1403/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه/ فصل 16/ اشارات
... و اخلاقي و معنوي و تقوايي إنشاءالله بيش از پيش استقبالي از اين روز فرموديد و يک چنين زمينهاي به عنوان روز معلم فراهم شده است چند جملهاي هم ما به ياد استاد بزرگوار مرحوم استاد شهيد مطهري مطالبي را عرض کنيم اميدواريم که خدا إنشاءالله آن روح بلند ايشان را با اوليايش و با رسول مکرم اسلام و علي بن ابيطالب(عليهما آلاف التحية و الثناء) محشور بفرمايد و إنشاءالله به حوزههاي علميه و مراکز علمي و دانشگاهها اين توفيق را عطا کند که چنين چهرههايي که چهرههاي راستيني براي اسلام، جامعه اسلامي و فرهنگ و معارف ايران اسلامي هستند را إنشاءالله ... و بيشتر بفرمايد.
واقعاً چهره ارزشمند شهيد مطهري همچنان در تارک روحانيت و روحانيت معاصر ميدرخشد و همان بياني که حضرت استاد والد بزرگوارمان(دام ظله العالي) فرمودهاند که همچنان خلأ وجود آيت الله مرتضي مطهري شهيد بزرگوار(رضوان الله تعالي عليه) خالي هست همچنان هم همينطور است و با بدلسازي و بديلپروري و امثال ذلک نميشود جاي يک چنين شخصيتي را در حقيقت پر کرد.
اجازه ميخواهم که در چنين روزي که سالروز شهادت اين مغز متفکر جهان اسلام بود که اسلام را حکيمانه ميفهميد و حکيمانه هم ارائه ميکرد، شجاعانه در مدار مباحث علمي حضور پيدا ميکرد و بيدغدغه مسائل خودش را به رغم همه مشکلات و دغدغهها مطرح ميکرد را يادي بکنيم و از اين شخصيت متعالي که همچنان ميدرخشد و با اساتيدي که مثل امام(رضوان الله تعالي عليه) مثل علامه طباطبايي مثل حضرت آيت الله العظماي بروجردي(قدّس الله اسرارهم) چنين شخصيتي را پروراندند در حقيقت هم از اساتيدشان و مشايخ و اساتيدشان و هم از شخصيت ايشان قدرداني کنيم و روح بلند ايشان را با اساتيدشان و با اولياي الهي محشور بداريم.
مستحضريد که ويژگيهاي بسيار ممتازي را جناب مرحوم آيت الله مطهري داشتند و انسانها با يک خصيصه و دو خصيصه به چنين جايگاهي نميرسند. حتماً يک جامعيتي را بايد داشته باشند. علماً عملاً تقوي و اينکه خصائص والاي نفساني آنها را همراهي بکند اين از امتيازات بزرگ يک استادي است. همانطوري که مستحضريد اساتيدشان مثل مرحوم علامه طباطبايي و خود امام(رضوان الله تعالي عليه) و همچنين حضرت آيت الله العظمي بروجردي به صورت رسمي از اين شخصيت تجليل کردند اجلال و ... داشتند امام يکطور و مرحوم علامه طباطبايي به گونهاي ديگر و مرحوم آيت الله العظمي بروجردي به گونهاي ديگر.
