درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1400/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 30/11/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 30/11/1400

معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع

جلسه 76جلسه 76

 

موضوع: فان تخصص الوجود به ماذا

 

خب بحث در فصل پنجم بود که الحمدلله مطالب فصل بازگو شد و برخي از اشارات هم خونده شد و يکي دوتا از اشارات مونده است که در اين جلسه انشا باهم صحبت بکنيم و فضاي بحث با اين اشارات هم روشن تر ميشه و هم عمق بيشتري رو پيدا مي کنه يکي از اشاراتي که استاد به اون مي پردازن بحث فرق بين حالا ايشالا بعدها هم بيشتر به اين مسئله اشاره مي کنن فرق بين تشخص و تمييز است اين در حقيقت هست بله نه خب بعضيا توي از اسناد گفته شد در حقيقت بعضي در اين اسناد گفته شد عرض کنم که خب مسئله تميز بر مي گرده به اينکه ما اگر بخواهيم بين موجودات امتيازي به اصطلاح بدانيم و از يکديگر وجود را ممتاز بدانيم چه عواملي موجود اين امتياز و تميز است که به صورت کلي جناب سلين فرمودند که سه عامل مي تواند منشا اين تکثر و امتياز باشد يا به نفس وجود و به ذات وجود است که با ذات واجب سبحانه و تعالي به ذات از ماسوا بالله ممتاز هست هيچ چيز ديگري نمي خواد يه وجودي که غني به ذات هست يا يه وجودي که ضرورت هستي براي او قطعي خب اين بذاته از ساير موجودات ممتاز است يک نوع کثرت ديگري براي موجودات هست که اون کثرت به کثرت مراتب بر مي گرده به اينکه برخي از مراتب غني برخي ها فقيرند برخي ها عرض کنم که از فعليت و شدت برخوردارند بعضي از ضعف و قوه برخوردارند و همين طور که اين امتيازات به خود وجود بر مي گرده به لحاظ مراتب پس نوع اول و امتياز به خود وجود مي گرده بر مي گرده به ذات وجود و نوع دوم بر مي گرده به مراتب وجود و نوع سوم که بحث برانگيز بود بحثي بود که اختلافاتي که براي وجود حاصل مي شود از ناحيه ماهيت که با تعبير رساي جناب حکيم سبزواري به کثرت موضوع و تکثر اگر موجودات متکثر اين به جهت موضوعاتي است که وجود بر اون ها عارض مي شود وقتي مي گيم مث وجود شجر وجود حجر وجود عرض وجود سما اين مضاف وجود هست ولي مضاف اليه ها اين موجودات رو تغيير ميد اما اين تغييرات تا چه حدي هست جاي بحث و گفتگو داره که امروز به يکي از جهاد هم اشاره کنم پس بنابراين بحث تميز است نه بحث تشخص که اينو انشا الله اجازه بديد بعدها راجع به تشخص وجود فصل مستقلي دارند اما اين يه اشاره اي بکنيم که مراد از تشخص چيست و مراد از تميز چيه تشخص در حقيقت به اين امر بر مي گرده که يه موجودي بخواهد شخص باشد عين خارجي باشد با قطع نظر از ديگر موجودات و امتيازاتي که بين او و سايرين وجود آيا تشخص اين موجود به چيست در نزد مشايي و اشراقي اين تشخص رو به عوارض مي دونستن به عين و وضع و کم و کيف و امثال ذلک اما در حکمت متعاليه اينو خيلي به اصطلاح براش تاکيد مي کنن که تشخص وجود که همون تحقق و هستي هست به ذات وجود اين تشخص حاصل مي شود نه به هيچ عامل ديگر عوامل ديگر همه اين ها عوارض تشخص اند نه اينکه عين تشخص به اون ها اتفاق بيفته امارات تشخص اند وگرنه خود تشخص به وجود برمي گردد و هيچ چيزي هم جز وجود تشخص بخشنده نيست حالا راجع به اين مسئله بايستي در فصول آتي که مي آيد ما اين رو تشريح کنيم ولي در بحث فرق بين تشخص و تميز که الان يه توضيحي از متن استاد به اشاره مي خونيم همينه که يه وقت هست که يه شيئي رو به لحاظ نفسي به خودش نگاه مي کني يه وقت يه شيئي رو به لحاظ نسبي با لحاظ ديگران نگاه مي کنيم اگر با لحاظ ديگران و نسبي ديدي بحث بحث تميز است اگر نفسي و به لحاظ شخصش ديديم بحث بحث تشخص است حالا اين جا زحمت کشيدن صفحه سيصد و شصت و دو ملاحظه بفرماييد آخرين پاراگراف صفحه سيصد و شصت و دو اين است که و دفع اين توهم همان است که او سخن در تميز است نه در تشخص و ثاني افرادي که در تحت ماهيت سرماي يکم واحده هستن گرچه داراي ماهيت يکسان هستند بله لکن مفاهيم ارضي اون يعني عوارض ما که موجب اخذ برخي از مفاهيم مميزه فردي هستند متعدد مي باشد خب پس بنابراين ما اين فضا رو کام از يکديگر تفکيک بکنيم که در اين