1400/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 24/12/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 24/12/1400
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 85جلسه 85
موضوع: بي نيازي هستي
عرض کنم که ما در فصل هفتم هستيم و فصل هفتم هم تحت عنوان بي نيازي هستي «في أن حقيقة الوجود لا سبب لها بوجه من الوجوه» الحمدلله متن و توضيحات لازم براي تبيين بطن داده شده اما اشارات اين فصل که صفحه سيصد و نود و دو در حقيقت اين اشارات آغاز مي شه اون ها خواندني است و مباحث بسيار عمده اي رو داره که در چنين روزي ما راجع به اشارات فصل هفتم نکاتي رو به عرض برسانيم خب نسبت به اينکه حکم مسئله چيست هم روشن است که سببي و عليتي براي حقيقت وجود نيست ولي اين حقيقت وجود به جهت تصوراتي که براي او ذکر مي شود از يک سو و در نگرش ها و منظرهاي عرفاني حکمي تفاوت هاي جدي دارد از سوي ديگر خب لازم است که ما موضوع اين مسئله رو مورد بحث و بررسي قرار بديم که آيا اين حقيقت وجود يعني چي و مراد از حقيقت وجود چيست که اين اشاراتي که اشارت چهار پنج گانه اي که در اين اشارات فصل هفتم استاد آوردن بيشتر براي تنقيح موضوع اين حکم است آيا مراد از حقيقت وجود چيست خب در عرفان مراد از حقيقت وجود همون حقيقت واحد شخصي است که ديگه لساني له که ديگه هيچ نحوه وجود ديگري رو نمي شه براي او فرض کرد نه جريان سامي وجود رو ميشه در حقيقت فرض کرد نه تک تک تعينات را به عبارت ديگر نه تشکيک راه دارد نه تباين بنابراين وجود چه در ساحت تشکيکي چه در ساحت تبايني که تبايني که حکمت هاي مختلف متعالي حکمت مشا و امثال ذلک راجع به او سخن مي گن اصلا در نظام عرفاني معنا ندارد خب اگر گفته مي شود که حقيقت وجود لا سبب لها اگر چه نگرشي در عرفان باشه ناظر به اين است که اون حقيقت واحده شخصيه اون حقيقت سببي براي او نيست نه سببيت بيروني براي او هست که علت قائدي و غايي براي او فرض بشه نه سببيت دروني و ماهوي براي او معاذ الله مثل جنس و فصل براش وجود دارد ندارد اين حکمي است که براي حقيقت هستي در نگرش هاي عرفاني بيان مي شود اما در حکمت متعاليه ما در حقيقت اين سه عنوان از وجود رو داريم يکي در حقيقت حقيقت وجود رو داريم يکي اون فرد اعلا رو داريم که اون وجود مطلق است و ديگري هم تعينات و افراد وجود رو داره اين سه عنوان هست آيا موضوع اين حکم گفتند که لا سبب لها موضوعش آيا مراد اون فرد اعلاي در به اصطلاح تشکيک در حلقه سر حلقه تشکيک مراد است يا نه کل جريان تشکيکي مراد است يا تعينات و افراد اين مصاديق وجود مراد است خب مصاديق وجود که قطعا اينا حقيقت الوجود نيستن قطعا اين ها مراد نيستند يک حقيقت وجودي داريم که در حقيقت مي توانيم از او به عنوان اون فرد اعلا مطلق ياد بکنيم اين هنوز بحث واجب وجودي نرسيديم ما چون واجب وجود اثبات نکرديم که در حقيقت مي گيم که ماي حقيقت وجود داريم که اين حقيقت الوجود سر حلقش اين حقيقت وجود تشکيکي است و سر حلقه اش عبارت است از اون وجود مطلقي که الاصل اما آيا اين کليت