امام واقعاً حالا به تعبير عاميانه ميگويند سنگ تمام گذاشتند واقعاً در ارتباط با شخصيت شهيد مطهري تمام حيثيت ايشان را در حقيقت خوب و مثبت آثار ايشان را شخصيت ايشان را و اهداف بلند و افکار بلند ايشان را به عظمت داشتند ميفرمودند بدون استثنا آثار ايشان خوب است و همگان را هم توصيه کردند به اينکه آثار ايشان را دنبال کنند و بخوانند. اين خيلي تأثيرگذار بود آن زمان که شخصيت شهيد مطهري جز براي خواص بلکه براي اخص شناخته شده نبود. اما امام(رضوان الله عليه) هم به لحاظ موقعيت سياسي ايشان تشخيص دادند و به عنوان رئيس شوراي عالي انقلاب معرفي کردند و هم آثار ايشان را و کتابهاي ايشان را به اين عظمت ستودند و مشخصاً هم مرحوم علامه طباطبايي تجليل ويژهاي از ايشان داشتند وقتي که مرحوم شهيد مطهري به شهادت رسيدند علامه طباطبايي با يک وضع خاصي به صحنه آمدند گويا عزيزترين و نزديکترين کسان ايشان از دنيا رفتند. دستمالي داشتند و اشکي که از چشمان مبارکشان بر گونههايشان ميغلطيد را با آن دستمال پاک ميکردند و در باب خصائص و ويژگيهاي ممتاز مرحوم شهيد مطهري نکاتي را فرمودند و از جمله آن نکات ارزشمند اين بود که وقتي ايشان در درس حاضر ميشد من به وجد در ميآمدم و نشاط فوق العادهاي به من دست ميداد و بعد ميفرمودند که هيچ چيزي را هدر نميدادند. تمام آنچه را که ما ميگفتيم ايشان به نحو احسن تلقي ميکرد.
براي استاد چيزي شيرينتر و گواراتر از اين ويژگي نيست که دوستاني که در بحثش حاضر هستند مطالبش را خوب بيابند و تلقي صحيح بکنند و ارائه صحيح داشته باشند که اين ويژگي را ما عملاً در اين کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم مرحوم علامه طباطبايي ميبينيم. اصول فلسفه مرحوم علامه طباطبايي بسيار کتاب متقن و ارزشمندي است. اما اين اتقان و ارزشمندي زماني آشکار و هويدا ميشود که يک شخصيتي مثل شهيد مطهري کنار کار قرار ميگيرند و اين را شرح ميکنند شرح اصول فلسفه و روش رئاليسم مرحوم علامه طباطبايي.
دوستانشان اقرانشان آثار ايشان همه اين ويژگيها را که ما نگاه ميکنيم ميبينيم که واقعاً يک استاد ممتازي بودند يک معلمي بودند که جز به معلمي به چيزي ديگري نميانديشيدند و هيچ چيز را هم با اين ويژگي ببخشيد مخلوط نميکردند. بله، ممکن است که يک نفر ممتاز باشد ولي نه، در علم خودش در دانش خودش در تبليغ اين علم و معارف و دانشش هيچ چيزي را جز خدا در نظر نميگرفت و به روشني بيان ميکرد.
آثار و برکات وجودي ايشان هم شايد بگوييم که نمونه ندارد لااقل در عصر معاصر ما نمونه ندارد آثار ايشان و آنچه که از کتابهاي ايشان نوارهاي ايشان، صحبتهاي ايشان خصوصاً مطالب آتشين و انقلابي و ارزشمندي را که در باب فلسطين مطرح فرمودند و عليه اسرائيل خروش برميآوردند هماکنون کسي به اتقان ايشان و به بيان ايشان به لحن ايشان به استواري مطالب ايشان تحليلهاي ايشان کسي حرف نزد. حرفها خيلي عادي و سياسي است، اما ايشان انصافاً در وادي جريان خبيث اسرائيل که الآن دنيا متوجه اين خباثت شده دارد حرکتهايي را عليه اين جريان خبيث و آلوده دارد ندا ميدهد و صدا ميدهد و باعث ميشود که إنشاءالله اين ريشهکَن بشود و اين غده سرطاني از جامعه بشري حذف بشود و جامعه بشري به يک صلح پايدار برسد. با وجود چنين جريان نژادپرست و خبيثي که جامعه انساني و جامعه بشري هرگز احساس امنيت نميکند. احساس صلح و دوستي نميکند. آدم مثلاً يک گلهاي وجود داشته باشد و ببخشيد دو تا سگ هاري و يک گرگي آنجا بسته باشد. حالا ولو هم بسته باشد آن پارس کردنش ناامني را براي اين گله ايجاد ميکند.