فصل پس فرمودند که به مازاد تخصص الوجود وجود به وسيله چه عاملي از يک ديگر ممتاز و تخصص مي يابد و بنابراين بحث تشخص نيز تشخص به نفس وجود است و به ذات وجود است و هيچ عامل ديگري تخصص تشخص بخشنده نيست اين يک جهت بود که در حقيقت ايشون اين مطلب رو بيان فرمودند که ما بخوايم اون رو داشته باشيم اما مهم که بحث امروز ما هست بيشتر مي خوايم رو اون تاکيد بکنيم ص سيصد و شصت و چهار هست که اشاره هفتم هستش خب آيا ما واقعا اين نوع از کثرت رو از ناحيه ماهيت بدانيم و بگيم که ماهيات چون کثرت دارن و وجود با ماهيت متحد هستند از جهت سريان حکم ماهيت به وجود اين کثرت به وجودات برمي گردد آيا واقعا ماهيت به ذات جايگاهي دارند تا از جايگاه خودشون کثرتي براي اون ها حاصل بشود و اين کثرت منتقل به وجود بشود به موجودات بشود يا نه اصلا خود ماهيت هم جاي سوال دارن که اصلا ماهيات به تبع وجودات ماهيت اند وگرنه ماهيتي ما در خارج نداريم که انسان عبارت است از جنس حيوان و پس غريب ناطق حيوان ناطق اگر اين حيوان ناطق موجوديت و وجود پيدا نکنه اين اصلا ماهيت شکل نمي گه در خارج تا بخواد اين ماهيت کثرت رو به وجود منتقل بکنه اين خودش جاي بحث ببينيد اگر ما در فصل چهارم موقعيت وجود را مشخص کرديم موقعيت ماهيت را مشخص کنيم کرديم و گفتيم ماهيت ماشة رايحة الوجود در اين حد با ماهيت راجع به ماهيت سخن گفت رفتيم يا در همين فصل پنجم اين جور صحبت کرديم خب بنابراين اصلا ماهيت موجوده يعني غير موجود اصلا چي هست که بخواهد منشا کثرت بشود هيچي نداره که بنابراين اين نوع کثرتي که الان ما مي گيم ماهيت به جهت کثرت از يک سو و به جهت اتحادش با وجود از سوي ديگر حکم کثرت ماهوي به وجودات برمي گردد اين جاي بحث و گفتگو داره يه عبارتي هست از جناب حکيم سبزواري که از استاد مي خوان بگن که اين عبارت داره بالاخره به رغم اينکه جناب حکيم سبزواري اصالت وجودي هست اما اين عبارت يه مقداري خب نشان ميده که ايشون براي ماهيت يک درجه از اعتبار رو قائل شدن ديگه وقتي مي گن به کثرت الم موضوع و تکثر يعني چي يعني موضوعات ماهيت کثرت دارند و اين کثرت به موجودات منتقل مي شود اين هم يکي از راه ها هستش آيا واقعا اين طوريه آيا موضوعات ذاتا کثرت دارن يا کثرت موضوعات به تبع کثرت موجودات است چون موجودات متعدد هستن موضوعات کثرت پيدا مي کنند بنابراين ما نمي تونيم پس به لحاظ حالا اين تفاوت رو الان داريم بيان بکنيم اين حرف نهايي ولي الان به به لحاظ مقام ثبوت ماهيات کثرت شون رو از جات مي گيرند چون ماهيتي که بدون وجود باشه که اصلا وجود نداره تا ما بخوايم بگيم کثرت داره که کثرت مال وجود ماهيت موجود کثرت دارد و الا ماهيتي که شجر حجر ارض سما اينا که فقط يه سري مفاهيم کسري خارجي ندارن که اگر بناست اين کثرت خارجي باشه و کثرت خارجي به وجود منتقل بشه و وجود رو متکثر بکنه خب کثرت خارجي ماهيات کجاست اين به وجود حاصل مي شه ديگه پس در مقام وجود و ثبوت کثرت ماهيات به وجود هستش بله در مقام اثبات وقتي ماهيت موجود شده اند به جهت تنوع و کثرتي که وجود دارد از اون لحاظ ما دوباره به وجود برمي گردد و ما مي توانيم در مقام اثبات موجودات را به تبع ماهيات به اين مسئله کثير بدانيم خب پس ذهنمون رو فعال مي کنيم براي اينکه نسبت ها را بسنجيم در مقام ثبوت ماهيات اگر به لحاظ مفاهيم بفرماييد الفاظ بفرماييد بله از يکديگر ممتاز هستند اما شما کثرت خارجي موجودات رو بررسي کنيد اين کثرت خارجي تا در خارج ما کثرتي نداشته باشيم که نمي تونيم منتقل بکنيم خيلي خب شما اين کثرت رو مي خواد از ناحيه ماهيات منتقل بکنيد مانعي نداره خب خود ماهيت چه نوع کثرتي دارن از چه جايگاهي کثرت دارن در خارج از طريق وجود خسته دارن ديگه پس بنابراين ماهيت در مقام ثبوت کثرت شون رو از جات مي گيرن و به لحاظ مقام اثبات بله مانعي نداره که ذهن چون ماهيت زود سر در مي يابد به موجودات از ناحيه ماهيات کثرت داده بشود خب حالا ببينيم که آيا فرمايش جناب حکيم سبزواري در اين رابطه تا چه حدي ميره به سمت اينکه به ماهيات اعتبار ببخش اجازه بفرماييد اين اشاره هفتم رو ملاحظه بفرماييد اشاره هفتم صفحه سيصد و شصت و چهار کمي مي خوام باهم بخونيم که