خودش الآن هسته خرما را مثال بزنيد يا حبه گندم را بفرماييد که اين حبه گندم امکان استعدادي نداشته باشد. در خارج که وجود پيدا کرده. الآن از سنبله قبلي، يک حبه‌اي توليد شده است. اگر بفرماييد اين امکان استعدادي نداشته باشد، هيچ چيزي نمي‌شود اين از بين مي‌رود. اما اگر امکان استعدادي داشته باشد دوباره امکان اينکه سنبل بشود وجود دارد.

پس «و کونه من الأمور الموجودة في الأعيان لکونه» يعني امکان استعدادي «کيفية حاصلة لمحلها» اين امکان کيفيت استعدادي «معدّة إياه لإفاضة المبدء الجواد وجود الحادث فيه. إمّا بالذات كالصورة و العرض» که بالذات ماده صورت را مي‌پذيرد. يا بالذات عرض را مي‌پذيرد «أو بالعرض» که بالعرض مي‌پذيرد که نفس چون مع البدن است نه في البدن و نه علي البدن، اين تعلق تعلق تدبيري است و به تعبير ايشان بالعرض است که «كالنفس المجرّدة».

همه اين مواردي که ما گفتيم، گفتيم که احدهما اين‌جوري است رجحان دارد قبول شدت و ضعف دارد لازم ماهيت نيست به محل قائم است و همه اين موارد، «بخلاف الثاني» ثاني کدام است؟ اين امکان ذاتي است يعني همه اين اوصافي که ما الآن برشمرديم راجع به امکان استعدادي بود، اما امکان ذاتي هيچ يک از اين اوصاف را ندارد. «بخلاف الثاني لأنّه بخلافه» براي اينکه امکان ذاتي به خلاف امکان استعدادي است «في جميع تلك الأحكام».

نکته بعد اين است که تفاوت بين امکان استعدادي و استعداد چيست؟ اينجا الآن دارند بيان مي‌کنند که امکان استعدادي را وقتي با مستعدله مي‌سنجيم هست. استعداد را وقتي به محل مي‌سنجيم. مي‌گوييم آقا، اين هسته خرما يا اين حبه گندم امکان استعدادي اين را دارد که نخل باسق بشود وقتي ما اين را به مستعدله مي‌سنجيم مي‌گوييم امکان استعدادي است ولي اگر به خودش بسنجيم مي‌گوييم مستعد است استعداد دارد. اين هسته خرما استعداد دارد اما امکان استعدادي با استعداد فرق مي‌کند. فرقش به اعتبار است. وقتي شما اين را با مستعدله او سنجيديد يعني اين کيفيت را با مستعدله او سنجيديد مي‌شود امکان استعدادي. آقا، اين مستعد هست؟ بله مي‌گوييم مستعد است، اين استعداد دارد. فرقش اين است.

«ثمّ الإمكان الاستعدادي إذا أُضيف إلي ما يقوم به يسمّي استعداده، و إذا أُضيف إلي الحادث فيه يسمّي إمكان ذلك الحادث» بخاطر آن چيزي که بعداً مي‌خواهد اضافه بشود يعني مستعدله که حادث است، مي‌شود نسبت به او امکان استعدادي است. اما وقتي ما با خود اين هسته خرما مي‌سنجيم مي‌گوييم استعداد است.

پرسش: ...