جامعه انساني ميخواهد در کمال دوستي و صلح به يک گفتمان شايسته صلح برسد و جامعه انساني را بر مبناي صلح اداره کند. وقتي چنين کشوري با چنين ددمنشي و خصومتي دارد پارس ميکند و «إن تترکه يلهث» اگر ولشان بکني مثل سگ پارس ميکند اين موجود جا براي اين ندارد که کسي در ارتباط با او احياناً بخواهد مدارا بکند و امثال ذلک. هر کس مدارا کرده سنگ خودش را خورده است. ولي به هر حال شهيد مطهري در مقابل اين جريان فاسد به صورت بسيار رسمي و بر مبناي استوار عقلانيت و ديني، هم عقلانيت اجتماعي و هم آموزههاي ديني اين را داشتند.
ما ويژگيهاي مرحوم شهيد مطهري را بخواهيم رسد بکنيم خيلي ميشود. خيلي امتيازاتي است که ما براي بيان کردن اين ويژگيها نياز داريم که حوزه مخصوصاً اين خصيصهها را اين خصوصيتها را به درستي بشناسد و منتشر بکند و در بين حوزه عموماً و خواص خصوصاً اين را توسعه بدهد.
از جمله ويژگيهايي که از جناب شهيد مطهري به يادگار مانده اين است که به رغم همه احياناً حرفها و شماتتها و سخنهاي آنچناني و اينها ايشان از ملامت ملامتگران نهراسيد و کار خودش را و حرف خودش را زد. يکي از اساتيد الآن خاطرم آمد به حاج آقا نقل ميکرد که يک مجلسي در همين زير کتابخانه مدرسه فيضيه برگزار شد مجلس ختمي بود بعد از نوشتن کتاب حجاب مرحوم شهيد مطهري که اين کتاب اگر مبنا باشد به گونه ديگري بايد فرهنگ حجاب را تعبير کرد و برايش اصرار ورزيد. ايشان فرمودند بعد از اين کتاب وقتي آن مجلس ختم برگزار شد شهيد مطهري وارد شد احدي برايش برنخواست در آن مجلس. اين به جهت اين بود که به هر حال خيليها شايد اين مطلب را نپسندند. اما شهيد مطهري در آنچه که به درستي تشخيص داده بود استوار بود اين خيلي مهم است.
تشخيص دادن مسئله به حق همه حق نيست. بخشي از حق است. اينکه انسان کنارش بايستد حرف بزند تبليغ کند تبيين کند و از شماتتها و ملامتها هراسي به خود راه ندهد و استوار بتواند مطالب خودش را بيان کند. واقعاً شهيد مطهري اينطور بود. در ارتباط روشنفکران عصر خودش ضمن احترام ضمن ادب ضمن اخلاق که اينها ويژگيهاي سرآمد شهيد مطهري بود حرف را ميزد و نقد انديشه را هميشه در دستور کار خودش داشت. از جريانهاي افراطي گرفته تا جريانهاي تفريحي در حوزه انديشه اسلامي. آنهايي که افراطي ميانديشيدند مثل جريان خبيث منافقين و امثال ذلک اينجور ايستاد. حتي در مقابل جريان افراطي چپ مثل جرياني که تودهايها داشتند يا جريان چريکهاي خلق و اينها داشتند همه اين انديشهها را بررسي ميکرد نقد عالمانه داشت نقد منصفانه داشت و بسيار به درستي عمل ميکرد هيچ وقت باعث نشد که نوع نقد و کيفيت نقدش در انتقاد علمياش بخواهد اثر بگذارد و باعث بشود که ايشان نتواند حرفهاي خودش را بزند.
هماکنون هم که حدود پنجاه سال از سالگرد شهادت ايشان دوران شهادتش ميگذرد همچنان اخلاقياتش ادبش و بدون اينکه بله در مسائل علمي با حرارت صحبت ميکرد آتشين بعضاً صحبت ميکرد و نقدش نقد ببخشيد بدون انگيزه نبود يک نقد باانگيزه حرارت ميآورد و جريان را يک مقدار به لحاظ اجتماعي اثرگذارتر و مؤثرتر قرار ميگيرد واقعاً يک استاد مؤثري بود. همه اين خصائص وجود دارد و به پاس همه اين خصائص هم اين روز را به نام ايشان همه کشور الحمدلله امروز به ياد اين معلم والا و وارسته دارد تجليل و تفخيم ميکند.
