1400/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 01/12/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 01/12/1400
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 77جلسه 77
موضوع: فان تخصص الوجود به ماذا
خب با عرض سلام حضور همه دوستاني که در فضاي مجازي با ما هستن اسامي شريفشون اين جا هست و همچنين دوستاني که در خدمتتون هستيم در بخش پاياني فصل پنجم اشاراتي که حضرت استاد دام ظله داشتند رو مي خونم و نکات بعض بديعي رو که ارائه مي فرمايند رو مرور مي کنيم در اشارات در اشاره نهم که در صفحه سيصد و شصت و شش رسيديم به آخرين اشاره فصل پنجم هست بحث در اين است که خب بزرگان از حکمت خصوصا جناب شيخ رئيس به نکاتي اشاره فرمودند که اين نکات خب طغيان علمي رو به همراه داشت و جناب صدرالمتألهين هم بر اساس فرمايش جناب شيخ مطالبي را بيان فرمودند که اون مطالب زمينه اشاره نهم رو فراهم کرد اون مطلب رو اجازه بديد از بحث اهميت داره يه بار ديگه اين رو مرور بکنيم در صفحه سيصد و چهل و دو که بر اساس همين کتاب رفيق ما جلو بره اين عبارت رو جناب شيخ جناب صدرالمتألهين به تبع فرمايشات جناب شيخ الرئيس داشتن فرمودند که «أقول إن العاقل اللبيب بقوة الحدس يفهم من كلامه ما نحن بصدد إقامة البرهان عليه حيث يحين حينه» ما انشا الله در مقطع و در جايش برهان قطعي رو در اين رابطه اقامه مي کنيم اما اين سخن و اين ادعا به هر حال حکيم يه حدس قوي داره ها هست غير از فکر هست در مقابل فکر فکر حرکت است حدس جهش است حدسي که جناب صلح مي گ انتظار دارم که عاقل لبي يعني ما يک عقل متوسط داريم يا عقل قوي و شديد به اون عقل شديد مي گن لب لب يعني عصاره و مغز و اون توان نهايي عاقل لبيب حدس مي زنه نه تفکر نيست فکر به اين راحتي الان هنوز به اون جا نميرسه بايستي که اين حدس حکيمانه و عاقلانه بياد و حکيم بره و اون حدس رو به فکر هم تبديل بکنه چون حدس به تنهايي يک جهش فکري است و اين جهش نمي تونه علم بسازه حتما بايستي که اين مسير به وسيله فکر تامين بشه و حرکت اتفاق بيفته چون علم رو فکر و حرکت مي سازه حدس امر خوبي است شريفي است اما علم ساز نيست در مباحث عرفاني حصر به کار مياد اما در مباحث حکمي حدس چندان کارآمد نيست يه زمينه اي رو ايجاد مي کنه که امثال حکيم صدرالمتألهين و اين ها با حرکت هاي فکري اون رو بايستي که تامين کننده اضافه رئيس و حين و حين وقتي به وقتش رسيد ما اون جا يه برهان قطعي رو ايجاد خواهيم کرد و بيان خواهيم کرد الان مي فرمايند که عاقل لبي از فرمايشات جناب شيخ مي تونه حدس بزنه که حکمت داره به سمت چي پيش ميره «أقول إن العاقل اللبيب بقوة الحدس يفهم من كلامه ما نحن بصدد إقامة البرهان عليه حيث يحين حينه» خب اون چيه اون چيزي که ايشون حدس زده و ما انشا الله بايد در آينده با برهان سراغش بريم چيه «من أن جميع الوجودات الإمكانية و الإنيات الارتباطية التعلقية اعتبارات و شئون للوجود الواجبي و أشعة و ظلال للنور القيومي- لا استقلال لها بحسب الهوية و لا يمكن ملاحظتها ذواتا منفصلة و إنيات مستقلة» خب اين حرف حرف خيلي عظيمي است که نظام هستي چگونه ديده بشود چگونه شناخته بشود ماسوي الله ميش ضلال و شعب و پرتو يک حقيقت واجبي خب خيلي مسئله ديگه ما الان تاکنون داريم خيلي تلاش مي کنيم تا موجودات