1401/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar riyasat kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 17/02/1401 عنوان جلسه: asfar riyasat kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 17/02/1401
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 87جلسه 87
موضوع: اصالت وجود
تشکر بابت پیام های تسلیت
چون اولين روز درس و بحث هست بر خود لازم مي دونم که نسبت به اظهار لطف و همدردي که دوستان در چه در فضاي حقيقي چه در فضاي مجازي داشتن نسبت به هم رحلت عموي بزرگوارمون و هم نسبت به رحلت مادر گرامي مون مراتب تقدير و تشکر و سپاس خودم رو عرض کنم و حال به اين دو مناسبت سنگين دوستان اعاظم اساتيد فضلا دوستانمون در فضاهاي مختلف لطف فرمودن و سخنان تسلي بخشي رو بيان داشتن مکتوب فرمودند و جوري بود که بالاخره خيلي موثر بود در اين فضا خصوصا در ارتباط با رحلت مادر بزرگوارمون که يک مصيبت غيرقابل جبراني بود وظيفه خودم مي دونم که از همه دوستان خودمون فضلا اساتيد اعاظم که در اين همدردي لطف فرمودند با بيان بزرگواران ايشون سعي کردن که بالاخره اين درد رو تسکين بدن و تسلاي خاطري باشن هم طلب رحمت داشتند و هم مشارکت در مسائل ديني و معنوي داشتند و با قرائت فاتحه و قرآن و مسائلي از اين دست سعي کردن که ما رو در اين امر کمک کنن و مصيبت رو بر ما آسان تر کنن چون هر چه که در حقيقت افراد خودشون رو در اين فضا بيارن طبيعي است که تحمل اين مصيبت آسان تر خواهد شد براي خانواده موزا خب در ارتباط با مادر بزرگوارمون من سخن چنداني الان در موقعش نيستم که عرض کنم فقط يک جمله رو مي تونم يا يک مطلب رو مي تونم عرض کنم و اون است که معناي واقعي کف و همتا بودن در ارتباط با مادرمون و حاج آقا وجود داشت چون زندگي با حضرت استاد کار آساني نيست به همون ميزاني که ايشون در مباحث علمي و معنوي و اخلاقي و تربيتي در يک قامت بسيار بزرگي ايستاده اند به لحاظ مسائل خانوادگي و حتي مسائل ريز خانه با همون قامت ايستاده اند واقعا و تحمل چنين شخصيتي جز يک روح بلند يک وجود انصافا وسيع نمي تونست انصاف تحمل بکنه شايد ما خيلي درک نمي کرديم ولي واقعا اين قصه بود من به ياد بيان حضرت رسول گرامي اسلام که در باب علي بن ابيطالب فرمودند به حضرت زهرا سلام الله عليه لول لولم يکن عليا اگر حضرت علي ع نبود لم يک فاطمه گفت علي وجه الارض آدم تو دون حالا اين سخن بسيار سخن فوق العاده و ممتازي است راجع به اين سخن و عرشي بودن اين سخن نمي شه واقعا حرفي زد اين جايگاه ديگري است اما اين در نوبه خودش در سهم خودش انصافا از اون زماني که اين ازدواج محقق شد که در حقيقت مادرمون حدود پونزده شونزده سال سنشون بود و پدر بزرگوارمون هم بيست و دو سال در حقيقت و اين وصلت سال هزار و سيصد و سي و چهار اتفاق افتاد و خب در آن زمان حضرت آقا در اوج در حقيقت درس و بحث بودن تمام همشون درس و بحث بود به گونه اي که من اين امر ازدواج گوياي که يه چيز بسيار فرعي و ناچيزي بود که ايشون ازدواج کردن يه چند روزي امل بودن بعد آمدند ديگه در قم شيش ماه اين جا بودم و اين برنامه تقريب چهار سال ادامه پيدا کرد آره بله با همسرش که همسر در آمل بود حاجي آقا در قم و در طي اين چهار سال يک بار حاج آقا مي فرمودند که ما مشغول درس و بحث بوديم يعني متوجه اين مسئله نبوديم