1403/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه/منهج ثانی/اشارات فصل 15
امروز که دوشنبه بيست و هفتم فرودينماه 1403 است اولين روز تحصيلي بحثهاي حوزوي ما است و بعد از ماه مبارک رمضان است و همچنين بعد از سال جديد در حقيقت، از خداي عالم هم عاجزانه مسئلت داريم در اين ماهي که با کرامت خودش ما را مهمان فرمود و جاي کرامتي هم براي همه ما إنشاءالله قرار داد که «دعيتم فيه الي ضيافة الله و جعلتم فيه من اهل کرامة الله» اميدواريم که اين عمل ناقابل و کم را قبول کند «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الکثير اقبل مني اليسير و اعف عنّي الکثير» و إنشاءالله با لطف و عنايتش از همه ما بپذيرد و موفقيتهاي کشور و نظام و جامعه اسلامي را خصوصاً اين موفقيتي که به مناسبت فتح و ظفري که عليه استکبار جهاني خصوصاً اسرائيل غاصب اتفاق افتاد إنشاءالله براي همه جهان اسلام و جهان بشريت و کشور ما هم فخر و زينت باشد و هم اينکه ذخر و شرف باشد و اينکه إنشاءالله توفيقات حاصل بشود اينها عدلگستري باشد و رفع ظلم و جنايت از کليت جهاني باشد و الآن در حقيقت اين نويد و خوشحالي براي همه جامعه بشري است کاملاً محسوس است. حتي کساني که به هر حال به ظاهر بعضاً مجبورند که به قدرت پوشالي اسرائيلي هم به اصطلاح روي خوش نشان بدهند اما در عين حال از جريان تجاوز و ظلم و تعدي و خصوصاً اين جريانهاي اخيري که اين نانجيب ايجاد کرد و کودککشي و خانوادههاي اين چناني را.
جنگها هدفمند شده و به هر حال افرادي که باني و منشأ جنگ هستند و الا اين همه بچهها و زنها و خانوادهها و حالا اينجور ويران کردن اين جز از يک انسان جنايتکار. در گذشته چارهاي نبود اما الآن ميشود مشخصاً يک کاري کرد. وقتي بنا شد پايگاهها را بزنند يا مثلاً فرودگاهها را بزنند و امثال ذلک، اينجور زن و بچه را در اين شرايط قرار دادن و واقعاً نسبت به اين کودکها و اين خانوادهها و زنها اين کار را بکنند خدا در قرآن ميفرمايد که فرعون نانجيب «يذبحون ابنائهم» بچهها را ذبح ميکنند و خانوادهها را هم به اسارت ميبرند. اين نشان از وقاحت يک جريان ظالمانه است. اميدواريم که إنشاءالله کليت ظلم و فساد و تبعيض و اين نارواييها برچيده بشود و واقعاً عدل و انصاف و حق و حقيقت و صدق و صداقت إنشاءالله جايگزين بشود و بشر احساس يک زندگي امني را إنشاءالله در سايه توحيد الهي داشته باشد و با اعتقاد و باور نسبت به جريان توحيد الهي بتواند يک زندگي مسالمتآميزي را در کنار هم در سايه عقل و خردمندي إنشاءالله به پيش ببرد.
ما الحمدلله برنامههايي را در فضاهاي مجازي از گروهها و افراد و اشخاص ميديديم الحمدلله خوب بود. ولي جاي کار بسيار زيادي هم وجود دارد که ميشود فعاليتهاي فرهنگي را در حقيقت در اين راستا زياد کرد؛ يعني اگر ما بتوانيم واقعاً گفتمان صلح را جهاني بکنيم و کاري بکنيم که جامعه انساني در سايه صلح حالا اگر صلح و صفا شد که بهترين است. اگر صلح و صفا نشد همين صلح، چون ما يک بحثي را داشتيم اتفاقاً در همين مؤسسه گفتيم که بالاخره اين صلح دو گونه است. اگر إنشاءالله ايجاد بشود آن وقت زمينه براي رشد جوامع فراهم خواهد شد و بهترين فرصت براي اسلام و خصوصاً تشيع است که بتواند معارفش را در چنين فضايي بيان کند و راه تبليغ و اطلاع به جامعه را إنشاءالله فراهم بکند. بسياري از معارف و دانشهاي بسيار قابل فهم و درک و لذتبخش براي جامعه اسلامي وجود دارد که بايد آنها به جامعه بشري برسد. گاهي وقتها آدم ميبيند که به تعبير حضرت استاد اينها دارد در اين کتابخانهها خاک ميخورد. آن همه توصيهها و سخنان ارزشمند و معارف واقعاً در خصوص اينکه انسان کيست و چيست و چه حقيقتي دارد؟
ما انسان را در فضاي واقعياش و انسانياش باز نکرديم و شکوفا نکرديم. آنچه که الآن دارد از انسان شکوفا ميشود يک انسان طبيعي است، نه يک انسان الهي و اين فرق بسيار فرق متفاوتي است. انسان الهي کيست؟ و انسان طبيعي کيست؟ انسان طبيعي همين انساني است که لذائذش را از طريق چشم و گوشش و حواس ظاهري خودش ميبرد. اين جريان موسيقيها ورزشها شاديها نشاطها و اينگونه از مسائل اين براي حيوان مدرن است نه انسان مدرن. يک حيوان مدرن اين لذائذ را دارد بله اين غرائز و اين لذائذ اينجور تفريحها و اينجور نشاطها و اينجور شادابيها الآن اومانيزم که يک لوگويي که براي خودش طراحي کرده يک انسان آزاد و رها يعني خود آن عکس و آن لوگو در حقيقت جهت رهايي انساني است.