عالم را در حد مخلوق و معلول او بدانيم اما رسيدن به اين مرحله که ما عالم را شان و ذل و پرتو وجود او بداني خب اين خيلي جاي شعف و جديت در حقيقت توش وجود داره ديگه يک نگاه ديگه ايست خب وقتي عالم اين جوري شدن انسان هم تو خود اين عالمه ديگه انسان خودش را ظل الهي بداند در شعاع الهي بداند البته هر چه که تلاش و کوشش بيشتري بکند اين پرتو رو بيشتر دارد و نزديک تر و قرب ونو الهي رو بيشتر کسب مي کند و هرچه دورتر باشد کم مايه تر است مثل يک زني که براي پرده پرتوي که براي خورشيد از درون مدارج عاليه يا اينکه در حد خيلي ضعيف براي موجودات ضعيف هستش اين مسئله خيلي مي تواند هم به لحاظ معرفتي و هم به لحاظ سلوکي براي انسان شريف و عزيز باشد خب «إن العاقل اللبيب بقوة الحدس يفهم من كلامه» جناب شيخ چي رو مي فهمد «من أن جميع الوجودات الإمكانية و الإنيات الارتباطية التعلقية اعتبارات و شئون للوجود الواجبي و أشعة و ظلال للنور القيومي- لا استقلال لها بحسب الهوية» خب اين مطلب الان شده همين اشاره نهم که الان داريم مي خونيم مي خوايم بخونيم اين اشاره نهم به اين مطلب بر مي گرده خب حضرت استاد آمدن دام زلو خب خيلي شريف اين بياني که الان جناب متلين داشتن يه بيان حدسي بود استاد دارن اين بيان رو تبديل مي کنن به يک بيان فکري و علمي خب يعني چي که اين تبديل ميشن و أشعة و ظلال و امثال هزار واجب سبحانه تعالي خب قدم به قدم پله وله ما رو به اون جا داره نزديک مي کنه فرمايشاتي که ما در اين اشاره مي خوايم بخونيم خب مي فرمايد که ما در اول در ابتداي امر آدم رو چه جوري مي بينيم در ابتداي امر عالم رو به لحاظ ماهيت مي بينيم ديگه ماهيات براي ما يک نوع فروغي دارن و وقتي ما وقتي مي گيم که مثلا الشحجر موجود حقيقت وجود را به شجر اسناد مي دهيم و شجر را موجود مي دانيم يعني ماهيت شجره ها مي گيم از شجره موجود اين نگاه ابتدايي و اوليه ما هستش که ما وجود را به شجر اسناد مي دهيم و اين اسناد را هم اسناد حقيقي مي دانيم خيلي خب اين اين حقيقت بدايت امر است نوع در ابتداي امر اين جوري بحث رو دارن تحليل مي کنن يه مقدار که جلوتر آمديم مي بينيم که نه عرض کنم که که ما مي گيم الشحجر موجود اسناد وجود به شجر يک استناد حقيقي نمي تونه باشه چرا چون اگر باشه لازمه اش اين است که به اصطلاح اصالت مال ماهيت باشه وقتي ما اسناد داديم وجود رو به ماهيت يعني گفتيم اشجع موجودات يعني شجر داراي اصالت است و اسناد وجود او هم حقيقي است پس مي شود شجر موجود و داراي حقيقت براهين اصالت وجود مي گه نه ماهي ماهيات اصالت ندارند ماهيات سلسله امور اعتباري ان خب پس چي اصيل است وجود اصيل است خب حالا که وجود اصيل شد اسناد وجود به ماهيات چي ميشه استناد ميشه مجازي اسناد وجود به موجودات ميشه حقيقي يعني اول اگر مي گفتيم الشجر موجود الان مي گيم وجود شجره موجود اين اسناد زماني استناد حقيقي است که اين وجود به وجود شجر بخوره و نه ماهيت خيلي خوب اين يه پله بد ماهيت ميشن چي ميشن مجازي و اسناد وجود به اون ها هم اسناد مجازي مي شود البته مجاز عقلي نه مجاز در لغت و ادبيات و اين حرفا خيلي خوب يه پله جلوتر آمديم ديديم که خود موجودات موجودات موجودات شون حالا ماهيت که هيچي خود وجودشون هم جاي سوال و بحث داره براي اينکه اينا امور بالعرض کل ما بالعرض