وعده از طرف ايشون هم عرض کنم که اظهاري نميش که حالا ما تنها هستيم کجا هستيم چه جوري مادر آمل بود با حاج آقا پدربزرگ و مادربزرگ ما و حاج آقا خب اين يک ايثار مياد گذشت فوق العاده مياد در عين حال به هر حال ايثار هم يه مبتني داره يه موقعيتي داره ولي ايشون انصاف مسير رو به گونه اي داشتند چون انصاف داراي همين وجود روح بلندي که بود خب نه اينکه بشه آقا تحمل کردن خب يه به هر حال زماني يه شرايطي ولي واقعا در يه جايگاهي بودن که اين وسعت وجودي و اين روح بلند و جايگاهي که داشتند خب تمام توجهشون اين بود که در حقيقت هر چه که آقا بخواهند خب در اون سن اون شرايط اين جز از يک روح بلندي که تربيت شده يه خانواده اي بودن که اون خانواده انصافا اين جايگاه رو داشت به هر حال تا لحظه وفات شون خب اين کف و همتايي حضور داشت در يک مورد هم ما نداشتيم در طول اين سال ها که حاج آقا به رغم همه دقت ها و حساسيت هايي که واقعا داشتن حتي در مسائل منزل به هر حال حرفي بزنن مطلبي بگن که ايشون اون رو توجه نداشته باشه يا رعايت نکرده باشه از هر نوع انتظاري از هر نوع خواسته اي از هر نوع تمنايي که معمول خانم ها در زندگي دارند ايشون خودش رو دور مي کرد چيزي به عنوان حتي اون اوج جواني تو حرم هم مي خواستن برن گفتم که اگر آقا مناسب نميدونن نمي رفتن نمي خواستند واقعا به هر حال خدا گذشتگان را غريق رحمت بکنه و همه کساني که در جواد رحمت حق قرار گرفتن مخصوص کساني که به هر حال از عقربا و نزديکان هستن و مصيبتش سنگينه ان شا الله جوار رحمت حبس و پان تعالي تسکين بخش هم اون کسي که رفته است و هم کسي که مونده است خوبشون حالشون خوبه بعد از عمل دومي هم که انجام دادم تماس تلفني از تهران با حاج آقا داشتند رضايت بخش بود در حال خوبي به منزل آمدند ولي ديگه شرايط جوري شد که ديگه اما در همون حال هم که بالاخره بودن اين رضايتمندي تا اون لحظه آخر وجود داشت و حضرت استاد اين راحتي رو واقعا مي ديدن به هر حال بنده ضمن تقدير و تشکر از همه بزرگواران سروران عازم فضلا اساتيد و همه دوستاني که در مباحث مون شرکت مي کردند و اظهار لطف و همدردي کردند چه در فضاي به اصطلاح فيزيکال و حضوري که در فضاي مجازي به هر طريقي زباني به هر بياني بنده واقعا تشکر مي کنم آرزوي صحت و سلامت و توفيق دارن براي گذشتگانش از درگاه الهي طلب رحمت و غفران دارم و براي آيندشون هم از ساحت الهي رحمت و هدايت مسئلت مي کنم و اين همدردي و اظهار لطفي که فرمودند هم تشکر مي کنم اميدوارم که خداي عالم به همشون پاداش خير عطا بفرمايد السلام عليکم و رحمه الله و برکاته
درس اسفار:
«إشكالات و تفصيات أنه قد بقي بعد عدة شبهات في كون الوجود ذا حقائق عينية-» همچنان که مستحضر هستيد ما در فصل هفتم هستيم در فصل هفتم عمده مباحثي که به اصالت وجود برمي گردد و همچنين اشکالاتي که شبهاتي که در باب اصالت وجود هست ذکر مي شود حکيم بايستي که دو کار بکنه همکار اثباتي و هم کار سلبي کار اثباتي حکيم اين است که ادله و براهيني که براي اثبات يک مطلب هست رو بيان کند و کار سلبي اين است که اعتراضات اشکالات شبهات و نظائر اون رو دفع بکند تا اين مطلب خوب مستقر بشه صرف اينکه ما بيان استدلالي و برهاني براي يک امر داشتيم کافي نيست بلکه بايستي حدود مسئله به حدي روشن و شفاف باشه که هيچ اعتراضي هيچ شبهه اي هيچ اشکالي