اما اگر انسان در فضاي انسانيتي که خدا براي او تعريف کرده است رها بشود و ملکوتي که براي او در نظر گرفته شده است در آن فضا رشد بکند چه انساني خواهد شد؟ اومانيزم آنچه را که براي بشر ميآورد يک بشر زميني است يک بشري که از زمين روئيده و در زمين فرو خواهد رفت همين! ولي براي يک بشري که آن صبغه اصلياش و جايگاه اصلياش که روح اوست و نفس ناطقه اوست از طرف خدا دارد ميآيد اين اصلاً ناشناخته است. چون بشر اين را نميشناسد براي شکوفايي اين، براي شادابي و طراوت اين و براي رشد و تعالي اين اصلاً نميتواند برنامهريزي کند چون نميداند که اين واقعاً کيست و اين فرصتي است که انسان از جايگاه دين بخواهد بدهد و بنده ديروز يک جلسهاي با دوستانمان در اسراء داشتيم اين مسئله را مطرح کردم که آنچه را که واقعاً دين در گذشته به جهت افراطش به جهت ظالمانه ارائه کردنش باعث شده است که ديگر انسان به سمت دين تمايل پيدا نکند، يک اتفاق بسيار سنگيني افتاد که از آن به رنسانس ياد ميکنند و در اين اتفاق انسان کاملاً ماوراء الطبيعه را کنار زد و فضاي طبيعت را آورد و گفت که بشر بيايد براي خودش برنامهريزي کند خودش خودش را اداره بکند و زندگي خودش را شرايط خودش را و تا آن جايي که براي بشر امکان دارد در جهت رشدش تعالياش. خيلي خوب!
اين عقلگرايي و خِردگرايي و انسانگرايي اصالت انسان و اين همه مکاتب يکي پس از ديگري آمدند. اما آن چيزي که خلأ اين تفکر است اين است که خيلي خوب، شما ميخواهيد انسان را در حقيقت رشد بدهيد اما انسان کيست و چيست؟ چه حقيقتي است؟ آنچه را که در حقيقت ميتوانند از انسان بشناسند همين چهره زميني انسان است همين چهره طبيعي انسان است. لذا طبيعتگرا هستند و اين انسان طبيعتگرا از انسانيت از حقيقت انساني چيزي نميداند وقتي اينها انسان مدرن را تعريف ميکنند ميگويند انسان مدرن انساني است که ماوراء الطبيعه را کنار بزند و هر چه را که دارد در حقيقت در همين فضاي طبيعت دارد و از عقل و خردش براي رشد و شکوفايياش استفاده بکند و لاغير.
اين در حقيقت فروکاستن انسان از عرش به فرش است. خيلي خوب، اين مسئله البته فرش انساني را خوب کرده است. به هر حال لذتها و غرائز و علم و تکنولوژي و بسياري از اين مسائل را بالاخره به رو آورد است و اتفاقاً آن چيزي که در قبل از رنسانس انسانها را خفه کرده بودند در انديشه و تفکر و اينکه بتوانند به هنر خودشان به انديشه خودشان به توانايي خودشان بيايند در صحنه انساني و کار بکنند همه را کنار زدند. اين را کنار زدند و انسان را از فهم و شعور و درک خودش و از فعاليت خودش کنار زدند کنار زدند و گفتند هر چه هست آسماني است هر چه هست از طرف خداست و آن چيزي هم که از طرف خدا آمد بايد از زبان کليسا مطرح بشود و طبعاً انسان را واقعاً خفه کردند و اگر رنسانس در حقيقت يک رونمايي است از انسانيت يک واقعيتي است براي اينکه آنچه که از انسان واقعاً وجود داشت اينها همچنان هم هستند الآن بحث مذهب و ديني که در مسيحيت و امثال ذلک وجود دارد اينکه تفکر عقلي و خردگرايي و اينها را که به آن توجه نميکردند. حالا الآن مجبورند که به آن ملتزم بشوند.