يه مقداري فضاي بحث رو کامل از اين جا بگيريم هفتم در فصل گذشته بيان شد که بر اساس اسارت وجود هر حکمي که به ماهيت استناد داده بشود اولا و بالاصاله از آن وجود است بنابراين نمي توان کثرت هاي عرضي و اعتباري وجود را به ماهيت نسبت داد پس حرف محکم ما همينه ما در اين رابطه حرف محکم زديم گفتيم چي گفتيم چون ماهيات به هيچ وجه در خارج از حقيقت برخوردار نيستند و اعتباري محض هست پس در خارج وجود ندارن ما شمة رائحة الجود خب حالا که اين طور هست پس چون در خارج وجود ندارند کثرتي هم براي اينا نمي شه اعتبار کرد خب وقتي کثرت نداشتن ديگه نمي شه گفت کثرت موجودات از راه کسر ماهيات هستش در فصل گذشته بيان شد که بر اساس اصالت وجود هر حکمي که به ماهيت استناد داده شود او و بال صالح از آن وجود است بنابراين نمي توان کثرت هاي عرضي و اعتباري وجود را به ماهيت نسبت داد خب آيا اين حرف محکم ما تا آخرين حفظش بکنيم اين ديگه ممکنه به ظاهر ما عبارت هايي داشته باشيم اما اين مطلب حالا حکيم سبزواري در حالي که قائل به اصالت وجود است در منظومه خود کثرت هاي اعتباري را به ماهيت نسبت داده و مي گويد بکثرت الموضوع قد تکثر ما بايد اين رو بررسي کنيم از حکيم سبزواري سوال کنيم که با توجه به اينکه شما قائل به اصالت وجود هستيد اين کثرت چه جوري از راه ماهيت سيد به وجود اسناد ميد يعني وجود از ناحيه کثرت هاي ماهوي نيز گاهي تکثر مي يابد خيلي خوب حالا بريم سراغ حکيم سبزواري و تحليل فرمايش ايشون ببينيم آيا ايشون در اين جا به اصطلاح خلط مبحثي داشته اشتباه رخ داده يا ما مي توانيم سخن جناب سبزواري را توجيه با توجه به اين که حکيم سبزواري منظومه را در مدت بيست سال و در خلال تحرير حواشي اسفار و ديگر آثار خود تنظيم نموده بايد گفت که اشکال مزبور از ديدگاه ايشان مخفي نمانده است اشکال مزبور چيه اشکال مزبور اين هستش که خب ماهيت که از جايگاه خودش هيچ هر تحققي ندارد هيچ ارزشي وجود ندارد که خب چه جوري مي تونه ماهيتي که ذاتا تحقق ندارد و تحقق خودش و اصالت خودش رو از راه وجود مي گيره بخواد به وجود امتياز ببخشه زيرا ايشان در دومين تعليقه بر اين است از اسفار به اين اشکال اشاره کرده و چند پاسخ نيز از آن بيان داشتند خب پس ما مي خوام بگم که اين فرمايش جناب حکيم سبزواري ناظر به اين نيست که ايشون از مبناي خودش دست کشيده يا غافل از مبناي خودش بوده الان بر اساس اين تعليق دومي که در بيان فرمودند از استاد رسول دارن بيان مي کنن ناظر به اين است که ايشون متوجه همين اشکال بوده و داره از اين اشکال پاسخ مي ده مي فرماييد که زيرا ايشان در دومين تعليقه بر اين فصل از اسفار به اين اشکال اشاره کرده و چند پاسخ نيز از آن بيان داشتند اولين پاسخ اين است که براي امتياز وجود به ماهيت به صبغ ماهيت و با حالت آن نيازي نيست بلکه معيت و همزماني اون دو در وجود کافي است خب يکي از راه هايي که ما براي امتياز ماهيتش امتياز وجودات برشمرده ماهيات است خب مي گيم که آقا ماهيت که خودش جايگاه وجودي نداره چه جوري مي تونه منش امتياز باشه مي گن آقا جواب اول مي گن آقا مگه اينا تو امان يافت مي شوند خب چون تو امان يافت مي شوند پس ماهيت هم وجود داره ديگه چون وجود داره از جايگاه وجود ماهيت به وجود وجود بر مي گرده اولين پاسخ اين است که براي امتياز وجود به ماهيت به صبغ ماهيت و يا از حالت آن نيازي نيست بلکه معيت و همزماني آن دو در وجود کافي است خيلي خب اين يک پاسخ اگر ما مي گيم به کثرت موضوع قد تکثرا اين نه که اول اون موضوع بايد باشه و بايد اصيل باشه يا بايد قبل وجود داشته باشه تا منشا کثرت امتياز باشه نه همين با هم بودن کفايت بکنه در اينکه منش کثرت بشود اين يک پاسخ دوم صبغ بتجاهر ماهيات است خب يه به اصطلاح تقرر ماهوي داريم يه تقرب وجودي داره همين ولو در خارج وجود نيفته ها در خارج تحقق پيدا نکرده همين صبر تقرر به تظاهر يا تقرر جوهري کافي است يعني چي يعني آقا شما در مقام ذهن اگر جنس هست درست نمي کنيد خب اين جنس و فصلي که در مقام ذهن درست مي کنيد اين ماهيت وجود پيدا نکرده تحقق پيدا نکرده همين مقدار کافي است که بتواند يک نوع کثرتي رو به وجود بياورد پاسخ دوم صبغ بتظاهر ماهيت است