نماند اين جا در اين بحثي که امروز داريم و براي چند روز هم در حقيقت اين بحث رو ادامه خواهيم داد که هم موجب منقح شدن ادله و براهين اصالت وجود هست و هم اشکالات و شبهاتي که در اين فضا وجود داره رو مطرح مي فرمايند و رفع اون اشکالات رو هم به عنوان تفصيلات بيان مي کنند اشکالات و تفصيلات اشکالات و شبهات و راه چاره جويي و تفصيلي از اين اشکالات است اشکالات هم نوع بياناتي که از جناب حکيم سهروردي به عنوان دفاع از نظريه خودشون که اثرات ماهيت رو در حقيقت معتقد بودن هست و اينکه اگر وجود بخواهد در خارج محقق بشود چه محذوراتي در حقيقت دارد اين بحث اون در حقيقت ما يک بحث به اصطلاح يعني يک مسئله فلسفي اصالت وجود يک مسئله فلسفي است اما يک مسئله اي نيست در مقابل در عرض مسائل ديگه فلسفي حتي بحث حرکت جوهري از مسائل فلسفي بحث مثلا مسابقت وجود با شيت از مسائل فلس مدتي است مسابقت وجود با و از مسائل فلسفي اما اين مسائل همه در عرض هم و در حد هم نيستن مثل آيات الهي که مي يه بعضي از آيات از هنر آيات مسئله اصالت وجود مسئله تشکيک از غرر مسائل فلسفي است که اگر اين ها روشن بشه خب بسياري از مسائل به تبع اين ها روشن خواهد شد او و محمل مسائل ديگر ثاني بدون شک مسائل فلسفي و هم تنيدن ما از هر مسئله اي براي مسئله ديگر استفاده مي کنيم مسئله حرکت جوهري وقتي روشن شد خب بسياري از مسائل براي ما به تبع حرکت جوهري حل مي شه يا وقتي بحث اتحاد عاقل و معقول وضع اين مسئله براي ما حل بشه خب بسياري از مسائل فلسفي براي ما حل خواهد شد اينا مسائل کليدي و اصلي است که جناب صدرالمتألهين در حقيقت به اين ها بهاي لازم رو داده و در هر جا هم براي اين ها موطني باز کرده است در کتاب مشاعر خب عمد يا در کتاب المسائل القدسيه به بحث اصالت وجود به صورت خب تخصصي واقعا پرداخته هر کجايي که جناب متل احساس بکنه که اين مسئله از مسائل کليدي فلسفي است و با حل اين مسئله بسياري از مسائل حل ميشه و شبهات و ذهنيت ها برطرف مي شه مثل مسئله حدوث خب يه رساله مستقلي رو جناب صدرالمتألهين در باب حدوث مرقوم فرمودند شايد حدس مسئله فلسفي چندان سنگيني نباشه اما چون تبعات کلامي فراواني رو به همراه داشت و متکلمين تو بحث حدوث بسيار اصرار داشتن جين هم شبهات اون ها و مباحث اون ها رو در حقيقت خب مطرح مي کردن اينا گاهي اوقات مسئله چون ذات يک مسئله سنگيني هست مثل افراد موجود مسئله تشکيک خب بهاي چنداني بايد بهش داده بشه تا شبهات و اشکالات و اين ها برطرف بشه يا ادله و براهين متضرر باشه پشت سر هم باشه حقيقت همديگه رو کمک بکنه که هرچه اين ادله متضرر تر باشه و تظاهر ادله اتفاق بيفته خب مسئله براي آدم روشن تر مي شه ديگه چيزي مون از اون طرف هم شبهات و اشکالات در حقيقت برطرف ميشه لذا جناب صدرالمتألهين يعني به هر حال به اقتضاي خود بحث ديگه وارد مسئله حدوث آدم ميشه و حدوث عالم تبعات کلامي سنگيني داره و بايستي روايات در اين باب بالاخره بازگشايي بشه رمزگشايي بشه و روشن بشه که اگر فرمودن حدوث مراد حدوث زماني نيست حدوث ذاتيه و تحليل هستي شناسانه خب اينا باعث ميشه اين مسائل حقيقت اين جوري ديده بشه يعني ما وقتي حکمت متعاليه رو نگاه مي کنيم خدا غريق رحمت کنه صدرالمتألهين واقعا همه حدود و شمول اين بحث رو پايه ريزي کرد و مستحکم کرد و جوري که ديگه چيزي واقعا نمونه ما الان