1402/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه/ جلد اول/ اسفار اربعه
بحث در فصل نهم از منهج ثاني در بحث مواد ثلاث بود. بعد از اينکه مواد ثلاث را معنا کردند و جهت سهگانهبودن اين مواد ثلاث را بيان کردند که هر شيئي يا ماهيتي نسبت به وجود، يا ضرورت وجود دارد يا نه. يا ضرورت عدم دارد يا نه و اين سه بخش را درست ميکند واجب و ممتنع و امکان را. بعد به تقسيمات ديگري که زير مجموعه اينها بود پرداختند هر کدام را به سه بخش تقسيم کردند واجب بالذات، واجب بالغير واجب بالقياس الي الغير، ممتنع بالذات، ممتنع بالغير، ممتنع بالقياس الي الغير و ممکن بالذات ممکن بالغير ممکن بالقياس الي الغير و از اين نُه قسم، هشت قسم را محقق دانستند فقط يک قسم که امکان بالغير بود را مستحيل دانستند و براي اين مسئله هم يک فصل مستقلي را قرار دادند و تحت عنوان «في استحالة امکان بالغير که در اين فصل ما هستيم.
ذيل اين فصل مباحث ديگري را در ارتباط با امکان مطرح کردند رابطه امکان با ماهيت و اينکه آيا امکان در خارج وجود دارد يا نه؟ مباحثي است که ملاحظه فرموديد.
چند روز هست که در ارتباط با فرمايشات جناب حکيم سهروردي در اين فضا هستيم و خصوصاً بحث امکان که آيا امکان در خارج محقق است يا نه؟
مرحوم سهروردي از مواردي که بسيار روي آن تأکيد دارد و اصرار دارد اين است که بالاخره فضاي حقيقت و اعتبار را کاملاً روشن و مشخص بکند و هر آنچه را که در خارج تحقق دارد عينيت دارد او را اصل ميداند و آنکه در خارج حقيقت و تحققي ندارد آن را امر اعتباري و ذهني ميشمارد راجع به اين مسئله به صورت جدي در صحنه است. بر اساس اين قواعدي را ايجاد کرده تأسيس کرده مثل همان قاعدهاي که ملاحظه فرموديد که هر چيزي که تحققش در خارج مستلزم تکرر نوعش هست آن مستحيل است و از آن جمله است وجود، وحدت، وجوب و امکان و نظاير آن. در روزگاري که ايشان ميزيستند اعتقاد به وجود اينگونه از مسائل در خارج جدي بود مشائين به هر حال به اينگونه از مسائل ميانديشيدند و وقتي ميگفتند که مثلاً شجر ممکن است در خارج هم ميگوييم اين شجري که در خارج است ممکن است اين شجر خارجي متصف است به صفت امکان، پس امکان بايد در خارج وجود داشته باشد در ذهن هم هست، در خارج هم هست مثل اينکه ماهيت در ذهن هم هست در خارج هم هست.
لذا به شدت معتقد بودند که وراء ماهيت يک امر ديگري در خارج وجود دارد بنام امکان بنام وحدت بنام وجود. و ايشان هم به شدت با اين قضيه مخالف بودند و همه اينها را امر اعتباري و انتزاعي و ذهني ميدانستند. اين فضاست مرحوم صدر المتألهين يک موضع در حقيقت مخالفي با ايشان دارد تمام بحثهاي ايشان را مطرح ميکند نظرات ايشان را بيان ميکند و نظر صائب خودش را و تحقيق خودش را بيان ميکند. در خصوص امکان هم جناب حکيم سهروردي به شدت مخالف است از اينکه امکان در خارج بخواهد تحقق داشته باشد وراء ماهيت يک حقيقتي يک امري عيني در خارج وجود داشته باشد بنام امکان. تعبيرشان اين است که «و مما تفتضح به الفرقة المجادلة القائلة بکون الإمکان موجوداً عينياً وراء الماهية» اين از اينکه ما بخواهيم بگوييم که وراء ماهيت يک امر ديگري در خارج وجود دارد بنام امکان، از موارد بسيار ناگفتني است و اين استدلال ايشان کاملاً استدلال درست و تامي است و جناب صد المتألهين فرمود که تعبيرشان اين بود که حالا امروز ميخوانيم «فلا مخلص من هذا الاشکال للقائلين للموجودية الإمکان» آنهايي که معتقدند که در خارج امکان به وجود عيني موجود است هيچ مخلصي و راه گريزي از اين اشکال ندارند.