سوال......

جواب: اين در حقيقت از بابت همين کمک هاي ذهني ميريم به سمت مقام اثبات ها ببينيد بله کام درسته تقرر جو ماهوي صبغ تجاهر خب اين نشانه از اين نيست که در خارج تحقق دارد تا تحقق او منشا تکثر موجودات بشود ديگه درست هم هست ولي ايشون مي فرمايد که همين صبغ با تظاهر چون ذهن در حقيقت داره اول ميره سمت ماهيت همين کافي است که بتونه مثل امتيازي را براي موجودات ايجاد بکنن حالا الان الان حاج آقا بفرماييد که اينا جواب کافي نيست و سومين پاسخ اين است که ماهيت داراي اکوان طولي متعدد است پس رو مي باشد که امتياز آن در نشئه سابق سبب امتياز وجود در نشئه ي لاحق شود حالا امتياز به اصطلاح ماهيت داراي اکوان طولي متعدد يعني مثل عرض کنم که وقتي مي گيم نبات خب اين نبات داراي مراتبي است قبل از اينکه به درخت برسه يه مرتبه نموو دار امثال ذلک همين کفايت مي کنه که يک نوع امتيازي رو بياره در ماه مي تشبيه کرد ماهيت باطل حالا احسنت ولي اکوان طولي يعني کون هست که اين کون يک کهنه است نه اينکه داراي مراتب باشه اگر دارد مرتب باشه هرکي با اون يک وجود داره خب الان مث فرض مي نه الان مث فرض کنيد که نباز اين بوته اي هم که رشد مي سر مي زنه از خاک اينم مي گيم نبات به نخل وسقم مي گيم نبات اين يک کهنه در حقيقت ديگه ولي يک کهنه طولي نه که داراي مراتب باشه