چند تا داريم که تحت عنوان اشکالات و تفسيات ديات اين اشکالات داره مطرح ميشه سه تا چهار تا اشکال عمده اي که در حقيقت حالا جناب جناب عرض کنم که سهروردي يا ديگراني که چنين نظريه اي دارند خب اين ها رو به عنوان ادله و براهين اثرات الاهه مي شناسن ولي جناب صدر المتألهين اين ها را در حد اشکالات و شبهات داره ذکر مي کنه که اين جوري پس بنابراين ما بايستي که اهتمام يک حکيم رو در اين رابطه بدونيم که به چه زنگي جناب صدرالمتألهين بعد از بحث اساس وجود که جنبه اثباتي داشت يعني ذکر براهين و ادله وارد بحث سلبي ميشن که اشکالات و شبهات رو برطرف کنه خب به تعبير خودش « ه قد بقي بعد عدة شبهات في كون الوجود ذا حقائق عينية» يعني اگر بناست وجود حقيقت عيني اصيل خارجي باشه و در خارج وجود محقق باشه چه شبهاتي رو به همراه داره اگر وجود در خارج عينيت و تحقق داشته باشه چه تبعاتي داره که اين از نظرات جناب حکيم سهروردي که عمد هم در کتاب حکمت الاشراق هست و در برخي ديگر تحت عنوان مجموعه مصنفات جناب شيخ اشراق در کتاب تلويحات و عمد از اون جا گرفته ميشه که آدرس همه اينا داده ميشن اولين اشکالي که در حقيقت جناب حکيم سهروردي به عنوان صاحب تلويحات ذکر مي کنن بفرمايند که ما نسبت بين وجود و ماهيت رو بخوايم ارزيابي کنيم، مستحضر باشيد نسبت وجوه نسبت ماهيت با هر امر ديگري غير از وجود يه اقتضائي داره و نسبت ماهيت با وجودي اقتضاي ديگري دارد و چون جناب حکيم سهروردي اين تفاوت بين ماهيت و وجود نسبت ماهيت و وجود رو با ماهيت و سائر اعراض و اوصاف يکسان ديدن اين باعث شده است که بسياري از اين شبهات و غلط پيش بياد و تو اين کليت مطلب داشته باشيم تا بعد ببينيم چي ملاحظه بفرماييد خب طبيعي است که هر صفت و موصوف يا هر قابل و مقبولي خب مناسبات خودشون رو دارن وقتي ما مي گيم که يک چيزي موصوف است يه چيزي صفت هست خب اينا غير هم ديگه غير همديگه هستن قابل امريست مقبول امر ديگر موصوف امريست صفت يک امر ديگر خب ايشون مي فرمايد که اگر بنا باشه که ما ماهيت را نسبت به وجود قابل بدانيم موصوف بدانيم وقتي مي گيم که الشجر موجود اين شجر قابل است و موجود هم مقبول يعني اين شجر قبول مي کند وجود را از شجر موجود يا شجر مي شود موصوف و موجود ميشه صفت خيلي خب اگر ما که حالا شايد خدا بخواد ما جواب قطعي اشکال مون هستش که شما اينا رو دو تا ديديد يعني کان ناقصه تلقي کرديد که اگر اين ها را يکي مي ديديد و کان تامه مي ديدين اين ماهيت و وجود اگر يک حقيقت ديده مي شد که دو پرده داره پس هيچ کدام از اين اشکالات پيش نمي اومد چون شما در حقيقت از جايگاه صفت و موصوف يا قابل و مقبول داريد مي بينيد اين اشکالات داره ذهن مياد جناب صدرالمتألهين در جواب دومي که مطرح مي فرمايند اين نظريه دارن که جواب قطعي اينه که بله اگر ما بخواهيم نسبت بين ماهيت و وجود را نسبت قابل مقبول يا نسبت موصوف با صفت بدانيم اشکالات شما درسته ولي قصه اين جوري نيست بلکه بحث وحدت اين دو هست ولي دو پرده دارند و اعتبار دارن يکي اصيل است و ديگري ظهور اوست وجود اصيل است و تحقق دارد و ديگري ظهور او در ذهن هستش اين نيست که يه حقيقتي داشته باشد يه وجودي داشته باشد که ما بيايم بگيم آقا نسبت ماهيت و وجود نسبت صفت و موصوف است نسبت موصوف و صفت است يا نسبت قابل با مقبول هستش خب جناب حکيم سهروردي اشکال