اين اشکال چيست که در حقيقت در قالب يک قياس مطرح شده است؟ اين است که اگر امکان بخواهد در خارج تحقق داشته باشد ملاحظه بفرماييد اگر امکان بخواهد در خارج تحقق داشته باشد ما اين امکان را بالنسبه به معلول اول بررسي ميکنيم ميخواهيم مورد توجه قرار بدهيم. معلول اول آيا امکان دارد يا ندارد؟ بايد امکان داشته باشد معلول اول است واجب که نيست پس اين معلول اول حتماً امکان دارد اين يک.
ما معتقديم که امکان اين يعني حکيم سهروردي ميفرمايد ما معتقديم که امکان اين يک امر ذهني و انتزاعي است در خارج نيست يک مفهومي است در خارج انطباق پيدا ميکند اما هيچ منشأ انتزاعي مابإزائي ندارد فقط در خارج انطباق پيدا ميکند صادق است همين. مفهومي است که اين مفهوم در خارج منطبق بر آن شيء است. وقتي ميگوييم شجر ممکن است نه اينکه امکان در خارج وجود داشته باشد اين مفهوم بر اين موجود صادق است.
پرسش: ...
پاسخ: منشأ انتزاع هم ندارد اگر منشأ انتزاع داشته باشد پس حيثيت وجودي دارد. مثل حدوث و قدَم که ما معتقديم. اگر منشأ انتزاع داشته باشد اين حرف صدر المتألهين است که بعداً به ايشان اضافه کرده است ولي حرف ايشان اين است.
پرسش: اعتباري صرف.
پاسخ: اعتباري صرف مثل خود وجود. خود وجود را چه ميگويد ايشان؟ ميگويد مفهومي است که اين مفهوم بر اين ماهيت صادق است همين. همين انطباق دارد و صادق است و تمام. امکان هم همينطور است. مفهوم وجوب هم حتي مفهوم وجوب هم همينطور است. وجوب يعني چه؟ يعني واجب حق سبحانه و تعالي نه اينکه کنار وجودش وجوب هم هست. نه، يک مفهومي است بنام مفهوم وجوب بر واجب صادق است همانطوري که يک مفهومي است بنام مفهوم امکان که بر ممکن است صادق است. ولي وجوب، وحدت، امکان، اينها يک سلسله مفاهيم انتزاعي هستند. اين ادعاي جناب حکيم سهروردي است. اما دليلي که الآن دارند ذکر ميکنند و ميفرمايند که اين دليل آن قدر روشن است که مايه فضاحت و افتضاح و رسوايي کساني ميشود که قائلاند به اينکه امکان در خارج وراء ماهيت وجود دارد اين دليل اين است که ميگويند ما نسبت به معلول اول سخن ميگوييم آيا معلول اول ممکن هست يا نيست؟ ممکن است. واجب که نيست ممتنع هم که نيست. نه واجب است نه ممتنع است پس چيست؟ ممکن است.
اين امکانش کجاست؟ اين امکان اگر بخواهد در خارج تحقق داشته باشد ما که ميگوييم در خارج نيست اگر بخواهد در خارج وجود داشته باشد از سه حال بيرون نيست يا مقدم بر معلول اول است يا مع معلول اول است يا مؤخر از اوست «و التالي بأسره باطل فالمقدم مثله» که ما بعضي از مواردش را خوانديم آقايان الحمدلله مطالعه ميفرمايند تکرار نکنيم. استدلالشان را هم ملاحظه فرموديد.