سراني حقيقت وجود که مائو موشک که مي دانيم آيا اين سببي دارد يا ندارد ملاحظه بفرماييد چون بر اساس تشکيک از هيولا گرفته تا واجب الوجود همه شون در اين بستر تشکيکي هستن يکي فرد اعلا مصداق اعلاي اين فرد است که احکام خاص خودش رو دارد مثل حکم وجوب حکم اطلاق حکم احاطه حکم صرافت و امثال ذلک و ديگر حلقه هاي وجود که نه اون ها به لحاظ حلقات خودشون در حقيقت به لحاظ حلقات خودشون سبب دارند علت دارند هم تقرر ماهوي مي خوان وجودي مي خوان و امثال ذلک اون سر حلقه اي که منزه از هر نوع سببيت داخلي و خارجي است عبارت است از اون حلقه برتر اون فرد اعلا که اون فرد مطلق است اما اگر ما واقعا حقيقت الوجود را به اون فرد اعلا کار نداشته باشيم ناظر به کليت اين هستي باشيم يعني يک حقيقت واحده مشکک آيا اين چي مي فرمايند که اين هم سببي ندارد اين هم نه سبب ماهوي دارد که تقرب ماهوي جنس فصلي بخواهد نه سبب وجودي دارد که علت و علت فاعلي و علت غايي و امثال ذلک داشته باشن بنابراين در اين دو تنبيه اول يا دو اشاره اول دارند تنقيح مي کنند موضوع اين حکم را که آيا موضوع اين حکم مصاديق وجود يک آيا موضوع اين حکم اين وجود سراني است که از اون فرد اعلا گرفته تا ماهي و هيولا يا نه فقط اون فرد اعلي مراد است و اون فرد مطلق که سر حلقه حقيقت تشکيکي وجود هست اينا دارن مرقب مي کنن اشارات فصل هفتم سيصد و نود و دو يکم همان گونه که قبل بيان شد مسائل اوليه فلسفه که موضوع اون ها مساوي موضوع علم است دو گونه هستن قبل بيان شد که برخي مسائل فلسفي برخي از آن به لحاظ موضوع برابري مي کند با موضوع خود علم فلسفه در برخي از آن محمول مسئله مختص به حقيقت وجود من حيث هو نبوده و شامل مراتب مترتبه وجود نيز مي شود مثل اصالة وجود و مسئله بسا بساطت آن خب وقتي مي گيم الوجود و اصيل که مختص به يک مرحله دو مرحله ديگر نيست وقتي گفته مي شود که وجود و بسيط که مختص يک مرحله دو مرحله ديگه که نيست اينا ها به وجود بر مي گردن به مراتب شون در برخي از آن محمول مسئله مختص به حقيقت وجود من حيث نبوده و شامل مراتب مترتب وجود نيست مي شود مثل مسئله اصالت وجود مسئله بساطت اما برخي ديگر محمول مسئله مختص به حقيقت وجود من هيس است که شامل مراتب آن نمي شود مثل مسئله تشکيک که مختص به حقيقت وجود منزه وجود دارد خيلي خب پس آقايان ببين ما وقتي که محمولات فلسفي رو داريم بايد ببينيم که اين محمولات فلسفي که روي موضوع مياد و موضوع هم وجود است کدوم شان از وجود آيا شان تشکيکي وجود يعني شاني که به حقيقت اصلي برمي گردد يا به لحاظ مرتبه يا به لحاظ اون فرد اعلي مسئله مورد طرح که مسئله لا سبب حقيقت الوجود هست در اين فصل از زمره مسائل اخير است يعني مثل اصالت و بساطت نيست که مربوط به تک تک مصاديق وجودي باشد يعني محمول آن مختص به حقيقت مطلقه وجود بوده و شامل مراتب مقيد آن نمي شود يعني مثلا وجود آسمان لا سبب لها نيست وجود زمين لا سبب لها نيست اينا اين حکم حکم لا سبب لها مال اين مراتب نيست و شامل مراتب مقيد آن نمي شود البته فرق دقيقي