طبعاً اينها با اين وضعيت آنچه را که براي خودشان تهيه کردهاند چيزي جز همين انسانگرايي و طبيعتگرايي و کنار زدن از آنچه را که به تعبير خودشان ماوراء الطبيعه است. آنچه که در بايدهاي ما الآن ميگنجد الآن اومانيزم هم يک سيل شده يک قدرت مطلقهاي شده که کل جهان را گرفته است و عملکردي که متأسفانه در مجموعه ما هم اتفاق افتاد در حقيقت ميرود تا يک رنسانس ديگري را متأسفانه ايجاد بکند در فضاي اسلام. آنچه که احياناً از عملکرد مثلاً اين چند ساله و چند دهه ما ممکن است بعضيها استفاده بکنند چنين چيزي متأسفانه خواهد شد.
ولي آنکه در هر حال چه به وضيعت ما و چه به وضعيت ديگران لازم است که توجه بشود اين است که انسان از آن جهت که انسان است گرچه يک بخش طبيعي و مادي و دنيايي دارد و هيچ ترديدي در آن نيست و آن جسم و جسد اوست و بايد اين جسم و جسد هم به هر حال سامان و نظام پيدا بکند و هر آنچه را که خداي عالم از مواهب طبيعي در اختيارش قرار داده او بتواند به نحو احسن استفاده کند. اينکه خداي عالم در قرآن بارها و بارها ميفرمايد که مثلاً در ارتباط با زمين ميفرمايد که ما اين زمين را زلول و نرم و آرام قرار داديم ﴿فامشوا في مناکبها﴾ يا از سوي ديگر ميفرمايد که ﴿کولوا ما آتيناکم﴾ استفاده بکنيد لذت ببريد اينها هست اينها در حقيقت چيزي را خداي عالم در اين رابطه محدود نکرده است. ما براي شما آسمان و زمين را مسخر کرديم اين مواهب را به شما داديم آنچه را که در جهت بدنتان هست ﴿کولوا و ارعوا انعامکم﴾ هم خودتان بخوريد هم چهارپايان بخورند اين ﴿متاعا لکم و لانعامکم﴾ اينها هست. اينها کمال انساني نيست. اين انسان مدرن نيست اين حيوان مدرن است.
اينکه انسان بتواند از مواهب طبيعي حداکثر استفاده را بکند و لذائذ خودش را و غرائز خودش را در حد متعال إعمال بکند اين انسان مدرن نيست. انسان مدرن آن انساني است که بتواند از همه مواهب طبيعي و وراء طبيعي در جهت رشد و شکوفايي خودش و عظمت خودش و اعتلاي انساني و اينکه انسان خودش را به جوار قرب حق برساند به کمالات والاي انساني و ملکي برساند از فرشته برتر بشود اين ميشود انسان مدرن. والا اينکه با شادي و رقص و موسيقي و اينگونه از مسائل که لذتهاي گوش و چشم و ظاهر بدن انساني است اينکه انسان مدرن نيست اين حيوان مدرن است. ما بايد براي انسان مدرن برنامهريزي کنيم و تنها قدرتي که الآن ميتواند براي اسلام براي انسان مدرن واقعاً راه نشان بدهد مسير را روشن بکند وحي الهي است.
بله، از عقل بايد مدد بگيرد عقل بسيار چراغ ارزشمندي است بالاترين نعمت خدا به بشر همين عقل است اما عقل ميآيد و خودش را در آستانه وحي قرار ميدهد و از حقائق وحياني بهره ميبرد. ما بياييم به اصطلاح ماوراء طبيعت را کنار بزنيم هر چه داريم عقل داريم بياييد. الآن اين همه مباحث به اصطلاح فراانساني که مطرح ميکنند همين پستمدرن و فراانساني مطرح ميکنند يعني همين ضعفهاي يکه انسان خردمند از يک چاله درآمده ولي خودش را به چاه انداخته است. در يک شرايطي دارد قرار ميگيرد که ديگر انسانيت انسان گم ميشود و الزامات و قوانين و جرائم و امثال ذلک دارد انسان را محدود ميکند نه اخلاق نه فطرت نه آموزههاي الهي و وحياني اينها نيستند که بتوانند انسان را در حقيقت آنگونه که هست موقعيتش را مشخص کنند.
در جلسهاي که براي اسراء ما در نظر گرفته بوديم اين مسئله مطرح شد که آنکه در حقيقت از دوران رنسانس اتفاق افتاد اين بود که دست بردند و وحي و فراطبيعت را به قول خودشان کنار زدند و آنچه را که الآن اين چند قرن از اول رنسانس قرن شانزدهم و هفدهم تا الآن دارد اتفاق ميافتد اين است که بشر بيديني را انتخاب کرده معاذالله و آن مسيري که حالا خودشان ميگويند دين. ديني که عقل برايشان آورده است خيلي خوب! اين محصول بشري است که اکنون براساس عقلگرايي دارد جلو ميرود.