در مقابل اين استدلال، سه اعتراض شده است. اعتراض اولش با همين کلمه «و ليس لأحد منهم أن يکون إن الإمکان لا يتقدم علي المعلول الأول و سائر الأزليات» عدهاي آمدند گفتند چه؟ گفتند اين سخن که ما معتقديم ...
سه تا اعتراض به اين استدلالي که بايد شد، شده است. اعتراض اول اين بود که اين امکان که ميگويند معلول اول ممکن است، اين امکان غير از امکاني است که در ماديات وجود دارد. نسبت به معلول اول و ازليات اين امکان وجود ندارد اصلاً مقدم بر معلول اول نيست. تعبير ايشان اين است که «و ليس لأحد منهم أن يقول إن الإمکان لا يتقدم علي المعلول الأول و سائر الأزليات ـ فإنه يلزم أن يکون الإمکان إنما يحصل بعد أن يوجد الشيء ـ» در حالي که «و قد اعترف» گفتيم اين جواب است «بأن الممكنات لها حدوث ذاتي» خود همينها قائلاند به اينکه ممکنات حدوث ذاتي دارند. حدوث ذاتي يعني چه؟ يعني در مرتبه ذات نيست. مسبوق به عدم است وقتي مسبوق به عدم شد همين امکان است.
بنابراين اينکه ما بياييم بگوييم که معلول اول و ازليات مسبوق به امکان نيستند اين حرف حرف نازدني است. اين را تا اينجا ما خوانديم.
اشکال دومي که الآن بحثش هست از بحث امروز ما از اينجا شروع ميشود که «و لا يمكن الاعتذار بما يقال إن إمكان الأزليات له معنى آخر غير الإمكان في غيرها» ميفرمايد که در مور معلول اول حالا اين واقعاً اشکال جدي است. اشکال اين است که ببينيد کاملاً قياس، قياس قطعي و کاملاً همه جانبه، روشن، جوري است که آدم را واقعاً در يک مخمصهاي قرار ميدهد. ميگويد اگر امکان براي معلول اول وجود داشته باشد و اين امکان هم در خارج محقق باشد از سه حال بيرون نيست يا قبل از معلول اول است يا مع معلول اول است يا مؤخر از معلول اول است «و التالي بأثره باطل» پس امکان در خارج وجود نخواهد داشت.
کساني که قائلاند به اينکه امکان در خارج وجود دارد که نميتوانند به اصطلاح از اين امر دست بردارند دارند دست و پا ميزنند چارهجويي ميکنند يک کاري بکنند که بالاخره وجود اين امکان را در خارج داشته باشند. آمدند گفتند چه؟ گفتند نه، آن امکاني که در مورد معلول اول و سائر ازليات هست اين يک چيز ديگري است يک معناي ديگري است.
پرسش: ...
پاسخ: جواب است. پس اين اشکالي که ببينيد آقايان، حواس آدم را پرت ميکند! قياس تنظيم شد براساس اين قياس و اين استدلال، سه تا اشکال ميخواهند بکنند سه تا اعتذار داشته باشد. اعتذار اين بود چه بود؟ گفتند که «و ليس لأحد منهم أن يقول إن الإمکان يا يتقدم علي المعلول الأول و سائر الأزليات» چرا؟ «فإنه يلزم أن يکون الإمکان إنما يحصل بعد أن يوجد الشيء» گفتند اين امکاني که مال اينها هست بعد از به اصطلاح اينکه شيء يافت ميشود وجود پيدا ميکند. ايشان ميفرمايد اين چه حرفي است؟ مگر شما قائل نيستيد که ممکنات همهشان اعم از ازليات و غير ازليات داراي حدوث ذاتياند حدوث ذاتي يعني چه؟ يعني اينکه در مقام ذات نيستند مسبوق به عدم هستند. اول بايد مسبوق به عدم باشند بعد از ناحيه غير براي آنها وجود بيايد لذا همين بحث را خوانديم در جلسه قبل.
بنابراين آن وصفي که مال خودش هست مقدم است آن وصفي که از بيرون ميآيد مؤخر است. آنکه مال خودش است چيست؟ حدوث ذاتي و امکانش است. آنکه از بيرون ميآيد چيست؟ وجود بالغير است. اين را خوانديم که گذشتيم. فرمود «کيف و حال الشيء في نفسه من نفسه متقدم علي حاله من غيره».