سوال....................

جواب: عرض کنم که تشکي که هر مرتبه حکم خاص خودشو داره اين جا حکم خواستش، نگاه کنيد شما نبات مگه نمي گيد که سر از خاک در بياره تا وقت نخل باسق هست نبات ديگه درسته خيلي خب ما نمي خوام بگم اينا داراي مراتب يک واحد طولي است چون اين يک واحد طولي هست خب به لحاظ سابقش چون در ذهن ما داريم ممکنه که بتونيم خطايي رو يعني کثرتي براي وجودش حالا ملاحظه بفرماييد

سوال......................

جواب: به اعتبار ما يعني ما از اول اين رويشي که هست تا اون رو مي گيم چي مي گيم اکوان مخت کهنه اگه يه اکوان طوري ديگه نداريم که اکوان اگر باشيم طولي نداره که همين که مي گن به اعتبار ما اکوان هستيم راستش البته پس روا مي باشد که امتياز آن در نشريه سابق سبب امتياز وجود در نشئه لاحق شود چه که قبل از تحقق خارجي موجود به وجود علمي و مخاطب به خطاب الهي است

سوال.................

جواب: عرض کرديم اون رمز تشکيک رو فراموش نکنيم نه ما به امتياز برگرده به اشتراک يعني نياز داريم ما به اين داريم که واقعا تشکيک رو در مقام تحقق با همه ويژگي هاش ببينيد بايد يه جوري تشکيک تعريف بکنيم که اين ويژگي بارز که رمز تشکيک است ازش در بياد خب علم رضا بفرماييد قطعا جناب حکيم سبزواري داره حرف دوستانه بايد بدونيم که به اصطلاح اون و حرفي که ايشون داره مي زنه آيا قابليت بايد به اصل برگردونيم مادر که هست ايشون خودش متوجه هست اين به کثرت اذ تکثر خب به هر حال بالاخره ايشون داره مي گ که نوع سومي از امتياز براي وجودت که از ناحيه ماهيت است ما هم واقعا هم همين طور مي گيم وجود شجر وجود حجر وجود ارز وجود سما خب اين رو مي خوام درست کنم به لحاظ فلسفي درست بکن از يک طرف خودشون هم جا فرمودن از يک طرف متوجه اين مسئله هست که چه جوري ميشه ماهيتي که ما شمة رائحة الوجود باشه منشا کثرات باشه اين اصلا وجود خودش رو از وجود مي گيره کثرت تحقق خودشو از وجود مي گه چگونه مي تونه من از يه طرف ديگه هم به هر حال ما مي بينيم يک نوع کثرتي از ناحيه ماهيات داره براي موجودات مياد چه جوري جواب بديم شايد اينا جواب هاي اوليه اي باشه که به ذهن بياد حالا اجازه مي فهميد حاج آقا چي مي گن حاج آقا فرمايند که پاسخ هاي مذکور گرچه هيچ يک از عشق خالي از نظر نيست لاک نشانه توجه حکيم سبزواري به اصل اشکال مي باشد خب پاسخ صحيح از اشکال همان است که در ضمن شرح اسفار بيان شد به اين بيان

سوال.................