شون رو يا شبهه شون رو اين طور مطرح مي کنند اگر اين جوري اگر وجود بخواهد در خارج محقق بشود يا بايد قبل از ماهيت وجود داشته باشد يا بايد بعد از ماهيت وجود داشته باشند يا بايد هم زمان با ماهيت وجود داشته باشد و التالي باطل فالمقدم مثله اين شکل قياس است تا برسيم به يه بار ديگه بفرماييد اگر وجود بخواهد در خارج محقق بشود و بخواهد صفتي براي ماهيت باشد يا بايد قبل از ماهيت وجود داشته باشد يا بايد بعد از ماهيت وجود داشته باشد يا بايد هم زمان وجود داشته باشد و التالي باطل و المقدم مثله اگر بخواد وجود قبل از ماهيت وجود داشته باشد خب يعني يه وجودي داشته باشد که هيچ ماهيتي با او نباشه ما چيزي در خارج داشته باشيم که هيچ ماهيتي با او نباشه که نيست هيچ چيزي با او وجود نداشته باشد فقط وجود باشد که وجود نداره که محال اين اگر قبل باشه اگر بد بخواهد باشد خب لازمه اش اين است که اول ماهيت وجود داشته باشد و طبق قاعده فرعيت اين وجود بر او حاصل بشود ثبات و شي ل ش ان فرع ثبوت مثبت خب اين لازمش چيه لازمش اين است که در حقيقت براي ماهيت دو تا وجود باشد يک وجود قبل از اينکه وجود براش عارض بشود تو صفت ديگه اين صفت بايستي که قبلش موصوف باش و که ميشه نقل کلام در اون وجود قبلي مي کنيم و مي بينيم که اين سر به تسلسل درمياره وقتي که اگر يه ماهيتي قبل از وجود وجود داشته باشه ما مي گيم اين وجود از کجا آمده مي گن آقا از ناحيه حالا ديگر وجود ديگر اين ميشه تسلسل پس اين ماهيت اگر بخواهد قبل از وجود قبل از عروض وجود وجود داشته باشد منتهي به سلسل بشه و اگر بخواهد که بعد از وجود وجود داشته باشد يعني وجود بعد عارض بشود خب يلزم که يک ماهيت دو تا وجود داشته باشد چرا چون قاعده فريد اقتضا مي کند که ثبوت شي شان فرع و ثبوت مثبت باشد يا لازمه اش اين است که هم زمان باشم چون از اين سه حال خارج نيست ديگه اگر اين طور اگر وجود بخواهد در خارج محقق بشود يا قبل از ماهيت است يا بعد از ماهيت است يا معيت و همراهي با ماهيت دارد و التالي باطل المقدم مثله اگر قبل باشد يعني وجود قبل از ماهيت وجود داشته باشه يعني ما يه وجوهي داشته باشيم که هيچ ماهيتي او همراهي نکنيم اون چيزي که نداريم اگر بد باشد يلزم که در حقيقت ماهيت قبل وجود داشته باشه و ماهيتي که قبل وجود داره وجود بعدي براي اون دو تا وجود ايجاد مي کنه يا نسبت به وجود قبلي تسلسل است و همين طور يا بايد هم باشه که همزماني وجود و ماهيت به زعم جناب سهروردي تعدد وجود ايجاد مي کنه اگر هم باشه يعني يه وجود مال خود ماهيت است يه وجود هم از جايگاه صفت داره مياد و اين دو تا وجود براي يک ماهيت محقق مي شود دو تا جواب براي اين شبهه و اشکالي که مطرح کردن جناب صدرالمتألهين مطرح اگر وجود بد باشه لازمه اش اين است که طبق قاعده فرعي اين است که قبل ماهيت وجود داشته باشه ديگه چون صفت ديگه صفت که بدون موصوف نمي خواد پس موصوف بايد موجود باشه و مقبول بدونه قول نمي شه دو تا جواب براي اين در نظر گرفتن جواب اول جواب تقريب متوسطي است و جواب دوم جواب نهايي جواب اول اين هستش که شما سه تا صورت درست کرديد ديگه گفتيد اگر وجود بخواهد در خارج محقق بشود يا بايد قبل از ماهيت باشد يا بايد بعد از ماهيت باشد يا هم زمان باشد ما مي گيم اين همزماني نه قبل هست نه بعد هست هم زمان با هم اين ماهيت و وجود تحقق