اما يکي از ويژگيها که بعضاً ميتواند سرآمد ويژگيهاي ايشان برشمرد اين را امروز يک مقدار باهم مرور بکنيم و خلأ اين ويژگي را در حوزههاي علميه خصوصاً بيان ميکنيم.
اين ويژگي همان سخني است که حضرت امام صادق(عليه آلاف التحية و الثناء) فرموده است که «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» همين حديث شريف را مرحوم شهيد مطهري در اين کتاب ده گفتار خودشان آوردهاند و در باب اين مطلب سخن گفتند. حالا دوستان هم ميتوانند به اين مراجعه بکنند. «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» ايشان يک ترجمهاي از اين ارائه ميکنند و بعد يک شرحي ميدهند و بعد مباحث مفصلتر به اقتضاي گفتاري که وجود داشت.
اين بيان شريف که فوق العاده است و بسيار بيان عزيزي است که ما بايد هر روز با اين بيانها، برخي از اينها مثل نفس کشيدن است. برخي از اين احاديث در حد اين است که ما هر روز و هر لحظه با اينها زندگي بکنيم. «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» آن انساني که به زمان خودش و زمانه خودش آشنا هست اين انسان لوابس و مشتبهات و امور حيرت آفرين و امور کج و نظاير آن او را به اشتباه نمياندازد و بر او هجمه نميآورد هجوم نميکند. «لا تهجم عليه اللوابس».
ايشان در خصوص اين «لا تهجم» دو تا تفسير دارند؛ ميگويند يک تفسيري ما فارسي زبانها داريم يک تفسيري هم آقايان عرب زبانها دارند از اين «لا تهجم». ما هجوم را کمّي ميبينيم حالا اين تعبير از بنده است ما هجوم را کمّي ميبينيم اما آنهايي که با اين ... اين را کيفي ميبينند يعني چه؟
ما ميگوييم که هجوم يعني يک حمله شديد. يک اينکه اگر حمله به صورت شديد باشد زياد باشد عده فراواني بيايند و اينها، به اين ميگوييم هجوم. هجوم آوردند و لکن در عرف عرب اين را ميگويند که حمله غافلگيرانه. به هجوم نميگويند يک امر کمّي استفاده نميکنند، کيفي استفاده ميکنند. ميگويند يک حمله غافلگيرانه. يعني ممکن است که شديد نباشد به لحاظ ظاهري و تعداد عِده و عُدهاش زياد نباشد اما به لحاظ غافلگيرانه غافلگير بکند. يک نفر ممکن است که بيايد و غافلگير بشود. البته بيشتر که باشند که بيشتر. اين را ايشان دارند و از اينجا دارند يک بهره خيلي خوبي ميبرند و ميفرمايند که ما اگر از يک جريان اصيل و صحيحي که مال اسلام است غافل بشويم و توجه به آن نداشته باشيم ناگاه ميبينيم که از دست ما گرفتند و بردند. بعد ايشان به عنوان يک مصداق و نمونه جريان نسل جوان را استفاده ميکنند.
ميفرمايند اولاً مراد بنده از نسل جوان به لحاظ نسل فيزيکي يعني جوان به معناي سن بيست سال و اينها نيست هر کسي ممکن است يک نفر سنّش هم بالا باشد ولي نسل جوان باشد يا برعکس يک کسي باشد که سنّش کم باشد ولي انديشهاش کهنه و قديمي باشد. بايد با نسل جوان يعني تفکر جديد و تفکر معاصر به درستي عمل کرد.