اما آيا اين انسانيت است؟ اين آن انساني است که به عنوان اشرف مخلوقات خداي عالم او را آفريده و برتر از همه موجودات قرار داده و جايگاه او را در نظام هستي جايگاه خلافت الهي قرار داده و اين همه سخنان و آموزهها؟ ما براي اينکه بتوانيم جلوي اين سيل را بگيريم البته بناي جنگ و مجادله و مراء و اينها نداريم. يک گفتگو است. گفتگوي انديشه است گفتگوي تفکر است گفتگوي آراء و نظرات است که به هر حال اينکه ما به اصطلاح وحي را کنار بزنيم و حقائق اصيل وحياني را نه حقائق ساختگي و دستخورده بشري را به عنوان دين بخواهيم به بشر بدهيم آنجوري که کليسا آمده و امثال کليسا و بيايند و بگويند که اين دين را فقط از اينجا از اين کانال از يک عده بخواهند بگيرند اين کار بسيار ناصوابي است بايد آزاد گذاشت تا فهم ديني آزادانه بدست بشر برسد.
يکي از مصيبتهايي که بشر متأسفانه در دوران قبل از رنسانس تجربه کرد اين بود که دين آزادنه به دست بشر نميرسيد. دين محبوس بود در اسارت بود و از دست کسان و زبان اشخاصي که خودشان را صاحب دين ميدانستند که اکنون ما هم به يک نوعي به آن مبتلا هستيم متأسفانه! اگر دين در ميدان دين آزادانه خودش خودش را پالايش ميکند. دين يک چيزي نيست که الآن ما يک حرف متشابهي را احياناً در قرآن معاذالله به عنوان متشابه ببينيم ميبينيم که آن قدر محکمات به ما نهيب ميزند و طرد ميکند که اين چه حرفي است که تو ميزني؟ اگر اين هست آن همه حرفهاي محکمات پس چيست؟
بنابراين ذاتي دين نسبت به معارف خودش قطعي است. آن قدر الحمدلله سنت پيامبر مکرم اسلام و ائمه از يک سو و محکمات قرآني و نصوص قرآني هست که ما ميتوانيم يک فهم درست و صحيحي را نسبت به دين واقعاً داشته باشيم. اما بايد بدانيم که اگر دين بخواهد اسيرانه و در تنگناي فهم يک عده مضايقي که فهم يک عده دارند براي دين ايجاد ميکنند بخواهد باشد همين بيش از اين نخواهد بود. همين اتفاقي که براي جهان غرب افتاد و رنسانس ايجاد کرد نخواهد بود. دين اينجور نيست که هر کسي بيايد بگويد من صاحب فهم هستم هر کسي غير از اين فهم باشد کافر است و تکفير و تفسيق و شلاق و تازيانه فقه بدست بگيرد و بخواهد طرد بکند.
نه، بايد دين در آن فضاي خودش با پالايش ذاتي خودش آزادانه به دست بشر برسد و وقتي بشر اين دين را احساس کرد حتماً تابعش خواهد بود. آنچه که به عنوان شعار فرهنگي سال 1403 براي بنياد و دوستان بنياد ما اعلام کرديم و البته اختصاصي به بنياد ندارد ما بنا شد که اگر مقالاتي يادداشتهايي و نکاتي در اين زمينه که ما بخواهيم با به ميدان آوردن وحي، تنها چيزي که الآن ميتواند اين جريان انحرافي را عرض کرديم ما اومانيزم را به لحاظ امتيازاتي که براي بشر آورده عقلانيتي که آورده علم و پيشرفتهاي تکنولوژي و فنآوري که آورده محترم است ما هيچ وقت بنا نيست که با يک تفکري بجنگيم بلکه در کنار يک تفکر ميتوانيم يک تفکر برتر را بياوريم. اگر تفکر برتري داريم بياوريم و مطرح کنيم.
آنچه که به عنوان شعار سال فرهنگي خودمان انتخاب کرديم و چون مخصوصاً آثار حضرت استاد و افکار ايشان به يک بلوغي رسيده، تحت عنوان چيستي وحي حتي ضرورت وحي هم اسمش را نگذاشتيم. چيستي وحي و سهم و نقش آن در نظامهاي بشري و انساني در وحي در نظام سياسي بشر، نظام اجتماعي بشر، نظام فرهنگي بشر، نظام اعتقادي بشر چه سهمي دارد؟ چيستي وحي و نقش و سهم وحي در نظامهاي انساني! و خواستيم که همه کساني و محققيني که هستند حالا چه داخل و چه خارج برادران و خواهران و همه کساني که در اين زمينه که کف اين حد هم مقالات علمي پژوهشي باشد ما استناد بکنيم مثلاً به فلان آيه و فلان روايت نه! فلان آيه و فلان روايت را در دستگاه علمي ببينيم. از منظر علم کلام، علم فلسفه، علم عرفان، علم فقه و ساير علوم و علم باشد. لذا اين را از منظر علوم وحياني خواستيم باشد؛ يعني چيستي وحي و نقش و سهم آن در نظامهاي انساني از منظر علوم وحياني با تکيه بر آثار و انديشههاي آيت الله جوادي آملي. اين به عنوان امري است که روي آن به عنوان يک شعار فرهنگي سال براي خودمان تعريف کرديم و گفتيم اگر تا اول بهمن ماه حالا اول ارديبهشت هستيم تقريباً تا اول بهمنماه اين چند ماه اگر کار تحقيقي و بررسيهاي ضروري اتفاق بيافتد ما از بهمنماه ميرويم براي مميزي و داوري اين مقالات و إنشاءالله اين مجموعه مقالات را اگر إنشاءالله خوب باشد قطعاً چاپ خواهيم کرد و براي سه نفر هم به عنوان جايزه برتر يک جوايزي را إنشاءالله تعيين ميکنيم و حتماً هم بايد چکيدههاي اين مقالات به زبان عربي و انگليسي باشد که اين فضا يک فضاي بينالمللي باشد.