دارند و اين همزماني در حقيقت يه وحدتي رو ايجاد مي کنه که بين ماهيت و وجود ديگه ما دنبال قابل مقبولي نگرديم صفت و موصوفي نگرديم اين دوتا به يک وجود موجودند نه اينکه ما به اصطلاح دو تا امر داشته باشيم و مثال مي زنن مثل حرکت و زمان الان حرکت و زمان در خارج موجودند دو تا وجود هست اما اين دو وجود به يک وجود موجود است چون زمان مقدار حرکت چيزي جداي از حرکت که نيست چون اين گونه هست پس بنابراين وجود و ماهيت حتي مثال ديگه مثل جنس و فصل اين جنس و فصل گرچه به لحاظ ماهوي و ذهني از يکديگر جدا هستند يکي بر ديگري حمل ميشه انسان و نوع يا انسان و مث حيوان و همسايگي رو حمل مي کنيم در ذهن اما به لحاظ تحقق يه چيزي ما در خارج داشته باشيم به نام جنس يه چيزي داشته باشيم به نام فضل که نيست يک حقيقت است يک تحقق است که با يک پرده اي از او به عنوان جنس انتزاع مي کنيد پرده ديگر به عنوان پس پس بنابراين اين معيت را ما مي پذيريم نسبت به ماهيت و وجود و بنابراين اون مسئله اي که شما گفتيد که اگر وجود بخواهد در خارج محقق بشود يا قبل از ماهيت است يا بعد از ماهيت است يا مع الماهيت هست ما مي گيم نه بد هست نه قبل بلکه معيت دارد اما معيت که اين جا مطرح است مثل جنس و فصل است مثل حرکت و زمان است که به يک وجود موجودند نه اينکه يه وجود ديگه اي باشه به نام ماهي براي ماهيت يه وجودي بعد به عنوان صفت بخواد بر او آرزو بشود اين جواب اول و جواب ثاني که جواب قاطع هست اين است که تصور شما از مسئله تصور درستي نيست شما فکر مي کنيد که نسبت بين ماهيت و وجود نسبت قابل مقبول است نسبت بين ماهيت و وجود نسبت موصوف و صفت هست نه اين گونه نيست بلکه نسبت از باب کان تامه است تحقق موقع يک شي يه وجودي که ما از اين وجود يک امري را به عنوان ماهيت انتزاع مي کنيم نه اينکه دو تا حقيقت داشته باشيم يکي صفت و ديگري موصوف يکي قابل و ديگري مقبول که با اين ذهنيت اين دوئيت در نزد شما شکل بگيره بعد شما بگيد که خب کدامشون در کدوم جايگاه قرار دادن و اون اشکالاتي که مطرح شده است انشا الله اين چند تا مطلب رو چند تا پاراگراف رو بخونيم خب مي تونيم شال نتيجه بحثمون و خوب داشته باشيم « إشكالات و تفصيات أنه قد بقي بعد» يعني بعد از اينکه ما جنبه اثباتي مسئله رو داشتيم و ادله و براهين اصالت وجود رو ذکر کرديم که مونده « عدة شبهات في كون الوجود ذا حقائق» اگر وجود داراي حقيقت عيني باشد زحمت مي کشن دارن ميان صفحه چهار ص سيصد و نود و نه دقيقا سيصد و نود و نه هستش که داريم مي خونيم « أنه قد بقي بعد عدة شبهات في كون الوجود ذا حقائق» چون ما اين جا گفتيم چي وجود زاهق ذا حقيقت عينيه ما اين جا تا الان اين جوري گفتيم وجود داراي حقيقت عيني تحصل دارد تحصل و اصالت دارد ما اينو گفتيم خب ايشون مي گه که اگر وجود بخواهد حقيقت عيني باشد بله اگر وجود بخواهد حقيقت عيني باشد يک سلسله اشکالات و شبهاتي مطرح است « أنه قد بقي بعد عدة شبهات في كون الوجود ذا حقائق عينية منها» از جمله اون شبهات چيه «ما ذكره صاحب التلويحات» در کتاب عنوان کما شرح حکمه الاشراق صفحه صد و هشتاد و دو که در ذيل اين صفحه در حقيقت اين مطلب هستش خب اشکال چيه به قوله ايشون اين جوري گفتن عين قول جناب حکيم سهروردي امکان الوجود قياس استثنايي «إن كان الوجود في الأعيان صفة للماهية» اگر وجود در اعيان در