سرّ اينکه احياناً جوانها فاصله ميگيرند و دور ميشوند و واقعاً جامعه آنها را احساس ميکند طبيعي است که درک نميکند آنها را. درک جوان يعني درک احساسات درک عواطف درک دوران جديد روزگار جديد مسائل جديد اينهاست. طبيعي است که آنهايي که سنّشان بيشتر است و يا فکرشان قديميتر است نتوانند يک درک درستي از زمانه و زمان خودشان داشته باشند و پيشرفت زمان خودشان را نبينند. در همين خود حوزه براي اينکه بلندگو نصب بکنيم چقدر خسارتها داده شد!؟ براي اينکه حمّام بياوريم که از اين استخر قبلي نجات پيدا بکنيم و از کثافت در بيايد و تمييزي و بهداشت و اينها بيايد چقدر اين حوزه هزينه دادند!؟ حالا مطالبي است که مستحضريد اينها وجود دارد و الآن بحث جدي ما از اينها ما بايد صرف نظر بکنيم.
ايشان با اين زمينه بحثشان را آغاز ميکنند که اين لوابس اگر بخواهد بر انسان هجوم بياورد يعني انسان را غافلگير بکند، اگر ايشان در همان زمان خودش ميگفت که اگر ما نسل جوان را نبينيم انديشههاي آنها افکار آنها احساسات و عواطف آنها را به آن توجه نکنيم کنار بزنيم کنار بزنيم اولاً آنها از دست ما ميروند اين فرصت ارزشمندي که جوان بخاطر جوانياش تازگياش آشنايياش و درک و احساسش آورده اين را ما در حقيقت به آن اعتنا نکنيم و توجه نکنيم اين خسارت است کما اينکه هر نسلي که خودش را به گذشته بپيوندد و گذشته برايش مطلوب باشد که اصلاً خداي عالم اين تفکر نياکاني در قرآن بارها و بارها منکوب گفتند.
آنها گفتند پدارنمان نياکانمان، بعد خدا در جواب فرمود «أ فلا يعقلون شيئا» اگر اينها هيچ چيزي نميفهميدند شما هم ميخواهيد تابع آنها باشيد؟ وقتي اوضاع عوض شد شرايط عوض شد احساسات و عواطف يکي از بهترين ويژگيهاي يک جامعه است و احساس و عواطف را معمولاً جوانها براي يک خانواده و براي يک جامعه ميآورند بايد به اين احساس و عواطف توجه کرد ولو احياناً تا درک کامل نباشد درک را اصلاح کرد اما احساس و عواطف را در جامعه نگاه داشت. اين قصه واقعاً براي جامعه ما هم همچنان يک خطري است. ما خطر مهاجرت را که الآن از بخشها و اقشار مختلف جامعهمان داريم از سطحيترين قشر جامعه ا فرهيختهترين قشر جامعه ما داريم و اگر جريان مهاجرت که يک نوع فرار است يک هجرت نيست، بعضاً يک فراري است که خيليها را دارد شما حساب بفرماييد وقتي از يک نفر از يک جامعه اسلامي جدا شد و کَنده شد و به يک جامعه و کشور آنچناني ره يافت تا دوباره او و بعد نسلهاي او و ذرّيه او بخواهد همچنان موحد و مسلمان و شيعه بماند خيلي دشوار است.
الآن بنده که در چند تا از اين لايوهاي خارجي صحبت ميکردم تماس که ميگرفتند اين خانمها و آقايان عمده مسئلهشان اين بود که ما بچههايمان را چگونه حفظ بکنيم؟ حالا خودمان در يک شرايطي هستيم اما فرزندانمان و ذريهمان چگونه بايد حفظ بشوند؟ ما مهاجرتها را جدي بگيريم. هيچ کسي حاضر نيست از خانوادهاش از عزيزترين کسانش ببرّد و برود. اما اگر واقعاً مجبور بشود اين دلتنگيها را اين نگرانيها را بپذيرد بر خود تحميل بکند و برود، معنايش خيلي معناي جديتر از اين است که ما داريم با آن کار ميکنيم.