آنچه را که باعث شد که جريان رنساني اتفاق بيافتد که اين هم براي امروز ما تحذيري است و يک توجهي است که در حقيقت اين اتفاقها به اين راحتي نميافتد که يک جريان عظيم اجتماعي در مثلاً چند قرن زحمت بکشند و بالاخره يک تحولي را ايجاد کنند الآن شما حساب بفرماييد به حق از دين اسم بردن در غرب بسيار کار سختي است. يک کليساي ظاهري پوشالي بسيار سطحي و قشري در آنها مانده است ولي الآن کليساها هم در بسيار از مسائل خودشان را وا دادند. بسياري از اين مسائلي که قبلاً به شدت با آن مخالف بودند امثال همجنسگرايي و امثال ذلک را دارند ميپذيرند و خيلي از مسائل ديگر که اينگونه است.
اين محصول يک افراط است. آن افراط به اين تفريط ميانجامد که خداي ناکرده ما در اين افراط نيافتيم که جامعه اسلامي خداي ناکرده بخواهد به چنين تفکري رو بياورد همانطور که کليسا را رأساً کنار گذاشتند معاذالله به قضاياي انديشههاي اسلام هم خداي ناکرده اينجوري بخواهد چنين آسيبي بزند. ما بايد بدانيم که نقش وحي چيست و چه سهمي در حوزه نظام انساني دارد و ميتواند در حقيقت انسان، نظامهاي سياسي اجتماعي فرهنگي حتي تا بحث انسان کامل هم اين بحث جا دارد که انسان کامل را هم ما بتوانيم به درستي معرفي بکنيم و بتوانيم إنشاءالله يک جريان فکري و جنبش و نهضت فکري را در اين رابطه ايجاد کنيم اگر انصافاً چون الحمدلله انديشههاي حضرت استاد و آثار و افکار ايشان خصوصاً در همين حوزه وحي و نبوت، دو سه تا کتاب رسمي دارند. بعضي از کتابها به قلم ايشان است آن کتاب الوحي و النبوة بسيار کتاب قطعي و قدرتمندي است به لحاظ اينگونه مسائل که نقش وحي چيستي وحي و ضرورت وحي را و ما هم واقعاً بنا نيست که مثلاً با يک تفکري بجنگيم.
الآن سرّ اين سالها اين همه مقاله نوشتند و هيچ ارزش علمي ندارد براي اينکه اين مقالات صبغه جنگ دارند صبغه زدن دارند صبغه از بين بردن دارند. نه، بايد بررسي کنيم اگر امتيازاتي دارد شرايط مناسبتري به لحاظ اجتماعي ما که نميتوانيم انکار بکنيم اين قضيه اومانيزم و وضعيتي که براي بشر ايجاد کرده است و اين وضعيت هم براي بسياري از افراد بشر مطلوب است. نميشود جنگيد با اين مسئله. ما بايد در کنار اين انديشههاي اصيل اسلامي خودمان را که خصوصاً در کنار قرآن و عترت طاهره(سلام الله عليه عليهم اجمعين) ايجاد شده اين را در حقيقت بتوانيم برافراشته کنيم و برجسته کنيم و بتوانيم در نظامهاي فکري حضور پيدا کنيم.
لذا هم در جنبههاي سلبي قضايا و هم در جنبههاي اثباتي، مخصوصاً آنچه که باعث شد جريان رنسانس اتفاق بيافتد و اومانيزم سرکار بيايد. اومانيزم از يک سرکار آمد؟ آن وقتي که آمد گفت که من معاذالله به وحي و فراطبيعت نيازي ندارم. اصلاً خدا هست بالاي سرمان، کاري با خدا نداريم ما زندگي خودمان را بايد انجام بدهيم و ما بايد براي خودمان برنامهريزي کنيم و عقلانيتي که اينگونه است ملاک است عقل بدون وحي عقلي که از رسالت و نبوت و معاد و امثال ذلک هيچ خبري ندارد ميخواهد يک زندگي بکند از خاک برميآيد در خاک فرو ميرود و امثال ذلک.
بنابراين اين مسئلهاي است که
پرسش: ...
پاسخ: بله همينطور است.
پرسش: در جهان اسلام هم گفتمان غالب با همين گفتمان ظاهرگريان است با همين متخيلين است ...