الذات خود موجودات اين ها هم تعلق ان همين که فرمودند عبارت خونديم ديگه که « من أن جميع الوجودات الإمكانية و الإنيات الارتباطية التعلقية» همه چيز داره اوصاف بيان مي کنه مي گ اينا عين ربط اينا عين تعلق اينا خودشون هستي مقومي از قوام داري ندارن دقت کنيد عبارت « لا استقلال لها بحسب الهوية و لا يمكن ملاحظتها ذواتا منفصلة و إنيات مستقلة» مبادا شما فکر کنيد که موجودات اين ماهيات ماهيات که خدايي هيچي موجودات اين ها يک ان نيات مستقل است به اصطلاح ذوات منفصل است چرا « لأن التابعية و التعلق بالغير و الفقر و الحاجة عين حقائقها لا أن لها حقائق على حيالها- عرض لها التعلق بالغير و الفقر و الحاجة إليه» نه اين که فقر و حاجت بر وجودشون عارض شده است که خودشون مستقلا دارند چيزي دارن فقر عارض شده است يعني ذات الفقر نيست بلکه ذات يه عين الفقر است پس ما بر اساس اين تحليل وجود شناسي که داشتيم دو تا پله بزرگ برداشتيم اوني که در مردم عادي و جمهور حکما روي اون پله وايساده بودن اين بود که چي که ماهيت وجود دارن و اسناد وجود به ماهيت استناد حقيقي است اين پله ايست که جمهور حکمش هستند متکلمين و کما و ديگران بررسي وجود شناسي کرديم ديديم که اين که اسناد وجود به ماهي يار هست اين اسناد اسناد حقيقي نيست براي اينکه ماهيت به ذات موجود اصلا نيستن خيلي خب پس ميشه اسناد مجازي اين يه پله آمديم بالا يه پله بالاتر آمديم ديديم که اين وجودشون رو هم که بررسي مي کنيم اين مهمه که در حقيقت تا اينجا شايد اهوم شيخ رفته باشه ميشه حدس زد اما اين جا ديگه مال سلام متدين که چون امکان ماهوي رو کما پذيرفته بودن ديگه امکان ماه ميره کنار امکان فقري مياد امکان فقر يعني چي يعني وجودات وجودات عين زن عين الفقر عين الحجه خب ديگه ارتباط تعلقي حقيقت اين ها را تامين مي کند خيلي خب يه پله يک پله بزرگ اومدند بالا خب حالا که اين طور شده است حتي اسناد وجود به وجودات هم ديگه ميشه مجازي نه تنها اسناد وجود به ماهي ياد بشه مجازي اسناد وجود به وجودم بشه مجازي بذار اينا مي گن سبک مجاز از مجاز سبک مجاز از ادبيات عرب هم هست اينم در اين حکم در حکمت هست يعني مجاز اولي وجودات است که موجودات ماهيات در مجازا استناد به مجازي به تبع مجازي وجود امکاني ماهيت امکاني هم اين ها هم اسناد وجود به اين ها مجازي است مجاز از مجاز سبک مجاز از مجاز خب چي ميشه اين نهايت به اين جا منتهي مي شود که ماسوي الله حالا ماسوا الله چيا هستن بر اساس امکان فقري عين تعلق اند ما هنوز به عرفان نرسيديم هنوز به عرفان گردش حالا عباراتي در اينجا هست که يه مقداري داره چه مي کنه ولي بالاخره شاني رو پذيرفتيم شت رو پذيرفتيم شت غير از نمود است غير از ظهور هستش عرفان يه پله ميره بالاتر و اين ها را در حد وجود رابط هم نمي بينه براي اين ها در حد وجود رابط هم به اصطلاح وجود اعتقاد نداره و اسناد وجود در اين حد هم باز ميشه اسناد مجازي يعني ما حتي اينا رو شان واجب هم بدانيم يا متعلق به واجب هم بدانيم باز در نزد عرفان پذيرفته شده نيست خب مجاز از مجاز از مجاز مي شه در حقيقت که « كل ما في الكون وهم أو خيال، أو عكوس في المرايا أو ضلال» در حقيقت که اين بيان هم در مقام فلسفه و عرفان همين جا همين فاصله که بيان کرديم فرق بين عرفان
سوال.............................