بين مشکک بودن حقيقت وجود و بين غني محض بودن آن از مطلق سبب است خب يه وقت مي گيم که حقيقت وجود سببي ندارد اينا از اون دقت هاي فوق العاده فلسفي است که به ذهن حاج آقا در حقيقت مياد ذهن نه قد و دزد استاد در حقيقت داره مياد خب مايه الان تقريب سه تا عنوان وجودي داريم يکي همين مصاديق مقيد به تعبير ايشون افراد مقيد شجر حجر ارض سما يکي دو حقيقت سرياني وجود که از اون حلقه مطلق گرفته تا به هيولا اون فرد اعلا که اون سر حلقه تشکيک هست اين سه تا مصداق براي وجود الان فرض مي شود قطعا اون فرد افراد و مصاديق موضوع بحث نيست آيا موضوع بحث اون فرد اعلا است اون سر حلقه وجود است که لا سبب لها يا نه مال اين کليت حقيقت وجود فرس است که از اون حلقه گرفته تا هيولا را شامل مي شود آيا کدام يکي از اين دو تا موضوع هستن الان ايشون دارن فرق بين اين دو قسم رو ميذارن فرد اعلي و مطلق وجود دو فرد دو حقيقت سرانه وجود کدام يکي از اين ها لا سبب لحظ ايشون مي فهم هر دو لا سبب لها است اما فرقي بين اون فرد اعلي هست به اين فرد راضي بفرماييد البته فرق دقيقي بين مشکک بودن حقيقت وجود و بين غني محض بودن آن از مطلق سبب است خب وجود مشکک است يک وجود قم از مطلق سبب است خب آن امتياز ظريف اين است که مشکک بودن حکم متن حقيقت گسترده است و هرگز در واجب مشکک بودن يافته مي شود درسته که حقيقت هستي اون حقيقت سرياني اون حقيقت مشکک است ولي ديگه افراد و مصاديق کهک نيستن که بنابراين نه واجب نه ممکنات هيچ کدام به لحاظ شخص خودشون شکک نيستم آن امتياز ضعيف است که مشکک بودن حکم متن مشکک بودن حکم متن حقيقت گسترده است و هرگز در واجب يافت نمي شود به طوري که واجب مشکک باشد بي نياز بودن حکم مرتبه اعلاي آن يعني واجب الوجود است و اگر حقيقت گسترده غني از سبب است به لحاظ مرتبه اعلاي آن است و محل بحث خصوص واجب نيست زيرا هنوز واجب ثابت نشده و از لحاظ تقسيم موجود به واجب و محکم هنوز مطرح نشده است خب آون داريد تصوير مي فرماييد ديگه اداي ذهنتون رو تمرين بديد که اين شقوق را و اين فروض را ملاحظه بفرماييد که چگونه هستيد ببينيد پس ما عنوان وجود رو براي سه مورد داريم قرار مي ديم يک مورد مصاديق و افراد مقيد شجر حجر ارض سما اين اصلا مورد بحث ما نيست هيچ زن کنار دو مورد مي مونه يک مراد از حقيقت وجود اون حقيقت سرياني است که از مطلق تا هيولا را شامل مي شود دو اون سر حلقه تشکيکي ما اون فرد مطلفق و فرد اعلا اينو حکمي که الان مي گيم حقيقت وجود الاصل مال کدام يک از اين دوتا هست مي گن که اون فرد اعلي که سر حلقه تشکيک هست اون فرد غني سبب است مطلق سبب نمي خواهد او ترديد درش نيست ولي ما راجع به هنوز صحبت نکرديم که واجب وجود داريم و واجب الوجود غني سبب است اما اگر راجع به حقيقت وجود سرياني سخن مي گيم اين موضوع ما در اين حکم است حکم مترتب بر حقيقت وجود سراني هست اما به اعتبار اون سر حلقه اش سر حلقه اش منزه است از هر نوع سببي و الا مراتب ديگر از اين سببيت نظارتي ندارند بلکه سبب براشون هست
سوال...............