پاسخ: به هر حال اين شعار فرهنگي که حالا ما براساس مخصوصاً انديشههاي حضرت آقا و آثار ايشان خدا را شکر آثار ايشان مخصوصاً امسال ديگر به نصاب ميرسد و تمام تفسير ايشان که يکي از منابع قوي در اين رابطه است به ميدان ميآيد. آثار عرفاني ايشان، آثار حِکمي ايشان، آثار کلامي ايشان، فقهي ايشان و ساير مطالبي که ايشان فرمودهاند الحمدلله به عنوان يک اصيل معرفتي البته ما نميگوييم خيلي از مسائل را ما بايد از اينجا برداشت بکنيم خيلي از اين مسائلي که امروز مطرح است شايد به صورت صريح نيامده ولي به عنوان يک منبع معرفتي ميتواند مؤثر باشد و ما امروز ميتوانيم در جهان حرفي براي گفتن داشته باشيم و مسائل را إنشاءالله از اين منظر بررسي کنيم.
پرسش: ... چيستي وحي در انديشههاي انساني خود وحي را درونديني و درونمذهبي بحث بشود يا فراتر از اين؟
پاسخ: نه، اصلاً مخصوصاً براي چيستي وحي و اثبات وحي از دليل عقلي استفاده ميکنيم. در گذشته مثلاً جناب شيخ الرئيس در في النبوات آوردند اثبات نبوت کردند نبوت عامه داشتند يا خود جناب صدر المتألهين در مشهد خامس اثبات نبوت و رسالت را داشتند اينگونه از اينها خصوصاً با توجه به ضعفهايي که اومانيزم در اين رابطه ديد و اينگونه از مسائل را واقعاً ديد و تحجّري که اشاره کردند و همچنين اصراري که اينها آمدند و گفتند دين همان چيزي است که بايد از اين دودکش کليسا برود بيرون.
پرسش: يعني وحي هم به چالش کشيده ميشود!
پاسخ: يعني در حقيقت بررسي ميشود. به چالش کشيده ميشود يعني بررسي ميشود که حقيقت وحي چيست؟ ما لذا نگفتيم ضرورت وحي که بگوييم آقا، يک طرف براي ما قطعي است ما بايد قطعاً بگوييم. نه! چيستي وحي، اصلاض وحي براي چيست؟ فلسفه وحي چيست؟ کيفيتش چگونه است؟ که در اين کتاب الوحي و النبوه خيلي خوب حضرت استاد اين را بيان داشتند و امثال ذلک.
اينها ميتواند به اميد خدا به عنوان مسائلي باشد که ما اگر يک جنبشي را در مقابل اومانيزم حالا ببينيد باز هم از اين تعبير برداشته مقابله و جنگ و مراء و جدال نيايد. نه! ما واقعاً امروزه نميتوانيم با زبان جنگ با جهان حرف بزنيم. بايد با زبان گفتگو و زبان اينکه اين تفکر است اين انديشه است اين برهان و استدلال است اين شواهد عقلي فراوان هست اين نمونهها است و امثال ذلک بايد از اينها استفاده کرد. حتي علوم تجربي را هم بايد در خدمت بگيريم براي اثبات اين معنا که وحي ميتواند بسياري از حالا مثل اينکه آمدند گفتند که ما حتي از طلبههاي درغرب گفتند ايراني هم شيعيان هم ميتوانيم استفاده کنيم براي اينکه بيمارانمان را بخواهند شفا بدهند. دعا ميکنند يا مثلاً براي اين استفاده کنند! در اين حد مثلاً.
اگر بنا باشد اينها آثار اجتماعي داشته باشد، آثار اخلاقي داشته باشد آثار فرهنگي داشته باشد اينها هم شواهدي است که قابل استفاده است. چون امروزه در حقيقت آنکه فضاي غالب است تجربهگرايي و علم و اينگونه از مسائل است. اينها هم در راستاي انديشه اسلامي قابل توجيه است. ما زبانمان زبان تجريد است و اشکال ندارد که زبان تجربه را هم همراه بکنيم و از زبان تجربه هم استفاده بکنيم. ما حتي کساني که در گذشته ميخواستند تفسير علمي از قرآن ارائه بدهند با ايشان برخورد خوبي نداشتيم. حوزهها برخورد خوبي نداشتند نميخواهيم بگوييم که اين حتمي است. مگر حتي زبان تجريدي ما زبان صد درصد است؟ حتي اگر برهان عقلي هم داشته باشيم ميتوانيم بگوييم اين صد درصد است؟ زبان علم هم همين است.