پرسش: ...
پاسخ: اين يک اعتذار و جواب.
اعتذار دوم که بحث امروز ماست اين است که اصلاً امکاني که براي ازليات هست يک معناي ديگري غير از امکان در غير ازليات است. يعني چه؟ آخه ما يک امکان ذاتي داريم و يک امکان استعدادي. امکاني که در ماديات است در موجودات مادي است امکان استعدادي است بايد قبلاً وجود داشته باشد مسبوق به يک ماده و مُدهاي باشد بعد تحقق پيدا بکند. اين مسبوق به ماده و مُده بودن همان امکان استعدادي است و اين بايد قبل از وجود شيء باشد. بنابراين امکاني که در ازليات هست غير از امکاني است که در ماديات و کائنات است به تعبير ايشان يک امکاني در مبدئات داريم يک امکاني در کائنات داريم امکاني که در کائنات است همان امکان استعدادي است که امکاني که در مبدئات هست امکان ذاتي است.
ميفرمايد خيلي خوب، فرمايش شما درست است ولي ما راجع به امکان استعدادي کاري نداريم. ما راجع به معلول اول سخن ميگوييم که معلول اول متصف است به امکان ذاتي. اين هم بحث الآن ماست که بخوانيم. «و لا يمكن الاعتذار بما يقال إن إمكان الأزليات له معنى آخر غير الإمكان في غيرها» ازليات. در غير ازليات يک امکان استعدادي داريم اما در ازليات امکان ذاتي داريم. «ـ فإن الإمكان الحقيقي الذي هو قسيم الوجوب و الامتناع لا يخلو عنه شيء من المعلولات ـ» اين «فإن» جواب است جواب اين اعتذار است. چرا «لا يمکن الإعتذار»؟ براي اينکه ما الآن راجع به امکان استعدادي بحث نميکنيم. ما راجع به معلول اول و امکان ذاتي داريم بحث ميکنيم و اين امکان ذاتي هم «لا يخلو شيء من الممکنات» حتي معلول اول هم به اين وصف متصف است ما سؤال ميکنيم که آيا معلول اول واجب بالذات است يا ممتنع بالذات است يا ممکن بالذات؟ ممتنع بالذات نيست براي اينکه موجود است يافت ميشود. واجب بالذات نيست براي اينکه ما بيش از يک واجب نداريم. پس ميشود ممکن بالذات. بنابراين اين سخن که ما ميگوييم امکان بايد قبل باشد حتي در ارتباط با مبدئات و ازليات هم وجود دارد و اين جواب است.
«فإن الإمكان الحقيقي» امکان حقيقي يعني چه؟ امکان ذاتي. امکان ذاتي يعني چه؟ «الذي هو قسيم الوجوب و الامتناع لا يخلو عنه» از اين امکان «شيء من المعلولات ـ»؟ حتي معلول اول هم از اين خالي نيست. «كيف و إن لم يكن الإبداعيات الدائمية ممكنة في ذاتها بالمعنى القسيم للواجب و الممتنع كانت واجبة بذاتها أو ممتنعة بذاتها و ليس كذا» ما سؤال ميکنيم آيا معلول اول نسبت به وجود، معلول اول يعني صادر نخستين نسبت به اصول وجود آيا واجب بالذات است يا ممتنع بالذات است يا ممکن بالذات؟ واجب بالذات نيست، چون معلول است. ممتنع بالذات نيست چون موجود است. تنها ميشود ممکن بالذات و آن ممکن بالذات در حقيقت مراد ما همين است چون آن آقايان ميخواستند اعتذار کنند و راه گريزي براي خودشان پيدا کنند.
پرسش: ...