به هر حال ايشان اين مطلب را دارند. اما بنده از اينجا ميخواهم يک نقبي بزنم و استفادهاي بکنيم به فراتر از اين مسئله نسل جوان و آن اين است که ما الآن به يک اموري مشغوليم که اين امور ما را از امور اصليتر متأسفانه باز داشته است. من يک نمونه بارزي را که همه شما مستحضر هستيد را عرض ميکنم و بعد منتطبقش کنيم با وضعيت جامعه خودمان. در دوران حالا چه تعبيري بکنيم؟ در دوران قرون وسطي مستحضريد که کليسا با تمام قدرت سعي ميکرد که موقعيت خودش را حفظ کند قدرت را حفظ کند حکومت را حفظ کند دين را با تعريفي که خودش داشت حفظ بکند و به هيچ وجه حاضر نبود که يک حرف غير خودي را در سازماني که از او به عنوان کليسا ياد ميشود بپذيرد. حتي از آن زماني که به اصطلاح مثل گاليله حتي قانون جاذبه و امثال ذلک را هم گفته بودند اينها پذيرش نداشتند و جريان سقراط و امثال ذلک هم محصول اين تفکر افراطي قرون وسطايي بود که فقط و فقط خودشان را ميديدند و تلاششان اين بود که خودشان و قدرتشان را حفظ کنند و هر کسي که با اين هست با او همراه باشند وگرنه بقيه را رها بکنند.
اين يکسال و دو سال نبود، ده سال بيست سال نبود، يک قرن و دو قرن نبود، چند قرن اين جريان اتفاق افتاد و هر جرياني غير از اين جرياني که معاذالله اسمش را خداگرايي گذاشته بودند اين محکوم بود و کليسا سعي داشت که همه آنچه را که در توان داشت و در توشه خودش داشت براي خودش بياورد و نفي بکند ديگران را. اين دوران گذشت که الآن از آن دوران به دوران سياه ياد ميشود. دوران تيره و تباهي و دوران انحطاط بشر ياد ميشود. دوراني که قدرت کليسا در اوج بود و ديني که کليسا ترويج ميکرد در اوج بود. هم دين در دست قدرتمداران کليسا بود و هم دنيا. هم حکومت داشتند قدرت داشتند سلطنت داشتند هزارها از آنها بودند و هم اينکه بهشت و جهنم را خريد و فروش ميکردند. اين قضايا بود در دوران قرون وسطي واقعاً ما تاريخ قرون وسطي را بايد ببينيم.
اين شرايط واقعاً وجود داشت. اما کمکم يک جرياني ميآمد مطرح ميشد و اين جريان گرچه با آن بياعتنايي شد بياعتنايي شد ولي در يک وقتي خروش برآورد و در حقيقت يک هجوم غافلگيرانه بود. هيچ چيزي کليسا را از بين نبُرد کليسا را که مسائل نظامي و امنيتي و اينها از بين نبُرد. کليسا را فرهنگ از بين بُرد. اومانيسم که انسانگرايي است در مقابل خداگرايي برآشفت و اومانيسم کليسا و خداگرايي را به زمين زد. بله، بعد از جريان اومانيسم سوسياليسم آمد کمونيسم آمد پلورايسم آمد همه اين مکاتب که برخي هم حيثيتهاي خشونتي داشتند افراطي داشتند مثل خود کمونيسم و امثال ذلک آمدند ولي همه اينها وليده اومانيسم هستند. چون جريان اومانيسم آمد و قدرت انسانگرايي بر خداگرايي معاذالله با آن اصطلاح آنها چربيد، خداگرايي را کنار زد، اين اومانيسم غافلگيرانه آمد چون اينها غافلگير شدند يعني چه؟ گفتند مگر کسي قدرت دارد؟ ما که قدرت نظاميمان قدرت سياسيمان قدرت دينيمان کم نيست کسي نميتواند با ما مقابله بکند. قدرتي که او داشت قدرت نظامي بود قدرت امنيتي بود قدرت فرهنگي بود گفت کسي نميتواند با ما مقابله بکند. اما غافلگيرانه مکتب فکري اومانيسم آمد و تهاجم به معناي عربياش کرد و او را به گونهاي در انزوا قرار داد که ببخشيد کليسا را تبديل به طويله کرد. اين کار را کرد.