جواب: وقتي امکان فقري شد مي شود شان واجبي تعلق به واجب دارد تعلق تجلي و تعلق به واجب پيش شان واجب نه استقلال تعلق داره ديگه امکان داشت شاني از وجود واجب تا اين جا مي شه حکمت حکمت متعالي البته مي بينيم امکان فقري يعني نه اين تفکر رو اين تفکر و حذف کنيم که اين تعلق هم نيست، بله خب به لحاظ معرفتي چي به لحاظ معرفتي بايد به اين جا برسيم که اين ها شان تعلق ندارن نه شان استقلال دارند و نه ش تعلق چون شان تعلق که باشه يعني ميشن رابط پس اسناد وجود در حد وجود رابط به اينا ميشه حقيقت در حالي که ايشون مي خواد اين رو کنار بزنه و ببره به حوزه که اسناد وجود به موجودات عالم به هر نحوي چيه اسناد مجازي است و اين ها حقيقت موجود نيستند نه رابطين نه رابط کلا روابط کل روابط درک مطالعيه است که کل ماسوا الله ميشن روابط اين روابط خب شان ميشن ديگه رابطه شانه ديگه تعلق داره ديگه اما بر اساس نگرش هاي عرفاني ديگه رابطم نيستن حيثيت علمي اين جا فرمودند که
سوال....................
جواب: اين جا چون کنار هم گذاشتن ما بايد اين تفکيک رو داشته باشيم الان از استاد سلامتشون اداره اين فضاي تفکيک رو باز کرده رو براي ما تبديل به فکر کردم گفتن که « إن العاقل اللبيب بقوة الحدس يفهم من كلامه» فلان اين حدس رو گفته حدس جهش فکري ولي اين فکر بايد انجام بشه يعني پله پله بريم جلو تا به برهانش برسيم الان برهان رو حضرت آقا اقامه نکردند اما مسير برهان رو داره براي ما هموار مي کنند
سوال...............
جواب: چهار نحوه ديدن يعني چهار نحو تصور مسئله، بله درسته اينو بايست به هر حال تحليل وجود شناسي کرد که فرق بين وهم يا خيال يا عکس في المر يا ضلال به لحاظ معرفتي چه بار حکمي با هم همراه دارد اگه توانستيم اين چهار تا چهار مرحله از پرده هايي از هستي بدانيم خب فرمايش شمت درست اما اگر نه در حقيقت اين ها عباراتي هستند نزديک واقعيت که ما نظام هستيم بايد اين جوري بدانيم عکسند صورت مراوده هستن خيال هستند اين ها از حقيقت برخوردار نيستند و امثال ذلک خب اما اين عبارت حاج آقا که شريفه و ما رو فضاي حکمت داره دست ما رو مي گيره راه مي بره واقعا اين حکيم اينه که دست ما رو بگيره و لذا من مي خوام شعراي نهم رو باهم مرور کنيم نهم ص سيصد و شصت و شش صد متألهين در اسفار يک و در المسائل القدس دو و در بعضي ديگر از کتاب هاي خود اين مسئله را بيان داشته که در ابتدا قائل به اصالت ماهيت بوده خب وقتي غالب اسارت ماهيت باشه اسناد وجود به ماهيت ميشه اسناد حقيقي و در مسير فکري خود به اصالت وجود تشکيک امکان فقري و در نهايت به وحدت شخصي وجود راه يافت خب اينا قدم به قدم اينا پله پله هستش که ما بايد در فضاي حشمت اينا رو طي کنيم بدون اينا خب بعضي مستقيم ميان رو مدرک شخصي فکر مي کنند که اين راحتي به ذهن مياد يه تصور و تخيلي است که فکر مي کنم وحدت شخصي اينه يکي از مسائلي که ما تو نظام انساني داريم همينه گول زنندگي و اينا خيلي اينا بايد دقيق باشيم اصرار داريم که اول حکمت متعالي خوب خوب خونده بشه بعد سراغ عرفان بر واقعا کتاب عرفاني رو الان باز کردن منهاي حکمت متعاليه اصلا صلاح نيست زير پا آدم خاليه ديگه قدرت تحليلي که نداره که يه دفعه يه چيزي واقعيت اونا منبع شخصي چکارش بکنم اين عظمت رو اين بايد پله پله واقعا همين مسيري که آقا فرمودند بايد جلو اول اين بوده اول ما ماهيت و اصيل مي دونستيم اسناد وجود به