جواب: خب حالا ببينيم الان جناب حکيم سبزواري اين اشکالي که خودش متوجه اين اشکال هست چه جوري جواب بگه جواب هاش قانع کنم خب حالا ببين آيا اين جواب ها رو چه جهت داره مي گه ما الان به دنبال اين اشکال هستيم چه جوابي داري اين اشکال متوجه هستيم که موجودات ماهيات از ناحيه کثرت شون رو از ناحيه وجود دارن الان ما بخوايم بيايم بگيم که موجودات امتياز خودشون رو از ناحيه ماهيات دارند اين دور مي شود که اين دور هستش خب اينو بايد چه جوري حلش کرد اگر ما بيايم بگيم در مقام ثبوت و در مقام اثبات يعني در مقام ثبوت ماهيات کثرت خودشون رو از راه موجودات دارن در مقام اثبات موجودات کسر شون رو از ماهيات دارن اگر ما اين رو نه چون در مقام ثبوت و مقام اثبات ديگه اگر در مقام هر دو در مقام ثبوت بودند دور مي شد اما الان در مقام ثبوت ماهيات کثرت شون رو از راه موجودات دارن در مقام اثبات موجودات که اثرات خودشون رو از ماهي ياد دارم اگر باشين فرضي از مسئله داشتيم که حاج آقا دارند بر اين فضا را در اين صورت باز بکنن مرحوم حکيم سبزواري در حقيقت در اون جواب اول و دوم داره ميره به اين سمت مخصوص جواب اولش که مي فرمايد که به لحاظ سبغ ماهيت است لازم نيست که ما ماهيت قبل وجود داشته باشه يا اصالت داشته باشه نه همين که در مقام ذهن که به اثبات بر مي گرده ما داريم کفايت مي کنيم يعني شايد به اون نظر داشته باشيم اما جواب سوم يا جواب دوم همون طور که الان فرمودند خالي از اشکال نيست ما بذاريم بريم جلو بينيم که باز مي گرديم ببينيم فرمايش جناب حکيم سبزوار تا چه حد قابل به اصطلاح اصلاح و تصحيح است پاسخ صحيح از اشکال همان است که در ضمن شرح اسفار بيان شد به اين بيان که ماهيات منبعث از وجود گرچه در مقام ثبوت رضي فرماييد تميز خود را از وجود اخذ مي کنند لکن هنگام استدلال در مقام اثبات از راه تمايزات ماهوي به آن تمايزات وجودي پي مي بريم پس در مقام اثبات موجودات کثرت خودشون رو از ماهيت مي گيرن با اين ويژگي که تميز چون به وجود بازگشت مي نمايد قابل ارجاع به وحدت است و حال اينکه کثرت ماهوي هرگز به وحدت برمي گردد مثال خب کثرت ماهوي به تعبير حکيم سبزواري فرمودند که از غيره کثرت درسته ماهيت که منش يعني راهي براي وحدت ندارن که شجر حجر سما سبزي و شجر خب دو تا مفهوم هستن دو تا ماهيت هستن پيش ربطي به هم وقتي شما مي گين شجره مضرات اين بد است که يک نقطه اتحادي وجود داشته باشه ديگه و اون نقطه اتحاد جز وجود چيز ديگري نيست و الا ماهيت که متکثر هستن ذات از غير کثرت ديگه از اين جهت مي فهميد که لکن هنگام با اين ويژگي که تميز چون به وجود بازگشت نمايد عامل ارجاع به وحدت است و حال آنکه کثرت ماهوي هرگز به وحدت برمي گردد مثال بارز اين حقيقت مفاهيم متکثري است که از وجود اخذ مي شود اين مفاهيم گرچه در مصداق به حقيقت واحد بازگشت مي نمايد لکن در حد ذات مغاير با ديگر بوده و نشاني از وحدت و يگانگي در آن مشاهده مي شود راز بفرماييد ما ده تا حکم مي ديم براي وجود وجود بسي تست وجود ماهيت ندارد عاري از جنس و فصل وجود منزه است عرض کنم که مکان و زمان و امثال خب اين جور احکامي که حالا يا احکام ثبتي وجود است از وجود مشکک که از وجود عين خارجي است وجود عين تشخص است اين