اين کار را اومانيسم کرد. اگر قدرتهاي نظامي و امنيتي بعدش آمدند براي اين بود که در حقيقت آن اصل و ريشه اومانيسم حرکت کرد و اين را کنار زد و اينها قدرت پيدا کردند و مجاري قدرت از طريق مسائل امنيتي نظامي سياسي و امثال ذلک آمدند و آمدند يکي پس از ديگري، شده الآن وضعيتي که امروز از کليسا داريم ميبينيم. اين کليسا يک يک از آموزهاي خودش را از دست داده و نه تنها از دست داده بلکه با آنها همگرا شده است با همجنسگرايان همگرا شده است! اين چيزي برايش نمانده است.
حضرت آقا ميفرمودند که يک سفري رفته بودند براي درمان خودشان سال 75 بود گفتند من با يک پزشکي صحبت ميکردم که سؤال کرديم شما چه ديني داريد؟ گفت من گذاشتم کنار، مسيحي بودم گذاشتم کنار. بله، آن دين اين کار را ميکند يعني آنجور نگاه کردن غافلگيرانه به گونهاي دستگير ميشود که اثري از او باقي نميماند و اين را گذاشتم کنار. مثل ببخشيد دستمالي که گذاشتند کنار.
سخن اين است «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» لوابسي که امروز در جامعه ما وجود دارد و کمکم دارد ميآيد تا گريبان دين را و اسلام را معاذالله بگيرد همان جريان اومانيسم است. اگر ما به جوان و انديشههاي جوان و احساسات و عواطف جواني و افکار و تمايلات جواني بها ندهيم و اينها را در حصر و در حبس و در نگراني و اينها قرار بدهيم تعارفي در کار نيست آن «لا تهجم عليه اللوابس» يک تهديدي است کنار گوش ما. چرا ما ميگوييم هر روز بخوانيم هر لحظه ببينيم؟ براي اينکه اگر براي ما و حوزه ما اين نباشد مرحوم شهيد مطهري با اين ويژگي در صحنه بود در همه جا حرف ميزد، در حوزه در دانشگاه مهمترين نقدها را نقدهاي نسبت به روحانيت و حوزه را مرحوم شهيد مطهري داشت. مهمترين نقدها را در ارتباط با جريان انحرافي که يا تحريفاتي که در ارتباط با عاشورا بود شهيد مطهري داشت. کم عليه ايشان صحبت نشد. حتي شعارهاي تندي عليه ايشان در برخي از کشورها دادند اما اين «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» آمد گفت که اين کربلاي ابي عبدالله عاشوراي حسيني اربعين ابي عبدالله سرمايه ماست اين را از دست ندهيم اين را با مداحيها و با تحريفها و با داستانها و با خوابها و امثال ذلک اين ذليلش نکنيم که بعد کسي بيايد بگويد اينها چيست؟ اين مزخرفات چيست که ميگوييد؟ اين تحريفها آنها را به همراه دارد.
غافگيرانه يک دفعه ديديد که از شما حسين بن علي را گرفتند. عاشورا و کربلا را گرفتند. اينها حقاند اينها ترديدي در حقانيت عاشورا و کربلا نيست بالاي سر همه ما و بالاي چشم همه ما، نام ابي عبدالله را ما ميبوسيم و بر سر و چشم ميگذاريم ولي با اين جريانبازي کردن و با اين داستانها و داستانپروريها و خوابتعريف کردنها و مداحيهاي مزخرف آنچناني اين جريان عظيم را در حقيقت زير سؤال بردن اين همان «لا تهجم عليه اللوابس» دارد تهديدش ميکند و اجازه نميدهد که اين اتفاق بيافتد.