پاسخ: «و كذا لا ينفع الاعتذار» اين اعتذار سوم است. حالا إنشاءالله دوستان الحمدلله اين کتاب را ما آورديم که دوستان هم از سطح اسفار و هم عمق اسفار را إنشاءالله داشته باشند تمام مطالبي که الآن داريم عرض ميکنيم را شما إنشاءالله در تحقيق مراجعه کنيد ميتوانيد بيابيد و الا بدون اينها خيلي سخت است پيدا کردن اين مطالب از اين.
«و کذا لا ينفع الاعتذار بما وجد في مسودات بقيت من الشيخ الرئيس سماها بالإنصاف و الانتصاف» خدا غريق رحمت بکند ناب شيخ الرئيس يک کتابي دارد بنام انصاف و انتصاف يک نفر چقدر ميتواند آبرو و شرف و علم و افتخار براي يک کشور و يک ملت و يک مکتب به ارمغان بياورد!؟ بعد از هزار سال همچنان نامش ميدرخشد و حرفش و سخنش سند است واقعاً.
ايشان در اين کتاب الإنصاف و الإنتصاف در مقام تحليل اين دو نوع امکان است که امکان استعدادي يعني چه؟ امکان ذاتي يعني چه؟ يک تعبيري ايشان دارد اين تعبير بسيار تعبير لطيفي است که اين را ميدانند. ميگويد که کائنات است ممکنات کائنات يعني همين ماديات و موجوداتي که در عالم ماده است مسبوق به ماده و مُده، اينها ضعف وجودي دارند و اين ضعف بايد جبران بشود تا اينها استعداد وجود را از ناحيه واجب پيدا بکنند. اما يعني مسبوق به ماده و مُدهاند علت معدّه ميخواهند علت قابلي ميخواهند و امثال ذلک ميخواهند تا تحقق پيدا بکنند. ولي مبدئات و ازليات و اينها مسبوق به ماده و مُده که نيستند، اينجا اين تعبير قشنگ است ميفرمايد که جود الهي ـ دقت کنيد! ـ جود الهي به حدي پوشش ميدهد که اينها نيازي به امکان ندارند. براي اينکه از همان ازل اينها يافت شدند.
پرسش: ...
پاسخ: مبدئات و ازليات همان صادر نخستين و اين حرفها.
پرسش: ...
پاسخ: حالا همين. ايشان ميخواهد در اينجا فرق بين امکان استعدادي و امکان ذاتي را بگويد. ميگويد کائنات يعني ماديات و اينها مثل شجر و حجر و ارض و سماء و انسان و حيوان، همه اين کائنات مسبوق به چه هستند؟ به ماده و مُده هستند و امکان استعدادي هستند. چون مسبوق به ماده و مُدّه و امکان استعدادي هستند بنابراين بايد که اين مراحل طي بشود علل معدّه بيايد يکي پس از ديگري آمادگي پيدا بکنند شأنيت اين را بيابند که از ناحيه علت وجود به آنها برسد ولي مبدئات چيست؟ مبدئات نيازي به هيچ چيزي ندارند. مبدئات موجوداتي هستند که تمام امکانشان همان امکان ذاتي است حالا اينجا اين تعبير تعبير زيبا و لطيفي است از يک حکيمي جود الهي اين موجودات را معطل نميگذارد. آن موجودات به لحاظ ضعفي که دارند اينها بايد معطل بشوند تا اين ضعفشان را جبرا نبکنند و اين امکان استعدادي محقق بشود بعد تحقق. اما اين موجودات نه. اين موجودات بايد همين که امکان ذاتي دارند در تحقق اينها کافي است.
پرسش: ...
پاسخ: وقتي که شما ميگوييد «الشيء ما لم يجب لم يوجد» يعني تا در زماني که در مرز امکان هست تحقق پيدا نميکند بايد از ناحيه واجب و علت يک وجوبي برايش برسد بعد يافت بشود. اما قبل از وجوب، اين امکان دارد. اين امکان ذاتي است. اين حدوث ذاتي است. اين امکان ذاتي براي مبدئات هست اما چون لازم نيست که ماده و مدهاي بگذرد و علل معدهاي حاصل بشود همان امکان ذاتي کفايت ميکند در تحقق اينها. همين است ما ميگوييم مبدئات يک امکان دارند مکوّنات دو تا امکان دارند مبدئات يک امکان دارند امکان ذاتي. مکوّنات دو تا امکان دارند امکان ذاتي و امکان استعدادي. الآن جناب شيخ الرئيس دارد فرق ميگذارد بين امکان ذاتي و امکان استعدادي. تعبير لطيف ايشان اين است که ميگويد امکان ذاتي مبدئات همين کفايت ميکند و جود الهي به حدي است که اينها را معطل نميگذارد زود اينها را موجودشان ميکند.