پاسخ: نه، فرق بين استعداد با امکان استعدادي است. استعداد ذاتي هم هست بله. ولي الآن ما در مقام بيان فرق بين امکان استعدادي و استعداد است. به چه مي‌گوييم استعداد و به چه مي‌گوييم امکان استعدادي؟ مي‌گويد هر وقت شما اين هسته خرما را به لحاظ نخل باسق سنجيديد مي‌شود امکان استعدادي. ولي به لحاظ خودش سنجيديد مي‌شود استعداد. «ثمّ الإمكان الاستعدادي إذا أُضيف إلي ما يقوم به» يعني به ماده و موطنش سنجيديد «يسمّي استعداده» اما «و إذا أُضيف» اين امکان استعدادي «إلي الحادث فيه يسمّي إمكان ذلك الحادث» امکان استعدادي به آن مي‌گوييم. «فالإمكان الوقوعي بما هو إمكان وقوعي للشي‌ء قائم لا به بل بمحلّه فهو بالوصف بحال المتعلّق أشبه» يک بحثي هم داريم تحت عنوان امکان وقوعي. امکان وقوعي را کي به آن مي‌گوييم؟ مي‌گوييم امکان وقوعي به لحاظ وقوع و تحقق است نه به لحاظ ذات. پس اين امکان وقوعي در کدام موطن قرار مي‌گيرد؟ در موطن ماده قرار مي‌گيرد به عنوان يک امر واقع شدني. برخلاف امکان ذاتي است. امکان ذاتي فقط در فضاي ذهن و عقل است که انتزاع مي‌کنيم ما. اما امکان وقوعي را به لحاظ موطن و محلّش در حقيقت بايد ملاحظه بکنيم.

پس فرق بين استعداد و امکان استعدادي روشن شد. فرق بين امکان وقوعي و امکان استعدادي را مي‌خواهند بگويند «فالإمكان الوقوعي بما هو إمكان وقوعي للشي‌ء قائم لا به» شيء «بل بمحلّه» شيء. وقتي به محل شيء ما مي‌نگريم امکان وقوعي‌اش را مي‌يابيم. امکان ذاتي‌اش که فقط به ماهيتش داريم توجه مي‌کنيم. آيا ماهيتش واقع مي‌شود يا نمي‌شود، ما خبر نداريم. اما اگر بالمحل و موطنش نگاه کرديم و در آنجا اين امکان وقوعي را ديديم مي‌گوييم يافت مي‌شود. بنابراين امکان وقوعي با امکان استعدادي يکي مي‌شود «فهو بالوصف بحال المتعلّق أشبه» وصف يک وقت ملاحظه کنيد الآن امکان ذاتي وصف به حال موصوف است تمام شد و رفت. يعني موصوفي داريم بنام شجر، امکان هم وصفي است براي اين شجر. وصف به حال موصوف است.

يک وقت مي‌گوييم وصف به حال متعلق موصوف است. متعلق موصوف ما ماده است. چون وصف به حال متعلق موصوف است به اين وصف استناد مي‌دهيم. لذا مي‌گويند يک وقت وصف به حال خود مصووف است در مورد «ما نحن فيه» امکان وقوعي وصف به حال متعلق اشبه است تا وصف به حال خود موصوف.

پس ما يک وصف داريم به حال خود موصوف است مثل امکاني که براي خود ماهيات وجود دارد. امکان وصفي است که متعلق است به موصوف خودش. ولي امکان ذاتي وصف به حال موصوف که نيست. وصف به حال متعلق موصوف است. متعلق موصوف چيست؟ همان ماده‌اي است که ممکن در او قرار گرفته است.

«و منهم من يري» برخي از حکماء اين‌طور مي‌گويند که «أنّ المسمّي بالإمكان الاستعدادي هو بعينه الكيفيّة المزاجيّة» امکان استعدادي چيست؟ امکان استعدادي مي‌گويند عده‌اي آمدند گفتند که همان کيفيت مزاجي است. «و غيرها» مزاج، مثل روح بخاري و امثال ذلک «من حيث انتسابها» کيفيت مزاجيه «إلي الصورة الّتي ستحدث بسببها» آن چيزي که حاصل مي‌شود حادث مي‌شود به سبب اين کيفيت مزاجي.

مثلاً «فمزاج النطفة إذا اعتبر بذاته» وقتي به خود نطفه نگاه مي‌کنيم «كان» مزاج نطفه «كيفيّة مزاجية، و إذا نسب إلي الصورة الحيوانية كان استعداداً لها» بعضي گفتند که ما اين استعداد را اينها ديگه تعابير فني است. ما به چه مي‌گويمي استعداد و به چه مي‌گوييم امکان استعدادي؟ مي‌فرمايند که مزاج نطفه را آن اختلاطي که وجود دارد، اين ترکيباتي که کنار هم هستند، «إذا اعتبر بذاته» فقط به خودش داريم نگاه مي‌کنيم، مي‌گوييم کيفيت استعدادي است يا کيفيت مزاجي است. اما اگر آمديم گفتيم که اين کيفيت مزاجي مي‌خواهد برود انسان بشود، مي‌گوييم استعداد است. امکان استعدادي نمي‌گويند فرق قول دوم و اول چيست؟ فرق قول دوم و اول اين است که قول اول مي‌گويد وقتي ما به حساب موطنش مي‌سنجيم مي‌گوييم استعداد و به حساب آينده‌اش مي‌سنجيم مي‌گوييم مستعدله و استعداد براي او مي‌شود. اين از اين.