اين همه آياتي که در فضاي مسائل طبيعي و جهانشناسي و کيهانشناسي و هيأت و نجوم و طبيعت است، مگر کم اينگونه از نشانهها و شواهد گرفته شده؟ ما برهان تجريدي براي اثبات حق سبحانه و تعالي خيلي محدود داريم اما برهان تجربي خيلي فراوان داريم. برهان تجربي ما براي اثبات حق سبحانه و تعالي خيلي فراوان است يعني اين همه شواهدي که خدا در ارتباط با ميگويد درختها را نگاه کنيد ستارهها را نگاه کنيد زمين را نگاه کنيد ببينيد چگونه ما اين همه درختهاي مختلف يک زمين واحد يک آفتاب واحد يک آب و خاک واحد چگونه اين اختلاف و اينهاست؟ اينها را به عنوان نمونهها و شواهدي براي اثبات خدا دارند. اينها زبان تجربه است. زبان تجريد نيست. اين علمي که از راه طبيعيات حاصل ميشود الهيات طبيعي اسمش را ميگذارند. اين الهيات طبيعي چقدر شريف است؟ چون ما متأسفانه حوزويها تمام زبانمان زبان تجريد است و از تجربه و اينها دور هستيم از الهيات طبيعي بهره نداريم. در حالي که عمده آيات الهي در اثبات حق از الهيات طبيعي دارد استفاده ميکند. از آن امور تجربي چون بشر عدي با اينها سروکار دارد.
الآن حاج آقا در اين بحثهاي الهيات اسلامي که دارند ميفرمايند که در قرآن اصلاً مباحث توحيد ذاتي و توحيد صفاتي و توحيد حتي لاحدّيت و امثال ذلک که ما خيلي روي آن حساب ميکنيم حکمتمان عرفانمان و امثال ذلک، اينها نيست. بيشترش توحيد ربوبي است و توحيد خالقي است و توحيد افعالي است. قرآن اين است براي بشر اين نازل شده است. يک عده قليلي هستند که با اينها دلخوشاند و با اين مسائل الهيات را در حقيقت ميشناسند.
بله، خدا را در آن کسوت جلال و شکوهش بينهايت بودنش بساطتش اطلاقش احاطه وجودياش اينها خدا را در آن جلال و جبروتش ميخواهند بشناسند. ولي خداي عالم خودش را در اين سطح اجتماعي و سطح طبيعي با مردم دارد کار ميکند. مخصوصاً در ارتباط با اسماء خودش. چرا از صفات خودش اسم نميبرد از اسماء خودش اين همه اسم ميبرد؟ چون اسم دارد کار ميکند. صفت کار نميکند. اسم کار ميکند. «و بأسمائک التي ملأت ارکان کل شيء» اين اسم هزار اسم جوشن کبير است. اين اسم حضرت دعاي حضرت ادريس است. اين اسماء البته اسمائي که عظيماند و والايند که حضرت امام باقر(عليه السلام) در دعيا سحر «اللهم انّي اسئلک من بهائک بابهاء و کل بهائک» اين اسماء فوق العاده هستند و اينها.
اما اسم فرقش با صفت اين است که صفت يک کمالي است براي ذات. اما اسم يک کمال کارآمد است و دارد کار ميکند. دارد اين زمين را شخم ميزند. دارد «أ أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون» خدا خودش را زارع ميداند. خدا خودش را فلّاح و کشاورز ميداند. «أ أنتم تحرثونه أم نحن الزارعون»، «أ أنتم تخلقونه أم نحن الخالقون» اين يعني چه؟ يعني خداي عالم اينجا آمده است. «من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا» عجب! «من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا»؟ تا اين حد؟! «إن الله يأخذ الصدقات» خدا صدقات را ميگيرد شده يک روحاني بزرگي مثلاً اين ويژگيهاي خدا را براي معرفي خدا در جامعه از اينها استفاده بکند؟ خدا صاحب جبروت است صاحب اينها هست که هست! ولي خدا وقتي که ميخواهد خودش را در جامعه معرفي بکند، «هو الذي يأخذ الصدقات» «من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا» کم نيست از اين آياتي که خداي عالم دارد خودش را در اين سطح معرفي ميکند.
جامعه با اين سطح از معارف الهي ميتوانند خدا را بشناسند. «ادعوني استجب لکم» «إذا سألک عبادي عنّي فإنّي قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان» اين حد از صحبتها کم است؟ مبادا نااميد باشيد، من در کنار شما هستم، نااميدي کفر است. اين حرفها شما در فضاي توحيدي بالاتر از اين حرفها را واقعاً ميشود زد؟ اين حضور حق سبحانه و تعالي در عرصه اجتماع و جامعه و فضاي اين چناني است.
آنچه که ما بايد بدان واقعاً بيانديشيم اين است که وحي را در اين حد بياوريم براي مردم و کارآيي اين وحي را، وحي را نبريم در يک سطحي که فقط خواص از آن بخواهند بهره ببرند و در يک فضاي عرفاني خاص آن حيثيتهاي جبروتي و ملکوتي و آن جلال و شکوهي که واقعاً هم جلال و شکوه است آن بساطت و آن اطلاق و آن احاطه وجودي و آن لايزالي و لم يزلي و ابديت و ازليت و اينها اوصاف فوق العادهاي است. فوق العاده هم شريف است. ولي اينها اوصاف والايي است که براي نوع بشر اينها جذابيتي ندارد. خيلي خوب، خدا اگر اينجوري است إنشاءالله خير ببيند خودش لذت ببرد آفرين! ولي آيا آن خدايي که بتواند مسائل زندگي بشر را حل و فصل کند در حالي که حضرت استاد ما حاج آقاي والد بزرگوار ميفرمايند که اصلاً ما در قرآن نداريم که خدا لاحدّيت دارد بساطت دارد اطلاق وجودي دارد احاطه فلان، هست همه اينها وجود دارد. ولي همه اينها در کنار آن جلوههاي اسمائي او و افعالي او دارد کار ميکند.