ماهيت رو اسناد حقيقي مي بينيم خيلي خب درست شه بعد فرمودند که چي حالت وجود آمد به ميدان و ماهيت رو زد کنار يعني چه زد کنار يعني استناد وجود به ماهيت اسناد غير حقيقي و ميشه مجاز خب که در ابتدا قائل به اصالت ماهيت بود و در مسير فکري خود به اصالت وجود تشکيک امکان فقري و در نهايت به وحدت شخصي وجود راه يافته خب حالا ببين اينو قدم به قدم داره دستگيري مي کنه همراه مي برن مرا ببخشيد يک متفکر تا آنگاه که قائل به اصالت ماهيت است حمل موجود بر ماهيات گوناگون را امر حقيقي مي يابد يعني اسناد وجود به ماهيات شجر حجر سما حقيقي است اين يک مرحله اول که نوع حکما الان نوع حکما بوده کل توده مردم رو همين زندگي وقتي مي گن شجر موجود است او براي شجر يه موقعيت وجودي قائلن بعد وجود رو براش حمل مي کنن ديگه اين مرحله اول و بعد از آنکه پي به اصالت وجود مي برد بعد از اينکه انسان حکيمانه جلو مياد که اين ماهيت در حقيقت اين جوري نيست که وجود داشته باشد وجود عارضه بر او بشود بلکه اين ماهيت از باب عکس الحمل است اين وجود ماه شجر است نه که ماهيتي وجود داشته باشد بعد از آنکه پيو از حالت وجود مي برد حمل آن را بر وجود ماهيات مختلفه حقيقي و بر نفس ماهيت مجازي مي يابند خب اين يک جهش که جهشي است که در حکمت متعاليه اتفاق افتاده است خب خب يعني چي اين يعني اينکه وجودات در حقيقت به لحاظ وجودشون حقيقت وجود دارن نه به لحاظ ماهيتشون خب لطف توضيح بديد که اين موجودات که در حد وجودشون از واجب هستي مي گيرن اين نحوه هستي اينا چيه آيا اينا واقعا مستقل و خداي عالم اين هاو مستقل ايجاد کرده است مي فرمايند که نه اين امکان فقري نحوه تحقق اين موجودات رو داره بيان مي کنه مرحله بعد و پس از آنکه امکان فقري موجودات اين خودش يه مسئله الان حاج آقا اين رو هم در حقيقت اشاره کردن امکان فقري امکان فقر چي مي سازه تعلق مي سازه تجلي مي سازه که موجودات شان واجب ان اين ها هستي دارن اما رابط نه رابطه خب اين خودش يه پله بزرگيست از امکان ماهوي به امکان فقر ما رسيديم خيلي خوب
سوال.........
جواب: ببين وجود رابطه بر اساس وجود رابط بر اساس اضافه اشراقي است و وجود رابطه بر اساس اضافه مقولي خب اضافه مقولي دو طرف مي خواد يعني به اصطلاح مضاف مضاف علي حقيقي و يک نسبتي بايد بين اين ها باشه که مي گن اضافه مقبولي که هر دو موجود رابطه بگيم بله خب که فرمودند چه تفاوتي هست اما در عرض کنم که اضافه اشراقي يک طرف هستش مضاف است و اضافه اين اضافه مضاف اليه رو توليد مي کنه مستفيض الفيض منه مستفيض جداست مصطفي از فيض در حقيقت توسط فيض به مفيض تعلق دارد نه اينکه ما يه درختي داريم يه زيدي هست مي گيم اين درخت براي زيد هست نه که دو تا شي داشته باشي بلکه به اضافه اين مضاف اليه توليد مي شود فرق بين رابطي و رابط اينه آيا عالم بر اساس وجود رابطه داره شکل مي گيره که خداي عالم به موجودات وجودي مستقل بخشيده است که اون ها مستقل از ذات واجب موجودند و ذات واجب به وسيله فيض خلق يا افاضه وجودي اين دوتا رو به وسيله اين فيض اين دو باهم مرتبطند که خداي عالم عالم را از جايگاه خلق آفريده است اين ها هستي مستقل دارند لذا بعد مياد اينه که خب خدا که عالم را آفريده آيا بقاعاً هم هستي فاضل مي شود يا نه اين مباحث بد ولي بر اساس رابط اصلا ما اضافه معقولي نداريم که دو تا وجود باشن نه يه فيض داريم، ببخشيد يه مفيد داريم يا مضاعف داريم