خارج بخواهد صفت براي ماهيت باشد خيلي خوب «فهي قابلة» پس اين ماهيت ميشه موصوف و قابل صفت وجود حالا وقتي قابل شد «اما تکون» اين ماهيت « موجودة بعده فحصل الوجود مستقلا دونها فلا قابلية و لا صفتية» اگر ماهيت بخواهد به اصطلاح بعد از وجود يافت بشود يعني وجود قبلش باشه لازمه اش اين است که وجود مستقلا و بدون ماهيت بدون اينکه قابليتي باشه موصوف باشه بخواد يافت بشه و اين محاله ديگه ما يه وجودي داشته باشيم که اين وجود هيچي نباشه هيچ ماهيتي با او همراهي نکنه و آن چيزي وجود نداره ديگه خب ملاحظه بفرمايد صورت قياس داشته باشه « إن كان الوجود في الأعيان صفة للماهية » اگه بخواد وجود براي ماهيت صفت باشه و ماهيت موصوف باشه خب پس يعني ماهيت قابلة بايد قابل اين وجود باشه خب اين ماهيت قابل « إما أن تكون موجودة بعده فحصل الوجود مستقلا دونها فلا قابلية و لا صفتية» اگر اين گونه باشه لازمش اين است که وجود قبل از ماهيت يافت بشه و بدون اينکه صفت باشه بدون اينکه مقبول باشه بدون اينکه قابليتي وجود داشته باشه اين ماهي وجود بخواد تحقق داشته باشه اين نمي شه «أو قبله فهي قبل الوجود موجودة بعد الوجود او قبل الوجود» خب چه اشکال داره که ماهيت قبل از اينکه وجود بر او عارض بشود موجود باشه اين چه منظوري داره « فهي قبل الوجود موجودة» لازمش اين است که ماهيت قبل از اينکه وجود بر او عارض بشود موجود بشود خب اين وجودش از کجا آمده هنوز که وجود به عنوان صفت نيامده ديگه مي گن اين ديوار سفيد است خيلي خب اين سفيدي بعد عارض شد اما اگر قبل از عروض سفيدي بر ديوار ديوار سفيد باشه سوال مي کنيم که خب سفيدي از کجا اومده ديگه اگر وجود براي ماهيت قبل از عروض وجود حاصل شده باشد سوال اين است که اين وجود از کجا براي ماهيت رسيده است و اين ماهيت از کجاي وجود داشته «او قبله فه» پس لازمه اش اين است که الا وجود موجود باشد ماهيت قبل از وجود موجود باشد اين هم که باطل فرض سوم اين است که او معه يعني ماهيت موجود باشد ع الوجود « فالماهية موجودة مع الوجود لا بالوجود فلها وجود آخر» مي فرماييد در اين فرض ماهيت بايستي يه وجود ديگه اي داشته باشه چون اين وجود يه وقت هست که ماهيت به وسيله وجود يافت مي شود يه وقت مي گيم نه ماهيت به وسيله وجود يافت نميشه بلکه همراه با وجود يافت مي شود يعني خودش وجود داره وجود هم يه وجودي داره با هم اين جا يافت مي شوند پس اين وجود بالوجود اين ماهيت بالوجود يافت نشده بلکه محل وجود يافت شده خب اگر محل وجود يافت شده پس بايد يه وجود داشته باشه ديگه خب لازمش اينه که براي ماهيت دو تا وجود باشه او معه در اين صورت « فالماهية موجودة مع الوجود لا بالوجود فلها وجود آخر» بايد براي ماهيت وجود ديگري داشته باشند « و أقسام التالي باطلة كلها» اقسام تالي کدوم همين سه تا يعني اگر بخواهد وجود در خارج موجود باشد ماهيت يا بايد قبل از وجود باشد يا معالوجود باشد يا مع وجود باشد و التالي و اصلهاباطل المقدم مثله حالا نمي تونه بگيم رد وجود چرا چون مي گن اگر وجود بخواهد در خارج موجود باشد لازمه اش اين است که اين سه تا باشه ايشون براي اصالت ماهيت دليل ديگه دارن ولي اين دليل همون طور که ايشون فرمودند اشکال است به اساس وجود شبهات و اساس وجود و ايشون داره اين شبهه را مطرح مي کنه دفعش بکنه ايشون اصالت رو با همين
سوال.............