جواب: تا اون جايي که داره داريم بحث مي کنيم ديگه الان عقل مي فهمه عقل اين معنا رو مي فهمه که حقيقت مطلق مطلق وجود يعني اون سر حلقه منزه از بره منزه از سببيت است اين حکم رو که ما خونديم اين کاملا داره مي يابد چون برهان براش اقامه مي کردين نداشتيد برهان چند تا برهان اقامه کردند که حقيقت وجود منزه از سبب هستش نه سبب دروني دارد که جنس و فصل بخواند نه سبب بيروني دارد که علت فاعلي و علت غايي بخواهد اينو برهان براش اقامه مي کنه عقل عقل اين جوري نيست که نسبت به اينا تعطيل باشه که ما زود عقل و تعطيل نکنيم بذارم تا اون جايي که کشش داره عقل بفهمه، خودش مي گه من کجا نمي تونم وقتي بي نهايت تصوري رو که مي تونه تصور کنه مصداق رو نمي فهمه مصداقي نداره ولي مي تونه بگه که حقيقته هستي نا متناهي است چون اگه بخواد متناهي باشه حقيقت هستي نيست که اينو مي فهمه در حقيقت برهان اقامه مي کنه آخه بعضي ها حد عقلشون رو محدود گرفتن يا اصلا محدود هست نمي تونن اما حکيم کارش اين است که بکوش تلاش کنه همون طوري که فقيد تلاش مي کنه تا احکام الهي را از اين ادله استنباط کنيم بکنه حکيم هم داره تلاش علمي و مجاهدت عقلاني مي کنه تا بفهمه که حقيقت هستي چه احکامي داره و خب کي تا بگيم که خب ما که همين شجره حجر بفهميم بسمون ديگه الان حقيقت وجود سرياني
سوال................
جواب: هم راجع به واجب سخن مي گن هم راجع به ممکن اين همه به حوادثي که ما راجع به ممکن داريم واجب موجود يا علت است يا معلول يا حادث است يا قديم کيه صحبت مي کنيم وقتي مي گيم واجب قديم است احکام قدم ياد نمي کنيم بگيم واجب علت العلل و اسباب هست راجع به اين سبب الاسباب حرف نمي زنيم احکامش بيان نمي کنيم اين همه احکامي که در نظام علي داره مطرح مي شه بر اين هستش که عقل اينا رو مي فهمه تحليل مي کنه بر اساس اين ها حکم صادر مي کنه شما همين کتاب نهايت لحکمه مرحوم علامه رو نگاه کنيد در بحث علت معلول چقدر با دقت هاي عقلي کام اين براهين فلسفي هست علت سر جاي خودش معلول جاي خودش مناسبات بين علت معلولم سر جاي خودشان خب اون امتياز ظريف اين است که مشکک بودن حکم متن حقيقت گسترده است و هرگز در واجب يافت نمي شود به طوري که واجب مشکک، ولي اين نکته دقت کنيد ولي بي نياز بودن بي نياز بودن از سبب حکم مرتبه اعلاي آن يعني واجب الوجود است و اگر حقيقت گسترده غني، حقيقت گسترده يعني چي گفتيم حقيقت الوجود من هيس اثر ايراني بله اگر حقيقت گسترده غني از سبب است به لحاظ مرتبه اعلاي آن است و محل بحث خصوص واجب نيست زيرا هنوز واجب ثابت نشده و از لحاظ تقسيم موجود به واجب ممکن هنوز مطرح نشده است
سوال...........
جواب: فرمايش شما در حقيقت حل درست بين عرفان و حکمت بله چون در عرف اگر شما اون طور تصور فرموديد شخصيش يه بحث تشکيک نداريم فعل واجب رو نداريم هرچه هست فيض است و ظهورات است ديگه لذا تشکيک خاصي خاص الخاص ميشه
سوال..................