و يک اضافه و مضاف اليه به تبع اضافه ديده مي شود همين دوش مي گم وجود رابط ميم وجود ربط الان حضرت استاد مي فهم که وقتي ما امکان ماهوي رو برداشتيم و امکان حقش گذاشتيم خب اين امکان فقري چي کار مي کنه رابطه ها را به رابط تبديل ميشه ميشه کل روابط کل ممکنات رو در اين فضا مي بينيم خب وقتي در اين فضا ديديم همچنان در فضاي حکمت ما چون به کثرت اعتقاد داريم و اسناد وجود به اين را هم باز استاد حقيقي مي دانيم چون در حد رابط حقيقت داره ديگه يه پله بالاتر بياييم اين رابط رو هم حذف مي کنيم مي گيم نه اين ها در حد رابطم وجود ندارن چون وجود براي اين ها به هر نحو که باشه لازمه اش اين است که از محدوده بي پايان و بي نهايت واجبي بخواد آسيب بزنه وحدت شخصي مجالي براي غير قائل نيست نه در حد وجود مستقل و نه در حد وجود رابط و تبعي و لذا اينا مي رن کنار يعني اون برهان وحدت شخصي اينا رو از حيثيت شاني هم مي اندازه قبل معلول بودن بعد تبديل شدن به شأن حالا بر اساس اين تحليل وحدت شخصي اين هم از اين کار مي افته خب چي مي شن تبديل ميشن به ظهور و نمود تجلي حق تموم شده
سوال....................
جواب: نسبت قوامش طرفين است اما رابط در اين جا همون طور که شان، خب حالا بيان حاج آقا دنبال کنيم آقايون يه بار ديگه يک متفکر تا آنگاه که قائل به اصالت ماهيت است حمل موجود بر ماهيت گوناگون را حمل حقيقي مي يابد و بعد از آن که پي به اصالت وجود مي برد حمل آن را بر وجود ماهيت مختلفه حقيقي و بر نفس ماهيت مجازي مي يابد خيلي خوب تا اين ج ما يه پله مشهور رو داشتيم که پله حکمت متعالي که اساتيد وجود است تو حوزه ساعت وجود بازي پله بالاتر ميايم و پس از آنکه امکان فقري وجود اينم اجازه بده تمومش بکنيم امکان فقري موجودات حاصل شد موجودات چي ميشن در حد رابط ميشن شان مي شن شان هستن خيلي خب از اين بالاتر مي فرماييد و در نهايت وحدت شخصي وجود را مشاهده مي کنند خب اين يه مقداري قلم رو تند بله مرحله آخر ديگه از رابطي هم از رابط هم در ميان ميشن ضل و بعد ميشن ظهورشون و و در نهايت وحدت شخصي وجود را مشاهده مي کند به مجازي بودن حمل موجود بر وجود امکاني نيز پي مي برد حالا وجودات امکان روش در حد معلول بدانيم چه در حد شان فرقي نمي کنه اينا همه ميشن مجاز
سوال...................
جواب: مجاز بودن اسناد وجود به موجودات امکاني موجب مي شود تا مصحح اسناد وجود به ماهيت از باب سبک مجاز از مجاز باشد خب يه نفر بگه آقا شما که موجودات را اسناد وجود به وجودت را مجازي کرديد خب پس اسناد وجود به ماهيت چي ميشه مي گن سبک مجاز از مجاز مي شه يعني همان گونه که در امور ادبي که از باب مجاز در کلمه است سبک مجاز از مجاز جايز است در امور عقلي نيز که مجاز در اسناد است سبک مجاز از مجاز روا مي باشد خيلي خب الحمدالله اين فضا آيا خيلي فضاي روشني بود بشه ها براي الان تقريبا يا اينکه اين حکمت الان ما مي دونيم الان کجا هستيم در کدوم فضا مي خوايم بحث کنيم ما سير علمي داشته باشيم بنابراين بنابراين انسان تا آنگاه که در آغاز راه است ماهيات مختلف را حقيقت موجود مي پندارد و چون فراتر رود اسناد وجود به آن را از باب وصف به حال متعلق موصوف مي دهد موصوف شون وجود است اين ها تعلق به وجود داره اسناد مجازي مي يابد و با اثبات تشکيک اصل وجود را نيز بدون استناد به ماهيتي خاص که همون فيض فراگير و گسترده الهي است موجود مي يابد و لکن در