بنابراين ما بايد متوجه باشيم به اين نکته متوجه باشيم که حوزه را در حقيقت در يک جايگاهي قرار بدهيم که آن اصالت و آن رسالت اصلياش را بتواند انجام بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: همين صحبتها دارد ميفهمد که اين فهم ايجاد بشود. اين روزها و اين مناسبتها براي اين است که اين فهم ايجاد بشود. اگر ما حوزهها را به سمت قدرت بکشانيم معطوف به قدرت شکل بدهيم که حتي با يک مسئله فرهنگي بخواهند يک مانور نظامي بدهند و طلبهها لباس پلنگي بپوشند اين چه اتفاقي خواهند افتاد؟ ببينيد شما داريد تمام قدرت حوزه را به سمت قدرت و حکومت ميبريد و فکر ميکنيد که اگر اين حفظ بشود اسلام حفظ ميشود. دين حفظ ميشود جامعه حفظ ميشود. اين يک حمله غافلگيرانه دارد. اين التباساتي و شبهاتي براي اين جامعه ايجاد ميکند که رها ميکنند. ما اگر همه قدرت را همه قدرت فکري و فرهنگي و اجتماعي و حوزه و دانشگاه و اينها را بخواهيم به سمت آنجا ببريم و در يک جايي که مثلاً به اصطلاح حکومت بر او اصرار دارد و ما هم خودمان را همه را آنجا، چه اتفاقي ميافتد؟ همين اتفاق غافلگيرانه است. شما وقتي حوزه را براي يک مسئله فرهنگي و يک رزمايش نظامي و امنيتي تبديل ميکنيد و لباس طلبه يک لباس پلنگي ميشود جنگي ميشود و بخواهد براي يک مسئله فرهنگي چنين مانوري بدهد اين يعني چه؟ يعني تمام قدرت و تمام حيثيتهاي مختلف ما دارد به سمت قدرت ميرود. و وقتي به سمت قدرت رفت ميشود کليسا. ميشود جرياني که غافلگيرانه حالا اومانيسم يا مثل اومانيسم ميآيد و ميگويد مگر شما نديديد که جامعه چهجور دارد ضجه ميزند از جهت فکري و فرهنگي و احساسات و عواطف؟
اين يک نفر يکي از اين اساتيد علوم پزشکي يک مطلبي در همين کليپها بود که شما نميدانيد خودش استاد دانشگاه بود و بسياري از اين پزشکها را تعليم داده بود گفت ما خيلي براي اينها زحمت کشيديم شما نميدانيد يکي از پزشکها وقتي از کشور ميرود چه خسارت عظيمي براي کشور هست؟ بعد فرمود من نميفهمم که چرا اين کار ميشود؟ چطور نميفهمند اين مسئله را؟ وقتي اين استاد ميگفت من به شاگردم ميگفتم که چرا ميرويد؟ گفت: شما که نرفتي و اين همه زحمت کشيديد ديديد با شما چکار کردند؟ با ما که بدتر ميکنند. اين ميشود در حقيقت. اين خطري است که حوزهها را دارد تهديد ميکند همه بخشها را دارد تهديد ميکند. خود قدرت هم بايد متوجه باشد. اگر قدرت متوجه اين نکته نشود از باب «لا تهجم عليه اللوابس» توجه نکند اين حمله غافلگيرانه خواهد آمد و دمار از اين عملش است کارش اين است. کار نظامي نميخواهد. بله، شما در قدرت نظامي در منطقه يک هستيد امنيتي يک هستيد با آنها کاري نداريم. اينها از افتخارات ماست بسيار ارزشمند است. ولي اين بايد در خدمت دين و فرهنگ و جامعه باشد نه اينکه جور ديگري از آن بخواهد استفاده بشود. آن چيزي که شهيد مطهري را به اين اوج رساند که بتواند در اين دوراني که اين همه مسائل فکري وجود دارد همچنان خورشيد اين منظومه شمسي فکري باشد همين ويژگيها و امتيازاتي است که در اين وجود دارد.
مثل اينکه وقت هم گذشته. از همه دوستان سپاسگزاريم بابت لطفي که فرمودند و روز معلم را به همه دوستان خودمان هم که خودشان هم معلم هستند تبريک عرض ميکنيم آرزوي توفيق داريم إنشاءالله خدا نظام ما را جامعه ما را دين ما را فرهنگ ما را تشيع ما را در پناه حضرت بقيت الله الاعظم از هر خطري حفظ بفرمايد و اصول و ارزشهاي انساني و اخلاقي را در اين جامعه عزيز ايراني که با يک فرهنگ فوق العاده اصيلي هست إنشاءالله در پناه حضرت بقيت الله حفظ و نگهبان باشد.