جواب: از از اون وقتي که ما حقيقت هستي رو منحصر در واجب کرديم گفتيم که جز واجب هيچ چيزي هستي ندارد اسناد وجود به غير واجب ميش اسناد مجازي فقط به واجب ميشه حقيقي بر اساسيه ديگه تشريف بذاريم کنار تشکيک حاج آقا نردباني است که ما رو به وحدت شخصي ميرسونه ديگه رسمي به وحدت شخصي اين تشکيک فقط براي تبيين مطالب ميره تو بحث مظاهر ديگه ديگه وجودت نيست افعال هم ديگه اون ج مطرح نيست همه اينا ميشن آيات الهي همين عنوان آيات براي همينه ديگه که ديگه اين افعال نيستند فعل زماني مطرح است که ما تو حکمت مشايي حکمت متعالي هستيم رابط و رابطي ولي در زمان عرفان ديگه فعلي مطرح نيست هرچه هست افاضه است و آيات الهي خب اين هم نسبت به اين مسئله اما نکته دوم اشاره دوم فرمودند که برخي بر اين پندارند که حقيقت وجود من حيث و يک امر ذهني نيست خب ما که مي گيم حقيقت وجود آيا حقيقت وجود واقعا چيزي است که در خارج وجود دارد يعني غير از شجر و حجر ارض و سما و غير از واجب و ممکن آيا چيز ديگري به عنوان حقيقت وجود ما داريم يا حقيقت وجود يک امر ذهني يک امر تصوري است خب قائلان به اصالت ماهيت يک قائلان به اصالت وجود و مبناي تباين راساً مي گن ما حقيقت وجود نداريم که حقيقت وجود فقط تو ذهنه چرا چون اون چي مي قائل است به اثرات ماهيت که مي گه وجود در خارج يافته نمي شود خيلي خوب يه مفهوم کلي داريم و اين ذهني است اونايي هم که مي گن قائلين به تبين وجود هست اسيرم هست ولي قائل تباين اند خب بازم اونا حقيقت وجود ندارن ديگه اينا شجر و حجر و ارض و سما دارند پس اين دو طايفه از متفکران فلسفي اينا مبنا نمي تونن به حقيقت وجود برسن اما اين دليل نيست که حقيقت وجود وجود نداشته باشد بر مبناي تشکيک بله اگر وجود اصيل نبود ماهيت اصيل بود يا وجود اصيل بود ولي مبناي وجودي او تباين بود حق با شماست ما چنين حقيقت وجودي نداريم اما اگر آمديم گفتيم که وجود اصيل است يک و وجود مشکک است دو موشک چي يعني ما در خارج دقت فرماييد نه در ذهن نه به عنوان يک انتزاع ذهني در خارج يک حقيقتي داريم که اين حقيقت ز مراتب است داراي همه مراتب من ال هيولا تا اون حقيقت مطلق که حلقه تشکيک هستش اينا يه حقيقت واحد رو تشکيل مي دن تشکيل دادن به تعبيري که حاج آقا تو کتاب مي گن مثل تسبيح تسبيح وحدتش اعتباريه با اين نخ بسته شده اينا اما اون يک وحدت حقيقي دارد ما يه حقيقتي داريم که اين حقيقت يک حقيقت است مثل حقيقت عدد حقيقت عدد عدد ده و بيست و پانزده و امسال ذلک اينا توي يک بستر به نام عدد تعريف ميشن اما يکي مرحله ده يکي مرحله پنج دوم برخي بر اين پندارند که حقيقت وجود من حيث هو يک امر ذهني است و موضوع براي محمولات فلسفي نيست در نظر اين گروه آنچه در خارج است تنها مراتب و درجات وجود است و وجود من حيث هو يک مفهوم منتزع از اون مصاديق است اين افراد چه پنداشتند که موضوع قرار دادن وجود من حث هو براي محمولات فلسفي از رسوبات انديشه اصالت ماهيت و ناشي از قياس مفهوم وجود با کلي طبيعي در نزد قائلين بساط ماهيت است در حالي که انکار و تحقق وجود من صحبت در خارج از ناحيه قياس حقيقت وجود با مفاهيم ذهني و از آثار انس به