دسته از احکام اثباتي و سلبي که مال وجود است اگر وجود يک نقطه وحدتي براش نباشه خب اين همه کس رو چه جوري مي توني وادار بکني ما اين همه کثرات ماهوي يا مفهومي داريم همه رو داريم يه جا بار مي کنيم پس يک حقيقت خارجي در خارج وجود داشته باشه يک مصداق بايد باشه که ارجاع اين اثرات به اين وحدت بخواد باشه ولي در ماهيت چي ما هيچ نقطه وحدتي نداريم مثال بارز اين حقيقت مفاهيم متکثري است که از وجود اخذ مي شود اين مفاهيم گرچه در مصداق به حقيقت واحد بازگشت مي نمايد لکن در حد ذات مغاير با يکديگر بوده و نشاني از وحدت و يگانگي در آن مشاهده نمي شود خيلي خوب بله ماهيتش خب پس بنابراين اين مطلب را آيا ملاحظه فرموديد که اين به کثرت الموضوع و تکثر جناب حکيم سبزواري رو با همين بيان که در لابه لاي جواب هاي جناب حکيم سبزواري هم ميش ديد اين رو مث مي تونيم دربياريم و لذا اين به کثرت موضوع نبايد به اين لحاظ باشه که اين کثرت او و به ذات و حقيقت مال ماهيات است و از راه ماهيات به موجودات بخواد برگرده نه اين کثرت او و به ذات مال خود وجود است در مقام ثبوت به ماهيت عطا مي کند ماهيت در مقام اثبات اين کثرت رو به موجودات برمي گرداند پس اگر سه قسم کردن عمر اين هر سه در دايره وجود داشته است ميشه چه به ذات چه به لحاظ مراتب چه به لحاظ ماهيت هر سه اين ها از جايگاه وجود داره به ما براي وجود حاصل مي شود. اشاره هشتم اين است که گرچه صد در زير کلام بوعلي به فهرست برخي از مطالب آينده و از جمله به امکان فقري موجودات امکاني اشاره مي کند لکن در حد فهرست اين نکته نيز قابل اشاره است خب اين اشعار آقايون از آن لطائف از اشاراتي است که صبغه عرفاني پيدا مي کنه و امثال ذلک مي گن آقا شما تو مرحله هستي شناسي هستيد در مرحله شناخت هستي هستيد خوب شناخت هستي شما رو کجا برده شما را برده به اين جا که وجود اصيل است خيلي خب اين از حالت وجود شما تا کجا امتداد بخشيده تا اون جايي امتداد بخشيده است که به هيچ وجه براي غير وجود اسارتي قائل نيستيم تا کجا يعني تا اون جايي که ماهيت نه بالطبع نه بالعرض بلکه بالمجاز آمده است خيلي خب بعد ما مي گيم خب حالا به خود همين موجودات مراجعه کنيم ببينيم اين موجوداتي که در خارج هستند اينا به حق اصيل اند يعني به ذات موجود اين ها يا نه اينا هم خودشون از جاي ديگه اومدن ما به دنبال چرا آقا اين قاعده چقدر عزيز و شريف که کل ما بالعرض ينتهي الي بذات اين آقايون اين از اون قواعد بسيار شيرين و ارزشمند کل ما بالعرض ينتهي الي بذات ما سوال مي کنيم اين اصالتي که مال وجود هست بله شما وقتي وجود و با ماهيت سنجيديد فرمودند که آقا وجود اسير است ماهيت به اعتباري ما نقل کلام تو خود اين موجودات مي کنيم مي گيم که آيا اين وجود هستي و تحققش مال خودشه اگر شما بگيد نه اين بر اساس امکان فقري اين ذات وجود اشيا فقيرن مثل ماهيت ماهيت در مقام ذات چيه بش الهيه لام شده ولا معلومه موجودات موجودات هم موجودات شون هم ليس هست وجود ندارد که من حيث ذات ليس من علت عصا اين موجودات امکاني همون طوري که ماهيت به لحاظ خودشون ليسند به لحاظ موجودات حيثند خود اين موجودات اين جورين خب اگه اين طور باشه چي ميشه قصه مي گن هيچي اساسش بر اساس موجودات رو جمع کنيد