پرسش: ...
پاسخ: اينکه اصلاً امکان ذاتي اينها در حقيقت ميخواهيم بگوييم که اصلاً در خارج وجود ندارد امکان ذاتي است به ماهيتشان برميگردد.
پرسش: ...
پاسخ: نه، خود وجودش ماده و مُده ندارد وجود شيء مسبوق به ماده و مده نيست و اين نبودن اين ميشود فقط امکان ذاتي.
پرسش: ...
پاسخ: اما مکونات مسبوق به ماده و مده هستند. الآن اين مرغ بخواهد ايجاد بشود نياز به تخم مرغ دارد يا انسان بخواهد ايجاد بشود نياز به نطفه دارد اينها را ميگويند مکوّنات که نيازمند به ماده و مده دارند.
پرسش: ...
پاسخ: آن معناي خَلق اعم از خَلق و امر است نه يعني خَلق در مقابل امر. يک خَلقي در مقابل امر داريم مکوّنات در مقابل مبدئات. يک خَلقي جامع مکوّن و مثل اينکه «الموجود إما خارجي أو ذهني» اما در عين حال ميگوييم «الموجود مساوق للخارجية» يا ميگوييم «الوجود إما واحد أو کثير» باز ميگوييم «الوجود مساوق للوحدة» پس اين وحدت وحدت جامع است که کثرت را هم شامل ميشود و آن خارجيت، خارجيت جامعي است که هم ذهن را شامل ميشود هم خارج را. اين خَلق هم اعم از خَلق و امر است. بله، اگر يک موجودي در نظر داشتيم که مسبوق به ماده و مده بود خَلق است و مسبوق به ماده و مده نبود امر است.
پرسش: ...
پاسخ: فرمايش جناب حکيم شيخ الرئيس را داريم ملاحظه ميکنيم که بعضيها آمدند از اين فرمايش ميخواستند بگويند که بنابراين اين معناي از امکان که براي مبدئات هست غير از معناي امکاني است که براي مکونات است. بله، اين فرمايش درست است اما اين ربطي به اين ندارد که مبدئات ما امکان ذاتي را نداشته باشند «و كذا لا ينفع الاعتذار بما وجد في مسودات بقيت من الشيخ الرئيس سماها» آن مسودّات را «بالإنصاف و الانتصاف» مسودّات تحت عنوان إنصاف و انتصاف است. ايشان چه گفته؟
پرسش: ...
پاسخ: مسودات همان چکنويسهاي ايشان است. «من أن جود الحق» ايشان چه فرموده؟ فرموده «من أن جود الحق الأول» يعني اينکه خداي عالم جواد علي الاطلاق است جودش اقتضاء ميکند «لا يمكن المعلولات من تقدم الإمكان عليها» اين جود اقتضاء ميکند که به معلولات ازلي حيثيت امکان ندهد. امکان ندهد يعني چه؟ يعني مسبوق به ماده و مده نداند. نه اينکه اصلاً بگوييم که اينها امکان ندارند امکان ذاتي هم ندارند. «من أن وجود الحق الأول» اين فرمايش جناب شيخ الرئيس است گفته چه؟ جود حق اول «لا يمکن المعلولات من تقدم الإمکان عليها» بلکه اينها چه هستند؟ اينها بايد بگوييم ما اضافه بکنيم يا خدا رحمت کند مرحوم شيخ نگفته بعضي از اين نگفتن استفاده بد کردند و گفتند که پس اين امکان يعني جناب شيخ نفي کرده اين امکان ذاتي را. نه! اين نفي شده منفي چيست؟ امکان استعدادي است «فإن الكلام ليس في التقدم الزماني» جناب حکيم سهروردي دارد تحليل ميکند تحليل جناب شيخ را تبيين ميکند.