ماهيت است يعني چه سوال آيا ما حقيقت الوجود که اون حيثيت سرياني باشد در خارج داريم يا نداريم داريم و نداريم قائلين به اصالت ماهيت مي گن نه از وجود در خارج يافته مي شود يه همچي مسئله اي تصور ذهني ماست خيلي قائلين به تباين هم باز مي گن که گرچه ما وجود شجر وجود حجر وجود ارض وجود سماع داريم اما حقيقت الوجود نداريم يه چيزي باشه به نام حقيقت الوجود که سراني باشه از مطلق تا هيولا رو شامل باشيم من چيزي ندارم اما قائلين به تشکيک مي گن نه وجود حقيقت وحدت مشکک اين حقيقت سرياني همون حقيقت الوجود است و اين در خارج وجود دارد و اگر شما شجره حجر مي بينيد اينا تعينات اون حقيقت خارجي اون حقيقت خارجي در سما سما است در ارض ازض است عرض کنم که شجر و شجر است در حجر حجر است اون حقيقت اين جا اين جوري زور مثل فرض کنه که نفس نفس وحدتها کل القوا نفس در مرحله باصره نفس است نفس در محله باصره باسره است در مرحله سام سام از خود نفس است نفس وحدتها کل القوا اين نفس به چي مي خوره به همون حقيقت و سرياني اين حقيقت سرياني در هر مرحله اي به همون مرحله ظاهر ميش حقيقت وجود در سماع مي شود سما حقيقت وجود در ارز مي شود ارز اين حقيقت وجود است در اين جا در اين تعين ظاهر مي شود نفس هم همين طور نفس در قوه باصره باصره است نفس در قوه سامعه سام است و همين طور به دليل همين انس ذهني است که هرگاه سخن از تشکيک به ميان مي آيد مکرر از اخذ يا عدم اخذ مرتبه خاص انسان خوب اين گونه از سوال ها ناشي از مقايسه حقيقت وجود با مفاهيم و ماهيت کلي است وگرنه اينجا مي خوايم اصل اينجاست وگرنه وجود بنا بر اصالت و تشکيک آن حقيقت واحده گسترده است که همه اثرات را نيز واقعا در بر مي گيرد و به طور سعه و انبساط عيني در خارج موجود است آقايون ما يه حقيقتي داريم در خارج شجره و حجر به جاي خودش محفوظ است اما شجر و حجر مثل دانه هاي تسبيح ان که يک حقيقتي اين ها را به هم وصف کرده است که از او به يک حقيقت سرياني ياد مي کنيم اينا مراتب اينا تعينات وجودي هستند البته شکي نيست که بنا بر اصالت ماهيت يا بنا بر اصالت وجود و قول به تباين آن مجالي براي تصور براي تصوير حقيقت وجود من حيث هي وجود باقي نمي ماند و لکن بنا بر تشکيک جايي براي انکار آن هم نيست يعني اگر شما قائل به از حالت وجود شديد و وجود را هم مشکک دانستيد بدون ترديد حقيقت وجود رو دارين
سوال.................
جواب: مي گين الله سبحانه تعالي ما وجود اگه موجود که در خدا مي گيم ذهنيه وقتي که مراتب مراتبش همين طور آيا شجر و هجر وقتي مي گيم موجود آقايان اصالت ما هوي مي گن ذهنيه ولي قائلين به تشکيک و اثرات وجود مي گن که عينيه الان شما وقتي ميگ که حقيقت الوجه الله سبحانه تعالي موجود اين ذهني يا عينيه خيلي خوب اش شجر موجودات چيه عينيه خيلي خب الان سوال سوال سوم وجه اصل وجود لذا مي گيم که نور نور صد نور هست يا نيست نور پنجاه نور هست يا نيست خب وجه مشترکشون چيه حسن روژ تشکيک همين ميشه تشکيل که ما به اشتراک به ما به امتياز برمي گردد اين ها هر دو در اصل وجود مشترک اما اون کجا و اين کجا مرتبه او مرتبه واجبي سبب لها است اينا همشون مسبب و سبب