جواب: نه ممکنه که در حقيقت ادله اي داشته باشن مستقيم براي اساس ماهيت، نياريد لطف چون مباني که به هر حال متعالي است همين مسئله که شما مسئله امتحان فراري از اين مسئله مي خواد بر اين مسئله حل ولي هنوز نرسيديم ما هستيم و اولين مسئله فلسفي بر اساس اون چه که اينجا آمده است موج نداريم ما اگر اينو داشته باشيم بالاخره مسئله صفت و موصوف به ذهنمون مياد ديگه الان بگيم الشجره مخذرة خب صفت موصوف ديگه به همين ميزان الشجر موجود هم هست ما در الشجر مخذرة مسئله نداريم ديگه خب بعد صفر اول ش موجود است و مياد اما در بحث الشجر موجود بحث است
سوال..............
جواب: يعني مي تونيم ببينيد هرچه اين بيان ها روشن تر و تحرير شده تر باشه مي تونه بهتر نتيجه بخش خب پس اين قياس را اين جوري داشتيم لذا فرمود المقدمه کذلک يعني چون والتالي و اصلها باطل است مقدم هم به تبعش باطل است و جواب عنه از اين سه موردي که به عنوان تعالي شما ذکر کرديد که فيه يعني ماهيت موجود فيکون موجود بعده قبله او معه ما از اين سه تا اون نوع سوم اختيار مي کنيم نمي گيم که ماهيت قبل وجود داره يا بعد وجود داره نه ما مي گيم ماهيت و وجود با هم يافت مي شوند اما با هم يافت شدن نه به معناي آن گونه که شما تصور کرديد که دو تا وجود باشن يه ماهيت يه وجود بايد نه اون محذور داره ما مي گيم اينا با هم اما نوع باهم بودن اين است که حالا توضيح بديم مثل حرکت و زمان که اين ها به يک مثل جنس و فصل که جنس و فصل در خارج دو تا وجود نيستن که به يک خوان تحقق پيدا بکنن اين دو جنس و مي گيم که عرض کنم که زيد حيوان و ناطق هم جنس باش هست هم فصل باش هست همه قانون هست هم ناطق اما اين يعني نه اينکه دو تا وجود با زيد باشه بلکه يک وجود هست، « و الجواب عنه باختيار أن الماهية مع الوجود في الأعيان» ما اين جمله سوم رو قبول مي کنيم البته توضيح داره ها اين سومي رو که قبول مي کنيم نه اينکه همون صورتي که جناب سهروردي تصور کرده جناب سهروردي مي گه که اينا با هم باشن يا قبل باشه ماهيت قبل باشه يا بايد بعد باشه يا با هم باشن در صورتي که با هم باشن مي گه دو تا وجود است خب بله ما ديگه نمي تونيم الان بگيم و جواب به اختيار فلان اين فرمايش فرمايش تامي نيست چرا چون در حقيقت جناب شيخ شهيد حکم سهروردي پذيرفته که اين ها دو تا هستن قابل مقبول صفت و موصوف اينا دو تا هستن شما بيايد بگيد که مثل جنس فصل يکي هست يا مثل حرکت و زمان يکي هست اين خارج از تصور ايشون بنابراين ما بر اشکال ايشون رو در حقيقت تام مي تونيم داشته باشيم اگر ما بخواهيم بگيم نسبت بين ماهيت و وجود نسبت صفت و موصوف است نسبت قابل مقبول است که با فرض دويد داره جلو ميره جناب حکيمي مرحوم صدرالمتألهين در مقام جواب مي که دويد نيست اين ها به يک وجود موجودند اين به يک وجود موجود رو در حقيقت در ظرف ذهني جناب جناب شيخ اشراق ما نمي تون داشته باشيم چون ايشون اومده از ابتدا پايه گذاري کرده و گفته صفت موصوف قابل مقبول تعدد و حقيقت آورده شما بيايد بگيد که اين جا به يک وجود موجود مثل حرکت و زمان خب يه مقدار خارج از بحث است اما جواب دومي که ايشالا مي رسيم و اون خونده ميشه اين نشان از اين است که در حقيقت جناب صدرالمتألهين اساس اين تصور رو قبول ندارن که نسبت بين ماهيت و وجود نسبت صفت و موصوف يا قابل مقبول نيست بلکه در حقيقت کان تامه و در کان تامه ما يه حقيقت داريم و يک امر اعتباري از او انتزاع مي شود و جواب به اختيار خب يه زمان گذاشته اجازه بديد که براي جلسه بعد بگذاريم به اميد.