ميگويد «فإن الکلام» يعني کلام جناب شيخ «ليس في التقدم الزماني حتى يحصل الفرق بين المبدع و الكائن ـ في سبق الإمكان على أحدهما دون الآخر» ايشان نميخواهد فرق بين امکان ذاتي و امکان استعدادي را اينجا بگويد. ميگويد آنها امکان ذاتي ندارند و جود حق اقتضاء ميکند که همان امکان ذاتي در تحققشان کافي باشد. «فإن الکلام ليس في التقدم الزماني» که امکان استعدادي باشد «حتي يحصل الفرق بين المبدع و الکائن ـ في سبق الإمکان علي أحدهما دون الآخر» پس کلام شيخ چيست؟ «إنما الكلام في التقدم بالذات أو بالطبع ـ» تقدم ذاتي يا رُتبي يا طبعي معلولات أولي و ازليات همان عبارت است از امکان ذاتيشان.
«إنما الکلام في التقدم بالذات أو بالطبع ـ و لا شك أن الإمكان إذا كان أمرا في العين» اينجا کمکم جناب حکيم ملاصدرا دارد جمعبندي ميکند فرمايش جناب شيخ حکيم سهروردي را که اگر بخواهد امکان در خارج محقق بشود از اين سه حال بيرون نيست يا مقدم است يا مؤخر است يا مع «و التالي بأثره باطل فالمقدم مثله».
«و لا شک أن الإمکان إذا کان أمرا في العين و الوجود بالغير مشروط بالإمكان في نفسه ـ» اين مشروط است حتماً بايد مشروط بالذات باشد و وجود بالغير را از ناحيه غير بگيرد. «و لا شک أن الإمکان إذا کان أمرا في العين و الوجود بالغير مشروط بالإمکان في نفسه ـ و ما للشيء من ذاته يتقدم على ما له من غيره سيما إذا كان ما له من غيره مشروطا بما له من ذاته».
ميگويد که ما الآن دو تا جهت داريم يک جهت ذاتي يک جهت غيري. جهت ذاتي شيء اين است که امکان دارد. جهت غيري شيء اين است که از راه غير آمده است. اين جهت ذاتي مقدم است بر جهتي که از غير آمده است. يعني يک بار ديگر» ما يک امکان ذاتي داريم يک وجود بالغير. امکان ذاتي مال خود شيء است ولي وجود بالغير از غير آمده است. امکان ذاتي چون وصف خود اين است مقدم است وجوب بالغير. «و لا شك أن الإمكان إذا كان أمرا في العين» در حالي که «و الوجود بالغير مشروط بالإمكان في نفسه ـ» يعني امکان بالغير مشروط است به اينکه ببخشيد وجود بالغير مشروط است به چه؟ به امکان نفسه «و ما للشيء من ذاته» و آنچه که براي شيء است «من ذاته» که امکان باشد «يتقدم على ما له من غيره» بر چيزي که براي آن شيء است «من غيره» يعني امکان ذاتي بر وجود بالغير مقدم است «سيما إذا كان ما له من غيره مشروط بما له من ذاته» اگر بناست يک وجود بالغيري از ناحيه غير بيايد حتماً مشروط است به اينکه اين امکان ذاتي باشد يک وقت ما دو تا وصف داريم آقايان، اين سيما بخاطر چه ميخواهد بگويد؟ ميگويد ما يک وصف داريم يکي ذاتي يکي بالغير است. طبيعي است که ذاتي بايد مقدم باشد. خصوصاً آن جايي که اين بالغير بايد متّکي به اين باشد يعني اول ممکن بالذات باشد و براساس ممکن بالذات بودن، ما وجود را براي او بياوريم.