تفاوت در مرتبه هست خيلي خب اين هم مورد دوم مورد سوم يه بحثي هست که جناب حکيم سبزواري مطرح مي کنند و حقيقت وجود من حيث وجود ج فرمودند قبل از سوم پاراگراف قبل از سوم ملاحظه کنيد صفحه سيصد و نود و چهار حقيقت وجود من حيث وجود همانند رشته تسبيح واحدي است که تمام دانه هاي مختلف را شامل مي شود با اين تفاوت که تسبيح داراي وجود حقيقي نيست بلکه داراي وجود واحد و حال اينکه تحقق وجود حقيقي هست سوم صدر المتألهين درباره حقيقت وجود من حيث که موضوع فلسفه است و در مورد وحدت حقيقي و عدم نياز آن به اسباب و مبادي داخلي و خارجي ما البته اين بحث هايي که داريم مي کنيم ديگه اوج مباحث فلسفي است که از استاد اين ها رو اضافه کردند ما ان شا الله مي خوايم چون اين درس ديگه درساي فرصت ديگه نيست که ما دوباره اسفار رو بگيم خوايم که اين حرفا گفته بشه و تبيين بشه و انشاالله دوستاني که همراه هستن اين بحث ها رو هم ببينن ما حالا وقتي خونديم اين کتاب از غربت و مهجور بودن به در مياد ديگه آدم به اين کتاب ها مطالعه مراجعه مي کنه و با اين نگاه هستي رو مي شناسه صدر المتألهين درباره حقيقت وجود من حيث و يک موضوع فلسفه است و در مورد وحدت حقيقي و عدم نياز آن به اسباب اسباب و مبادي داخلي و خارجي در کتاب شواهد ربوبي مي گويد يه جمله اي رو جناب صدرالمتألهين مطرح مي که اين جمله يه مقدار دقيقه و مورد بحث و بررسي قرار گرفته از جمله اي که جناب در شواهد داره چيه اين هستش «وهاهنا سرر العرشي و ان حقيقة الوجود المطلق لها وحدت عموميت ليست کوحدت اشخاص جزئيه» يعني همون وحدت سرياني حقيقت وجود مطلق که وقتي مي گيم که حقيقت الجود که شامل همه مراتب هستي مي المطلق لها وحدت عموميت ليست کوحدت اشخاص جزئيه مثل وحدت شجر و حجر و ارض و سما خب اين يک اين صغري کبري و کل طبيعت لها وحده انک وحده الوجود مطلق و يجوز انک التقدم علي من الوسابق و لاحق خب حقيقت آيا دارن خدا رحمتت داره تصور بخشي مي کنه صورت مي ده که آقا اين حقيقت وجود رو بشناس وقتي شناختي اين احکام براش راحته دقيق بشناس که حقيقت وجود چيه ما يه حقيقت وجود سرياني داريم و اين غير از شجره و حجر ارض و سما است که اين ها اشخاص هستند و هر کدام حد خودشون رو دارن اينه که مي گن وجود مشکک براي اينکه هم واحد هم کثير ديگه و اين آدم رو به شک مي ندازه الان جناب صدرالمتألهين داره واکاوي مي کنه باز مي کنه که مراد از اين که حقيقت وجود واحد مشکک يعني چي مي گه تو همين حقيقت وجود سابق داريم لاحق داريم قديم داريم حوادث داريم واجب داريم ممکن داريم علت داريم معلول داريم حقيقت هستي ها حقيقت هستي اگر ما آمديم گفتيم که وجود الجود حقيقت وحدت مشکک يعني اين حقيقت سابق و لاحق تو همن واجب و ممکنش تو همن بالفعل به همش توهم هستن اگر ما اينو اينچ مي شناختيم مسئله براي ما حل مي شه مي گيم چي مي گيم که خب اون يکي مي گ لا سبب لها به کجا مي خوره بگيم لا سبب لعاب مراتب نمي خوره به کل هستي مي خوره که کل هستي از اون بالاي مطلق بگير تا هيولا لا سبب لها چون بيرون از او که وجود نداره که چيزي خارج از اون نيست که داخل هم که تغير مقوي نداره پس بنابراين ملاحظه