بسيار بسيار آيات محدودي است.
پرسش: ... خودشان ميفرمايند که «ما ارسلنا رسول الا بلسان قوم ...
استاد: اشکال ندارد ساير پيامبران براي لسان قومشان بودند ولي دين پيامبر مگر جهاني نيست؟ مگر «نذيرا للبشر»، «للعالمين نذيرا» «کافة للناس» مگر نيست؟
پرسش: ... جهاني بود ولي اين آيات جهاني نيست؟
پاسخ: نه، دو تا حرف است. نگاه کنيد قابليتي که اين دين دارد غير از اين است که بايد بالاخره وقتي خدا پيغمبر ميفرستد به يک زباني باشد. با کدام زبان باشد؟ يک زبان بايد باشد. يا عبري است يا عربي يا فارسي بايد باشد.
پرسش: ...
پاسخ: نه، ببينيد حاج آقا، لسان قوم يعني راه ارتباطش اين است اما متعلق اين لسان چيست؟ مگر نگفته است که «کافة للناس»؟
پرسش: ناس ناس عرب است ...
پاسخ: «يا ايها الناس» است.
پرسش: همه به عربي است.
پاسخ: اگر انسان عرب است «يا ايها الانسان إنّک کادح الي ربک کدحا فملاقيه» يعني فقط عرب به ملاقات خدا ميرود؟
پرسش: ...
پاسخ: اگر اينجوري است پس «يا ايها الذين امنوا» به ما تعلق نميگيرد؟
پرسش: ...
پاسخ: عيب ندارد. ببينيد اصلاً خداي عالم ميخواهد براي بشر پيغمبر بفرستد. يک زبان بايد باشد. پس اين کانال ورودياش يا زبان عبري است براي موسي و عيسي و اينها. يا زبان عربي است يا زبانهاي ديگر. اينها که موضوعيت ندارد. آنکه موضوعيت دارد آن خطاب است آيا خطاب متوجه کيست؟ اگر نفرموده است «يا ايها الانسان»؟ شما ميفرماييد «يا ايها الانسان» يعني عرب!؟
پرسش: ...
پاسخ: بله، لسان قوم هست ولي شما خطاب را نگاه کن. اگر خدا ميگفت «يا ايها العرب» اي کساني که عرب هستيد اينکه نيست. خطابها خطابهاي انساني است ناظر به حيثيت انساني است و لذا الآن شما خطاب «يا ايها الذين امنوا» شما عرب هستيد يا فارس هستيد يا زبان ديگري داريد؟
پرسش: او عرب است ...
پاسخ: الآن مثلاً آنکه عرب نيست حالا فارسي است افغاني است کُرد و فلان است مخاطب قرآن نيست؟ پس براي ما قرآن نازل نشده است؟
پرسش: ...
پاسخ: به هر حال بسيار خوب! از شما توقع اين حرفها نيست. به هر حال آنچه که ما الآن داريم اين است که قرآن يک کتاب جهاني است هيچ ترديدي در اين نيست. حالا به زبان عربي است عيب ندارد. به هر زباني باشد اين اشکال هست. اگر زبان فراسي بود ميتوانست جهاني باشد؟ زبان افغاني بود ميتوانست جهاني باشد؟ بله، ميتوانست جهاني باشد. حالا در بين آنها نازل شده با اين زبان است. خطابها را نگاه کنيد. وقتي ميگويد «يا ايها الناس» يا اي عرب؟ ميگفت «يا ايها العرب» چرا گفت «يا ايها الناس»؟! «ايها الناس، يا ايها الانسان» بعد خطابش به يهوديها است به اهل کتاب است «يا اهل الکتاب» اهل کتاب که عرب نبودند. آنها زبانهاي ديگري داشتند با زبان ديگري صحبت ميکردند.
به هرحال ما امروزه نيازمنديم که بتوانيم إنشاءالله ببخشيد بحث امروزمان بنا نداشتيم که ما اين را داشته باشيم. ولي به اين صورت مطرح شد. اميدواريم که دوستان در اين رابطه همّتي بفرماييد و إنشاءالله اين بحث را ما تا دست به دست هم ندهيم و رابطه فکري و فرهنگي باهم ايجاد نکنيم و زمينهاي براي اين فضا نياوريم نميتوانيم. سيلي که راه افتاده مجالي واقعاً نخواهد داد. ما با انديشه ميتوانيم إنشاءالله خودمان را استوار کنيم. خيلي ببخشيد يک مقدار از بحث دور شديم إنشاءالله بحث را دنبال ميکنيم.