نهايت با شناخت وجود حقيقي ذات باري همه چيز و از جمله فيض بي کران او را نمود و نشانه او يافته و اسناد هستي و آن را مجاز يا سبک مجاز از مجاز مي يابد و در اين مقام حقيقت اين آيت براي او آشکار مي گود که ذلک بان الله هو الحق و نماده الباطل هرچه که ما صبح است ما يه حقي داريم که در مقابلش عدم است يه حقي داريم که در مقابلش باطل است اين حق حقي است که در مقابلش عدم است ذلک بان الله و الحق و آنما يدعون من دونه و الباطل منظورش اين جور عدم هستش هيچي غير از حق نيست اسناد وجود فقط و فقط به وجود واجب مي شود حق و به ماسوا اسناد وجود دادن مي شود باطل يعني اين ها وجود ندارن که اين از آن جهت است که تنها خداوند تبارک و تعالي حق محض است و آنچه جز اوست باطل يعني عدم ميد باشه خب الحمدالله اين مسئله تموم شد؛ يه باطل داريم در مقابل حق مطلق يعني عدم ذلک بان الله هو الحق تموم شد يه باطلي داريم که در حقيقت حق محدود است موقت است حق نسبي است و اون هستش که نسبت به اون حق مطلق از اطلاق برخوردار نيست از کمال مطلق برخوردار نيست اون يه وجه باطلي دارد چون باطل به اون حيثيت هاي عدمي بر مي گرده به حيثيت هاي عدمي يه نوع نيست عدميه بله اون اولي عدم مطلق است اولين عدم مطلق است در مقابل وجود مطلق اين دومي آدمي مث فقر عجز جهل و امثال زال زيد جاهل هست خب اين جهل عدم ملکه است يعني زيدي هست و امکاناتي هست و شخصي حتي هست اما اين عالم نيست شايد در حقيقت اين باطل است به اين معنا خب فصل ششم « في أن الوجودات هويات بسيطة و أن حقيقة الوجود ليست معنى جنسيا و لا نوعيا و لا كليا مطلقا» در اين فصل ما دو حکم از احکام وجود بررسي کنيم کنيم يک حکم حکم اثباتي و ثبوتي دو حکم سلبي دو حکم از احکام وجود بدهيم بررسي ما وقتي مي گيم که داريم کام بحث فلسفي مي کنيم يعني اينکه راجع به وجود و احکام وجود بحث مي کنه ما راجع به وجود بحث کرديم گفتيم اوني که به اصطلاح تحقق به ذات دارد وجود است خب حالا اين وجود لطف معرفي کنيد چه اوصافي دارد چه احکامي دارد خب اولين حکمي که داريم براش بيان مي کنيم حکم تشکيک بود که وجود در نحوه وجودش چگونه است صاحب مراتب است حقيقت است به مراتب دومين حکمي که براش مطرح کرديم هستش که تميز وجود به ذات خودشه تميز وجود به خودش به خود وجود هستش همون طوري که به اصطلاح اين تميز و سه قسم کرديم در مجموع مشخص شد که اين هر سه به وجود بر مي گرده ديگه پس بنابراين اين تميز وجود به خود وجود است حکم ديگري که در اين جلسه مي خوايم انشا الله بخونيم مسئله بساطت وجود است که وجود بسيط است که اين حکم ثبوتي است حکم سلب اش اين است که وجود هيچ نوع از ماهيات خمس را کليات خمس رو ندارد نه جنس است نه فصل است نه ن است نه عرض خاص عرض عام ما در حقيقت به دنبال اين دوتا حکم هستيم حکم اثبات يا ثبوتي بساط وجود و حکم سلبي که وجودش و ماهيت باهاش نيست پس دو حکم از احکام وجود و در حقيقت اينجا داريم مي خونيم. فصل ششم « في أن الوجودات هويات بسيطة و أن حقيقة الوجود ليست معنى جنسيا و لا نوعيا و لا كليا مطلقا» يعني هيچ کدام از انحا کليت نداره نه جنس است نه نه نوع است و نه هيچ ماهيت ديگري کلي باشد اما دليل براي وساطت وجود يک و عدم ترکب وجود اين ها در حقيقت بايستي که در اين فصل ديده بشود « اعلم أن الحقائق الوجودية لا يتقوم من جنس و فصل» که با توجه به فرصت زماني من انشا الله خدا بخواد براي جلسه بعد.