بفرماييد اون سري که در نظام تشکيک ما بايد فهم بکنيم چون جناب شيخ الرئيس به تشکيک نرسيده است يه نوع اشکال جدي براش پيش اومده و رفته براي حل اين اشکال نتونسته اون اشک رو حل بکنه بيان خودش ولي مرحوم صدر المتألهين به راحتي تصوير داده صورت بخشي کرده حقيقت وجود رو به راحتي مسئله حل کرد صورت بخشي چيه گفت آقا اين حقيقت وجودي که ما از او سخن مي گيم اين حقيقت وجود از هيولا بگيريد تا اون سر حلقه همه مي گن حقيقت وجود تو همين حقيقت وجود سابق و لاحق هست واجب و ممکن است لا سبب لها سبب هست و امثال ذلک و هو سبب العرشي اين سه روش همون تشکيکي وجود مشکک بودن وجود است و ان طبيعة الوجود المطلق لها وحدت عموميت ليست وحدت اشخاص جزئيه خيلي خوب اين وحدت عمومي رو توضيح بديد حکمش چيه و کل طبيعت لها وحدت کوحدت الجود المطلق و يجوز ان يکون المتقدم عليه من الواحق متاخرت ان يعني در همين حقيقت وجود ما يه مرتبه متقدم داريم يه مرتبه متاخم بل الوجود المطلق بذات مطلق آقا وقتي مي گيم نور صد نور پنجاه ديگه پنجاه و صد که از نور بيرون نيست که همين نور به ذات سد دارد و به ذات پنجاه دارد بل الم مطلق به ذات متقدم و متا خر و والله و به زد تنوير حال اينه که روشن شد که وجود مشکک است و وجود داراي مراتب است يک مرتبه اش سبب لها يک مرتبه سبب لها خب بر اساس اين اين اشکال برطرف مي شود و بهذا هذا تنوير که وجود مش يضاح ظلمه اشکال وينکشف و جليل الحال ظلمت اشکال برطرف و يعني روشن مي شود حال روشن شه بل يحتاج الي معتذر الشيخ اقرا الف هيچ نيازي به اون چيزي که جناب شيخ و ريس داره عذرخواهي مي کنه در باب فلسفه چي گفته ايشون گفته که به ان البدع ليس مبدع مي ما در فلسفه از مبدا وجود سخن مي گيم خب مبدا وجود چيه مگه براي وجود مبدا هست مي گن نه که مي گيم براي وجود مبدا هست به لحاظ ممکنات هست و الا به لحاظ واجب نيست خب اين حکم را از حکم از حقيقت وجود برداشته و برده براي مراتبش و مراتب که نزد او حقيقت واحده نيستا به انواع ديگر داده فرماييد گفته که ان المبدع ليث مبدا الوجود کل اگر ما در فلسفه از مبدا وجود سخن مي گيم نه راجع به اينکه مبدا وجودش براي کل وجود و الا لکان اين مبدا مبدا لنفسه بل موجود کله مبدا بلکه اصل الجود که مبدا براي اون نيست که انما المبد الوجود المعلول مبدا براي ممکنات است براي معلول هست في المبدع هو مبدا لبعض الوجد خب جناب صدر المالهين يه جوري حل کرده و جناب شيخ الرئيس يه جوري حل گفته اگر ما در فلسفه از مبدا وجود حرف مي زنيم مبدا ممکنات منظورمون هست نه مبدا اصل الوجود و الا لازم اش اين است که وجود براي خودشم مبدا باشه جناب صد متالهين گفته نه شما اين جوري صحبت نکن بگو که وجود حقيقت واحده مشکک است اين حقيقت واحده مشه يه مرتبه اش سبب ل يه مرتبه اش هست که سبب ل اين حالا با توجه به وقت تمام شده اين جوري هست ماشاالله يه روز ديگه ظاهرا وقت درس هستش ايشالا اگه فردا فرصتي باشه ميايم براي اينکه خدمت شما فردا حتما که هستيم ايشالا اين فصل هم تمام بکنيم و که حقيقت اشارات فصل هفت تمام بشه ان شا الله.
الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.