اما در قول دوم چيست؟ در قول دوم مي‌فرمايند که ما وقتي به خودش نگاه مي‌کنيم مي‌گوييم کيفيت استعدادي است. مزاج است. وقتي به آينده‌اش نگاه مي‌کنيم مي‌گوييم استعدادش است نمي‌گوييم امکان استعدادي‌اش است. «فمزاج النطفة إذا اعتبر بذاته كان» اين مزاج نطفه «كيفيّة مزاجية» تمام شد و رفت. اما «و إذا نسب» اين مزاج نطفه «إلي الصورة الحيوانية» که بعداً مي‌خواهد بيايد «كان استعداداً لها» نه امکان استعدادي! «کان استعداداً لها».

«و كذلك صحن الدار» مساحت خانه صفت خانه است «صفة الدار» اما «و إذا أُضيف في الذهن إلي عدد ما يسعه من الناس» مي‌گويند اينجا پانصد متر است اين پانصد متر وصف چيست؟ وصف اين خانه است، تمام شد و رفت. ولي شما اگر بخواهيد بگوييد که اين پانصد متر ظرفيت و گنجايش هزار نفر را دارد، مي‌گوييم امکان استعدادي هزار نفر را دارد. مي‌فرمايند: «و كذلك صحن الدار» اين صحن الدار صفت خانه است مساحت خانه پانصد متر است. اما «و إذا أُضيف في الذهن إلي عدد ما يسعه من الناس» که چقدر ظرفيت و گنجايش اين مساحت است؟ اينجا مي‌شود «كان إمكاناً له» مي‌گويند امکان استعدادي اين خانه چقدر است؟

«و ستسمع في تحقيقه ما هو الحقّ القَراح في فصل القوّة[2] و الفعل بإذن الله العليم الفعال» إن‌شاءالله در بحث قوه و فعل که جلد سوم صفحه 49 تا 56 هست إن‌شاءالله اين را هم خواهيم خواند به لطف و عنايت الهي.

الحمدلله در امروز هم فصل هفدهم به لحاظ متن تمام شد، إن‌شاءالله از فردا وارد اشارات اين بحث مي‌شويم تا خدا چه بخواهد.

«و صلي الله علي محمد و آل محمد»


[1] ـ قال (قدس سره) في تعليقيه علي الشفاء (ص162 من التعليقة): ... ولا يلزم أن يكون إطلاق الامكان علي الذاتي والاستعدادي بمجرّد الاشتراك كما ظنّ حتّي يلزم أن لايَتّمَ البرهان علي انّ كلّ حادث له مادّة حاملة لإمكان وجوده علي ما زعمه صاحب الاشراق.. فإنّ الإمكان المذكور في الترديد الواقع في ذلك البرهان ليس إلاّ ما هو القسيم للواجب والممتنع لكن بعد التفتيش يلزم أن يكون مصداقه أمراً وجودياً لما يلحقه من المخصّصات المكانية والزمانية والأحوال الشخصية. ويقرب منه ما أفاده (قدس سره) في ص172 و 173 من تلك التعليقة. وسيأتي منه (قدس سره) ص395 انّ الاختلاف بين الامكانين إنّما هو في الموضع والمصداق لا المفهوم وان ناقش فيه سيّدنا الاستاذ (دام ظلّه) هناك ومال إلي الاشتراك اللفظي فالحقّ هو ما أفاده المصنّف (قدس سره) من الاتحاد مفهوماً والاختلاف مصداقاً حتي يتمّ برهان تقدم المادّة لكل حادث، تدبّر.
[2] ـ ج3، ص49 ـ 56.