ديگه بساط موجودات رو جمع کنيد خب اينا چي مي شن مي گن اينا ميشه مجاز اينا مجاز ماهيت هم مجاز بله مي گن سبک مجاز از مجاز سبک مجاز از مجاز اين همون ديگه در عرفان در ميان هشتم گرچه صدرالمتألهين در ذيل کلام بوعلي به فهرست برخي از مطالب آينده و از جمله به امکان فقري موجودات امکاني اشاره مي کند ليکن در حد فهرست از همين جا که ما خونديم اين نکته نيز قابل شست که اگر وجود امکاني در ذات خود عين ربط به قيوم واجب است در تشخص و تميز نيست مستند آقا شما تا الان مي گفتيد که اين تمايزات و تکثرات از ناحيه موجودات که الانم بگيد اين موجودات ديگه مستند وجود پس هر چيزي که ممتاز هست به ذات الهي برمي گردد در تشخص و تميز نيست مستند قومش يعني تشخص و تميز وجود امکاني در پرتو ربط به تشخص و تميز ضروريه واجب هستش خب اين چي در مياد اين در حقيقت در مياد که خب اين حيفه که اين اشاره البته ما واقعا مطلبش رو گفتيم مجاز در مجاز ولي حيف اين مطلب شريف که ما همين جوري بخايم رد بشيم فردا انشا الله اين مطلب شريف رو مي خونم و وارد فصل بعد مي شيم که اين اشاره نهم از استاد که آخرين اشاره هست بمونه خيلي اين مطلب شريف در حقيقت نسبت بين حکمت و عرفان رو ما از اين جا مي گيريم ببينيد اون عبارتي که مرحوم شيخ و رئيس داشت که سلام ذيلش فرموده بود اينه بله خب در صفحه سيصد و چهل و چهار از يک سو نه صفحه بله بالاخره سيصد و چهل و دو صفحه سيصد و چهل و دو بعد از اينکه عبارت جناب شيخ الرئيس بيان کردند فرمودند «أقول إن العاقل اللبيب بقوة الحدس يفهم من كلامه ما نحن‌ بصدد إقامة البرهان عليه حيث يحين حينه من أن جميع الوجودات الإمكانية و الإنيات الارتباطية التعلقية اعتبارات و شئون للوجود الواجبي و أشعة و ظلال للنور القيومي- لا استقلال لها بحسب الهوية و لا يمكن ملاحظتها ذواتا منفصلة و إنيات مستقلة لأن التابعية و التعلق بالغير و الفقر و الحاجة عين حقائقها لا أن لها حقائق على حيالها- عرض لها التعلق بالغير و الفقر و الحاجة» اين که حضرت استاد فرمودن که ذيل فرمايش و بودن که در ذيل فرمايش جناب حکيم سبزواري هشتم فرمودند گرچه صد متألهين در ذيل کلام بوعلي به فهرست برخي از مطالب آينده اين مطالب کردند گفت واقعا فهرست مطالب آينده است و از جمله به امکان فقري موجودات امکاني اشاره مي کند لکن در حد اين نکته قابل شده است که اگر وجود امکاني در ذات خود عين ربط به قوم واجب است در تشخص و تميز نيز مستند خب ما تا حالا مي گفتيم چي مي گفتيم آقا تکثر از سه ناحيه حاصل مي شود يا به اصل وجود است يا به مراتب وجود است يا از ناحيه ماهيت هستش همه رو جمع بکنيد اوني که تشخص و تميز مي آورد جز به وجود واجب نيست چرا چون خود اين ها هم وابسته هستند و جايگاهي براي اون ها نمي شه او و به ذات فرض کرد که اين رو در اين جا فرمودند و مرحوم صدرالمتألهين هم ذيل فرمايش جناب شيخ رئيس اين چند مطلب به تعبير حاج آقا به صورت فهرست مطرح اينا فهرست مطالبي که آينده عرض مي کنم الان اين يه پاراگراف داشته باشيم کل اسفار رو داريم اين يک پاراگراف در حقيقت تفاوت بين حکمت مش است حکمت متعاليه که اين خودش رو داره انشا الله فردا يکم توضيح راجع به اين مسئله واي خدا بخواد اون اشاره نهم رو خواهيم خوند.