پس حتماً بايد ممکن بالذات مقدم باشد. «سيما إذا كان ما له من غيره مشروطا بما له من ذاته» اينجا کمکم جناب صدر المتألهين ميفرمايد که اين بيان، بيان حکيم سهروردي را بيان فرمودند، اعتراضاتي که بر بيان جناب سهروردي بود هم بيان شد، جوابهايي را هم که جناب سهروردي دادند هم بيان شد، حالا ميخواهند جمعبندي کنند. ميگويند چه؟
ميگويند اين اشکال از آن اشکالات واضح و روشن است «فلا مخلص من هذا الإشكال للقائلين بموجودية الإمكان» اگر کسي قائل به موجوديت امکان باشد نبايد در حقيقت يعني هيچ راه گريز و فراري از اين اشکال براي او وجود ندارد. «فلا مخلص من هذا الإشکال للقائلين بموجودية الإمکان «إلا بالمصير إلى ما حققناه في الاعتذار عنهم» مگر برگرديم به آن چيزي که ما در باب امکان گفتيم.
اگر خاطر شريفتان باشد يک بحثي است تحت عنوان «تصالح اتفاقي» تصالح اتفاقي يعني يک صلحي است که جناب ملاصدرا براي قائلين به وجود امکان در خارج و قائلين به نفي امکان در خارج داشتند. اين تصالح چه بود؟ آن تصالح اين بود که اگر بخواهيد بگوييد که امکان به وجود رابطي و محمولي در خارج وجود دارد اين سخن، سخن باطلي است براساس همين استدلال، و اگر بخواهيد بگوييد که به يک وجود رابط وجود دارد درست است.
پس قائلين به نفي ميگويند که وجود رابطي و محمولي إمکان در خارج نيست و قائلين به اثبات نميخواهند بگويند وجود رابطي و محمولي او هست وجود رابط او هست. اين تصالح اتفاقي است که جناب صدر المتألهين بين اين دو قول ذکر کرده است. ميگويد مگر اينکه ما چنين حرفي بزنيم تا از اين اشکال رهايي پيدا کنيم. «فلا مخلص من هذا الإشكال للقائلين بموجودية الإمكان إلا» يعني مخلصي نيست مگر «بالمصير إلى ما حققناه في الاعتذار عنهم» تحت عنوان «تصالح اتفاقي» ما اين را قبلاً گذشتيم. «و هو» آن تصالح چيست؟ «و هو كون الإمكان و نظائره موجودات لغيرها معدومات في ذاتها» اگر اينها را بخواهيد في ذاته بدانيد و في نفسه بدانيد و بنفسه بدانيد، اينگونه نيست. امکان اينگونه نيست که در خارج باشد. اما اگر بخواهيد موجودات لغيره بدانيد درست است.
پس امکان موجود است در خارج اما لغيره و موجود لنفسه نيست. «و هو» اين «هو» يعني آن تصالح. همان مسيري که تحقيق کردند «و هو کون الإمکان و نظائره موجودات لغيرها معدومات في ذاتها كيف و لو كان للإمكان صورة موجودة في نفسها» يک خط پايينتر «لم يکن من لوازم الماهيات مع قطع النظر من ملاحظة الوجود و العدم معها» اگر امکان بخواهد صورتي در خارج داشته باشد و لنفسه باشد «و لو کان للإمکان صورة موجودة في نفسها «و إن كانت» اين صورت «حاصلة لغيرها كسائر الأعراض الخارجية التي لها صور في الأعيان» اگر بخواهيد شما بگوييد اين وجود محمولي و وجود رابطي برايش داشته باشيد اين مشکل تحقق را دارد و اشکالات جناب حکيم سهروردي درست است اما اگر بخواهد به صورت لغيره باشد اشکالي ندارد. «کيف و لو کان للإمکان» اگر ما بخواهيم بگوييم امکان در خارج وجود دارد «کيف و لو کان للإمکان صورة موجودة في نفسها» آين «لم يكن من لوازم الماهيات مع قطع النظر من ملاحظة الوجود و العدم معها» حالا چون وقت گذشته اجازه بدهيد که توضيح بدهيم نياز دارد که وقت هم گذشته است.